انتقاد عیب جویی است

انتقاد عیب جویی است

نویسنده: سیدحسن اسلامی

علت آن که انتقاد را تلخ می‌یابیم و عملاً از آن می‌گریزیم، آن است که انتقاد در حقیقت، معایب ما را آشکار می‌سازد و آینه ای می‌شود تا ما در آن زشتی های خود را – که مصرّانه آن‌ها را پنهان و حتی انکار می‌کنیم – ببینیم. بی تردید، تلخی انتقاد ناشی از صراحت و حقّانیت آن است.
برخی کوشیده اند تا انتقاد را از عیب جویی جدا کنند، اما در کار خود ناموفق مانده اند و نتوانسته اند معیاری برای این کار به دست دهند. برای مثال، منتقدی می‌نویسد: «انتقاد، که به غلط با «یافتن اشتباهات» یا «قضاوت جدّی و مخالف» مترادف شده، اساساً نوعی هنر ارزیابی است.» (1)
برخی دیگر بر آن شده اند تا انتقاد را از «بدشماری» جدا کنند و این دو را برابر یکدیگر نهند. بر اساس این نگرش، «نقد، کوششی است برای درک بهتر یک اثر» (2) و حال آن که آدم عیب جو و «بدشمار، کسی است که در
برخورد با هر اثر هنری، به عمد یا به سهو و جهل، به دنبال کاستی‌ها و نقایص و نقاط ضعف می‌گردد و آن‌ها را می‌یابد و بیان می‌کند و در پی جویی کاستی‌ها و نقایص و ضعف‌ها به مراتب کار کشته تر است، تا در فهم و درک و بازگویی ارزش‌ها و جنبه های مثبت اثر.» (3)
اما به نظر نمی رسد که این تعریف و تفکیک، گره از کار ما بگشاید؛ چرا که هرگونه «کوشش برای درک بهتر یک اثر» مستلزم ارزیابی و داوری است. در داوری پس از بیان معایب و مزایا، حکم صادر می‌شود و چه بسا که این حکم به سود اثر یا شخص نباشد. کارکشتگی در یافتن نقص‌ها و عیب‌ها نیز نه تنها نقص نیست، که خود هنر است. کافی است یکی از لوازم برقی منزل ما از کار بیفتد، تا اهمیت این نکته را در یابیم. آن گاه است که در پی کسی می‌گردیم تا به جای تعریف از کیفیت و امتیازات آن وسیله، دقیقاً عیب آن را بنماید و هر کسی در این زمینه کارکشته تر باشد، داوری اش را بیش تر ارج می‌نهیم.
از همه‌ی این‌ها گذشته، این گونه تقسیمات ذهنی هستند و هیچ معیار معیّنی در اختیار ما نمی گذارند. هر کسی می‌تواند منتقدی را عیب جو و بد شمار به حساب آورد و هر عیب جویی نیز می‌تواند خود را منتقد بداند. پس بهتر است به جای این گونه تلاش ها، مسأله را عمیق تر بکاویم و به نتیجه‌ی مشخص تری برسیم.
درباره‌ی مفهوم «انتقاد»، از دو راه می‌توان پیش رفت: نخست از طریق) واژه شناسی و دیگری از طریق کاربرد آن. واژه‌ی «انتقاد» و معادل های آن در زبان های فارسی، عربی و انگلیسی – بی کم و کاست – به معنای عیب جویی و داوری ناهمدلانه هستند. لغت نامه‌ی دهخدا با استناد به لغت نامه های گوناگون کهن و آوردن تعریف های آنان، نتیجه می‌گیرد که «انتقاد» عبارت است از: «سره کردن، سره گرفتن، بیرون کردن درم های ناسره از میان درم ها، بهین چیزی برگزیدن، آشکار کردن عیب شعر بر قایل آن، کاه از دانه جدا کردن.» (4) بنابراین، مولفه‌ی اساسی انتقاد، همان یافتن عیب و آشکار ساختن آن است.
واژه نامه های عربی نیز همین مضمون را تکرار می‌کنند. برای مثال، مفصّل ترین واژه نامه‌ی عربی، لسان العرب، درباره‌ی «نقد» چنین می‌گوید: «تمییزُ الدراهم و اِخراجُ الزیف منها» (5) که به معنای سره کردن درم‌ها و شناخت درست از نادرست آن است. سپس حدیثی را نقل می‌کند که در آن آمده است: «اِن نقدتَ الناسَ نقدوکَ، و اِن ترکتَهم ترکوکَ. معنی نقدتَهم، عبتَهم»؛ (6) اگر مردم را نقد کنی، آنان تو را نقد خواهند کرد. «اگر آنان را نقد کنی»، یعنی اگر بر آنان خرده بگیری. بنابراین، در زبان عربی نیز این واژه به معنای خرده گیری است.
گفتنی است که در گذشته، پول رایج میان مردم، سکه های زر و سیم بود و این سکه‌ها به گونه ای خام دستانه و غیراستاندارد، ضرب می‌شد. از این رو امکان تقلّب در وزن و عیار آن بسیار بود. برای پیش گیری از این گونه تقلّب ها، به تدریج، کارشناسانی پدید آمدند که به آنان «ناقد» گفته می‌شد که همان صرّاف امروزی است. ناقد با نگاه خبره‌ی خود، هرگونه تقلّبی را در مسکوکات رایج، تشخیص می‌داد و سره را از ناسره جدا می‌نمود. بعدها این مفهوم به ادبیات نیز راه یافت و «نقد الشعر» شکل گرفت که عبارت بود از: شناسایی و بیان معایب و نقایص اشعاری که سروده می‌شد. باری، نقد در این دو عرصه، به معنای عیب یابی و عیب جویی بوده است.
اما در زبان انگلیسی، واژه‌ی Criticism معادل «انتقاد» و به همین معنا آمده است. برای مثال، واژه نامه‌ی یک جلدی آکسفورد ذیل مدخل Criticism انتقاد را به معنای «عیب جویی» (7) و «آشکار ساختن عیوب» (8) معرفی کرده است. واژه نامه‌ی دو جلدی تاریخی آکسفورد نیز ذیل این مدخل، دو معنای اصلی برای آن ذکر می‌کند: یکی «عیب جویی» (9) و دیگری «داوری»، و در این مورد تصریح می‌کند: «به ویژه، داوری مخالفانه درباره‌ی خصوصیات چیزی است.» (10)
بنابراین، انتقاد دو معنا دارد: یکی عیب جویی و دیگری داوری از سر مخالفت. بدین روی، هرگونه تلاشی برای پیراستن انتقاد از عیب جویی، نادرست می‌نماید و ناکام می‌ماند، همان گونه که تاکنون ناکام مانده است. در هیچ یک از واژه نامه های این سه زبان، شاهدی بر آن که انتقاد به معنایی جز عیب جویی باشد، وجود ندارد، بلکه به عکس، همه‌ی این واژه نامه‌ها بر جنبه‌ی عیب جویانه‌ی این واژه تأکید می‌کنند.
حال کاربرد این واژه را ببینیم. همه‌ی ما به نوعی، بار عاطفی منفی انتقاد را پذیرفته و کوشیده ایم به گونه ای از آن بکاهیم. همین کوشش برای تفکیک انتقاد از عیب جویی، که از سوی برخی صورت می‌گیرد، خود گواه آن است که به طور ضمنی این یگانگی پذیرفته شده است. از سوی دیگر، اصرار بر این که انتقاد نباید مغرضانه و عیب جویانه باشد و قید و بندهایی از این دست، گویای آن است که به طور طبیعی، انتقاد چنین است و ما می‌کوشیم آن را از این حالت فراتر ببریم. تقسیماتی از قبیل «انتقاد ویرانگر و انتقاد سازنده»، «انتقاد بجا و انتقاد نابجا» و «انتقاد حق و انتقاد ناحق» بدین معنا هستند که انتقاد – فی نفسه – می‌تواند هم این باشد و هم آن، و این نکته تأکید دیگری است بر جنبه‌ی عیب جویانه‌ی انتقاد. بنابراین، بهتر است از همین جا هرگونه کوششی را که برای جدا ساختن بار منفی انتقاد صورت می‌گیرد متوقف سازیم و از این تلاش بیهوده، که انتقاد را جز عیب جویی می‌داند، دست بکشیم و بپذیریم که انتقاد دقیقاً عیب جویی است و بیان کاستی‌ها و نقص ها.
امام خمینی (رحمه الله) نیز با همین نگاه انتقاد را می‌بیند و آن را درست در مقابل ثناگویی قرار می‌دهند و بی آن که در مقام تعریف این واژه برآیند و یا بخواهند آن را از معنای عیب جویی بپیرایند، در مقام وصیت به فرزند تنی – و همه‌ی فرزندان روحی – خود چنین می‌نویسند: «ماها میل داریم که دیگران ثناگوی ما باشند، گرچه برای ما افعال شایسته و خوبی های خیالی را صدچندان جلوه دهند، و درهای انتقاد – گرچه به حق – برای ما بسته باشد یا به صورت ثناگویی در آید.» (11)
همچنین ایشان در انتقاد کردن، از عیب‌ها نام می‌برند و می‌فرمایند: «سر تا پای انسان عیب است و باید این عیب‌ها را گفت و انتقادات را کرد؛ برای این که اصلاح بشود جامعه.» (12)

پی‌نوشت‌ها:

1. ادبیات فیلم؛ جایگاه سینما در علوم انسانی، ص 166.
2. امید انقلاب؛ مرداد 1369، ش 226، «نقد و بدشماری»، علی حاجی حسین روغنی، ص 44.
3. همان.
4. لغت نامه‌ی دهخدا، ویرایش جدید، ج 2، ص 2965.
5. لسان العرب، ج 14، ص 254.
6. همان.
7. looking for faults.
8. Pointing out faults.
9. Fault finding.
10. The Shorter Oxford English Dictionary, vol, 1, p. 458.
11. صحیفه‌ی امام، ج 18، ص 516.
12. همان، ج 14، ص 401.
منبع مقاله :
اسلامی، سیدحسن، (1388)، انتقاد و انتقادپذیری، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ پنجم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید