الهی دامنه ی لغت کوتاه است و هیجان ضمیر بی پایان، دل می خروشد و جان می نالد معانی در صندوق سینه بر سر هم توده و انباشته است، کو آن واژه ای که بتواند ترجمان احساسات باشد و اسرار دل را بی پروا فاش کند.
بجز از علی نباشد به جهان گره گشایی
طلب مدد از او کن، چو رسد غم و بلایی
چو به کار خویش مانی، در رحمت علی زن
به جز او به زخم دلها، ننهد کسی دوایی
بشناختم خدا، که شناختم علی را
به خدا نبرده ای پی، اگر از علی جدایی
نظری به لطف و رحمت به من شکسته دل کن
که تو یار دردمندی، که تو یار بینوایی
ز ولای او بزن دم، که که رها شوی ز هر غم
سر کوی او مکان کن، بنگر که در کجایی
همه عمر همچو شهری، طلب مدد از او کن
که بجز از علی نباشد به جهان گره گشایی
مقدمه: بی تردید پس از قرآن کریم گرانقدرترین و ارزشمندترین میراث فرهنگی اسلام نهج البلاغه است.
این کتاب مجموعه ای به ابعاد وجودی یک انسان کامل پس از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است.
کتابی است برای شفای دردهای روحی بشر و راز هدایت اجتماعی و سیاسی، این کتاب منشور انسان سازی و دریچه ای به نور و راهی از ملک تا ملکوت است. کتابی است که در آن والاترین اندیشه ها و معرفتها، و نیکوترین سیرتها و سلوکها جلوه یافته و انسانها را هدایت نموده است. نهج البلاغه چشمه ای است از خورشید حقیقت که رایحه وحی الهی و شمیم کلام نبوی از آن استشمام می شود. کتابی که در برگیرنده حکمتهای متعالی، قوانین راستین سیاسی، مواعظ نورانی، سلوک الهی، نظام تربیتی و عرفان حقیقی است. نهج البلاغه کتابی است که با بیان معارف حقیقی راههای رسیدن انسان به کمال واقعی و نائل شدن به مقام قرب الهی را فراروی انسانهای جویای حقیقت قرار می دهد. (3) در دنیای پیچیده امروز ارزش این کتاب در پاسخ به مسائل مختلف بشری بهتر هویدا می شود. اگر کنجکاوانه در مطالب آن دقیق بشوین در می یابیم که خداوند متعال علی را آفریده تا از زمان و مکان خویش فراتر رود و برای همه زمانها و نسلها سخن بگوید، گویا همه نسلها را فراروی خود می بیند. البته به نظر می رسد اولویت در سخنان امیرمؤمنان مداوای دردهای درونی و نفسانی و تربیت و خودسازی و درمان دردهای اجتماعی است که در همه زمانها دامنگیر همه انسانها بوده و خواهد بود. ایشان پیوسته انسانها را به پرهیزگاری و دوری از هوای نفس و جهل و نادانی و روی آوردن به علم و عمل و تفکر در شگفتی های آفرینش و تأمل در اوصاف و آیات حق تعالی و درک و شناخت صحیح توحید و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تمییز حق از باطل و عدالت فرا می خواندند. (4)
نهج البلاغه سخن و پیام رادمرد بزرگ عالم، مظهر علم الهی، دروازه ی شهر دانش نبوی و سرچشمه ی دریای بی کران معارف انسان ساز اسلام، علی علیه السلام است که کسی را توان پرواز بر قله ی قاف فضایل و کمالاتش نیست. نهج البلاغه کتابی است که با فطرت، عقل، وجدان، عواطف و احساسات بشری هم آواست، و کتابی است که تفسیر کلام جاودان خداوند متعال می باشد و در ابعاد مختلف معارف بلند الهی چه از نظر جهان بینی، عقاید، انسان سازی و اخلاق و آموزه های دینی، سیاسی اجتماعی و… مجموعه ای کم نظیر و بی بدیل است. پس از قرآن کتابی از جهت تبیین معارف گوناگون ارزشی، اخلاقی، معنوی و عرفانی و… و اثر گذاری در بعد معنوی همتای نهج البلاغه نیست.
کتابی که سرچشمه ی زلال آن امیرمؤمنان علی علیه السلام خلاصه ی اسلام و قرآن و سخن گوی سنت و سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، کسی که در زندگی شخصی خود الگوی پاکدامنی، پارسایی، پرهیزکاری و خلاصه الگوی انسان کامل است. فضایل و مناقب امیرمؤمنان چنان گران سنگ است که جز خدا و پیامبرش و رهبران معصوم کسی قادر به توصیف او نیست اما از باب اینکه:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
اندکی از آن فضایل بسیار را در باب انسان کامل و به خصوص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر می شماریم.
با نگاهی به خطبه های 173، 110 و 160 سیری در سیره ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم داریم و پس از آن به بررسی برخی دیدگاههای روانشناسی در زمینه ی انسان کامل می پردازیم.
خطبه 173
و من خطبه له علیه السلام
فی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: و من هو جدیر بأن یکون للخلافه و فی هوان الدنیا رسول الله أمین وَحیْه، و خَاتَمُ رُسُلِهِ، وَ بَشیرُ رَحْمَتِهِ، وَ نَذیِرُ نِقْمَتِهز. الجدیر باخلاقه (أیُّهَا النَّاسُ، إنَّ أحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الأمْرِ أقْواهُمْ عَلَیْه، و أعْلَمُهُمْ بِأمْرِ اللهِ فِیهِ، فَإنْ شَغَبَشَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإنْ أبَی قُوتِلَ . وَ لَعَمْرِی، لَئِنْ کَانَتِ الاْمَامَهُ لاَ تَنُعَقِدُ حَتَّی یَحْضُرَهَا عَامَّهُ النَّاس، [فج مَا إلَی ذلک سَبیلٌ، وَلکِنْ أهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَی مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أنْ یَرْجِعَ، وَ لاَ لِلغَائِبِ أنْ یَخْتَارَ.
ترجمه خطبه 173
از خطبه های امام علیه السلام که در آن از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و کسی که سزاوار خلافت است و همچنین از پستی دنیا سخن به میان آورده:
1- رسول خدا محمد صلی الله علیه و آله و سلم امین وحی او بود و خاتم پیامبرانش، بشارت دهنده به رحمت او و بیم دهنده از کیفرش.
2- سزاوارترین کس برای خلافت: ای مردم سزاوارترین کس به خلاقت قوی ترین مردم نسبت به آن است و داناترین آنها به فرمانهای خدا، پس اگر آشوبگری به فتنه انگیزی برخیزد، از او خواسته می شود که به حق بازگردد، و اگر امتناع ورزد با او به نبرد باید پرداخت.
الگوی انسان کامل
در فرازی از خطبه 173 با بیان “إن احق الناس بهذا الامر…” بر امامت و خلافت و با بیان “امین وحیه و خاتم رسله…” بر مسأله وحی و بعث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تأکید می شود. خداوند متعال در جای جای قرآن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان اسوه حسنه و الگوی انسان کامل به مردم معرفی می کند: (قَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ). (5) و اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اولوالامر (اوصیای پیامبر) را اطاعت از خداوند میداند. (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ). (6) و یا (مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ). (7)
در خطبه ی 110 نهج البلاغه حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
“و اقتدوا بهدی بنبیکم، فإنه أفضل الهدی” و یا “و استنوا بسنته فإنها أهدی السُنن” از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روشهاست. (8)
و در فرازی از خطبه 160 می فرماید: “و لقد کان لکم فی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کاف لک فی الاسوه” برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام را اطاعت نمایی تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدیها و عیب های دنیا و رسوایی ها و زشتیهای آن باشد. (9) و یا در فراز دیگری از همان خطبه می فرماید: “فتأسّ بنبیک الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله و سلم فإن فیه أسوهً لمن تأسی” پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان و مایه ی فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد. در این خطبه با بیان ویژگیهایی از زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ساده زیستی ایشان، تأکید قرآن را در الگو بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یادآوری می کند، تا جایی که می فرماید: “فإنّ الله جعل محمداً صلی الله علیه و آله و سلم علماً للساعه، مبشراً بالجنه و منذراً بالعقوبه”. خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نشانه ی قیامت، و مژده دهنده ی بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد. (10) در نظام اسلامی وقتی خداوند متعال انسانهای شایسته و برگزیده ای را برای هدایت انسانها می فرستد و ویژگیهای آنها را نیز به عنوان رهبر و حاکم بیان می نماید به این معنی است که انسانها این افراد صالح و شایسته را جهت رسیدن به کمال واقعی و مقام قرب الهی الگو و سرمشق خود قرار دهند و اطاعت از آنها را اطاعت خدا تلقی کنند تا به سعادت واقعی برسند. با این همه تأکید قرآن و نهج البلاغه بر الگو و سرمشق بودن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، به نظر می رسد سیری در سیره ی آن حضرت و آشنا شدن با شیوه ی زندگانی ایشان ضروری باشد. استاد شهید مرتضی مطهری یکی از منابع شناخت از نظر اسلام و راه تکمیل و اصلاح دید و بینش هر فرد را سیره ی اولیا و پیشوایان اسلام، از شخص رسول اکرم تا ائمه اطهار علیهم السلام و به عبارت دیگر سیره ی معصومین علیهم السلام می دانند.
و اما وظیفه ی ما در قبال تعبیر قرآن از وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این است تا از وجود ایشان استفاده کنیم و این بدین معناست که از آن جایی که هم گفتار و هم رفتار و هم قول و هم فعل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای ما راهنما و سند است باید از آن بهره ببریم و در تفسیر و توجیه کلام و گفتار و رفتار ایشان تعمیق کنیم تا بتوانیم آن را درک کنیم. و به تعبیر استاد شهید مطهری، وقتی سیره پیغمبر می گوییم؛ سیر یعنی حرکت، رفتن و سیره یعنی نوع حرکت و نوع رفتن، پس آنچه برای ما مهم است نوع رفتار و سبک رفتار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. (11)
نیاز به الگو
یکی از بهترین شیوه های تربیت، معرفی الگوهای موفق است. الگو به کلیات و تئوریها، روح و حیات می بخشد. الگوی خوب مردم را از رفتن به سراغ الگوهای بد باز می دارد و الگوی خوب، دعوت و تبلیغ عملی است.
خداوند متعال بارها به پیامبر دستور داده، نمونه های برجسته انسانیت را به مردم معرفی کن تا این الگوها به فراموشی سپرده نشوند. چنانکه در آیه ای می فرماید: “و اذکر فی الکتاب ابراهیم” (یاد ابراهیم را زنده بدار) و یا در آیه ای دیگر می فرماید: “و اذکر فی الکتاب مریم” (یاد مریم را زنده بدار). (12) که از طریق دیدن الگوی موفق، مجسم کردن مطالب ذهنی و شاید محال برای انسان ممکن می شود.
همچنین وقتی قرآن کریم الگو بودن پیامبر را متذکر می شود، می فرماید: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ) (13)، همانا برای شما در سیره ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم الگو و سرمشقی نیکوست، البته برای کسانی که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند. در این آیه الگو بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در همه ی زمینه ها مورد تأکید قرار گرفته است:
1- وقتی آیه با “لقد” شروع می شود، هم حرف لام و هم حرف (قد) به معنای قطعاً می باشد. یعنی قطعاً و حتماً پیامبر برای شما الگوست و در الگو بودن او شک نکنید.
2- کان به معنای ثبوت و دوام است یعنی الگو بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در همه عصرها و برای همه نسلها است.
3- (فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ) به معنای این است که شما نمی توانید مثل پیامبر باشید اما از لابه لای رفتار و گفتار و اخلاق ایشان می توانید برای خود الگویی بیابید.
4- واژه ی اسوه در مورد پیروی از دیگران در کارهای خوب به کار می رود که قرآن، این کلمه را برای حضرت ابراهیم علیه السلام در برائت از شرک و مشرکان و برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در الگو بودن در همه امور به کار برده است. و سپس در ادامه ی آیه می فرماید: کسانی می توانند پیامبر را الگوی خود قرار دهند که قلبشان سرشار از ایمان و یاد خدا باشد (لمن کان یرجوا… و الیون الاخر). (14)
سیری در سیره نبوی
وقتی به زندگانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان رهبر و پیشوای جامعه ی اسلامی می نگریم به جز ساده زیستی و قناعت و زندگی بدون ریا و تجملات ظاهری چیزی نمی بینیم. که البته همه ی پیامبران الهی نیز اینگونه بوده اند. امیرمؤمنان علی علیه السلام فلسفه ی بعثت پیامبران را که اینگونه ساده و بی ریا و بدون تجملات و تجهیزات و تشکیلات ظاهری مردم را به سوی خدا می خوانند، این طور بین می کند که: اگر خداوند اینها را به پیامبران بدهد اختیار از بین می رود و ایمان افراد از روی جبر است و همه ایمان می آورند که آن ایمان واقعی نیست بلکه ایمان آن است که مردم از روی حقیقت و اختیار به دین روی آورند. (15)
خداوند نیروی ظاهری به پیامبرانش نمی دهد بلکه نیروی آنها را در همت و عزم و اراده ی راسخ آنها قرار داده و آن نیرو را در روحشان قرار داده تا در اوج سادگی و قناعت در برابر تمام قدرتها باستند و آنها را به خدا بخوانند. کار انبیاء الهی و از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حرکت انسان از منزل نفس به سوی حق می باشد. بشر را از خودی رهاندن و به حق رساندن است، دعوت مردم به سوی حق، تبلیغ، ارشاد و هدایت مردم به سوی معبود خویش وظیفه ی اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. و از آنجا که این کار که دعوت به حق پرستی و حقیقت پرستی است، کار بسیار مشکلی می باشد در این فراز امیرالمؤمنین علیه السلام سزاوارترین افراد را برای خلافت، قوی ترین و داناترین افراد به فرمانهای خداوند متعال می دانند. در قرآن کریم آمده است: (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ) (16). اولین چیزی که بیان می کند این است که ای داعی الی الله مردم را از طریق حکمت و موعظه به سوی پروردگارت بخوان. و یا در آیه 45 سوره ی احزاب آمده: (یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً). ای رسول تو را فرستاده ایم تا گواه این امت باشی، تو را نوید بخش و نوید دهنده برای این امت فرستاده ایم. راه قرآن، دعوت به حق است، دعوت به بزرگترین حقایق عالم که تنها توسط عقل پذیرفته می شود. و هدایت عقلها تنها بوسیله ی دلیل و برهان و حکمت و سخن منطقی امکان پذیر است. از سوی دیگر رسالت انبیاء علاوه بر ابلاغ دعوت الهی به عقلها، ابلاغ و نفود پیام الهی بر دلها نیز می باشد و این رسالت نفوذ در عمق روح بشر و در اختیار گرفتن تمام وجود و احساسات انسانها را شامل می شود. از آنجا که انسان دارای روحی فوق العاده لطیف و حساس است و خیلی زود در برابر فشارها عکس العمل نشان می دهد و گریز را ترجیح می دهد، سلام که دین گذشت و تشویق است نیز بر این مسئله توجه داشته و انسان را دارای اراده و اختیار دانسته تا به میل و رغبت خویش به دین روی آورد (لا اکراه فی الدین…) لذا از این جهت پیامبر را بشارت دهنده به این امر می داند و از مردم می خواهد تا با میل و رغبت خود به عبادت بپردازند و چیزی را به خود تحمیل نکنند. که این امر جز در سیره ی انبیاء و به ویژه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار دیده نمی شود. آنچه در آیات قرآن در رابطه با سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به چشم می خورد در آیه 159 آل عمران اینگونه به چشم می خورد که:
(فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ…) جایی که خداوند متعال خطاب به پیغمبرش می فرماید: ای پیامبر به موجب رحمت الهی به تو، در پرتو لطف خدا نسبت به مسلمین اخلاقی نرم و ملایم داری و نسبت به آنها همیشه در حال ملایمت و بردباری و حسن خلق و حسن رفتار هستی، و اگر این اخلاق نرم و خلق و خوی ملایم تو نبود مسلمانان به دین می باشد، همچنان که این امر در تأیید فرازی از خطبه های امیرمؤمنان علیه السلام نشان می دهد که رهبر و مدیر و پیشوای جامعه ی اسلامی باید دارای اخلاق شخصی و فردی آرام و ملایم باشد و خوش خلق و خوش رفتار باشد، آنچه در سبک و روش و سیاق پیامبر و حتی امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه در مسایل اصولی و دینی، بلکه در مسائل شخصی و فردی به چشم می خورد و در عین ملایمت در رفتار، در مسائل اصولی انعطاف ناپذیر و با صلابت بودند. و نیز وقتی در ادامه ی آیه می فرماید “… و شاورهم فی الامر” پیامبر را به مشورت کردن با مسلمین دعوت کرده و او را به عنوان رهبر جامعه ی اسلامی بی نیاز از مشورت در کارهای نمی داند. که این امر نیز در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله به خوبی به چشم می خورد. با نگاهی هر چند کوتاه به سیره ی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ذکر شواهدی از قرآن و نهج البلاغه در بیان اینکه پیامبر نمونه ای از انسان کامل می باشد، ویژگیهای انسان کامل را از نظر اسلام مورد بررسی قرار می دهیم.
انسان کامل از نظر اسلام
شهید مطهری در کتاب انسان کامل قبل از اینکه انسان کامل را تعریف کند به بررسی ابعاد وجودی انسان سالم و یا انسان ناسالم می پردازد و انسان را شامل روح و جسم می داند که فرد می تواند از نظر جسمی و یا روحی و یا هر دو بیمار باشد، که البته در بحث انسان سالم یا ناسالم بیشتر به روح و روان انسان توجه دارد و تا به جسم و بدن او. از منظر قرآن انسان سالم انسانی است که به تزکیه نفس و تهذیب نفس بپردازد و روح و روان خود را از بیماریها عقده ها، ناراحتیها و تاریکیها و انحرافات مصون نگه دارد. از آن جا که انسان دارای دو بعد ملکوتی و ملکی است و روحی خدایی دارد، این آفرینش انسان که انسان را مرکب از
استعدادهای گوناگون می داند و سپس به او اراده و آزادی انتخاب عطا نمود و او را مورد آزمایش و امتحان الهی قرار می دهد، نشانه ای از کامل بودن انسان و کمال اوست، کمالی که در تعادل و توازن استعدادهای گوناگون اوست. انسان کامل است که به یک استعداد بسنده نمی کند و سعی در ایجاد هماهنگی و توازن دربین استعدادهایش دارد.
انسان کامل انسانی است که همه ی ارزشهای انسانی در او هماهنگ رشد کرده باشد و به حد اعلی رسیده باشد. انسانی که از او در قرآن، تعبیر به امام می شود:
(قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً) (17)، یعنی پس از همه ی امتحانها و آزمایشها به مقام امام یعنی انسان کامل رسیدی، یعنی اکنون به حدی رسیده ای که می توانی الگو باشی، امام و پیشوا باشی، تو انسان کاملی که انسانهای دیگر برای کامل شدن می توانند خود را با تو تطبیق دهند. پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز انسان کامل است چرا که دست پرورده و پرورش یافته ی دامان پیغمبر اسلام است و همه ی ارزشهای انسانی، در حد اعلی و هماهنگ در او رشد کرده و به خوبی در ایشان به چشم می خورد. (18)
اما ارزشهایی که برای انسان کامل حائز اهمیت هستند چه ارزشهایی هستند؟
شهید مطهری ارزشهایی را که انسانها به سمت آنها گرایش دارند معرفی می کند و بیان می کند که اگر انسانها در هر یک از این ارزشها افراط و تفریط کنند و هماهنگ با هم در آنها رشد نکنند، این گرایشهای افراطی انسان را به گمراهی می کشاند نه به کمال.
عبادت یکی از ارزشهایی است که مورد قبول و تأیید اسلام است، خلوت با خدا، نماز، دعا، مناجات، تهجد، نماز شب و… به عنوان عبادت جزء لاینفک اسلام است. خدمت به خلق از دیگر ارزشهایی است که به عنوان ارزشی قاطع و مسلم در قرآن به آن سفارش شده است. آزادی از بالاترین و عالیترین ارزشهای انسانی است که مافوق همه ی ارزشهای مادی انسان است. عشق به خداوند، عدالت، محبت و سایر ارزشها وقتی در کنار هم جمع می شوند و به طور هماهنگ و متعادل در انسان رشد می یابند، حاصل کار انسان کامل می شود. از نظر اسلام انسان حقیقتی است که نفخه ی الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیاء موجود در طبیعت تجانسی ندارد. انسان به دلیل احساس جاودانگی و عشق به خدا، در این دنیا احساس غربت و تنهایی می کند، که شهید مطهری از آن تعبیر به درد می کند، دردی که انسان را به عبادت و پرستش خداوند و راز و نیاز با معبود و اصل خویش می کشاند. انسانهایی که به یقین کامل رسیده اند و به روح اتصال پیدا کرده اند مصداق این حقیقت اند که (أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ). (19)
وقتی خداوند می فرماید: لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه… به تعبیر قرآن، خداوند پیامبری از میان شما و از جنس شما برای شما آورده است که رنجهای شما برای او ناگوار است و او درد شما را دارد. جایی که خداوند می فرماید: پیامبر حریص نجات مردم است، و حریص بهبود بخشیدن به دردهای مردم، که این درد خلق داشتن است، و جایی که امیرمؤمنان علیه السلام با داشتن بهترین امکانات و فراهم نمودن بهترین خوردنیها و آشامیدنیها از خوردن اجتناب می کنند که مبادا در جایی فردی گرسنه بخوابد، اینها یعنی درد خلق داشتن، همان دردی که به تعبیر شهید مطهری انسان را به کمال می رساند و نشانه ی روح خدایی داشتن است و نشانه ی رسیدن به معبود خویش است.
با بررسی ابعادی از وجود انسان کامل از نظر اسلام، برخی دیدگاههای روانشناسی را که انسان سالم و یا به عبارت دیگر انسان کامل را مورد توجه قرار داده اند بررسی کوتاهی می کنیم.
انسان کامل از نظر علم روانشناسی کسی است که خوب می اندیشد و احساس و عواطف قوی داشته و نیازهای جسمانی خود را به خوبی برآورده ساخته و در عمل موفق باشد.
نظریه بندورا
در بین روانشناسان نظریه یادگیری مشاهده ای (اجتماعی – شناختی) بندورا به این نکته اشاره می کند که افراد از طریق مشاهده، رفتار دیگران را یاد می گیرند، اساس یادگیری مشاهده ای سرمشق گیری است که عبارت است از اضافه کردن به رفتار مشاهده شده و کسر کردن از آن و تعمیم دادن به موقعیتهای دیگر. به عبارت دیگر، سرمشق گیری فرایند های شناختی را در بردارد و صرفاً تقلید و یا کپی کردن نیست و بازنمایی نمادین اطلاعات و ذخیره کردن آن برای استفاده در آینده را شامل می شود. البته از نظر بندورا در جریان یادگیری، توجه فرد به الگو، بازنمایی یا مرور ذهنی رفتار، تولید رفتار و انگیزش فرد برای انجام آن رفتار مهم می باشد و در عین حال انسان از افرادی که مقام بالایی دارند و با کفایت و قدرتمندند و شایستگی بیشتری دارند و نیز میزان ارزشی که برای آن رفتار قائل می شود بهتر و بیشتر سرمشق گیری می کند. (20)
همچنان که ذکر شد خداوند متعال نیاز انسان را به الگو و سرمشق به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یادآوری می کند تا افراد با دیدن الگوهای خوب و موفق به سراغ بدیها و زشتیها نروند و یاد آن را نیز به فراموشی نسپارند. به طوریکه این امر را در جای جای قرآن کریم می بینیم که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گرفته تا سایر انبیاء و حتی ائمه اطهار و معصومین علیهم السلام، نام آنها به عنوان انسان کامل و موفق و الگو و سرمشق ذکر شده و برای ما انسانها یادآوری شده است. که می توانیم دیدگاه بندورا را با این بخش از روانشناسی اسلامی مطابق بدانیم.
روان شناسی کمال
اگر دیدگاههای روان شناسی را بررسی کنیم وقتی به دیدگان انسانگرایان می رسیم با کمی تأمل می توانیم نظریات آنها را در باب انسان سالم با بخشی از تعالیم نهج البلاغه در این مورد نزدیک دانست. روانشناسانی چون راجرز، مزلو، اریک فروم، فرانکل، یونگ و آلپورت به این حقیقت که ارزش و جایگاه فرد در تعلیم و تربیت و رسیدن به کمال حقیقی در کجا قرار دارد پرداخته اند. انسانگرایان معتقدند که انسان در هر شرایطی و در هر نقطه ای از جهان قابل احترام و توجه است و دارای اراده و حق انتخاب است. و هر فرد را دارای ویژگیهای منحصر به فردی می دانند که دارای استعدادهای خاصی است که برای رسیدن به کمال باید آنها را شکوفا سازد. تربیت فرد را مبتنی بر رشد همه جانبه او می دانند که این امر ابتدا از طریق شناخت خود و شناخت جهان اطراف حاصل می شود و بر ایجاد انگیزه و رغبتهای فرد تأکید می کند. (21)
از نظر انسانگرایان درک انسان از جهان اطراف، نحوه ادراک و بینش او را نسبت به خود و جهان تشکیل می دهد. اگر این ادراک از جهان هستی ادراک درستی باشد، خود او و بینش او درست و در جهت مثبت است و فرد را به سمت خود شکوفایی و رسیدن به کمال هدایت می نماید.
انسان سالم از نظر راجرز:
از نظر راجرز، گرایشی در تمام انسانها در جهت کمال و تحقق بخشیدن به است،دادها وجود دارد. (22) منبع رشد روانی و رسیدن به کمال در درون خود فرد قرار دارد و افراد تجربیات خود را به عنوان واقعیتی در جهت رسیدن به خود شکوفایی به کار می برند. راجرز انسان را موجودی آزاد و دارای حق انتخاب می داند که اساسا پیش رونده است و تحت شرایط مناسب با تلاش و کوشش به سمت خود شکوفایی رشد خواهد کرد. انسانها بصورت هدفمند در جهت اهدافی که خود تعیین کرده اند تلاش می کنند. در عین حال بر تفاوتهای فردی نیز تأکید می کند و هر فرد را دارای ویژگیهای منحصر به فرد می داند. (23) از نظر راجرز انسان مسئول بهبود شخصیت خویش است و با ادراک آگاهانه از خویش و دنیای پیرامون خویش هدایت می شود. معیار نهایی انسان تجربه عاطفی و هوشیار اوست که تکامل شخصیت را هموار می سازد. انسان با کنش کامل در نظریه ی راجرز مسیر و روندی است که به سوی تحقق خود پیش می رود که این امر مستلزم آزمودن پیوسته و مداوم همه ی تواناییها و استعدادهای فرد است. افرادی که به تحقق خود می پردازند، به راستی خودشان هستند و خود را پشت نقابها پنهان نمی کنند، این افراد مالک شخصیت خویش هستند و با آداب و اصولی که دیگران وضع کرده اند زندگی نمی کنند، و در همه شرایط شخصیت یکسانی دارند. این افراد پنج ویژگی دارند که عبارت است از:
آمادگی کسب تجربه، زندگی هستی دار، اعتماد به ارگانیسم خود، احساس آزادی و خلاقیت.
به نظر می رسد انسان کامل و سالم از نظر روانی که راجرز آنها را افراد آینده می نامد، در برابر همه ی شرایط سازگاری دارند و به جای تحریف یا انکار تجربیات خود، آنها را به دقت در آگاهی خود نمادی می کنند و تجربیات خود را بهترین ملاک تصمیم گیریشان می داند و هر تجربه را در هر لحظه تازه و منحصر به فرد می دانند و هر گونه احساس تغییر را می پذیرند، در عین اینکه به راهنمایی دیگران متکی نیستند، خواهان برقراری ارتباط دوستانه با افراد سالم هستند، به دنبال معنایی فراتر از خودشان هستند و آرزوی زندگی معنوی و آرامش درونی دارند. برای رسیدن به نفع شخصی، آسیبی به دیگران نمی رسانند و برای دیگران اهمیت قائل هستند و آماده کمک به آنها هستند، احساسات خشم و شادی خود را در مسیر درست هدایت می کند و از زندگی لذت بیشتری می برند. (24)
انسان سالم از نظر مزلو
مزلو نیز معتقد است که انسانها به طور طبیعی به سمت خود شکوفایی گرایش دارند و نیازهایی اساسی آنها را برانگیخته می کند که در نهایت به رشد و سلامتی او و رسیدن به کمال منجر می شود او انتخاب آزاد و داشتن حق انتخاب را از ویژگیهای افراد خود شکوفا می داند. (25) مزلو جهت دست یافتن انسانها به تحقق خود، سلسله مراتبی از نیازها را مطرح می کند که ارضای این نیازها از سطوح بالاتر می باشد. این نیازها عبارتند از: 1- نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک، 2- نیاز ایمنی، 3- نیاز محبت و احساس تعلق داشتن و 4- نیاز به احترام. وقتی انسانها نیازهای سطوح پایین خود را بر آورده ساختند، سپس به سمت عالی ترین نیاز یعنی نیاز به تحقق خود، که کمال عالی و کاربرد همه تواناییها و محقق ساختن همه ی خصایص و قابلیتهای بالقوه است، روی می آورند. انسان سالم از نظر مزلو انسان خواستار تحقق خود است که دارای ویژگیهایی است:
این افراد برای رسیدن به کمال و تحقق خود، درک صحیحی از واقعیت دارند و جهان اطراف را آنگونه که هست می بینند نه آنگونه که خود می خواهند، نقاط قوت و ضعف خود را بدون ناراحتی می پذیرند و وجود خویش را آنگونه که هست و بدون ریا می پذیرند، این افراد تعهد کاری داشته و احساس استقلال و خودباوری دارند و نسبت به کارها و تصمیمات خود احساس مسئولیت دارند و مستقل عمل می کنند، از تنهایی لذت می برند و از تجربه های جدید به خوب استقبال می کنند، در عین احساس استقلال و تنهایی، نسبت به همنوع خود احساس هودلی و محبت دارند و آماده ی کمک به دیگران هستند و در روابط خود با دیگران صمیمی هستند و روابط مستحکمی با آنها دارند، اهداف و مقاصد برایشان مهم است و ابتکار و خلاقیت داشته و دست به آفرینندگی می زنند. (26)
فروم و تعالی انسان
در این بخش دیدگاه اریک فروم را بیان می کنیم که معتقد است نیاز انسانها به تعالی که به صورت میل به فراتر رفتن از وجود منفعل و رسیدن به هدفمندی و آزادی تعریف می شود. (27) آنها را به جلو می راند. انسانها از طبیعت جدا شده اند و عشق راهی است که میتواند آنها را با دنیا متحد کند. و در عین حال به فردیت و یکپارچگی برسند، نیاز به ریشه دار بودن یا احساس بار دیگر در زادگاه خود بودن یک نیاز وجودی در انسانهاست. هر فرد فلسفه ای دارد، طی نمودن مسیر بدون هدف یا مقصد بی ارزش است، هدف غایی انسان ” هدف دلبستگی” است. که این هدف انرژی افراد را در جهت واحدی متمرکز می کند و به آنها کمک می کند تا وجود خویش را تعالی بخشند و به زندگی خود معنی بدهند. (28) در دیدگاه فروم انسان سالم، انسانی است: عاشق، آفریننده، دارای قوه ی تعقّل و ادراک که در جهان پیرامون خویش ریشه دارد و حاکم بر سرنوشت خویش است. فرد سالم از نظر فروم، دارای جهت گیری بارور است یعنی همه ی قدرتها و استعدادهای بالقوه خویش را به کار می گیرد تا به کمال واقعی یعنی تحقق خود دست یابد. از نظر فروم این افراد توانسته اند با دنیای طبیعت پیوند مجدد برقرار کنند و در برابر نیازهای انسانی: ارتباط، تعالی، ریشه دار بودن، درک هویت و معیار جهت یابی راه حلهای مناسبی یافته اند. از نظر او عشق یعنی: “وحدت با کسی یا چیزی خارج از خویشتن، تحت شرایط حفظ کردن جدایی و یکپارچگی خویشتن”. (29)
عشق در عین اینکه به فرد امکان می دهد استقلال و یکپارچگی خود را حفظ کند او را قادر می سازد تا با دیگران نیز ارتباط برقرار کند. نیاز به تعالی، یعنی میل به فراتر رفتن از وجود منفعل و رسیدن به قلمرو هدفمندی و آزادی است که فرد را به جلو می برد. درک هویت افراد از طریق احساس ریشه دار بودن و پیوند با دنیای طبیعت ایجاد می شود که این احساس درک هویت، نشان از سلامت عقل افراد دارد. افراد برای یافتن مسیر درست نیاز به نقشه و معیار جهت یابی دارند، و از آنجا که هر فرد در زندگی فلسفه ای دارد به طوریکه آنچه با عقل و نظرشان مغایر باشد غیر منطقی به نظر می رسد، بنابراین عقل سلیم را معیار جهت یابی می داند و برای اینکه عقل از بین نرود هدف دلبستگی را معرفی می کند که هدف غایی انسان است. اریک فروم در تأیید و تصدیق ادیان، عشق به خدا را بالاترین و قرویترین نوع عشق می داند. او نسبت به عشق به خداوند تعظیم و تجلیل فراوان نموده و این عشق را کاملترین نوع عشق می داند و خداپرستان مخلص را در شخصیت و فداکاری از برجسته ترین افراد می داند و می گوید: “انسان واقعاً متدین، اگر پیرو اساس عقیده ی یکتا پرستی باشد، هرگز برای چیزی دعا نمی کند و از خدا انتظار چیزی ندارد”. (30) که البته این با گفتار امیرمؤمنان علی علیه السلام که می فرمایند: خدا را از آن جهت که شایسته عبادت است عبادت می کنم نه به خاطر بهشت و جهنمش، مطابقت دارد. با همه ی این اوصاف فروم برقراری ارتباط مجدد فرد با خلق، طبیعت و خود را از طریق عشق ورزی، تنها راه نجات فرد از تنهایی و ناامیدی، و راز سلامت او می داند.
انسان سالم از نظر فرانکل
به اعتقاد فرانکل سه عامل، معنویت، آزادی و مسئولیت جوهر وجودی انسان هستند. از نظر فرانکل اراده ی معطوف به معنا با نیرومندی می تواند همه ی انگیزشهای انسان را تحت الشعاع قرار دهد. در زندگی بی معنا دلیلی برای زیستن نیست، معنای زندگی برای هر فرد منحصر به فرد و ویژه ی تفکر اوست. معنا دادن به هستی و وجود خود با اراده و پذیرفتن مسئولیت شخصی ارتباط پیدا می کند، فرد باید از خود فراتر رود و مجذوب شخص یا چیزی فراسوی خود شود تا بتواند به معیار نهایی رشد و پرورش و کمال واقعی دست یابد. هدف وجودی انسان برای شکوفایی استعدادهای بالقوه، معنی دادن به زندگی است، رسیدن به کمال استفاده ی مؤثر از فرصتهاست و به کار گرفتن خردمندانه ی وقت و عمر برای رسیدن به کمال که حتی در سخت ترین شرایط نیز یافتن معنا در زندگی است که راه مقابله را پیش روی انسان باز می کند. فرانکل عشق را هدف نهایی انسان می داند و رستگاری را از راه عشق و در عشق میسر می داند. مورد محبت کسی قرار گرفتن و درک اینکه هستی و وجود یکتای او مورد پذیرش قرار گرفته و از سوی دیگر دوست داشتن دیگران، استعدادهای بالقوه ی فرد را برای رسیدن به کمال انسانی شکوفا می سازد. از آن جا که دیدگاه فرانکل از جمله دیدگاههای وجودی است، فلسفه یا نگرشی بر روانشناسی است که بر تجربه مستقیم و فرایند شدن تأکید می کند و از نظر آنها آگاهی از مرگ نیز پایه ی وجودی انسان است که به وجود انسان معنا می بخشد. ما به خاطر انسان بودنمان مسئول زندگی فردی خود هستیم و هدف هایمان را در زندگی خود شخصاً انتخاب می کنیم، آنها وجود انسان را پیوسته در حال شدن می دانند که پیوسته در تلاش برای شکوفایی استعدادهای بالقوه اش به حد اعلای شکوفایی می باشد. (31)
اگرچه در دیدگاه فرانکل نیاز و تأثیر دین در یافتن معنی در زندگی انسان مهم می باشد، اما به نظر می رسد دین و مذهب از نظر او قراردادهای اجتماعی است نه مذهب به معنی واقعی آن، هدف نهایی برای رسیدن به کمال عشق و یافتن معنی است که مستلزم فراتر رفتن از خود است یعنی فرد باید خود را فراموش کند تا به معنایی دست یابد. اگرچه عشق به منبعی فراتر از خود، عشقی واقعی و راهی برای یافتن معنا و رسیدن به کمال است اما به نظر می رسد وجود معبودی یکتا تأثیر گذارتر از هر چیز دیگر در زندگی باشد و پیرو کلام امیرمؤمنان علیه السلام که می فرمایند: “معرفه النفس، معرفه الله” شناخت خود مقدمه ی شناخت خداوند است، فراموشی خود و فراتر رفتن از وجود خود، انسان را به کجا خواهد برد؟ آیا می توان معنایی بالاتر از خالق یکتا و تنها معبود انسان و عشقی بالاتر از عشق خداوند که کمال واقعی هر انسان عاشقی است که دل به او سپرده و تنها او را می خواهد و تنها او را می خوان و بس، یافت.
نتیجه
با نگاهی هر چند کوتاه به دیدگاه اسلام و دیدگاههای برخی روانشناسان در مورد انسان کامل یا انسان سالم، می بینیم که اسلام را که خداوند متعال به عنوان کامل ترین و جامع ترین دین و برنامه ی زندگی برای انسانها فرستاده، حتی کوچک ترین مسائل زندگی انسانها را نیز از نظر پنهان نداشته و با فرستادن و معرفی الگوهای عملی به انسانهای تشنه ی حقیقت و طالب کمال واقعی، سعی دارد تا مسیر درست و صراط مستقیم را به آنها نشان دهد، و در عین حال آزادی و اراده و مسئولیت انتخاب و تصمیم گیری را در زندگی افراد بر عهده ی خود آنها قرار داده تا از این طریق بندگان و مخلصان حقیقت جو و خداپرست و عاشقان حقیقی کمال را از سایر افراد جدا نماید. آنچه مسلم است، این است که خداوند متعال عالم و موجودات آن را بی دلیل و بی هدف نیافریده و برای هر آنچه که خلق کرده فلسفه ای قرار داده که شاید از درک ما خارج باشد. به هر حال آن چیزی که در کلام امیرمؤمنان علیه السلام و قرآن به چشم می خورد انسانی که آزاد و با اراده و دارای حق انتخاب و تصمیم گیری است و با همه ی موانع و مشکلات برای رسیدن به کمال خلاق یکتای خود را فراموش نمی کند و هدفی جز رسیدن به معبود خویش ندارد، و چیزی او را از مسیر واقعی اش منحرف نمی کند و از سوی دیگر انسانی که همه تواناییها و است،دادهایش را شناخته و جهت رسیدن به هدف نهایی اش آنها را به کار می گیرد و در عین استقلال و آزادی به فکر همنوعانش می باشد و دیگران را از نظر نمی اندازد، انسان کامل و انسان واقعی است. انسانی رنگ خدایی دارد و روحش روح خدایی است و ایمان او به معبود الهی اش همیشه جاودان و جاوید است. آنچه در دیدگاههای روانشناسی نیز می بینیم، اگرچه ممکن است هر کدام بعدی از ابعاد انسان را در نظر گرفته باشند اما بدون شک و تردید آنچه را که اسلام گفته و در آیات و روایات و کلام ائمه اطهار علیهم السلام و سیره ی آنان به چشم می خورد پس از سالهای متمادی از میان آنها را به اثبات رسانیده اند که این خود نشانه ی اعجاز اسلام و قرآن و قدرت لایزال الهی است.
خداوند، ما را به سوی سلامت و سعادت بر انگیزان و به ما درس اطاعت بیاموز.
منابع:
1. پس از قرآن کریم.
2. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، انتشارات مؤمنین، قم، 1380.
3. جس فیست و گریگوری جی. فیست، نظریه های شخصیت، ترجمه سید محمدی، یحیی، تهران، 1384، نشر روان.
4. دوآن شولتس، روان شناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل، تهران، 1375، نشر البرز.
5. مطهری، مجموعه آثار (1/16) سیری در سیره نبوی، تهران، 1381، انتشارات صدرا.
6. مطهری، انسان کامل (2)، تهران، 1376، انتشارات صدرا.
7. قرائتی، محسن، سیره ی پیامبر اکرم (با نگاهی به قرآن کریم)، قم، 1385، مرکز نشر فرهنگی درسهایی از قرآن.
8. شیخی، حمیدرضا، آشنایی با نهج البلاغه، تهران، 1379، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها.
9. دلشاد تهرانی، مصطفی، مزرع مهر، موانع و مقتضیات تربیت در نهج البلاغه، تهران، 1379، انتشارات دریا.
پی نوشت ها :
1. کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی و دبیر آموزش و پرورش زاهدان.
2. مدرس دانشگاه آزاد کرج.
3. دلشاد تهرانی، 1379 ص 11.
4. شیخی، 1379، ص 5.
5. الاحزاب (33)، آیه 21.
6. النساء (4)، آیه 59.
7. النساء (4)، آیه 80.
8. دشتی / 110، ص 211.
9. دشتی / 160، ص 300.
10. دشتی / 160، ص 311.
11. مطهری، 138، ص 40.
12. قرائتی، 1385، ص 4.
13. الاحزاب (33)، آیه 21.
14. قرائتی، 1385، ص 12 – 13.
15. مطهری، 1381، ص 88.
16. نحل (16)، آیه 125.
17. بقره (2)، آیه 124.
18. ر. ک. مطهری، 1367، ص 42.
19. رعد (13)، آیه 28.
20. سید محمدی، 1384، ص 383.
21. ر. ک. شعاری نژاد، 1374، ص 333 – 340.
22. سید محمدی، 1384، ص 556.
23. همان، ص 582 – 583.
24. ر. ک. خوشدل، 1375، ص 45 – 54.
25. سید محمدی، 1384، ص 620.
26. ر. ک، خوشدل، 1375، ص 92 – 115.
27. سید محمدی، 1384، ص 226.
28.سید محمدی، 1384، ص 226 – 229.
29. سید محمدی، 1384، ص 226.
30. عطائی، ص 135.
31. شریعتمداری، ص 281.
منبع: عباس نژاد، محسن؛ سیدی، حسین؛ رستمی، محمدحسن؛ (1387)، قرآن، روانشناسی و علوم تربیتی(2) (جلد اول مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول..