نویسنده: مجید کافی
مقدمه
در جوامع اسلامی معاصر، از طرف روشنفکران دینی و عالمان آشنا با شرایط زمانه، مسائل و مشکلاتی برای فقه موجود مطرح شده است(1). مسائلی از قبیل « چرا گذر سالیان متمادی در سنت فقهی حوزه های علمیه ی ما، تأثیر بسزایی نداشته است؟ چرا همواره ما در تلاشیم با همان روابط، قواعد، نهادها و حتی سازمان های فقهی گذشته زندگانی کنیم؟ حتی سبک زندگی مطابق فقه گذشته را از شدت ایمان خویش و پیروی از سنت مقدس دین خود می دانیم. چرا تخصصی شدن فهم متون دینی و روایات را باور نداریم؟ چرا در اجتهاد و افتا، گرایش جدی به تجزی نداریم؟ » اما در راستای ارائه راه کار حل این مسائل، یا فعالیتی صورت نگرفته است و یا تلاش ها از انجسام لازم برخوردار نبوده اند. این جستار درصدد است از خلال بررسی مثلث شرایط صدور متن و شرایط فهم متن به « فقه اجتماعی » برسد که باور دارد، بسیاری از مسائل پیش گفته در آن جایی ندارند. به عبارت دیگر جواب و حل مسائل و پرسش ها پیش گفته این است که فقهای دوران معاصر یا در فهم متون و گزاره های دینی به تعینات اجتماعی زمان صدور روایات و همچنین تعینات اجتماعی زمان فهم و تفسیر آنها کمتر توجه دارند و یا اگر هم به تعینات اجتماعی صدور متن و فهم متن توجه کرده اند، در نزدیک کردن تعینات اجتماعی زمان صدور به تعینات اجتماعی زمان فهم تلاش نکرده اند. به عبارت رساتر درصدد ارائه فقه اجتماعی نبوده اند.
مسئله
مسئله این جستار این است، که چرا در آستانه ی قرن بیست و یکم، هنوز به علم فقه به عنوان علمی جامع می اندیشیم که می تواند حلال همه مسائل و مشکلات جامعه امروز باشد و می تواند تمام مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … را با همه ویژگی های پیچیده آنها، درست، عادلانه و عالمانه حل و فصل کند. آیا تحقق جامعه ی اسلامی در گرو حفظ انواع قواعد و روش های کهن فقهی است؟ چرا تمدن اسلامی در سده های نخستین، به قدری پیشرفت داشته بود که تا قرن ها دیگران تلاش می کردند در علم، تمدن و فرهنگ به فرهنگ و تمدن اسلامی برسند؟ فقیهان ما فقط خود را حافظان راستین میراث های فقهی می دانند و بزرگترین افتخار خود را اجرای روش فقهی سنتی، قواعد به جا مانده از گذشته و حفظ ساختارهای سنتی دینی تلقی می کنند. اگرچه حفظ میراث گذشته لازم است، ولی به نظر می رسد برای تحقق جامعه ی اسلامی در دوران جدید کافی نیست. و سرانجام این پرسش و مسئله که چه ارتباطی میان جامعه ( گروه ها، سازمان ها، ساخت اجتماعی و کنش ها ) و معرفت و نظام فقهی ( احکام، استنباطات، حوزه ها و سازمان های وابسته، قواعد و روش های فقیهانه ) وجود دارد؟ برور تحولات سیاسی- اجتماعی یک قرن گذشته ایران، به ویژه جنبش مشروطه، انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، این پرسش ها را بسیار برجسته کرده است. آیا می توان با احکامی ساده ( فقه الاجتماع ) و محدود که متعلق به جامعه ای کم تنش، ساده و بومی بوده، یک جامعه معاصر پرجمعیت، پرتحرک، شهری، صنعتی و فراصنعتی را اداره کرد؟ آیا صرفاً با مباحث فقهی مزارعه، مساقات، مضاربه، جعاله، حواله، وقف و حبس، نذر، حمایت بستگان در دیه به جای بیمه و …، می توان جامعه ای کاملاً اسلامی به وجود آورد؟
چرا در حالی که بسیاری از عاقلان و خردمندان جوامع بشری، علم ( نه در معنای تنگ پوزیتیویستی آن ) و تجزیه را امری گران یافته اند که نه فقط در مطالعات پدیده های طبیعت شرط تحقیقات، تصمیمات و انجام کارهای خطیر است، ما آنها را در امور دینی و استنباط احکام مسائل فقهی نادیده می گیریم؟ چرا این همه دستاوردهای به کارگیری روش های متنوع علوم مختلف از جمله روان شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی را در باب اجتماعی شدن افراد جامعه به طور عام و متدینان به طور خاص، نادیده می گیریم و از نقش کارگزاران اجتماعی کردن از جمله خانواده، مدرسه، گروه همسالان، گروه های شغلی و حرفه ای، رسانه های جمعی، احزاب و … غفلت می ورزیم و در باب امربه معروف و نهی از منکر، خود را ملزم به رعایت همان احکام فقهی سنتی می دانیم. چرا هنور می پسندیم که در مواجهه با فعل حرام، بدون توجه به چرایی، چگونگی و …، با قدرت در مقابل کجروی و رفتار ناصواب بایستیم؛ چرا اِعمال زور و قدرت را از سر دلسوزی مهربانانه و نافذتر می دانیم؟
اگر امام صادق ( علیه السلام ) امروز حضور می داشتند یا امام زمان ( علیه السلام ) در پرده ی غیبت نبودند، در خصوص ده ها مسئله جدید فقهی مانند مرگ مغزی، پیوند اعضای بدن آدمی، روش های نوین بارداری و تولید مثل، تعیین دختر و یا پسر بودن جنین، عقد بیمه، مجموعه سازوکارهای تأمین اجتماعی، اصطلاح نسل و …، چه نظر و حکمی بیان می کردند.
عدم توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی و سنت مفسران آیات و روایات که با شرایط اجتماعی، فرهنگی و سنت زمان صدور تفاوت اساسی دارد، باعث می شود که متن در فضای تعامل بین این دو دسته شرایط اجتماعی و فرهنگی و در قالب روش ها و ابزارهای نوین درک نشود. امروزه بحث شرایط اجتماعی و فرهنگی تحت عنوان تعینات اجتماعی و بحث روش ها و ابزارهای نوین تحت مباحث هرمنوتیک قرار می گیرد. هرمنوتیک روشی است برای فهم درست و پرهیز از سوء برداشت در هنگام فهمیدن و تفسیر کردن متن، بر اساس دیدگاه ماخر ( قربانعلی، 1388، ص98 ) فهم دستوری عبارت، جمله های متن، شیوه های زبانی و فرهنگی زمان صدور متن که صاحب متن در آن می زیسته و باعث تعیین تفکر او شده و نیز فهم ذهنیت و شناخت روحیات او می تواند به فهم و تفسیر متون به دقت طی شود، فقه می تواند با نوعی جهش اکتشافی متن را فهم و تفسیر کند. طرح مباحث هرمنوتیک از حوصله ی این جستار خارج است، لذا در ادامه بر شناخت تعینات اجتماعی زمان صدور و فهم متمرکز می شویم. به هر حال لازم است قبل از بررسی نقش تعینات اجتماعی بر فهم روایات، توضیح مختصری در باب تعینات اجتماعی معرفت و فهم آورده شود.
تعینات اجتماعی
نظریه پردازان اجتماعی آن گاه که درباره مسئله تعینات اجتماعی(2) ( علیزاده، کافی، 1383، ص65 ) معرفت سخن می گویند، از اصطلاحات مختلفی استفاده می کنند تا به بیان آن چه در سر دارند، بپردازند و تعابیری چون منشأ(3)، تعین(4)، علیت(5)، وابستگی متقابل(6)، سازگاری(7)، هماهنگی (8) و مانند آن (9) را به کار می گیرند، تا رابطه میان شرایط اجتماعی- فرهنگی جامعه و اجزای آن و ساحت معنوی و فکر آن را نشان دهند. در واقع، با این عبارات و واژگان مختلف، چگونگی تحقق اجتماعی معرفت های بشری را تصویر کرده اند. برای آن که وجود تعین اجتماعی گزاره ها و روایات فقهی صادر شده از امام صادق ( علیه السلام ) و همچنین تأثیر تعین اجتماعی زمان تفسیر بر فهم این روایات آشکار گردد، باید ابعاد و مؤلفه های پنجگانه زیر تبیین و توضیح داده شود:
الف ) عمق تعین؛(10) مؤلفه تعین، از طیفی حکایت می کند که در یک سوی آن منشأ ( خاستگاه ) اجتماعی معرفت(11) و درجانب دیگر، فقط تأثیر ( نفوذ ) اجتماعی، در نظر گرفته می شود؛ یعنی به طور مشخص، در باب چگونگی پیدایش معرفت، در یک سو، ایجاد محتوای تفکر مطرح است و در سوی دیگر، فقط ایجاد و تعیین شکل ( صورت ) معرفت، مورد توجه است؛
ب ) درجه تعین؛(12) طیفی را که این مؤلفه در بر می گیرد، از یک سو به علیت قطعی و جبرگرایانه ختم می شود و از سوی دیگر، به تأثیر احتمال گرایانه طیفی را که این مؤلفه در بر می گیرد، از یک سو به علیت طبیعی ختم می شود و از سوی دیگر، به تأثیر احتمالی؛
ج ) سطح تعیّن؛(13) مسئله تعیّن اجتماعی معرفت را می توان در سطح اندیشه های فرد یا افراد، گروه، طبقه، ملت، جامعه، جامعه جهانی یا نسل های هر عصر در نظر گرفت. برخی جامعه شناسان به این نظر متمایل اند که تعین اجتماعی فقط و به طور عمده، در سطح ذهنیت گروهی و طبقه ای قابل طرح است؛ اما برخی دیگر، معتقدند که تعین اجتماعی بر همه سطوح نامبرده، کارگر می افتد. دیدگاهی دیگر، تعین اجتماعی را به همراه اوضاع و احوال متفاوت، متغیر می بیند و از این رهگذر، سطح تعین را با تغییر اوضاع و احوال، در تغییر می بیند.
د ) عامل مسلط در تعین؛(14) نظریه پردازان، عوامل و بخش های مختلفی از الگوی اجتماعی را به عنوان عامل مسلط مطرح کرده اند. ( گورویچ، ژرژ و دیگران، 1349، ص 86097 ) برای مثال، پاره ای برای مؤلفه های اقتصادی تأثیر بیشتری قائلند، اما برخی از آنان نیز بر عامل تکنولوژیک تأکید می ورزند و بعضی دیگر بر عامل جغرافیایی، تعدادی نیز بر عوامل واقعی دیگر تأکید می ورزند و در هر زمان و بر اساس شرایط اجتماعی و تاریخی، برخی از آن عوامل را ( مانند خون و وراثت، عامل سیاسی، عامل اقتصادی و … ) مؤثر و مسلط می داند.
هـ ) آماج ( موضوع ) تعین،(15) انواع مختلف معرفت ( مانند معرفت دینی(16)، معرفت فلسفی(17)، معرفت علمی(18) و معرفت سیاسی(19) یا ایدئولوژی ) همگی به طور یکسان، تحت تعین اجتماعی واقع نشده اند.
حقیقت این است، که اگر محقق و فقیهی، در مطالعه و تحقیق خود این مؤلفه ها را مشخص کند، بیانی جامع و روشن از دیدگاه خود در باب تعین اجتماعی روایات و گزاره های فقهی به دست می دهد؛ علاوه بر این، با بررسی این مؤلفه ها، مفهوم « تعین اجتماعی » نیز روشن می شود و نیازمند یک بررسی جداگانه درباره این اصطلاح خواهیم بود.
منشور فقه اجتماعی
آموزه ها و تعالیم در هر دینی از جمله دین اسلام( در باب ادراکات، باورها، عواطف و احساسات و رفتارها ) در قالب مجموعه ای از گزاره های شفاهی برای هدایت انسان بیان شده است که بعدها به صورت متن و مکتوب درآمده است .به عبارت دیگر اگر چه در زمان پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم )، تعالیم و آموزه های اسلامی از طریق گفتار و به صورت شفاهی و یا به صورت رفتار و انجام اعمال جوارحی عرضه می شده است، اما آن چه امروزه به نام اسلام به دست ما رسیده است، به صورت مجموعه ای از گزاره ها است که درکتاب ( قرآن ) و سنت ( منابع روایی ) ثبت و ضبط شده و به صورت مکتوب درآمده است.
عالمان برای شناخت دین، مروجان و مبلغان دینی برای آموزش و تعلیم دیگران مؤمنان برای انجام تکالیف دینی خود، چاره ای به جز مراجعه به این متون به جای مانده از وحی الهی، یا صاحب شریعت ( پیامبر ) و یا ائمه ( علیه السلام ) ( به عنوان مفسران وحی ) ندارند. اما شناخت، تبلیغ و آموزش دین و آگاهی از تکالیف دینی مبتنی بر فهم تعینات اجتماعی زمان ظهور و صدور متن و زمان فهم متون دینی به جا مانده در آن شرایط اجتماعی- فرهنگی است.
شرایط صدور متن
صدور متن از پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم ) و ائمه ( علیه السلام )، در کانون مثلثی قرار دارد که تعامل سه ضلع و زاویه ی آن بر شکل و گاهی محتوای متن اثرگذار است. زوایای این مثلث عبارتند از شرایط طبیعی و روان شناختی صاحب متن، شرایط و تعینات اجتماعی- معرفتی زمان صدور و اصول و قواعد سخن و بیان. اولین مسئله برای فهم دقیق کلام پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم ) و امامان این است که افزون بر شناخت کامل بافت تاریخی و فرهنگی زمان آنان، نیاز به اطلاع از نیت آنها هم وجود دارد. از آن جا طبیعت انسان ها مشترک است، درمفاهمه و گفتگو هر دو دارای تعینات روانی و درونی مشترکی است، در مفاهمه و گفتگو هر دو دارای تعینات روانی و درونی مشترکی هستند. لذا فهم بسیاری از عواطف، احساسات و ذهنیات بین انسان ها به دلیل آن تعینات روانی و درونی مشترک، به دست می آید. به عبارت دیگر بیشتر قواعد و اصول صدور متن به صورت ارتکازی و طبیعی در نهاد و درون انسان ها وجود دارد. از این رو نیاز به فهماندن اموری درونی به دیگران، یک نیاز طبیعی است. مسلماً پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم ) و ائمه ( علیه السلام ) نیز در بیان تعالیم و آموزه های دینی از این ارتکازات و امور طبیعی مفاهمه به دور نبوده اند. دومین زاویه را اصول و قواعدی به خود اختصاص داده که دیگر ارتکازی و طبیعی انسان نیستند، و باید انسان آنها را با آموزش یاد بگیرد. بیان مافی الضمیر در قالب الفاظ و عبارات دقیق، روان، به دور از ابهام و تفاسیر متعدد نیازمند آموزش و یادگیری است. اما زاویه سوم یا تعینات اجتماعی صدور متن که استنباطات فقهی یا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته یا کمتر مورد توجه بوده است، موضوع بررسی این جستار است.(20)
شرایط فهم متن
در مورد فهم متن دیدگاه ها و نظریه های متفاوتی وجود دارد. بر اساس دیدگاه کلاسیک فهم عملی ذهنی است که تنها و یکسره به وسیله ی مفسر و محقق انجام می پذیرد و اشیا و موضوعاتی که درصدد فهم آن هستیم در ایجاد و حصول فهم از نقشی اساسی و تعیین کننده برخوردار نیستند.
اما بر اساس نتایج به دست آمده ازجامعه شناسی معرفت، متن یا هر پدیده ای که مورد تفسیر واقع می شود، برآمده از زمینه های اجتماعی- فرهنگی پیدایش خود است. ولی این که آیا برای محقق و مفسر تصویر دقیق و کاملی از آن زمینه ها وجود دارد یا نه، مورد بحث و اختلاف نظر است. گادامر بر این باور است که برای مفسر امکان بازسازی ذهنی زمینه های اجتماعی- فرهنگی و دنیای اصلی متن امکان پذیر نیست. از این رو، فهم یک واقعه و امر مستحدث است که برای محقق و مفسر روی می دهد. مراد وی از واقعه و مستحدث بودن فهم آن است که فهم محصول گفتمان دور هرمنوتیکی بین مفسر و متن و واقعیت های انسانی است، نه آن که نتیجه ی استفاده از روشی باشد که محقق و فقیه به کار می گیرد. از منظر گادامر فهم نه حاصل روش به کار گرفته شده از سوی مفسر و فقیه است، بلکه واقعه ای است که در نتیجه ی گفتمان و تأملی است که بین فقیه و متن اتفاق می افتد، رخ می دهد. ( علی پور؛ حسینی، بی تا، صص 44-45 )
بر این اساس، متن فهمی نیز در کانون مثلثی اتفاق می افتد که سه زاویه ی آن عبارتند از: مسلح بودن محقق و مفسر به علوم آلی، ابزارها، قواعد و اصول فهم متن؛ آگاهی از تعینات اجتماعی- فرهنگی زمان صدور متون و سرانجام شناخت تعینات اجتماعی- فرهنگی زمان محقق و فهم. مفسران این متون به طور طبیعی و اتکازی، بسیاری از اصول و قواعد فهم متن را در نهاد و درون خود داشتند؛ مانند اصول و قواعد استظهارات، مطلق و مقید، عام و خاص، مفهوم گیری از گزاره های دینی و … . اما بسیاری از این اصول و قواعد از جمله علوم تمهیدی فهم متن ارتکازی و طبیعی نبودند. از این رو، نیاز به فراگیری علوم مقدماتی و تدوین قواعد و اصول فهم متن نیازی بود که از همان ابتدای نزول وحی، به دلیل گفتاری بودن و بعدها نوشتاری شدن آنها، بین مسلمانان احساس شد. به عبارت دیگر باگذشت زمان صدور متن و فاصله گرفتن از آن زمان، و تغییر اوضاع و احوال جهان اجتماعی، مفسران و عالمان دینی برای کسب فهم مطابق با مقتضیات زمان خود نیازمند فن اجتهاد شدند. مفسران دینی بر آن شدند که در فرآیند اجتهاد علوم و ابزاری را به کار گیرند که تا آن زمان وجود نداشت، یکی از این علوم جدید التأسیس علم اصول استنباط بود که کاملاً ابداعی و ابتکاری بود که پیش از این در فرهنگ و جامعه ای دیگر سابقه نداشت. در نتیجه مؤمنان یا مفسران متون دینی، این اصول را چه اصول و قواعد ارتکازی و چه اصول و قواعد آموزش دیده را برای فهم کتاب و سنت به کار می برند.
این به کارگیری اصول و قواعد برای فهم متون دینی، یک مسئله عادی و عرفی بود که به خودی خود در فهم متون اعمال می شد. اما در ابتدای نزول وحی به دلیل این که زمان نزول و زمان فهم و تفسیر چندان از یکدیگر دور و جدا نبودند، نیاز به امور دیگر در فهم متن احساس نمی شد؛ ولی با دوری از عصر نزول و پس از گذشت زمانی نسبتاً طولانی، و زایل شدن بسیاری از قرائن حالی و بخشی از قرائت گفتاری متون وحی و سنت، نیاز به فهم شرایط اجتماعی- فرهنگی ( تعینات اجتماعی- فرهنگی ) زمان نزول از ارکان اساسی فهم متن به شمارمی آید، چیزی که شاید تا قرن ها یا اصلاً به آن توجه نمی شد یاکمتر مورد توجه قرار می گرفت. این نیاز، زمانی تشدید شد که جوامع اسلامی با مسائل و موضوعات جدید و بی سابقه ای مواجه شدند که حل و بررسی آنها نیازمند فهم شرایط نزول و فهم تأثیری بود که شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، … در تفسیر وحی در کلام و سنت ائمه ( علیه السلام ) داشته است. فهم تعینات اجتماعی- فرهنگی زمان صدورمتن ضروری بود چون جلوی انحراف در فهم و استنباط احکام الهی را می گرفت. ( علی پور؛ حسینی، بیتا، ص52 )
زمان امام صادق ( علیه السلام ) را می توان ابتدای شکل گیری مباحث تفسیر و فهم متن دانست؛ چرا که امامان قبل از امام صادق ( علیه السلام ) به دلیل درگیری در امور سیاسی و اجتماعی کمتر از ایشان درگیر مسائل و مباحث فهم متن پیروان و شیعیان خود بودند. اما در زمان امام صادق ( علیه السلام ) شیعیان بیشتر از زمان های گذشته درگیری مسائل فهم متن شدند. از این رو امام صادق ( علیه السلام ) نیز بیش از امامان قبل از خود در باب مسائل جدید دینی و فقهی سخن گفته اند. افزون بر این، امام صادق ( علیه السلام ) برای جلوگیری از انحراف در فهم و استنباط احکام الهی به تعلیم و املای قواعد کلی و عناصر مشترک استنباط پرداختند تا هم روش های باطل دیگران در فهم کتاب و سنت و کشف حکم را به اصحاب خویش تذکر دهند و هم شیوه ی صحیح اجتهاد را به آنان بیاموزند.
زاویه ی سوم مثلث فهم متن، توجه به تعینات اجتماعی مؤثر بر فهم است. فهم یک آیه یا روایت با توجه به موقعیت فقیه و مسئله مبتلا به، علائق، شرایط و انتظارات فعلی او صورت می پذیرد و هیچ تفسیری بدون ربط به زمان حال وجود ندارد. فهم گذشته و عناصر سنت، انتقال بی کم و کاست معنای آن نزد مخاطبان اولیه و گذشته به حال نیست، بلکه مفسر باید زمینه ی موجود و فعلی تفسیر را در نظر گیرد، نه بستر پیدایش اثر را. چون او می خواهد اثر یا حادثه ی تاریخی را برای خود و مخاطبان زمان خویش فهم و تفسیر کند. افق و وضعیت فکری و شرایط حائز اهمیت دارد و در درون مایه ی تفسیر و فهم دخالت می کند.
از آن چه گذشت این نتیجه می شود که برای فهم روایات و گزاره های دینی دو تعین اجتماعی وجود دارد: تعینات اجتماعی زمان صدور متن و تعینات اجتماعی زمان فهم متن. به عبارت دیگر از یک طرف زمانی که متنی مثلاً از امام صادق ( علیه السلام ) صادر شده است یکسری شرایط اجتماعی- فرهنگی در شکل و گاهی در محتوای متن تأثیر گذاشته است؛ از طرف دیگر زمانی که فقیه درصدد فهم آن متن است، شرایط اجتماعی- فرهنگی زمان فهم نیز بر فرآیند فهم اثر دارد. شایان ذکر است که هرچه تعینات اجتماعی زمان صدور به تعینات اجتماعی زمان فهم نزدیک تر و مشابه باشد، فهم دقیق تری از متن به دست می آید. به همین دلیل گفته شده است که فهم های فقیهانی که نزدیک عصر حضور بوده اند از فهم فقیهانی که از آن عصر دور بوده اند، دقیق تر است.
تعینات اجتماعی- فرهنگی صدور روایات
تحقیق و بررسی های فقهی به دلیل فهم معنای متن و یا درک انگیزه ی افعال فردی و اجتماعی پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم ) و ائمه ( علیه السلام ) به خصوص امام صادق ( علیه السلام ) است. افعال و گفتارهای پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم ) و ائمه ( علیه السلام ) در قلمرو فرهنگی یک زمان معین و مشخص به وجود آمده است؛ از این رو فهم این فرهنگ زمانه برای محقق فقه امام صادق ( علیه السلام ) لازم و ضروری است(21). افزون بر این هر یک از ائمه( علیه السلام ) در زمان خود با توجه به شرایط اجتماعی- فرهنگی خود کلمات، واژه ها، اصطلاحات و افعال معناداری از خود صادر می کنند. برای فهم افعال باید به مباحث سیره یا تاریخ مراجعه کرد؛ چرا که این افعال در قالب کنش متقابل بین افراد جامعه و ائمه ( علیه السلام ) ساخته می شود و بسیاری از آنها در کتب سیره و تاریخ ائمه ( علیه السلام ) ثبت و ضبط شده است. بر اساس مدل ارائه شده درمبحث تعینات اجتماعی، می توان مؤلفه های زیر را برای استنباط فقهی از گزاره ها، افعال و تقریرات امام صادق ( علیه السلام ) بیان کرد.
عمق تعین
این مؤلفه تعین، از یک طیفی حکایت می کند که در یک سوی آن منشأ ( خاستگاه ) اجتماعی گزاره ها و روایات فقهی و درجانب دیگر، فقط تأثیر ( نفوذ ) اجتماعی، در نظر گرفته می شود؛ یعنی به طور مشخص، در باب چگونگی صدور روایات و گزاره های فقهی، در یک سو، ایجاد محتوای روایت و گزاره مطرح است و در سوی دیگر، فقط ایجاد و تعیین شکل ( صورت ) روایات و گزاره، مورد توجه است؛ مثلاً می توان چنین گفت که حیات اجتماعی انسان ها در زمان امام صادق ( علیه السلام )، به وجود آورنده محتوای روایات و گزاره های فقهی است. اما بر اساس این دیدگاه که تعین روایات و گزاره های فقهی را فقط به لحاظ شکل آن، نه محتوا می داند، می توان چنین گفت که حیات اجتماعی انسان ها در زمان امام صادق ( علیه السلام )، به وجود آورنده صرفاً شکل و ظاهر روایات و گزاره های فقهی است و شرایط در بیان محتوای روایات تأثیری نداشته است. به عبارت دیگر در هر شرایطی محتوای روایات یکسان است، ولی در اثر تغییر شرایط فقط شکل بیان روایات عوض می شود.
درجه تعین
طیفی را که این مؤلفه در بر می گیرد، از یک سو به علیت قطعی و جبرگرایانه ختم می شود و از سوی دیگر، به تأثیر احتمال گرایانه. اگر چه در رابطه ی بین پدیده های اجتماعی، اکثر مسلمانان باور به رابطه ی علی دارند، ولی این مسلم است که در مورد توجه تعیّن اجتماعی روایات و گزاره های فقهی و این که پدیده ها و مسائل اجتماعی نقش علّی برای محتوا و شکل روایات و گزاره های دینی داشته باشند، باید صرف نظر کرد.
سطح تعیّن
مسئله تعین اجتماعی فهم روایات و گزاره های فقهی را می توان در سطح فرهنگ و اندیشه های فرد یا افراد، گروه، طبقه، ملت، جامعه، جامعه جهانی یا نسل های هر عصر درنظرگرفت. در این مؤلفه می توان این سؤال را طرح کرد که فرهنگ و اندیشه ی چه گروه، طبقه، ملیتی یا جامعه ای بر محتوا یا شکل روایت صادر شده از امام صادق ( علیه السلام ) تأثیر داشته است؟ مثلاً ممکن است، در شرایطی، تفکر یک گروه خاص در محتوا و شکل روایات تأثیر داشته است و در زمان و شرایطی دیگر، تفکر همه افراد جامعه، محتوا و شکل روایت را تحت تأثیر شرایط وجودی و اجتماعی، مشروط و متعین گردانیده باشد.
عامل مسلّط در تعیّن
نظریه پردازان، عوامل و بخش های مختلفی از الگوی اجتماعی را به عنوان عامل مسلط مطرح کرده اند. در این عامل بحث از این است که چه مؤلفه ای از قبیل اقتصاد، حرفه و فن آوری، جغرافیا، در شکل گیری روایات و گزاره های فقهی بیشترین تأثیر را داشته اند. آیا می توان به برتری عوامل مختلف تأکید کرد و در هر زمان و بر اساس شرایط اجتماعی و تاریخی، برخی از آن عوامل را ( مانند خون و وراثت، عامل سیاسی، عامل اقتصادی و … ) مؤثر و مسلط در به وجود آمدن روایات و گزاره های فقهی در زمان ائمه ( علیه السلام ) دانست.
آماج ( موضوع ) تعیّن
آیا انواع مختلف روایات ( مانند روایت فقهی(22)، روایات فلسفی(23)، روایات علمی(24) و روایات سیاسی(25) ) همگی به طور یکسان، تحت تعین اجتماعی واقع شده اند. اگر مثلاً فقیهی به تعینات اجتماعی در فهم روایات فقهی در استنباط خود توجه کند، ولی عالمان دیگر در فهم روایات غیر فقهی امام صادق ( علیه السلام ) به تعینات اجتماعی آن روایات توجه نکنند، آیا در پاره ای از مواقع بین نظام معرفتی فقیهان و نظام معرفتی سایر اندیشمندان مسلمان ناسازگاری به وجود نمی آید؟
مبانی و اصول فقه اجتماعی
برای پاسخ به پرسش ها و راه حل مسائل پیش گفته، باید به یک نظریه در باب فقه اجتماعی رسید. در مرحله بعد و با پذیرش یک رویکرد، باید دید چه تأثیری مضمون و محتوای آن نظریه بر سه قلمرو وجود شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی فقه خواهد گذاشت. در این راستا پنج نظریه ی اجتماعی- فقهی اساسی ( از بررسی آثار جامعه شناسان و انطباق آن بر فقه ) را می توان طرح کرد.
1. ارتباط و همبستگی فقه و جامعه
طبق مباحث مطرح در جامعه شناسی معرفت می توان مدعی شد، که رابطه ای تنگاتنک میان فقه و جامعه ( پدیده های فقهی از یکسو و ساختارهای اجتماعی از سوی دیگر ) وجود دارد. در این رابطه می توان از طریق تحلیل محتوای فقه به بینشی گسترده تر از جامعه و تحولات آن دست یافت.
2. دگرگونی اجتماعی و دگرگونی فقهی
همچنین می توان به مسئله ارتباط دگرگونی های اجتماعی و فقهی اشاره کرد. در این نظریه، فهم چگونگی ارتباط میان تحول فقهی و دگرگونی اجتماعی هدف است. این رویکرد اگر بخواهد به درستی درک شود، باید به سه نگرش فرعی آن اشاره کرد:
الف ) تبیین دگرگونی های اجتماعی- فقهی. در این نگرش، دگرگونی های اجتماعی- فقهی تبیین می گردد. در این نگرش می توان به تبیین این نکته پرداخت که دگرگونی فقهی می تواند به دگرگونی اجتماعی منجر شود. افزون بر این، این تصور که اصطلاحات فقهی معمولاً تحت تأثیر دگرگونی های اجتماعی رخ می نماید، نیز می تواند در این نگرش تبیین شود. به عبارت دیگر می توان گفت: در این نگرش فقه پیرو بخش های دیگر جامعه از جمله اقتصاد، سیاست و فرهنگ است.
ب ) مثبت، منفی بودن دگرگونی های اجتماعی- فقهی. در حالی که پاره ای اندیشمندان حوزوی به ویژه فضلای جوان حوزه ها، به طور کلی دگرگونی اجتماعی- فقهی را مثبت می دانند، برخی دیگر آن را منفی ارزیابی می کنند. ولی انصاف آن است که دگرگونی های اجتماعی- فقهی پیامدهایی دارند که از برخی جهات مثبت هستند و از برخی جهات منفی. البته این تشخیص جهات مثبت و منفی نیازمند تحقیقی جدید و عمیق است.
ج ) عادی یا غیر عادی بودن دگرگونی های اجتماعی- فقهی. آیا فرآیند تغییرات و تحولات فقه و جامعه، فرآیندی آرام و عادی است یا این که فرآیندی غیر عادی و ناآرام؟ طبق یک نظر می توان ادعا کرد که تغییرات و دگرگونی ها معمولاً به شیوه ای آهسته و منظم رخ می نماید. طبق نظریه ای دیگر ( نظریه تضاد ) فقه و جامعه در برابر دگرگونی مقاومت می کنند. و تغییرات اجتماعی- فقهی، اغلب با توسل به اصطلاحات اجباری یا انقلاب رخ می نماید. وجه مشترک این دو نظریه، این است که هر دو دگرگونی های اجتماعی- فقهی راگریز ناپذیر می دانند.
3. نقش عوامل فرا فقهی
آیا عوامل فرا فقهی ( سیاست، دین و مذهب تاریخی، اخلاق و … ) بر فقه تأثیردارند؟ می توان گفت رابطه فقه و سیاست، اقتصاد، دین و … باید کانون توجه و بررسی اندیشمندان قرار گیرد و نشان داد که چگونه سیاست، دین تاریخی، اخلاقی، اقتصاد و … بر فقه به طور مؤثر و تعیین کننده تأثیرگذار بوده است. این نکته را باید مدنظر داشت که دردوران مدرن، فقه علمی انتزاعی و فرا دنیوی نیست، بلکه باید فقه را علمی تجربی ( به معنای عام کلمه ) و اجتماعی قلمداد کرد که رشد، بالندگی و تحولات آن به عوامل اجتماعی وابسته است.
4. فقه اجتماعی ( ابزار تنظیم جامعه و کنترل اجتماعی )
فقه وسیله ای عملی و اجرایی است، که در جهت هدایت، مدیریت، ایجاد نظم در کنش های متقابل اجتماعی، ساخت اجتماعی یا هر دو به کار می آید. به عبارت دیگر، فقه می تواند به عنوان اصول و اساس نظارت و کنترل اجتماعی تلقی شود. علم فقه باید خصلت و ویژگی نهادی به خود بگیرد و به تنظیم رفتار افراد جامعه بپردازد.
فقه اجتماعی اسلام روابط متقابل افراد را درگیر کردن آنها در تعهدات متقابل و الزام آور اجتماعی تنظیم می کند. هنجارهای فقه اجتماعی باید به طور عقلانی، مناسبات اجتماعی را تنظیم کند. در این تلقی فقه عبارت است از سازوکاری تعمیم یافته از نظارت اجتماعی که مبادلات موجود میان خرده نظام های گوناگون را منطبق، منظم و آسان می کند. ( ریترز جرج، 1389، فصل چهارم ) فقه در اصل باید به عنوان مفهومی اجتماعی عمل کند و این مهم ترین کارکرد فقه اجتماعی است.
شایان ذکر است که با نظریه تضاد در این باب ( فقه اجتماعی ) کاملاً و شدیداً مخالفیم. طبق این نظریه فقه سلاحی سیاسی است که از سوی یک گروه اجتماعی، زیرکانه به کار گرفته می شود تا منافع ( اقتصادی، فرهنگی و حتی اخلاقی ) گروهی را بر ضد گروه های رقیب حفظ کند.
5. غیر متمرکز شدن مطالعات فقه اجتماعی
بیشترمسائل و موضوعات فقه اجتماعی سنتی بر روی جامعه کشاورزی و تاحدودی جامعه دامداری متمرکزند. ( مباحث مساقات، زکات، مباحث بیع و … ) لذا از نقش فقه در جوامع مدرن به ویژه جامعه ی سرمایه داری، صنعتی، فراصنعتی و یا تلفیقی غفلت شده است. طبق این تلقی همان طور که جوامع پیشرفت کرده اند و می کنند، فقه اجتماعی متناسب با آن نیز باید پیشرفت کند و این دقیقاً معنای غیر متمرکز شدن مطالعات فقه اجتماعی است.
با در نظر گرفتن پنج مطلب فوق، می توان فقه را در چشم انداز نظری گسترده در نظر گرفت. یعنی می توان فقه را در چارچوب جامعه بزرگتر قرار داد و تأثیر آن را در سطحی کلان از کنش متقابل اجتماعی و ساخت اجتماعی مطالعه کرد. همچنین با توجه به مطالب پیش گفته می توان فقه را یک پدیده اجتماعی- دینی پویا دانست و آن را با ویژگی هایی چون تحول و دگرگونی پذیری و تأثیر و نفوذ در نظرگرفت. در این تلقی فقه هم متغیری مستقل است و هم متغیری وابسته؛ یعنی فقه از یک سو بر مجموعه متنوعی از نیروهای اجتماعی تأثیر می گذارد و از سوی دیگر، از آن عوامل اجتماعی تأثیر می پذیرد.
افزون بر این، این بینش برای انسان حاصل می شود که از یک سو فقه را از منظری مثبت و مطلوب در نظر بگیریم و ویژگی های مثبت آن را برای زندگی اجتماعی برشماریم و از سوی دیگر، با نگاهی انتقادی به جنبه های منفی و ناکارآمدی فقه سنتی در جامعه نظر کنیم.
روش شایسته فقه اجتماعی
1. از بین روش های علمی موجود، می توان از روش « هنجارگرایی » برای تکمیل روش شناسی علم فقه بهره گرفت. هنجارگرایی نوعی جهت گیری نظری است که موضوعات اخلاقی و ارزشی را تحت هدایت امور اخلاقی و ارزشی می داند. در متابعت از این روش شناسی می توان گفت، فقه باید از منافع اجتماعی یا مدعاهای هنجارین که مردم می خواهند برآورده شود، حمایت کند. بنابراین روش هنجاری مطالعه علمی فارغ از ارزش و بی طرفانه نیست، بلکه دارای جهت گیری خاصی است. لذا فقه اجتماعی یک پرسش هنجارین اساسی در مورد جامعه دارد که جامعه چه باید باشد.
2. جهت گیری ضد حکومت گرایی (26) فقه اجتماعی. صورت گرایی (27) فقه را نظامی مستحکم، بی رخنه و منسجم از قواعد تلقی می کند. در مقابل ضد صورت گرایی بر ویژگی هایی چون انعطاف پذیری، پویایی و ناپیوسته بودن فقه تأکید می کند. در این تلقی فقه باید با همه ضرورت های عملی و متغیر زندگی اجتماعی سروکار داشته و آنها را در نظر بگیرد. افزون بر این در نقد صورت گرایی می توان گفت: [ضد صورت گرایان معتقدند] صورت گرایی فقهی، فقه را نامشخص و ضد و نقیض می کند.
3. جهت گیری جمع گرایی فقه اجتماعی. فرد گرایی که در مقابل جمع گرایی است، بر جنبه های خصوصی، شخصی، استقلالی و خودخواهانه زندگی اجتماعی توجه می کند. در مقابل جمع گرایی شامل گرایش هایی چون عمومی بودن، جمعی بودن، اجتماعی بودن و نوع دوستی است.
4. توافق. توافق نوعی جهت گیری نظری است که بر هماهنگی و همکاری اختیاری و ارادی افراد جامعه تأکید می کند. آیا فقه در جامعه از توافق(28) منافع فردی سرچشمه می گیرد؟ در مقابل اجبار(29) است که به عدم توافق نظر، تضاد فرهنگی، تضاد طبقاتی و اختلاف نظریه های اجتماعی توجه دارد. مسلماً در جوامع اسلامی، فقه بازتابی از منافع گروه هایی که بیشترین قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست داشته اند، به طور کامل نبوده است. ( علیزاده، 1387، ص220 )
خلاصه و نتیجه گیری
بر اساس مباحث مطرح شده در این جستار، برای رهایی از مسائل و مشکلات گریبان گیر فقه سنتی و میراثی، باید به فقه اجتماعی رخ نمود. بسیاری از مسائل و مشکلات مطرح شده در ابتدای مقاله بر فقه اجتماعی یا وارد نیست یا نسبت به فقه سنتی و میراثی از مسائل و مشکلات کمتری برخوردار است. برای تأسیس یک فقه اجتماعی متناسب برای جوامع جدید توجه به تعینات اجتماعی و دانستن شرایط اجتماعی زمان صدور، و شناخت فرهنگ زمانه ( زمان صدور ) لازم و ضروری است.
یکی از ارکان تشکیل دهنده فقه اجتماعی، اطلاعات و آگاهی های تاریخی است. برای بازسازی و فهم دنیای اجتماعی و فرهنگی زمان صدور متن مورد استناد، باید به اطلاعات و آگاهی های تاریخ زمان صدور متن و سنت، برای پرکردن فاصله ی تاریخی بین محقق و زمان صدور متن در امر مقوله ی فهم توجه کرد. به عبارت دیگر، برای تحلیل اجتماعی متن باید معنای گزاره های صادر از باری تعالی ( کتاب ) و پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم ) و ائمه ( علیه السلام ) ( سنت ) اعم از متن نوشتاری یا گفتاری یا فعلی در زمینه ی اجتماعی ای که متن در آن به وجود آمده است، فهم شود. برای فهم تقریر یا متن فعلی، توجه به واقعیت و زندگی اجتماعی شخص متن صادر شده از او از اهمیت بسزایی برخوردار است. در این مرحله سعی می شود این مطلب فهم شود که چگونه پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم ) یا ائمه ( علیه السلام ) معانی را در شرایط اجتماعی می سازند.
یکی از تعینات اجتماعی شکل گیری فقه، مسائل مبتلا به مؤمنان در یک فرهنگ و جامعه ای خاص بوده است. مکتب فقهی امام جعفر صادق ( علیه السلام )، فقهی کاملاً عرفی و ناظر به مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی زمان صدور بوده است. اما امروزه بسیاری از مسائلی که جزء سنت و میراث فقهی هستند، از مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی هیچ فرد و جامعه ای نمی باشد و این یعنی عدم توجه به تعینات اجتماعی زمان إفتا که مسلماً از هدف شارع مقدس فاصله دارد. به عبارت دیگر فقه سنتی و میراثی که از روش نقلی و عقلی و بدون بهره مندی از مباحث جدید تفسیر بهره مند می شود، فقهی مشحون از لفاظی، فروعات عقلی گاه قابل انکار و مسائل بسیار غیر مبتلا به است. اما فقه اجتماعی مکتب امام صادق ( علیه السلام ) فقهی جواب گوی مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی هر زمانی و متناسب با نوع جوامع و فرهنگ آنهاست. فقه اجتماعی مکتب امام ( علیه السلام ) صادف فراهم کننده ی شرایط و مقدمات یک سبک زندگی کاملاً اسلامی، عادلانه و شرافتمندانه است.
یکی دیگر از اثرات فقه اجتماعی این است که این مکتب فقهی بر خلاف فقه سنتی و میراثی با معضل تراکم بیش از حد میراث فقهی مواجه نمی شود. بر اساس باور شهید مطهری؛ مطالعه و تتبع در کتب فقهی در دوره ها و قرون مختلف می رساند که تدریجاً بر حسب احتیاجات مردم مسائل جدیدی وارد فقه شده و فقها در مقام جواب گویی برآمده اند و به همین جهت تدریجاً بر حجم فقه افزوده شده است. ( مطهری، 1371، ج20، ص 180 ) چرا که در فقه اجتماعی مکتب امام صادق ( علیه السلام ) قواعد و اصول فرا زمانی و فرامکانی ( جهان شمول ) حفظ می شوند و سایر نظرات و احکامی که متناسب با شرایط یک جامعه، مکان و زمان خاص صادر شده اند، نادیده گرفته می شوند. شایان ذکر است که باید برای تدوین فقه اجتماعی متناسب با فرهنگ زمانه به دو کار دست زد: یکی پالایش فقه سنتی و دیگر سامان دادن و تنظیم آن چه در مقام پیرایش باقیمانده است.
تخصصی شدن فقه نیز از پیامدهای فقه اجتماعی است. منظور از این پیامد همان مطلبی است که شهید مطهری؛ در چندین جای آثار خود به آن اشاره کرده است. بهتر این است که فقه به تخصص های مختلف تقسیم شود. بر اساس این نظر هر طلبه ای که یک دوره فقه عمومی را تحصیل کرد، درصدد کسب تخصص خود در یک قسمت معین از فقه تلاش می کند. مردم هم در همان قسمت تخصصی از آنها تقلید کنند؛ مثلاً بعضی از طلاب رشته تخصصی خود را عبادات قرار دهند و بعضی معاملات و بعضی سیاسات و بعضی احکام ( احکام به اصطلاح فقه )، همان طوری که در طب این کار شده است. ( مطهری، 1371، ج20، صص 180-184 )
پی نوشت ها :
1- دانش آموخته حوزه ی علمیه قم و دانشجوی دکتری جامعه شناسی. Mkafi 50 @ gmail. com.
2- برای تنظیم مباحث این بخش از دو منبع زیر استفاده شده است:
علیزاده، عبدالرضا و مجید کافی؛ جامعه شناسی معرفت، جستاری در تبیین رابطه ی ساخت و کنش اجتماعی و معرفت بشری؛ و
Tavakol, M , Sociology of Knowledge, Theoretical problems.
3- Origination.
4- Determination.
5- Causation.
6- Intersependence.
7- Consistency8.
8- Harmony.
9- Conditioning interaction, functional relation. identification, integartion ) ), coherence, unitiy, congruence, compatibility, dependence, correspondence, realisation, actualisation, exemplification, influencing, effection, releationship, bond up whit, in connection with, selection, projection, reflection. expression.
10- Depth of determination.
11- Social origin of knowledge.
12- Degree of determination.
13- Level of determination.
14- Dominant factor of determination.
15- Target ( object ) of determination.
16- religious knowledge.
17- Philosophical knowledge.
18- Scientific knowledge.
19- Political knowledge ( ideology ).
]20- این مطلب درست است که تا محیط یک شخص دانسته نشود معنا و مفهوم جمله او فهمیده نمی شود. این اتفاقاً در همه جا هست. مرحوم آقای بروجردی؛ یکی از امتیازاتی که
بر همه داشت و کسی در این قضیه رقیب او نبود، این بود که بر مسائل فقهی حتی از جنبه تاریخی احاطه داشت، یعنی آن زمان ها را می شناخت، رجال و راوی ها را شخصاً می شناخت که او اهل چه شهری بوده، در آن شهر که او بوده چه فقهایی بوده اند و چه مسائلی در آن جو مطرح بوده ( مجموعه آثار شهید مطهری، ج15، ص 467 ).
21- تا انسان آن جو و محیط و تاریخ زمان و عصر ائمه ( علیه السلام ) را نشناسد و این که چه اندیشه ها و افکاری حاکم بوده و ائمه: وقتی که مسئله ای بیان می کردند چه را می خواستند رد کنند و چه را می خواستند اثبات کنند، نمی تواند مقصود روایت را درک کند. ( مجموعه آثار شهید مطهری، ج15، ص 468 ).
22- juridical tale.
23- philosophical tale.
24- scientific tale.
25- political tale.
26- Antiformalism.
27- Formalism.
28- Consensus.
29- Cocrcion.
منابع :
ریتزر، جرج ( 1389 )، مبانی نظریه جامعه شناختی معاصر و ریشه های کلاسیک آن، ترجمه ی شهناز مسمی پرست، تهران: نشر ثالث.
علی پور، حسنی؛ مهدی، حمیدرضا ( بیتا )، پارادایم اجتهادی دانش دینی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
علیزاده، عبدالرضا ( 1387 )، مبانی رویکرد اجتماعی به حقوق، جستاری در نظریه های جامعه شناسی حقوق و بنیادهای حقوق ایران، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
علیزاده، عبدالرضا؛ کافی، مجید؛ اژدری زاده، حسین ( 1383 )، جامعه شناسی معرفت، جستاری در تبیین رابطه ی ساخت و کنش اجتماعی و معرفت بشری، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
گورویچ، ژرژ و دیگران ( 1349 )، طرح مسائل جامعه شناسی امروز، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، بی جا: انتشارات پیام.
مطهری، مرتضی ( 1371 )، مجموعه آثار، جلد 3- 15- 20، قم: صدرا.
هادی، قربانعلی ( 1388 )، نقد مبانی هرمنوتیکی نظریه ی قرائت های مختلف از دین، قم: جامعه المصطفی العالمیه.
Tavakol, M ( 1987 ), Sociology of Knowledge, Theoretical problems; Sterling Publisheres private Limiterd.
منبع مقاله :
پاکتچی، احمد؛ (1391)، مبانی و روش اندیشه ی امام صادق (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول