نویسنده: دکتر مرتضی خرمی (1)
مقدمه
به استناد حدیث شریف ثقلین که مورد اتفاق فریقین است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از قرآن و عترت یعنی حاملان سنت و امامان معصوم (علیهم السّلام) به عنوان دو میراث گرانسنگ خود یاد کرده و بر چنگ زدن به آنها برای رهنمونی به طریق سعادت تأکید فرموده است (1) بر این اساس، عالمان و اندیشوران مسلمان، در عرصه های مختلف اسلامی از قرآن و سنت به عنوان مهم ترین و معتبرترین منبع فهم و استخراج آموزه های دینی یاد کرده اند. در این میان، نقش سنت و روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان معصومش در تبیین مقاصد قرآنی، بر هیچ محقق اندیشمندی پوشیده نیست و کاوش در آموزه ها و معارف بلند قرآنی بدون استمداد از گوهرهای ناب سخنان اهل بیت (علیهم السّلام) میسر نخواهد بود.
امام ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیه السّلام) به دلیل موقعیتی که در دوران گذار از حکومت بنی امیه به بنی عباس برای ایشان پدید آمده بود، فرصت را برای تبیین آموزه های اسلامی و تفصیل احکام و تفسیر صحیح اندیشه دینی، مناسب تشخیص داده و کوشیدند با تربیت شاگردان و تشکیل مجلس و محافل تفسیر قرآن و تبیین احکام و آموزه های دینی، تفکر ناب شیعی را احیاء و نهادینه کنند. این فعالیت های گسترده که از زمان حضرت باقر (علیه السّلام) آغاز شده بود، در دوره امام صادق (علیه السّلام) از گسترش و رشد فوق العاده ای برخوردار شد.
در این مقاله، تلاش می شود ضمن اشاره به مبانی و پیش فرض های تفسیر قرآن از نگاه امام صادق (علیه السّلام)، گونه های روایات تفسیری منقول از آن حضرت معرفی و روش های تفسیر از منظر آن حضرت به اختصار مورد بررسی قرار گیرد.
1. مبانی و پیش فرض ها در روایات تفسیری امام صادق (علیه السّلام)
1-1. عدم تحریف قرآن
تحریف از ریشه « حرف » به معنی گوشه، کنار و طرف است. صاحب صحاح گوید: « حرفُ کل شیء طرفه و حدّه و منه حرف الجبل و هو اعلاه المحدّد » ( جوهری، 1407ق، ج3، ص 1342 ) یعنی حرفِ هر چیز، کناره، لبه و مرز آن است و از این ریشه است « حد الجبل » که به معنی لبه تیز آن است. ابن منظور نیز می نویسدک « حرف کشتی و کوه، گوشه آنهاست… و حرف شیء، ناحیه و کناره آن است. ( ابن منظور، 1414ق، ج9، ص41 )
درباره تحریف یا عدم تحریف قرآن بحث های بسیاری از دیرباز بین محققان مسلمان اعم از شیعه و سنی مطرح بوده است. عالمان شیعی با استدلال های گوناگون قرآنی، حدیثی، تاریخی و عقلی، کوشیده اند ضمن تطهیر ساحت مقدس قرآن از این شائبه، بر تحریف ناپذیری آن در طول زمان تأکید نموده و تهمت پذیرش وقوع تحریف در قرآن را- که از سوی مخالفان شیعه مطرح شده- رد نمایند.
البته تحریف دو قسم اساسی دارد: لفظی و معنوی. تحریف لفظی، دخل و تصرف در ساختار الفاظ و عبارت های قرآن است که دو گونه آن بیشتر مطرح است:
تحریف لفظی به فزونی؛ یعنی آیه یا سوره ای برساخته را به متن قرآن افزوده باشند؛ و تحریف قرآن به کاستی یعنی بخشی از کلمات، آیات یا سوره های قرآن را از آن حذف کرده باشند.
و تحریف معنوی آن است که معنای آیه از بستر صحیح خود خارج شده و بر اساس پیش فرض های باطل، تفسیر شود و در حقیقت، نگرش مفسر بر قرآن تحمیل گردد. لذا این قسم از تحریف را می توان « تفسیر به رأی » نیز نامید. ( جوادی آملی، 1383، ص18-17 )
وقوع تحریف معنوی یا همان تفسیر به رأی در قرآن امری قطعی و مسلم است که با دسیسه زورمداران اموی و عباسی و توسط عالمان بی خبر از حقایق تفسیر که از آبشخور زلال تفسیر اهل بیت (علیهم السّلام) سیراب نشده بودند، بارها اتفاق افتاده است. به همین جهت، مضمون بسیاری از روایات معصومین (علیهم السّلام) و از جمله امام صادق (علیه السّلام) درباره وقوع تحریف- که اتفاقاً مورد استناد مدعیان تحریف قرار گرفته- را باید بر تحریف معنوی حمل نمود.
در مقابل، روایاتی وجود دارد که به روشنی، می توان عدم وقوع تحریف ( لفظی ) را از آنها فهمید. محققان پنج دسته از روایات را برای اثبات پیراستگی قرآن از تحریف، مورد استناد قرار داده اند. این پنج گروه عبارتند از: حدیث ثقلین، روایات عرضه، روایات مراجعه به قرآن در فتنه ها، روایات تلاوت کامل سوره ها در نماز و روایات فضایل سُور. ( جوادی آملی، 1383، ص97 ) از جمله ی این روایات، روایاتی است که در آنها اعلام شده: تنها احادیثی معتبر است که مخالف با قرآن نباشد و اصطلاحاً « روایات عرضه » نامیده می شوند. برای نمونه، امام صادق (علیه السّلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که آن حضرت فرمود: « ایها الناس! ما جاءکم عنی یوافق کتاب الله فأنا قُلتُه و ما جاءکم یخالف کتابَ الله فلم أقُلهُ » ( کلینی، 1362، ج1، ص69 ) یعنی: ای مردم! هرآن چه از من به شما می رسد، اگر موافق قرآن است، پس من آن را گفته ام و هر آن چه به شما رسد که مخالف قرآن باشد، من آن را نگفته ام. همچنین آن حضرت فرمود: « ما اتاکم عنا من حدیث لا یصدقه کتاب الله فهو باطل » ( برقی، 1429ق، ص 147 ) یعنی: هر حدیثی که به دست شما برسد و قرآن تصدیقش نکند، باطل است. همچنین همان امام همام فرمود: « کل شی ء مردودٌ الی الکتاب و السنه و کلُّ حدیثٍ لا یوافق کتابَ الله فهو زُخرفٌ » ( کلینی، 1362، ج1، ص69 ) یعنی: هر چیزی باید به قرآن و سنت بازگشت داده شود و هر حدیثی که موافق قرآن نباشد، باطل است.
