ابعاد شخصیتی امام صادق(ع)

ابعاد شخصیتی امام صادق(ع)

امام صادق (1) نه آنچنان فیلسوفی است که فقط با مسائل عقلی خشک و دور از زندگی اجتماعی و نیاز مردم مشغول باشد؛ نه آنچنان فقیهی که در مدرسه در مسائل جزیی که شاید هرگز مورد ابتلای کسی واقع نشود، ماه ها وقت خود را صرف یا تلف کند؛ نه آن محدثی که در الفاظ و عبارات، خود را زندانی کرده باشد؛ و نه آن زاهدی که جهان را در محراب عبادت خلاصه کند؛ نه آن محققی که در احتمالات نیش غولی خود را سرگرم کرده باشد؛ و نه آن معلم اخلاقی که در تقسیم بندی فصل و بخش، خود را سر درگم کرده باشد؛ نه فیزیک دان و شیمی دانی که نتیجه دانش و تحقیقاتش را در خدمت استعمار و استثمار قرار دهد؛ و نه اهل افراط ها و تفریط هایی که همه ما کم و بیش گرفتار آن هستیم. او امام و راهبری جهانی است که در زندگی او نه افراط راهی دارد و نه تفریط! عالم، فیلسوف و فقیهی است بس بزرگ. زاهد و عابدی است خستگی ناپذیر. مبارز و مجاهدی است نستوه که با تاکتیک های دقیق و مناسب، مبارزه با ستمگران را در همه شرایط ادامه می دهد. با همه زهد و کمالاتش در متن جامعه است، نه در حاشیه آن و در همه دردها، غم ها و مشکلات مردم نیز شریک و سهیم است.

احضار مکرر امام صادق(ع) از طرف خلیفه
احضار مکرر امام، از طرف منصور دوانیقی(2) به چه دلیل بود؟ چرا بارها امام صادق را به بغداد می بردند؟ چرا نیمه شب به خانه اش می ریزند؟ چرا منصور با عصبانیت و پرخاش با امام سخن می گفت؟ چرا منصور چندین بار تصمیم به قتل امام گرفت؟ آیا منصور فردی کاملاً دیوانه بود و بی جهت مزاحم امام صادق می شد؟ یا آنکه به وسیله صدها جاسوس عراق و حجاز، کم و بیش از فعالیت های امام آگاهی یافته و احساس می کرد که بزرگ ترین سد و مانع برای خیانت ها، جنایت ها و برنامه های شیطانی اش، امام صادق و مکتب اوست.
توجه به این نکته نیز لازم است که احضار امام و حرکت دادن آن حضرت از مدینه به بغداد برای دستگاه خلافت ارزان تمام نمی شد و خواه ناخواه با خشم و نفرت ده ها هزار شیعه و تحریک احساسات مردم توأم بود. در اینجا یک حقیقت مکشوف خواهد شد و آن نقش فوق العاده امام در حرکت های نجات بخش اجتماعی و رهبری سرّی آن حضرت بر انقلاب و نهضت توده هاست. اما اینکه در این ملاقات ها، خصوصیات مذاکرات چه بوده و چه سخنانی بین امام و خلیفه ردّ و بدل می شده و تعبیرات امام چه بوده، به درستی بر ما روشن نیست. آنچه مسلم است خلیفه طبق گزارش های جاسوسان و«عیون» خود، دشمنی سرسخت تر و نیرومندتر از امام نمی شناخت. وجود امام خواب راحت را از او سلب کرده بود تا جایی که در مبارزاتش با امام، قدرت تصمیم گیری درست و طرح نقشه ای صحیح را نداشت و به هر کار کودکانه ای دست می زد؛ ولو عملی که صد در صد به ضرر او تمام می شد.
دیگر آنکه در این تماس ها، خلیفه با همه مکر و حیله گری اش به نقشه های سرّی امام پی نمی برد و برای آنچه نیز به اصطلاح با شمّ سیاسی خود درک کرده و گاه نیز اظهار می نماید دلیل و مدرکی نمی یابد. اگر هم در بعضی نقل های تاریخی به بخشی از مذاکرات آنان اشاره شده، معمولاً راوی، شخص ربیع حاجب، وزیر دربار منصور یا فرمانده گارد حفاظت او بوده است. «حاجب» را باید به فرمانده گارد حفاظت معنی کنیم. غالباً خلیفه به او مأموریت می داد تا با گروهی نیمه شب به خانه امام بریزند یا امام را از مدینه به بغداد بیاورند. ارزش گفتار این چنین فردی نیز بر همگان روشن و آشکار است!

مبارزِ باهوش و فراستمند
محمّد بن علی بن نعمان معروف به «مؤمن الطاق» از اصحاب و شاگردان بنام مکتب امام صادق(ع) است. نام او و حاضر جوابی های وی در مناظرات و تألیفات(3) و خدماتش به اسلام، زبانزد عام و خاص است و بررسی آن نیاز به فرصت دیگری دارد. آنچه در اینجا باید به عنوان شاهدی بر فعالیتها، نقشه ها و مبارزات امام صادق(ع) ذکر شود، داستانی است که مؤمن الطاق با ابوخالد کابلی دارد. ابوخالد(4)پیرمرد صحابی امام صادق می گوید: در آن دورانی که شرایط زمان، فوق العاده و وضع بسیار سخت بود و خفقان به حدّ اعلی رسیده بود و بسیاری از عزیزان ما در گوشه زندان ها یا در مخفیگاه ها به سر می بردند و امام صادق ما را از صراحت در گفتار نهی کرده بود، روزی از خانه خارج شده و کنار قبر پیغمبر آمدم. دیدم جمعیت زیادی دور مؤمن الطاق را گرفته اند و او نیز بی پروا و بی پرده سخن می گوید و سؤالات مختلف حضار را پاسخ می گوید. نزدیک رفتم آهسته و درِ گوشی به او گفتم:مؤمن الطاق! «ان اباعبدالله ینهانا عن الکلام»امام صادق ما را از این سبک سخن گفتن نهی کرده و دستور داده که بی پروا سخن نگوییم و شما الان برخلاف فرمان امام همه چیز را آشکارا بیان می کنید!
مؤمن الطاق کیّاس و آگاه به مسائل سیاسی، بلافاصله به ابوخالد این چنین پاسخ می دهد:« امرک ان تقول لی؟ فقلت لا والله ولکن امرنی ان لا اکلم احداً» ابوخالد! آیا امام صادق به تو دستور داده تا فرمانش را به من و دیگر اصحاب ابلاغ کنی؟ ابوخالد می گوید: گفتم نه به خدا قسم. به خودم این چنین فرمان داده و دستور ابلاغ به دیگران را به من نداده است! مؤمن الطاق گفت: بسیار خوب «فاذهب و اطعه فیما امرک» برو و فرمان امام را اطاعت کن و کاری به کار من نداشته باش. ابوخالد می گوید: از گفتار مؤمن الطاق دچار شگفتی شدم و به عجله به محضر امام صادق رفتم و داستان را مو به مو برای امام شرح دادم. امام تبسمی کرد و فرمود:« یا اباخالد ان صاحب الطاق یکلم الناس فیطیر و انت ان قصوّک لن تطیر»(5)اباخالد! مؤمن الطاق بجا سخنان خود را می گوید و به موقع نیز پرواز می کند که کسی حتی اثرش را نیابد و قادر به تعقیب او نباشد و اما تو، اگر دیگران نیز کمکت کنند و از صحنه دورت کنند، باز هم قادر به فرار نیستی! یعنی اباخالد! در مبارزه سرعت عمل و توان گریز از صحنه عمل بسیار مهم و تعیین کننده است. مؤمن الطاق فعالیتی گسترده دارد و کمتر هم به دام می افتد. ولی تو اگر عده ای هم به تو کمک کنند، قدرت فرار به موقع را نداری، گرفتار می شوی و دیگران را نیز گرفتار خواهی کرد. خلاصه، حساب تو با مؤمن الطاق متفاوت است. آیا این نقل، گواهی بر نقشه و برنامه ریزی صحیح و تقسیم بندی دقیق کارها برای پیشبرد مبارزه گسترده امام نیست؟

پوشش جدیدی جهت حفظ مبارزین
راستی آنها که امام صادق را امامی ساکت می پندارند، از تاریخ بی خبرند؟ یا از تحلیل حوادث عاجزند؟ زراره بن اعین از پرورش یافتگان مکتب امام پنجم و ششم است که امام صادق راجع به وی شاگرد بابصیرتش ابابصیر چنین گفت:« لولا زراره لظننت ان احادیث ابی ستذهب»(6)اگر زراره نبود، آثار پدرم از بین می رفت. فیض بن مختار می گوید امام صادق به من فرمود:« فاذا اردت حدیثنا علیک بهذا الجالس- و اومی الی رجل من اصحابه- فسألت اصحابنا عنه، فقالوا: زراره بن اعین»(7) اگر خواستی به احادیث ما دست یابی، بر تو باد به این نشسته و اشاره کرد به مردی که در جمع اصحابش نشسته بود. پرسیدم کیست؟ گفتند زراره بن اعین است. جمیل بن دراج دانشمند می گوید:« ای والله ما کنا حول زراره بن اعین الا بمنزله الصبیان حول المعلم»(8)قسم به خداوند در کنار زراره همه ما همانند کودکان دبستانی دور یک معلم بودیم.
به دو بیان دیگر از امام صادق(ع) در این زمینه گوش فرا دهید: نخست آنکه حضرت فرمود:« ما اجد احداً احیا ذکرنا و احادیث ابی الا زراره و ابابصیر المرادی و محمّد بن مسلم و برید بن معاویه العجلی»(9)نیافتم کسی که زنده کرده باشد یاد ما و احادیث پدرم را مگر زراره و ابابصیر و محمد بن مسلم و برید عجلی؛ و در بیان دیگری گفت: «یا زراره ان اسمک فی اسامی اهل الجنه»(10)زراره! نامت در میان اسامی بهشتیان است.
این نقل قول ها و احادیث برای آن بود که به ارزش و اعتبار زراره بهتر پی ببریم، اما همین زراره چندین نوبت از طرف امام صادق مورد انتقاد تند و حملات شدید و بی اعتنایی قرار گرفت:« زراره شرّ من الیهود و النصاری»(11) زراره از یهود و نصاری بدتر و خطرناک تر است. «لعن الله زراره، ثلاث مرّات»(12) و یا سه مرتبه فرمود: دور باد زراره از رحمت خدا. « ما احدث احد فی الاسلام ما احدث زراره من البدع علیه لعنه الله»(13)در تاریخ اسلام بدعت گذاری بدتر از زراره نبوده است، لعنت خدا بر او باد. طرد و انتقاد امام برای آشنایان به مقام زراره، تعجب آور و باورنکردنی و هدف واقعی امام نیز بر اکثریت مردم پوشیده بود. تا جایی که خود زراره نیز از نقشه سرّی امام بی خبر مانده بود. در مقطعی خود امام حقیقت امر را برای نزدیکان زراره شرح داد: «اقرأ منی علی والدک السّلام و قل له: انما اعیبک دفاعاً منی عنک»(14) این خطاب امام صادق به عبدالله فرزند زراره است: سلام مرا به پدرت ابلاغ کن و بگو عیب جویی و انتقاد من از تو فقط برای دفاع از جان تو بوده، چه اینکه دشمنان بی رحم، دوستان نزدیک ما را مورد آزار و شکنجه و قتل قرار می دهند و تو نیز به دوستی و نزدیکی ما مشهور بودی. این طرد و بی اعتنایی، همان گونه که خضر(ع)کشتی را شکست، سوراخ کرد و ناقص نمود تا مورد دستبرد پادشاه غاصب قرار نگیرد، موجب دفع شرّ دشمنان از تو شد.
در بیان دیگر، امام به «حسین» فرزند زراره می گوید:« اقرأ اباک السلام و قل له: انا و الله احبّ لک الخیر فی الدنیا و احب لک الخیر فی الاخره و انا و الله عنک راض»(15)سلام مرا به پدرت برسان و بگو دوستدار خیر و سعادت دو جهان برای تو هستیم. قسم به خداوند که کمال رضایت را از تو داریم. نسبت به آنچه راجع به تو زبانزد مردم است، بی اعتنا باش. حمزه بن حمران می گوید به امام صادق عرضه داشتم گویی از عمویم«زراره» برائت جسته ای؟ امام فرمود: پیش من می آیند و سخنانی از زراره نقل می کنند که اگر سکوت کنم، به نام من تمام می شود، لذا ناچارم برای ادامه فعالیتم بگویم: از گوینده این سخنان برائت می جویم.(16) داستان زراره از نقشه های سرّی امام حکایت دارد. نقشه ای که نه تنها دشمن از راز و رمزش بی خبر می ماند، بلکه حتی دوستان بسیار نزدیک امام هم از حقیقت امر، بی اطلاع می ماندند.
در زمانی که بسیاری از شاگردان مکتب امام کشته می شدند و یا در گوشه زندان ها به سر می بردند و دشمن برای باقیمانده آنها نیز نقشه های خطرناکی طراحی کرده بود، امام برای نجات این گروه که وجودشان در اجتماع ضرورت داشت، گاهی به ناچار به آنها بی اعتنایی می نمود و یا حتی لحن لعن و برائت و تنفر و طرد را برای آنان به کار می برد. در آن مجالسی که عده ای از جاسوسان حکومت حضور داشتند، امام به شدت به زراره می تاخت و لعن می کرد و از او بیزاری می جست تا دستگاه حکومت را خام و اغفال نماید تا آنان تصور کنند که زراره، آن زراره سابق نیست و عوض شده و مورد تنفر امام است و با امام رابطه نزدیکی ندارد تا در نتیجه نام زراره از فهرست سیاه حکومت حذف شود و جانش محفوظ بماند. آیا این حوادث تاریخی مبیّن روش های مخفی امام نیست؟ آیا باز هم امام صادق مدرّسی بود دور از صحنه سیاست؟!

قیام زید بن علی بن الحسین(ع)
رابطه زید بن علی بن الحسین با امام صادق و انقلاب خونین وی یکی دیگر از شاهدان این مدعاست. می دانید که زید در ایام خلافت هشام بن عبدالملک و در زمان استانداری یوسف بن عمر بر عراق، در سال 121 هـ.ق در دوران امامت حضرت صادق(ع)در کوفه قیام خود را آغاز کرد که منجر به شهادت او و یارانش شد. بدنش را بر دار زدند و پس از چندی به دستور هشام یا ولید بن یزید در آتش سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند که شرح آن احتیاج به فرصت و زمان بیشتری دارد. گروهی نسبت به زید قضاوتی عجولانه و دور از انصاف و تحقیق دارند و گمان می کنند که وی برخلاف نظر و رأی امام قیام خود را آغاز کرده و یا خود داعیه امامت داشته است. در حالی که مجموعه روایات و تحقیق دانشمندان بزرگ شیعه، خلاف آن را ثابت می کند.
شیخ مفید در کتاب ارشاد، در تجلیل از مقام ارجمند زید چنین می گوید:« کان زید بن علی بن الحسین(ع)عین اخوته بعد ابی جعفر(ع) و افضلهم و کان عابداً ورعاً فقیها سخیاً شجاعاً و ظهر بالسیف یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر و یطلب بثارات الحسین(ع)… فظنّوه یرید بذلک نفسه و لم یکن یریدها به لمعرفته باستحقاق اخیه(ع) للامامه من قبله و وصیته عند وفاته الی ابی عبدالله»(17) زید بن علی بن الحسین بعد از برادرش امام باقر(ع) از دیگر برادران برتر، و مردی عابد و متقی و فقیه و سخاوتمند و شجاع بود، و برای امر به معروف و نهی از منکر و خونخواهی امام حسین (ع) دست به قیام مسلحانه زد… ولی به عنوان خلافت و امامت خود قیام ننمود، چه اینکه خوب می دانست آن مقام، از آن برادرش امام صادق است.
علامه مجلسی بعد از نقل ده ها روایت راجع به زید می گوید:« ثمّ اعلم انّ الاخبار اختلفت و تعارضت فی احوال زید و اضرابه کما عرفت لکنّ اخبار الدّاله علی جلاله زید و مدحه، و عدم کونه مدّعیاً لغیرالحق اکثر و قد حکم اکثر الاصحاب بعلوّ شأنه»(18)در این زمینه اخبار و روایات متعارضی وجود دارد، ولی اکثر روایات دلالت بر عظمت و مدح زید دارد و بیانگر آن است که زید مدّعی غیرحق نبوده و رأی اکثر علمای شیعه نیز بر همین است.
