شهادت مسئول امور مالی امام صادق(ع)
معلی بن خنیس اهل کوفه است، (1) شغلش لباس فروشی و پارچه فروشی است و از شاگردان و اصحاب بنام حضرت صادق(ع) است. از روایاتی که براساس آن امام به او فرمان رازداری می دهد، چنین استفاده می شود که او از اسرار تشکیلاتی شیعیان مطلع بوده و به اصطلاح جزو اصحاب سرّ بوده است.(2) موضع و موقعیت اجتماعی معلّی، بس حساس بود تا جایی که امام به او جهت کشته شدن و شهادت آماده باش می دهد:« یا معلی انت مقتول فاستعد»(3). حتی امام به بعضی از اصحاب نزدیک خود نیز خبر شهادتش را داده بود(4). جملات و کلمات و حتی دعایی که از او به یادگار مانده، نشانگر واقع بینی، فکر بلند، اندیشه عمیق، شهامت، آزادگی و ایمان قوی و ریشه دار اوست.(5)
معلی در دوران فرمانداری « داود بن علی» در مدینه، دستگیر می شود. از معلی یک چیز می خواستند و آن یک قدم همکاری با حکومت بود. اگر جواب یک سؤال فرماندار را به درستی می داد، آزاد می شد؛ جایزه هم داشت و آن معرفی اصحاب خاصّ امام صادق بود. نه اصحاب معمولی، بلکه یاران نزدیک امام «ان یدلّه علی المخلصین من شیعه اهل البیت»(6) معلی بن خنیس در مرحله اول اظهار بی اطلاعی می کند: « ما اعرف من اصحاب ابی عبدالله علیه السلام احدا و انما انا رجل اختلف فی حوائجه و الا اعرف له صاحبا». می گوید: از یاران امام کسی را نمی شناسم. گاهی به منزل آن حضرت می روم و اگر کاری باشد انجام می دهم، اما کسی را به عنوان یاور و همگام او سراغ ندارم. فرماندار با خشم خواسته خود را تکرار و او را به مرگ تهدید می کند. « أتکتمنی اما انّک ان کتمتنی قتلتک». معلی به مقاومت خود ادامه می دهد و آخرین سخن را با لحنی قاطع این چنین اظهار می دارد:« أ بالقتل تهددنی والله لو کانوا تحت قدمی ما رفعت قدمی عنهم و ان انت قتلتنی لتسعدنی و اشقیتک»(7) به کشتن تهدیدم می کنی؟ به خدا قسم اگر فهرست اسامی شیعیان زیر قدم من باشد، به هیچ قیمتی حاضر نیستم قدمم را بردارم تا از آن باخبر شوی و اگر به دست تو کشته شوم، همانا من سعادتمند گشته ام و تو شقاوتمند.
«لما اراد قتله فقال له معلی بن خنیس: اخرجنی الی الناس فان لی دیناً کثیراً و مالا حتی اشهد بذلک» وقتی معلی احساس کرد که کشته شدنش حتمی است، از فرماندار خواست برای روشن کردن وضع اموال و دیونش او را به میان مردم ببرند. به آزادی نسبی آن زمان بنگرید که به زندانی سیاسی محکوم به اعدام اجازه می دهند که به میان مردم رود و سخنانی را ایراد نماید. فرماندار موافقت کرد: « فاخرجه الی السّوق» مأمورین او را به بازار آوردند. پس از آنکه مردم دور او اجتماع کردند، سخنی کوتاه و شگرف ایراد کرد:« ایها الناس! انا معلی بن خنیس فمن عرفنی فقد عرفنی اشهدوا ان ما ترکت من مال من عین او دین او امه او عبد او دار او قلیل او کثیر فهو لجعفر بن محمد(ع)»(8)مردم! من معلی بن خنیسم، گواه باشید که جمیع اموالم، از عین و دین، غلام و کنیز و خانه، کم یا زیاد، به جعفر بن محمد(ع)تعلق دارد. سخنان معلی در اینجا قطع شد یا آن را قطع کرده و بیش از این به او اجازه سخن ندادند و بلافاصله او را به شهربانی بردند. رئیس شهربانی مدینه به نام سیرافیّ فرمان قتل او را اجرا کرد و معلی به فیض عظیم شهادت رسید. به محض آنکه خبر شهادت وی به امام صادق رسید(9)، بلافاصله با یک دنیا ناراحتی به سوی مرکز فرمانداری مدینه شتافت و با داود بن علی، عموی خلیفه و فرماندار مدینه به تندی سخن گفت:
«یا داود لقد اتیت ذنباً لا یغفره الله لک. قال: و ما ذلک الذنب؟ قال: قتلت رجلاً من اهل الجنه»(10)داود! بی شک گناهی نابخشودنی مرتکب شدی. گفت چه گناهی؟ فرمود: مردی را کشتی که اهل بهشت بود. «یا داود قتلت مولای و اخذت مالی»(11)داود! عزیز ما و یاور ما را کشتی و اموال مرا مصادره کردی! فرماندار! فکر کردی در برابر کشتن معلی بی تفاوت خواهیم ماند.«قال: ما قتلته و لکن قتله صاحب شرطتی»فرماندار در جواب گفت: من فرمان قتلش را صادر نکرده ام و بی خبر بوده ام. رئیس شهربانی بدون اجازه من این کار را انجام داده است:« فقال: باذنک او بغیراذنک؟ فقال بغیر اذنی»(12) سرانجام امام صادق فرماندار را مجبور می کند تا سیرافیّ، رئیس شهربانی مدینه را بیاورند و گردن بزنند. وقتی سیرافیّ را برای کشتن می آوردند، فریاد می زد:« یا معشر المسلمین یأمرونی بقتل الناس فاقتلهم لهم ثم یقتلونی»(13) مسلمان ها! ما عجب بدبختی هستیم! خودشان به ما فرمان آدمکشی و برادرکشی می دهند، آنگاه پس از آنکه فرمانشان را اجرا کردیم، ما را به جرم اجرای همان دستور می کشند! یعنی مردم! فرمان قتل معلی بن خنیس را داود بن علی صادر کرده و من مجری فرمان او بوده ام. در این حادثه تاریخی نیز فعالیت آشکار امام صادق را می بینید که در شهادت یکی از عزیزانش آرام نمی نشیند(14) و به تلاش پیگیر اجتماعی و سیاسی دست می زند تا رئیس شهربانی مدینه کشته شود و رشته زندگی کثیف فرماندار مدینه نیز قطع گردد.
نویسنده: دکتر حسن روحانی
پی نوشت ها :
1. سخنرانی دکتر حسن روحانی، دهه آخر ماه شوال، در حضور ده ها هزار مردم انقلابی و فضلای حوزه علمیه قم، مسجد امام حسن عسگری قم، مهر ماه 1356-شوال 1397.
2.اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الکتمان.
3. رجال کشی، ص 325.
4. همان، ص 326.
5.همان، ص 327.
6.الامام الصادق، اسدحیدر، ج1، ص 471.
7. رجال کشی،ص 326؛ جامع الرواه، ج2، ص 248.
8.رجال کشی،ص 323؛ بحارالانوار، ج47، ص 352؛ جامع الرواه، ج2، ص 247.
9.رجال کشی، صص 323 و 325.
10.رجال کشی، ص 325؛ بحارالانوار، ج47، ص 353؛ جامع الرواه، ج2، ص 248.
11.رجال کشی، ص 323؛ الامام الصادق، اسدحیدر، ج1، ص 472؛ بحارالانوار، ج47، ص 352؛ جامع الرواه، ج2، ص 248.
12.رجال کشی، ص 324؛ بحارالانوار، ج47، ص 352؛ جامع الرواه، ج2، ص 248.
13. رجال کشی، ص 325؛ بحارالانوار، ج47، ص 353؛ الامام الصادق، اسدحیدر، ج1، ص 472.
14. کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 210.
منبع :روحانی، حسن (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد اول: مبانی نظری) تهران: کمیل، چاپ سوم.