آیه ی مباهله و شأن نزول آن (1)

آیه ی مباهله و شأن نزول آن (1)

نویسنده: آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی

نزول آیه ی مباهله در شأن اهل بیت علیهم السلام
خداوند متعال در سوره ی آل عمران مى فرماید:
(إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ * فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَما مِنْ إِله إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ * فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِالْمُفْسِدینَ)؛(1)
به راستى که مَثَل عیسى در نزد خدا، هم چون آدم است که او را از خاک آفرید، به او فرمود: «باش!» او هم فورى شد.
حق از جانب پروردگار توست؛ بنابراین، از تردید کنندگان مباش! هر گاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده، باز کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما نفس هاى خود را دعوت کنیم، شما هم نفس هاى خود؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
در شأن نزول این آیه آمده است: پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به همراه على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام به نزد مسیحیان رفت تا با آن ها مباهله کند.

راویان حدیث مباهله از صحابه و تابعین
حدیث مباهله از زبان گروهى از بزرگان صحابه وتابعین روایت شده است. ما در این جا به نام راویان این حدیث که در منابع غیر شیعى از آن ها یاد شده است، اشاره مى کنیم:
<p style=”margin-left: 50%” :50%”=”” class=”c2″> 1 . امیر مؤمنان على علیه السلام.
2 . عبدالله بن عباس.
3 . جابر بن عبدالله انصارى.
4 . سعد بن ابى وقّاص.
5 . عثمان بن عفّان.
6 . سعید بن زید.
7 . طلحه بن عبیدالله.
8 . زبیر بن عوام.
9 . عبدالرّحمان بن عوف.
10 . براء بن عازب.
11 . حذیفه بن یمان.
12 . ابوسعید خدرى.
13 . ابوطفیل لیثى.
14 . پدر بزرگ سلمه بن عبدیشوع.
15 . اُمّ سلمه، همسر رسول خدا صلى الله علیه وآله.
16 . زید بن على بن الحسین علیهما السلام.
17 . علباء بن احمر یشکرى.
18 . شعبى.
19 . حسن بصرى.
20 . مقاتل.
20 . کلبى.
21 . سدّى.
23 . قتاده.
24 . مجاهد.
اینک به نمونه هایى از این روایات از زبان صحابه اشاره اى مى کنیم.
در خصوص امیر مؤمنان على علیه السلام، باید گفت:
ایشان در جلسه شوراى خلافت، اهل شورا را به خداوند قسم داد و از آنان اقرار گرفت که آیه ی مباهله درباره وى نازل شده است… به زودى در این باره سخن خواهیم گفت.
عثمان، طلحه، زبیر، سعید بن زید، عبدالرّحمان بن عوف و سعد بن أبى وقّاص، به نزول آیه ی مبارکه در شأن اهل بیت علیهم السلام اقرار کرده اند.
سعد بن أبى وقّاص، حدیث مباهله را روایت کرده است و چنان که در نقل معتبر آمده، وى با درک همین موضوع از ناسزاگویى به امیر مؤمنان على علیه السلام خوددارى کرده است… متن گفته وى در ادامه خواهد آمد.
ابوطفیل نیز از راویان حدیث «مناشده»(2) است.
البته در ادامه به ذکر روایات از زبان دیگر راویان خواهیم پرداخت.

راویان حدیث مباهله از بزرگان تفسیر و حدیث
مفسّران، متکلّمان، محدّثان و تاریخ نگاران بزرگ عرصه دانش هاى حدیثى، تفسیرى، کلامى و تاریخى در قرون مختلف در کتاب هاى خود حدیث مباهله را- چه با ذکر سند و چه به دلیل مسلّم انگاشتن آن، بدون ذکر سند- به اتّفاق روایت کرده اند. مشهورترین آنان عبارتند از:

1 . سعید بن منصور، درگذشته سال 227 هجرى.
2 . ابوبکر عبدالله بن أبى شیبه، در گذشته سال 235.
3 . احمد بن حنبل شیبانى، درگذشته سال 241.
4 . عبد بن حمید، درگذشته سال 249.
5 . مسلم بن حجّاج، درگذشته سال 261.
6 . ابوزید عمر بن شبّه بصرى، درگذشته سال 262.
7 . محمد بن عیسى ترمذى، درگذشته سال 279.
8 . احمد بن شعیب نسائى، درگذشته سال 303.
9 . محمد بن جریر طبرى، درگذشته سال 310.
10 . ابوبکر بن منذر نیشابورى، درگذشته سال 318.
11 . ابوبکر جصّاص، درگذشته سال 370.
12 . ابوعبدالله حاکم نیشابورى، درگذشته سال 405.
13 . ابوبکر بن مردویه اصفهانى، درگذشته سال 410.
14 . ابواسحاق ثعلبى، درگذشته سال 427.
15 . ابونعیم اصفهانى، درگذشته سال 430.
16 . ابوبکر بیهقى، درگذشته سال 458.
17 . ابوالحسن على بن احمد واحدى، درگذشته سال 468.
18 . محیى السُنه بغوى، درگذشته سال 516.
19 . جار الله زمخشرى، درگذشته سال 538.
20 . قاضى عیاض یحصبى، درگذشته سال 538.
21 . ابوالقاسم ابن عساکر دمشقى، درگذشته سال 571.
22 . ابوفرج ابن جوزى حنبلى، درگذشته سال 579.
23 . ابوالسعادات ابن اثیر جزرى، درگذشته سال 606.
24 . فخررازى، درگذشته سال 606.
25 . عزالدّین ابن اثیر جزرى، درگذشته سال 630.
26 . محمد بن طلحه شافعى، درگذشته سال 652.
27 . شمس الدّین سبط بن جوزى، درگذشته سال 654.
28 . ابوعبدالله قرطبى انصارى، درگذشته سال 656.
29 . قاضى بیضاوى، درگذشته سال 685.
30 . محب الدّین طبرى، درگذشته سال 694.
31 . نظام الدّین أعرج نیشابورى، از بزرگان قرن هفتم.
32 . ابوبرکات نسفى، درگذشته سال 710.
33 . صدر الدّین ابراهیم حموئى، درگذشته سال 722.
34 . ابوالقاسم ابن جزى کلبى، درگذشته سال741.
35 . علاءالدین خازن، درگذشته سال741.
36 . ابوحیان اندلسى، درگذشته سال745.
37 . شمس الدّین ذهبى، درگذشته سال 748.
38 . ابن کثیردمشقى، درگذشته سال 774.
39 . ولى الدّین خطیب تبریزى متوفاى سال 737.
40 . ابن حجرعسقلانى، درگذشته سال 852.
41 . نورالدین ابن صبّاغ مالکى، درگذشته سال 855.
42 . جلال الدین سیوطى، درگذشته سال 911.
43 . ابوسعود عمادى، درگذشته سال 951.
44 . خطیب شربینى، درگذشته سال 968.
45 . ابن حجر هیتمى مکى، درگذشته سال 973.
46 . على بن سلطان قارى، درگذشته سال 1013.
47 . نورالدّین حلبى، درگذشته سال 1033.
48 . شهاب الدّین خفاجى، درگذشته سال 1069.
49 . زرقانى مالکى، درگذشته سال 1122.
50 . عبدالله شبراوى، درگذشته سال 1162.
51 . قاضى القضاه شوکانى، درگذشته سال 1250.
52 . شهاب الدّین آلوسى، درگذشته سال 1270.

نگاهى به متن حدیث مباهله در کتاب هاى معتبر
اینک به نقل شمارى از روایات که نزول آیه ی مبارکه مباهله را در شأن حضرت على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام بیان مى دارند و حافظان حدیث، آن ها را با ذکر سند، در کتاب هاى معتبر آورده اند مى پردازیم.

به روایت ابن عساکر
ابن عساکر دمشقى با سندى و ابن حجر عسقلانى از طریق دارقطنى، از ابوطفیل این گونه روایت مى کنند:
امیر مؤمنان على علیه السلام در جمع حاضران در شوراى خلافت با بیان برخى از فضایل و مناقب خود، بر آن ها احتجاج نمود، از جمله به آنان فرمود:
نشدتکم بالله، هل فیکم أحد أقرب إلى رسول الله صلّى الله علیه وآله(3) فی الرحم و من جعله رسول الله صلّى الله علیه وآله نفسه وأبناءه أبناءه و نساءه نساءه غیری؟
قالوا: اللهمّ لا؛(4)
شما را به خدا سوگند، آیا در میان شما کسى هست که در رابطه خویشاوندى خود، نزدیک تر از من به رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد و ایشان، او را نفسِ خود، فرزندان او را فرزندان خود و زنان او را زنان خود -جز من- دانسته باشد؟
همه گفتند: نه به خدا.
گفتنى است که این اقدام حضرت على علیه السلام را بسیارى از علماى شیعه و سنّى با ذکر سند از ابوذر و ابوطفیل نقل کرده اند.
از جمله این روایان، مى توان به حافظانى هم چون دارقطنى، ابن مردویه، ابن عبدالبرّ، حاکم نیشابورى، جلال الدین سیوطى، ابن حجر مکّى و متّقى هندى اشاره کرد.

به روایت احمد بن حنبل
احمد بن حنبل نیز در مسند به نقل حدیث مباهله پرداخته است. در آن کتاب چنین آمده است:
عبدالله، از پدرش از قتیبه بن سعید، از حاتم بن اسماعیل، از بکیر بن مسمار، از عامر بن سعد، از پدرش این گونه نقل مى کند:
رسول خدا صلى الله علیه وآله در یکى از جنگ ها على علیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار داد. او عرض کرد:
أ تخلّفنی مع النساء والصبیان؛
آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار مى دهى؟
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به على علیه السلام فرمود:
یا علی! أما ترضى أن تکون منّی بمنزله هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبوّه بعدی؟
اى على! آیا خشنود نیستى که نسبت تو به من هم چون نسبت هارون به موسى است؛ با این تفاوت که بعد از من پیامبرى مبعوث نمى شود؟
هم چنین رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر فرمودند:
لاُعطین الرایه غداً رجلاً یحبّ الله ورسوله و یحبّه الله و رسوله؛
فردا پرچم فرماندهى سپاه را به دست کسى مى دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند.
سعد مى گوید: در پى این گفته، ما براى گرفتن پرچم (بر یکدیگر پیشى مى گرفتیم و) گردن دراز مى کردیم، ولى پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود:
ادعوا لی علیّاً؛
على را خبر کنید.
او در آن هنگام از درد چشم رنج مى برد. ولى پیامبر صلى الله علیه وآله کمى از آب دهان خود را بر چشمانش نهاد و پرچم را به وى داد. او به میدان رفت و با عنایت خدا پیروز گردید.
سعد هم چنین مى گوید: زمانى که آیه ی (نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) (5) نازل شد؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و فرمود:
اللهمّ هؤلاء أهلی؛(6)
خدایا! اینان اهل من هستند.

به روایت مسلم
مسلم بن حجّاج در صحیح خود حدیث مباهله را این گونه نقل مى کند:
قتیبه بن سعید و محمد بن عباد -با عباراتى نزدیک به هم- از حاتم بن اسماعیل، از بکیر بن مسمار، از عامر بن سعد بن ابى وقاص از پدرش سعد چنین نقل مى کند:
معاویه بن ابوسفیان به سعد امر کرد (که به امیر مومنان على علیه السلام دشنام دهد، اما هنگامى که او از این کار خوددارى نمود) به او گفت: چه چیز باعث شد که ابوتراب را دشنام ندهى؟!
وى در پاسخ گفت: تا سه فضیلتى را که پیامبر براى ایشان برشمردند به یاد دارم من هرگز به ایشان دشنام نمى دهم، فضایلى که یکى از آن ها براى من از برترین نعمت هاى دنیا دوست داشتنى تر است.
رسول خدا صلى الله علیه وآله در یکى از جنگ ها على علیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار داد، او گفت:
خلّفتنی مع النساء والصبیان؟
آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار مى دهید؟!
پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند:
أما ترضى أن تکون منّی بمنزله هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبوّه بعدی؛
آیا خشنود نیستى که براى من، هم چون هارون نسبت به موسى باشى، با این تفاوت که بعد از من پیامبرى مبعوث نمى شود؟
هم چنین پیامبر صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر فرمودند:
لأعطینّ الرایه رجلاً یحبّ الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله؛
پرچم را به کسى مى دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول نیز او را دوست مى دارند.
در پى این گفته، ما براى گرفتن پرچم سپاه (بر یکدیگر پیشى گرفته) و گردن دراز مى کردیم، ولى پیامبر فرمود:
ادعوا لی علیّاً؛
على را خبر کنید.
او در آن هنگام، از درد چشم رنج مى برد. ولى پیامبر صلى الله علیه و آله کمى از آب دهان خود را بر چشمانش نهاد و پرچم را به وى داد. او به میدان رفت و با عنایت خدا پیروز گردید.
هم چنین زمانى که آیه (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ)(7) نازل شد؛ پیامبر خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و به درگاه خدا عرضه داشت:
اللهمّ هؤلاء أهلی؛
خدایا! اینان اهل من هستند.(8)

به روایت ترمذى
ترمذى نیز این روایت را با همین متن و سند نقل مى کند. آن گاه مى نویسد:
هذا حدیث حسن صحیح غریب من هذا الوجه؛
این حدیث، نیکو و صحیح است، ولى کمتر کسى به نقل آن، از این طریق مى پردازد.(9)

به روایت نسائى
نسائى نیز به نقل این حدیث پرداخته است. وى مى گوید: قتیبه بن سعید بلخى وهشام بن عمار دمشقى از حاتم، از بکیر بن مسمار، از عامربن سعد بن ابى وقّاص چنین روایت مى کند:
معاویه به سعد امر کرد (که به امیرمومنان على علیه السلام دشنام دهد، اما هنگامى که او از این کار خوددارى نمود) به او گفت: چه چیز باعث شد که ابوتراب را دشنام ندهى؟
سعد گفت: تا سه فضیلتى را که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله براى ایشان برشمرد، فراموش نکرده ام من هرگز به ایشان دشنام نمى دهم؛ فضایلى که یکى از آن ها براى من از بهترین نعمت هاى دنیا دوست داشتنى تر است.
هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه وآله در یکى از جنگ ها على علیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار داد، او گفت:
أ تخلّفنی مع النساء والصبیان؛
آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار مى دهى؟
پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود:
أما ترضى أن تکون منّی بمنزله هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبوّه بعدی؛
آیا خشنود نیستى که براى من هم چون هارون نسبت به موسى باشى، با این تفاوت که بعد از من پیامبرى مبعوث نمى شود؟
هم چنین از پیامبر شنیدم که در جنگ خیبر فرمودند:
لأعطین الرایه غداً رجلاً یحبّ الله ورسوله و یحبّه الله و رسوله؛
فردا پرچم سپاه را به کسى مى دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول نیز او را دوست مى دارند.
در پى این گفته، ما براى گرفتن آن (بر یکدیگر پیشى گرفته و) گردن دراز مى کردیم، ولى پیامبر فرمود:
ادعوا لی علیّاً؛
على را خبر کنید.
او در آن هنگام از درد چشم رنج مى برد. ولى پیامبر صلى الله علیه وآله اندکى از آب دهان خود را بر چشمانش نهاد و پرچم را به او داد.
هم چنین زمانى که آیه ی (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا) ؛(10) «همانا خداوند مى خواهد فقط شما اهل بیت را از تمام ناپاکى ها مصون دارد و کاملاً پاک و مطهرتان گرداند» نازل شد؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و به درگاه خدا عرضه داشت:
اللهمّ هؤلاء أهل بیتی؛
خداوندا! اینان اهل بیت من هستند.(11)

به روایت حاکم نیشابورى
حاکم نیشابورى نیز این روایت را با سند ذیل این گونه نقل کرده است:
جعفر بن محمد بن نصیر خلد از موسى بن هارون، از قتیبه بن سعید، از حاتم بن اسماعیل، از بکیر بن مسمار، از عامر بن سعد، از پدرش سعد نقل مى کند:
زمانى که آیه ی (نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) (12) نازل شد؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و عرضه داشت:
اللهمّ هؤلاء أهلی؛
خدایا! اینان اهل من هستند.
حاکم نیشابورى در ادامه مى نویسد:
این روایت طبق شروط صحت حدیث در نزد بخارى و مسلم حدیثى صحیح است، اما آنان این حدیث را نقل نکرده اند.(13)
ذهبى نیز در کتاب تلخیص المستدرک خود نظر حاکم نیشابورى را پذیرفته است.
ما در ادامه، روایتى را که حاکم نیشابورى از جابر نقل کرده، خواهیم آورد.
حاکم این حدیث را از ابن عباس نیز روایت کرده است. وى در کتاب معرفه علوم الحدیث مى گوید:
هفدهمین نوع علوم حدیث، شناخت فرزندان صحابه است. هر کس این نوع از علوم حدیث را نشناسد در شناخت بسیارى از روایات به اشتباه مى افتد.
وى مى گوید: نخستین چیزى که شناحت آن براى متخصص حدیث در این زمینه، لازم است، شناخت فرزندان سروَر انسان ها حضرت محمد مصطفى صلى الله علیه وآله و راویانى از این خاندان است که نقل روایت از آن ها صحیح و درست است.
در کوفه، از على بن عبدالرّحمان بن عیسى دهقان شنیدم که مى گفت: حسین بن حکم حبرى، از حسن بن حسین عرنى، از حبّان بن على عنزى، از کلبى، از ابوصالح، از ابن عباس چنین نقل مى کند:
آیه: (قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ…) (14) بر پیامبر خدا صلى الله علیه وآله نازل شد. منظور از «نفس پیامبر»، على علیه السلام، منظور از «نِساءَنا وَنِساءَکُمْ»، فاطمه علیها السلام و منظور از «أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ» حسن و حسین علیهما السلام بوده و درخواست عذاب در حق دروغگویان درباره عاقب، سید، عبدالمسیح و یاران آن ها بوده است.(15)

به روایت ابن حجر عسقلانى
ابن حجر عسقلانى نیز در شرح خود به صحیح بخارى در ذیل حدیث منزلت این ماجرا را نقل کرده است. وى مى گوید:
در صحیح مسلم و ترمذى از عامر بن سعد بن ابى وقاص این گونه روایت شده است:
معاویه به سعد گفت: چه چیز باعث شد که ابوتراب را دشنام نگویى؟!
وى گفت: تا سه فضیلتى را که پیامبر خدا صلى الله علیه وآله براى ایشان برشمرد، به یاد دارم من هرگز به ایشان دشنام نمى دهم.
سعد در ادامه به ذکر سه حدیث پرداخت:
اول. همین حدیث (حدیث منزلت)؛
دوم. حدیثِ «فردا پرچم را به کسى مى دهم که خدا و رسولش او را دوست مى دارند»؛
سوم. فرمایش رسول خدا صلى الله علیه و آله که هنگام نزول آیه (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) على، فاطمه، حسین و حسن علیهم السلام را فراخواند و گفت:
اللهمّ هؤلاء أهلی؛(16)
خدایا! اینان اهل من هستند.

ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره ی آل عمران: آیه هاى 60 و 61.
2- امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام در شوراى خلافت با مطرح کردن چندین آیه و روایت از رسول مکرم اسلام صلى الله علیه وآله که بر خلافت بلافصل ایشان دلالت دارد، اهل شورا را سوگند مى داد و از آنان اقرار مى گرفت که مراد از این آیات و روایات ایشان هستند، روایتى را که به نقل ماجراى مذکور پرداخته حدیث «مناشده» یعنى قسم دادن گویند.
3- به رغم این که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آورده ایم.
4- تاریخ مدینه دمشق: شرح أمیرالمؤمنین علیه السلام: 3 / 90، حدیث 1131، الصواعق المحرقه: 239.
5- سوره ی آل عمران، آیه ی 61.
6- مسند احمد بن حنبل: 1 / 185.
7- سوره ی آل عمران: آیه ی 61.
8- صحیح مسلم: 7 / 120.
9- صحیح ترمذى: 5 / 659، کتاب المناقب، مناقب على علیه السلام.
10- سوره ی احزاب: آیه ی 33.
11- خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام: 48 و 49.
12- سوره ی آل عمران: آیه ی 61.
13- المستدرک على الصحیحین: 3 / 150.
14- سوره ی آل عمران: آیه ی 61.
15- معرفه علوم الحدیث: 49 و 50.
16- فتح البارى فى شرح صحیح بخارى: 7 / 60.
منبع مقاله:
حسینی میلانی، علی؛ (1390)، نگاهی به تفسیر آیه ی مباهله (پژوهشی در تفسیر و شأن نزول آیه ی مباهله)، قم: الحقایق، چاپ اول

مقالات مرتبط :

آیه ی مباهله و شأن نزول آن (2)
آیه ی مباهله و شأن نزول آن (3)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید