نویسنده : مصطفی کریمی
آیه پنجم
وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّه شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء وَ هُدی وَ رَحْمَه وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ (نحل: 89) و به یاد آور روزی را که در هر امتی گواهی از خودشان برایشان برانگیختیم و تو را هم بر این امّت گواه آوردیم و این کتاب را که روشنگر هر چیزی ست و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.
این آیه شریفه بیش از آیات دیگر در باب جامعیت قرآن کریم مورد توجه بوده و دلالتش بر این موضوع از آیات دیگر روشنتر است. در تفسیر آن، نکات بسیاری در خور بحث و دقت است, از جمله دلالت آیه بر بلندی مقام پیامبران به ویژه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ لکن برای پرهیز از طولانی شدن بحث, تنها نکات مرتبط با قلمرو موضوعی قرآن را بررسی میکنیم.
1. “الکتاب “. اتفاق نظر هست که مراد از کتاب در این آیه شریفه، قرآن عربیِ نازل شده و موجود در دست مسلمانان است، نه آنچه در “ام الکتاب ” یا “لوح محفوظ ” وجود دارد و این اتفاق نظر صحیح است؛ زیرا خود آیه میفرماید: “نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ “.
2. “تبیان “. در این واژه دو احتمال میرود: مصدر باشد یا اسم. در هر صورت حالت مبالغه دارد و به معنای بیان بلیغ است.86 از این عبارت بر میآید که خود قرآن به طور مستقیم بیانگری است؛ زیرا بیانگرِی غیر مستقیم با مبالغه سازگار نیست. بنابراین، اجمالی دانستن بیان قرآن در زمینه قلمرو موضوعی آن87 درست نیست و این مطلب با تصریح قرآن کریم به وظیفه تفسیریِ حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) 88 ناسازگار نیست؛ زیرا اولا، قلمرو بیان شده در این آیه ویژه پیامبر اکرم و ائمه اهل بیت(سلام الله علیها) است، پس این بیان نیز ویژه آنهاست. ثانیاً، این آیه قرآن را برای همه بر حسب سطح فهم آنان بیانگر معرفی میکند؛ با این حال، معصومان از نظر معرفت به قرآن کریم در اوج قرار دارند، لذا در برخی موارد زمینه برای بیان آن بزرگواران باقی است. این امر با بیانگر بودن قرآن کریم منافات ندارد؛ چنانکه علامه طباطبایی با اشاره به همین آیه (نحل:44) و عبارت “یعلمهم الکتاب ” در آیه سوم سوره جمعه تصریح میکند،89 تبیین و تعلیم در جایی است که مطلب فیالجمله روشن و قابل فهم است.
3. “واو ” وسط آیه، “واو ” عاطفه میباشد و صدر و ذیل آیه با هم مرتبط است. قسمت نخست آیه وجود گواه در هر امت و گواه بودن پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بر همه گواهان یا تمام انسانها را مطرح میکند و چون به علت زیادی انسانها و کثرت اعمالشان و سپری شدن زمان زندگیِ آنان این پرسش پیش میآید که چگونه پیامبر میتواند به اعمال همه انسانها آگاه شود و روز قیامت در مورد آنها شهادت دهد، قسمت دوم آیه گستره موضوعی قرآن را مطرح میکند تا بفهماند با نزول قرآن کریم با این گستردگی موضوعی بر حضرت، شهادت ایشان به آنچه باید در قیامت شهادت بدهد، میسور خواهد بود.
تفاوت زمان مورد اشاره در دو بخش آیه و مربوط بودن قسمت نخست به قیامت و قسمت دوم به دنیا دلیل بر اسینافیه بودن “واو ” و بی ارتباطی دو بخش نیست؛ زیرا اولاً، اصل این است که اجزای یک آیه به هم پیوسته باشد؛ چون با هم نازل شده است. ثانیاً، گرچه این شهادت در قیامت صورت میگیرد، تحمل آن در دنیاست کما اینکه. قرآن کریم در حکایت از حضرت عیسی(علیه السلام) میفرماید: و کنتُ علیهم شهیداً ما دمت فیهم و لمّا توفیتنی کنتَ انتَ الرقیب علیهم و انت علی کل شیء شهید؛ (مائده: 117) تا وقتی در میانشان بودم. بر آنان گواه بودم، پس چون روح مرا گرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودی، و تو بر هر چیز گواهی.
4. التفات در آیه شریفه دلالت دارد که قرآن کریم تنها برای پیامبر ـ و به تبع آن حضرت برای معصومان (سلام الله علیها) ـ تبیاناً لکل شیء است؛ زیرا طبق قواعد عربی میبایست “الکتاب ” در آیه شریفه بدون فاصله، بعد از فعل “نرلنا ” میآمد؛ چون مفعولٌ به است و مقدم بر ظرف و جار و مجرور میباشد؛ حال آنکه جار و مجرو یعنی “علیک ” بر آن مقدم شده که حاکی از نکتهای است. نکته این است که قرآن کریم تنها برای تو بیانگر همه چیز است. و تنها خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم(سلام الله علیها) این گونه مورد خطاب قرآناند.
چنانکه گذشت، طبق روایات، قرآن کریم علاوه بر ظاهر، باطنی دارد. نیز روایات دلالت دارد جز معصومان، کسی نمیتواند به فهم تمام ظاهر و باطن قرآن برسد. از جمله بنا به نقل صحیح امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: ما یَسْتَطِیْعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِی، اَنَّهُ جَمَعَ الْقُرآنَ کُلَّهُ ظاهِرَهُ وَ باطِنَهُ اِلاَّ الْاُوصِیاءُ؛90 کسی غیر از اوصیا نمیتواند ادعا کند که فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را گرد آورده است.
همچنین در روایات آمده است: “اِنَّما یَعْرِفُ القُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ؛91 حقیقت قرآن را کسی در مییابد که مخاطب آن است.
از مجموع این دلیلها و شواهد انحصار فهم آن به معصومان(سلام الله علیهم) استفاده میشود که قرآن کریم علاوه بر شأن هدایتی برای تمام مردم، شأن ویژه برای آنان دارد که با داشتن بطن آن را ایفا میکند.
4. “کل شئ “. واژه “کل ” عمومیت دارد و “شئ ” اطلاق، و اگر قرینهای نباشد، باید به اطلاق آیه ملتزم بود. برخی معتقدند که کل در آیه شریفه بیانگر شمول و عمومیت نیست، بلکه برای تکثیر و تفخیم است. بنابراین، منظور آیه آن است که قرآن بیانگر بسیاری از امور است نه تمام آن. گواهِ مطلب این است که در مورد نزول عذاب بر قوم عاد میفرماید: تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ ربّها؛ (احقاف: 25) همه چیز را به دستور پروردگارش
ویران میکند. حال آنکه خداوند همه چیز عالم را خراب نکرد؛ بلکه تنها خانههای قوم عاد ویران نمود.92
این قیاس درست نیست، زیرا پیش و پس از “کُلَّ شَیْءٍ ” در آیه 25 سوره احقاف آشکارا نشان میدهد که مراد از “کل شیء ” همه چیز در وادی قوم عاد از انسانها و خانه ها و اثاث منزل است. دقت به تمام عبارت آیههای 24 و 25 سوره این مدعای ما را روشن میکند. بنابراین در عمومیت واژه “کل ” تردید نیست؛ و “شئ ” نیز اطلاق دارد، مگر دلیل قطعی بر خلاف داشته باشیم. با توجه به آنچه گذشت، عمومیت و اطلاق “کل شیء ” مقید به اموری است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اهل بیت(س) در اجرای رسالت خود بدان نیاز دارند.
در نتیجه:
پذیرفتن عمومیت و اطلاق آیه به صورت همه جانبه مانند کار ابن مسعود93 صحیح نیست؛ زیرا آمدن معارفی بیش از مقدار نیاز حضرت محمد و امامان(س) در رسالتشان، ضرورت ندارد و شاید بیفایده است.
محدود کردن اطلاق شئ به امور هدایتی94 نیز دلیل کافی ندارد و درست نیست گفته شود: خود آیه 89 سوره نحل و آیات دیگر، هدف قرآن را هدایت انسانها به سعادت معرفی میکند؛ زیرا اولاً، مقید کردن “کل شیء ” به امور مرتبط با سعادت انسان بر خلاف دلالت خود آیه 89 سوره نحل است؛ زیرا اگر تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء بیان برای امور هدایتی باشد، این عبارت به معنای “هدیً للمسلمین ” است و آمدن “هدیً ” در آیه تکرار خواهد بود. حال آنکه اصل بر عدم تکرار در آیه است. ثانیاً، این دیدگاه از اهداف فرعی قرآن غفلت کرده است. قرآن علاوه بر هدف اصلی یعنی هدایت و سعادت انسان، اهداف فرعی نیز دارد که برای بهتر شدن زندگی انسان بیان آن ضروری است. مثلاً برقراری عدالت و بسط معنویت در جامعه غیر از آثار آخرتی، آثار دنیایی نیز دارد و سبب آرامش خاطر انسانها میگردد. در سایه عدالت فردی، غیر معتقد به خدا نیز به آرامش میرسد. بنابراین اگر هدایت به سعادت را هدف اصلی قرآن بدانیم، نمیتوان “شئ ” را مقید کرد، به ویژه آنکه آیه در مقام بیان است و خود قیدی نیاورده است. ثالثاً، قرآن کریم برای مردم هدایت است؛ ولی برای معصومان(س) شأن هدایتگری دارد. آن بزرگواران برای هدایت کردن بیش از آنکه مردم برای هدایت شدن لازم دارند، نیازمند احکام و معارف الهیاند. شاید با عنایت به این جهت باشد که یکی از اندیشوران قرآنی معتقد است با وجود اینکه آنچه از طریق وحی در اختیار مردم قرار میگیرد محدود است؛ لکن آنچه پیامبران از طریق وحی دریافت میکنند گسترده است و برخی آیات و روایات دلالت دارد که نه تنها پیامبر، بلکه کسانی هستند که به تمام آنچه هست و خواهد بود آگاهاند.95 پیامبر و امام باید به پرسشهای مردم نیز پاسخ دهند.
بنابراین، آیه شریفه به شأن قرآن کریم برای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد که باید به وسیله آن مردم را هدایت کند. در روایات نیز برای قلمرو گسترده و بیش از امور هدایتی قرآن به این آیه شریفه استناد شده است96 که برخی از آنها صحیح السنداند؛97
از جمله:
1. در اصول کافی با سند صحیح98 آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ ذِکْرُهُ ـ … خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِیهِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْءٍ وَ خَلْقَکُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض وَ نَبَأَ مَا قَبْلَکُمْ َ و فَصْلَ مَا بَیْنَکُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَکُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّه وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ؛99 همانا خداوند ـ که یادکردش گرامیباد ـ … کتابهای آسمانی را به کتاب شما پایان داد و بعد از آن کتابی نیست و هر چیزی و آفرینش شما و آسمانها و زمین و خبرِ پیش از شما و حکم کننده بین شما و خبرِ پس از شما و امور مربوط به بهشت و جهنم و آنچه را بدان نیاز دارید در آن بیان فرود آورده است.
2. با سند موثق،100 محمد بن یحیی از محمد بن عبد الجبار از ابن فضال از حماد بن عثمان از عبد الأعلی بن أعین روایت میکند که از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
أنا أعلم کتاب الله وفیه بدء الخلق، وما هو کائن إلی یوم القیامه، وفیه خبر السماء وخبر الأرض، وخبر الجنه وخبر النار، وخبر ما کان، و خبر ما هو کائن، أعلم ذلک کما أنظر إلی کفی، إن الله یقول: ” فیه تبیان؛101 من به کتاب خدا آگاهم و آغاز آفرینش و آنچه تا روز و خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و آتش و خبر آنچه بوده و آنچه خواهد بود در آن هست من این را همانند کف دست خود میدانم خداوند میفرماید در قرآن بیان همه چیز هست.
3. در محاسن برقی با سند صحیح آمده است امام صادق علیه السلام فرموده اند:
إن الله عزوجل أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَاناً لکُلِّ شَیْءٍ حَتَّی وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهّ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادّ حَتَّی ما یَسْتَطِیعَ عَبد یَقُولُ لَوْ کَانَ فی الْقُرْآنِ هَذَا إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیه؛102 خداوندِ شکستناپذیر و والا مقام در قرآن کریم بیان هر چیزی را فرود آورده است، حتی به خدا سوگند از هیچ چیزی که بندگان بدان نیازمندند، در آن فروگذار نکرده است، تا بندهای نتواند بگوید کاش این در قرآن کریم میبود، جز اینکه خداوند در آن فرو فرستاده است.
نتیجه: با توجه به اطلاق آیه شریفه و ارتباط دو قسمت آن و روایاتی که در تفسیر آن آمده است میتوان گفت این آیه بر تبیان بودن قرآن نسبت به همه چیز برای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد.
آیه ششم
وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ ءامَنواْ أَن لَّوْ یَشَاء اللّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعًا وَلاَ یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُواْ تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَه ..َ؛ (رعد: 31) و اگر قرآنی بود که کوهها بدان روان میشد یا زمین بدان قطعه قطعه میگردید، یا مردگان بدان به سخن درمیآمدند باز هم در آنان اثر نمیکرد. نه چنین است؛ بلکه همه امور به خدا وابسته است. آیا کسانی که ایمان آوردهاند، ندانستهاند که اگر خدا میخواست، قطعاً تمام مردم را به راه میآورد؟! و کسانی که کافر شدهاند، پیوسته به سزای آنچه کردهاند، مصیبت کوبندهای به آنان میرسد… .
در اینکه مراد از قرآن در این آیه شریفه قرآن نازل شده به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است یا چیز دیگر، دو نظر کلی وجود دارد:
1. آیه شریفه بیانگر ویژگیهای قرآن نازل شده است.103 برای این نظر به روایتی استناد شده است که در آن امام کاظم(علیه السلام) ضمن بیان این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، علم تمام انبیا را به ارث برده است و آگاهتر از تمام آنهاست به این آیه شریفه استناد کرده، میفرمایند:
وَ قَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ الَّذِی فِیهِ مَا تُسَیَّرُ بِهِ الْجِبَالُ وَ تُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ تُحْیی بِهِ الْمَوْتَی وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ؛104 و به تحقیق ما قرآنی را وارثیم که در آن چیزی است که کوهها بدان روان میشود و زمین بدان قطعه قطعه میگردد یا مردگان بدان به سخن درمیآیند. و ما آب زیر جوّ را میدانیم.
2. مراد قرآن فرضی است و چنانکه ذیل آیه دلالت دارد، منظور این است که اگر قرآنی با این ویژگی نازل میشد، باز آنها ایمان نمیآوردند و روایتی که در آن به این آیه استناد شده, ضعیف است. 105
طبق تفسیر نحست، آیه شریفه بر اشتمال قرآن بر اموری بیش از معارف مورد نیاز برای هدایت، دلالت خواهد کرد؛ و طبق نظر دوم آیه مربوط به قرآن نازل شده نیست. دیدگاه دوم به واقع نزدیکتر و روایت مورد استناد واقعاً ضعیف است.106 بنابراین، آیه شریفه مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم نیست.
آیه هفتم
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا؛ (اسراء: 88) بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند برخی از آنها پشتیبان برخی دیگر باشند.
قرآن کریم معجزه الهی است107 و این امر با تحدی آن ثابت میشود. آیات متعدد قرآنی با صدایی رسا از همگان میخواهد، اگر در الهی بودن آن شک دارند، با همکاری فکری و معنوی خود، همانند قرآن،108 ده سوره109 یا دست کم یک سوره110 مانند سورههای آن بیاورند. آیه شریفه، در پایان از ناتوانی همیشگیِ انسانها و جنیان از همانندآوری خبر میدهد. تاریخ نشان نداده که کسی بر این امر موفق شده باشد. آیات تحدی به تمام قرآن, با دلالت التزامیبر گستردگیِ قلمرو موضوعی قرآن دلالت دارد؛ زیرا قرآن کریم باید از تمام جهات از جمله گستره و قلمرو موضوعی معجزه باشد. علامه طباطبایی اشاره دارد که قرآن برای فرد بلیغ در بلاغت و فصاحتش و برای حکیم در حکمتش و برای دانشمند در دانشش و برای عالم اجتماعی در مسائل اجتماعی و برای قانونگذار در قانونگذاری و برای سیاسمتداران در سیاستشان و برای حاکمان در حکمرانیشان و برای همه عالمیان، در حقایقی مانند امور غیبی معجزه است و معارف دقیق الهی، فلسفی، اخلاق فاضله، قوانین دینی و فرعی از عبادتها، معاملات, امور اجتماعی و… را دارد.111
برخی از قرآنپژوهان نیز، یکی از وجوه اعجاز قرآن را، اعجاز در محتوا و اشتمال آن بر علوم فراوان دانسته و به آیه 49 قصص استناد کردهاند112 که به همانندآوری در باب هدایت تحدی میکند: قل فأتوا بکتاب من عندالله هو اهدی منهما اتبعه ان کنتم صادقین؛ (قصص: 49) بگو: پس اگر راست میگویید، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایتکنندهتر باشد تا پیرویش کنم. دلالت این آیه بر جامعیت در محتوا بدین جهت است که آیه خواسته است کتابی بیاورند که بهتر و بیشتر از قرآن کریم هدایتگر باشد. آنچه در هدایت نقش دارد محتوا و معارف است.
دلالت آیات بر شأن هدایتگری قرآن برای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) چنانکه گذشت، ظاهر آیات 38 و 59 سوره انعام, آیه 111 یوسف , آیه 89 نحل و آیات تحدی به کل قرآن کریم، مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم است و ظاهر آنها دلالت دارد که همه چیز در آن آمده است. اما بیشک قرآنی که در دست ماست، با دلالت لفظی، تمام امور دینی و هدایتی را در بر نمیگیرد، تا چه رسد به فراگیری همه چیز. حتی تعداد رکعت های نماز های واجب ـ نخستین فرع و ستون دین ـ در ظاهر الفاظ قرآن نیامده است.113 نیز ظاهر قرآن کریم نه تنها نام و احوال همه پیامبران؛ بلکه تعداد آنها را بیان نمیکند.114 از این رو، نمیتوان پذیرفت که مراد از کتاب و حدیث در این آیات، همین قرآن کریم با دلالت لفظی باشد و نمیتوان به اطلاق آیه نیز اخذ کرد. بنابر این باید یکی از چند امر ذیل را پذیرفت:
1. مراد از کتاب و حدیث در این آیات، قرآن موجود در لوح محفوظ است نه قرآن نازل شده؛
2. مراد ظاهر و باطن قرآن نازل شده است نه ظاهر تنها؛
3. مراد از “تبیان کل شیء ” بیان اجمالی یا کلیات امور است؛
4. دلالت قرآن بر همه چیز تنها لفظی نیست؛
5. اطلاق ” کل شیء ” در آیات مقید است.
این آیات مربوط به شأن هدایتگری قرآن برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد. و قرآن کریم با ظاهر و باطن خود تمام امور مورد نیاز آن حضرت و امامان معصوم(س) در اجرای رسالت را بیان فرموده است؛ زیرا از این آیات بر میآید که:
1. با عنایت به سیاق این آیات مراد از کتاب و حدیث، قرآن فرود آمده بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است، نه قرآن در لوح محفوظ، به ویژه عبارت ” نَزَّلْنا علیک ” در آیه 89 سوره نحل که نشان میدهد کتاب بر آن حضرت نازل شده است.
2. “تفصیلاً ” در آیه 111 سوره یوسف و “تبیاناً ” در آیه 89 سوره نحل دلالت دارد که بیان قرآن درباره کل شیء روشن است؛ چون تفصیل از فصل به معنای جدا کننده دو چیز است و تبیاناً مبالغه در بیان است که هیچ یک با بیان اجمالی سازگار نیست. بنابراین، باور به بیان اجمالیِ قرآن در این امر درست نیست.
3. سیاق آیه 89 سوره نحل دلالت دارد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای حضرت آگاه به این قلمرو است و مراد آیه این است که به واسطه کتابی که بر تو نازل شده و بیان هر چیز است، میتوانی به حقیقتِ اعمال و نیّت همه انسانها آگاه شوی و روز قیامت گواهی بدهی. این مطلب با عنایت به دلالت روایات بر وجود بطن برای قرآن کریم و ناتوانی از فهم تمام ظاهر و باطن قرآن جز برای پیامر اکرم و اوصیای حضرت(س), آشکارتر نمیشود.
4. عبارت “کل شیء ” در آیات اطلاق دارد و اصل بر این است که مفسر باید در حد امکان بکوشد اطلاق را حفظ کند و آن را قید نزند، چنانکه اصل بر این است که دلالت ظاهری آیه را تأویل نبرد. به ویژه با عنایت به اینکه روایات متعدد ـ که برخی از آنها قابل اعتمادند ـ بر شمول قرآن در مورد امور غیر هدایتی دلالت دارند.115 بنابراین بدون دلیلِ یقینآور نباید اطلاق آیه را به امور هدایتی مقید کرد.
5. روایات مربوط به قلمرو موضوعی قرآن116 دلالت دارند که بیان جامع قرآن ویژه پیامبر و اهل بیت(س) است و شامل امور مورد نیاز آنهاست. این روایات چهار دستهاند: دسته اول بدون اشاره به عالمان به قلمرو موضوعی قرآن, بیان میکند که خبر گذشته و آینده و هرچه در آسمانها و زمین است، در قرآن کریم وجود دارد. دسته دوم ضمن بیان جامعیت قرآن کریم اشاره دارد که عقل انسانهای عادی به آن نمیرسد. دسته سوم اشاره دارد همه چیز در کتاب و سنت آمده است. دسته چهارم ـ که بیشترین تعداد این روایات را شامل میشود ـ به نحوی اشاره دارد که بیان همه چیز در قرآن کریم، ویژه معصومان(س) است. در خبر موثقی117 امام صادق(علیه السلام) فرمودهاند: فیه خبرکم وخبر من قبلکم وخبر من بعدکم وخبر السماء والارض، ولو أتاکم من یخبرکم عن ذلک لتعجبتم؛118 در آن قرآن خبر پیش از شما و پس از شما و خبر آسمانها و زمین آمده است، و اگر کسی از آنچه در قرآن هست به شما خبر دهد، تعجب خواهید کرد.
نتیجه
آیات مربوط به قلمرو موضوعی قرآن کریم به شأنِ هدایتگری قرآن برای معصومان(سلام الله علیهم) اشاره دارد. این گستره موضوعی مربوط به ظاهر و باطن قرآن و ویژه آن بزرگواران است.
پی نوشت ها :
86. ر.ک: محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 589؛ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 8، ص 316.
87. محمد بن حسن الشیخ الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، محمود بن محمد بن محمد الزمخشری، همان، ج 2، ص 481 و 516.
88. میفرماید: وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (نحل: 44).
89. محمد حسین طباطبایی, المیزان, ج3, ص85.
90. محمد بن یعقوب الکلینی، همان، ج 1، کتاب الحجه، “باب انه لم یجمع القرآن کلّه الا الائمه “، ح 2.
91. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 349.
92. ر.ک: محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 10، ص 316.
93. ر.ک: محمد بن جریر الطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 14 ص 90.
94. ر.ک: محمد بن یعقوب، تنویر المقباس عن تفسیر ابن عباس، ص 229؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج 4، ص 589؛ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 5 – 6، ص 586؛ فخرالدین الرازی، همان، ج 2، ص 98؛ ابوحیّان الاندلسی، بحرالمحیط فی التفسیر، ج 6، ص 582؛ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 8، ص 216؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، رشید رضا، المنار، ج 7، ص 395؛ محمد بن طاهر ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 253، محمد بن عبدالحق بن عطیه، المحرر الوجیز، ج 3، ص 452.
95. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (1-3)، ص 406.
96. ر.ک: محمد بن الحسن الصفار قمی، بصائر الدرجات، ص 128، جزء سوم، باب ششم، احادیث 2 تا 7؛ فرات کوفی، تفسیرفراتالکوفی ص146؛ محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 26، ص 65، ج 35، ص 433 و ج 89،
ص 103.
97. ر. ک: محمد باقر مجلسی، مرآه العقول، ج 1، ص 202. در سند این حدیث?محمد بن یحیى، محمد بن عبد الجبار، ابن فضال، حماد بن عثمان و عبد الأعلى بن أعین آمده است که همگی امامی و ثقهاند.
98. محمد باقر مجلسی، همان، ج3، ص 157.
99. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 269، ح 3.
100. تمام راویان این روایت جز ابن فضال امامیو ثقهاند وی فطحی مذهب ولی ثقه است.
101. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 61.
102. احمد بن محمد بن خالد البرقی، المحاسن، ج 1، ص 267. شبیه این روایت در کافی، ج1، ص59 با سند صحیح آمده است.
103. شیخ طوسی گوید: از پیامبر اکرم (ص) خواستند معجزهای بیاورد که کوه با آن حرکت کند و این آیه نازل شده و بیان کرد که اگر به واسطه چیزی کوه حرکت کند همین قرآن است. ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 252.
104. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 226?
105. ر.ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 505.
106. مجلسی روایت را مجهول میداند. ر.ک: محمد باقر مجلسی، مرآه العقول، ج3، ص 21.
107. درباره معجزه الهی بودن قرآن ر. ک: عبدالله الدراز، النبأ العظیم، ص20-32.
108. ر.ک: طور: 33 ـ 34.
109. ر. ک: هود: 13.
110. بقره: 22 ـ 23.
111. ر.ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 60 ـ 61.
112. ر. ک: جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، معترک الاقتران فی اعجاز القرآن، ص 12ـ 16؛ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قرآن، در قرآن، ج 1، ص 137؛ محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص 130؛ محمد هادی معرفت، التمهید، ج 4، ص 29؛ محمدحسین حسینی تهرانی، نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 22.
113. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص210.
114. که طبق روایات 124 هزار نفر بودهاند. ” ر.ک: محمد بن الحسن الصفار قمی، بصائر الدرجات، ص 121، جزء سوم باب ” ناب نادر من الباب ” حدیث 2.
115. ر.ک: علی بن جمعه عروسی الحویزی، همان، ج 3، ص 74 ـ 76.
116. از باب نمونه ر.ک: همان. در این کتاب (نور الثقلین) 19 روایت آمده است که برخی صحیح السنداند.
117. محمد باقر المجلسی، مرآه العقول، ج 12، ص 479.
118. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 2، ص 599؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 19، حدیث 18؛ علی بن جمعه العروسی الحویزی، همان، ج 3، ص 77، حدیث 189.
منابع :
فصلنامه علمی – تخصصی قرآن شناخت، سال اول، شماره دوم