سومین امام شیعیان جهان حضرت حسین بن علی (علیه السلام) قبل از فاجعهی جانسوز عاشورا در مدینهی منوره زندگی می کرد. بعد از مرگ معاویه، فرزندش یزید (بر خلاف عهد نامهی معاویه و حضرت امام حسن (علیه السلام) خود را به عنوان خلیفهی مسلمانان معرفی کرد. و اکثر قریب به اتفاق سرانِ اقوام عرب، با یزید بیعت کردند ولی امام حسین (علیه السلام) از این کار سرباز زد.
یزید فرستاده ای را از شام (مرکز حکومت) به مدینه فرستاد و از امام خواست که با او بیعت کند ولی امام دید اگر با یزید بیعت کند، مخالف دستور خداوند رفتار کرده و اگر نکند، عوامل مزدور یزید او را به شهادت می رسانند قبل از اینکه اقدام مهمی در اعتلای تشیع علوی داده باشد. بناچار تصمیم گرفت از مدینه به مکه هجرت کند، چون می دانست یزید مجبور است حُرمتِ خانهی خدا را نگهدارد. شیعیان عراق که از وضعیت امام مطلع شدند، حدود 12000 نامه از کوفه برای امام ارسال داشتند و ایشان را به کوفه دعوت کرده، قولِ همه گونه کمک به او دادند.
امام حسین (علیه السلام) پسر عمویش مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا اوضاع سیاسی را بررسی کند. مسلم در کوفه علاوه بر مردم، مورد استقبال «مختار ثقفی» و «هانی بن عروه» قرار گرفت. اما «عبیدالله بن زیاد» حاکم کوفه که گویند حرام زاده بوده و به جای نام پدر، او را به نام مادر صدا می کردند! … و «ابن مرجانه» خطابش می نمودند، مسلِم و هانی را به شهادت می رساند و مختار را با ضربه ای که بوسیله شمشیر به چشم راستش وارد می نمایند معیوب ساخته، راهی زندان می کند.
نتیجتاً هیچ کس خبر بی وفایی کوفیان را به حسین (علیه السلام) نمی رساند. و حضرت، اعمال و مناسک حج را ناتمام گذاشته، با خاندان و یارانش به طرف عراق رهسپار می شوند. اما لعنت بر کوفیان عهد شکن!
اولین فرمانده ای که سرِ راه امام قرار می گیرد و او را به بیعت با یزید دعوت می کند «حُر بن ریاحی» بود، ولی از آنجا که حُر فردی شجاع و آزاده و خدا ترس بوده است تحت تأثیر صحبتهای حضرت قرار می گیرد و به سپاه او ملحق می شود. عجبا!…
کسی که اول از همه راهِ ورود امام را به کوفه سدّ می کند، اولین شهید سپاهِ حضرت می گردد.
به ناچار ابن زیاد «شمر بن ذالجوشن» را به عنوان فرماندهی سپاه یزید در مقابل پسر پیامبر و خاندان و اصحابش، قرار می دهد.
شمر نامرد در کربلا آب را بر حضرت و یارانش می بندد و اولیاء خدا، اعم از زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان خرد سال (مانند حضرت سکینه و حضرت رقیه و…) را در مضیقه و بدترین شرایط قرار می دهد. عمر سعد به همراه سربازان کثیر ابن زیاد با سپاهی چندین برابر سپاه حضرت امام – از جهت و جوانب مختلف – بر امام حسین (علیه السلام) حمله ور می شوند و فجایعی ایجاد می کنند که در تاریخ بشریت بی نظیر بوده است.
سربازان سپاهِ کفر که تحت تأثیر تبلیغات شوم حکومت، امام حسین و اصحابش را خارجی می پنداشتند (گروهی که بر خلیفهی مسلمین یزیدبن معاویه، شوریده بودند!) چنان بی رحمانه بر آنها تاختند که حساب این جنایت هولناک، حتا بر مورخین منصف هم پوشیده ماند!… و به جز اندکی از آن را وارد تاریخ نکردند.
در همهی جنگ هایی که در تاریخ به ثبت رسیده، بعد از شکست دشمن، سپاهِ پیروز، دیگر اجساد را رها کرده و بر آنها اساعهی ادبی نکرده اند، اما عوامل ابن زیاد و کوفیان نادانِ بی کفایت، حتا اجساد شهدای گلکون کفن را مورد اهانت قرار داده و بسیاری از آنها از جمله پیکر مقدس حضرت امام حسین (علیه السلام) و برادر گرامی اش حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و دیگران را قطعه قطعه کردند تا به نظر خودشان در بهشت از امکانات زیادی برخوردار گردند، زیرا که بلواییان آشوبگر را جهت رضای خداوند (!) و خدمت به خلیفهی مسلمین یزید مجازات نموده بودند!!!
«خدا گو به سوی خدا تاختند *** خدا را بکشتند و نشناختند»
باری کوفیان سفاک به رغم صدها دعوت نامه که برای حسین (علیه السلام) فرستاده بودند، به طمع مُلک ری (عمر سعد) یا هزاران سکه و دِرهم و طلا، سرانجام در دهم محرم سال 61 هجری پاک ترین مردان خدا را در سرزمین کربلا به شهادت رساندند. حتا پیکر مطهر حضرت سید الشهداء ابا عبدالله حسین (علیه السلام) و هفتاد و دو تن از خویشان و یاران صدیق آن امام همام را – که مانند 72 پروانه گِرد شمع وجود سرور و سالارشان جمع آمده بودند – قطعه قطعه نموده، تا به قول خودشان آشوبگران و بلواییان حکومت اسلامی! را تنبیه نمایند و در بهشت، در مجاورت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسکن گزینند!….
جنایت فجیع تر آن که بعد از به شهادت رساندن شیر مردان خدا در روز عاشورا خاندان ایشان را نیز به اسارت می گیرند و خیمه هایشان را به آتش می کشند و سرِ بریدهی حضرت حسین (علیه السلام) را پیروزمندانه، محفل به محفل می چرخانند و می گویند: «این سرِ بریدهی همان خارجی است که در مقابل حکومت اسلام قد عَلَم کرده و بر امیرالمؤمنین یزید بن معاویه شوریده است! و این زنان و کودکان خاندان او هستند که با خلیفه بیعت نکرده، قصد سقوط حکومتِ بر حق یزید را داشتند و اندیشه ساقط نمودن دین مبین اسلام و به زنجیر کشیدن مسلمانان را در سر می پروراندند. ببینید که خداوند چگونه از دین خود محافظت کرده و بلواییان را مجازات نمود!…
قرآن کنند وِرد و به طاها کشند تیغ *** یاسین کنند حِرز و امام مبین کشند»
پس عجب نیست که سرور و سالار شهیدان، فرزند پیامبر خدا چنان طاقتش طاق شده که خون گلوی پاک فرزند شش ماهه اش حضرت علی اصغر (علیه السلام) را به سوی آسمان گسیل می دارد و چشمان همهی فرشتگان را گریان می نماید.
…. و شاید فریاد کرده باشد:
«خسته شد جان من از این خاکیان *** می روم در خدمت افلاکیان»
نویسنده: اکبر رضی زاده
منبع: راسخون