نویسندگان: دکتر محمود جواد نجفی(1) سید محمد تقی موسوی کراماتی (2)
چکیده
این نوشتار با رهیافتی تاریخی به بازشناسی مفهوم « انفسنا» در آیه ی مباهله ( فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ) ( آل عمران: 61) پرداخته و با کمک قراین تاریخی، مفاهیمی را که در تحولات سیاسی از سوی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به کار گرفته شده، دست مایه ی اثبات معنای سیاسی و معنوی مفهوم « انفسنا» قرار داده است. غزوه ی تبوک، وفد ثقیف، وفد بنی ولیعه و رویداد ابلاغ آیات سوره ی توبه، جریان های خاص تاریخی هستند که با کالبد شکافی آنها، سعی شده تا مفهوم « انفسنا» معناشناسی شود تا اثبات گردد که مفهوم و اصطلاح قرآنی « انفسنا» جامع همه ی معانی است که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در مقاطع خاص تاریخی در خصوص برتری معنوی و شایستگی سیاسی حضرت علی علیه السلام استعمال نموده اند.
مقدمه
آیه ی « مباهله» از جمله آیاتی است که همگان آن را در فهرست فضیلت های اهل بیت علیهم السلام ثبت نموده اند. بازتاب این فضیلت در آثار مسلمانان، به دو صورت عمومی و خصوصی متبلور شده است. شیعه و اهل سنت در معناشناسی عمومی و کلی مفهوم « انفسنا» ، نظر واحد و یکسانی دارند؛ اما در معناشناسی خصوصی مفهوم آن، تشیع به صورت ویژه ای به ترجمه ی بیرونی و عملی این مفهوم قرآنی روی آورده و به نتیجه ای غیر از آنچه مقبول اهل تسنن است دست یافته که در ادامه، توضیح آن خواهد آمد. اما نکته ای که در اینجا ضرورت پرداختن به این موضوع را دو چندان می سازد این پرسش است که آیا می توان از منظری دیگر، به صحت دریافت های معنایی مفهوم « انفسنا» در آیه ی مباهله روی آورد؟ این نوشتار با کمک عنصر تاریخ، سعی می نماید با شیوه ای نوین به بازشناسی مفهوم « انفسنا» بر مبنای رویدادهای پیشینی از واقعه ی « مباهله» بپردازد. در آغاز، به دریافت های معنایی آیه ی « مباهله» در مکاتب اهل تسنن و تشیع خواهد پرداخت و سپس بازشناسی تاریخی مفهوم « انفسنا» از نظر خواهد گذراند.
معناشناسی آیه ی « مباهله» در تفاسیر اهل سنت
در بخش نخست، شیعه و سنی نظر واحد و یکسانی دارند، به گونه ای که کمتر آیه ای است که اینچنین اجماع چشم گیری درباره ی آن مشاهده شود. برای نمونه، زمخشری، از عالمان اهل سنت، پس از ذکر حضرت علی علیه السلام در رویداد « مباهله» ، در این باره می گوید: « و قدمهم فی الذکر علی الأنفس لینبه علی لطف مکانهم و قرب منزلتهم» ( زمخشری، 1407، ج 1، ص 369) پیامبر ابناء و نساء را بر خود مقدم کرده است تا جایگاه و عزت و احترام آنها را برساند. و در پایان می گوید: « و فیه دلیل لا شیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء علیهم السلام»؛ ( همان، ج 1، ص 370) در این آیه، قوی ترین دلیل برتری اصحاب کساء علیهم السلام بر دیگران آمده است.
آلوسی نیز، که از مفسران بنام و پرآوازه ی اهل سنت است، ذیل آیه ی « مباهله» اظهار داشته: « وهم القوم الذین لاتحصی خصائصهم»؛ ( آلوسی، 1415، ج 2، ص 181) امتیازهای این خانواده قابل شمارش نیست. غالب منابع اهل سنت در معناشناسی مصداق « انفسنا»، حضرت علی علیه السلام را مصداق و معادل مفهوم « انفسنا» ذکر نموده اند.
واحدی در اثر خویش، مصادیق مفاهیم آیه ی « مباهله» را این گونه بازگو نموده است: « قال الشعبی: ابناءنا: الحسن و الحسین، و نسائنا: فاطمه، و انفسنا: علی بن ابی طالب» ( واحدی، 1411، ص 108) ابن کثیر نیز حضرت علی علیه السلام را مصداق « انفسنا» برشمرده است. ( ابن کثیر، 1419، ج 2، ص 47) در آثار مفسران دیگر اهل سنت نیز این حقیقت مشاهده می شود؛ مانند حسکانی ( حسکانی، 1411، ج 1، ص 158)، بغوی ( بغوی، 1420، ج 1، ص 450) و سیوطی. ( سیوطی، بی تا، ج 2، ص 38)
عالمان اهل سنت در چگونگی تفسیر بیرونی و تحقق خارجی و معنای عملی مفهوم فضیلت اهل بیت علیهم السلام در آیه ی « مباهله»، یا سکوت نموده اند یا صرفاً به انکار برداشت های عملی علمای شیعه از مفهوم آیه ی مزبور روی آورده اند. آلوسی از جمله مفسرانی است که واکنش منفی خود را در برابر تفسیر خاص شیعه از این آیه نشان داده است. برای نمونه، وی می گوید: شاید امام علی علیه السلام داخل در معنای « ابناءنا» باشد. موارد دیگری نیز وجود دارد که بدون دلیل، سعی در مخدوش ساختن برداشت معنایی شیعه از مفهوم « انفسنا» دارد. ( آلوسی، 1415، ج 2، ص 181) لازم به ذکر است که این شبهه با معناشناسی تاریخی رفع می شود که در بخش های بعد ذکر می شود.
معناشناسی مفهوم « انفسنا» در مکتب تشیع
در بخش گذشته روشن شد که شیعه و سنی بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام متفق القول اند و عبارات یاد شده گویای این حقیقت تابناک است؛ اما در بخش فضیلت اختصاصی و تعیین و اثبات فضیلت های مصداقی، دوگانگی و جبهه بندی میان عالمان شیعه و سنی دیده می شود.
عالمان شیعه از مصداق « انفسنا»، که ظهور در حضرت علی علیه السلام دارد، مرجعیت علمی و سیاسی امام علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام را استنباط نموده اند. از نظر مذهب تشیع، آنچه در روز مباهله رخ داد در چشم انداز تاریخ، حلقه ای دیگر از سلسله سیاست هایی بود که از سوی مبلغ دین اسلام برای تکمیل نمودن دین و ساختار حکومت اسلامی اتخاذ شد؛ زیرا رویداد مباهله در ادامه ی سیاستی است که در ابلاغ آیات نخستین سوره ی توبه انجام پذیرفت. در واقعه ی ابلاغ آیات نخستین سوره ی توبه، تنها مشرکان مشمول قانون شرک زدایی از سرزمین اسلامی بودند، اما در رویداد مباهله، همه ی آیین های موجود مخاطب بخش نامه ی جدید حکومت اسلامی قرار گرفتند که روابط و مناسبات مشخصی را میان گروه های دینی تعیین می نمود.
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در بخش نامه ی خود اعلام نمودند: همه ی کسانی که در سرزمین اسلامی حضور دارند موظفند به یکی از سه پیشنهادی که مطرح می شود، عمل کنند: 1. پذیرفتن اسلام؛ 2. قبول جزیه؛ 3. بیرون رفتن از جزیره العرب. اما مسیحیان نجران با این بهانه که هنوز حقانیت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم برای آنها روشن نشده است، از پذیرفتن این بخش نامه امتناع ورزیدند در مقابل، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشنهادی مبنی بر انجام مباهله برای روشن شدن حق، مطرح ساختند که در پی آن، روز 25 ذی حجه به عنوان روز مباهله تعیین شد. با فرارسیدن روز موعود، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم با جمعی پنج نفره، که متشکل از حضرت علی، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود، برای انجام مباهله روانه شدند. اما مسیحیان نجران، که برخلاف تصورشان منتظر دیدن شوکت شاهانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند، مبهوت تعداد اندک، اما مصمم و مالامال از یقین و ایمان پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام گردیدند. با دیدن این صحنه، یکی از نمایندگان مسیحیان به دیگری گفت: من صورت هایی می بینم که اگر رو به آسمان کنند و از خدا بخواهند، کوه ها را از جا می کند. مبادا با اینها مباهله کنید! بدین سان، مسیحیان از مباهله اجتناب نمودند و پرداخت جزیه به حکومت اسلامی را پذیرفتند. ( طبرسی، 1372، ج 2، ص 762)
شیعه با تمسک به آیه ی « مباهله» ، همتایی حضرت علی و اهل بیت علیهم السلام را به اثبات می رساند و از رهگذر آن، به منصوص بودن ولایت حضرت علی علیه السلام باور دارند.
شیخ طوسی در تفسیر خود از آیه ی « مباهله» ، علو مقام و جایگاه رفیع و بی نظیر حضرت علی علیه السلام، را برداشت می کند. او با استدلال به آیه ی مزبور، اثبات می کند که حضرت علی علیه السلام برترین صحابی رسول خدا بود و استدلال خود را به دو وجه بیان نموده است:
در مقدمه ی استدلال نخست، به فلسفه و چرایی مباهله پرداخته و در پاسخ آن آورده است: مباهله با هدف تشخیص حق از باطل صورت می گیرد. در ادامه، برای تبیین چگونگی تحقق آن، چنین اظهار می دارد: مباهله صورت نمی پذیرد، مگر با کسی که در صحت و سلامت عقیده، برترین مردم نزد خدا باشد. ( طوسی، بی تا، ج 3، ص 485)
در استدلال دوم، به نتیجه ای که از « نفس» نامیدن حضرت علی علیه السلام حاصل می شود، پرداخته و آورده است: اینکه در آیه، علی علیه السلام نفس پیغمبر خوانده شده است، دلالت دارد بر علو مکان و درجه ای که هیچ کس بدان راه نیافته، بلکه به نزدیکی آن هم نرسیده است. ( طوسی، بی تا، ج 3، ص 485)
علامه طباطبائی با بررسی عبارات به کار رفته در آیه ی « مباهله»، این نتیجه را به دست می دهد که اهل بیت علیهم السلام شریک در ادعای پیامبرند؛ زیرا اگر مباهله – یعنی تشخیص حق از باطل – صرفاً بر حقانیت پیامبر ( و نه اهل بیت ایشان) و جمعیت نصارا محدود می شد لازم می آمد به جای لفظ « کاذبین» در آیه، لفظ « کاذباً» ذکر شود و عبارت « فنجعل لعنه الله علی من کان کاذباً استعمال گردد تا معنای آن قابل انطباق با دو طرف مفرد و جمع باشد. اما عدم استعمال این نوع عبارت شریک بودن اهل بیت علیهم السلام در ادعای پیامبر را به اثبات می رساند. ایشان در این باره می فرمایند:
معلوم می شود دروغ گویی که نفرین شامل حالش می شود، جمعیتی است که در یک طرف این محاجه قرار گرفته، حال یا در طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یا در طرف نصارا، و این خود دلیل بر این است که همه ی حاضران در مباهله شریک در ادعا هستند؛ چون کذب همواره در ادعاست. پس هر کس که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده، یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، در دعوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و در دعوتش شریک بودند و این از بالاترین مناقبی است که خدای تعالی اهل بیت پیامبرش علیهم السلام را به آن اختصاص داده. ( طباطبائی، 1374، ج 3، ص 354)
علامه طباطبائی در جهت اثبات شریک بودن اهل بیت در دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، تمام عبارت آیه را مورد توجه قرار می دهد و تأکید می کند که ضرورت حقیقت معنایی آیه ی « مباهله» ایجاب می کند که صدر و ذیل آیه با هم در نظر گرفته شود و با شاهد قرار دادن لفظ « کاذبین» ، که معنای جمع را افاده می کند، شریک بودن اهل بیت علیهم السلام را در دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اثبات می کند. ( طباطبائی، 1374، ج 2، ص 358)
ایشان بر اثبات وجهی دیگر از شریک بودن اهل بیت علیهم السلام، در ادعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به متعلق مباهله اشاره می کند و می گوید: مسیحیان نجران برای مخالفت با رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه آمده بودند و آیه ی ( فَمَن حاجَّک فیه مِن بَعد جائَک مِنَ العِلم)، که خطاب را متوجه را متوجه رسول خدا نموده، مؤید این معناست. بنابراین، حضور اهل بیت علیهم السلام در رویدادی که نزاع بر سر رسالت آن حضرت است، باید فراتر از معنای معمول تفسیر شود. علامه طباطبائی در این باره می گوید:
از اینجا روشن می گردد که آوردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرات نام برده را با خود، عنوان نمونه ای از مؤمنین را نداشته؛ چون مؤمنین بدان جهت که مؤمن بودند سهمی و نصیبی از محاجه و مباهله نداشتند تا در معرض لعنت و عذاب – البته اگر دروغ گو باشند – قرار بگیرند… و اگر دعوی آن طور که قائم به شخص آن جناب بود به همراهانش قائم نبود، هیچ وجهی برای شرکت دادن آنان به نظر نمی رسید. ( طباطبائی، 1374، ج 3، ص 357)
معناشناسی تاریخی مفهوم « انفسنا»
با همه ی صراحتی که آیه « مباهله» بر ولایت معنوی و علمی و سیاسی حضرت علی علیه السلام دارد، اکتفا نمودن به معنای تفسیری و کلامی آیه و عدم مطالعه ی بستر تاریخی وقوع آیه، نتوانسته است دامنه ی اختلاف را جمع کند. از این رو، لازم است فضای تاریخی که رویداد مباهله در ظرف آن انجام شد، ترسیم گردد تا در پرتو آن، تصویری روشن تر و تحلیلی گویاتر از این رویداد بی نظیر به نمایش درآید.
« منابع در تفسیر» از مباحث مهمی است که فصل جداگانه و ممتازی در فرایند معناشناسی و منطق فهم کلام الهی به آن اختصاص داده شده است. در تعریف، « منابع تفسیر» به مجموعه اطلاعاتی گفته می شود که با مفاد آیات قرآنی تناسب معنایی و محتوایی دارد و با قرار دادن آیات قرآنی در چهارچوب آن، افق معنایی آیات روشن تر خواهد شد. ( رجبی، 1385، ص 206)
در این میان، عنصر تاریخ نقشی حیاتی در مجموعه ی منابع معناشناسی مفاد و محتوای آیات قرآنی دارد. با توجه به اینکه شماری از آیات قرآنی در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی خاصی نازل شده است، با حضور تاریخ در صحنه ی معناشناسی مفاهیم کلام الهی، وجوه ناشناخته ی آیات قرآنی بیش از پیش روشن خواهد شد.
بحث تاریخی آیه ی « مباهله» با این هدف مطرح می گردد که با بررسی رویدادهای پیش از وقوع تاریخی آن، حلقه های مفقود در معناشناسی آیه ی مزبور بازیابی شود؛ زیرا پرداختن به این آیه ی منهای رویدادهای تاریخی پیشین، با وجود صراحت آیه در معنا، ممکن است عده ای را به دلیل در موج ابهام و تردید قرار دهد؛ اما روند معناشناسی تاریخی مفهوم « انفسنا» صرفاً به سال دهم هجری محدود نمی شود، بلکه با بازخوانی آنچه در گذشته انجام پذیرفته است، روشن خواهد شد که رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به صورت یک حرکت منظم زمانی، مفاهیمی را در خصوص حضرت علی علیه السلام در مناسبات و تحولات سیاسی و اجتماعی به کار گرفته، که شناخت آنها مؤیدی دیگر در جهت اثبات معنای سیاسی و معنوی مفهوم « انفسنا» است:
1. اهمیت سال نهم هجری
گزارش های تاریخی حکایت دارد که آیه ی « مباهله» در 25 ذی حجه سال دهم هجرت نازل شده است. بنابراین، شروع بحث تاریخی باید از سال نهم هجری آغاز شود؛ زیرا رمزگشایی رویدادهایی که در این سال در صفحه ی تاریخ نقش بسته، فضای روشن تری از محمل نزول آیه می گشاید.
اهمیت سال نهم هجری از آنجا سرچشمه می گیرد که در آن، فصل جدیدی از فرایند تاریخی حیات دین اسلام شروع شد؛ زیرا سال نهم هجری سال تثبیت نظام سیاسی اسلام بود. بنابراین، روند فعالیت انجام گرفته از سوی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم از این سال به بعد، رو به سوی تداوم و حفظ ثبات حاکمیت سیاسی اسلام گام برمی داشت. از این روست که تابلوی سال نهم هجری چهره ی جدیدی از شخصیت حضرت علی علیه السلام در قالب یک رجل سیاسی به نمایش می گذارد. تا پیش از این سال، حضرت علی علیه السلام بیشتر به عنوان یک سرباز فداکار در عرصه ی نبردهای نظامی می درخشید، اما در این سال پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم افکار عمومی جامعه ی اسلامی را برای پذیرش این وجه از شخصیت حضرت علی علیه السلام آماده ساخت. بدین روی، به موازات حرکت های سیاسی در گستره ی حاکمیت اسلامی، مهم ترین مناصب سیاسی نیز به حضرت علی علیه السلام سپرده شد.
2. بررسی نسبت غزوه تبوک با مفهوم « انفسنا»
غزوه تبوک در رجب سال نهم از هجرت انجام شد؛ ( طبری، 1375، ج 4، ص 1232) رویدادی که با بررسی آن می توان به ابعاد بیشتری از معنای « انفسنا» در سیر معناشناسی تاریخی آن دست یافت.
حضرت علی علیه السلام، که در تمام جنگ ها در کنار پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم حضوری پررنگ داشتند و همواره برگ برنده ی سپاه اسلام به شمار می رفتند، در غزوه ی تبوک بنا به دستور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم مأمور شدند در پایتخت حکومت اسلامی بمانند.
محققان درباره ی علت ماندن حضرت علی علیه السلام در شهر مدینه با وجود نیاز مبرم سپاه اسلام به ذوالفقار حضرت علی علیه السلام، حفظ پایتخت اسلامی از توطئه های منافقان مدینه را ذکر کرده اند؛ زیرا راه طولانی و فاصله ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مدینه، ثبات سیاسی و حاکمیت اسلامی را به مخاطره می انداخت. از این رو، ضرورت اقتضا می کرد تا پیامبر به منظور حفظ ثبات و امنیت سیاسی پایتخت اسلامی، جانشینی برای خود بگمارند. ( مفید، 1413، ص 154 / سبحانی، 1388، ص 477)
الف. روایت « منزلت»:
پیامبر چرایی ماندن حضرت علی علیه السلام در شهر مدینه را این گونه بازگو نمودند: « أما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی الا أنه لا نبی بعدی»؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من، همانند هارون نسبت به موسی باشی و همان منزلتی را که هارون نسبت به موسی داشت، تو نسبت به من داشته باشی.
این حدیث در بسیاری از منابع معتبر روایی شیعه و سنی ( بخاری، 1422، ج 9، ص 250 / مسلم، بی تا، ج 4، ص 1870 / نسائی، 1411، ج 5، ص 44) نقل شده است، به گونه ای که ابن عبدالبر درباره ی این حدیث اظهار می دارد: این حدیث از صحیح ترین و ثابت ترین احادیث اسلامی است که سعد بن ابی وقّاص، ابن عباس، ابوسعید خدری، ام سلمه، اسماء بنت عمیس، جابر بن عبدالله انصاری و عده ای دیگر آن را نقل کرده اند. ( ابن عبدالبر، 1412، ج 3، ص 34)
یکی از دلایلی که موجب شده است تا این روایت نتواند معنای مفهوم « انفسنا» را در آیه ی « مباهله» به نتیجه ی نهایی برساند نپرداختن کامل به تمام گفتار پیامبر در این زمینه و تقطیع روایت منزلت از عبارت های پیشینی است. بر این اساس، بازخوانی آنچه در قبل از این قطعه از روایت ذکر شده است می تواند به بازسازی فضای معنایی حدیث « منزلت» کمک کند. اما ناگفته نماند که اکتفا کردن به عبارت مزبور از حدیث « منزلت»، به دلیل تواتر و تأیی همگانی آن بوده است و آن گونه که به نظر می رسد، محققان این روایت را آن قدر واضح و روشن دانسته اند که شاید نیازی به رجوع و بازگشت به قبل از آن نمی دیده اند.
ب. علت صدور حدیث « منزلت» ، قرینه ی معناشناسی مفهوم « انفسنا»:
پاسخ به این پرسش که چرا حدیث منزلت نازل شد، ما را چند گام به سوی معنای اصلی این روایت نزدیک می سازد. آن گونه که گزارش های تاریخی این رویداد را بازگو نموده اند، دلیل صدور این روایت تبلیغاتی بود که از سوی منافقان علیه حضرت علیه السلام انجام می گرفت. ( ابن هشام، 1383، ج 4، ص 946 / ابن اثیر، 1386، ج 2، ص 278)
اما پرسش دیگری که مطرح می شود این است که چرا منافقان جنگی روانی خود را به سوی ضربه زدن به شخصیت حضرت علی علیه السلام جهت دادند، با وجود اینکه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم غیر از حضرت علی علیه السلام، محمد بن مسلمه را نیز به عنوان جانشین خود در شهر مدینه گماشته بودند. ( ابن اثیر، 1386، ج 2، ص 278)
براساس آنچه گفته شد و با در نظر گرفتن ماندن حضرت علی علیه السلام در شهر مدینه به دلیل نقش حیاتی که آن حضرت در طول سال ها در جنگ بدر و احد و احزاب ایفا نموده بودند و نوع جنگ روانی که منافقان علیه ایشان به کار گرفتند، آشکار می شود که منافقان حضور حضرت علی علیه السلام را به مثابه ی حضور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در شهر مدینه می پنداشتند و با وجود حضرت علی علیه السلام تمام برنامه های خود را نقش بر آب می دیدند و به جرئت می توان ادعا کرد روز حضور حضرت علی علیه السلام در شهر مدینه، نخستین بار یأس منافقان را پیش از یأس ایشان در روز غدیر رقم زد. بنابراین، فضای قبل از صدور حدیث یاد شده و نوع نگاه و برداشت افکار عمومی از حضور حضرت علی علیه السلام در پایتخت اسلامی، روشن می سازد که جریان انتقال میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام به صورت عملی از این سال شروع شد؛ همان گونه که پیامبر فرمودند: « خلفتک لما ترکت ورائی فارجع فاخلفنی فی اهلی و اهلک، افلا ترضی یا علی، ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا اَنه لانبی بعدی»؛ ( ابن اثیر، 1386 ق، ج 4، ص 943): تو را گماردم برای آنچه در پشت سرم باقی گذاشتم. پس برگرد و در میان خانواده ی من و خانواده ی خودت جانشینم باش.
علاوه بر آنچه ذکر شد، ابن سعد در اثر خویش، بیان دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است که تصویر روشن تری از بیان ایشان به دست می دهد. پیامبر در این انتصاب حساس، نقشی همانند جایگاه خود برای حضرت علی علیه السلام در معادلات سیاسی در نظر گرفتند، به گونه ای که چاره ای جز ماندن حضرت علی علیه السلام یا شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شهر مدینه وجود نداشت: « قال رسول الله لعلی بن ابی طالب: “إنه لا بد من أن أقلیم أو تقیم” فخلفه»؛ ( ابن سعد، 1410، ج 3، ص 17) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند: چاره ای جز ماندن من یا تو نیست، پس او را باقی گذاشتند.
همین امر موجب شده تا ابن حجر در کتاب خویش، روایت منزلت را این گونه تفسیر نماید: « أی لاینبغی أن اذهب الا و انت خلیفتی»؛ ( ابن حجر، 1415، ج 4، ص 467) یعنی رفتن من شایسته نیست، جز اینکه تو جانشین من باشی.
شیخ مفید همین مضمون را با عبارتی دیگر نقل نموده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص ماندن حصرت علی علیه السلام در پایتخت اسلامی فرمودند: « یا علی، اِنّ المدینه لا تصلح الا بی او بک»؛ ( ابن حجر، 1415، ج 4، ص 154): ای علی، شهر مدینه جز به وسیله ی من یا تو اصلاح نمی گردد.
از سوی دیگر، آنچه حاکم نیشابوری از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده بازتاب یک قاعده و قانون کلی در غیبت و عدم حضور پیامبر در جامعه ی اسلامی است. ایشان روایت « منزلت» را اینچنین نقل نموده است: « أما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی،الا انه لیس بعدی نبی؛ انه لا ینبغی ان اذهب الا و انت خلیفتی»؛ ( حاکم نیشابوری، بی تا، ج 3، ص 133-134) آیا خشنود نمی شوی که بگویم مَثَل تو نسبت به من، مَثَل هارون نسبت به موسی است، جز اینکه پس از من پیامبری نیست. بنابراین، رفتن من شایسته نیست، جز اینکه تو جانشینم باشی. و در ادامه می فرمایند: « انت ولی کل مؤمن من بعدی و مؤمنه»؛ ( حاکم نیشابوری، ج 3، بی تا، ص 123-134) پس از من، تو سرپرست هر مرد و زن مؤمن هستی.
پی نوشت :
1. استادیار دانشگاه قم.
2. کارشناس ارشد علوم قرآنی.
منبع مقاله :
مؤسسه ی شیعه شناسی، (1391)، فصلنامه ی علمی – پژوهشی شیعه شناسی شماره 39، قم: مؤسسه ی شیعه شناسی
مقالات مرتبط :