نویسنده:نسرین دمیرچى
منبع:روزنامه جوان
ارزش ادبى سخنان امام على (علیه السلام) را چگونه توصیف مى کنید؟
درک لطایف و ظرایف سخنان امیرالمومنین(علیه السلام) و دستیابى به عجایب متن در فصاحت و بلاغت و دریافت واقعى بطن از لحاظ وصول به حقیقت آن، از جمله موارد حیرت صاحب نظران است و چنان دریایى است که عمق آن براى انسان هاى معمولى قابل ادراک نیست.دشوارى این درک، مانند سنگینى درک و شناخت ابعاد وجود ایشان است که همواره منشأ تفکر و تحیر و مباحثه و محاوره بین اهل نظر بوده است. بر این اساس ورود به عرصه وسیع و عمیق کلام چنین انسانى، کارى دشوار است، اما غواصى در این بحر عمیق شیرین است و مطلوب.
براى دستیابى به منظور و مقصود حضرت در نهج البلاغه، چه آسیب ها و مشکلاتى وجود دارد؟
سطحى نگرى، زودگذرى، تدبر و تامل کافى نداشتن به ابعاد مختلف سخن امام على (علیه السلام) و عدم بررسى اطراف موضوع و اکناف سایر کلمات و روایات، عدم تفکر سیستمى نسبت به قوانین اسلامى و شیوه هاى قانون گذارى، بى توجهى به سایر متون و گزاره هاى دینى، دخیل ساختن سنت هاى غلط و التقاطى، دامن زدن به افراط و تفریط، جمود و انحراف و نفى اعتدال و استواء در استدلال و استنباط، آسیب هایى است که در دستیابى صحیح راه را مسدود و تفقد لازم را ممنوع مى کند. خصوصاً درباره موضوعات مربوط به زنان چنین است. به ویژه این که مسایل مربوط به زنان از دو جهت در دنیاى امروز بسیار قابل تامل است؛ اول از آن جهت که عوامل بیرونى و ولیده هاى درونى آنان، براى وصول به مقاصد شوم خود و ابزارى کردن زنان و مباحث مربوط به آنان از بعضى عناوین و قوانین دینى، در مقابله با دیانت سوءاستفاده مى کنند و با این ابزار کل نظام دینى و احکام شرعى را زیر سوال مى برند؛ جهت دیگر این که بعضى از باورهاى غلط و سنت هایى که به نام دین در درون جامعه شکل گرفته و عده اى در موضوع زنان به افراط و جمود یا تفریط و التقاط افتاده اند، موجباتى را در تشویش اذهان و بى اعتمادى نسبت به تمامیت و جامعیت قوانین دینى ایجاد کرده اند.
شیوه صحیح در استفاده از سخنان ائمه (علیهم السلام) چیست؟
یکى از عمده ترین ویژگى ها در مکتب تشیع، توجه به آموزه هاى لازم از سوى ائمه (علیهم السلام) در سبک اجتهاد و بیان اصول استنباط است. تمسک و اقتدا به این اسلوب است که اجتهاد شیعى زنده و پویا حرکت کرده و از انسداد و انحراف مصون مانده است؛ این نوع اجتهاد دو ویژگى ممتاز دارد؛ یکى جامعیت در مواد و منابع و غناى لازم و برخاسته از متن کتاب و سنت؛ دوم برخوردارى از آموزه هاى اجتهاد و اسلوب استدلال در بهره مندى از منابع دینى.از اولین امام تا آخرین آنان توجه خاصى به این مساله داشته اند و در آموزش هاى خود پیوسته صحابه و یارانشان را در حرکت صحیح در این جهت یارى کرده اند اما باید اذعان کرد که در مسایل زنان کمتر از جامعیت این شیوه استفاده مى شود.
این گونه اجتهاد چه خصایصى دارد؟
یکى از خصایص این گونه اجتهاد برخوردارى از مبانى علمى و نهى از فتواى بدون علم دین است. در اینجا مبنا حکم خدا است و لذا دخالت اندیشه هاى بى اعتبار و غیر وحیانى اعتبارى ندارد. یکى دیگر از این خصایص دورى از نظر دادن و فتواى سطحى نگرانه و متن صرف است محقق در نظر دادن فتواى سطحى نگر و متن گراى صرف نباشد، بلکه ورود عمیق و رسوخ علمى به مطالب پیدا کند. در موارد عدیده اى به این مساله توصیه شده است. خصیصه سوم، تاکید بر رد متشابهات بر اساس محکمات است؛ یکى از عوامل عدم درک صحیح از کلمات کتاب و سنت، عدم شناخت صحیح در محکمات و متشابهات و نحوه رد یکى بر دیگرى، فراگیرى نحوه جمع بین ادله است. به کارگیرى اصول راهبرى در استنباط و برداشت از کلمات، یکى دیر از خصایص این گونه اجتهاد است که در آموزه هاى ائمه معصومین (علیهم السلام) به چشم مى خورد. از دیگر خصایص این شیوه، توجه به جایگاه حکم و شان نزول کلام وحى و روایات ائمه (علیهم السلام) است و بحث از مناسبت هاى تاریخى در بیان و تشخیص حکم، در بسیارى موارد مغفول عنه قرار مى گیرد. یکى دیگر از خصایص توجه به عقلانیت و اصالت عقل در استنباط حکم است. نگاه خردورز و اندیشمندانه به دین و احکام دینى از دستورات موکد قرآن کریم و سیره ائمه است و به کارگیرى عقل به عنوان یکى از ادله اربعه از افتخارات فقه شیعى منبعث از شیوه و سلوک ائمه است. یکى دیگر از ویژگى هاى این گونه اجتهاد، ممانعت از اجتهاد ناصواب و مبتنى بر راى و تاویل است و امامان معصوم (علیهم السلام) از همان ابتدا چه در ناحیه اعتقادات و چه در ناحیه تدوین احکام به مخالفت جدى با این شیوه غلط پرداختند. اولین کسى که به این مساله اهتمام جدى فرمود، امیرالمومنین (علیه السلام) بود. از طرفى اسلوب اجتهاد صحیح و مطلوب را به صحابه تعلیم مى فرمودند و در برابر اجتهاد باطل و محو آن ایستادگى مى کردند.
لطفا به طور خاص درباره تلاش امام على(علیه السلام) نسبت به درستى اجتهاد بیشتر توضیح دهید و این که ایشان نسبت به زن چه دیدگاهى داشتند؟
براى شناخت جایگاه زن در نهج البلاغه و در شناخت صحیح کلام مولاعلى (علیه السلام) این شیوه علمى قطعاً مستثنى نیست و گرنه حکم «نومن ببعض و نکفر ببعض» را دارد که نه با شیوه قرآنى همخوانى دارد و نه با سیره عملى مولاامیرالمومنین (علیه السلام) و نه با آموزه هاى علمى حضرت .پس باید با نگاهى جامع و به دور از تعجیل و تعصب و سطحى نگرى، داورى کنیم. آیا کسى که اسم دخترش را زینب یعنى زینت پدر مى گذارد و ملقب به «عقیله بنى هاشم»، یعنى اندیشمندترین در میان اقوام عرب شناخته مى شود، نظریه نقصان عقل را به صورت یک کبراى کلى و یک قضیه حقیقیه براى همیشه ارایه مى دهد؟ مردى چون او که نسبت به همسرش زهرا (علیها السلام) آن قدر تکریم مى کند و به جایگاه ارزشى و علمى و پرهیزگارى او در کلمات و اشعار آن همه ارج مى نهد به صورت یک قضیه موجبه کلیه به مخالفت صریح با دغدغه هاى دینى و شیوه هاى علمى و عملى خود مى پردازد.
یا آن کس که راجع به «فضه» کلامى را مى گوید که یادآور کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره سلمان است که «اللهم بارک لِفضتنا » و او را در ردیف اهل بیت مى شمارد و با او به مباحثه علمى و شیوه تخصصى علم کیمیا مى پردازد، چنین بیانى را به صورت فراگیر به همه بشریت عرضه مى کند؟! قرآن کریم بالاترین مدح ها را نسبت به همین انسان دارد که او از مقام کرامت «کرمنا بنى آدم» و «احسن تقویم» و «نفخت فیه من روحى» و «جاعل فى الارض خلیفه» برخوردار است.
از آن جا که نگرش ها همیشه بر پایه بینش ها شکل مى گیرد و نوع نگاه هستى شناسانه در هر مکتبى ارتباط مستقیم با تعاریف آن از موجودات و کیفیت حیات آن ها دارد، لذا تعریف انسان و مفهوم آن در اندیشه الهى و مکاتب توحیدى تفاوت ماهوى با تعریف انسان با نگرش غیردینى دارد.
در فرهنگ هاى مادى انسان تعریف ناقص و هویتى مجهول دارد، لذا اندیشمندان علوم مختلف دایماً این مساله را به بشریت گوشزد کرده اند که فقط با مفاهیم زمینى و مادى و معادلات و محاسبات ظاهرى، نمى توان به عمق ادراک مفهوم واقعى انسان پى برد و علم بریده از واقعیات وحیانى در ترسیم مفهوم حیات انسانى عاجز است. اما در اندیشه دینى ذات اقدس اله که «احسن الخالقین» است و در خلقت انسان خود را به «تبارک الله احسن الخالقین» متصف مى کند و علت این اتصاف را در جامعیت خلقت انسان بیان مى کند، آن جا که پس از اتمام مراحل خلقت مادى او مى فرماید: «ثم انشاناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین»، زیرا او عصاره خلقت است و هویت او آمیخته اى از ملک و ملکوت، ماده و معنا و از همه عوالم هستى بهره مند است.
امام على (علیه السلام) نیز مى فرمایند: «خداوند ملایک را آفرید و در آنان نعمت عقل را قرارداد، بدون شهوت و از طرفى بهیمه و حیوانات را آفرید و در آنان غرایز و شهوات را قرار داد و بدون عقل، اما در انسان ترکیبى از هر دو این ها را نهاد، پس آن کس که عقلش بر قواى شهوانى و غرایز غالب است، او از ملایک برتر و آن کس که عقل را تحت قدرت غرایز نهاد، از حیوان پست تر است.»
نوع خطابات قرآن کریم که محور استدلال در شیوه هاى استنباط است، چه در خطابات عام که به صورت «یا ایهاالانسان» یا «یا بنى آدم» آمده، و چه در خطابات خاص و درون دینى که با «یا ایهاالذین آمنوا» آغاز مى شود، منشا رسالت فردى و جمعى را انسان و نفس انسانى و حقیقت او مى شمارد، لذا در پاسخگویى به مسوولیت هم مى فرماید: «کل نفس بما کسبت رهینه» و «لیس للانسان الا ما سعى و ان سعیه سوف یرى».
در تمامى آیات، منطقى بودن، عقلانیت، اشتراک در تکلیف به واسطه اشتراک در هویت، نفى صعوبت و شدت در قوانین شریعت کاملا مشهود است. مقام مسوول، انسان بما هو انسان است، لذا هیچ اشارتى به جنسیت ندارد. در دسته دیگرى از آیات از موصول مشترک استفاده شده و شیوه استدلال به همین منوال است «و من جاهد فانما یجاهد لنفسه» در اینجا هم بنا به استقراى تام مخاطب و مبدا مسوولیت، نفس انسانى است. در دسته دیگرى از آیات صراحتا به نفى تاثیر جنسیت در تکامل بشرى و رسیدن به سعادت اشاره مى کند و مى فرماید: «من عمل صالحا من ذکر او انثى فهو مومن فلنحنینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون». در اینجا به روشنى جنسیت را در تشخیص راه منتفى مى شمارد، بلکه شرایط جامعه تکلیف و ملاکات مشترک بنیان این حرکت معرفى مى شود.
در دسته دیگرى از آیات که سخن از زوجیت به میان مى آید، اگرچه تفاوت در جنسیت و آثار آن را نسبت به بعضى تفاوت ها که نه از باب تبعیض بلکه از باب تناسب و حکمت در آفرینش بیان مى کند، در همان آیات هم اشاره به سنخ واحد و اصل آفرینش انسان و هویت او و سپس تقسیم در جنسیت به مرد و زن مى نماید که منشا زوجیت به کالبد خاکى بازمى گردد.
فلسفه تفاوت هاى حقوقى بین زن و مرد چیست؟
نوع جنسیت موجودات در عرصه زندگى خاکى بنا بر تفاوت هاى طبیعى بعضى از تفاوت ها در وظیفه و تکلیف و حقوق را مى طلبد. یعنى شاکله حقیقى انسان، حقیقت واحده اى است، اما شاکله حقوقى او بخشى مشترک و بخشى به تبع تفاوت هاى جنسیتى متفاوت است. این تفاوت نه در نفس خلقت تبعیض است و تعدى و نه در نفس تشریع و قانونگذارى، مگر آن که خود انسان ها عامل تعدى و تفریط شوند.کسانى که در عرصه حقوقى قوانین را جزیى و بدون نظام مى بینند، ایرادات حقوقى وارد مى کنند، اما اگر به دقت به نظام قانونگذارى توجه کنند، خصوصا در مسایل حقوق زنان، مى بینند که نه تنها تعدى و تبعیض نیست، بلکه در نظام هماهنگ و تفکر سیستمى، زن مثلا در حقوق مالى از امکانات و ارفاقات بیشترى برخوردار است و ارث و دیه نصف، جداى از مساله مهریه و نفقه و اجرت هاى متعددى که اسلام براى او قایل است، نیست.
مضاف بر آن که زن از ابتداى مالکیت مستقل دارد. «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن». در واقع اسلام براى زن دو نوع مالکیت قرار داده است، یکى مالکیت اصلى و دیگرى مالکیت حمایتى؛ اما براى مرد نوع دوم را قرار نداده است. بنابراین مرد باید از fدستاورد مالکیت اصلى خود، پیوسته دیون مالى خود را نسبت به خانواده بپردازد ولى زن این گونه نیست.حمایت مالى از زنان در نفس شیوه قانون گذارى به گونه اى مقرر گردیده که در هیچ سیستم حقوقى چنین انتفاع و حمایتى وجود ندارد، اگرچه حاکمیت سنت هاى غلط اجتماعى زنان را از بهره ورى مطلوب از این شیوه قانون گذارى منع مى کند. بنابراین منشا تفاوت ها نه تنها تبعیض حقوقى به زن نیست بلکه بر مبناى ارفاق و توجه به رسالت ها و روحیات زنان، بعضى از مسوولیت ها از دوش او برداشته شده و در مقابل رسالت حمایت هاى تربیتى و تدبیر امور منزل برپایه مودت و رحمت و ارزشمدارى و اندیشمندى بر دوش زن نهاده شده است. یعنى زیرساخت آموزش و پرورش از جانب مادر شکل مى گیرد و مادر با سلوک جهت دار خود، شاکله هدایت را شکل مى دهد و مرد حمایت و ریاست خارجى و اجتماعى را بر عهده دارد و این همان رعایت اسلوب تناسب محورى براساس روحیات و خلقیات زن و مرد است. نکته قابل توجه آن است که رشد عقلانى فرزندان حاصل نوع ارتباط عاطفى ایشان با مادر است بنابراین طبق اطلاعات آمارى فرزندانى که از جهت عاطفى از دامان و مهر مادر بى بهره باشند از ادراکات و کمال عقلانى لازم برخوردار نیستند.
درباره کلام على (علیه السلام) که بر نقصان عقل و ایمان زن اشاره دارد، چه نظرى دارید؟
قبل از بررسى کلام مولا على (علیه السلام) باید به تبیین مفهوم عقل، کاربرد آن و عوامل کارآمدى آن بپردازیم. در تعریف فلسفى، عقل جوهر بسیط ومجرد از ماده است چه ذاتا و چه فعلا و در اصول فقه به عنوان قوه اى که در انسان مدرک کلیات است و در روایات به عنوان جهت باطنى و پیامبر درونى انسان که به واسطه آن خوبى را از بدى، زیبایى را از زشتى، حسن را از قبح تمییز و تشخیص مى دهد و ملاک تمییز و تشخیص است. در متون روایى چیزى مبنى بر تفصیل بین اعطاى بیشتر عقل به مرد و کمتر به زن دیده نمى شود. اما از سیاق آیات و روایات برمى آید که این قوه تمییز و تشخیص نیاز به بارورى و از قوه به فعلیت رسیدن دارد و عواملى در آن دخیل است و بالعکس عواملى هم در رکود و تخریب و تجسس آن تاثیرگذارند.
این عوامل چه چیزهایى هستند؟
عوامل وراثتى و عوامل اکتسابى تاثیرگذارند. مثلا میگسارى و شهوت پرستى والدین در نقصان عقل فرزند، چه از دیدگاه علم و چه از دیدگاه دین، بسیار موثر است. کسب معارف و علوم و نیز انقطاع از غیر خدا و پاسخگویى به دعوت انبیا که هدف آنان کشف و رشد گنجینه هاى عقلانى در انسان و به ثمر رساندن و به فعلیت رساندن قواى اندوخته در انسان ها است، از عوامل کارآمدى عقل است. بناى زندگى را برپایه تعقل نهادن نیز از دیگر عوامل موثر در کارآمدى عقل است.زمینه اعطاى این غریزه بالقوه در تمامى انسان ها موجود است، ولى در رساندن به فعلیت به اراده و اختیار بشر مراتبى است که از علل و عوامل فردى و اجتماعى سرچشمه مى گیرد. مثلا اگر جامعه و حکومتى زمینه ساز رشد استعدادهاى بالقوه انسان ها نباشد و فرد هم در شرایطى قرار گیرد که نداند از چه ذخایرى برخوردار است، قطعا به کمال عقلانى مناسب نخواهد رسید.
پس چرا امام على (علیه السلام) به زنان نقصان عقل را نسبت مى دهند؟
با فرض قطعیت صدور این کلام از ایشان، این نقیصه نه ذاتى است و نه منسوب به پروردگار است، زیرا اولا او حجت را بر همه بندگان تمام نموده و حجت او قاطع است و ثانیا تمام ابزار پرورش را در اختیار او قرار داده است و ثالثا پیوسته به رعایت موقعیت و حقوق زنان توصیه کرده است و رابعا الگویى چون آسیه را در رشد و آزاداندیشى فراروى هر زن و مرد مومنى قرار داده است.بنابراین خطبه ۸۰ نهج البلاغه که از نقصان عقل، ایمان و خطا در میراث حکایت دارد، نمى تواند به صورت یک قضیه موجبه کلیه قابل استناد باشد زیرا موارد نقض فراوانى دارد و موارد و مصادیق قرآنى ناقض آن است.در نهج البلاغه مصادیق دیگرى در عدم کلیت بعضى مضامین وجود دارد؛ مثلا در مورد اهل کوفه در یک جا تعریف آمده و در جاى دیگر مورد ذم قرار گرفته اند.
درباره خطبه ۸۰ نهج البلاغه، نگاه اندیشمندانه علامه جعفرى آن است که حضرت براى اخطار به موقعیت حقیقى زنان، آنان را از تظاهر به اعمالى فتنه انگیز چون قضایاى عایشه باز مى دارند، که اگر زن جایگاه واقعى خود را از دست داد و جایگاه ابزارى براى فتنه جویان و مغرضان پیدا کرد، جامعه دچار نقایصى مى گردد که هرگز قابلیت جبران ندارد. در واقع نقیصه عقل و یا احتمال وجود نقیصه براى همه انسان ها هست، اما از آن جهت که به میدان کشاندن زنان به عنوان دستاویز و ابزار و اهداف و مقاصد، تاثیرات سوء بیشترى را در رخدادهاى اجتماعى ایجاد مى کند، لذا از طرفى اخطار است به جناح هاى مختلف سیاسى و اجتماعى که مى خواهند از حضور زنان سوء استفاده کنند و از شخصیت هاى خاص مثل «ام المومنین» براى استمداد اهداف خویش برخوردار شوند، به لفظ عام «معاشر الناس» آن ها را از چنین توطئه اى باز مى دارد.
از سوى دیگر هشدار به زنان است که اگر شما متمسک به شیوه هاى عقلانى کارآمد و اکمال مراتب ایمانى خویش نشوید، مورد سوءاستفاده قرار مى گیرید و نقیصه هایى که در صدد اکمال و اتمام آن برنیامده اید مورد سوء مطامع گردیده و دستاویزى براى مقاصد دیگران مى شوید.
بنابراین قوت و ضعف عقلانى، امور عارضى است که به میزان علم و تجربه ایشان بستگى دارد چنانکه خود امیرالمومنین(علیه السلام) مى فرمایند عقل از مواهب و غرایضى است که علم و تجربه آن را بارور مى سازد بنابراین جنسیت نمى تواند در کارآمدى عقل موثر باشد از سوى دیگر چون زنان به دلیل عدم حضور اجتماعى لازم، از تجارب کمترى نسبت به مردان در عرصه هاى مختلف در طول تاریخ برخوردار بوده اند، لذا در عرصه به کارگیرى تجربه که همان کارآمدى عقل است، نسبت به مردان به رکود بیشترى دچار شده اند که این مساله از چند عامل سرچشمه مى گیرد؛ یکى فرهنگ اجتماعى اقوام و ملل و نوع رفتار آنان با زنان؛ دوم عدم خودباورى نسبت به توانایى ها در خود زنان؛ سوم تلقینات و تبلیغات سوئى که در طول تاریخ علیه زنان صورت گرفته است و چهارم روش هاى غلط تربیتى و تعریفات تبعیض آمیزى که به ناروا جنس مونث را در طول تاریخ در جایگاه غیرواقعى و نامطلوب قرار داده است. لذا یکى از تلاش هاى دین اسلام و فرهنگ نبوى مقابله با این شیوه هاى نامعقول بوده است.
حال در سایه چنین فرهنگ تبعیض آمیزى میزان کارآمدى عقلانى زنان باید مساوى با مردان باشد؟! آیا باید به این شیوه غیرشرعى و غیرعقلانى ادامه داد یا در صدد بهبود آن برآمد و زن را از تنگناى تعصب و جمود و التقاط نجات داد و بین نگرش هاى افراطى فمنیستى از طرفى و نگرش هاى تفریطى و جامد از سوى دیگر حد وسطى را برگزید و بر تحقق آن اهتمام ورزید و راه منطقى را که در فراروى زنان در فرهنگ قرآنى و روایى است به دور از تعصبات و دخول اندیشه هاى فردى و مردگرایانه، هم از ابزارى شدن زن به هر بهانه و شکل و با هر صورتى که بوده و هست، چه جاهلیت اولى و چه جاهلیت مدرن، ممانعت به عمل آورد؛ این گونه نباشد که در فرهنگ دینى هم، استقلال و قدرت فکرى، علمى و توانایى هاى ذاتى او، نادیده گرفته شود و رفتار ناشایست به دین منسوب گردد. لذا باید در دین و قوانین دینى و کلمات معصومین (علیهم السلام) در حل مسایل زنان و مسایل دیگر از تفکر جامع و سیستمى استمداد جست و با بهره گیرى از اجتهاد پویا در حل مسایل زنان بهره جست و نقیصه هاى تحمیلى بر آنان را، نقیصه ذاتى قلمداد نکرد.