هر زنی در طول زندگی اش دوره هایی بحرانی را باید طی کند که در آن بیش از همیشه در معض خطر بیماری های جسمی و روانی قرار دارد
سعید بی نیاز/ بزرگ شدن به همین راحتی نیست. هر آدمی در طول رشدش باید از چندین و چند مرحله بحرانی عبور کند. بلوغ، ازدواج و سالمندی برای همه ما دوران گذار پراسترسی هستند. اما بعضی از بحران های رشدی یا کاملاً زنانه هستند یا جنس تجربه بحران در زن ها متفاوت با مردان است. بلوغ زنانه، ازدواج، زایمان، بحران های میانسالی زنانه و یائسگی پنج بحرانی هستند که به نظر می رسد از همه بحران های رشد در زنان مهم ترند و تقریباً همه زن ها آن را تجربه می کنند.
در این مقاله رفته ایم سراغ همین بحران ها و تا جایی که شده ته و تویش را درآورده ایم. به هر حال وقتی از قبل بحران ها را بشناسیم بهتر می توانیم با آنها کنار بیاییم.
بحران اول
بلوغ دخترانه گذار از توفان نوجوانی
بلوغ فقط شامل تغییرات جسمی نیست. به این خاطر به این دوره می گویند بحران بلوغ که فرد ناگهان در علاقه ها، احساسات، نگرش و ارتباطش با دیگران180 درجه تغییر به وجود می آید. هر دختر نوجوانی بعد از بلوغ باید چندین مساله روان شناختی را بپذیرد. او باید بتواند بالغانه فکر کند، باید کم کم از لحاظ عاطفی از خانواده خودش مستقل شود، باید روش های ارتباط با همسالان خودش را بیاموزد و مهم تر ازهمه اینکه باید هویت مستقلی برای خودش دست و پا کند. هویت مستقل یعنی اینکه هر دختری باید به این سوال پاسخ دهد که من کیستم؟ در این دنیا می خواهم چه کار کنم؟ و نگاهم به جهان چگونه است؟ البته همه این توانایی های روان شناختی یکشبه به دست نمی آید. دختران نوجوان تنهایی عمیقی تجربه می کنند، تخیلات عجیب و غریبی دارند، به شدت به گروه همسالان می چسبند و حتی ممکن است دست به اعمال جبران ناپذیری بزنند تا بتوانند از این بحران روان شناختی عبور کنند.
از طرف دیگر تغییرات جسمی دوران بلوغ – مخصوصاً نخستین قاعدگی- ناگهان دختران نوجوان را با مسائل زنانه رو به رو می کند. این رو به رو شدن برای همه دختران خوشایند نیست. بعضی از آنها احساس گناه می کنند، بعضی ها اصلاً نمی دانند چه اتفاقی افتاده است و بعضی ها می دانند اما دوست ندارند به این زودی وارد دنیای زنانه شوند. پذیرش بدن بالغ تکلیفی است که هر دختر نوجوانی باید بعد از بلوغ از پسش برآید.
حالا همه اینها مال وقتی است که بلوغ به موقع باشد. اگر بلوغ زودرس یا دیررس اتفاق بیفتد بحران از این هم شدیدتر می شود. دخترانی که بلوغ زودرس دارند معمولاً منزوی و خجالتی می شوند. آنها دوست ندارند این قدر زود به دنیای زنانه پرتاب شوند. دخترانی که بلوغ دیررس دارند هم در مورد کفایت بدن خودشان دچار تردید می شوند.
بحران دوم
ازدواج ورود به خانه بخت
روان شناسان می گویند اگر رویدادهای استرس آمیز زندگی را کنار هم بچینیم و از صفر تا 100 به آنها نمره دهیم، استرس رویداد ازدواج 50 واحد است. البته هر کدام از دو جنس دلایل خودشان را برای تجربه این استرس دارند. برای خانم ها در فرهنگ ما ازدواج یعنی تعیین بدبختی یا خوشبختی؛ اصلاً خانه شوهر مساوی با خانه بخت هر دختری است. وقتی که فرهنگ ما چنین معنای عظیمی برای ازدواج در نظر گرفته معلوم است که این استرس هم مضاعف می شود. اولین چیزی که ازدواج برای خانم ها استرس آور می کند این است که آیا اصلاً ازدواج کردن کار خوبی است یا نه؟ آیا ازدواج با دیگر هدف هایی که زن ممکن است برای زندگی خودش در نظر گرفته باشد – مثل تحصیلات یا اشتغال- در تضاد قرار می گیرد یا نه؟ انتخاب یک فرد مناسب برای ازدواج، کنار آمدن با تکلیف هایی که در خانه شوهر پیش می آید، کنار آمدن با مشکلات ارتباطی اوایل ازدواج، کنار آمدن با مشکلات احتمالی زناشویی، رو به رو شدن با دنیایی واقعی که احتمالاً با دنیای تخیلی ای که دختر قبل از ازدواج آن را در نظر داشته چندان جور نیست و همه و همه استرس زا هستند. حالا اینها را بگذارید کنار توقعات همسر از نوعروس خود و مشکلات احتمالی ای که در اوایل ازدواج با خانواده همسر پیش می آید. ازدواج برای همه استرس آور است اما برای خانم ها احتمالاً این استرس بیشتر از آقایان است.
بحران سوم
بچه دار شدن
حالا درست است که این مطلب به مناسبت روز مادر نوشته شده است اما همین مادر شدن برای هر زنی پر است از فشارهای روانی. اولین مشکل این است که آیا بچه ای که قرار است بیاید، خواسته یا ناخواسته. درست است که بیشتر مادران بالاخره با کوچولوی جدیدی که به زندگی شان اضافه می شود کنار می آیند اما فرزند ناخواسته می تواند معادله های زندگی هر زنی را به هم بریزد. در شرایط معمول آوردن یک بچه با تصمیم قبلی است. اینکه شرایط بچه دار شدن را دارند یا نه اولین سوال اساسی هر زنی در این مورد است. در صورت جواب مثبت، دوران حاملگی برای هر زنی با استرس های جسمی و روانی زیادی همراه است. مهم ترین نگرانی هر زنی آینده فرزندی است که می خواهد به زندگی اش اضافه شود.
شاید فکر کنید که با به دنیا آمدن بچه همه چیز تمام می شود. اما این تازه شروع ماجراست.
افسردگی بعد از زایمان ممکن است در کمین هر زن زائویی نشسته باشد. بیشتر زنان لااقل در شکل خفیفش افسردگی بعد از زایمان را تجربه می کنند. احساس خشم، احساس بی ارزشی، بی کفایتی، شکست یا گناه، گریه کردن، بی صبری و زود رنجی، بی قراری، غمگینی، خستگی، بی خوابی یا بدخوابی، نوسانات خلقی و حتی ترس از صدمه زدن به خود یا نوزاد نشانه های افسردگی شدید بعد از زایمان هستند.
بحران چهارم
سندرم آشیانه خالی پرواز بر فراز آشیانه خالی
آدمیزاد موجود عجیب و غریبی است. برای همین آدمیزادی که آمدن بچه آن قدر با فشارهای روانی همراه است، حالا رفتن بچه ها به دلیل ازدواج یا دانشگاه استرس آور می شود. مردان و زنان میانسال ناگهان احساس می کنند که دور و برشان خلوت شده و به قول روان شناس ها با آشیانه خالی مواجه شده اند. مخصوصاً برای کسانی که هویت خودشان را در والد بودن گذاشته اند. سندرم آشیانه خالی خیلی دردناک است. در فرهنگ ما بیشتر مادران هستند که این وضعیت را دارند. آنها همه وجودشان را روی مادر بودنشان گذاشته اند. برای همین وقتی که بچه ها می روند حس می کنند چیزی را گم کرده اند یا به موجود بی مصرفی تبدیل شده اند. ضمن اینکه به خاطر رفتن بچه ها آنها سنشان را بالاتر از واقعیت تخمین می زنند و حس می کنند پیر و شکسته شده اند. فجیع تر از همه این است که بعضی ها فقط به خاطر بچه هایشان با همسرشان زندگی کرده اند و حالا دوباره فکر جدایی به سرشانی می زند. البته سندرم آشیانه خالی با حس های مثبتی مثل آزادی و فراغت هم همراه است. بالاخره بعد از سال ها فرصتی برای زنان پیش می آید تا به علاقه های خودشان برسند یا بتوانند دوباره روابط دو نفره صمیمانه ای با شوهرانشان داشته باشند.
بحران پنجم
یائسگی زنانگی بدون زنانگی
یائسگی از نظر جنسی بازگشت به دوران پیش از بلوغ است. در اولین مرحله اش فاصله قاعدگی ها زیاد می شود و در آخرین مرحله یائسگی، قاعدگی به طور کامل قطع می شود. اما یائسگی با تغییرات روان شناختی هم ارتباط دارد. از یک طرف شیوه زندگی ناسالم (مثلاً کشیدن سیگار یا داشتن استرس های زیاد) می تواند یائسگی را زود هنگام کند و از یک طرف خود یائسگی تغییرات روان شناختی را در پی دارد. مثلاً بیشتر زنان افسردگی، اضطراب، تحریک پذیری و عصبانیت را در دوران یائسگی تجربه می کنند. روان شناسان می گویند چون بسیاری از بحران های زندگی نزدیک به زمان یائسگی رخ می دهند، ممکن است آنها دلیل آشکار شدن افسردگی باشد وگرنه خود یائسگی به خودی خود افسردگی زا نیست. این بحران ها می توانند طلاق، بیماری، ترک یا مرگ والدین ، از دست دادن شغل یا رفتن فرزندان از خانواده باشند.
پنج دره در مسیر زندگی زنان
یکی از نشانه های دیگر دوران یائسگی احساس خستگی مزمن است. در اوایل دوران یائسگی خستگی شدید معمولاً به دلیل اختلالات خواب و کمبود استراحت در زنان است ولی به تدریج با سازگاری تدریجی بدن و ثابت شدن هورمون ها در اغلب زنان الگوهای خواب منظم می شود و عادات خواب نیز به حالت عادی برمی گردد.
البته همه اینها یک وجه دنیای یائسگی است. وجه مثبتش این است که در این دوره می توان فارغ از مشکلات و درگیری های قبلی، به دنبال کسب تجربه های جدید و علاقه های ذاتی رفت.
منبع:نشریه همشهری شماره 7