علم وانسانیت:
جهان ما جهان دانش و بینش است. بشر امروز با تلاش بىوقفه و با سرعتى فوقالعاده، براى کشف رازهاى جهان خلقت به پیش مىرود و هر ساعتى با دهها کشف جدید بر آگاهىهاى علمى و معلومات تخصصى خود مىافزاید. شرایط عصر ما از این جهت به گونهاى است که هرگاه ملت و مردمى در تقویت و گسترش بنیههاى علمى خودسرمایهگذارى لازم را نکنند به یقین در بهرهگیرى از امکانات طبیعى و منابع انسانى و حتى در اداره امور روزمره زندگى با مشکل جدى روبرو خواهند شد و در نتیجه از کاروان رشد و تعالى باز خواهند ماند. امروز تولید علم، تولید قدرت محسوب مىگردد بدین معنا که اگر تا دیروز ارتشهاى مجهز و سلاحهاى مرگبار پیشرفته سمبل قدرت به حساب مىآمد امروز قدرت علمى و اطلاعات جایگزین قدرت نظامى گردیده است و به اصطلاح در زمان ما یک “جابهجایى قدرت”صورت گرفته و همین جابهجایى است که تحولات جهان معاصر بر محور آن شکل مىگیرد و شرایط زندگى بشر را دگرگون مىکند و در آینده باید شاهد تحولات چشمگیرتر و گستردهترى باشیم.
انسانها در برخورد با پدیدههاى شگرف علمى و مظاهر تحولات فکرى بویژه در بخش فرآوردههاى صنعتى و تکنولوژیکى یکسان نیستند، برخى در نگاه نخست به تحولات عظیم علمى دل و دین را از دست مىدهند و خود را در برابر موج پرجاذبه و چشمنواز آن به کلى مىبازند و از هر جهت خود را با همه امتیازاتى که دارند تسلیم آن مىکنند. در مورد اینگونه انسانها مىتوان از چنین اصطلاحاتى مانند “غرب زده”، “خودباخته”، “صنعت زده”و… استفاده کرد. معمولا این نمونه انسانها که به بیمارى خودباختگى مبتلا هستند نسبت به گذشته و تاریخ و سنتهاى خود بدبین و بىاعتنا مىشوند و از گذشته به طور کلى فرار مىکنند و هر آنچه که مربوط به گذشته باشد با آن به ستیز برمىخیزند، نقش چنین افرادى در به راه انداختن جنگ مدرنیته با سنت را نباید از نظر دور داشت.
گروهى از انسانها هستند که در برخورد با تحولات علمى جهان امروز نگاه دیگرى دارند. این دسته معتقدند این تحولات با همه عظمتى که دارد نتیجه تلاشها و تجربیاتى است که اساس و پایه آن را گذشتگان ایجاد کردهاند و اگر نبود زحمات طاقت فرساى اندیشمندان گذشته امروز شاهد این همه پیشرفتهاى علمى و صنعتى نبودیم.
به عبارت دیگر کاخ عظیم علم، فناورى و تمدن بر پایهاى قرار دارد که طى قرنهاى گذشته متفکران متعهد آن را ساختهاند واین کمال بىانصافى و نمک ناشناسى است که مجاهدات گذشتگان را فراموش کنیم و به صرف اینکه گذشته، گذشته است بر همه آن تلاشهاى موثر خط قرمز بکشیم. ضمن اینکه برخى از قواعد علمى و معیارهاى انسانى که نقش عمدهاى در سعادت و سیادت افراد و جوامع بشرى دارند کهنه شدنى نیستند. معیارهاى علمى وانسانى در هر زمان و مکانى و در میان هر جامعه و ملتى ثابتاند. در دوران توحش باشد یا در دوران تمدن، در عصر آدم و حوا باشد یا در عصر فضا، در شرق باشد یا در غرب.
به عنوان مثال معیارهایى که به انسانیت انسان مربوط مىشود مانند عدالت، صداقت،فضیلت، کرامت، شجاعت، سخاوت و… از معیارهایى هستند که مرور زمان بر اینها تاثیر نمىگذارد. انسان در هر عصر و زمانى در صورتى که بخواهد انسانى زیست کند و اساس زندگى فردى و اجتماعى خویش را بر انسانیت بگذارد باید زندگى را در قالب اینگونه معیارها ساماندهى نماید. همچنین تحولات و پیشرفتهاى علمى وقتى مفید وارزشمند هستند که در چارچوب معیارهاى انسانى پیاده و اجرا شوند وگرنه علم و دانش رها شده از قید و بندهاى انسانى واخلاقى تیغ تیزى است در دست زنگى مست. در فرهنگ دین و دیانت نتیجه دانش و دانایى چیزى جز خضوع و خشیت نیست. به تعبیر مولاى متقیان علی(ع:) “الخشیه میراث العلم.”
همانطور که قواعد علمى و معیارهاى انسانى همیشگی، جهانى وثابت هستند انسانهایى نیز وجود دارند که از خصوصیت جاودانگى و ثبات برخوردار مىباشند. بدین صورت هر فردى که روح و روان خود را با خصلتهاى انسانى آراسته نماید و زندگى شخصى واجتماعى خویش را بر پایه قواعد انسانى و معیارهاى فضیلتى بنا نهد او نیز همیشگى و ابدى خواهد شد. چنین انسانى فراتر از زمان و مکان قرار مىگیرد. مرور زمان نه تنها شخصیت این انسانهاى فضیلت محور را نمىپوساند بلکه در هر زمانى به عنوان الگو و سرمشق همه انسانها از هر قوم و قبیله، نژاد و ملتى که باشند به آنها نیازمند هستند. انبیا و اولیاى الهی، مصلحان و مخلصان بشرى با درجات مختلفى که دارند در زمره انسانهاى فضیلتمحور قرار دارند. یکى از چهرههاى برجسته و شخصیتهاى وارسته تاریخ بشر که گوى سبقت را در عرصههاى انسانى از دیگران ربوده و از زمان و مکان برتر است وتعلق به مجموعه بشرى دارد مولاى متقیان و پیشواى حکیمان و آموزگار اندیشمندان، امیر مومنان حضرت علی(ع) است.
علی(ع) انسان همه عصرها و معلم همه نسلهاست. او همه فضایل انسانى را در وجود ذىجودش جمع کرده است. در زندگى پرفراز و نشیبش حتى براى یک لحظه از اصول اسلامى و معیارهاى انسانى عدول نکرد و هرگز حاضر نشد به خاطر دستیابى به برخى از امکانات سیاسى و اجتماعى اصول اعتقادى و قواعد انسانى را قربانى کند.
او برخلاف سیاستمداران دنیا معتقد بود که هدف، وسیله را نباید توجیه کند،با وسیله نامقدس نمىتوان به هدف مقدس دست پیدا کرد.
برخى از تنگ نظران که علی(ع) آرمانها و قلبش را نشناختهاند بر شیوههاى سیاسى او خرده گرفتهاند که مثلا چرا در سیاست همانند معاویه از وسایل و ابزارى چون مکر، فریب و خدعه براى کامل کردن قدرت استفاده نمىکند؟! او در پاسخ اینگونه افراد فرمود:
به خدا سوگند معاویه از من در عرصه سیاست زیرکتر نیست ولیکن او حیلهباز و فاجر است واگر از نیرنگ بازى و مکارى نفرت نداشتم من از زیرکترین مردم بودم. ولى چه کنم که هر مکر و نیرنگى فسق و گناه است و هر فسق و گناهى نوعى کفر محسوب مىشود و روز قیامت هر حیلهگر مکارى پرچمى به عنوان نشانه دارد که به وسیله آن شناخته مىشود. (1)
امیرمومنان علی(ع)هرگز براى دستیابى به قدرت از شیوههاى شیطانى بهره نمىگیرد زیرا او تنها به چند سال قدرت فکر نمىکند بلکه مىخواهد براى همیشه بماند و در مسیر تاریخ بر فکر و فرهنگ بشرى تاثیر بگذارد. او زمانى ابدى و جاودانه خواهد شد که اصول گفتار و رفتار خود را بر محور معیارهاى انسانى و فضیلتى که ابدى هستند تنظیم و به پیش ببرد.
چون حضرت علی(ع) برخلاف”معاویه بن ابى سفیان”روشهاى غیراخلاقى را گناه مىداند و از گناه و فساد نباید به عنوان وسیله در رسیدن به هدف استفاده کرد، لذا در طول تاریخ به عنوان اسوه و الگوى بشریت، ابدى و همیشگى است و این یکى از تفاوتهاى حکومت علوى با حکومت اموى است.
نویسنده مشهور و تواناى لبنانى “جرج جرداق”مسیحى در همین مورد مىگوید: “آنان که گفتهاند علی(ع) سیاست را نمىشناسد از شخصیت علی(ع) تصورى چون شخصیت معاویه دارند و مىخواهند علی(ع) هم همانند معاویه عمل کند! که او روشهاى شیطانى معاویه را نمىپذیرد زیرا علی(ع) مىخواهد على بن ابیطالب(ع) باشد و نه معاویه.(2)
بشر امروز همانند بشر دیروز به علی(ع) و رهنمودهایش به شدت نیازمند است، همچنان که بشر آینده نیز در هر شرایطى که باشد به على مرتضی(ع) و حکمتهاى گرانبهایش احتیاج دارد، بویژه ما مسلمانان و بالاخص شیعیان براى رسیدن به اهداف اسلامى خود به علی(ع) و معارف علوى نیاز بیشترى داریم.
آیا براى ورود به مدینه علم نبوى بابى به غیر ازباب علوى وجود دارد؟این راه ورود را پیامبر اکرم(ص) معرفى فرموده است که: “انا مدینه العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیات الباب”(3)
من شهر علم هستم و علی(ع)در این شهر است. هرکس که قصد دستیابى به این علم را دارد پس بایداز در آن که علی(ع) هست وارد شود.
آیا براى تعیین مرز حق از باطل نیازمند معیار نیستیم؟براساس رهنمود پیامبر گرامى اسلام، علی(ع) فرقان است یعنى کسى که گفتار وکردارش فارق بین حق وباطل است. روزى پیامبراکرم(ص) دست علی(ع) را گرفت و فرمود:
“هو فاروق هذه الامه یفرق بین الحق والباطل”
علی(ع)فاروق و معیار و ممیز این امت است که بین حق وباطل را از یکدیگر جدا مىکند.
آیا در مسیر زندگى نیاز به هادى و راهنما نداریم؟علی(ع) در مسیر پرفراز و نشیب زندگى “علم الهدی” است. او “عروه الوثقی”است. دستگیرهاى که انسان را از لغزشها و لغزندگىها نگهدارى مىکند. علی(ع) “میزان”است چنانکه وقتى در برابر قبر مطهرش قرار مىگیریم با این عنوان به آن جناب سلام مىکنیم و مىگوییم “السلام علیک یا میزان الاعمال.”در کلامى خود فرمود:
“انا شاهد لکم و حجیج یوم القیامه علیکم”(4)
من در روز قیامت بر شما و اعمالتان گواه و حجت هستم.
نهجالبلاغه، میراث گرانبهاى علوی
دنیاى ما با همه پیشرفتهایى که در امور مادى داشته است ولى در مسائل انسانى واخلاقى نه تنها رشد و جهشى نداشته، بلکه از این جهت به شدت دچار انحطاط و سقوط اخلاقى شده است زیرا تکنولوژى مدرن نتوانسته روح تشنه این انسان به بن بست رسیده را سیراب کند، لذا به آب زلالى نیازمند است که از چشمه سار روح عظیم و آسمانى شخصیتى چون على بن ابیطالب(ع) بجوشد.
خلاء وحشتناکى که بشر امروز در آنگرفتار آمده است تنها با حضور فکرى ومعنوى علی(ع) پرخواهد شد. زیرا اندیشههاى نورانى این مرد بزرگ ریسمان مطمئنى است که قادر خواهد بود انسان مضطرب ومتحیر زمان ما را از درون چاه تحیر و اضطراب نجات بخشد.
امروز میراث گرانبهاى علوى ذخیره ارزشمندى است که به عنوان سرمایه ذىقیمت فکرى و فرهنگى در اختیار ما قرار دارد. سخنان گهربار آن امام همام که در کتاب شریف نهجالبلاغه گرد آمده است گنجینه بىبدیلى مىباشد که باید از آن بهرهها برگرفت.
نهجالبلاغه با همه عظمتها و زیبایىهایى که دارد و با همه تلاشهایى که از طرف اندیشمندان علىدوست در گذشته و حال نسبت به معرفى آن انجام گرفته است متاسفانه هنوز نتوانستهاند گرد غربت و مظلومیتى را که بر چهره خطبهها و نامهها و حکمتهایش نشسته است پاک گرداند.
در این مظلومیت زدایى بیش از همه پیروان و شیعیان مولا(ع) هستند که باید مسئولیت چنین امر مهمى را برعهده بگیرند واین کتاب عظیم و عزیز را که فرزند قرآن است به صحنههاى زندگى از محیط خانواده گرفته تا مدرسه و حوزه و دانشگاه، بازار و وزارتخانه، مسجد و محراب و منبر و میدانهاى جنگ و جهاد بکشانند و هرگز تن به رضایت “مظلومیت”و “غربت”نهجالبلاغه ندهند که “الموت حیز من رکوب العار”
نهجالبلاغه کتابى است که جملههایش از چشمهسار فکر واندیشه الهى علی(ع) جوشیده و شجره طیبهاى را ماند که در عمق وجود پاک امیرمومنان ریشه دوانده و بالاخره رود پرخروشى است که به دریاى ژرف و مواج روح قدسى علوى پیوند خورده است.
نهجالبلاغه کتاب کلاسهاى مدارس و دانشگاه، محراب و مسجد و منبر و مزرعه و کارخانه و سنگر است. نهجالبلاغه کتاب دانشگو و دانشجو، واعظ و تاجر، معلم و کارگر، سیاه و سپید، شرق وغرب، صلح و جنگ است.محتواى سخنان این منشور جاوید بشرى وراى همه مرزها بر تراز همه حسبها و نسبها فوق همه عصرها و زمانها و دربرگیرنده انسان و انسانیت است. نهجالبلاغه در میدانهاى مختلف زندگى زندگىساز است. تا جایى که در شان و منزلت کلام گوینده نهجالبلاغه گفتهاند:
“فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق”
کلام علی(ع)برتر از کلام انسان و فروتر از کلام خالق سبحان است.
من نیز در این معنا متحیر هستم که آیا براى شناخت نهجالبلاغه باید نخست علی(ع) را بشناسیم؟ یا اینکه علی(ع)را باید در نهجالبلاغه شناخت؟ یا هر دو را به کمک یکدیگر؟
به طور قطع با شناخت وآگاهى از معارف نهجالبلاغه قادر خواهیم بود برخى از ابعاد وجودى علی(ع) را بشناسیم و به عبارتى دیگر نهجالبلاغه مىتواند آئینهاى شفاف باشد تا چهره نورانى علی(ع) را در آن به نظاره بنشینیم.
نهجالبلاغه، مجموعهاى است که از دویست و سى و نه خطبه، هفتاد و نه نامه و چهارصد و هفتاد و نه حکمت توسط شخصیتى بزرگوار و ادیبى عالىقدار به نام “ابوالحسن محمدبن احمد” معروف به “سیدرضی”گردآورى شده است.
این مجموعه همه سخنان علی(ع)نیست بلکه بخشى از سخنان آن حضرت است زیرا آمارى که مورخ بزرگ مسعودى در جلد دوم “مروج الذهب”از خطبههاى علی(ع) ارائه مىدهد بیش از چهارصد و هشتاد و اندى مىباشد در صورتى که تمام خطبههایى که در نهجالبلاغه گردآمده دویست و سى و نه خطبه است.
چون سید رضى مردى ادیب، شاعر و سخن شناس بوده است. بیشتر در انتخاب سخنان امیرمومنان علی(ع) به جنبههاى فصاحتى و بلاغتى آن توجه داشته است و به همین خاطر مجموعه منتخب خود را “نهجالبلاغه” نام نهاده است. علاوه بر اینکه “نهجالبلاغه” دریچههاى بلاغت و فصاحت را به روى انسانها مىگشاید شیوههاى فلاح و راههاى سعادت و مرزهاى حیات و روشهاى جهاد و… را نیز به همه علاقهمندان مىآموزد. بنابراین کتاب شریف “نهجالبلاغه”، “نهج السعاده”، “نهج الفلاح”، “نهجالحیاه”، “نهج الجهاد”، “نهج السیاسه”، “نهج الحکومه”، “نهج التربیه”و… نیز مىباشد.
به این جهت نهجالبلاغه که از اندیشه آسمانى و سینه روحانى و دل سرشار از عشق به خالق سبحانى سرچشمه مىگیرد قادر خواهد بود تا به عنوان گرانبهاترین ره توشه فرهنگى و عالىترین درس اخلاقى و محکمترین دستاویزه اعتقادى و سالمترین فکر سیاسى و… در زندگى دنیا و آخرت ما رهگشایى کند. با این وصف چرا از این سرچشمه زلال مایه حیات برنگیریم؟ و چرا خویش را به این گلستان زیبا و معطر نزدیک نسازیم و بالاخره چرا برنامه زندگى خود را از زبان صدق و لسان رساى پیشواى پرهیزکاران نشنویم؟
یکى از شارحان معروف نهجالبلاغه “عزالدین عبدالحمید بن ابى الحدید” معتزلى است. این دانشمند بزرگ اهل تسنن (متوفاى 655 هـ .ق) به مدت چهار سال نهجالبلاغه را شرح کرد و در بیست مجلد به علاقهمندان فکر و فرهنگ اسلامى تقدیم داشت. شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید گنجینهاى گرانسنگ از ادبیات، تاریخ، فقه، اصول عقیدتی، مبانى کلامى و دیگر علوم اسلامى است.
ابن ابى الحدید در شرح خطبه 216 که حضرت علی(ع) بعد از تلاوت آیه “الهاکم التکاثر حتى زرتم المقابر”ایراد کرده است در مورد عظمت سخنان مولاى متقیان(ع) نسبت به این خطبه مىفرماید:
“اگر تمام فصحاى عرب در جایى جمع باشند و این خطبه بر آنان قرائت شود شایسته است همگى به خاک افتاده، سجده کنند! همان طور که قرآن سورههایى دارد و در آن سورهها آیاتى است که اگر خوانده شود باید سجده کرد على بن ابیطالب(ع) هم خطبههایى دارد که یکى از آنها همین خطبه است، اگر آن را براى خردمندان فصیح و بلیغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند آنان باید سجده کنند.”
استاد بزرگوار حضرت آیتالله جوادى آملى دامت برکاته فرمودهاند:
این نکته در حضور درس استاد علامه طباطبایى قدس سره مطرح شد که چگونه “ابن ابى الحدید”چنین تعبیر بلندى دارد؟
استاد (علامه طباطبایی” فرمود:”ابن ابى الحدید گزاف نگفته زیرا اگر سجده است براى کلام خداست وهمان محتواى قرآنى است که به صورت خطبههاى علی(ع) درآمده است، سجده در حقیقت براى کلام خداوند است نه براى کلام مخلوق او”
ابن ابى الحدید سوگند یاد مىکند و مىگوید: به آن مبدایى که همه امتها بدان سوگند یاد مىکنند قسم یاد مىکنم که من این خطبه را از پنجاه سال پیش تا کنون، بیش از هزار بار خواندهام و هر بار که مىخواندم برایم تازگى داشت و مطلب جدید و موعظهاى تازه در قلبم پدید مىآورد.”(5)
نه تنها انسان امروز به طور اعم و مسلمانان دنیا به طور اخص براى ایجاد جامعهاى رشد یافته و متکامل به معارف انسانى نهجالبلاغه نیازمند هستند بلکه جوامع اسلامى براى دستیابى به معارف عمیق قرآنى نیز به نهجالبلاغه محتاجند، زیرا نهجالبلاغه به یک تعبیر تفسیر قرآن کریم محسوب مىشود یعنى ما از باب شریف نهجالبلاغه مىتوانیم به مدینه عظیم علوم ومعارف قرآن دست پیدا کنیم.
امیرمومنان علی(ع) علاوه بر اینکه جزء اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مىباشد به نص قرآن کریم، رجس و رجز در وجود شریف و نورانى این مجموعه راه پیدا نکرده است.
“انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.”(6)
همانا خداوند اراده فرموده است تا اینکه پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را از هر جهت پاک فرماید.
بنابراین از حقیقت کتاب خدا کسانى مىتوانند پرده بردارند که واجد شرایط عصمت باشند و علی(ع) یکى از این “مطهران” است.
“انه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون، لایمسه الا المطهرون.”(7)
همانا آن قرآنى است کریم که در کتاب محفوظ قرار دارد و جز انسانهاى پاک حق دست زدن به آن را ندارند.
از لحاظ علمى و عملى هیچ کس به موقعیت والاى حضرت علی(ع) نمىرسد، زیرا علی(ع) نزدیکترین فرد به پیامبر اعظم (ص) است. او آنقدر به گیرنده وحى و مقام نبوت نزدیک است که خود فرمود:
“ارى نور الوحى و الرساله و اشم ریح النبوه.”(8)
من نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را حس مىکردم.
در مکتب معرفتى نبوی، شخصیت شخیص علوى تا به آنجا اوج گرفته است که رسول خدا در تبیین موقعیت علمى علی(ع) فرمود:
“انا مدینه العلم و على بابها”(9)
من شهر علمم وعلی(ع) درب این شهر است.
صندوق سینه علی(ع) مخزن الاسرار الهى است که در نیمه شب به دور از چشم نامحرمان و حسودان به یکى از یارانش به نام “کمیل بن زیاد نخعی”با اشاره به سینه مبارکش مىفرماید:
“و ان هیهنا لعلى جما..”(10)
در این سینه دانستنىهاى فراوانى گرد آمده است ولى گوش آماده و روح پاک و ذهن صافى را نمىبینم تا گوهرهاى گرانبهاى دانشم را در اختیارش بگذارم.
علی(ع) شاگرد شایسته مکتب وحى است. او در خدمت رسول خدا(ص) تلمذ کرده و از آغاز بعثت بههمراه پیامبر گرامى اسلام شاهد وناظر نزول آیات مبارکات قرآن کریم بوده است.
فخر رازى در تفسیر ارزشمند خود در ذیل آیه “ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین”(11) روایتى را نقل مىکند که شاگردى علی(ع) را در مکتب پیامبراسلام بیان مىدارد:
حضرت على (ع) فرمود:پیامبر خدا هزار باب از علم و دانش را به من تعلیم داد و من از هر بابى هزار باب دیگر استنباط کردم.(12)
به این دلیل بود که آن حضرت از فراز منبر، در میان انبوه جمعیت با صداى رسا از مردم مىخواست که:
سلونى قبل ان تفقدونی- سلونى فوالله لاتسالونى لمن شییء یکون الى یوم القیامه الاحد ثتکم.”(13)
پرسشهاى خودتان را قبل از اینکه در میان شما نباشم از من بپرسید. به خدا سوگند، از چیزى که تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد از من نمىپرسید مگر اینکه براى شما بیان خواهم کرد.
عبدالله بن مسعود مىگوید:
قرآن کریم بر پایه هفت حرف نازل گردیده است که براى هر حرفى ظاهر و باطنى هست ودانش و ظاهر و باطن قرآن، در نزد علی(ع) وجود دارد.(14)
ابن عباس که خود یکى از مفسران معروف قرآن و از شاگردان مکتب علی(ع) است، مىگوید: شبى بعد از اینکه نماز عشا را با علی(ع) خواندیم مرا به مکانى خلوت دعوت کرد و سپس فرمود:”از تفسیر “الف” “الحمد” چه مىدانی؟ عرض کردم چیزى نمىدانم. آن گاه از حروف “لام” و “م” و “دال” “الحمد” پرسید، همانند اول گفتم چیزى در مورد این حروف نمىدانم. سپس خود پیرامون هر یک از این حروف شروع به سخن کرد، دریاى دانش وبینش علی(ع) به تلاطم آمد و موجب معلومات علوى از زبان مبارکش در شکل و شمایل کلمات انعکاس پیدا مىکرد. آن قدر درباره کلمه مبارکه “الحمد”و حروف آن سخن گفت که صبح فرا رسید و آن گاه فرمود:برخیز و منزل برو و خود را براى نماز صبح آماده کن.(15)
علی(ع)در سخنى مىفرماید:
“لو شیئت لا وقرت سمعین بعیرا فى تفسیر فاتحه الکتاب.”(16)
اگر بخواهم در تفسیر سوره فاتحه الکتاب سخن بگویم و هم این سخنها به رشته تحریر درآید بار هفتاد شتر را فراهم مىآورم.
“شعبی”مىگوید: بعد از پیامبر اکرم(ص)احدى را نمىشناسم که از على بن ابیطالب به کتاب خدا داناتر باشد.”(17)
اعلمیت على بن ابیطالب را نه تنها دوستان و منصفان تاریخ اعتراف دارند بلکه دشمنان علی(ع) نیز به آن معترف هستند. چنانکه وقتى خبر شهادت آن حضرت در شام به معاویه رسید او نفس عمیقى کشید و بىاختیار این جمله را بر زبان خود جارى کرد:
“ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابیطالب”
با مرگ فرزند ابى طالب فقه و دانش از میان جامعه رخت بربست.
شباهتى که کتاب وجود علی(ع) با “کتاب الله”دارد موجب گشته است تا علی(ع) “قرآن ناطق” لقب گیرد.
“قال علی(ع:)انا القران الناطق” (18)
علی(ع) فرمود:من قرآن ناطق هستم.
کتاب الله قرآن صامت است و هر قرآن صامتى را ناطقى باید تا معارف و حقایق را از دل آیاتش استخراج نماید.
هذا القرآن هو خط مستور بین الدفتین لاینطق بلسان و لابدله من ترجمان
این قرآن خطوطى است که در میان جلد پنهان است با زبان سخن نمىگوید نیاز به مترجم و مفسر دارد.
سپس علی(ع)مىفرماید: براى تفسیر وترجمان قرآن کریم ما سزاوارترین مردم هستیم “فنحن احق الناس به”(19)
همان طور که “کتاب الله”فارق بین حق و باطل است و به همین جهت آن را “فرقان” مىگویند “تبارک الذى نزل علیک الفرقان لتکون للعالمین نذیرا”(20) علی(ع) نیز فارق حق و باطل است چنان که پیامبر(ص) دست علی(ع) را گرفت و فرمود:
این نخستین کسى است که به من ایمان آورد و به عنوان بیعت با من مصافحه کرد او “فاروق” این امت است که بین حق و باطل را از یکدیگر جدا مىکند.(21)
“کتاب الله”، “تبیانا لکل شیء”(22) است و همچنین “لارطب و لایابس الى فى کتاب مبین”(23) امیرمومنان علی(ع)هم مىفرماید:”سلونى قبل ان تفقدونی”(24) و یا مىگوید:”انا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض”(25) من به راههاى آسمان آگاهترم تا به راههاى زمینی.
“کتاب الله”کتاب حق است و به حق نازل شده است “انا انزلنا الیک الکتاب بالحق”(26) علی(ع) نیز با حق است. “على مع الحق والحق مع علی.”(27)
قرآن کتاب خدا با علی(ع)است چون علی(ع)همیشه و در هر حال با قرآن است. روزى پیامبر(ص)دست علی(ع) را گرفت و فرمود:
این علی(ع) است، او با قرآن است و قرآن باعلى است. این دو از یکدیگر جدا نمىشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند پس هرگاه در مورد این دو اختلافى پیدا کردید از این دو بپرسید.”(28)
ائمه جمعه و نهجالبلاغه
سازمان روحانیت در طول تاریخ یکى از عناصر مولد “فرهنگ” بوده است. از آنجا که مردم دیندار در تامین نیازهاى فکری، فرهنگى و اعتقادى خویش به روحانیت رجوع کردهاند و روحانیت نیز یکى از وظایف اصلى خود را در ترویج و تبیین و تبلیغ معارف دینى مىدانست جاى هیچگونه تردیدى نیست و همین توقع و انتظار دوسویه موجب گشته بود تا روحانیت در تولید و توزیع فرهنگ و فرآوردههاى فرهنگى بویژه در حوزه دین نقش اساسى داشته باشد.
تاریخ روحانیت شیعى گواهى مىدهد که این قشر دلسوز و فرهیخته همیشه در خدمت به مردم کوشیده و خدمات مختلفى را به جامعه اسلامى ارائه داده است و مهمترین و اساسىترین خدمت روحانیت خدمت فکرى و فرهنگى بوده است. او از سنگر روحانیت در صورت لزوم قدم به عرصه سیاست گذاشته از استقلال کشور و آزادى ملت پاسدارى کرده و روز به روز بر قدرت و عظمت فرهنگى و فکرى جامعه افزوده است.
امروز یکى از نهادهاى برآمده از متن حوزه علمیه و یکى از شاخههاى سرسبزو شکوفاى شجره طیبه روحانیت که به عنوان یک سازمان موثر فرهنگى، عبادى و سیاسى نقش موثرى را در خدمت به نظام اسلامى و مردم ایفا مىکند سازمان ائمه جمعه کشور است.
این سازمان از طرفى به محوریت نظام مرتبط است و یکى از دستگاههاى وابسته به تشکیلات رهبرى است و از طرف دیگر امامان جمعهاش همه روحانى هستند. ویژگى دیگرش عبادی- سیاسى بودن آن مىباشد. همه اینها موجب گشته است تا این مجموعه رادر موقعیت خاصى قرار بدهد. گستردگی، تنوع، حجم و کیفیت فعالیتهاى علمی، فکری، فرهنگی، سیاسى و تبلیغى ائمه جمعه بیش از این است که بتوانیم در اینجا آنها را فهرستوار بگوییم.
امروز این مجموعه از ائمه جمعه که در محل ماموریت خود اقدام به تشکیل جلسات درس و تفسیر نهجالبلاغه کردهاند، گرد آمدهاند تا با همت بلند و نیت ارجمند نسبت به کارهاى انجام شده نگاهى دوباره داشته باشند و شیوهها و چگونگىهاى ترویج و تبلیغ میراث گرانبهاى علوى را به تبادل نظر بنشینند.
جریان روحانیت و حوزههاى علمیه در به صحنه درآوردن نهجالبلاغه مسئولیت خطیرى را برعهده دارند. اگرچه این مسئولیت را نباید تنها متوجه روحانیت دانست بلکه هر مسلمانی، شیعه و یا سنى باید در زدودن غبار غربت از چهره نهجالبلاغه علی(ع) نقش خود را ایفا نماید، به تعبیر بسیار زیبا و رساى رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیتالله خامنهاى دامت برکاته که فرمودند:
“احیاى نهجالبلاغه فقط وظیفه ما شیعیان نیست بلکه وظیفه همه مسلمانهاست یعنى هرکس على بن ابیطالب(ع) را قبول دارد و مسلمان است- چون در اسلام کسى نیست که این بزرگوار را قبول نداشته باشد- به عنوان احیاى یک میراث بىنظیر اسلامى باید نهجالبلاغه را زنده کند واین احیا نه فقط به معناى کثرت چاپ- که زیاد هم چاپ شده- بلکه به معناى کار کردن و تحقیق کردن در زمینه آن است.
همچنان که در زمینه قرآن کریم کار شده و تفسیرهاى زیادى نوشته شده است، درباره نهجالبلاغه هم باید این کارها انجام گیرد. همان طور که قرآن خوانده مىشود نهجالبلاغه هم باید خوانده شود؛ چون تالى و دنباله قرآن است. همان طور که مسلمانها خودشان را موظف مىدانند با قرآن انس پیدا کنند و ندانستن قرآنرا براى خود نقص مىشمارند، ندانستن نهجالبلاغه هم باید نقص به حساب بیاید.”(29)
اینک به این نکته بپردازیم که وظایف ائمه جمعه براى احیاى نهجالبلاغه چیست؟در اینجا به چند وظیفه که به نظر اینجانب مهمتر است به طور خلاصه اشاره مىکنم:
1- شناخت نهجالبلاغه:
براى معرفى کتاب شریف نهجالبلاغه در مرحله نخست باید این کتاب را شناخت، زیرا معرفى هر شیى فرع بر شناخت آن شى مىباشد. هیچ کارى را بدون اینکه ماهیت،ابعاد، آثار واهداف آن را بشناسیم نمىتوانیم آن را شروع کنیم چنان که حضرت علی(ع) به کمیل فرمود:
“یا کمیل! فامن حرکه الا و انت محتاج فیها الى معرفه”(30)
اى کمیل! هیچ حرکتى نیست مگر اینکه تو در آنحرکت نیازمند شناخت و معرفت مىباشی.
براى آگاهى و شناخت هرچه بیشتر معارف علوى در نهجالبلاغه حداقل باید یک دور تمام این کتاب را به انضمام برخى از شروح آن با دقت مطالعه کرد و در فهم برخى از مطالب مشکل، عمیق و بلند نهجالبلاغه باید از محضر اساتید بزرگ بهره گرفت.
کسانى که فرازی، جملهاى و یا کلمهاى را به صورت مقطعى از نهجالبلاغه انتخاب مىکنند و سپس پیرامون آن توضیح مىدهند، بااینکه چنین توضیحاتى مفید هم هست ولى این نوع برخورد با نهجالبلاغه گوینده را نهجالبلاغهشناس نمىکند، زیرا نهجالبلاغه یک نظام فکرى و فرهنگى را ارائه مىدهد. همه فرازهاى نهجالبلاغه اعم از سیاست، اقتصاد، اخلاق، عرفان، تربیت، حکومت، توحید، نبوت و معاد بایددر چارچوب آن نظام فرهنگى مطرح گردد تا جامعیت، عمق، گسترده تاثیر و والایى آن مشخص شود.
2- تدریس نهجالبلاغه:
معارف نهجالبلاغه براى رشد و تعالى انسان ارائه شده است. این معارف باید به صورت کتابهاى درسی، در موضوعات مختلف زندگى تدوین و تفسیر گردد و سپس توسط اساتید فن به شیفتگان دانش و بینش آموزش داده شود.
با آموزش باید در ذهن و ضمیر انسانها تحول به وجود آوریم و به دنبال آن رفتار انسانها را تغییر بدهیم. با آموزش نظم، قانون مداری، انضباط اخلاقى و اجتماعى را در جامعه سامان مىبخشیم. اساس وپایه زندگى افراد بر دریافتهاى آموزشى قرار دارد و ما وقتى نهجالبلاغه را در متن زندگى فردى واجتماعى انسان به صورت یک جریان قرار دهیم و آموزش معارف علوى را به صورت جدى و هدفمند دنبال کنیم آثار ارزشمند آن را خواهیم دید.
آموزش با شعار تحقق پیدا نمىکند. آموزش با پراکندهگویى تباین دارد. آموزش که انتقال معلومات و مهارتها مىباشد با هدف افزایش توانمندىها، رفع و دفع عوامل ضعفها و نارسایىها و در نهایت ایجاد تغییر مطلوب در پندار و رفتار متعلم انجام مىگیرد.
اولا، مبدا و منتهایى دارد.
ثانیا،هر بخش و قطعه آموزشى مکمل بخش قبل مىباشد.
ثالثا، از قابلیت سنجش و اندازهگیرى برخوردار است.
براى ایجاد یک جریان آموزشى حول محور نهجالبلاغه به اینگونه مطالب نیازمند هستیم:
1- تربیت اساتید
2- تدوین کتابهاى آموزشی
3- پشتیبانىهاى علمی
3- ایجاد هستههاى پژوهشی
اساس فعالیتهاى موثر و ماندگار را پژوهش تشکیل مىدهد. همه کسانى که در عرصههاى اجرایى و عملیاتى تلاش مىکنند اگر تلاشها و عملیات آنها را تحقیقات و پژوهشهاى جامع امضا و تغذیه نکند آن تلاشها ره به جایى نخواهند برد.
نهجالبلاغه گنجینهاى از علوم و معارف است که توسط نزدیکترین و محبوبترین شخصیت به مقام نبوت و دریافت کننده وحى به وجود آمده است. براى استخراج گوهرهاى گرانبهاى این مجموعه باید هستههاى پژوهشى وتحقیقاتى در رشتهها و تخصصهاى مختلف به وجود آورد تا این گروهها هم شناخت علاقهمندان را به نهجالبلاغه افزایش بدهند و هم فعالیتهاى فرهنگى را پشتیبانى کنند.
این هستهها را مىتوان در دانشگاهها،حوزههاى علمیه، نهادها وارگانهاى فرهنگى و موسسات خیریه بهوجود آورد. البته هر سازمان و موسسهاى مىتواند با توجه به رسالت سازمانى خود موضوعاتى را از نهجالبلاغه انتخاب و در دستور کار تحقیقاتى خود قرار بدهد.
امامان جمعه در هر منطقهاى که هستند با توجه به ظرفیتهاى علمى منطقه، دستگاهها وعلاقهمندان به معارف علوى را در ایجاد چنین گروههایى راهنمایى و تشویق کنند .
4- معرفى نهجالبلاغه در حوزه فرهنگ عمومی:
معارف نهجالبلاغه را باید در حوزه فرهنگى عمومى مطرح کرد تا مردم با آن آشنایى بیشترى پیدا نمایند. مردم ما از میان امامان دوازده گانه نسبت به شخصیت وزندگى حضرت علی(ع)اطلاعات بیشترى دارند البته این علاقهمندى و توجه بیشتر دلایلى دارد که در جاى خود قابل بحث است.به هرحال ذهنیت خوب وعشق و علاقه وافر موجب مىگردد تا کار مبلغان معارف علوى در معرفى نهجالبلاغه آسانتر شود. در چنین شرایطى مىتوان با کمترین تلاش رهنمودها و سیره و سنت آن حضرت را وارد زندگى مردم کرد و به سادگى آن را به صورت فرهنگ درآورد.
علی(ع)شخصیت جامع و کاملى است که در میدانهاى مختلف زندگى حضورى موثر وماندگار داشته و از این جهت اقشار مختلف را بر محور شخصیت کامل خود جمعکرده است. عارفان، عرفان علی(ع) را سرمشق سیر و سلوک خود قرار داده و مجاهدان و رزمآوران، رشادتهاى این قهرمان میدانهاى نبرد را الگوى خود ساختهاند. ورزشکاران جوانمردىها و پهلوانىهاى مولا را در رفتار و گفتار خود پیاده مىکنند. خطیبان، علی(ع) را استاد بزرگ خطابت و فصاحت و بلاغت مىدانند و حاکمان روشهاى حکومتى آن حضرت را نجاتبخش وسعادتآفرین مىدانند.
براى معرفى نهجالبلاغه درحوزه فرهنگى عمومى باید رسانهها قدم به این عرصه بگذارند و با عزمى جزم، نهجالبلاغه را به مردم بشناسانند. نشریات، هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان، شاعران، مبلغان و خطیبان جمعه هر کدام به سهم خود در معرفى کتاب گرانبهاى نهجالبلاغه کوشش کنند.
5- نماز جمعه و نهجالبلاغه:
امامان جمعه باید در خطابههاى خود براى معرفى و شناساندن نهجالبلاغه به مردم حساب ویژهاى باز کنند. سه مورد از تلاشهایى که مىتواند با اندک توجهى در جهت این هدف به ما کمک کند در اینجا فهرست مىکنم:
الف)امام جمعه یکى از خطبههاى خود را به موضوعى از موضوعات نهجالبلاغه اختصاص بدهد و با شرح و تفسیر مردم را با کتاب علی(ع) آشنا کند.
ب) امام جمعه که در هر خطبهاى باید توصیه به تقوا و موعظه داشته باشد، چقدر خوب است که فرازى از مواعظ و توصیههاى حضرت علی(ع) را که در نهجالبلاغه وجود دارد انتخاب کند و آن را براى مردم بگوید.
ج) در هر نماز جمعه مىتوان مسابقاتى را حول نهجالبلاغه طراحى واجرا کرد و با تقدیم جوایزی، مردم بویژه نسل جوان را به مطالعه با نهجالبلاغه تشویق کرد.
نویسنده:حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا تقوی
منبع:روزنامه رسالت
پىنوشتها در دفتر روزنامه موجود مى باشد.