نویسنده : سید محسن حکیمیان
بخش سوم
یکم : جامعه و فرهنگ زن و مرد ، نقش تکمیلی متقابل
یکی از نکات محوری در اندیشه دین شناختی حضرت امام در حوزه و مسایل زنان توجه به این اصل است که زن و مرد همان گونه که در نظام آفرینش و ساختار تکوینی زندگی آدمی «نقش تکمیلی متقابل» دارند و در این خصوص و با توجه به جایگاه و نقشی که هر یک از آن دو دارند، هیچ کدام فرع بر دیگری نیستند و تفاوت در نقش به مقتضای حکمت بالغه الهی و ضرورت آن در نظام آفرینش، به معنای اصل بودن یکی و فرعی تلقی شدن دیگری نیست، در نظام تشریع و تنظیم مناسبات اجتماعی و جایگاه انسانی اجتماعی هر یک از آن دو نیز، مکمل یکدیگرند و ویک محور اساسی در تحلیل و تبیین تفاوتهای قراردادی و اعتباری نیز همین نقشهای تکمیلی است که خاستگاه آن عمدتاً تفاوتهای ساختاری هر یک در نظام آفرینش میباشد و در واقع یک تقسیم کار طبیعی را میطلبد.
خاستگاه بخشی از نقشهای متفاوت تکمیلی، چنان که اشاره شد اقتضائات طبیعی هر یک از طرفین است. اما بخشی از آن نیز به عرف و عادات اجتماعی و اعتباراتی بر میگردد که فرد یا جامعه به هر دلیل آن را برای خود پذیرفته است. اینکه به عنوان مثال مادر، به صورت غریزی احساس میکند باید از کودک خود حمایت کند یا به او شیر بدهد، اعتباری و بسته به قراردادهای اجتماعی نیست؛ با این تفاوت که در اولی با پدر مشترک است و در دومی تنهاست، اما اینکه زن اجمالاً نمیتواند بدون موافقت شوهر از خانه خارج شود یا شوهر نمیتواند بر خلاف قرار اولیه، زن را از شهر محل سکونتش به جایی دیگر منتقل کند، اموری است که خود آنان در چارچوب قرارهای عام یا خاص پذیرفتهاند.
بهر روی ، تردیدی نیست که موضوع «نقش تکمیلی» در نظام آفرینش آدمی، و پیوندهای اجتماعی و تنظیم روابط انسانی، از عامترین و ملموسترین موضوعات است و کسی اصولاً درصدد تردید در این واقعیت نیست تا نیازی به تأکید بر آن باشد. آنچه مورد تأکید است یکی این است که در ایفای نقش تکمیلی و در قرار گرفتن هر یک از زن و مرد در این جایگاه که «مکمّل» دیگری میباشند، یکی اصل و دیگری فرع نیست، یا هر دو اصلند یا هر دو نوع. قرآن کریم به صورت عام و فراگیر همه انسانها را در خدمت یکدیگر میشمارد؛ خدمت متقابلی که زاییده نیاز متقابل است:
«اﻫﻢ یَقسمون رحمه ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجاتِ لیتّخذ بعضهم بعضنا سخریا و رحمه ربک خیرٌ مما یجمعون»(49)
«آیا اینان رحمت پروردگارت را قسمت میکنند! ما میانشان، امکانات زندگیشان را تقسیم کردیم و آنان را بر یکدیگر برتریهایی دادیم تا یکدیگر را به خدمت گیرند، و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد هم میآورند بهتر است».
مفاد آیه شریفه تقسیم بندی جامعه به افراد با درجه و افراد بی درجه، یعنی افرادی که فقط دیگران را به خدمت و «تسخیر» میکشند و افرادی که فقط به خدمت و «تسخیر» دیگران در میآیند نیست. نیاز متقابل است که تسخیر متقابل را در پی دارد.
شرایع الهی نیز درصدد هدایت بشر به تنظیم روابط و مناسبات عادلانه اجتماعی و معرفی «حقوق متقابل» اعضای جامعه بودهاند.
تبیین تکالیف و مسئولیتهای متقابل اجتماعی و تقسیم وظایف در جهت ایجاد روابط عادلانه، کاری است که در حوزه مسئولیت انبیا الهی بوده است. نمود روشن، عمیق و گسترده آن در شکلی سازمان یافته همراه با حقوق و تکالیف معین، در قالب نهاد خانواده شکل میگیرد و ایفای نقش تکمیلی هر یک از زن و مرد و سمت و سوی این رابطه تسخیر آمیز، نه فقط در سطح ایجاد زمینههای همزیستی مسمالمت آمیز، بلکه پاسخگویی به ندایی است که از عمق فطرت و از نهان عواطف، غرایز و وجود آدمی به گوش میرسد و «مایه» آرامش و سکونت نفس را میطلبد.(50) این است که قرآن کریم در خصوص رابطه و نقش تکمیلی زن و مرد، طبعاً در چارچوب نهاد خانواده، آن را مایه سکونت طرفین و در فضایی آکنده از مودت و مهربانی میشمارد:
«و من آیاته اَن . خَلَقَ لکم من انفسکم ازواجاً لَتَس. کنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه»(51).
و همین نقش را در شکلی کاملاً رسمی، در قالب روابط همسری با این بیان که هر کدام «لباس» دیگری است بیان میدارد:
«هِن لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لَهِن»(52) .
و یا آنگاه که بر این اصل الهی تأکید میورزد که خداوند عمل هیچ عمل کنندهای را ضایع نمیکند، چه مرد باشد چه زن، بلافاصله با تعبیر «بعضکم. مَن. بعضٍ» به همزادی زن و مرد و نقش تکمیلی آن دو، ولی با یک خاستگاه انسانی، اشاره میکند.(53)
جلوهای از این نقش متقابل تکمیلی را در این فراز از بیانات حضرت امام به وضوح میبینیم:
«خدمت مردها هم بسیارش مرهون خدمت زنهاست. در مردها یک حسی است که اگر ببینند زنها بیرون آمده از خانهها برای یک مقصدی، اگر قوهشان یکی باشد، ده تا میشود و در مملکت ما این طور شد که بانوان همدوش بلکه جلوتر از مردها از خانهها بیرون آمدند و در این راه اسلامی زحمت کشیدند و رنج دیدند، جوان دادند، شوهر دادند، برادر دادند، معذلک رنج کشیدند، عمل کردند، پشتیبانی از اسلام کردند و مردها هم بسیاری به تبع زنها این کار را کردند»(54).
حضرت امام این واقعیت را با همین مضمون در چند جای دیگر نیز بیان کردهاند اما نکته قابل توجه آن است که ایشان یک عامل اساسی در حرکت و قیام خودشان و استمرار آن را همین حضور و فداکاری بانوان میشمارند. یعنی حضور و حرکت زنان، انگیزه حرکت امام و ادامه آن. این نکتهای بود که حضرت امام در 13 بهمن 57 ، یک روز پس از بازگشت به ایران یادآور شدند:
«روز سکوت نیست، روز فعالیت است؛ هر کس در هر منصبی که هست، در هر مقامی که هست نباید ساکت باشد. این فریاد که اینها میزنند، زنها را شما ببینید چه فریاد میزنند، مردها چه فریاد میزنند، اینها پشتوانه شما هستند. «شکرالله سعیهم» اگر اینها نبودند، ما هیچ قدمی بر نمیداشتیم، اینهایند که من را وادار میکنند به قدم برداشتن»(55) و این چنین است که یک ماه پس از آن، در حالی که انقلاب روزهای نخست پیروزی را میگذارند، همه را مرهون بانوان میشمارند:
«ما همگی مرهون شجاعتهای شما زنان شیردل هستیم.»(56)
بنابراین، زن و مرد، هم در جامعه و روابط اجتماعی، و هم در فضای خانه و در مناسبات خانوادگی، دو وجود مکمل یکدیگرند و نه دو قطب مخالفی که وجود هر یک، عرصه را بر دیگری تنگ میکند و به ناگزیر یکی باید حذف شود و یا کاملاً در خدمت دیگری باشد. از این رو در شناخت و تنظیم مناسبات اجتماعی و خانوادگی میان زن و مرد و معرفی وجهه انسانی اجتماعی آنان، حضور و نقش آفرینی هر یک بدون دیگری را باید ناقص شمرد و صد البته که انسانها در موقعیتها و شرایط متفاوت ، وظایف و حقوق متفاوت دارند و در کسب شایستگیهای ارادی چون ایمان، علم، تقوا و جهاد، کسانی برترند که شایستگی بیشتری کسب کنند، چه زن و چه مرد.
«ما نهضت خودمان را مدیون زنها میدانیم. مردها به تبع زنها در خیابانها میریختند، تشویق میکردند زنها مردان را . خودشان در صفهای جلو بودند. زن یک همچو موجودی است که میتواند … یک قدرت شیطانی را بکشد.»(57).
دوم : ارزشهای وجودی ، میزان شخصیت
یکی دیگر از الگوهای دین شناختی در حوزه مسایل بانوان، توجه به ملاکها و معیارهای حقیقی در ارزشگذاری شخصیت و وزن انسانی و اجتماعی ، افراد است. آنچه حضرت امام، در این خصوص یادآور شدهاند جلوهای از معیارهای روشن اسلام و تأکیدی بر مفاد رهنمودهایی است که در آیات و روایات و در سیره معصومان (ع) آمده است. آنچه اساس شخصیت یک انسان را شکل میدهد فضایل و ارزشهایی است که در عمل اکتسابی خود و بر اساس اراده و تلاش خویش به دست میآورد. عواملی چون رنگ، زبان، خویشاوندی، و جنس، تنها در شناخت آدمیان و تمایز میان آنان دخالت دارد و نه در میزان ارزشهای وجودی و شخصیتی. قرآن کریم وقتی از آفرینش آدمیان از یک مرد و زن سخن میگوید، هم یکسان بودن آنان در منشأ آفرینش را یادآور میشود و هم اینکه این منشأ، فقط مرد یا فقط زن نیست، بلکه «مَن ذَکَرٍ وَ اِنثی»؛ مرد و زن با هم. آنچه خاستگاه تمایز در این مرحله و شاخه شاخه شدن و قبیله قبیله گشتن آدمیان یعنی «وَ جَعَلناکم شَعوبا و قبائلَ» است، امکان شناخت یکدیگر و تفاوت گذاری میان آنان در این مقطع است که جز نخستین و ضروریترین نیازهای زندگی اجتماعی و حتی خانوادگی است.
همان که قرآن با تعبیر «لَتَعُارفِوا» از آن یاد میکند. تا اینجا، عوامل تمایز نوعاً طبیعی و خارج از اراده و خواست اولیه خود افراد است و به هر حال ملاک و میزانی برای ارزشگذاری نیست و این چنین است که در این مرحله هیچ تفاوتی میان آدمیان در پیشگاه خداوند نیست چرا که همه آفریده او و رابطه وجودیاشان با آفریدگار یکسان است. آنچه وجه تمایز و در واقع میزانی برای ارزشهای وجودی و شخصیتی انسان، زن یا مرد به شمار میرود همان است که قرآن در پی اشاره به یکسانی آفرینش و تفاوتهای طبیعی و خاستگاه آن، با تعبیر «اَن اکرمَکم. عندالله اتقیکُم» از آن یاد میکند.(58) «تقوا» در معنای حقیقی و گسترده آن که اینک مجال پرداختن به شرح آن نیست، شامل پایبندی به همه مقررات دینی و احکام الهی و همه ارزشهای دینی میگردد. لذا اگر در جای دیگری از فضیلت جهاد و تفاوت مجاهدان و قاعدان سخن میگوید و تصریح میکند که خداوند «جهاد»گران را بر «قعود»پیشگان، برتری ویژهای داده است، در واقع یک مصداق روشن از تقوا پیشگی و کسب ارزش جهاد است.(59)
اگر از تمایز میان «عالم» و «جاهل» و طبعاً برتری «عالم» بر «جاهل» و در واقع، «علم» بر «جهل» سخن میگوید، میزانی را ارائه میدهد که امری اکتسابی است و جنسیت ملاکی برای دستیابی به آن نیست.(60) آیات چندی نیز که تفاوتهای ارزشی میان آدمیان را یادآور میشود، مثالها و نمونههایی را که شاهد میگیرد اموری خارج از جنسیت است. «خبیث» و «طیب»(61) ، «اعمی» و «بصیر» و «ظلمات» و «نور»(62) و «زندگان» و «مردگان»(63) ، «بهشتیان» و «دوزخیان»(64) ، «مؤمن» و «فاسق»(65) و موارد چنددیگری که در عدم همسانی و تمایز آشکار میان دو دسته از مردمان بیان کرده است.(66) فهم تفاوت میان نمونهها و تمثیلها نیز امری است وجدانی که قرآن به داوری وجدان خود مردمان وانهاده است و نیازی به استدلال ندارد.
اگر قرآن کریم از تفاوت و مراتب آدمیان در نظام آفرینش نیز سخن گفته، یکی به این هدف شمرده است که تفاوتها، منشأ و موجب احساس «نیاز متقابل» و در نتیجه «خدمت متقابل» و تنظیم و تقویت مناسبات و روابط اجتماعی باشد، و همه در خدمت هم باشند(67) و دیگری به این هدف که زمینه آزمون آنان فراهم آید.(68) کما اینکه در تنظیم روابط اجتماعی و مناسبات میان آدمیان که طبعاً براساس جعل و در چارچوب قرارهای اعتباری و «نظام تشریع» میباشند بر همسانی زنان و مردان در اختصاص داشتن دستاورد هر یک به خود، تأکید میورزند و هر یک از آن دو را صاحب ارزشها و سرمایههای مادی و معنوی خود میداند و کسی را نرسد که چشم داشتی به سهم یا کسب دیگری داشته باشد:
«وَ لا تَتَمَنوا ما فضل الله بعضکم علی بعضِ للرجال نصیبٌ ممّا اک. تَسَبوا و للنسا نصیبٌ مما اکتسبن»(69) و اگر در جایی نیز پس از تأکید بر یکسانی و همسانی «حقوق» با «تکالیف» زنان، در چارچوب روابط زناشویی (به حدس قوی) یا فراتر از آن در مناسبات اجتماعی (به احتمالی)، به یک نوع برتری مردان بر زنان زناشویی (به حدس قوی) یا فراتر از آن در مناسبات اجتماعی (به احتمالی)، به یک نوع برتری مردان بر زنان حکم داده است(70) ، در مقام تشریع و چارچوب «تدبیر منزل» یا «تنظیم روابط اجتماعی» است که طبعاً مسئولیتهای سنگینتری متوجه مردان است و پرواضح است که این تمایز ربطی به ارزشهای اکتسابی هر یک از آن دو، در زمینههایی که اسلام آنها را مایه ارزش میداند؛ ندارد. و به بیان علامه طباطبائی :
«ان الاعمال التی یهدیها کل من افریقین الی المجتمع هی الملاک لما اختص به من الفضل، و انّ من هذا الفضل ما تعیّن لحوقه بالبعض دون البعض کفضل الرجل علی المراه فی سهم الارث، و فضل المراه علی الرجال فی وضع النفقه عنها، فلا ینبغی ان یتَمناه متمن، و منه ما لم یتعین الا بعمل العامل کائنا من کان کفضل الایمان و العلم و العقل و التقوی و سائر الفضائل التی یستحسنها الدین، و ذلک فضل الله یوئتیه من یشا و اسئلوا الله من فضله»(71).
مضمون سخن این مفسر بزرگ این است «ملاک امتیاز و ارزش، در هر یک از زن یا مرد، اعمالی است که تقدیم جامعه میکنند. البته پارهای امتیازات امری اختصاصی است مثل افزونی سهم ارث مرد بر زن، و امتیاز زن بر مرد در عدم مسئولیت نسبت به نفقه. در این بخش هیچ کس نباید چشم داشتی نسبت به امتیاز دیگری داشته باشد. و بخش دیگر تنها به عامل آن بستگی دارد، هر کس بخواهد میدهد و توفیق آن را باید از خداوند خواست.»
و این چنین است که حضرت امام خمینی در تأکید بر فداکاری اعجاب آمیز زنان بزرگ ایران در طول جنگ، یادآور میشوند:
«اینجانب در طول این جنگ، صحنههایی از مادران و خواهران و همسران عزیز از دست داده دیدهایم که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد» و آنگاه به نمونهای از ایثار و ارزشهای متعالی و افتخار آمیز بانوان به عنوان یک خاطره فراموش نشدنی میپردازند:
«و آنچه برای من یک خاطره فراموش نشدنی است، با اینکه تمام صحنهها چنین است، ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود. آن دختر شجاع با روحی بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت حال که نتوانستم به جبهه بروم، بگذار با این ازدواج دین خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم، عظمت روحانی این صحنه و ارزش انسانی و نغمههای الهی فرض کنید، نمیتوانند بیان و یا ترسیم کنند و فداکاری و خداجویی و معنویت این دختر بزرگ را هیچ کس نمیتواند با معیارهای رایج ارزیابی کند»(72).
و این مصداقی از رهنمود آسمانی حضرت صادق (ع) است که فرمود :
«الامراه الصالحه خیرٌ من الفً رجلٍ غیر صالح»(73) .
زن صالح ، به از هزار مرد ناصالح است.
و در بیان دیگر فرمود :
«لیس للمراه خطر، لا لصالحتهن و لا لطالحتهن، امّا صالحتهن فلیس خطرها الذهب و الفضله. و اما طالحتهن فلیس التراب خطرها؛ التراب خیر منها»(74)؛
«زن را ارزش و بهایی نیست، نه برای صالح آنان و نه برای ناصالحشان. اما صالح آنان، در مقابلش، طلا و نقره برابری نمیکند، و اما ناصالح آنان، ارزش خاک نیز ندارد و خاک بهتر از او است».
در ضد ارزشها نیز، تفاوتی میان زن و مرد نیست و این درست بر خلاف تصور جاهلی و باور خرافهای برخی مردم است که قبح ارتکاب گناه توسط زنان را در مواردی بیشتر میدانند و ننگ آن را برای او حتی اگر توبه کند جاودانه میشمارند، اما مرد را حتی اگر اصرار بر آن ورزد مستحق چنین سرنوشتی نمیشمارند. علامه طباطبائی، خاستگاه چنین خرافهای را همان تصور دوران جاهلیت میشمارد که آنان را به زنده به گور کردن دختران وا میداشت.
علت اصلی این بود که در تصور آنان دختر وقتی بزرگ میشد و به همسری دیگری در میآمد بازیچه دست او میشد و شوهر هر گونه که میخواست از او بهره میجست و این مایه ننگ خانواده دختر به ویژه پدر او بود. آنگاه میافزاید :
«و قد بقی من هذه الخرافات بقایا عند المسلمین ورثوها من اسلافهم، و لم یغسل رینها من قلوبهم المربّون، فتراهم یعدون الزنا عار لازما علی المراه و بیتها و ان تابت دون الزانی و ان اصر، مع ان الاسلام قد جمع العار و القبح کل فی المعصیه، و الزانی و الزانیه سوا فیها»(75)
«ته ماندههایی از این خرافهها بین مسلمانان مانده است و از پیشینیان خود به ارث بردهاند و مربیان جامعه، زنگار این خرافهها را از دلهای آنان نشستهاند. لذا میبینی که زنا را ننگی ماندگار نسبت به زن و خانوادهاش، حتی اگر توبه کند میشمارد اما مرد زناکار را حتی اگر اصرار ورزد، نه. با اینکه اسلام ننگ و زشتی را همه در گناه میداند و مرد بدکاره و زن بدکاره، از این نظر یکسانند.»
حضرت امام نیز چند روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با اشاره به موقعیت زنان در جمهوری اسلامی میافزایند:
«ما همه گونه آزادی را به زن خواهیم داد، البته جلوی فساد را میگیریم و در این مورد، دیگر بین زن و مرد فرقی نیست»(76)
تا اینجا، سخن از این رفت که شخصیت آدمی، بسته به ارزشها و اعمالی است که کسب میکند اما اینکه میزان ارزش چیست و ملاک فضیلت کدام است، موضوعی است که نیازی به شرح آن نیست و جای جای سخنان حضرت امام، مستقیم و غیر مستقیم گویای ارزشهای متعالی انسانی و اسلامی و موازین آن است. به اجمال، تنها اشاره به دو فراز از سخنان آن بزرگوار میشود؛ یکی در شرح برخی امور که در رژیم فاسد گذشته به عنوان ارزشهای واقعی ترویج میشد، و دیگری در اشاره به ارزشهای حقیقی.
«وقتی در قشر تودههای مردم نگاه میکردی، در بین زن و مرد هر دو طایفه، ارزش به لباس بود و به طرز پوشیدن لباس و دوختن لباس و آرایش، هر که بهتر لباس میپوشید و شیکتر بود در لباس، ارزشش پیش مردم بیشتر بود و هر زنی که آرایشش به طرز اروپایی بود و لباسش از آنجا الهام میگرفت، این پیش زنها هم ارزشش زیادتر بود، البته پیش اکثر، ارزشها همه به امر مادی بود»(77).
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در پاریس، وقتی یکی از خبرنگاران زن به حضور حضرت امام میرسد و مطرح میکند که چون امام وی را به عنوان یک زن پذیرفته است، این نشان میدهد که نهضت، بر خلاف تبلغیات دیگران که آن را عقب مانده میشمارند، یک نهضت مترقی است! حضرت امام، اشاره میکنند که صرف پذیرفتن یک خبرنگار زن «دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است» و بعد با اشاره به تصور ناصحیح برخی افراد از ترقی، اضافه میکنند: «ترقی به کمالات انسانی و نفسانی است و با اثر بودن افراد در ملت و مملکت است، نه اینکه سینما بروند و دانس بروند. و اینها ترقیاتی است که برای شما درست کردهاند و شما را به عقب راندهاند»(78)
سوم : زن ، آزاد و مسئول در تعیین سرنوشت
یکی مهمترین الگوهای دین شناختی حضرت امام در حوزه مسایل زنان که در واقع وجهی اساسی در تمایز میان اندیشه و نگاه ایشان بسیاری از بزرگان دیگری که از زبان دین سخن میگفتند و میگویند، به شمار میرود، اصل و محور فراگیر و گستردهای است که در اینجا با عنوان مسئولیت و دخالت در سرنوشت از آن نام میبریم. این مهم با توجه به سر فصلها و موضوعات متعددی که در مصداق یابی آن از منظر اندیشه امام وجود دارد میتواند با تعابیر دیگر و یا در چند بخش مجزا مطرح شود. مجال اندک مقاله چارهای جز شرح اجمالی و پرداختن فهرست گونه به بخشی از عناوینی که زیر مجموعه این اصل قرار میگیرند، باقی نمیگذارد. آنچه در این بخش مورد نظر است که عمدتاً از وجهه نظر مسئولیت عملی زن در دو حوزه فرد و جامعه است و نگاهی به بعد کلامی و مباحث انسان شناختی ندارد. در آن زمینه به همان شرحی که در محور «خوشبختی، کالای مشترک»، آمد بسنده میکنیم. تردیدی نیست و کسی نیز نمیتواند تردید کند که زن نیز یکسان با مرد، در سرنوشت خود دخیل است و پاسخگوی عمل خود میباشد. مدار تکلیف و مسئولیت، عبارت است از اراده و اختیار و آزادی عمل از یک سو، و خرد و آگاهی از سوی دیگر و هر انسانی، زن یا مرد، در گرو دستاوردها و اکتسابات خود است، چه خوب و چه بد: «کل نفس بما کسبت رهینه»(79) و : «لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت»(80) در اینها تردیدی نیست و کسی نیز تردید نکرده است و نیازی به شرح و بسط آن نمیباشد. آنچه در این مختصر از منظر دین شناسی امام به آن اشاره میکنیم، همسانی زن و مرد و مسئولیت مشترک آنان در حوزه عمل بانوان به ویژه در زمینههای حضور اجتماعی میباشد. مظاهر حضور اجتماعی اعم از تلاشهای فرهنگی، آموزشی، سیاسی و هنری، تحصیل، اشتغال، و تولیدات صنعتی، کشاورزی و دامی و دیگر فعالیتهای اجتماعی با «حفظ جهات شرعی» اختصاص به قشری یا جنسی خاص ندارد و زنان نیز نه تنها حق پرداختن به آنها را دارند بلکه در بسیاری از آن، از جایگاه مرجعی بزرگ و رهبری که فقط و فقط از موضع احکام د ین و تکالیف اسلامی سخن میگوید، مصروف این شد که بانوان را به صحنه آورد و از قید و بندهای خرافهای و محرومیتهای خود ساختهای که بر تلاش اجتماعی و نقش آفرینی آنان با توطئه دشمنان و ناآگاهی توسط برخی دوستان بسته شده بود بگشاید و آنان را به مرحلهای از رشد و بالندگی برساند که در ردیف یکی از افتخارات خود و جامعه اسلامی در آغاز وصیت نامه سیاسی الهی خویش اعلان کند:
ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنههای فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان، در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند… و از محرومیتهایی که توطئه دشمنان و نا آشنایی دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود به دست نادانان و بعضی آخوندهای بی اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند، خارج نمودند»(81).
اصل همسانی زن و مرد در جایگاه اجتماعی و حضور سازنده و فعال در صحنههای مختلف جامعه به عنوان یک انسان مستقل، امری نیست که آشنایان به اسلام بی آلایش و رها از داوریها پیش ساخته و تکلفهای خود ساخته، به آن اذعان نداشته باشند.
مفسر عالی قدر، علامه طباطبایی در شرح جایگاه اجتماعی زن در بیانی کلی مینویسد:
«و اما وزنها الاجتماعی: فان الاسلام ساوی بینها و بین الرجل من حیث تدبیر شوئون الحیاه بالاراده و العمل فانهما متساویان من حیث تعلق الاراده به ما تحتاج الیه البنیه الانسانیه فی الائکل و الشرب و غیرها من لوازم البقا، و قد قال تعالی : «بعضکم من بعض»(82) فلها ان تسقل بالاراده و لها ان تستقل بالعمل و تمتلک نتاجها کما للرجل ذلک من غیر فوق، «لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت».
محصول این بخش سخن علامه این است که زن در برآوردن نیازهای انسانی و اجتماعی خویش با مرد یکسان است و میتواند مستقلاً تصمیم بگیرد و مستقلاً عمل کند و مالک دستاوردهای خود است. در نگاه ایشان تنها دو ویژگی در زن است که طبعاً و به مقتضای آن دو، مسئولیتهای خاصی را متوجه او میسازد:
«احدیهما : انها بمنزله الحرث فی تکوّن النوع و نمائه فعلیها یعتمد النوع فی بقائه فتختص من الاحکام بمثل ما یختص به الحرث، و تمتاز بذلک من الرجل. و الثانیه: ان وجودها مبنی علی لطافه البنیه و رقه الشعور، و لذلک ایضا ناثیر فی احوالها و الوظائف الاجتماعیه المحوّله الیها»(83) .
«آن دو ویژگی، یکی جایگاه و مسئولیت زن در چرخه شکل گیری وجود آدمی و رشد آن است که بقای نسل متکی بر این جایگاه است و طبعاً در «تشریع» و تنظیم مناسبات اجتماعی به مقتضای آن و نه بیشتر، احکام و مسئولیتهای را متوجه او میسازد، دوم ، ساختار لطافت آمیز و ظرافتهای ادراکی وی است که به گونهای در مسئولیتهای محوله به او تأثیر گذار میباشد» و شرح آن در بخش دیگری از همین نوشته با عنوان «عاطفه زن، نقطه عطف زندگی» آمده است.
حضرت امام به مقتضای شناخت همه جانبه و عمیقی که از آموزههای دینی دارند ـ به شرحی که در مقدمه گذشت ـ رسالت خود و انقلاب اسلامی را دستیابی زنان به مقام والای انسانی میدانند، به گونهای که بتواند در سرنوشت خود دخالت کند:
«ما میخواهیم زن به مقام والای انسانیت برسد. زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد»(84)
اگر قرآن کریم سرنوشت جوامع را به دست خود آنان میداند و پیشرفت و تحولات نیک آن را در سایه تلاشهای آحاد جامعه معرفی میکند(85) و انحطاط اخلاق و فرهنگ و زوال نعمتها و شکست تمدنها را نیز ناشی از عملکرد خود مردم میشمارد.(86)
این «مردم» اختصاص به گروهی خاص ندارد. جلوهای از این اصل قرآنی همان است که در سخنان امام بارها بر آن تأکید شده است؛ از جمله اینکه :
«اسلام زن را مثل مرد در همه شئون، همان طوری که مرد در همه شئون دخالت دارد، دخالت میدهد»(87)
حضرت امام چنان که اشاره شد، دخالت در سرنوشت خود و شئون اجتماعی را نه تنها حق بانوان بلکه تکلیف شرعی و به عنوان عمل به وظیفه دینی و اجابت دعوت الهی میشمارند و این، آن الگوی است که ما را در شناخت بیشتر دین یاری میدهد و یک عامل اساسی در برتری اسلام در تکریم شخصیت زنان و حمایت از حقوق اجتماعی و سیاسی آنان و تأکید بر مشارکت و حضور آنان در عرصههای مختلف اجتماعی در مقایسه با دیگر مکاتب و نظامها است. «این بانوان را کی بسیج کرده که در همه شئون کشور دخالت میکنند و دخالت به جایی هم میکنند؟ اینها را کی، اینها را خدا دعوت کرده است. اینها لبیک برای خدا دارند میگویند»(88).
پیامبر اکرم (ص) دعوت خویش را از روز نخست متوجه همه اقشار اجتماعی میدانست. دومین فردی که به او ایمان آورد یک زن بود که تا آخر نیز به پای ایمان خویش ایستاد و آن همه فداکاری کرد و نام خویش را به عنوان یکی از چهار زن برگزیده جهان توحید ثبت نمود. زنان در همه صحنهها حضور داشتند، حضوری مسئولانه و از سر ادای وظیفه دینی و رسالت ایمانی خود.
حضوری که در پاسخ به ندای پیامبر (ص) بود. در نخستین بیعتی که با پیامبر (ص) پیش از هجرت در عقبه، از جانب چند نفر از مردم یثرب که هنوز نام «مدینه» را نیز به خود نگرفته بود، صورت گرفت، از زنی به نام هفرا دختر عبید بن ثعلبه نام برده شده است و در اهمیت حضور وی همان بس که برخی علت نامگذاری آن بیعت به «بیعه النسا» را همین میدانند. در بیعت دوم در سال بعد نیز حداقل دو زن حضور داشتند. در بیعت عمومی مردم مکه هنگام فتح آن نیز همه شرکت جستند. قرآن کریم نیز به مسأله استقبال زنان از بیعت پرداخته و پیامبر(ص) را موظف به پذیرش آن کرده است.(89) در جریان هجرت نیز که یک امر حیاتی برای مسلمانان بود، چه در هجرت مخفیانه به حبشه که از جمع حدود یک صد نفر مهاجران، نزدیک 20 نفر زن شرکت داشتند، و چه در هجرت به مدینه، پیش از هجرت پیامبر(ص) و پس از آن که مسلمانان اموال خویش را در مکه نهاده و به دنبال پیامبر (ص) روانه مدینه میشدند و حدود 500 کیلومتر راه را با دشواری بسیار طی میکردند.
حضرت امام در باب ضرورت مشارکت بانوان در آنچه که به سرنوشت جامعه اسلامی مربوط میشود، در حوزههای مختلف اجتماعی، بیانات بسیاری دارند که پرداختن به همه نکات و آموزههای آن از مجال بحث بیرون است و خوانندگان گرامی برای آشنایی بیشتر با اندیشه های امام (ره) می توانند به مطالعه صحیفه نور بپردازند.
… پایان.
منبع :راسخون
پی نوشت ها :
49- زخرف، آیه 32.
50- نگاه کن: درآمدی بر شناخت مسایل زنان، سیدضیا مرتضوی، صص 41-62.
51- روم، آیه 21.
52- بقره ، آیه 187.
53- انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض، آل عمران ، آیه 159.
54- صحیفه نور، ج 11 ، ص 162.
55- همان، ج 5، ص 16.
56- همان، ص 153.
57- همان، ج 6، ص 185.
58- یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر، حجرات، آیه 13.
59- لا یستوی القاعدون من المومنین غیر اولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم؛ لله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه و کلاً وعد الله الحسنی و فضل الله المجاهدین فضل علی القاعدین اجرا عظیماً ، نسا، آیه 95.
60- قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب ، زمر، آیه 9.
61- قل لا یستوی الخبیث و الطیب و لو اعجبک کثره الخبیث ، مائده ، آیه 100 .
62- قل هل یستوی الاعمی و البصیر ام هل تستوی الظلمات و النور، رعد ، آیه 16. و نیز : و ما یستوی الاعمی و البصیر، و لا ظلمات و لا النور، فاطر ، آیه 19، و نیز نگاه کن: انعام ، آیه 50.
63- و ما یستوی الاحیا و لا الاموات ان الله یسمع من یشا و ما انت بمسمع من فی القبور ، فاطر ، ایه 22 .
64- لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنه ، حشر، آیه 20.
65- افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقاً لا یستوون، سجده، آیه 18 .
66- نگاه کن : نحل، آیات 75، 76. و غافر: آیه 59، و : حدید، آیه 10، و : هود، آیه 24 ، و : زمر: آیه 29، و : توبه، آیات 19 و 20. زخرف، آیه 43 .
67- و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضنا سخریا.
68- و هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما آتاکم، انعام آیه، 165.
69- نسا، آیه 32 .
70- و لهّن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه، بقره، آیه 228.
71- المیزان، ج2 ، ص 271.
72- صحیفه نور، ج 16، ص 126.
73- وسائل الشیعه، ج 14 ، ص 123 .
74- بحارالانوار، ج 103، ص 236.
75- المیزان ، ج 2 ، ص 271.
76- صحیفه نور، ج 4، ص 259.
77- همان ، ج 17، ص 127.
78- همان، ج 4، ص 259.
79- مدثر، آیه 38.
80- بقره ، آیه 286.
81- صحیفه نور، ج 21، ص 172.
82- آل عمران ، آیه 195.
83- المیزان ، ج 2، ص 281.
84- صحیفه نور، ج 5، ص 153.
85- ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یفیروا ما بانفسهم؛ رعد آیه 11. ما بانفسهم؛ انفال، آیه 8
86- ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا .
87- صحیفه نور ، ج 5، ص 153.
88- همان، ج 12، ص 237.
89- ممتحنه، آیه 12.
منابع و مآخذ :
1- تفسیر نمونه – آیت الله ناصر مکارم شیرازی
2- اصول کافی – ﺛﻘﺔ الاسلام کلینی
3- تفسیر المیزان – سیدمحمدحسین طباطبایی
4- تحریرالوسیله – آیت الله سیدروح الله موسوی خمینی
5- ولایت فقیه – آیت الله سیدروح الله موسوی خمینی
6- صحیفه نور – آیت الله سیدروح الله موسوی خمینی
7- کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال – علاءالدین متقی بن حسام الدین هندی
8- وسائل الشیعه – محمدبن حسن حرعاملی
9- بحارالانوار – علامه مجلسی
10- من لایحضره الفقیه – محمدبن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی معروف به شیخ صدوق
11- مستدرک الوسائل – حسین ابن محمدتقی نوری
12- جلوه های رحمانی – آیت الله روح الله موسوی خمینی
13- درآمدی برشناخت مسائل زنان – سید ضیاء مرتضوی
14- حکمت و حکومت – مهدی حائری یزدی