از روایات عرضه می توان برای اثبات مصونیت قرآن به خوبی استفاده کرد؛ چرا که تا وقتی صحت و سلامت قرآن از تحریف ثابت نشود، نمی توان آن را به عنوان مرجع تشخیص حدیث صحیح از سقیم یا ترجیح بین روایات متعارض معرفی نمود. از سوی دیگر، این روایات نشانه خوبی است بر این که روایات دال بر تحریف- علاوه بر ضعف سندی- به دلیل مخالفت با آیاتی از قرآن مانند آیه 9 سوره حجر، فاقد حجیت اند.
2 -1. حجیت ظواهر کتاب
یکی دیگر از مباحث علوم قرآنی که از قرن یازدهم هجری بین اصولیون و اخباریون شیعه درگرفته، بحث از « حجیت ظواهر قرآن کریم » بوده است. به جهت رعایت اختصار، از ذکر ادله ی اصولیون در اثبات حجیت ظواهر کتاب صرف نظر نموده و به این نکته بسنده می کنیم که آموختن شیوه تفسیر و استنباط احکام به یاران و شاگردان و نحوه استشهاد ائمه (علیهم السّلام) به قرآن، یکی از بارزترین نشانه های پایبندی ایشان به ظواهر قرآن بوده است. مثال هایی از این دست در مباحث بعدی ارائه خواهد شد.
3 -1. جامعیت قرآن
ثقه الاسلام کلینی در کتاب شریف کافی، در فضل « فضل العلم » بابی را با عنوان « باب الرد الی الکتاب و السنه و أنه لیس شیء من الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج الناس الیه و قد جاء فیه کتابٌ او سنه » گشوده و در آن ده روایت آورده که نشان می دهند حلال ها و حرام ها یعنی گزاره های فقهی و همه آنچه مردم در عرصه دین بدان نیاز دارند، در کتاب و سنت آمده است. از جمله ی این روایت ها، سخنی است از امام صادق (علیه السّلام) که می فرماید: « ما من شیء الا و فیه کتابٌ او سنه » ( کلینی، 1362، ج1، ص59 ) یعنی: هیچ چیزی ( از امور دین ) نیست، مگر آن که در مورد آن ( مطلبی در ) قرآن یا سنت وجود دارد و نیز می فرماید: « إن الله تبارک و تعالی أنزل فی القرآن تبیان کل شئ حتی والله ما ترک الله شیئا یحتاج إلیه العباد، حتی لا یستطیع عبد یقول: لو کان هذا انزل فی القرآن؟ إلا و قد أنزله الله فیه. » ( کلینی، 1362، ج1، ص59 )
یعنی: خداوند متعال در قرآن بیان هر چیز را آورده است و سوگند به خدا هیچ چیزی که بندگان به آنها نیاز دارند، وانگذاشته است؛ به گونه ای که هیچ بنده ای نمی تواند بگوید: چه می شد که این امر نیز در قرآن می آمد، مگر آن که خداوند آن را در قرآن فرو فرستاده است.
4 -1. ضرورت مراجعه به اهل بیت در تفسیر
اهل بیت (علیهم السّلام) چه در برخورد با یاران خود و چه با مخالفانی چون ابوحنیفه و قتاده، با تأکید بر وجود ناسخ و مسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه در قرآن، تفسیر قرآن و مراجعه به مفسران واقعی آن را ضروری دانسته اند. در بخشی از گفتگوی امام صادق (علیه السّلام) با ابو حنیفه- که ادعا کرده بود به کتاب خدا معرفت حقیقی دارد و ناسخ را از منسوخ باز می شناسد- آمده است: « یا أبا حنیفه! لقد ادعیت علماً، ویلک ما جعل الله ذلک إلا عند أهل الکتاب الذین أنزل علیهم، ویلک و لا هو إلا عندالخاص من ذریه نبینا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ما ورثک الله من کتابه حرفاً » ( ابن بابویه قمی، 1408ق، ج1، ص112 ) یعنی: ای ابا حنیفه! وای بر تو! ادعای علم سترگی کردی. خداوند حق معرفت کتاب را جز نزد اهل آن که ( قرآن را ) بر ایشان نازل فرموده، قرار نداده است. وای بر تو! این علم جز نزد عده ی خاصی از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، و خداوند تو را میراث دار ( حتی ) یک حرف از کتابش نساخته است.
ظاهر این گونه روایات- به دلیل قراین موجود در آنها- آن است که کسانی چون ابوحنیفه ادعای آگاهی کامل به مفاد همه آیات قرآن کریم را داشته اند و امام صادق (علیه السّلام) در رد این ادعای بزرگ، به ناتوانی ایشان از فهم و تفسیر صحیح آیات استدلال می کند. ( بابایی، 1387، ص54 ) این قبیل روایات نشان می دهد که گرچه امکان تفسیر و فهم ظاهر قرآن برای غیر معصومان امکان داشته و حجیت دارد، اما این بدین معنا نیست که غیر معصوم می تواند احاطه کامل به حقایق و علوم قرآن بیابد؛ و لذا مراجعه به اهل بیت: برای فهم صحیح کتاب خدا ضروری است.
2. گونه های تفسیر در روایات امام صادق (علیه السّلام)
غالباً در کتاب ها و نوشته ها، تبیین سنت قرآن، به محورهای خاصی همچون تخصیص، تقیید، نسخ قرآن یا تفسیر مبهمات قرآن محدود شده است. یکی از محققان نوشته است:
« آن چه به عنوان نمونه های تفسیری از ائمه (علیهم السّلام) نقل شده است، در ابعاد مختلف دیده می شود. از قبیل: بیان مقصود آیه ای با استفاده از آیات دیگر، بیان حکمی از احکام الهی با استفاده از آیات یا به استناد نکته ای در یکی از آیات دیگر، تبیین واژه ای خاص، رفع ابهام از مفاهیم برخی آیات، تعیین مصادیق با استناد به آیات. » ( طالقانی، 1377، ص47 )
محقق دیگری با واکاوی نقش های متعدد سنت و حدیث، کوشیده است گستردگی نقش سنت در تبیین مفاهیم و مقاصد قرآن کریم را بازشناساند و 20 محور را به عنوان اقسام نقش تبیینی سنت در برابر قرآن نام ببرد. ( نصیری، 1386، ص 354 )
بر این اساس، مهم ترین گونه های روایات تفسیری امام صادق (علیه السّلام) را می توان این چنین نام برد:
1 -2. ثواب القرائه
بسیاری از کتاب های تفسیری با اختصاص دادن فصلی کوتاه با عنوان « فضیلت سوره » یا بدون عنوان، در آغاز یا پایان هر سوره، از فضایل و خواص آنها سخن به میان آورده اند. به عنوان مثال، در تفسیر مجمع البیان در آغاز سوره ها و تفسیر کشاف در پایان سوره ها از این امر گفتگو شده است. همچنین در برخی کتاب های علوم قرآنی مانند الاتقان سیوطی و البرهان زرکشی، فصلی به این مبحث اختصاص داده شده است.
در روایات اسلامی نیز درباره نقش و جایگاه و تأثیر آیات و سور مطالب متنوعی مطرح شده است. ابن بابویه قمی در کتاب ثواب الاعمال، برای قرائت تک تک سوره های قرآن، یک یا چند روایت نقل کرده که از این میان، 78 روایت از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده است. به عنوان نمونه، حسین بن ابی العلاء از آن حضرت نقل می کند که فرمود: هر که سوره عم یتساءلون را در هر روز بخواند و بر آن مداومت نماید، یکسال نمی کشد که خانه خدا را زیارت کند. ( ابن بابویه قمی، 1406ق، ص 121 )
2-2. واژه شناسی
به تعبیر راغب اصفهانی، واژه ها در هر گفتار به مثابه آجرهای یک ساختمانند که به آن قوام و شکل می بخشند. از این جهت، از نظر او از مهم ترین و ضروری ترین دانش ها، علم لغت است. ( راغب اصفهانی، مقدمه ی مفردات )
تعدادی از روایات معصومین: به تبیین واژه های قرآن پرداخته اند. از جمله از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که درباره واژه « محسور » در آیه « وَلَا تَجْعَلْ یدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا » ( الإسراء/ 29 ) فرمود: « الإحسار الفاقه » یعنی: احسار به معنی فقر است و [ محسور یعنی فقیر ] ( کلینی، 1362، ج4، ص 55 )
در روایتی دیگر از آن حضرت، « الله » اشتقاق یافته از « اله » و به معنی « مالوه » یعنی معبود دانسته شده است. ( ابن بابویه قمی، 1398ق، ص221 ) این روایت ضمن آن که از میان دیدگاه های گفته شده در زمینه مشتق یا جامد بودن الله، نظریه اشتقاق را تثبیت می کند، از میان سه ریشه گفته شده، ریشه « اله یا له » به معنی « عبد یعبد » را تقویت می کند.
گاه نیز در برخی روایات بر غیر عربی بودن برخی از واژه های قرآن تأکید شده است؛ مانند آن چه در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) آمده است که واژه « ابلعی » در آیه « یا ارض ابلعی ماءک » ( هود/44 ) ریشه هندی ( یا بر اساس نقلی دیگر، حبشی ) دارد و به معنی « اشربی » می باشد. (عیاشی، 1411ق، ج2، ص159 ) همچنین بر اساس روایتی دیگر از امام صادق (علیه السّلام) کلمه « تتبیر » در آیه 39 فرقان « وَکُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا » لغتی نبطی یا قطبی و به معنی تکسیر ( شکستن ) دانسته شده است. ( قمی، 1367، ج2، ص114 )
3 -2. وجه تسمیه واژگان قرآنی
در برخی از روایات، فقه اللغه یا یکی از بخش های آن یعنی وجه تسمیه واژه ها به نحو لطیفی مطرح شده است. نگریستن در این روایات نشان می دهد که افزون بر تبیین مفاهیم واژه ها، مطالبی وجود دارد که می تواند امروزه در مباحث زبان شناسی مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال، ابن بابویه قمی چند روایت از امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) نقل کرده است که علت نامیده شدن سرزمین مکه به « بکه » در آیه 96 آل عمران را بیان داشته اند. ( ابن بابویه قمی، 1408ق، ج2، ص100 )
در روایتی دیگر، محمد الحلبی از امام صادق (علیه السّلام) نقل می کند که: « انما سمی آدم آدم لأنه خلق من أدیم الأرض » یعنی: « آدم » آدم نامیده شد چون که از ادیم زمین آفریده شد. ( ابن بابویه قمی، 1408ق، ج1، ص12 )
4 -2. وجوه و نظائر
سیوطی در تعریف وجوه و نظائر می نویسد: « الوجوه: اللفظ المشترک الذی یستعمل فی عده معان کلفظ الامه والنظایر کالفاظ المتواطئه » ( سیوطی، 1363، ج2، ص 144 ) جالب آن که در بین روایات تفسیری، روایاتی وجود دارد که وجوه مختلف معانی یک واژه در قرآن را گزارش می کند و این خود از این حقیقت حکایت می کند که تمام انواع علوم قرآنی که در فهم آیات الهی نقش دارد، در روایات اهل بیت (علیهم السّلام) قابل جستجو و سراغ گرفتن است؛ ولی متأسفانه نادیده گرفته شده و این تصور نادرست را پیش آورده که بسیاری از شاخه های علوم قرآنی مانند وجوه و نظائر، اسباب النزول، … توسط دانشمندان اهل سنت تأسیس شده یا گسترش یافته است. به هر حال، در روایت زیر که امام رضا (علیه السّلام) از جد بزرگوارشان امام صادق (علیه السّلام) نقل فرموده اند، ده وجه معنایی برای ماده « قضی » در قرآن به شرح زیر ذکر شده است:
الف) فرمان یا توصیه؛ مانند: « وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ » (اسراء/23 ) یعنی: خداوند فرمان داد یا توصیه فرمود که جز او را نپرستید و …
ب) اخبار و اعلام؛ مانند: « وَقَضَینَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ » ( اسراء/4 ) یعنی: وقتی که از مناسک اسرائیل اعلام کردیم که…
پ) فراغت؛ مانند: « فَإِذَا قَضَیتُمْ مَنَاسِکَکُمْ » ( بقره/200 ) یعنی: وقتی که از مناسک خویش فارغ شدید…
ت) فعل و انجام؛ مانند: « فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ » (طه/72) یعنی: آن چه می توانی انجام دهی، انجام بده.
ث) نزول؛ مانند: « لِیقْضِ عَلَینَا رَبُّکَ » ( زخرف/77 ) یعنی: خدایت مرگ را بر ما نازل کند.
ج) وجوب؛ مانند: « وَأَنْذِرْهُمْ یوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِی الْأَمْرُ » (مریم/39 ) یعنی: هنگامی که عذاب بر اهل آتش واجب گردد.
چ) اتمام؛ مانند: « فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ » ( قصص/29 ) یعنی: وقتی موسی مدت معین را به اتمام رساند.
ح) حکم و داوری؛ ( که معنی اصلی واژه است ) مانند: « وَقُضِی بَینَهُمْ بِالْحَقِّ » ( زمر/69 )
خ) خلق و آفرینش؛ مانند: « فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » (فصلت/12) یعنی: آنها را هفت آسمان قرار داد و آفرید. ( طبرسی، 1374، ج1، ص367 )
5 -2. تبیین مدالیل و رفع ابهام از چهره آیات
یکی از مهم ترین کارکردهای روایات در عرصه تبیین قرآن، تبیین و تشریح مدالیل واژه ها و عبارات قرآنی است. قرآن حاوی گنج ها و ذخیره های آسمانی است که در قالب الفاظ عربی ریخته شده است و کار مفسر آن است که بر اساس قواعد و با استفاده از ابزارهای تفسیری، این گنج ها و ذخایر را از دل آیات قرآن بیرون کشد. ( زرقانی، 1988م، ص9-10 ) یکی از کارآمدترین ابزارها در تفسیر قرآن و استخراج مفاهیم دقیق و معانی بلند آن و نیز زدودن شبهات و پرهیز از تفسیرهای نادرست، روایات اهل بیت: است مفسران شیعی به رغم تنوع فراوانی که در تفسیرشان وجود دارد، معمولاً به طور گسترده از این روایات استفاده کرده اند که در این میان، سهم روایات صادقین از سایر ائمه: بیشتر است و ما به جهت اختصار، به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم:
الف) طبرسی ذیل آیه « وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى » (بقره/ 125 ) درباره مقام ابراهیم (علیه السّلام) می نویسد: ابن عباس می گوید: « حج همه اش مقام ابراهیم است. »؛ عطا می گوید: « مقام ابراهیم عبارت است از عرفه و مزدلفه و محلی که در آن رمی حجرات انجام می گردد. »؛ مجاهد می گوید: « همه حرم، مقام ابراهیم است » و حسن بصری و قتاده و سدی گفته اند: « مقصود نمازگزاردن نزد مقام ابراهیم بعد از طواف مدنظر است. » این مطلب از امام صادق (علیه السّلام) نیز روایت شده است و طبرسی آن را مناسب ترین قول می داند. ( طبرسی، 1374، ج1، ص 383 )
و این روش شیخ طبرسی است که درباره مفهوم یک واژه یا عبارت، اقوال گوناگون را نقل و وجهی را که از عمومیت بیشتری برخوردار است و معمولاً مستند به روایتی است، بر می گزیند.
ب) در تفسیر آیه « فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ » (انعام/125) روایتی از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که فرمود: « إن الله عزوجل إذا أراد بعبدٍ خیراً نکت فی قلبه نکتهً من نورٍ، و فتح مسامِعَ قلبِه، و وکل به ملکاً یُسدده، و إذا أراد بعبدٍ سوءًا نکت فی قلبه نکتهً سوداء، و سد مسامعَ قلبه، و وکل به شیطاناً یُضله » ( کلینی، 1362، ج2، ص 214؛ بحرانی، 1416ق، ج2، ص477 )
یعنی: هرگاه خداوند نسبت به بنده ای خیر اراده کند، نوشته ای از نور در دل او می نگارد و گوش های قلبش را می گشاید و فرشته ای را برای یاری و تأیید او موکلش می سازد و هرگاه نسبت به بنده ای بدی اراده کند، در دلش نوشته ای سیاه می نگارد و گوش های دلش را مسدود می سازد و شیطانی را موکل او می کند تا گمراهش سازد.
در همین رابطه، در روایت دیگری از آن امام همام چنین آمده است:
« بدانید هرگاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیر نماید، سینه اش را برای اسلام فراخ می سازد و وقتی فراخی سینه به او داد، زبانش را به حق گویا می سازد و قلبش را با حق پیوند می زند و او به حق عمل خواهد کرد؛ و وقتی خداوند این موهبت ها را در او گِرد آورد، اسلامش کامل می گردد و اگر بر این حال بمیرد، جزو مسلمانان حقیقی خواهد بود… » ( کلینی، 1362، ج8، ص13-14؛ فیض کاشانی، 1402ق، ج2، ص156 )
از این گونه روایات در کتاب های حدیثی و تفسیری ما بسیار است، و اتفاقاً یکی از مهم ترین کارکردهای سنت در خدمت به قرآن، همین تفسیر آیات و ابهام زدایی از مفاهیم آن است.
پ) شیبانی در تفسیر کلمه « باطل » در آیه 29 نساء می نویسد: « قوله تعالی: لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَینَکُمْ بِالْبَاطِلِ أی: بالقمار و السحت و الربا و الأیمان. رُوی ذلک عن أبی جعفر و أبی عبدالله: » ( شیبانی، 1413ق، ج2، ص144 ).
بر اساس این روایت تفسیری، منظور از « خودن مال به باطل » که در آیه شریفه، از آن نهی شده، قمار و رشوه و ربا و سوگند دروغ است.
ث) آیه ای در سوره « ص » هست که ترجمه ها و تفسیرهای گوناگونی از آن شده است. در برخی از این تفسیرها و ترجمه هاآمده است که حضرت سلیمان (علیه السّلام) روزی به تماشای اسبان مشغول شد تا آن که خورشید غروب کرد و وقت نماز عصر گذشت. سلیمان (علیه السّلام) دستور داد اسبان را برگردانند و ساق ها و گردنشان را بزنند و گفت: آنها مرا از ذکر خداوند بازداشتند.
شیخ صدوق در الفقیه می نویسد: این درست نیست، چون اسبان گناهی نداشتند و شأن سلیمان (علیه السّلام) اجل از این گونه اعمال است و سپس به روایتی از امام صادق (علیه السّلام) در این باره استناد می کند که فرمود:
« إن سلیمان بن داود (علیه السّلام) عرض علیه ذات یوم بالعشی الخیل فاشتغل بالنظر إلیها حتی تورات الشمس بالحجاب، فقال للملائکه: ردوا الشمس علی حتی أصلی صلاتی فی وقتها. فردوها، فقام فمسح ساقیه و عنقه، و أمر أصحابه الذین فاتتهم الصلاه معه بمثل ذلک، و کان ذلک وضوء هم للصلاه، ثم قام فصلی، فلما فرغ غابت الشمس، و طلعت النجوم: و ذلک قول الله عزوجل: ( وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ إِذْ عُرِضَ عَلَیهِ بِالْعَشِی الصَّافِنَاتُ الْجِیادُ فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ رُدُّوهَا عَلَی فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ » ( ابن بابویه قمی، 1414ق، ج1، ص202 )
یعنی: سلیمان بن داود (علیه السّلام) روزی به تماشای اسبان مشغول شد تا آن که خورشید غروب کرد. سلیمان به فرشتگان گفت: خورشید را برای من برگردانید تا نماز را در وقتش به جای آورم. خورشید را برگرداندند و او برخاست و ساق ها و گردنش را مسح کرد و یارانش را که همراه او نمازشان فوت شده بود، به چنین کاری امر کرد و این کار در واقع وضوی ایشان برای نماز بود. سپس برخاست و نمازگزارد و وقتی از نماز فارغ شد، خورشید غروب کرد و ستاره ها ظاهر شدند؛ و این همان آیه شریفه است که فرمود: « و وهبنا لداود سلیمان… »
6 -2. اسباب النزول
برخی از آیات و سور قرآن، در پی وقوع رخدادهایی اعم از حوادث زشت و زیبا و یا پرسش های مخاطبان نازل شده اند. این حوادث، گرچه مربوط به عصر نزول بوده، اما از آنجا که به ابتلائات جوامع انسانی باز می گردد، قرآن به ارائه راه حل و پاسخ پرداخته است. به عبارت دیگر، آن چه در اسباب النزول معتبر است، عموم لفظ است نه خصوص سبب؛ چرا که- آنچنان که امام صادق (علیه السّلام) فرموده است- خداوند قرآن را برای زمان یا قومی خاص قرار نداده، قرآن برای هر ملتی نو و هر زمانی، تر و تازه است. ( ابن بابویه قمی، 1378ق، ج2، ص 87؛ مجلسی، 1403ق، ج2، ص280 )
به هر حال، بخشی از روایات امامان معصوم (علیهم السّلام) به بیان اسباب نزول آیات اختصاص دارد. از جمله، در برابر روایاتی که خطاب عتاب آمیز ایات نخستین سوره عبس را ناظر به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته اند، در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) مخاطب این آیات، شخص متمول و ثروتمند از بنی امیه دانسته شده که با آمدن عبدالله بن ام مکتوم ردای خود را جمع کرد و قلب او را آزرد. ( طبرسی، 1374، ج10، ص664؛ طباطبایی، ج20، ص203 )
و یا ذیل آیه 158 سوره بقره که بر اساس آن- به اصطلاح اصولیان- حکم ظاهری سعی بین صفا و مروه، رخصت است نه عزیمت، از آن حضرت روایت شده که فرمود: در دوران جاهلیت بر روی کوه صفا و مروه بت هایی- به نام اساف و نائله- گذاشته شده و آنها مورد عبادت مشرکان قرار می گرفتند. عده ای از مسلمانان در عمره القضاء برای گریز از سنت جاهلی میان صفا و مروه اجتناب کردند و این آیه برای رفع حرج و جواز سعی نازل شد. ( طبرسی، 1374، ج1، ص440 )
همچنین از آن حضرت نقل شده که گوینده این سخن که قرآن آن را این طور گزارش کرده، « قَالَ مَنْ یحْیی الْعِظَامَ وَهِی رَمِیمٌ » (یس/78 ) ابی بن خلف بوده است. ( طبرسی، 1374، ج8، ص679 )
این نکته را هم بیفزاییم که روایات اسباب النزول، نزول بسیاری از ایات را درباره امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و ولایت ایشان می دانند و برخی نیز صبغه تأویلی دارند. ( مانند سبب نزول آیات 274 بقره، 55 مائده، 87 مائده )
7 -2. ناسخ و منسوخ
نسخ در لغت به معنی استنساخ، نقل و تحویل و به معنای ابطال چیزی و جایگزینی چیز دیگر آمده است. ( ابن منظور، 1414ق، 61/3 ) و در اصطلاح علوم قرآنی، به معنی پایان یافتن حکم پیشین با آمدن حکم جدید است؛ نظیر نسخ استقبال به بیت المقدس که با آمدن حکم استقبال به کعبه نسخ شد. ( خویی، 1401ق، ص 277 )
امامان معصوم: ضمن تأکید بر اهمیت نقش ناسخ و منسوخ در فهم قرآن، ( حر عاملی، 1367، ج2، ص 48 ) در مواردی ناسخ و منسوخ بودن آیاتی از قرآن را مشخص کرده اند. البته در مکان وقوع نسخ در قرآن، بحث های فراوانی بین محققان درگرفته است؛ برخی به وقوع گسترده آن معتقد شده و برخی دیگر جز یک مورد، وقوع آن در قرآن را برنتابیده اند. اما به هر حال، می توان ادعا کرد نسخ یک پدیده، شرعی و قرآنی است و با مفاهیم دیگری چون: عام و خاص و مطلق و مقید و محکم و متشابه و … مشابه نبوده بلکه در فرهنگ اهل بیت (علیهم السّلام) در همان معنای مصطلح شرعی خود به کار می رفته است. ( مولایی نیا، 1378، ص99 )
به عنوان نمونه، از نگاه امام باقر یا امام امام صادق (علیهما السّلام) آیه مواریث، آیه « کُتب علیکم إذا حضر احدکم الموت… » ( بقره ) یا وجوب آن را نسخ کرده است. ( عیاشی، 1411ق، ج1، ص 96 ).
نیز امام صادق (علیه السّلام) آیه میراث زن را ناسخ امتاع دانسته که طبق آن، بهره زن از مال شوهر پس از مرگ او درنگ یکساله در خانه او بود و امام توضیح دادند که این قانون پیش از آمدن آیه میراث در میان مردم رایج بوده است. ( عیاشی، 1411ق، ج1، ص 141؛ معرفت، 1371، ج2، ص 404 )
8 -2. تبیین آیات الاحکام
تفصیل احکام و تبیین جزئیات شریعت، شناخته شده ترین نقش سنت است که همگان بیش از هر نقش دیگر بر آن پای فشرده اند. اجمال گویی یکی از ویژگی های بیانی قرآن است که بر اساس آن، خداوند بنا نداشته است در قرآن- که می بایست به تربیت فردی و اجتماعی انسانها و هدایت آنها به سوی کمال، اهتمام ورزد و بالطبع می بایست به اصول و مبانی بپردازد- وارد جزئیات شود. لذا به بیان کلیات اکتفاء و جزئیات را به سنت حواله داده است.
ائمه طاهرین (علیهم السّلام) با ایفاء این نقش، بیانات مبسوط و متنوعی درباره آیات الاحکام دارند که بعضاً بسیار نغز و لطیف است و از کسی غیر از معصوم بر نمی آید. شاگردان ائمه نیز از فرصت به دست آمده به خصوص در دوره امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) سود جسته و تفسیر و تفصیل آیات الاحکام را از محضر آن حضرات پرس و جو نمودند.
به عنوان نمونه، ابن بکیر می گوید: از امام صادق (علیه السّلام) درباره آیه « إذا قُمتُم إلیَ الصَّلاه… » ( مائده ) پرسیدم که معنی « إذا قُمتُم إلیَ الصَّلاه » چیست؟ فرمود: یعنی وقتی از خواب برخاستید ( و خواستید نماز بخوانید، وضو بسازید )؛ گفتم: پس خواب وضو را باطل می کند؟ فرمود: بله؛ وقتی بر گوش غلبه کند. (عیاشی، 1411ق، ج1، ص298 )
و یا عبدالله بن سنان از امام صادق (علیه السّلام) نقل می کند که فرمودک صلاه وسطی ( که قرآن پیروان خویش را به محافظت بر آن امر فرموده ) نماز ظهر است. ( عیاشی، 1411ق، ج1، ص127 )
9 -2. تبیین جزئیات قصص قرآنی
قرآن کریم با هدف تعلیم و تربیت و عبرت آموزی، برخی از رخدادهای گذشته مربوط به انبیاء و امت های پیشین را آورده است؛ اما از ذکر تفصیلی تمام جزئیات داستان ها خودداری کرده و تنها بخشی از حلقات نقش آفرین و عبرت آموز آنها را گزینش کرده است. در نتیجه بسیاری از حلقات گمشده قصص، نام اشخاص، مکان ها و زمان وقوع رخدادها و … در قرآن ناگفته مانده که این خود، زمینه مراجعه مسلمانان و صحابه به اهل کتاب و گسترش اسرائیلیات در تفسیر را فراهم نمود. حال آنکه با مراجعه به شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان معصومش، می توان از جزئیات قصص قرآنی به خوبی آگاه شد. تنی چند از ائمه طاهرین: مانند امام صادق (علیه السّلام) و امام رضا: در این قضیه ورود کرده و بسیاری از حقایق تاریخی مورد اشاره در آیات را تبیین و مستمعان را از انحرافات به وجود آمده در قصص انبیاء پرهیز دادند. ( ابن بابویه قمی، 1378 ق، ج1، ص 194 )
همچنین امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) به طور گسترده ای حوادث تاریخ اسلام و امتهای پیشین را ذیل برخی از آیات متذکر شده اند؛ از جمله:
ماجرای کشته شدن شخصی از بنی اسرائیل و دستور موسی (علیه السّلام) به کشتن گاو و زدن استخوان آن گاو به بدن مقتول برای فاش شدن نام قاتل که به صورت مشروح در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) منعکس شده است. ( قمی، 1367، ج1، ص49-50؛ حویزی شیرازی، 1415ق، ج1، ص88-89 )
در نمونه ای دیگر، ماجرای مورد اشاره در آیه 243 سوره بقره، در روایتی از امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) به تفصیل بیان شده است. ( کلینی، 1362، ج8، ص98 )
همچنین در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) مقصود از نفرین داود و عیسی (علیهما السّلام) علیه بنی اسرائیل که در آیه 78 سوره مائده آمده، به ترتیب میمون شدن آنان به نفرین داود و خوک شدنشان به نفرین عیسی دانسته شده است. ( کلینی، 1362، ج8، ص 200 )
به استناد حدیثی دیگر از امام صادق (علیه السّلام) مقصود از اسماعیل صادق الوعد در آیه 54 سوره مریم، پیامبری غیر از اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل است. ( ابن قولویه قمی، 1375، ص 63 )
10 -2. استفاده های لطیف از آیات قرآن
برداشت های ائمه (علیهم السّلام) از قرآن بعضاً بسیار نغز و لطیف است و از کسی غیر از معصوم بر نمی آید. دو نمونه از این استفاده ها را که عمدتاً از مدلول اشاری یا التزامی آیات الهام گرفته شده ذیلاً می آوریم:
پسر برادر شهاب بن عبدربه می گوید: از امام صادق (علیه السّلام)خواستم تا برای دردهای ناشی از ناراحتی و تورم معده ام چاره جویی نماید. امام فرمود: « تعد و تعش و لا تاکل بینهما شیئا فإن فیه فساد البدن، اما سمعت قول الله عزوجل یقول: « ولهم رزقهم فیها بکره و عشیا » ( مریم/62 ) » یعنی: صبحانه بخور و شام بخور و بین آنها چیزی نخور، که باعث تباهی بدن است. آیا سخن خدای تعالی را نشنیده ای که فرمود: روزی بهشتیان در بهشت صبح و شام بدان ها می رسد. » ( برقی، 1429ق، ص 299 )
در واقع امام (علیه السّلام) از دلالت التزامی آیه و این که از غذای نیمروز در بهشت، سخن به میان نیامده، استفاده فرموده که این وعده غذایی به زیان آدمی است.
همچنین از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده که هر کس کفش زردرنگ بپوشد، تا زمانی که آن کفش کهنه نشود، در سرور و شادمانی به سر می برد. این روایت در کتب تفسیری ذیل آیه « صفراء فاقع لونها تسرّ الناظرین » ( بقره/ 69 ) نقل شده است. (رضی الدین طبرسی، 1370، ص 124)
ملاحظه می کنیم که برداشت امام از آیه بسیار لطیف است و البته با دستاوردها و یافته های علوم بشری در عرصه روانشناسی نیز هماهنگی دارد.
11 -2. توسعه معنایی آیه
برخی از احادیث معصومان (علیه السّلام) دایره معنایی واژگان به کار رفته در آیه را توسعه بخشیده و از این رهگذر معنای جدید و نابی از آن استخراج نموده اند. این گونه برداشت ها گرچه در بادی امر ممکن است تفسیر باطنی یا تأویل آیه به نظر برسد، اما با اندکی تأمل معلوم می شود که در واقع نوعی توسعه در معنای لفظ و در نتیجه از سنخ تفسیر است؛ مانند آن چه از امام صادق (علیه السّلام) در تفسیر آیه 32 سوره مائده نقل شده که در پاسخ به حمران بن اعین، نجات از سوختن یا غرق شدن را تفسیر عبارت « و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً » و پس از اندکی سکوت، فراخواندن به هدایت و اجابت آن را تأویل اعظم و در واقع معنای توسعه یافته آن دانست. ( کلینی، 1362، ج2، ص 211 ) به عبارت دیگر، به بیان امام (علیه السّلام) هدایت و ضلالت مصداق بارزی از اماته و احیاء است که در آیه شریفه مطرح گردیده است.
گرچه برخی محققان این مورد را از نمونه های تأویل و بیان باطن آیه برشمرده اند، می توان این مورد و برخی موارد مشابه را نوعی توسعه در معنای لفظ و از زمره ی تفسیر دانست؛ چرا که در تأویل عموماً هیچ قرینه ای از لفظ وجود ندارد و امام معصوم (علیه السّلام) که از راسخان در علم است، آن را بر امامت و ولایت امیرالمومنین (علیه السّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام) یا موارد دیگر تطبیق می کند. نمونه های تأویل در روایات ائمه و امام صادق (علیه السّلام) فراوان است که به دلیل خارج بودن از موضوع بحث یعنی گونه ها و روش های روایات تفسیری، از ذکر آن صرف نظر و آن را به فرصتی دیگر وامی نهیم.
12 -2. تعلیم شیوه تفسیر و برداشت از قرآن
بسیاری از مفسران و صاحب نظران پذیرفته اند که نخستین شیوه تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن بوده است و شماری نیز بر اهمیت و پیشگامی این شیوه بر سایر شیوه ها پای فشرده اند. ( سیوطی، 1363، ج2، ص 117 )
در سخنان و روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السّلام) افزون بر تأکید بر انسجام کامل قرآن و تصدیق آیات نسبت به یکدیگر، گاه این شیوه به طور عملی به همگان تعلیم داده شده است.
به عنوان نمونه: در آیه 17 نساء آمده است: « إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِمْ » یعنی: « توبه، نزد خداوند، تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه می شوند، سس به زودی توبه می کنند، اینانند که خدا توبه شان را می پذیرد. »
با توجه به قید حصر « انما » ظاهر آیه این است که پذیرش توبه از سوی خداوند تنها به دو شرط میسر است: ارتکاب گناه از روی جهالت، و توبه فوری؛ در حالی که این مسئله با رحیمیت و رحمانیت خداوند نمی سازد. به این شبهه در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) این گونه پاسخ داده شده:
« قال کل ذنب عمله العبد و إن کان عالما فهو جاهل حین خاطر بنفسه فی معصیه ربه فقد حکی الله تعالی قوله یوسف لإخوته « هَل عَلمِتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ و أخیهِ إذ أنتُم جاهِلُون » فنسبهم إلی الجهل لمخاطرتهم بأنفسهم فی معصیه الله » یعنی: هر گناهی که بنده ای انجام می دهد، هرچند که بدان عالِم باشد، جاهل است. چرا که معصیت پروردگارش ( به خاطر غلبه هوای نفس ) به نفس او خطور کرده است. چنان چه خداوند متعال سخن یوسف خطاب به برارانش را نقل کرده است: « آیا دانستید که با یوسف و برادرانش آن هنگام که جاهل بودید، چه کردید؟ » پس چون معصیت خداوند در جانشان خطور کرد، جهل به آنان نسبت داده شد. (جزائری، 1404ق، ص 168 )
ملاحظه می کنیم که امام (علیه السّلام) جهالت را در برابر عقل و به معنی غلبه هوای نفس دانسته و از آیه دیگری از سوره یوسف برای آن شاهد آورده و به این ترتیب روش برداشت از قرآن و تفسیر آیه ای از آن به کمک آیه دیگر را آموخته است.
در نمونه ای دیگر، می دانیم که عموم متکلمان عدلیه برای انکار رؤیت خداوند به آیه « لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار » استناد می کنند. اما « ابصار » در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) به بصیرت و بینش معنی شده که مرحله ای فراتر از دیدن با چشم سر است. در این روایت چنین استدلال شده که وقتی خداوند با محک اوهام و تفکر انسان ها غیر قابل درک باشد، به طریق اولی با چشم سر قابل رؤیت نخواهد بود. « انّ اوهام القلوب اکبر من ابصار العیون، فهو لا تدرکه الاوهام و هو یدرک الاوهام » و سپس امام (علیه السّلام) برای اثبات این مدعا که ابصار از ریشه بصیرت است نه بصر، به آیه بعدی استناد جسته است و استفاده کرده که همان گونه که در این آیه شریفه، « بصر » و « عمی » به معنی بینایی و نابینایی از چشم سر نیست، در آیه مورد بحث نیز مقصود، « احاطه وهم » است: « الا تری إلی قوله: « قد جاءکم بصائر من ربکم » لیس یعنی بصر العیون « فمن أبصر فلنفسه » لیس یعنی من البصر بعینه « و من عمی فعلیها » لیس یعنی عمی العیون إنما عنی إحاطه الوهم کما یقال: فلان بصیر بالشعر، و فلان بصیر بالفقه، و فلان بصیر بالدراهم، و فلان بصیر بالثیاب » ( کلینی، 1362، ج1، ص98 )
و یا عبد الأعلی مولی آل سام می گوید: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: ناخن دستم آسیب دیده و دست کشیدن بر آن برایم سخت است. چگونه وضو بگیرم؟ امام (علیه السّلام) فرمود: « تعرف هذا و أشباهه فی کتاب الله تبارک و تعالی: و ما جَعلَ علَیکُم فِی الدِّینِ مِن حَرَجٍ » این مورد و مشابه آن از کتاب خدا فهمیده می شود که فرمود: در دین برای شما حرجی قرار نداد… ( کلینی، 1362، ج3، ص 33 )
نتیجه
از بررسی روایات تفسیری منقول از امام صادق (علیه السّلام) دانسته شد که آن حضرت با عنایت به اصالت و تحریف ناپذیری قرآن موجود و حجیت ظواهر و جامعیت آن، بر ضرورت مراجعه به اهل بیت: به عنوان مفسران راستین قرآن تأکید نموده و با بیان ناسخ و منسوخ، تبیین واژگان و مدالیل آیات و رفع ابهام از چهره آنها، بیان احکام و تفصیل قصص قرآنی، ذکر اسباب نزول آیات و … نقش مهمی را در گسترش فرهنگ ناب اسلام و قرآن ایفاء نموده اند؛ نقشی که باید با مطالعه و غور عمیق تر، بیش از پیش به جامعه اسلامی شناسانده شود.
منابع تحقیق:
قرآن کریم
ابن بابویه قمی، محمد بن علی الحسین ( 1406ق )، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم: دار الرضی، چاپ اول.
ابن بابویه قمی، محمد بن علی بن الحسین ( 1378ق )، عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، تهران: نشر جهان، چاپ اول.
ابن بابویه قمی، محمد بن علی بن الحسین ( 1398ق )، التوحید، قم: انتشارات جامعه مدرسین، چاپ اول.
ابن بابویه قمی، محمد بن علی بن الحسین ( 1408ق )، علل الشرایع، تصحیح و تعلیق حسین الاعلمی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول.
ابن بابویه قمی، محمد بن علی بن الحسین ( 1414ق )، من لا یحضره الفقیه، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ سوم، ج1.
ابن قولویه قمی، جعفر بن محمد (1375)، کامل الزیارات، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
ابن منظور، محمد بن مکرم ( 1414ق )، لسان العرب، بیروت: دار صادر، چاپ سوم.
بابایی، علی اکبر و عزیزی کیا، غلامعلی و روحانی راد، مجتبی ( 1387 )، روش شناسی تفسیر قرآن، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ سوم.
بحرانی، سید هاشم ( 1416ق )، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، چاپ اول.
برقی، احمد بن محمد بن خالد ( 1429ق )، المحاسن، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول.
جزائری، سید نعمت اله ( 1404ق )، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، قم: کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول.
جوادی آملی، عبدالله ( 1383ش )، نزاهت قرآن از تحریف، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول.
جوهری، اسماعیل بن حماد ( 1407ق )، الصحاح، بیروت: دار العلم للملایین، ج3.
حرعاملی، محمد بن الحسن (1367)، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تهران: کتابفروشی اسلامیه، ج27.
حویزی شیرازی، عبدعلی بن جمعه ( 1415ق )، تفسیر نور الثقلین، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم.
خویی، سید ابوالقاسم ( 1401ق )، البیان فی تفسیر القرآن، انوار الهدی.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد ( بی تا )، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، تهران: کتابفروشی مرتضوی.
زرقانی، عبدالعظیم ( 1988م)، مناهل العرفان، بیروت: دار الکتب العلمیه.
سیوطی، جلال الدین (1363)، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، تهران: منشورات الرضی- بیدار، چاپ دوم.
شیبانی، محمد بن الحسن ( 1413ق )، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، تحقیق حسین درگاهی، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ اول.
طالقانی، عبدالوهاب (1377)، تاریخ تفسیر، تهران: انتشارات نبوی، چاپ اول.
طباطبایی، محمد حسین ( بی تا )، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ سوم، ج20.
طبرسی، رضی الدین حسن بن فضل (1370)، مکارم الاخلاق، قم: انتشارات شریف رضی، چاپ چهارم.
طبرسی، فضل بن الحسن (1374)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
عیاشی، محمد بن مسعود ( 1411ق )، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
فیض کاشانی، ملا حسن ( 1402 ق )، تفسیر الصافی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
قمی، علی بن ابراهیم (1367)، تفسیر قمی، تحقیق: سید طیب موسوی جزایری، قم: دار الکتاب، چاپ چهارم.
کلینی، محمد بن یعقوب (1362)، الکافی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه.
مجلسی، محمدباقر ( 1403ق )، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت: مؤسسه الوفاء.
معرفت، محمد هادی (1371)، التمهید فی علوم القرآن، ترجمه ابو محمد وکیلی، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
مولایی نیا همدانی، عزت اله (1378)، نسخ در قرآن، تهران: نشر رایزن، چاپ اول.
نصیری، علی (1386)، رابطه متقابل کتاب و سنت، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.
پی نوشت ها :
1- استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر.
منبع مقاله :
پاکتچی، احمد؛ (1391)، مبانی و روش اندیشه ی امام صادق (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول