نویسنده: مهناز قانعی خوزانی
از نظر مولانا نه تنها معلم، بلکه متعلم نیز باید دارای شرایط و ویژگی های خاصی باشد. اصل و اساس این شروط، درد، نیاز یا طلب است. نیاز، به عبارت فلسفی همان قابلیتی است که جان متعلم یا مرید را آماده دریافت افاضه ی وجودی از جان معلم یا مراد می گرداند:
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا کشتی ست آب آنجا رود
آب کم چو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
2- 3/3211
شخص بی اهلیت در تربیت، کسی است که متوجه نقص و نیاز خود و جویای رشد و تعالی درونی و به تعبیر مولانا، غذای روح نیست، بلکه صرفاً خواستار لذت و کام وری جسمانی و مادی است:
تو گیاه و استخوان را عرضه کن
قوت نفس و قوت جان را عرضه کن
گر غذای نفس جوید ابتر است
ور غذای روح خواهد سرور است
6- 2/2685
گذشته از این شرط اساسی، یکی از ویژگی هایی که لازم است متعلم داشته باشد، برخورداری از قدرت تحمل و ظرفیت کافی است، طوری که حتی از سخنان ناملایمی را که در جهت رشد و تربیت اوست، با گرمی استقبال کند:
از حدیث اولیاء نرم و درشت
تن مپوشان چونک دینت راست پشت
1/2059
علاوه بر این لازم است متعلم در مقابل معلم، کاملاً خاکسار باشد و نه تنها در اعمال، بلکه در حالات و افکار خود، حق تواضع را به جای آورد:
پس لباس کبر بیرون کن ز تن
ملبس ذل پوش در آموختن
5/1061
انصتوا را گوش کن خاموش باش
چون زبان حق نگشتی گوش باش
2/3463
همچنین طبق مبانی مولانا، طالب پس از آنکه به عنایت الهی تحت تربیت پیر درآمد، نباید در کار او چون و چرا، و بر او اعتراض کند: (1)
چون گرفتت پیر هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق
تا نگوید خضر رو هذا فراق (2)
5- 1/2974
متعلم و مرید باید از امتحان معلم خود بپرهیزد، زیرا قطعاً این امتحان و سنجش، بر اساس میزان و محکمی در حد فهم، دریافت و سعه ی وجودی طالب است و بنابراین قیاسی ناروا و نابجاست:
شیخ را که پیشوا و رهبرست
گر مریدی امتحان کن او خر است
4/373
کز قیاس خود ترازو می تند
مرد حق را در ترازو می کند (3)
4/376
نکته ی دیگر اینکه متعلم باید بکوشد از سخن تند و ناملایم معلم خود دل شکسته و رنجیده خاطر نگردد و بغض و کینه ای در دل او ایجاد نشود، زیرا یقیناً یکی از لوازم تربیت معنوی، که هدف آن صیقل روح را از زنگار آلودگی هاست، مواجهه با اموری است که بر نفس آدمی گران تمام شده و او را خوش نمی آید:
چون گُزیدی پیر نازک دل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش
ور بهر زخمی تو پرکینه شوی
پس کجا بی صیقل آیینه شوی
5- 1/2984
خلاصه آنکه مرید و متعلم لازم است نسبت به معلم و مراد خود ادب ظاهر و باطن را، در همه شئون و وجوه گوناگون آن، رعایت کند:
دل نگه دارید ای بی حاصلان
در حضور حضرت صاحب دلان
پیش اهل تن ادب بر ظاهر است
که خدا زیشان نهان را ساترست
پیش اهل دل ادب بر باطنست
زانک دلشان بر سراسر فاطن ست
5- 2/3223
نکات مهم در تربیت اخلاقی
از آنچه مولانا در خلال رابطه ی معلم و متعلم بطور کلی و مرید و مراد بطور خاص بیان می کند، نکته های ظریفی قابل استفاده است که توجه به آنها در امر تعلیم و تربیت اهمیتی حیاتی دارد.
یکی از این نکات در نظر گرفتن ظرفیت، مقام و موقعیت متعلم است. مخاطبه و مواجهه ی وجودی میان معلم و متعلم صورت نمی گیرد، مگر آنکه معلم از دغدغه ها و نیازها، قدرت درک و فهم و زبان متعلم خود باخبر باشد و بتواند مطابق با ظرفیت شنونده و مخاطب خود با او ارتباط برقرار کند:
چون با کودک سروکارم فتاد
هم زبان کودکان باید گشاد
4/2576
مولانا این مطلب را ضمن داستان سلیمان و مرغان، به زیبایی و با تفصیل بیان کرده است:
منطق الطیر سلیمانی بیا
بانگ هر مرغی که آید می سرا
چون به مرغانت فرستادست حق
لحن هر مرغی بدادستت سبق
مرغ جبری را زبان جبر گو
مرغ پر اشکسته را از صبر گو
مرغ صابر را تو خوش دار و معارف
مرغ عنقا را بخوان اوصاف قاف
مر کبوتر را حذر فرما ز باز
باز را از حلم و گو و احتراز
و آن خفاشی را که ماند او بی نوا
می کنش با نور جفت و آشنا
5- 4/850
نکته ی دیگر اینکه پاک شدن از عیوب و رذایل، آراستگی به فضایل و به طور کلی تربیت، امری است که نیاز به صبر، حوصله و گذشت زمان دارد. در نظر نگرفتن این مسئله و انتظار پیمودن ره صد ساله در یک شب، انتظار بیهوده ای است که از خامی ناشی می شود:
آن هلال از نقص در باطن بریست
آن بظاهر نقص تدریج آوریست (4)
درس گوید شب به شب تدریج را
در تأنی بر دهد تفریج (5) را
در تأنی گوید ای عجول خام
پایه پایه بر توان رفتن به بام
دیگ را تدریج و استادانه جوش
کار ناید قلیه ی دیوانه جوش
12- 6/1209
انتظار بیش از توان و ظرفیت فرد و تحمیل آنچه که در حد وجودی او نیست، ممکن است صدمات جبران ناپذیری بر او وارد سازد. به همین دلیل آنچه که برای شخصی عامل رشد و اصلاح است، ممکن است برای شخص دیگر، یا همان شخص در مرحله ای دیگر، عامل سقوط و نابودی باشد، مگر اینکه ظرفیت روحی او تغییر یابد:
زانکه هفصد پرده دارد نور حق
پرده های نور دان چندین طبق
از پس هر پرده قومی را مقام
صف صف اند این پرده هاشان تا امام
اهل صف آخرین از ضعف خویش
چشمشان طاقت ندارد نور بیش [ … ]
روشنایی کو حیات اوّلست
رنج جان و فتنه ی این احولست
احولی ها اندک اندک کم شود
چون ز هفصد بگذرد او یم شود
8- 2/823
همین مسئله ایجاب می کند که در تربیت اخلاقی، گاه برخی از عیوب نفسانی یا افعال و رفتارهای ناشایست نادیده گرفته شود و یا حتی به دیده ی حسن تلقی گردند:
« این خلق را همه افعال کژست و ایشان می بینند و تحمل می کنند و اگر نکنند و بگویند و کژی ایشان را بیان کنند، یک شخص پیش ایشان ایست نکند … حق تعالی ایشان را سعتی و حوصله ی عظیم بزرگ داده است که تحمل می کنند، از صد کژی یک کژی را می گویند تا او را دشوار نیاید و باقی کژی ها را می پوشانند، بلکه مدحش می کنند که آن کژت راست است، تا به تدریج این کژی ها را یک یک ازو دفع می کنند » (6)
البته گرچه عیب پوشی و حسن نظر، صفت شایسته ای است و در تربیت اخلاقی نیز بسیار مؤثر و کارآمد است، اما گاه لازمه ی تربیت، بیان صریح و آشکار خوی ناشایست یا فعل نادرست است:
هر که را بینی شکایت می کند
که فلان کس راست طبع و خوی بد
این شکایت گر بدان که بدخو است
که مر آن بدخوی را او بدگو است [ … ]
لیک در شیخ آن گله ز امر خداست
نه پی خشم و ممارات و هواست
آن شکایت نیست هست اصلاح جان
چون شکایت کردن پیغامبران
5- 4/771
نکته ی دیگر اینکه باید به متعلم مجال داد تا به خویش بازگشته، خود را مورد دقت و حلاجی قرار دهد و زشتی های خود را دریابد. چنانکه در حکایت « مهمان شدن گبرِ فراخ معده ی زشت رفتار در خانه ی پیامبر »، پیامبر با آنکه قبل از عمل فضاحت بار گبر، به علم الهی از پیشامد آن آگاه بود، اما از روی حکمت مانع او نشد و او را واگذاشت:
مصطفی می دید احوال شبش
لیک مانع بود فرمان ربّش
تا که پیش از خبط بگشاید رهی
تا نیفتد زان فضیحت در چهی
لیک حکمت بود و امر آسمان
تا ببیند خویشتن را او چنان
5- 5/103
زیرا تنها پس از آن عمل و وقایع بعدی آن و مجالی که پیامبر پس از آن به او داد، تا او پشیمانی و سوز درونی خود را کاملاً آشکار کند، دلجویی ها و نصایح مهرآمیز و صمیمانه ی پیامبر می توانست در دل و جان گبر کاملاً نفوذ کند:
هر زمان ی کرد رو بر آسمان
که ندارم روی ای قبله ی جهان
چون ز حد بیرون بلرزید و طپید
مصطفی اش در کنار خود کشید
ساکتش کرد و سپس بنواختش
دیده اش بگشاد و داد اشناختش
تا نگرید ابر کی خندد چمن
تا نگرید طفل کی جوشد لبن
4- 5/131
مطلب دیگری که در تربیت اخلاقی حایز اهمیت است، خستگی ناپذیری و لزوم استمرار است. به اعتقاد مولانا سخن، کیمیایی بس شگرفست که سرانجام تأثیر خود را می گذارد، هرچند بسیار دیر. از این رو نباید از دعوت به راستی و درستی خسته شد و از آن دست کشید:
تو ز گفتار تعالوا کم مکن
کیمیایی بس شگرفست این سخن
گر مسی گردد ز گفتارت نفیر
کیمیا را هیچ از وی وامگیر
این زمان گر بست نفس ساحرش
گفت تو سودش کند در آخرش
6- 4/2024
نکته ی مهم دیگر این که منع و محدودیت بسیار در تربیت اثر عکس بر جای می گذارد و باعث تحریض و ترغیب می شود:
گرم تر شد مرد زان منعش که کرد
گرم تر گردد همی از منع مرد
3/3272
« نانی را بگیر و زیر بغل کن و از مردم منع می کن و می گو که البته این را به کس نخواهم دان … اگرچه آن بر درها افتاده است و سگان نمی خورند از بسیاری نان و ارزانی، اما چون چنین منع آغاز کردی همه ی خلق رغبت کنند و دربند آن نان که منع می کنی و پنهان می کنی …رغبتشان در آن نان از حد بگذرد که « الانسان حریصٌ علی ما منع » … منع جز رغبت را افزودن نمی کند علی الحقیقه » (7)
علاوه بر این در طریق اصلاح و تربیت اخلاقی، داشتن روحیه اجتماعی و وجود یاران همدل و همراه بسیار مفید است و می توان از آن به عنوان عاملی بسیار مؤثر بهره جست. تنهایی، باعث می شود تا سختی های راه بر انسان ناهموار جلوه کند و برعکس، وجود یاران و همراهان و تعامل با آنان باعث پویایی و نشاط انسان در راه می شود:
هر نبیّی اندر این راه درست
معجزه بنمود و همراهان بجست
گر نباشد یاری دیوارها
کی برآید خانه و انبارها
9- 6/518
گیرم آن گرگت نیابد ز احتیاط
بی ز جمعیت نیابی آن نشاط
آنکه تنها در رهی او خوش رود
با رفیقان سیر او صد تو شود
2- 6/511
پینوشتها:
1. البته در گفتارهای گذشته مشخص شد که اولاً مولانا پیر را عارف واصل می داند که در فعل، قول و حال او مطلقاً اثری از هوای نفس نیست و ثانیاً بر لزوم دقت در تشخیص انتخاب مراد و مقتدا تأکید کرده و آدمی را از افتادن در دام شیادان و مزدورانی که خود را عارف واصل می نمایند و یا احمقانی که با آموختن تقلیدی و طوطی وار مسائل و مباحث سیر و سلوک و عرفان، دچار خیال و توهم شده و خود را واصل و محقق تصور می کنند، برحذر می دارد. بنابراین احکام و اصولی که میان مرید و مراد حقیقی حاکم است، لزوماً به طور کامل در هر نوع تعلیم و تربیتی قابل تعمیم نیست، هر چند رعایت بسیاری از این اصول، در هر نوع رابطه ی شاگرد و استادی، شایسته و رواست. بحث مستوفا در مورد نظر مولانا در این باب، خود در خور تحقیق جداگانه ای است.
2. اشاره دارد به قرآن، کهف: 78 که خضر به موسی ( ع ) گفت: « کنون زمان جدایی ماست و من تو را از حقیقت آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت. »
3. این ابیات در ضمن حکایتی مطرح شده است که در آن یک یهودی قصد امتحان امیرالمؤمنین، علی ( ع ) را نمود. مولانا پس از بیان حکایت، مسئله ی امتحان کردن و محک زدن را مورد دقّت قرار داده و توجه داده که این امر اقسام مختلفی دارد و نمی توان اقسام را یکی دانست و بدون توجه به تفاوت آنها، حکم یکی را به دیگری تعمیم داد. وی متذکر می شود که مورد امتحان قرار دادن انسانی توسط انسان دیگر، تنها وقتی صحیح و پذیرفته است که شخص قبلاً خود را در همان مورد امتحان کرده و در آن موفق شده باشد، اما عمل مریدی که مراد خود را امتحان می کند و یا شخص غافلی که مرد حق را مورد امتحان قرار می دهد، از نوعی نادانی و توهم توانایی، تصرف و احاطه ی وجودی نسبت به پیر ناشی می شود و بنابراین ناشایست است:
ای ندانسته تو شر و خیر را
امتحان خود را کن آنگه غیر را
امتحان خود چو کردی ای فلان
فارغ آیی ز امتحان دیگران
7- 4/366
چه تصرف کرد خواهد نقش ها
بر چنان نقاش بهر ابتلا
امتحانی گر بِدانست و بِدید
نِی که هم نقاشِ آن بر وی کشید
1- 4/380
4. اینکه هلال ماه در نگاه ناظر به تدریج کامل می شود، درسی را به انسان می آموزد و آن اینک کسی که با صدق و اخلاص قدم در راه کمال می گذارد، اندک اندک و به تدریج کامل می شود نه به یکباره و دفعی. در بیت از اشتراک لفظ هلال استفاده شده و تلمیحی نیز به هلال، غلام مغیره دارد که پیامبر از او عیادت نمود. ( نک. شهیدی، پیشین، دفتر ششم، ص 177-178 ).
5. تفریج: گشاده شدن.
6. فیه مافیه، ص 130.
7. پیشین، ص 87-88.
منبع مقاله:
قانعی خوزانی، مهناز؛ ( 1390 )، اخلاق در نگاه مولانا؛ هستی و چیستی، تهران: نگاه معاصر، چاپ دوم.