چیستى باطن قرآن کریم از منظر روایات (1)

چیستى باطن قرآن کریم از منظر روایات (1)

نویسنده: على اکبر بابایى

چکیده

وجود باطن براى قرآن، مورد اتفاق است و روایات فراوان از آن خبر داده است. اما در چیستى باطن قرآن اختلاف است و دانشمندان، تعریف هاى بسیارى مختلفى براى آن بیان کرده اند. در این مقاله مشخصات روایى باطن قرآن بیان شده و با توجه به آن، مشخصات شمارى از احتمالات و تعاریف دانشمندان گذشته و متأخر بررسى و تعریف جدیدى ارائه و از مطالب مقاله نتیجه گیرى مى شود که تمام آیات قرآن داراى باطن است و باطن قرآن، معانى و مصادیقى است که از آیات اراده شده اند، ولى دلالت آیات بر آن معانى و انطباقشان بر آن مصادیق، آشکار نیست؛ بخشى و مرتبه اى از ـ آن که فراتر از دلالت عرفى آیات است ـ ویژه راسخان در علم (پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام) است.

طرح مسأله

در اصل وجود بطن و باطن براى آیات قرآن تردید و اختلافى نیست و روایات بسیار زیادى بر آن دلالت دارد، 1 ولى در این که مراد از بطن و باطن آیات قرآن چیست، دیدگاه ها و بیانات مفسران و دیگر دانشمندان مختلف است، برخى باطن قرآن را به موعظه و اندرزى که از داستان هاى امت هاى نخستین در قرآن براى دیگران به دست مى آید، معنا کرده اند. 2 برخى گفته اند باطن هر آیه اسرارى است در آن آیه که خدا صاحبان حقیقت را بر آن آگاه کرده است 3 و برخى، با تردید بین دو احتمال،گفته اند شاید منظور از بطون قرآن معناهایى باشد که در حال استعمال الفاظ قرآن در معنا [ى ظاهر] مراد خداى متعال بوده اند، ولى الفاظ در آنها استعمال نشده و مراد بودن آنها از غیر الفاظ فهمیده مى شود و شاید منظور، لوازم معنایى باشد که لفظ در آن استعمال شده است؛ هر چند فهم ما از درک آنها قاصر باشد. 4 برخى احتمال داده اند که بطون قرآن مصادیق پنهان معناى آیات باشد که عقل ما به آنها نمى رسد و فقط پیامبر و امامان به آنها آگاه هستند. 5
برخى نیز ظاهر و باطن قرآن را طولى و نسبى دانسته و در بیان آن گفته اند که از آیات معانى متعددى در طول یکدیگر فهمیده مى شود و هر معنایى نسبت به معنایى که ساده تر و فهم آن آسان تر است، باطن قرآن و نسبت به معنایى که از آن عمیق تر، و با تحلیل دقیق ترى فهمیده مى شود، ظاهر آن است 6 همچنین برخى آن را به مفهوم عام فراگیرى که از فحواى آیات استنباط و در طول زمان به موارد مشابه قابل انطباق، تأویل مى شود، تعریف کرده اند 7 و برخى … شناخت واقعیت چیستى باطن قرآن کریم و اختیار دیدگاه صحیح در مورد آن، هم در شناخت قرآن کریم و گستره معانى و معارف آن اثر دارد و هم در آگاه شدن به روش صحیح تفسیر باطن قرآن و هم در برخورد صحیح با روایات تفسیرى؛ به عنوان مثال، اگر کسى ظاهر قرآن را به الفاظ آن یا به الفاظ و معنایى که بدون نیاز به تفسیر و تدبر از آن فهمیده مى شود، اختصاص دهد و باطن قرآن را معنایى که با تدبر و تفکر افراد عادى از قرآن فهمیده مى شود بداند، اولاً معانى و معارف قرآن را به آنچه با تدبر و تفکر از آیات فهمیده مى شود، محدود مى داند و ثانیا فهم و تفسیر تمام باطن قرآن را براى افراد عادى ممکن مى داند و ثالثا روایاتى که از معنایى براى آیات خبر داده اند که با تدبر و تفکر افراد عادى فهمیده نمى شود، مورد انکار قرار داده است؛ اما اگر کسى اعتقاد پیدا کند که بطون قرآن، بخش عظیمى از معانى و معارف است که قرآن با زبانى ویژه بر آنها دلالت دارد و فقط پیامبر و امامان معصوم که به زبان ویژه آن آگاه هستند و توانایى فهم آن را دارند و دیگران جز به عنایت و کمک آنان نمى توانند به آن بخش از معارف قرآن پى ببرند، اولاً معانى و معارف قرآن را به آنچه با تدبر و تفکر افراد عادى فهمیده مى شود، محدود نمى داند و بسیار گسترده تر از آن مى داند و ثانیا براى فهم بخشى از معانى قرآن کمک گرفتن از بیانان و روایات پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام را لازم دانسته و فهم و تفسیر تمام معانى قرآن را بدون کمک گرفتن از آنان ممکن نمى داند و ثالثا روایاتى را که معنایى براى آیات بیان کرده اند که با تدبر افراد عادى قابل فهم نیست، انکار نمى کند. بنابراین، پژوهش در ماهیت و چیستى باطن قرآن کریم، آثار علمى و عملى مهمى در بردارد و در اهمیت و ضرورت آن تردیدى نیست.
با توجه به این که مستند عمده در وجود باطن براى قرآن، روایات فراوانى است که در کتاب هاى شیعه و سنى آمده است، 8 براى پى بردن به ماهیت و چیستى باطن قرآن نیز باید توجه عمده به روایات باشد. در بررسى دیدگاه هاى مطرح در چیستى باطن قرآن و تشخیص دیدگاه صحیح از ناصحیح نیز باید دیدگاه ها را با مشخصاتى که در روایات براى باطن قرآن بیان شده است سنجید. زیرا روشن است دیدگاهى که قرآن را بر خلاف آن مشخصات معرفى کند، دیدگاه صحیح و قابل قبول نیست و دیدگاهى را مى توان صحیح دانست که با آن مشخصات مطابقت داشته باشد. در بسیارى از کتاب هاى علوم قرآنى، تفسیرى و اصول فقه و برخى مقالات 9 درباره باطن قرآن بحث و نکاتى بیان و دیدگاه هایى ارائه شده است، ولى تا جایى که من اطلاع دارم، در هیچ یک از آنها مشخصات روایى باطن قرآن، به صورت جامع، بیان نشده و دیدگاه هاى مطرح در این مسأله با توجه به آن مشخصات، مورد بررسى قرار نگرفته است. از این رو، در این مقاله ابتدا با نگاهى به روایات باطن قرآن و ذکر برخى از آنها به مشخصات روایى باطن قرآن اشاره کرده و سپس شمارى از دیدگاه هاى مطرح در این مسأله با توجه به آن مشخصات بررسى و تعریفى که با آن مشخصات مطابقت بیشترى داشته باشد، پیشنهاد و در پایان، نتایجى که از تأمل در روایات و بررسى دیدگاه ها به دست آمده است، بیان مى شود.

1. مشخصات روایى باطن قرآن

روایاتى که با عبارات مختلف از باطن خبر داده و یا نکته اى را درباره آن بیان کرده، در کتاب هاى شیعه و سنى فراوان است و آنها را به چند دسته مى توان تقسیم کرد. 10 در تک تک آن روایات، مشخصات باطن بیان نشده است، ولى با نگاهى به دسته هاى مختلف آن روایات و مطالعه و دقت در مجموع آنها مشخصاتى را مى توان براى باطن قرآن به دست آورد:

1 ـ 1. باطن داشتن تمام آیات قرآن

یکى از نکاتى که در بسیارى از روایات شیعه و سنى به آن تصریح شده، باطن داشتن تمام آیات قرآن است، به عنوان نمونه: ابن حبان، در صحیح خود، از ابن مسعود و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم روایت کرده که فرموده: انزل القرآن على سبعه احرف، لکل آیه منها ظهر و بطن؛ 11 قرآن بر هفت حرف نازل شده و براى هر آیه اى از آن ظاهر و باطنى است. در کتاب هاى روایى شیعه، با سند معتبر، 12 از فضیل بن یسار روایت شده است که درباره روایت «هیچ آیه اى از قرآن نیست، مگر این که براى آن ظاهر و باطنى است» از ابوجعفر (امام باقر) علیه السلام پرسیدم، فرمود: ظاهر آن، تنزیل آن و باطن آن، تأویل آن است … . 13 در این روایت نیز وجود باطن براى تمام آیات، به صورت قطعى و مسلم، مطرح شده و مورد تقریر امام باقر علیه السلام قرار گرفته است. از این نکته مى توان مشخصه اى براى باطن قرآن به دست آورد و آن این که باطن قرآن معنایى است که به دسته اى از آیات قرآن اختصاص ندارد؛ هر آیه اى از آیات قرآن داراى باطن است. پس در بیان چیستى باطن قرآن، باید آن را به گونه اى معرفى کرد که این عمومیت در ضمن آن حفظ شود و اگر به گونه اى تعریف شود که نسبت به دسته اى از آیات تصور نداشته باشد و یا بیانگر وجود باطن براى دسته اى از آیات باشد، آن تعریف، قطعا نادرست و یا دست کم، ناقص است.

2 ـ 1. باطن معانى و مصادیق غیر ظاهر قرآن

از روایات، به خوبى، استفاده مى شود که منظور از ظاهر و باطن قرآن دو نوع معنا یا مصداقى است که خداى متعال از آیات قرآن اراده کرده است. شاهد روایى این نکته فراوان است؛ به عنوان نمونه: جابر بن یزید گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام ) از تفسیر [آیه اى] سؤال کردم و آن حضرت پاسخ داد. سپس بار دوم، همان مورد را از ایشان سؤال کردم، پاسخ دیگرى داد. گفتم: در این سؤال [پیش از این]، پاسخ دیگر به من داده بودید! فرمود: اى جابر، قرآن باطن و ظاهر دارد … . 14 با سند صحیح 15 از عبداللّه بن سنان روایت شده است: به ابوعبداللّه (امام صادق) علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم! معناى «ثُمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» 16 چیست؟
فرمود: گرفتن شارب و کوتاه کردن ناخن ها و آنچه شبیه آن است. گفتم: فدایت شوم! ذریح محاربى، براى من، از شما روایت کرد که فرموده اید: «لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» دیدار امام است … ! فرمود: ذریح راست گفته [و این معنا را که براى تو گفتم نیز ]درست است؛ زیرا براى قرآن ظاهر و باطنى است و چه کسى تحمل مى کند و مى پذیرد، آنچه را که ذریح تحمل (ظرفیت پذیرفتن) آن را دارد؟ 17 از این روایت، به خوبى پیدا است که منظور از ظاهر و باطن قرآن، دو نوع معنا یا مصداقى است که از آیات اراده شده است و فهم یکى از آنها آسان و فهم دیگرى مشکل است؛ به گونه اى که همه تحمل و ظرفیت پذیرفتن آن را ندارند. در بیشتر روایاتى که از وجود باطن براى قرآن خبر داده اند، از جمله همین دو روایتى که نقل شد، در مقابل ظاهر قرار گرفته است. از این مقابله معلوم مى شود که باطن قرآن، معانى و مصادیق غیر ظاهر آن است. با توجه به این که لغت دانان نیز باطن هر چیز را مخالفِ ظاهر آن دانسته اند 18 و باطن را به پنهان، 19 و ظهور شى ء را به «تبیّن و بروز آن، بعد از خفا» معنا کرده اند 20 و در عرف عقلا و اهل لسان نیز ظاهر کلام، اعم است از معنایى که دلالت کلام بر آن از ابتدا آشکار باشد و یا با تحصیل مقدمات لازم براى فهم معناى کلام، از قبیل به دست آوردن مفاهیم واژه ها، دقت در ترکیب کلام، و توجه به قراین متصل و منفصل آشکار شود، مى توان گفت که باطن قرآن کریم معانى و مصادیقى است که از آیات کریمه اراده شده است؛ ولى دلالت کلام بر آنها، حتى پس از آگاهى از مفاهیم مفردات و ترکیب و ساختار کلام و توجه به همه قراین متصل و منفصل نیز آشکار نیست. همچنین، در بسیارى از روایات، معنا یا مصداقى به عنوان بطن یا تفسیر باطنى آیات ذکر شده است که دلالت آیات بر آن معانى و مصادیق، آشکار نیست؛ به گونه اى که اگر راسخان در علم ـ که مفسران ویژه قرآن هستند ـ آن معنا یا مصداق را بیان نمى کردند، فهم آن میسر نبود؛ به عنوان نمونه: در تفسیر عیاشى از جابر نقل شده که گفت: تفسیر «فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ» 21 را از ابوجعفر (امام باقر) علیه السلام پرسیدم، فرمود: تفسیر آن در باطن، این است که وقتى درباره على علیه السلام براى آنان چیزى آمد که به آن آگاه بودند، به آن کافر شدند؛ پس خدا که فرمود: «فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکَـفِرِینَ»، 22 در باطن قرآن، مقصود از کافران، بنى امیه است. 23
با توجه به سیاق، روشن است که ظاهر این آیه درباره یهود و کفر آنان به پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله وسلم است و مراد بودنِ کفر بنى امیه به امامت و ولایت على علیه السلام از این آیه ظاهر نیست؛ ولى در ذیل این آیه، این معنا به عنوان باطن قرآن بیان شده است. همچنین در روایت دیگرى از آن حضرت نقل شده که فرمود: معناى «کَذَّبُواْ بِـئایَـتِنَآ»، 24 در باطن قرآن، تکذیب اوصیاست. 25 اشاره داشتن سوره نصر به نزدیک شدن رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم ـ که در تفسیرهاى اهل تسنن آمده است ـ 26 نمونه دیگرى از باطن قرآن کریم است که آن نیز ظاهر و آشکار نیست. این دسته از روایات، دلیل دیگرى است بر این که باطن قرآن، معانى و مصادیق غیر ظاهر آیات است و این را نیز مى توان یکى دیگر از مشخصات باطن قرآن به شمار آورد.

3 ـ 1. فهم باطن قرآن ویژه راسخان در علم

در روایات بسیارى، از جمله در روایت معتبر فضیل، 27 بطن قرآن به تأویل آن معنا شده و با استناد به آیه «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ» 28 دانستن آن به راسخان در علم اختصاص داده شده است. 29 از این دسته روایات، به دست مى آید که باطن قرآن معانى یا مصادیقى از آیات است که غیرراسخان در علم نمى توانند به آن آگاه شوند و فهم آن، ویژه راسخان در علم است. پس هر دیدگاهى که باطن قرآن را به گونه اى معنا کند که فهم آن ویژه راسخان در علم نباشد، قابل قبول نیست.

4 ـ 1. قابل تحمل نبودن باطن براى همه افراد

از ذیل صحیح عبداللّه بن سنان ـ که در مشخصه دوم بیان شد ـ استفاده مى شود که باطن قرآن معنایى است که از آیات اراده شده، ولى نه تنها غیر راسخان در علم نمى توانند آن را بفهمند، بلکه همه اشخاص، حتى تحمل و ظرفیت پذیرفتن آن را نیز ندارند؛ زیرا از جمله «و من یحتمل ما یحتمل ذریح» معلوم مى شود که ذریح تحمل شنیدن معناى باطنى «ثُمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» را ـ که دیدار امام است ـ داشته، ولى دیگران تحمل آن را نداشته اند. بدین جهت، امام، ابتدا آن معنا را براى عبداللّه بن سنان ذکر نفرموده اند.

5 ـ 1. معانى باطنى قابل فهم براى غیرراسخان در علم

طبق بیان گذشته، از روایات معتبر فضیل و صحیح عبداللّه بن سنان و مانند آن، استفاده مى شود که باطن قرآن معانى و مصادیقى است که خداى متعال از آیات قرآن اراده کرده است؛ ولى دلالت آیات بر آن معانى و انطباقشان بر آن مصادیق، بر مبناى قواعد ادبى و اصول عقلایى محاوره، آشکار نیست تا فهم آن براى همگان، بدون واسطه، میسر باشد؛ بلکه دلالت و انطباق آیات بر آن معانى و مصادیق، راز و رمز ویژه اى دارد که تنها راسخان در علم (پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام 30 که به آن راز و رمز آگاه هستند) بر فهم آن توانایى دارند و آن را مى دانند و دیگران براى پى بردن به آن، ناگزیرند از راسخان در علم و بیانات آنان کمک بگیرند. در مقابل این ویژگى، در برخى از روایات، باطن قرآن به معنا یا مصادیقى تعریف یا تفسیر شده است که غیر راسخان در علم نیز مى توانند آن را بفهمند: از حمران بن اعین روایت شده است که گفت:
سألت اباجعفر علیه السلام عن ظهر القرآن و بطنه. فقال: ظهره الذین نزل فیهم القرآن و بطنه الذین عملوا بمثل اعمالهم یجرى فیهم ما نزل فى اولئک؛ 31 از اباجعفر [امام باقر] علیه السلام ظَهْر و بطن قرآن را پرسیدم، فرمود: ظهر آن، کسانى هستند که قرآن درباره آنان نازل شده است و بطن آن، کسانى هستند که مانند اعمال آنان عمل کرده اند؛ درباره ایشان جارى مى شود، آنچه در مورد آنان نازل شده است. در این روایت، افراد و مصادیقى که آیات به طور مستقیم درباره آنها نازل شده، ظاهر آیات به شمار آمده اند و افراد و مصادیقى که آیات درباره آنها، به طور مستقیم، نازل نشده است، ولى رفتار آنها مانند رفتار افراد مورد نزول آیه است و مفهوم آیات بر آنها نیز منطبق است، باطن آیات نامیده شده اند؛ براى مثال، در آیه کریمه «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُواْ التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارَا» 32
بر حسب روایت یاد شده، علماى یهود ـ که این آیه، به طور مستقیم، درباره آنها نازل شد ـ ظاهر آیه است و دانشمندان مسلمانى که به محتوا و مضامین آیات کریمه قرآن آگاه هستند، ولى به مقتضاى آن عمل نمى کنند، باطن این آیه به شمار مى آیند؛ زیرا هر چند آیه درباره آنها نازل نشده است، ولى به لحاظ این که رفتار و موضع گیرى اینان در برابر کتاب خدا با آنان یکسان است، مذمت و توصیف آیه شامل آنها نیز مى شود و آنها نیز از مصادیق آیه (البته از مصادیق باطنى آن) هستند و باطن به این معنا، هم در آیه هایى که درباره نیکان، مانند انبیا و اولیاى خدا و مؤمنان و پرهیزگاران نازل شده است، تصور مى شود و هم در آیه هایى که درباره بدان، مانند کافران، منافقان و دشمنان خدا نازل شده است.
در روایتى از امام باقر علیه السلام نقل شده است که: هرگاه شنیدى خدا یکى از این امت را به خوبى یاد مى کند، پس آن ما هستیم و هرگاه شنیدى خدا قومى از گذشتگان را به بدى یاد مى کند، پس آنها دشمنان ما هستند. 33 روشن است که فهم این قسم باطن قرآن، به راسخان در علم اختصاص ندارد و غیر راسخان در علم نیز آن را مى فهمند؛ به عنوان مثال، شمول نکوهش آیه یاد شده، نسبت به دانشمندان مسلمانى که به محتوا و مضامین آیات قرآن آگاه هستند، ولى به مقتضاى آن عمل نمى کنند، براى غیرراسخان در علم نیز قابل فهم است؛ ولى باید توجه داشت که باطن، به این معنا (مصداق هایى که آیات به طور مستقیم درباره آنها نازل نشده، ولى مفهوم آیات بر آنها منطبق مى شود)، یکى از اقسام باطن قرآن است و باطن قرآن، منحصر به آن نیست؛ زیرا: اولاً، بسیارى از معانى باطنى قرآن که در روایات بیان شده، از این گونه مصادیق نیست؛ براى مثال، لقاى امام ـ که در صحیح عبداللّه بن سنان، معناى باطنى «ثُمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» به شمار آمده، از مصادیق غیر مستقیم این آیه نیست.
ثانیا، همان گونه که گذشت، روایات متعددى که سند بعضى از آنها نیز صحیح است، دلالت مى کند که تمام آیات قرآن داراى باطن هستند و باطن، به معناى مصادیق یاد شده، تنها در آیاتى تصور مى شود که درباره افراد نیک یا بد نازل شده است. در روایتى از امام على علیه السلام نیز نقل شده که فرموده است: ما من آیه الا و لها اربعه معان؛ ظاهر و باطن و حدّ و مطلع، فالظاهر التلاوه و الباطن الفهم … . 34
در این روایت، ظاهر قرآن، به تلاوت و باطن آن، به فهم آن معنا شده است. از سیاق روایت معلوم است که منظور از تلاوت، خواندن قرآن و یا حتى الفاظ قرآن که تلاوت شود، نیست؛ زیرا در صدر روایت، «ظاهر» از معانى آیات به شمار آمده است و در جمله «فالظاهر التلاوه»، ظاهر به عنوان معنایى از معانى آیات، به تلاوت تفسیر شده و با توجه به مناسبت حکم و موضوع، روشن مى شود که منظور از تلاوت، معنایى است که هنگام تلاوت، بدون نیاز به تدبر و تفسیر، از آیات فهمیده مى شود و از جمله «الباطن الفهم»، با قرینه مقابله، به دست مى آید که آنچه از معانى قرآن ـ که به فهم و تفسیر نیاز داشته باشد ـ باطن قرآن است؛ هر چند که فهم و تفسیر آن براى غیر راسخان در علم نیز ممکن باشد. در نتیجه، طبق این روایت، باطن قرآن، بخصوص معنایى که فهم آن ویژه راسخان در علم است، محدود نیست و معنایى را که براى غیرراسخان در علم نیز قابل فهم باشد، شامل مى شود. البته این روایت، مرسل و بدون سند است و روایت حمران نیز «حسنه» 35 است و سندش به قوت سند روایات پیشین (صحیح فضیل و صحیح عبداللّه بن سنان) نیست.
پس اگر به این دو روایت و امثال آن، به خاطر ضعف سند، اعتنا نشود، باطن قرآن منحصر به معنایى مى شود که فهم آن ویژه راسخان در علم است و اگر ضعف سند نادیده گرفته شود و به این دو روایت نیز، در کنار روایات پیشین، توجه شود، از ملاحظه مجموع روایات به دست مى آید که باطن قرآن معانى و مصادیقى است که دلالت و انطباق آیات بر آنها آشکار نیست، ولى مراتب دارند. برخى از مراتب آن، براى غیر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام نیز با تأمل و دقت و تلاش علمى مناسب، قابل فهم است و برخى مراتب آن، از دلالت عرفى آیات فراتر است و کسى جز راسخان در علم (پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام) توان فهم آن را ندارد. در هر صورت، وجود باطنى براى قرآن ـ که فهم آن ویژه راسخان در علم باشد ـ غیرقابل انکار است.

پی نوشت:

1) باطن قرآن کریم، ص8 ـ 12.
2) ر. ک: التبیان، ج1، ص9؛ البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص169؛ الاتقان، ج2، ص220؛ تفسیر البغوى، ج1، ص35.
3) ر. ک: روح المعانى، ج1، ص7.
4) کفایه الاصول، ص38.
5) نهایه الافکار، ج1، ص117.
6) ر. ک: المیزان، ج3، ص73؛ قرآن در اسلام، ص27،28.
7) التفسیر و المفسرون، ج2، ص527 .
8) ر. ک: باطن قرآن کریم، ص9 ـ 12.
9) به بخشى از آن کتاب ها در لابه لاى بیانان گذشته آدرس داده شد برخى دیگر آنها در اینجا نام برده مى شود. التفسیر و المفسرون ذهبى، مناهل العرفان زرقانى، جامع البیان طبرى، تفسیر القرآن الکریم ابن عربى، التفسیر الکبیر ابن تیمیه، تفسیر الصافى فیض کاشانى، محاسن التأویل قاسمى، بیان السعاده جنابذى، الموافقات شاطبى، نهایه الدرایه اصفهانى، بدایع الافکار میرزاى رشتى، حقائق الاصول آیه اللّه حکیم، نهایه الاصول آیه اللّه بروجردى، الاسفار ملاصدرا و مقالات «تحلیل ظاهر و باطن قرآن»، جعفر نکونام و «ظاهر و باطن قرآن»، محمّد کاظم شاکر و ….
10) ر. ک: باطن قرآن کریم، ص10 ـ 12.
11) صحیح ابن حبان، ج1، ص276. این روایت با اندکى تفاوت لفظى در چند کتاب دیگر اهل تسنن نیز آمده است. ر. ک: مجمع الزوائد، ج7، ص152؛ المعجم الکبیر، ج10، ص106. و برخى این حدیث را با عبارت «لکل حرف منه ظهر و بطن» نقل کرده اند. ر. ک: مسند ابى یعلى، ج9، ص278؛ الجامع الصغیر، ج1، ص418؛ الامعجم الاوسط، ج1، ص236.
12) این روایت در یک سند، از محمّد بن حسین نقل شده است (بحارالانوار، ص92 ـ 97) که به قرینه روایتش از محمّد بن اسماعیل، محمّد بن حسین بن ابى الخطاب ثقه و مورد اعتماد است (ر. ک: معجم الثقات، ص106، ش710) و در سند دیگر، از محمّد بن عبدالجبار نقل شده است (بحارالانوار، ج23، ص197) و او نیز محمّد بن ابى الصبهان است که شیخ، او را توثیق کرده است (ترتیب الطبقات، ش110، ش734) و سایر رجال سند نیز، بدون تردید، ثقه هستند.
13) بحارالانوار، ج92، ص97، ج23، ص197.
14) وسائل الشیعه، ج18، ص142.
15) این روایت را صدوق در من لا یحضره الفقیه، ج2، ص369 از عبداللّه بن سنان نقل کرده است و در پایان کتاب گفته است: آنچه در این کتاب از عبداللّه بن سنان نقل شده است، آن را از پدرم، از عبداللّه بن جعفر حمیرى، از ایوب بن نوح، از محمّد بن ابى عمیر، از عبداللّه بن سنان روایت کرده ام (همان، ج4، ص370) و ثقه بودن همه آن افراد به شهادت دو عادل معلوم و ثابت است (ر. ک: تجلیل، ص21، 72، 73، 82 ، 100، ش127، 476، 485، 669).
16) سوره حج، آیه 29.
17) من لا یحضره الفقیه، ج2، ص369.
18) ترتیب کتاب العین، ج1، ص172؛ معجم مقابیس اللغه، ج1، ص259؛ الصحاح، ج2، ص1530.
19) منتهى الادب، ج1، ص88.
20) المعجم الوسیط، ص578 .
21) سوره بقره، آیه 89 .
22) سوره بقره، آیه 89 .
23) تفسیر العیاشى، ج1، ص50 ؛ تفسیر نور الثقلین، ج1، ص101؛ بحارالانوار، ج36، ص98.
24) سوره بقره، آیه 39.
25) تفسیر نورالثقلین، ج1، ص717.
26) ر. ک: التفسیر الکبیر، ج31، ص164؛ تفسیر البیضاوى، ج2، ص628 .
27) عن فضیل بن یسار، قال: سألت ابا جعفر علیه السلام عن هذه الروایه «ما من قرآن آیه الا و لها ظهر و بطن، فقال: ظهره تنزیله و بطنه تأویله منه ما قد مضى و منه ما لم یکن یجرى کما یجرى الشمس و القمر. کلما جاء تأویل شى ء منه یکون على الاموات کما یکون على الاحیاء، قال اللّه : «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ»، نحن نعله».(بحارالانوار، ج92، ص97 ـ 98) براى دیدن سایر روایات، ر. ک: معانى الاخبار، ص259؛ تفسیرالعیاشى، ج1، ص11 ـ 12؛ بحارالانوار، ص91 ـ 92 و 94.
28) سوره آل عمران، آیه 7.
29) بحارالانوار، ج23، ص197، ج92، ص97.
30) برخى، راسخان در علم را به غیر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام نیز تعمیم مى دهند؛ ولى با توجه به این که «راسخ»، در لغت، به معناى ثابت است (المصباح المنیر، واژه رسخ) و الف و لام «العلم»، در جمله «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ» (سوره آل عمران، آیه 8)، الف و لام جنس است، روشن مى شود که مصداق «الراسخون فى العلم» و مخصوص کسانى است که در مطلق علم، ثابت و پابرجا باشند و کسانى در مطلق علم، راسخ و ثابت هستند که در اثر رسیدن به حقیقت علم، در همه امور، در هیچ موردى براى آنان تبدل رأى پیدا نشود و هیچ کس، جز پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام ـ که علمشان از سرچشمه وحى نشأت گرفته است و با قلبشان حقیقت علم را یافته اند ـ در همه امور، به حقیقت علم نرسیده اند و از تبدل رأى مصون نیستند. در روایات فراوانى نیز راسخان در علم به خصوص پیامبر صلى الله علیه و آله وسلمو امامان معصوم علیهم السلام تفسیر شده است (ر. ک: الکافى، ج1، ص308، 309، 264؛ بحارالأنوار، ج23، ص189، 191، 194، 199، 204، ج92، ص81 ، 92). بعضى از عبارت «فرسول اللّه افضل الراسخین فى العلم» ـ که در برخى روایات آمد ـ ، استفاده مى کنند که غیر پیامبر و امامان معصوم نیز راسخ در علم هستند؛ ولى با توجه به سیاق آن روایت، معلوم است که افضل راسخان بودن آن حضرت، نسبت به اوصیایش ـ که در آن روایت، از راسخان در علم به شمار آمده اند ـ است و از ابن تعبیر، راسخ در علم بودن دیگران را نمى توان استفاده کرد.
31) معانى الاخبار، ص259.
32) سوره جمعه، آیه 5 .
33) تفسیر العیاشى، ج1، ص13.
34) تفسیر الصافى، ج1، ص31.
35) در اصطلاح علم درایه، به روایتى حسنه گفته مى شود که سند آن به واسطه شخص امامى مذهبى که به عدالت وثاقت او گواهى نداده باشند، اما ممدوح (= به وصف نیکى ستایش شده) باشد، به معصوم ارتباط پیدا کند (الدرایه، ص21). در سند روایت حمران، محمّد بن خالد اشعرى توثیق نشده، ولى نجاشى درباره اش گفته است: «قریب الامر» (بحارالانوار، ص343، ش925). گرچه در این که عنوان «قریب الامر» بر مدح دلالت دارد یا ندارد، بین دانشمندان علم درایه اختلاف است (ر. ک: مقباس الهدایه، ج2، ص250 و 251)، ولى به نظر مى رسد که این عنوان بر نزدیک بودن شخص، به شرط صحت و قبول روایت و در نتیجه بر ممدوح بودن وى دلالت دارد.

ادامه دارد …..

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید