نویسنده: سید محمود طاهری
اشاره
روزهای نوروز، از دیرباز از شادترین و دل انگیزترین روزهای مردم ایران زمین بوده است. دراین روزهای زیبا، لحظه ها از عطر گل وریحان آکنده و دل ها از شور وجان ها از شوق سرشار است. دوباره حیات – این موهبت بی مانند پروردگار- از دل خاک می جوشد و چشم گشودن زمین از خواب زمستانی، نوید جنب وجوشی تازه را می دهد. دیدن آن همه شکوفه که از نسیم جان فزای بهار، خمارآلوده شده اند، انسان را به وجد می آورد. وبوی دلاویز آن همه گل وگیاه مشام جان را می نوازد.
بلبلان وپرندگان خوشخوان که چون عاشقانی گریبان چاک، دربرابر آن همه معشوقه های رنگارنگ رسته از خاک، به وجد آمده اند و دشت وصحرا را از نغمه های دل انگیز خویش پر کرده اند، حتی افسردگان را نیز به وجد می آورند. نوای بهاری پرندگان، دل های افسرده و غمگین را از کنج خاموش وسردخانه به دشت وصحرا وباغ وبستان می کشاند، تا به همگان بیاموزد که در برابر بهار خاموش نمانند وبا نغمه های آمیخته به تسبیح خویش، هم به دل ها شادی بخشند وهم رسم بندگی را به جای آورند ولب به ستایش آفریدگار آن همه زیبایی بگشایند. سعدی شیرازی دراین باره چه زیبا سروده است:
بامدادی که تفاوت نکند لیل ونهار
خوش بود دامن صحرا وتماشای بهار
عارف از صومعه گو خیمه بزن برگلزار
که نه وقت است که درخانه بخفتی بی کار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند زشوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار!
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در ودیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه ودریا ودرختان همه در تسبیح اند
نه همه مستمعی (1) فهم کند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آن است که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟!
حیف باشد که تو درخوابی ونرگس بیدار
که تواند که دهد میوه الوان(2) از چوب؟
یا که داند که بر آرد گل صد برگ ازخار؟
وقت آن است که داماد گل از حجله غیب
به درآید که درختان همه کردند نثار
آدمی زاده اگر درطرب آید نه عجب
سرو درباغ به رقص آمده وبید و چنار
باش تا غنچه سیراب، دهن باز کند
بامدادان چو سرنافه آهوی تتار
باد بوی سمن آورد و گل و نرگس وبید
در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم برآن گونه که گلگونه کند روی نگار
پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند ولیل و نهار
نعمتت بار خدایا! از عدد بیرون است
شکر انعام (3 ) تو هرگز نکند شکرگزار(4)
پیشینه عید نوروز
عید نوروز، پیشینه ای چند هزار ساله در میان ایرانیان دارد و از قدیمی ترین عیدها از سنت های کهن و زیبای ایرانیان به شمار می رود. راز ماندگاری این سنت کهن را در تقارن آن با فصل بیداری وسرسبزی طبیعت؛ یعنی بهار و آمیختگی آن را با رسم ها و آیین های نیکی چون خانه تکانی، دید وبازدید، صله رحم، دلجویی وعیادت از بیماران وبهره مند بودن از تأیید برخی آموزه های دینی باید جست. گفتنی است برخی جشن های ایران، پیشینه ای به بلندای عمر ملت ومردم ایران دارند. برخی از این جشن ها چون نوروز ومهرگان از یاد وتاریخ و آداب زندگی مردم جدا نیست. سلسله ها، شاهان، زورمندان، اقوام وفرقه های گوناگون آمده و رفته اند وروزگار به شکست ها و یپروزی ها وغم و شادی سپری شده، درحالی که این جشن ها همچنان به قوت خود باقی است. بسا مهاجمان که به این مرز وبوم تاختند تا زبان، ادب، دین ورسوم این خاک پاک را براندازند، ولی ناکام به دل خاک سپرده شدند.
از پس هزاران سال، هنوز مردم این مرز وبوم به فارسی سخن می گویند و می نویسند، همان آداب ورسوم را دارند، همان جشن ها را بر پا می کنند. ازاین رو، برما ایرانیان است که همه این آیین های نیک را پاس بداریم؛ چرا که همه این عقاید وآداب و رسوم- از جمله بزرگداشت جشن ها واعیاد- از ویژگی های دینی و ملی ماست وپاسداشت آنها به معنای پاسداشت هویت چند هزار ساله ایرانی است.(5)
استاد میر جلال الدین کزازی درباره خاستگاه عید نوروز می نویسد: «ایرانیان در درازنای تاریخ بشکوه و دیرینه خویش، همواره مردمی شادمانه وشاد خوار بوده اند که به هر انگیزه و بهانه ای، بزم می آراسته اند وبه کامرانی وخوش باشی ورامش می نشسته اند. از این روی، شمار جشن ها وآیین های شادمانی درایران، بسیار بالا بوده است واین آیین ها وجشن ها یکی از برجسته ترین هنجارها و ویژگی های فرهنگی ومنشی ایرانیان شمرده می شده است. اگر با نگاهی فراخ وفراگیر وفرهنگ شناسانه بنگریم، جشن ها وآیین های شادمانی را در ایران به سه گونه و گروه می توان بخش کرد:
1. جشن های اسطوره ای : این جشن ها آنهاست که از رخدادی اسطوره ای و نمادین مایه گرفته است وپیشینه آنها به روزگاران بسیار کهن باز می گردد؛ روزگارانی که درگرد انبوه نیلفام هزاره ها گم شده است واز آن، تنها یادمانی رازآلود ونمادین برجای مانده است. نمونه ای از جشن های اسطوره ای، جشن سده است که به پاس ویاد پیدایی وشناختگی آتش برگزار می گردد. ماجرا این گونه است که روزی «هوشنگ پیشدادی» درکوهساری ماری بزرگ را می بیند که از زیر سنگی بیرون می آید. این شهریار باستانی، سنگی برمی گیرد وآن را به سوی مار درمی اندازد تا سرخزنده گزنده زهر آگین و زیان بار را که در باور شناسی ایرانی، نماد اهریمن است، بدان فرو کوبد، اما مار می گریزد و سنگ خرد برسنگی سترگ که مار از زیر آن برون خزیده بود، فرود می آید واز برخورد دو سنگ، اخگری بر می جهد ودرخار و خاشاک پیرامون درمی گیرد وبدین سان، آتش پر شرار افروخته می شود. از آن پس، ایرانیان این رخداد فرخنده را که شیوه زندگانی آنان را دگرگون می سازد وروزگاری نو را شالوده می ریزد، درجشن وآیین سده، بزرگ می دارند وفرایاد می آورند.
2. جشن های دینی: این جشن ها کمابیش با جشن های اسطوره ای یکسان است وتنها دراین ویژگی از آنها جدایی می گیرد که وابسته به دینی است شناخته وتاریخی ودرسامانه باورشناختی آن، جای دارد ومی گنجد. نمونه ای از این جشن ها جشن های زرتشتی است که پاره ای از آنها برآمده از باور شناسی دین زرتشت است و پاره ای دیگر به روزگاران کهن وبه آیین های برافتاده و فراموش شده باز می گردد.
3. جشن های گاه شمارانه و اخترشناسانه: این جشن ها خاستگاه اخترانه و گاه شمارانه داشته اند. نمونه ای ازاین گونه جشن ها جشن «بهیزگ» است. از آن روی که سال گاه شماری، یکسره با سال گتیگ وراستین برابر و هم سنگ نیست، خرده ها را گرد می آورده اند وهر صد وبیست سال، یک ماه برسال می افزوده اند واین ماه افزوده را که ماه سیزدهم سال بوده است، زمانی باز یافته می شمرده اند وآن را در شادمانی وکامرانی می گذرانیده اند.
از دیگر جشن ها ی اخترانه و گاه شمارانه که در هر ماه برگزار می شده است، جشنی است که آن را به پاس برابری وهمنامی ماه وروز برپای می داشته اند. در گاه شماری کهن ایرانی، هر کدام از روزهای سیگانه ماه، نامی جدا داشته است. نام های دوازده ماه سال نیز در آن شمار بوده است. از این روی، در هر ماه، روزی در نام با ماه برابر می افتاده است. نیاکان ما این همنامی را خجسته می دانسته اند وآن روز را جشن می گرفته اند واما جشن وآیین نوروز، بدان سان که هم اکنون نیز برگزار می گردد، آمیزه ای از این جشن ها وآیین های سه گانه است که از هر کدام، نشانی درخود جای داده، هم از پیشینه ملی ما خبر می دهد وهم از باورهای مذهبی هزاران ساله ما حکایت می کند.»(6)
اعیاد و جشن های ایرانیان، آمیزه ای از دنیا و دین
با بررسی جشن ها و اعیادی که ایرانیان از دیرباز برپا می کردند وبه برگزاری آنها پای بند بودند، درمی یابیم که این جشن ها، دنیایی وتنها به انگیزه خوش گذرانی و کامیابی های مادی نبوده، بلکه بهانه ای برای بروز باورهای مذهبی و رسیدگی به کار محرومان وتهی دستان نیز بوده است. درحقیقت، این جشن ها جامع دین و دنیا و دربرگیرنده پی آمدهای مادی ومعنوی بوده است. و ابوریجان بیرونی دراین باره می نویسد: «برخی از این اعیاد وجشن ها مربوط به امور دینی و پاره ای هم مربوط به امور دنیوی بوده است.روزهایی بزرگ که پادشاهان بزرگان دین آنها را وضع کرده تا موجب شادمانی وفرح به وسیله کسب حمد وثنا ودوستی ودعای خیر مردم شوند و برای توده مردم رسومی قرار دادند که آنان نیز بتوانند در چنین سروری شرکت کنند. این عیدها یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقرا را به یک زندگانی فراخ مبدل می سازد و آرزوهای نیازمندان را برمی آورد وآنان را که نزدیک [است] به هلاک رسیده ودرگرداب بلا افتاده اند، رهایی می بخشد. آنها که جشن های دینی را وضع کردند، دین آوران ومتشرعان بزرگ وپیشوایان مذهبی و فقیهان ودین داران بوده اند که مقصودشان از این کار و انجام سنت های آن، همان مقصود وغایت پادشاهان در بنا نهادن جشن های ملی بوده است؛ یعنی در کنار آن، اجر وثواب معنوی -اخروی نیز مورد توجه بوده است».(7)
عید نوروز، نماد بازگشت به پاکی نخستین
«ما ایرانیان با بزرگداشت و برگزاری جشن و آیین نوروز، به گونه ای نمادین و نهان گرایانه، بازگشت آفرینش را به روشنایی ها وپاکی های آغازین آن جشن می گیرم و رهایی هستی را از چنگ تیرگی و سرما که برجسته ترین نشانه ها و نمودهای اهرمینند بزرگ می داریم. این ساختار نمادین و پیچیده وپرمایه جشن و آیین نوروز که کارکرد وبازتابی کیهانی وهستی شناختی دارد ونموداری از ژرف ترین وپایدارترین اندیشه ها وآزمون های انسان ایرانی درباره خویشتن و جهان آفرینش است، مایه ماندگاری این آیین و جشن در درازنای تاریخ ایران گردیده است. جشن نوروز، از دید سرشت وساختار ژرف درونی، جشن بازگشت به آغاز است وجشن سرآمدگی وکمال آفرینش.
درباورشناسی ایرانی، یک چرخه آفرینش یا سال کیهانی ومینوی، مانند سال «گتیگ» وزمینی، به چهار پاره، بخش می شود وهر پاره، به گونه ای نمادین، سه هزار سال را در می گیرد. درسه هزاره نخستین، آفرینش هنوز درتوان (بالقوه) است ودر اندیشه «اورفرد» می گذرد. درهزاره دوم که «بندهیش» نام دارد، آفرینش ازحالت بالقوه بصورت بالفعل و به نمود در می آید، اما پاک پیراسته است ویکسره ویک سویه. درسه هزاره سوم که «گومیچش» یا آمیختگی نام گرفته است، نیروهای اهریمنی ومایه های بدی وتباهی به آفرینش پاک می تازند وآن را بر می آشوبند ومی آلایند وبدین سان، بزرگ ترین و بنیادین ترین گزند وآسیب آفرینش که آمیختگی و آلایش است، آغاز می گیردو جهان در دام نابودی وناپایداری فرو می افتد؛ زیرا فرجام وکیفر آلودگی وآمیختگی، مرگ است.اگر ما می میریم، از آن است که آمیختگانی آلوده ایم که در جهانی آلوده وآمیخته زاده شده ایم و می زییم و اگر بتوانیم با رنج و تلاش وپرهیزی پولادین، از هر آنچه نشان از گیتی و آلایش های آن دارد، از آلودگی دوری بجوییم وبه پاکی و یپراستگی آغازین باز گردیم، نخواهیم مرد وهمچون کیخسرو، شهریار آرامانی ایران که نماد رستگی وپیراستگی است وانسان کامل، زنده به مینو خواهیم رفت وبه دادار دانا خواهیم پیوست. به هر روی، سه هزاره چهارمین، پاره فرجامین از چرخه آفرینش است که با ورود آن، آفرینش به پاکی و پیراستگی نخستین خود بازمی گردد و دیگر بار، یکسره ویک سویه می شود واین گونه هست که ما ایرانیان، بازگشت آفرینش را به روشنایی ها وپاکی های آغازین آن جشن می گیریم وآن را بهانه ای برای خانه تکانی دل خویش وپیراستن جان از ناپاکی ها و چشیدن مزه دلاویز پاکی آغازین روح خویش قرار می دهیم.»(8)
«همچنین دراین باره گفته شده است : جامعه پیش از پادشاهی جمشید (جم)، دیوسالار بود. دیوان برمردم مسلط بودند و حاصل دسترنج آنها را به یغما می بردند. مردم از گرسنگی وفقر، ناتوان ودرمانده شده بودند. مردم زیر فرمان دیوان نیز بهتر از آنها نبودند. آنان نیز در فساد تباهی غوطه می خوردند واخلاق وکردارشان ناروا وناپسند بود. در چنین شرایطی، جمشید علیه دیوان قیام کرد ودر نبرد و پیکاری سخت که سال ها به طول می انجامید، بر آنها چیره شد ودیوان به خدمتش در آمدند وبدین گونه، زمین و مردمانش به پاکی نخستین خویش بازگشتند. جمشید یپروزی بزرگ انقلاب خویش را که هم زمان بود با اعتدال بهاری، جشن گرفت و مردمان را دستور داد تا هر سال، چون فروردین فرا رسد، آن روز را جشن گیرند. جمشید این جشن را با دیگر جشن های آیینی که در این موقع از سال وجود داشت، درهم آمیخت وجشنی باشکوه و بزرگ به نام نوروز بنا نهاد. جمشید بعد از یپروزی بردیوان، «آیین داد» اعلام کرد وآزادی ومساوات وعدالت را به مردم بشارت داد. از آن پس، جنگ و ستیز از میان مردمان برخاست و صلح و آرامش وعدالت میانشان برقرار شد».(9)
نوروز وسنت زیبای آب پاشیدن به روی یکدیگر وهدیه دادن به هم
از سنت های پسندیده پیشینیان ما درعید نوروز، پاشیدن قطره هایی از آب به روی یکدیگر وهدیه دادن به هم است. این سنت نیکو، ریشه ای تاریخی دارد و به زمان حضرت سلیمان برمی گردد. ابوریحان بیرونی درکتاب آثار الباقیه درباره ریشه تاریخی این سنت زیبا می نویسد: « چون سلیمان بن داود (ع) انگشتر خویش را گم کرد، سلطنت از دست او بیرون رفت، ولی پس از چهار روز بار دیگر انگشتر خود را بیافت و پادشاهی وفرماندهی بر او برگشت ومرغان بردور او گرد آمدند. ایرانیان گفتند نوروز آمد؛ یعنی روزی تازه بیامد وسلیمان باد را امر کرد که او را حمل کند و پرستویی درپیش روی او پیدا شد که می گفت: ای پادشاه! مرا آشیانه ای است که چند تخم در آن است. از آن سوتر برو که آشیان مرا در هم مشکنی. پس سلیمان راه خود را کج کرد وچون از تخت خود که بر باد حرکت می کرد، فرود آمد، پرستو با منقار خویش قدری آب آورد وبر روی سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیز هدیه آورد وازاینجاست که مردم در نوروز به یکدیگر آب می پاشند وپیشکشی ها و هدیه ها به نزد همدیگر می برند.»(10) ابوریحان بیرونی درباره تاریخچه سنت هدیه دادن در روز نوروز، قول دیگری را نیز نقل کرده است. وی می نویسد: «نیشکر درکشور ایران، روز نوروز یافت شد وپیش از این کسی آن را نمی شناخت و نمی دانست که چیست وخود جمشید روزی نی ای را دید که کمی از آب های درون آن به بیرون تراوش کرده است وچون دید که آن شیرین است، امر کرد که آب این نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند واز راه تبرک به آن، مردم برای یکدیگر شکر هدیه فرستادند و بدین گونه، هدیه دادن مرسوم گردید».(11)
نوروز وسنت غسل کردن
از سنت های عید نوروز، غسل کردن است. این سنت افزون براینکه ریشه ای تاریخی دارد، آموزه های دینی نیز آن را تأیید کرده اند، چنانکه درحدیثی از امام صادق(ع) در این باره می خوانیم: «هنگامی که نوروز شد، غسل کن و تمیزترین لباس های خود را بپوش و خود را با بهترین عطرها معطر ساز!»(12)
ابوریحان بیرونی درباره ریشه تاریخی سنت غسل کردن در روز نوروز می نویسد: «سبب اینکه ایرانیان دراین روز غسل می کنند، این است که این روز به «هروزا» که فرشته آب است، تعلق دارد وآب را با این فرشته مناسبتی است و از اینجاست که مردم دراین روز، هنگام سپیده دم از خواب برمی خیزند وبا آب، خود را می شویند وغسل می کنند وگاهی نیز به انگیزه تبرک ودفع آفات برخود آب می ریزند. برخی نیز درباره ریشه تاریخی آن گفته اند: درکشور ایران، دیرگاهی باران نبارید، ناگهان بارانی سخت ببارید ومردم به این باران تبرک جستند واز آب آن برخود ریختند و غسل کردند این کار به همین شکل درایران مرسوم بماند».(13)
نوروز وسفره هفت سین
گسترانیدن سفره هفت سین درعید نوروز، عملی است نمادین که افزون بر تأثیر آن در شادابی دل وجان انسان، در بردارنده نکته های ارزنده وپیام های اخلاقی وتربیتی است. «هرکدام از اجزای هفت سین، نشانه مفاهیمی چون رویش، زایش وباروری، فراوانی و برکت ومانند آنهاست وآدمی را به سوی این آموزه ها فرا می خواند.
سبزه نودمیده، نشانه خرمی و طراوت و فراوانی و برکت [است]. سمنو؛ مائده ای تهیه شده از آرد جوانه گندم ونشانه باروری ورشد وزایش [است]. سنجد؛ بوی برگ وشکوفه درخت آن، محرک عشق ودلباختگی و از مقدمات اصلی تولد وزایندگی است. سیب، میوه ای است بهشتی، زیبا و پرخاصیت ونشان دیگری از باروری و زایش. سیر گیاهی با خواص درمانی فراوان [است]. خلاصه آنکه سماق، سرکه، سنبل، ماهی قرمز درتنگ بلور، تخم مرغ های رنگی، آینه، قرآن، دیوان حافظ، کاسه آب وگل وگلاب پاش وغیره، همگی از اجزای سفره هفت سین اند که به تناسب سلیقه ورسم حاکم بر هر منطقه، براین سفره نقش می بندند وترکیب زیبایی می آفرینند».(14)
ابوریحان بیرونی درباره خاستگاه سفره هفت سین درمیان ما ایرانیان می نویسد: «درروزگاران کهن، ابلیس لعین، برکت را از میان مردم از بین برده بود، به گونه ای که هر چه می خوردند و می آشامیدند، سیر نمی شدند ونیز باد را نمی گذاشت بوزد تا سبب روییدن ومیوه دادن درختان شود و نزدیک بود دنیا به نابودی بگراید. پس «جم» به امر خداوند و راهنمایی او، به قصد نابودی ابلیس وپیروان او به سوی جنوب روانه شد و دیر گاهی در آنجا بماند تا اینکه غائله را بر طرف نمود ودست شیطان را کوتاه کرد. آنگاه بود که مردم از نو به حالت اعتدال وبرکت و فراوانی رسیدند واز بلاها رهایی یافتند. در آن روز هر چوبی که خشک شده بود، سبز شد ومردم گفتند: « روز نو» وهر شخص از راه تبرک به این روز، درطشتی، جو کاشت وسبز شد و این رسم درمیان ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز درحیاط خانه خویش هفت صنف از غلات در هفت اسطونه بکارند واز روییدن این غلات، خوبی یا بدی زراعت وحاصل سالیانه را حدس بزنند».(15)
بهار در آیات قرآن
با ورود اسلام به ایران نه تنها نوروز و آیین های آن کم رنگ نشد، بلکه رونق بیشتری یافت. نوروز با همه پیام هایش مانند تحول وتدبر؛ غبارروبی وپاکیزگی؛ صله ارحام ودیدار با نزدیکان و آشنایان؛ سلام ودرود وتبریک گفتن؛ همواره امیدوار بودن و پیوسته کوشیدن، با آیین اسلام مطابقت داشت. البته برخی سنت های خرافی و بیهوده، به برکت اسلام از دامن نوروز، یپراسته یا تعدیل وبرخی سنت های نیکو به آن افزوده شد.(16)
مضمون بسیاری از آیات قرآن کریم درباره تدبر واندیشه دررستاخیز طبیعت است؛ پیامی که نوروز وبهار، همواره با خود داشته اند. درقرآن کریم می خوانیم: «فانظرالی آثار رحمت الله کیف یحی الارض بعد موتها ان ذلک لمحی الموتی وهو علی کل شیء قدیر؛ پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می گرداند. درحقیقت، هم اوست که زنده کننده مردگان است واوست که بر هر چیزی تواناست.» (روم: 50) خداوند در این آیه شریفه، ما را به اندیشیدن ونگریستن در رخداد زنده شدن زمین فرا می خواند، حادثه ای که با آغاز فصل بهار رخ می دهد. استاد مرتضی مطهری دراین باره می گوید:
«درقرآن کریم بارها از این تجدید حیاتی که برای زمین رخ می دهد، یاد شده و از این منظر، به عنوان یک درس وتعلیم به فصل بهار نگاه شده است. درحقیقت، هر یک از فرزندان زمین – از گیاهان و حیوانات و انسان – از این فصل حیات بخش سهمی وحقی دارند. گل ها وسبزه ها دراین فصل، خود را به کمال رشد می رسانند وجمال خود را به اوج طراوت می رسانند. اسب وگاو و گوسفند، خود را به آب و علف می رسانند وخود را فربه می سازند وجست و خیزی می کنند. انسان هم از آن جهت که انسان است، عقلی دارد وفهمی، دلی دارد واحساساتی وعواطفی. او هم از این فیض عام سهمی دارد. سهم انسان چیست؟ برای بعضی از مردم، فصل حیات بخش بهار، الهام دهنده است، درس است، آموزنده است، نکته ها ورمزها دارد، اما متأسفانه استفاده بعضی دیگر از افراد، ازحد استفاده یک حیوان تجاوز نمی کند وبلکه ازآن، استفاده ناروا درجهت بد مستی وفساد اخلاقی می نمایند. آیا این اوج بدبختی نیست که محصول رسیدن ایامی به این لطف و صفا و طراوت، تیرگی دل وتاریکی روح وقساوت قلب باشد؟
به هر حال بهار، فصل تجدید حیات وزندگی دوباره زمین ماست. فصل نشاط وخرمی زمین است. فصلی است که زمین در شرایط تازه وجدیدی قرار می گیرد و آماده می شود که بزرگ ترین موهبت های الهی؛ یعنی حیات و زندگی به او افاضه شود. درقرآن کریم از این حالت زمین، از این تجدید حیاتی که در فصل بهار رخ می دهد، بارها یاد شده است؛ درحدود پانزده بار وشاید بیشتر».(17)
پی نوشت ها :
1. شنونده.
2. رنگارنگ.
3. نعمت ها.
4. کلیات سعدی، تصحیح: محمد علی فروغی، صص 662و 663.
5. جمعی از نویسندگان مجموعه مقالات مناسبات دین وفرهنگ در جامعه ایران، گرد آورنده: محمد جوادصاحبی، ص613.
6.میر جلال الدین کزازی، در آسمان جان، صص 113- 115.
7. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه: اکبر دانا سرشت، ص324.
8.همان، صص 116و 117.
9. سید جمال هادیان طبائی زواره، نوروزنامه، ص14.
10. آثارالباقیه، صص 325 و 326.
11. همان، ص327.
12. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص335.
13. آثار الباقیه، ص331.
14. نوروزنامه، صص 32و 33.
15. آثار الباقیه، ص330.
16. نوروزنامه، ص22.
17. شهید مرتضی مطهری، بیست گفتار، صص 297و 298.
منبع:کرمانی زاده،عین اله،اشارات(ش1 پیاپی142(،انتشارات مرکزپژوهش های اسلامی صداوسیمای قم،1390