حمزه بن حمران می گوید: در مدینه به محضر امام صادق رفتم. فرمود: از کجا می آیی؟ گفتم: از کوفه. امام به شدت گریست. گفتم: یابن رسول الله چرا اشک می ریزی؟ فرمود: به یاد عمویم زید افتادم. آنگاه امام وضع شهادت زید را به تفصیل بیان کرد. سپس نسبت به قاتلین زید نفرین کرد: « فلعن الله قاتله و خاذله. و الی الله جلّ اسمه اشکو ما نزل بنا اهل بیت نبیه بعد موته و به نستعین علی عدوّنا و هو خیر مستعان»(19) داستان و حادثه تکان دهنده و قیام شجاعانه زید یکی از شواهد بسیار زنده برای اثبات ادعایی است که مورد تأکید است و آن مبارزه آشکار و مخفی امام صادق در برابر دستگاه خلافت غاصب و ظالم بود.

مکتب مبارز و دشمن شکن امام صادق(ع)
متأسفانه این بُعد مهم از زندگی آن حضرت فراموش شده و به عکس، ابعادی که غالباً در برابر این بُعد، کم ارزش است، به تفصیل مورد بحث واقع شده است. درواقع راجع به سقایه حاج و آبرسانی حاجیان تشنه و تعمیر خانه خدا بیش از حدّ لازم بحث شده، ولی راجع به مجاهده و مبارزه این امام بزرگ کمتر سخن به میان آمده است:« أجعلتم سقایه الحاجّ و عماره المسجد الحرام کمن ءامن بالله و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل الله لا یستوون عندالله»(20). آری با اینکه سقایه حاجّ و تعمیر مسجدالحرام کاری است ارزنده و نیکو، ولکن در پیشگاه خداوند با ایمان توأم با مجاهده در راه خدا قابل مقایسه نیست. کامیابان و آنها که رحمت های الهی و بهشت خداوندی در انتظار آنان است، فقط مؤمنانی هستند که ایمانشان را با هجرت و جهاد در راه خدا درآمیخته اند. «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون»(21).
به دلیل همین بُعد مبارزه و مجاهده امام بود که منصور نسبت به مکتب آن حضرت آن همه حساسیت نشان داد و با تمام نیرو برای نابودی مکتب امام تلاش کرد. اقدام به ایجاد مکتب حنفی و مالکی در برابر مکتب امام صادق نیز شیوه دیگری بود برای مبارزه با مکتب امام. چه اینکه با گسترش مکتب امام صادق و نفوذ بیشتر آن، حکومت خود را در معرض سقوط و نابودی می دید(22). او حتی از شدت وحشت همانند دیوانگان فریاد می زد که:امام و یارانش را می کشم و مدینه را ویران می سازم(23)؛ و بالاخره بی شرمانه به استاندار حجاز« حسن بن زید» دستور داد تا خانه امام را به آتش بکشد و موقعی که خانه امام در آتش می سوخت، امام فریاد می زد«انا ابن ابراهیم خلیل الله»، من فرزند ابراهیم خلیل ام؛ و با این شعار، حکومت وقت را حکومتی نمرودی معرفی می نمود(24). وضع به گونه ای بود که همه شیعیان و یاران امام به عنوان مخالفین سرسخت دستگاه خلافت زمان شناخته شده و همه مأمورین و جیره خواران حکومت وقت در حال جبهه گیری در برابر شیعیان بودند و حتی نسبت به آنها سختگیری نموده و به کار عادی آنها نیز رسیدگی نمی کردند.
هنگامی که ابوکدینه ازدی و محمد بن مسلم ثقفی برای ادای شهادت در محکمه در برابر قاضی شریک قرار گرفتند، او به جرم شیعه بودن شهادت آنها را نپذیرفت و گفت:« جعفریان فاطمیان لایقبل شهادتهما» آری تنها جرم نابخشودنی جعفری بودن و فاطمی بودن آنها بود. اما آنها با یک دنیا شهامت پاسخی دادند که خود رئیس دادگاه را تحت تأثیر قرار دادند، «نسبتنا الی اقوام لایرضون بامثالنا ان نکون من اخوانهم لما یرون من سخف و رعنا و نسبتنا الی رجل لایرضی بامثالنا ان نکون من شیعته فان تفضل و قبلنا فله المنّ علینا و الفضل قدیماً فینا» گفتند: آقای قاضی! ما را به گروهی نسبت دادی که لیاقت برادری و همگامی با آنها را نداریم و ما را به مردی نسبت دادی که لیاقت شیعه گی او را نداریم و اگر او ما را جزو شیعیان خود بپذیرد، منّتی بزرگ بر ما نهاده است. قاضی گفت: اگر مردانی یافت شوند، باید همانند شما باشند «اذا کانت الرجال فلیکن امثالکما»(25). گاهی امام برای آنکه افرادی از شیعیان شناخته نشوند و بتوانند به کار خود ادامه دهند(26)، برای مدت زمانی اجازه می داد تا بخشی از برنامه های عبادی خود را همانند دشمنان انجام دهند. چه اینکه، شیعیان هیچ گونه تأمین مالی و جانی نداشتند.(27)
چقدر شگفت آور و مضحک است که گروهی راحت طلب و تن پرور که بالاترین وظیفه را در ورق زدن چند جلد کتاب می دانند و شهامت مبارزه را ندارند، خود را پیرو امام صادقی می دانند که مدت ها در تبعید به سر برد و مدتی در زندان(28) و همواره مورد هجوم و آزار دستگاه حاکمه عصر خود بود و بالاترین وحشت و هراس را در دل خلیفه به وجود آورده بود(29) و در نهایت به دست جلادان عباسی شربت شهادت نوشید. آنان که زندگی امام صادق را تنها در عبادت و تدریس خلاصه کرده و سایر ابعاد زندگی آن حضرت، خاصه مبارزاتش را از یاد برده اند، خیانتی بس بزرگ به جامعه و تاریخ و اهانتی بزرگ تر به آن حضرت مرتکب شده اند.
نویسنده: دکتر حسن روحانی
پی نوشت ها :

1. سخنرانی دکتر حسن روحانی، دهه آخر ماه شوال، در حضور ده ها هزار مردم انقلابی و فضلای حوزه علمیه قم، مسجد امام حسن عسگری قم، مهر ماه 1356-1397.
2. علامه مجلسی، در ج47، بحارالانوار، از ص 162 تا ص 210، بیست و پنج روایت در این زمینه جمع آوری نموده است.
3.و قد ذکر منها الشیخ الطوسی و ابن الندیم: 1)کتاب الامامه؛ 2)کتاب المعرفه؛ 3)کتاب الرد علی المعتزله فی امامه المفضول؛ 4)کتاب فی امر طلحه و الزبیر و عائشه؛ 5)کتاب اثبات الوصیه؛ 6)کتاب افعل، لاتفعل؛ 7)و له کتاب المناظره مع ابی حنیفه(الامام الصادق، اسدحیدر، ج2، ص 74).
4. جامع الرواه، ج2، ص 299.
5.رجال کشی، ص 163؛ الامام الصادق، اسدحیدر، ج2، ص 70.
6.رجال کشی، ص 122.
7.رجال کشی، ص 124؛ الامام الصادق، ج1،‌ص 450.
8.همان.
9.الامام الصادق، اسدحیدر، ج1، ص 450.
10.رجال کشی، ص 122.
11.همان، ص 142.
12.همان، ص 135.
13.همان، ص 134.
14.وسائل الشیعه، ج20، ص 196، رجال کشی، ص 126، جامع الرواه، ج1، ص 325.
15.رجال کشی، ص 128؛ الامام الصادق، اسدحیدر، ج1، ص 450.
16.الامام الصادق، اسدحیدر، ج1،‌ص 450.
17.ارشاد، ص 268.
18. بحارالانوار، ج46، ص 205.
19.همان، ص 172.
20.قرآن مجید، سوره توبه،‌آیه 19.
21. قرآن مجید، سوره توبه،‌آیه 20.
22. روضات الجنات، ج8، ص 172.
23.بحارالانوار، ج47، ص 178.
24. حلیه الابرار، ج2، ص 20166.
25.رجال کشی، ص 145؛ بحارالانوار، ج47، ص 393.
26.داستان داود بن زربی، بحارالانوار، ج47، صص 152 و 153؛ رجال کشی، صص 263 و 264.
27. بحارالانوار، ج47، ص 178.
28.الامام الصادق، اسدحیدر، ج1، ص 464.
29.همان، ص 468.
منبع :روحانی، حسن (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد اول: مبانی نظری) تهران: کمیل، چاپ سوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید