1- در میان اقوال «اعوذ بالله» عروج از خلق است به سوی خالق و از ممکن بسوی واجب و این راه مشخص است در ابتدای کار و ابتدای امر چرا که در ابتدای امر راهی برای شناخت نیست مگر اینکه استدلال شود به احتیاج خلق به وجود خالق بی نیاز و توانا و سخن «اعوذ» اشاره دارد به غنی مطلق خدا و گفته ی بنده مبنی بر «اعوذ» اقرار به نیاز و احتیاج خود است و گفته ی «بالله» اقرار به دو مطلب: 1- اینکه حق جلَّ و علا بر تحصیل تمامی خیرها و دفع تمامی شرها توانا است2- هیچ کس دیگری به این صفت وصف نمی شود و برآورنده ی حاجات جز او کسی نیست و بخشنده خیرات هم جز او کسی نیست و هنگامی که بنده این حالت را در خود مشاهده کرد از خود و از همه چیز جز حق بسوی خدا می گریزد و در این گریز راز فرموده ی حق تعالی «ففروا الی الله» (سوره ذاریات آیه 50) را در می یابد و آنگاه که به غیبت حق می رسد و در نور جلالت او غرق می شود سخن خدا را که فرموده است «واما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی» (سوره ذاریات آیه ی 40) را مشاهده می کند و آنگاه می گوید: پناه می برم به خداوند «اعوذ بالله» 2- بی شک گفتار «اعوذ بالله» اعتراف است به ناتوانی انسان و توانایی پروردگار و این خود دلالت دارد براینکه وسیله ای برای تقرب و نزدیکی به خدا جز اظهار عجز و بندگی وجود ندارد. در فرمایشات رسول الله (ص) آمده است که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و معنی این گل گفته این است که نفس و جان خود را به ضعف و کوتاهی و سستی شناخته، پروردگارش را به اینکه او توانا است بر انجام هر کاری شناخته است، و هر کس که خود را به نادانی شناخت، پروردگارش را به بخشش، فضل و عدالت شناخته است. و هر که خود را به دگرگونی حال شناخت پروردگارش را به کمال و جلال شناخته است و در تأویل این فرموده ی پیامبر (ص) گفته اند که «هر که نفس اش را به پدید آمدن و حدوث شناخت پروردگارش را به ازلی بودن شناخته است و هر که به فنا و نابودی شناخت پروردگارش را به بقا و جاودانگی شناخته است. (مقاصد الحسنه- ص 149).
3- راز استعاذه همان پناه بردن است به توانایی برای دفع آفت ها و بلاها از تو، و والاترین کارهایی که شیطان در آن وسوسه می کند، خواندن قرآن است. زیرا که هر کس قرآن بخواند و نیت داشته باشد که خدای رحمان را عبادت کند و در بشارت ها و هشدارهای قرآن بیاندیشد و در آیات و نشانه های قرآن تدبر کند، اشتیاق بندگی اش بیشتر شده و ترس از انجام محرمات هم در او بیشتر می شود. بدین سبب خواندن قرآن از والاترین عبادات است و قطعاً تلاش شیطان هم برای مانع آن شدن بیشتر و احتیاج و نیاز بنده به کسی که او را از شر شیطان در امان دارد هم شدیدتر است. و این است حکمت استفاده به هنگام قرائت قرآن.
4- آنچنانکه خداوند می فرماید: «إن الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدواً» (سوره فاطر آیه 6) شیطان دشمن انسان است، و خداوند سرپرست و آفریدگار و اصلاح کننده ی امور انسان است. و انسان هم به هنگام آغاز بندگی و اطاعت اش از دشمن می هراسد و می کوشد که رضایت مالک و پروردگارش را بدست آورد تا اینکه از زحمت آن دشمن رهایش کند، پس آنگاه که به حضرتش می پیوندد و انواع سرورها و کرامت ها و نعمت ها را می بیند، دشمن را فراموش می کند و تماماً در خدمت کردن به دوست همت می گمارد. پس اولین جایگاه و مقام، فرار است و آن کلمه ی «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و مقام دوم آرامش یافتن است در پیشگاه قدسی پادشاهی در هم شکنده ی ستمگران و آن در کلمه ی «بسم الله الرحمن الرحیم» است.
5- خداوند تعالی می فرماید: (لایمسه الا المطهرون» (سوره ی واقع آیه ی 79) دل چون به غیر خدا دلبسته گردد و زبان چون به یاد غیر خدا حرکت کند، در وجود انسان نوعی ناپاکی و آلودگی حاصل می شود. پس لازم است پاک کننده ای باشد. پس چونکه گفته شود؛ «اعوذبالله» پاکی و طهارت حاصل آید، و آنگاه آمادگی برای نماز حقیقی که همان ذکر خدای تعالی است فراهم گردد. پس بگوید: «بسم الله…»
6- اربابان اشارت فرمودند که: ترا دو دشمن است که باید با آنها مبارزه کنی یکی از آنها ظاهر و آشکار و دیگری پنهان و ناپیدا. خداوند دشمن ظاهر را اینگونه معرفی می فرماید که: «قاتلوا الذین لا یومنون بالله» (سوره ی توبه /29) و در مورد دشمن باطنی
می فرماید که: «ان الشیطان لکم عدو» (سوره ی فاطر/6) گویا خدای تعالی فرموده چون با دشمن ظاهری مقابله و مبارزه کردی امداد و یاری فرشتگان را برای تو خواهد فرستاد. چنانکه فرماید: «بمددکم ربکم بخمسه الاف من الملائکه مسومین» (سوره ال عمران/125). و «ان عیادی لیس لک علیهم سلطان» (سوره ی حجر/42) یعنی اینکه: خداوند شما را با پنج هزار فرشته صاحب علامت یاری می کند و تو را (شیطان) بر بندگان من تسلطی نیست. مبارزه با دشمن باطنی از مبارزه با دشمن ظاهری اولی تر است زیرا که دشمن ظاهری اگر فرصتی بیاید در امور دنیا با ما می جنگد و اگر هم ما شکست خوردیم نزد خدا مأجور خواهیم بود ولی دشمن باطنی در دین و یقین اگر فرصت یابد با ما می جنگد و اگر بر ما غلبه کند ما زیان خواهیم دید. همچنین دشمن ظاهری چون کسی را بکشد او شهید شده ولی دشمن باطنی اگر کسی را کشت او را لاشه ای ساخته است. پس دوری و پرهیز از شر دشمن باطنی اولی تر است از دشمن ظاهری و این احتراز و دوری نیست مگر اینکه با زبان و دل بگوید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»
7- قلب انسان مؤمن مقدسترین و شریفترین جایگاه هاست که هیچ مکانی را پاکیزه تر، هیچ باغی را آبادتر و هیچ گلزاری را دل انگیزتر از آن نمی یابی. بلکه دل مؤمن همچون آینه ای است در صفا بلکه از آن هم برتر است، زیرا که آینه اگر حجابی بر آن افتد چیزی را در آن نمی بینی، ولی قلب مؤمن را آسمانهای هفت گانه، عرش و کرسی هم مانعی نمی شود و آنچنانکه جلال الهی را مطالعه می کنی که خدای بلند مرتبه فرماید: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (سوره ی فاطر/10) سخن خوش و نیک بسوی او بالا می رود و کردار نیک است که آن بالا می برد، بلکه دل با تمامی این حجاب ها جلال ربوبی را مطالعه می کند و به صفات صمدی دست می یابد و این دلالت دارد بر اینکه دل شریف ترین جایگاه هاست و جلوه هایی را دارد که عبارتند از:
1- پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «القبر روضه من ریاض الجنه» (احیای علوم الدین- ج4 ص 171) قبر بوستانی از بوستان های بهشت است. و این نیست مگر جایگاه بنده ایی صالح و نیکوکار آنگاه که بنده ی صالح مرد و دفن شد، قبر به او آفرین و خوشامد گفته که بیشتر دوست می داشتم برگرده ی من راه می رفتم و اکنون که به من پناه آورده ای عملکرد مرا خواهی دید. گفت گسترده و باز شود به اندازه ی افق دیدگانش و دری از بهشت را بر او بگشایید. و این در صورتی است که قلب جایگاهی برای شناخت خدا باشد و عرش خدایی باشد پس لازم است که اشرف مکان ها دل باشد.
2- گویا خدا می فرماید: ای بنده ی من دل بوستان من است و باغ من بوستان تو تا زمانی که تو بوستانت را از من دریغ مداری و معرفت و شناخت مرا بر آن نازل کنی من چگونه بوستانم را از تو دریغ دارم و چگونه مانع تو شوم برای ورود به آن.
3- خدای تعالی چگونگی فرود آمدن انسان در بوستان بهشتی را اینگونه می فرماید که: «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» (سوره قمر/55) در جایگاهی پسندیده، نزد فرمانروایی توانا، و نفرموده فقط نزد پادشاه گویا خدای تعالی فرموده در آن روز من فرمانروایی توانایم و بندگانم بنده هایی تحت قدرت و سیطره ی حکومت من اند: اگر این مقاله را شناختی پس ما می گوییم گویا که خدای بلند مرتبه می فرماید ای بنده ی من، من باغ و بوستانم را برای تو قرار دادم و تو بوستانت را برای من قرار دادی ولی تو انصاف را مراعات نکردی آیا بوستان مرا اکنون مشاهده کردی؟ آیا داخل در آن شدی؟ پس بنده می گوید: نه خدای من. خدا می فرماید: آیا من در باغ تو وارد شدم؟ پس بنده ناگریز است بگوید: بله خدای من. خدا می فرماید: تو قبل از ورود به بهشت من، شیطان را از بوستانم بیرون کردم و به او گفتم:
«اخرج منها مذموما مدحورا» (سوره ی اعراف/18) از اینجا بیرون شو منفور و مطرود. پیش از ورود تو دشمن تو را بیرون کردم ولی تو پس از هفتاد سال فرود من در بوستان تو چگونه برای تو شایسته است که دشمن مرا بیرون نکرده ای و آن را طرد نساخته ای؟ در این موقع بنده پاسخ داده و می گوید که : خدایا تو برای اخراج او توانایی و من ناتوان و ضعیف، پس خداوند می فرماید: ناتوان چونکه در حمایت فرمانروا درآید قوی می گردد پس در حمایت من درآی تا بر بیرون ساختن دشمن من از بوستان دل خود توانا گردی، پس بگو «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پس آنگاه که گوید: اگر دل بوستان خدا باشد، چرا شیطان از آن خارج نشود؟ اهل اشارت گفته اند که گویا خدای تعالی به بنده می گوید: تویی که سلطان معرفت را در حجره ی دلت جای داده ای، هر که می خواهد سلطان را در حجره ی جان جای دهد باید که آن حجره را جارو کند و تمیز نماید و این کارها سلطان را سزد، پس تو حجره ی دلت را از وسوسه های شیطان پاک ساز و بگو: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»
8- اگر به داستان و سرگذشت پدرت حضرت آدم (ع) بنگری، می بینی که شیطان سوگند می خورد بر این که برای او ناصح و اندرزگو باشد ولی عاقبت کار او سعی کرد که از بهشت او را براند، ولی در حق تو شیطان سوگند خورده که تو را اغوا کند و گمراه سازد و می گوید: «قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» (سوره ص/82-83) گفت به عزت تو سوگند که همگان را گمراه کنم مگر آن ها که از بندگان مخلص تو باشند. پس اگر این برخورد او باشد با کسی که سوگند خورده بر نصیحت اش چگونه باشد برخورد او با کسی که سوگند خورده است بر گمراه کردن و اغوا نمودنش.
9- فقط گفت: اعوذبالله و نامی دیگر را بیان نکرد زیرا که این اسم در مانع شدن از گناهان رساتر است از سایر اسم ها و صفات چون که خدا شایسته بندگی است و این نمی باشد مگر این که توانا حکیم و دانا باشد و گفته ی اعوذ بالله او جایگزینی است بر این که بگوید: پناه می برم به توانایی قدرتمند حکیم و این صفات انتهای طرد کردن و مانع شدن است. زیرا دزد، قدرت حاکم و سلطان را می داند و دزدی می کند. دزد سلطان را می شناسد و دزدی می کند و اگر تنها نیرومند و قادر باشد و آگاه و دانا نباشد قدرت به تنهایی مانع نمی شود بلکه لازم است به آن علم و آگاهی هم داشته باشد و همچنین قدرت و دانش هم به تنهایی مانع و جلوگیر نمی باشد زیرا که فرمانروا هرگاه منکر و گناهی را دید و از آن نهی نکرد حضور او مانع از گناه نشده است اما اگر قدرت علم و حکمت حاصل شد مانع از زشتی ها می گردد و این جا مانع شدن و طرد کردن کامل شده است. و اگر بنده گفت اعوذبالله مثل این است که گفته اعوذبالقادر العلیم الحکیم پناه می برم به توانای دانای حکیم که به چیزی از منکرات راضی نمی شود و ناگریز این گونه مانع شدن کامل و تمام می گردد.
10- وقتی بنده گفت: (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم) دلیل بر آن است که راضی نیست همنشین شیطان شود چونکه شیطان عصیانگر است و عصیانگری او درحقیقت ضرری به این بنده ی مسلمان نمی رساند. پس اگر بنده راضی به همسایگی با گناهان نیست پس قدر مسلم به خود گناهان هم راضی نیست.
11- شیطان اسم است و رجیم صفت آن و خداوند فقط به ذکر اسم اکتفا نکرده بلکه صفت آن را هم بیان داشته مثل اینکه خداوند می فرماید این شیطان هزاران سال در خدمت کردن باقی مانده آیا شنیده ای که به ما ضرر رسانده یا کاری انجام داده که به ما بدی کرده باشد؟ پس ما او را از خود راندیم و دورش ساختیم ولی اگر تو با این شیطان لحظه ای همنشین باشی تو را به آتش جاودان دوزخ انداخته پس چرا به راندن او و نفرین کردن بر او مشغول نمی شوی؟ پس بگو: (اعوذبالله من الشیطان الرجیم)
12- برای گوینده ای که می گوید چرا نمی گویی پناه می برم به فرشتگان با وجود اینکه کمترین فرشتگان کافی است برای دفع شیطان پس دلیل قرار دادن این ذکر به جای آن در چیست؟ مثل اینکه خدا پاسخ می دهد که بنده ی من شیطان ترا می بیند ولی تو او را نمی بینی «و انه یراکم هو و قبیله ی من حیث لاترونهم» (سوره ی اعراف/ 27) او و قبیله اش از جایی که آن ها را نمی بینی شما را می بیند و فقط مکر شیطان در مورد شما آنگاه پایان می یابد که تمسک جویید به خداوند زیرا شیطان شما را می بیند و شما او را نمی بینید و خدا شیطان را می بیند ولی شیطان خدا را نمی بیند پس بگویید (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)
13- بر سر اسم شیطان «ال» تعریف برای جنس وارد شده تا بیانگر این نکته باشد که شیطان ها زیاد هستند یا قابل رویت اند یا غیر قابل رویت چه بسا که قابل رویتشان بدتر باشد از برخی گویندگان ذکر شده که در مجلسی گفته شد که هنگامی که مرد بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دست و پایش می افتند و مانع صدقه دادنش می شوند. هنگامی که این سخن را برخی از مردم شنیدند مردی گفت: من قطعاً با این هفتاد شیطان می جنگم و از مسجد خارج شد. به خانه آمد و دامنش را پر از گندم کرد و خواست خارج شود تا انفاق کند خانمش جلو پرید و با او بگو مگو را شروع کرد تا اینکه گندم ها را از دامنش خارج کرد و مرد دست خالی به مسجد برگشت. گوینده ای به او گفت: چه کردی؟ گفت هفتاد شیطان را شکست دادم تا این که مادرشان آمد و مرا شکست داد. ولی اگر «ال» را عهد بگیرم که این هم جایز است زیرا تمامی گناهان را این شیطان بدان راضی است. و راضی جایگزین کننده قرار می گیرد.
14- شیطان از شطن گرفته شده است هر گاه دور شود پس بر او حکم می شود به خاطر دور شدنش ولی فرمانبر و مطیع نزدیک است خدا می فرماید: «واسجد و اقترب» (سوره علق/19) و خداوند به تو نزدیک است و خدای تعالی فرموده: «واذا سالک عبادی عنی فانی قریب» (سوره بقره/186) چون بندگان من درباره من از تو پرسند بگو که من نزدیکم.
ولی رجیم که همان مرجوم است در اصل یعنی با تیر لعنت و شقاوت هدف گرفته شده و اکنون تو به ریسمان سعادت و خوشبختی رسیده ای خدا می فرماید: «والزمهم کلمه التقوی» (سوره ی فتح/ 26) و به تقوا الزامشان کرد- و این دلالت دارد که خدا انسانی که دور است را نزدیک قرار داده زیرا که فرموده است: «ولم تجدو لسنه الله تحویلا» (فاطر/42) در سنت خدا هیچ تبدیلی نمی یابی پس بدان که خدایی که تو را نزدیک قرار داده تو را نمی راند و دور نمی کند از رحمت و بخشش.
15- امام جعفر صادق (ع) فرمود: به راستی باید قبل از قرائت استعاذه نمود ولی سایر عبادت ها برای آنها استعاذه نیست و حکمت آن در این است که بنده زبانش را به دروغ غیبت و سخن چینی آلوده می کند و خداوند تعالی فرمان داده که بنده استعاذه جوید تا زبانش را پاکیزه و طاهر گرداند و با زبانی پاکیزه و طاهر کلامی را که از جانب پروردگاری پاکیزه نازل شده است بخواند.
16- خدا می فرماید که شیطان رانده شده است و من بخشنده ومهربانم پس دوری کن از شیطان رانده شده تا بپیوندی به خدای بخشنده و مهربان.
17- شیطان دشمن توست و تو از او غافل و غایبی خداوند متعال فرماید:
«انه یراکم هوو قبیله من حیث لاترونهم» (اعراف/27) او و قبیله اش از جایی که آنها را نمی بیند شما را می بیند- پس اینگونه تو را دشمنی غایب و دوستی غالب است که خدا می فرماید: «والله غالب علی المره» (یوسف /21) و خدا بر کار خویش غالب است- پس اگر دشمن غایب به تو روی کرد تو در خانه ی دوست غالب را بزن و خداوند آگاه تر است به مرادش که به ما فرموده: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» بر اساس لغت ما می گوییم: اعوذ از عوذ گرفته شده که دو معنا دارد: 1- پناه بردن و در خواست پناهندگی 2- پیوستگی، و پیوند زدن- براساس مورد اول معنی گفتار «اعوذ بالله» یعنی پناه بردن به خدا و رحمتش و امان او و براساس مورد دوم یعنی جانم را به رحمت و فضل خدا
می چسبانیم و پیوند می زنیم. ولی شیطان در آن دو نظر است: 1- شیطان از شطن گرفته شده که به معنای دوری است گفته می شود شطن دارک یعنی خانه ی تو دور است پس به ناچار هر متمرد و طرد شده ای از جن و انسان و حیوان را به خاطر دور شدنش از هدایت و رستگاری شیطان می نامند. خدا می فرماید:
«وکذلک جعلنا لکل نبی عدواً شیاطین الانس و الجن» (انعام /112) و همچنین برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم و از انس نیز شیاطینی قرار دارد. 2- شیطان برگرفته از سخن شاط- یشیط (سوختن) هر گاه نابود شود گرفته شده و از آنجا که هر متمرد سرکشی همچون باطل است در درون خود به علت از بین بردن مصالح خود پس شیطان نامیده می شود. اما رجیم به معنای رانده شده است که از جانب خدای تعالی لعنت شده خدا می فرماید: «فاخرج منها فانک رجیم» (سوره ی ص/77) از اینجا بیرون شو که تو مطرودی لعن و نفرین را رجم نامیده اند و خداوند از قول پدر ابراهیم حکایت می کند که او گفت: «لئن لم تنته یا نوح لتکونن من المرجومین» (شعرا/116) اگر بس نکنی طرد می شوی ای نوح و در سوره ی یاسین می فرماید: «لئن لم تنتهوا لنرجمنکم»
(یس /18) اگر بس نکنی طردتان خواهیم کرد.
فهرست منابع و مصادر:
1- قرآن کریم- ترجمه دکتر آیتی
2- فروزانفر، بدیع الزمان- احادیث مثنوی- دانشگاه تهران
3- اعتماد السلطنه- خیرات الحسان، چاپ 1304
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، مکتبه الحیاه- 1964
5- رضوی برقعی، ابوالفضل، مرآت الآیات، تهران 1329
6- لویس معلوف، الاب، المنجد، چاپ بیروت، چاپخانه کاتولیکیه
7- دبیر سیاقی، محمد، نجم الفرقان فی اطراف القرآن، کشف الآیات گوستاو فلوگل- ترهان 1385 ق
8- حر عاملی، محمد بن حسین- وسائل الشیعه- چاپ بیروت، چاپخانه داراحیاء التراث العربی.
9- ابی منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، 1995
10- قمی شیخ عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، نجف، 1362 ه. ق
11- این مقاله برداشتی ترجمه گونه از مقاله لطایف استعاذه از مجله بین المللی(آفاق الحضاره) شماره 20 می باشد.
فصلنامه قرآنی کوثر شماره 39