نویسنده: روح الله رزقی (1)
از منظر آیت الله معرفت (ره)
مقدمه
بی شک حضرت استاد آیت الله معرفت (رحمه الله) از زمره فقیهان و مفسران ژرف اندیش و نام آوری است که در چند دهه اخیر، نظرات عمیق فقهی و نوآوری ها و اندیشه های ناب قرآنی آن بزرگوار مورد توجه محافل بزرگ علمی و دینی عصر ما قرار گرفته و کمکی بزرگ و مؤثری در نهضت تولید علم کرده است.
به راستی فقدان آن فقید سعید، ثلمه ای جبران ناپذیر در حوزه اندیشه دینی، به ویژه در عرصه قرآن پژوهی بر جای گذاشته که بدین زودی ها جای آن پُر نخواهد شد.
آری! ایشان پس از استاد علامه طباطبایی (رحمه الله) روحی تازه به جان تشنه قرآن پژوهان دمید و تحقیقاتش در حوزه علوم و معارف قرآنی، سبب آبروی جهان تشیع شد؛ اگر گران سنگ و جاودان التمهید فی علوم القرآن او جای خالی این دانش و معرفت دینی در عالم تشیع را پر کرد و چراغ کم فروغ این علم را که قرن ها بدان توجهی در خور نشده بود، رونق بخشید.
نگارنده در این مقاله کوتاه و در نگاهی مقایسه ای، به یکی از نظرات جدید حضرت استاد (رحمه الله) در موضوع « حقیقت و ماهیت قرآن » پرداخته و دیدگاه ایشان را با نظر علامه طباطبایی (رحمه الله) مورد بررسی قرار داده است.
کلیدواژه ها: ماهیت قرآن، نزول قرآن، کتاب مکنون، علامه طباطبایی.
ماهیت و حقیقت قرآن کریم
آیا ماهیت قرآن چیزی غیر از الفاظ و عباراتی است که اکنون در دسترس ما است؟ این پرسشی است که پاسخ آن یکی از نو اندیشی های حضرت استاد (رحمه الله) در عرصه قرآن پژوهی است که در نقد نظریه علامه طباطبایی (رحمه الله) و دیگران بیان داشته است.
این مقاله در سه فصل به بررسی و تبیین این موضوع می پردازد:
فصل اول: دیدگاه علامه طباطبایی (رحمه الله)؛
فصل دوم: دیدگاه استاد معرفت (رحمه الله)؛
فصل سوم: جمع بندی و مقایسه دو دیدگاه.
فصل اول: دیدگاه علامه طباطبایی (رحمه الله) درباره حقیقت قرآن
استاد علامه طباطبایی (رحمه الله) این موضوع را در تفسیر تأویل و ذیل آیات گوناگونی در تفسیر قیم المیزان مطرح کرده است که به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
الف. ذیل آیه ی شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ. (2)
حاصل کلام مرحوم علامه در این بخش، نکاتی به شرح زیر است:
1. نزول به معنای پایین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است و « انزال » بر خلاف « تنزیل » به معنای نازل کردن دفعی و یکپارچه است و قرآن اسم کتابی است که خداوند بر پیامبر گرامی اش نازل کرد و بدین روی آن را قرآن نامید که قبلاً از جنس خواندی ها نبود و برای این که در خور فهم بشر شود، نازل کرد و در نتیجه کتابی خواندنی شد:
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3)
پس این حکم هم بر مجموع قرآن اطلاق می شود، هم برای اجزای آن.
2. تدبر در این آیه و آیات دیگری مانند:
وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبَارَکَهٍ؛ (4)
إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (5)
می فهماند که مراد از « انزال » نزول دفعی است، نه تدریجی.
3. دفعی بودن نزول قرآن به دو لحاظ می تواند باشد:
الف. نزول دفعی به اعتبار مجموع در کتاب هر چند تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد، مانند نزول باران که گرچه قطره قطره نازل می شود، ولی گفته می شود:
کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ؛ (6)
به همین اعتبار درباره ی قرآن فرموده است:
کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ. (7)
ب. نزول دفعی به این لحاظ که قرآن دارای حقیقت دیگری ماورای فهم عادی ما است:
و إما لکون الکتاب ذا حقیقه اُخری وراء ما نفهمه بالفهم العادی. (8)
آری! قرآن کریم به لحاظ آن حقیقت، امری واحد و غیر تدریجی است و نزولش به انزال ( دفعی ) است، نه تنزیل ( تدریجی ).
ظاهر از آیات کریمه قرآن همین احتمال دوم است:
کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ، (9)
چون احکام در مقابل تفصیل است و تفصیل به معنای فصل فصل و قطعه قطعه بودن است، پس احکام یعنی محکم و بدون جزء و فصل بودن. این آیه صریح در آن است که تفصیل کنونی قرآن بعد از احکام آن بوده است؛ یعنی قرآن در آغاز، حقیقت واحد غیر مفصّل بوده است.
روشن تر از آیه یاد شده، این آیات است:
وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ * هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ؛ (10) وَمَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَن یُفْتَرَى مِن دُونِ اللَّهِ وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ * … بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ. (11)
از این آیات، به ویژه از آیات اخیر ( سوره یونس ) به خوبی استفاده می شود که مسأله تفصیل و جداسازی امری است که بر قرآن کریم عارض شده است، پس کتاب فی نفسه چیزی است و تفصیلی که بر آن عارض شده، چیز دیگر، و کفاری که کتاب را تکذیب کردند، تکذیب آن ها مربوط به تفصیل کتاب و ناشی از آن است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برمی گردد و به زودی آن را در قیامت می فهمند.
گفتنی است که این آیه، اشعار به این معنا نیز دارد که « اصل الکتاب » ( کتاب اصلی ) تأویلِ « تفصیل الکتاب » ( کتاب خواندنی ) یعنی قرآن است.
آیات زیر واضح تر از آیات پیش گفته است:
حم * وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ. (12)
ظهور این آیات در آن است که « کتاب مبین » غیر از « قرآن عربی » است که لباس قرائت و عربیت برای فهم مردم بر آن پوشیده شده است. همین کتاب سابقه ای در « ام الکتاب » دارد؛ مقامی بلند نزد خداوند که عقول را بدان راهی نیست؛ کتابی که حکیم است؛ یعنی فصل فصل و جزء جزء ( آیه آیه و سوره سوره ) نیست. در این آیه « کتاب مبین » به عنوان اصل قرآن عربی مبین تعریف شده است:
فإنه ظاهر فی أن هناک کتاباً مبیناً عرض علیه جعله مقرواً عربیاً و إنما ألبس لباس القراءه و العربیه لیعقله الناس و الا فإنه – و هو فی ام الکتاب – عندالله علی لا یصعد الیه العقول، حکیم لایوجد فیه فصل و فصل و فی الایه تعریف للکتاب المبین و أنه اصل القرآن العربی المبین. ” (13)
آیات شریفه:
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ (14)
نیز در سیاق آیات شریفه سوره زخرف است. چون از ظاهر این آیات هم به خوبی برمی آید که برای قرآن کریم مقام و موقعیتی در کتاب مکنون بوده که جز پاکان کسی با آن تماس ندارد و تنزیل بعد از آن بوده است. پس قرآن قبل از تنزیل، جایگاهی در « کِتَابٍ مَکْنُونٍ » داشته است؛ همان که در سوره زخرف از آن به « ام الکتاب » و در سوره بروج به « لَوْحٍ مَحْفُوظٍ » یاد شده است:
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ. (15)
این لوح از آن جهت محفوظ است که دگرگونی در آن راه ندارد و روشن است قرآنی که باید به تدریج نازل شود، هیچ گاه از ناسخ و منسوخ و تدریجی که خود نوعی تبدّل است، خالی نیست. پس « کتاب مبینی » که اصل قرآن و خالی از تفصیل و تدرّج است، امری است غیر از این قرآن نازل شده و قرآن مُنزَّل به منزله لباسی برای آن است.
همین معنا که قرآن در مرتبه تنزیل نیست به « کتاب مبین » – که ما آن را حقیقت کتاب می نامیم – به منزله لباس است برای اندام صاحب لباس، مثال است برای حقیقت، مَثَل است برای هدف مورد نظر از کلام مصحح آن است که قرآن احیاناً بر اصل الکتاب نیز اطلاق شود، چنان که در آیه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (16) و آیات دیگر این تعبیر آمده است.
این نکته سبب شده که آیاتی نظیر؛
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (17)
و:
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبَارَکَهٍ (18)
و:
إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (19)
را بر نزول دفعی حقیقت کتاب و کتاب مبین بر قلب مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حمل کنیم، همان گونه که قرآن مفصل تدریجاً در طول مدت دعوت بر قلب مطهرش نازل شده است.
بنابراین تدبر در آیات قرآن می فهماند قرآنی که تدریجاً بر رسول خدا نازل شده، متکی بر حقیقتی متعالی است که عقول عامه بشر از درک آن عاجز و دست افکار آلوده از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است و آن حقیقت ( به صورت دفعی ) بر رسول خدا نازل شد و خداوند به واسطه آن حقیقت منظورش از کتاب را – که بعداً تدریجاً نازل می شود – به آن حضرت ( دفعتاً ) تعلیم داد. (20)
ب.
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ (21)
مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) ذیل تفسیر این آیه شریفه نیز در دو بحث مستقل درباره ی تأویل، به موضوع مورد بحث پرداخته است:
1. ما معنی التأویل؟ 2. هل یعلم تأویل القرآن غیر الله سبحانه؟
حاصل کلام ایشان در معنای تأویل پس از نقل اقوال مختلف و پاسخ از آن ها این است: حق مطلب در تفسیر تأویل این است که بگوییم: تأویل حقیقتی واقعی است که بیانات قرآنی اعم از احکام و مواعظ و حکمت ها همه به آن مستند است؛ این حقیقت در باطن تمام آیات قرآن اعم از محکم و متشابه وجود دارد. این حقیقت از قبیل مفاهیمی که از الفاظ به ذهن می رسد، نیست، بلکه امور عینی است که به لحاظ بلندی مقامش در چهار دیواری شبکه الفاظ جای نمی گیرد و اگر خداوند آن ها را در قالب الفاظ درآورد، برای تقریب به اذهان ما بوده است و خواسته است که ذهن بشر را به گوشه ای از آن حقایق نزدیک سازد.
در حقیقت کلام او به منزله مَثَل هایی است که برای نزدیک کردن ذهن شنونده به مقصد گوینده بیان می شود تا مطلب برحسب فهم شنونده روشن شود، چنان که خود فرموده است:
وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (22). (23)
حاصل کلام علامه در بحث دوم نیز این است: تأویل امر خارجی است که نسبتش به مدلول آیه نسبت ممثل به مثل است. حقیقت خارجی که منشأ تشریع حکمی از احکام، یا بیان معرفتی از معارف الهیه، یا منشأ وقوع حوادثی است که قصص قرآنی آن را حکایت می کند، هر چند امری نیست که لفظ حکم تشریعی یا بیان معرفت الهی یا قصص قرآنی باالمطابقه بر آن دلالت کند، اما همه این ها از آن حقیقت خارجی نشأت گرفته است و در واقع به اثر آن حقیقت اشاره دارد و به نوعی آن را حکایت می کند.
بنابراین تأویل قرآن همان حقایق خارجی است که آیات قرآن در معارف، شرایع و سایر بیاناتش به آن حقایق مستند است، به طوری که اگر آن حقایق دگرگون شود، آن معارف هم که در مضامین آیات است، دگرگون می شود.
بر این اساس، آیه مورد بحث کمال انطباق را با آیات سوره ی زخرف دارد، زیرا این آیه نیز می فهماند که قرآن نازل شده، نزد خداوند دارای امری بلند مرتبه تر و محکم تر از آن است که عقول بشر قدرت فهم آن را داشته باشد و یا دچار تجزی و جزء جزء شدن باشد، لیکن خدای تعالی به سبب عنایتی که به بندگانش داشته، آن را کتاب خواندنی کرده و به لباس عربیت در آورده است تا بشر آنچه را که تاکنون در « ام الکتاب » بود و بدان دسترسی نداشت، درک کند. « ام الکتاب » در اینجا همان است که در آیه یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ (24) آمده و آیه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (25) نیز بر آن دلالت دارد. چنان که آیه:
کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (26)
به طور اجمال بر مضمون آیه مورد بحث دلالت می کند و به حکم هر دو آیه، منظور از احکامِ کتاب خدا این است که این کتاب نزد خداوند امری یکپارچه است و مراد از تفصیل، فصل فصل، سوره سوره، آیه آیه شدن و تنزیل آن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
آیه شریفه زیر بر این معنا و مرتبه دوم ( تفصیل ) دلالت دارد:
وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً (27)
همچنین این آیه می فهماند که قرآن کریم نزد خداوند متجزی به آیات نبود، بلکه یکپارچه بود، آن گاه آیه آیه شده و به تدریج نازل گشته است.
گفتنی است که کلمه قرآن در این آیه: وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ غیر از قرآن معهود ما است که به معنای آیات تألیف شده است.
کوتاه سخن این که از مجموعه آیات یاد شده فهمیده می شود که ماورای قرآنی که در دسترس ما است و آن را می خوانیم و تفسیرش را می فهمیم، امر دیگری هست که به منزله روح از جسد و ممثل از مثل است و آن امر همان است که خداوند از آن به « کتاب حکیم » یاد کرده و تمام معارف قرآن و مضامین اش بر آن متکی است و آن نه از سنخ الفاظ است و نه حتی از سنخ معانی الفاظ.
معنای حقیقی تأویل در آیه مورد بحث نیز همین است که فهم های عادی و نفوس غیر مطهر بدان دسترسی ندارد:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (28) و (29)
آنچه بیان شد، حاصل کلام مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) درباره حقیقت قرآن کریم است.
فصل دوم: دیدگاه استاد معرفت (رحمه الله) درباره حقیقت قرآن
دیدگاه استاد آیت الله معرفت (رحمه الله) درباره این موضوع ( ماهیت و حقیقت قرآن ) خلاف نظر علامه طباطبایی (رحمه الله) است.
استاد – پس از نقل کلام مرحوم علامه در بخش هایی از المیزان به ویژه گوشه هایی از بحث مبسوط وی ذیل آیه 7 آل عمران در تفسیر تأویل و اشاره به کلام ابن تیمیه در رساله ای که درباره ی متشابه و تأویل نگاشته است و کلام او در فرق بین تفسیر و تأویل در تفسیر سوره اخلاص و نیز اشاره به کلام رشید رضا در المنار که برگفته ابن تیمیه صحه گذاشته و آن را منتهای تحقیق و بیان در معنای تأویل پنداشته (30) و اشاره به کلام علامه طباطبایی که آن را از جهتی صحیح و از جهت دیگر خطا دانسته است (31) – نخست در نقد کلام ابن تیمیه و رشید رضا می فرماید:
این ها چیز جدیدی در این زمینه نیاورده اند، مسأله وجودات چهارگانه برای اشیا ( ذهنی، لفظی، کتبی، عینی ) از دیر زمان نزد منطقیون امر متعارف و شناخته شده ای بوده است، امر ناشناخته، اطلاق اسم تأویل بر عین خارجی است، به این اعتبار که مصداقی برای وجودات سه گانه منتزع از آن باشد که این اصطلاح جدید غیر معروف است.
حضرت استاد پس از این بیان به نقد کلام علامه طباطبایی در تفسیر تأویل و حقیقت قرآن پرداخته و می گوید:
اگر مراد ایشان از تأویل صرفاً همان بیانی بود که ذیل آیه 82 کهف ایراد فرمود که تأویل در عرف قرآن حقیقتی است که ملاکات احکام و مصالح و غایات ملحوظ در تشریعات و تکالیف به آن حقیقت برمی گردد، مرافقت و موافقت با او ممکن بود، لکن – چنان که بیان شد – ایشان این معنا را توسعه داده و فرموده است: تأویل آیات قرآن امر بسیط، دارای احکام و استحکام شدید و متقن و از امور عینه ای است که شبکات الفاظ را به آن راهی نیست و در آن چیزی از این تجزیه و تفصیل موجود در قرآن حاضری که در دسترس مسلمانان است، وجود ندارد. آن امر بسیط عاریاز آیه آیه بودن و سوره سوره بودن است، وجود واحد بسیط صرفی است که در محلی بلند مرتبه مستقر و در کتاب مکنونی است که جز پاکان بدان دسترسی ندارند.
از این بیان روشن می شود که ایشان برای قرآن دو وجود فرض کرده است:
1. وجود ظاهری که الفاظ و عبارات دارای مفاهیم معروف را تشکیل می دهد و آن همین قرآنی است که تلاوت و قرائت و تدریس می شود و از آغاز اسلام در دست مردم متداول است و با آن انس و الفت دارند.
2. وجود باطنی که همان وجود حقیقی اصیل است. وجودی که احکام و عقول بدان دسترسی ندارد، چه رسد به اوهام و این وجود حقیقی بلند مرتبه همان تأویل قرآن و اصل و مرجع اصلی آن است.
چنان که با استشهاد به آیات و روایات (32) و فرق گذاشتن میان دو لفظ انزال و تنزیل، دو نزل برای قرآن فرض کرده است: دفعی و تدریجی، نزول دفعی را بر همان حقیقت و وجود بسیطی که ورای فهم عادی بشر است منطبق دانسته که به منزله روح برای این قرآنی است که به تدریج به وجود تفصیلی نازل شده است.
اشکال و پرسش ما این است که اگر سبب و داعی مرحوم علامه از فرض دو وجود و دو نزول برای قرآن آیات و روایاتی است که از نزول دفعی سخن می گویند، این کلام تام نیست، زیرا اولاً تشریف ماه رمضان درباره نزول همین قرآن معهود نزد مخاطبین به این خطاب است، نه به امری که آن را نمی شناسند.
ثانیاً قرآن نازل شده در این ماه موصوف به هدایت برای مردم شده است:
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقَانِ (33)
روشن است که هدایت و بینات به همین کتابی است که متداول بین مردم است، نه به کتابی که مکنون و محفوظ نزد خدا در مکان بلندی که به دور از دست و چشم مردم باشد. پس این کلام علامه که فرمود: تأویل از قبیل مفاهیم نیست، بلکه از امور عینی متعالی است که شبکات الفاظ را بدان راهی نیست، برای ما مفهوم روشنی ندارد.
ثالثاً تفاوت میان انزال و تنزیل امری است که راغب اصفهانی آن را ابداع کرده و شاهدی ندارد، افزون بر این که در قرآن کلمه انزال درباره امور تدریجی هم به کار رفته است:
أَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ؛ (34)
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ (35)
کتابی که دارای محکم و متشابه است، همین کتابی است که تدریجاً نازل شده است؛
أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً، (36)
کتاب مفصل ناظر به همین قرآنی است که نجوماً نازل شده است.
همچنین تعبیر « نزل » درباره نزول دفعی نیز آمده است:
لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً وَاحِدَهً، (37)
نیز هر دو تعبیر در شأن امر واحد در یک آیه جمع شده است:
وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ (38). (39)
کوتاه سخن این که هر آنچه درباره نزول دفعی و تدریجی و لحاظ دو وجود برای قرآن گفته شده است، تکلف در تأویل و تمحّل در قول بدون دلیل است و به بحث نیازی ندارد.
اما آیاتی که به آن ها استدلال شده است بر اثبات وجود قرآن دیگری که در کتاب مکنون و محفوظ عند السرّ و غیر از پاکان بدان دسترسی ندارند، این آیات نیز به امر دیگری ناظرند.
کتاب مکنون، لوح محفوظ و ام الکتاب در این آیات کنایه از علم ذاتی ازلی ابدی الهی است. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ، (40) فرموده است:
” کل امر یریده الله فهو فی علمه قبل أن یصنعه و لیس شیء یبدو له الا و قد کان فی علمه؛ ” (41)
هرچه را که خدا بخواهد قبل از آن ایجادش کند، در علمش موجود است و هیچ چیزی برای او پیش نمی آید، مگر آن که قبلاً در عملش موجود بوده است.
بنابراین مقصود از « ام الکتاب » در آیه وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ. (42) این نیست که برای قرآن وجود دیگری در ظرف « ام الکتاب » است، این برداشت خطا از کلمه « لدینا » توهم شده است، بلکه منظور این است که برای این قرآن شأن عظیمی نزد خداوند در علم ازلی او است. و تعبیر به « ام الکتاب » به مناسبت علم الهی است که مصدر کتاب و اصل آن است.
همچنین آیه:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (43)
یعنی خود همین قرآنی که در دسترس مردم است، در کتاب مکنون یعنی علم ازلی الهی باقی است، به این معنا در آیه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (44) تصریح شده است. و جمله لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ یعنی به کنه معنای آن نمی رسند، جز کسانی که نفوس آن ها از انحراف و کژی ها طاهر است، چون این کتاب هدایت برای تقوا پیشگان است.
آیه:
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (45)
یعنی در علم الهی مقدر شده که این کتاب از کید خائنان و تحریف اهل باطل، محفوظ باقی می ماند.
بنابراین فرض دو وجود برای قرآن و ادله ای که بر آن اقامه شده، ناتمام است. اساساً، فایده نزول دفعی قرآن به آسمان دنیا یا آسمان چهارم در بیت المعمور یا بیت العزّه و سپس نزول تدریجی آن در طول عهد رسالت چیست؟ آیا برای وجود قرآن به آن وجود روحانی بسیط در آن مکان رفیع ثمره ای است که به اهل آسمان ها یا ساکنان زمین می رسد؟ اگر برای چیزی دو وجود باشد ( وجود مبذول و وجود محفوظ ) آیا اطلاق عنوان تأویل بر وجود دیگر برای این وجود صحیح است؟ این نیست، مگر کلام شعری که از ذوق عرفانی برخواسته و از جدل و استدلال دور است، آری! می توان گفت: استحسان عقلانی مجرد است. (46)
حاصل کلام استاد این است که قرآن کریم حقیقت و ماهیتی غیر از آنچه که در دسترس است، ندارد.
فصل سوم: جمع بندی و مقایسه دو دیدگاه
نگارنده در پایان ضمن اهدای خالصانه ترین درود و تحیات خود به روح بلند و ملکوتی این دو طایر قدسی نشین، گرچه در پیشگاه حضرت استاد زانوی ادب بر زمین فرا زند، لیکن تحقیق دقیق و کلام لطیف استاد استاد علامه طباطبایی را ترجیح می دهد و برای قرآن حقیقتی بسیط غیر از الفاظ و عبارات کنونی این کتاب قائل است و منافاتی هم میان تفسیر حضرت استاد از آیات مورد استناد مرحوم علامه با برداشت ایشان در استفاده از این آیات برای اثبات حقیقت قرآن نمی بیند.
اساساً سخن از دو وجود نیست، بلکه آنچه از کلام مرحوم علامه استفاده می شود، مراتب وجودی است که در کلام حضرت استاد آیت الله جوادی آملی به سه مرتبه علیا، وسطی و سفلی تقسیم شده است؛ مرتبه علیا مرحله جامعیت و نورانیت عقلی و مرتبه وسطی مرحله مثالی و مرتبه سفلی مرحله مادی آن است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرحله تنزّل ظرف وجود قرآن نازل است. تنزّل قرآن کریم به نحو تجلی است، اصل آن نزد متکلم و معلم آن ( خدا ) به همان وجود بسیط و تجرد کامل موجود است، مرحله اصلی به منزله ام الکتاب و مرحله فرعی به آن اصل مرتبط و متکی است. (47)
یا در بخش دیگری می فرماید: مقام جمعی قرآن حقیقتی است بسیط که از هرگونه کثرت منزّه است و در آن مقام منیع نه سخن از آیه و سوره است و نه کلام از محکم و متشابه، زیرا این تقسیم لازمه نشئه تفصیل است که در آن مرتبه اجزا از یکدیگر ممتاز و هر کدام دارای حکم مخصوص به خود می باشد؛ ولی در موطن اجمال و بساطت گفت و گویی از کثرت و احکام آن نخواهد بود و این تعدد موقف و تمایز احکام به امتیاز موافق، از زبان قرآن استنباط می شود:
کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ؛ (48)
وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ * هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ؛ (49) بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ. (50)
مستفاد از این آیات و نظایر آن ها این است که قرآن قبل از تنزل به مقام کثرت، دارای مقامِ احکام و بساطت بوده و آنچه در مقام تفصیلْ مشهود است، امری است که در اثر تنزل عارض بر قرآن شده است:
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (51)
یعنی قرآن در ام الکتاب دارای اعتلای مخصوص و احکام و بساطت ویژه است که هر فکری را به آن عزیز المنال راه نیست، مگر روحی که دارای اعتقاد طیب و قلبی که از طهارت خاص برخوردار باشد:
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ، (52)
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ (53). (54)
و در جای دیگر می فرماید: انزال کلام و تنزیل کتاب آمیخته از تکوین و اعتبار است و این هر دو کار نیز مخصوص ذات اقدس الهی است و احدی را کم ترین اثری در این دو فعل نیست، چنان که فرمود: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (55) یعنی همان طوری که ایجاد حقیقت وحی الهی در نزد حق به عنوان « عَلِیٌّ حَکِیمٌ » کار خدای سبحان است، تنزیل آن حقیقت به لباس « عربی مبین » نیز کار خدای متعال است. (56)
بالاخره نیز این کلام ایشان که می فرماید: چون امتیاز قرآن از فرقان، همان تمایز اجمال و تفصیل مراتب وجودی از یکدیگر است، لذا ممکن است ظرف انزال قرآن غیر از ظرف تنزیل فرقان باشد و آنچه در شب قدر نازل شده است، مقام فرقان باشد، نه مقام قرآن… ( البته ) به استناد شواهد روایی که شب قدر در ماه مبارک رمضان است، می توان گفت: ماه مبارک هم ظرف نزول مقام قرآن است و همه موطن نزول مقام فرقان، لیکن با امتیاز این دو موطن از یکدیگر. (57)
بنابراین معنای یاد شده درباره ی حقیقت قرآن، کلام شعری یا استحسان عقلانی مجرد نیست، آن گونه که حضرت استاد (رحمه الله) بیان فرمودند، بلکه افزون بر آیات، موطن روایی دارد که وقتی از امام باقر (علیه السلام) سؤال شد: معنای این حدیث چیست:
” ما من القرآن آیه الا و لها ظهر و بطن و ما فیه حرف الا و له حد و لکل حدّ مطلع، ”
امام (علیه السلام) فرمود:
” ظهره تنزیله و بطنه تأویله منه ما مضی و منه ما لم یکن بعد ما یجری کما تجری الشمس و القمر کلما جاء منه شیء وقع قال الله تعالی و « وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ » نحن نعلمه. ” (58)
حکیم متاله، صدرالمتألهین در کتاب شریف مفاتیح الغیب، فاتحه دهم به تفصیل درباره این حدیث شریف سخن گفته است که حاصلش این است:
قرآن دو مقام دارد: 1. مقام نزول؛ 2. مقام وجود.
مقام نزول قرآن ظاهری دارد که الفاظ و نقوش است و باطنی که با حس درون ( وهم و خیال و عقل ) فهمیده می شود و این خود ذو مراتب است، از معانی الفاظ گرفته تا بی نهایت معارف بلند و لطایف عمیق.
مقام وجود قرآن حقیقتی نورانی و بسیط و مجرد است و این نیز دارای درجات است، از فهم عقول و درک و شهود افراد عادی ( مرتبه اسفل ) که حد نام دارد و کناره و مرز حقیقت وجودی قرآن معرفی شده است، آغاز تا مرتبه اعلا ( مطلع ) که قله و اوج آن است و جز پاکان و اولیای مقرب به آن راه ندارند و میان این دو مرتبه وجودی ( حد مطلع ) نیز مراتب بی شماری است که بهره انسان ها کامل می شود. کلام ایشان درباره مطلع قرآن این است: تردیدی نیست که کلام الهی از آن جهت که سخن او است، پیش از فرود آمدنش به عالم امر که همان لوح محفوظ است و قبل از نازل شدنش به آسمان دنیا که لوح محو و اثبات و جهان خلق و تقدیر است، او را مرتبه ای برتر از همه این مراتب بود، که هیچ یک از پیامبران (علیهم السلام) نیز آن را جز در مقام وحدت و در مرتبه تجرد و رهایی از هر دو جهان و رسیدنشان به مقام فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى (59) و گذشتشان از جهان امر و خلق ادراک نخواهد کرد. (60)
آری! مراتب وجودی قرآن از علم لایزال الهی تا گوش انسان ها در عالم ماده وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ (61) است و بر پایه آیات قرآن به وجودات هشت گانه زیر قابل تقسیم می باشد:
1. مقام جمعی و وجود ام الکتابی ( مُطَّلع ):
وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (62)
که قله وجودی قرآن است.
2. وجود کتاب حکیمی:
تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ؛ (63)
کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ. (64)
3. وجود کتاب مکنونی:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. (65)
4. وجود کتاب مبینی:
تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ؛ (66)
وَالْکِتابِ الْمُبینِ. (67)
5. وجود لوح محفوظی:
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ. (68)
6. وجود صحفی قرآن:
کَلاَّ إِنَّهَا تَذْکِرَهٌ * فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ * فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ * مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ * بِأَیْدِی سَفَرَهٍ * کِرَامٍ بَرَرَهٍ. (69)
7. وجود قبلی قرآن:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ؛ (70)
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ؛ (71)
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبَارَکَهٍ؛ (72)
إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ. (73)
همه این آیات به موطن بساطت و احکام و تجرد تام قرآن ناظر است که از موقف کثرت و تفصیل منزه است.
8. وجود لفظی قرآن:
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ (74)
وَکَذلِکَ أَنزَلْنَاهُ حُکْماً عَرَبِیّاً؛ (75)
کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً؛ (76)
وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً؛ (77)
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً. (78)
در تطبیق این آیات بر روایات یاد شده، مرتبه اخیر حدّ و مرتبه اولی ( ام الکتابی ) مطلع و مراتب میانی هم حدند و هم مطلع. (79)
کوتاه سخن اینکه؛ هر یک از موجودات طبیعی مخزنی در عالم مثال و عقل محض دارند و معنای تنزل یک امر مجرد تکوینی این است که از عالم عقل محض به عالم مثال تجلی نموده است و از موطن مثال به موقف طبیعت خارجی تحقق می یابد:
وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. (80)
بنابراین پاسخ این پرسش حضرت استاد که چه فایده ای برای نزول دفعی قرآن به آسمان دنیا یا آسمان چهارم در بیت المعمور یا بیت العزه و یا برای قرآن به آن وجود روحانی بسیط در آن مکان رفیع است؟ روشن شد که موطن های یاد شده، مخاطبان خاص خود را دارد، ولی پاسخ حضرت استاد از نزول دفعی قرآن بر قلب مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب قدر – که مستناد از آیات و روایات است – برای ما روشن نشد. شاید فهم ما قاصر از درک کلام حضرت استاد قدس سره باشد.
پینوشتها:
1. محقق حوزه علمیه قم.
2. بقره، آیه 185.
3. زخرف، آیه 3.
4. دخان، آیات 3-2.
5. قدر، آیه 1.
6. یونس، آیه 24.
7. ص، آیه 29.
8. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ( مج 1-2)، ص 16.
9. هود، آیه 1.
10. اعراف، آیات 53-52.
11. یونس، آیات 39-37.
12. زخرف، آیات 4-1.
13. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، (مج 1-2)، ص 17.
14. واقعه، آیات 80-75.
15. بروج، آیات 22-21.
16. بروج، آیات 22-21.
17. بقره، آیه 185.
18. دخان، آیه 3.
19. قدر، آیه 1.
20. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2 ( مج 1-2 )، صص 18-14.
21. آل عمران، آیه 7.
22. زخرف، آیات 4-2.
23. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3 ( مج 3-4 )، ص 49.
24. رعد، 39
25. بروج، آیات 22-21.
26. هود، آیه 1.
27. اسراء، آیه 106.
28. واقعه، آیات 79-77.
29. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3 ( مج 3-4 )، صص 55-52.
30. ر.ک: محمد رشید رضا، المنار، ج 3، ص 143.
31. حاصل کلام ابن تیمیه طبق نقل علامه این است: تأویل از جنس معانی الفاظ نیست، بلکه امری عینی است که الفاظ گوینده بر آن اعتماد دارد، پس اگر کلام حکم انشایی ( امر و نهی ) باشد، تأویلش همان مصلحتی است که باعث انشای حکم و تشریع آن شده است، مثلاً تأویل آیه « وَأَقِیمُوا الْصَّلاَهَ » ( بقره، 43 ) آن حالت نورانی خارجی است که در روح نمازگزار در خارج پیدا می شود و او را از فحشا و منکر دور می کند و اگر کلام خبر باشد و خبر از حوادث گذشته بدهد، تأویلش همان حوادث واقع در زمان گذشته است، مانند آیاتی که داستان پیامبران گذشته و امت های آنان را بیان می کند و اگر از حوادث زمانی نزول یا بعد از آن خبر دهد، این خبر سه جور است: 1. راجع به اموری است که با حواس ظاهری درک می شود و یا از اموری است که با عقل درک می شود، تأویل این گونه آیات نیز همان حوادثی است که در خارج واقع شده یا می شود. 2. درباره امور غیبی و آینده است که آن امور را در دنیا و با حواس دنیایی نمی توان درک کرد و حتی حقیقت آن را با عقل هم نمی توان شناخت، نظیر امور مربوط به قیامت ( تاریخ وقوع آن، کیفیت احیای اموات، سؤال و حساب… ). 3. راجع به اموری است که اساساً از سنخ زمان نبوده و از حد ادراک عقول خارج است مانند صفات و افعال باری تعالی که تأویل این دو قسم خود حقایق خارجیه است. علامه طباطبایی درباره این وجه فرموده است: هر چند صاحب این وجه در برخی از سخنانش راه صحیحی رفته، ولی در قسمت دیگر آن، خطا رفته است، اما این که گفته تأویل اختصاصی به آیات متشابه ندارد، بلکه تمام قرآن تأویل دارد و تأویل هم از سنخ مدلول لفظی نیست، بلکه امر خارجی است که مبنای کلام قرار می گیرد، صحیح است، لیکن در این نظریه که هر امر خارجی را مرتبط به مضمون کلام دانسته، حتی مصادیق و تک تک اخباری که از حوادث گذشته و آینده خبر می دهند را مصداق تأویل شمرده و متشابه را منحصر در آیات مربوط به صفات خدای تعالی و قیامت پنداشته، راه به خطا رفته است. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3 ( مج 3-4 )، صص 45 و 48.
32. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 94، صص 25-11، ح 14، 15، 19، 23، 41 و 61.
33. بقره، آیه 185.
34. بقره، آیه 22.
35. آل عمران، آیه 7.
36. انعام، آیه 114.
37. فرقان، آیه 32.
38. نحل، آیه 44.
39. مرحوم علامه (رحمه الله) از غالب این آیات پاسخ داده است، یا به گونه ای تبیین کرده که این اشکال پیش نمی آید. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، صص 21-20 و ج 12، صص 261-259 و ج 15، صص 210-209.
40. رعد، آیه 39.
41. بحارالانوار، ج 4، ص 121.
42. زخرف، آیه 4.
43. واقعه، آیات 79-77.
44. حجر، آیه 9.
45. بروج، آیات 22-21.
46. هل یصیح – اذا کان للشئ وجودان وجود مبذول و وجود محفوظ – أن یطلق علی وجوده الاخر عنوان التأویل لهذا الوجود؟ ان هذا الاحکام شعری مقترح عن ذوق عرفانی صوفی بعید عن مجالات الجدل و الاستدلال نعم سوی استحسان عقلانی مجرد!. ر.ک: التفسیر و المفسرون، ج 1، صص 43-29؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 120 و ج 3، صص 34-31.
47. ر.ک: سرچشمه اندیشه، ج 1، صص 231 و 474-473.
48. هود، آیه 1.
49. اعراف، آیات 53-52.
50. یونس، آیه 39.
51. زخرف، آیات 4-3.
52. فاطر، آیه 10.
53. واقعه، آیات 80-77.
54. ر.ک: سرچشمه اندیشه، ج 1، صص 243-241.
55. زخرف، آیات 4-3.
56. سرچشمه اندیشه، ج 1، صص 247-246.
57. همان، صص 197-196.
58. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، صص 94 و 97.
59. نجم، آیه 9.
60. ر.ک: مفاتیح الغیب، صص 41-39؛ فاتحه، آیه 10، ترجمه صص 190-186.
61. نحل، آیه 44.
62. زخرف، آیه 4.
63. یونس، آیه 1.
64. هود، آیه 1.
65. واقعه، آیات 79-77.
66. نمل، آیه 1.
67. دخان، آیه 2.
68. بروج، آیات 22-21.
69. عبس، آیات 16-11.
70. شعراء، آیات 194-193.
71. بقره، آیه 185.
72. دخان، آیه 3.
73. قدر، آیه 1.
74. یوسف، آیه 2.
75. رعد، آیه 37.
76. فصلت، آیه 3.
77. شوری، آیه 7.
78. زخرف، آیه 3.
79. حد یعنی نزدیک به معنای تنزیل و ظهر و مطّلع یعنی به معنای تأویل و بطن.
80. حجر، آیه 21.
منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی ( یادنگار آیت الله محمدهادی معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول