نویسنده:محمود سوری
هدف قیام حسینی
تاریخ اسلام پر از رویدادهایی است که در گذر زمان پدیدار و بسیاری از آنها، به مرور کهنه و متروک و به فراموشی سپرده شده است، ولی در این میان، نهضت مقدس عاشورای امام حسین علیه السلام و یارانش، نه تنها با گذشت دوران فراموش نشده و از صفحه تاریخ کنار نرفته، بلکه هر چه زمان بر آن گذشته، بر عظمت و اهمیت آن افزوده شده است.
باید دید هدف آن بزرگوار از این نهضت مقدس چه بوده و راز ماندگاری نهضت عاشورا در چیست؟ چگونه شهادت جمعی اندک در گوشه ای از تاریخ، اینگونه با اثرگذاری و تحول آفرینی در عصر خود، از قالب زمان خارج شده و اکنون نیز حقیقت جویان گیتی را به شگفتی واداشته است؟
نیک بختانه باید گفت که رهبر فرزانه انقلاب ـ حفظه الله ـ در سخنانی کلیدی و بسیار دقیق،1 به تفصیل درباره هدف اصلی قیام امام حسین علیه السلام سخن گفته و جنبههای گوناگون آن را واکاویده است. آنچه در این بخش بدان می پردازیم، عصاره سخنان این مرد بزرگ و اندیشمند والاست.
1. منظور، سخنان ایشان در تاریخ 19 خرداد 1374 در نماز جمعه تهران است. در این بخش مقاله، سخنانی که داخل گیومه گذاشته می شود، سخنان مقام معظم رهبری در آن سخنرانی است.
الف) دو دیدگاه نادرست در تعیین هدف نهضت حسینی
از دیدگاه مقام معظم رهبری، دو گروه از اندیشمندان در تعیین هدف قیام حسینی به بیراهه رفته اند:
کسانی که قیام آن حضرت را برای «تشکیل حکومت و کنار زدن حکومت فاسد یزید» می دانند؛
کسانی که قیام آن حضرت را برای «شهید شدن» می پندارند.
دیدگاه گروه نخست درست نیست؛ زیرا «کسی که به قصد حکومت حرکت می کند، تا آنجا پیش می رود که ببیند این کار، شدنی است. [وقتی] دید احتمال شدن این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفه اش این است که برگردد»؛ حال آنکه حضرت با وجود علم به شهادت خود و یارانش، تا آخرین قطره خون پاکش به مبارزه ادامه داد و به شهادت رسید.
دیدگاه گروه دوم نیز نادرست است؛ زیرا با مبانی اسلامی درباره مسئله مهم شهادت سازگاری ندارد. این گروه معتقدند «حضرت میدانست که نمیتواند حکومت تشکیل دهد، بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود!» یعنی امام حسین علیه السلام اندیشید که «چون با ماندن نمیشود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن، کاری بکنیم!»، در حالی که «ما در اسناد و مدارک اسلامی، نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزی نداریم. شهادتی را که ما در شرع مقدس میشناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان میبینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادتِ صحیح اسلامی است. اما اینکه آدم، اصلاً راه بیفتد برای اینکه «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه چنینی که «خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»؛ اینها آن چیزی نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است».
پس نتیجه این شد که «نه میتوانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود و نه میتوانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن قیام کرد».
ب) هدف حضرت: بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح
از نظر رهبر فرزانه انقلاب، هدف اصلی قیام خونین دشت نینوا، «بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح» است.
«در زمان پیغمبر، حکومت اسلامی و جامعه اسلامی تشکیل شد، اقتصاد اسلامی پیاده شد، جهاد اسلامی بر پا و زکات اسلامی گرفته شد؛ یک کشور و یک نظام، اسلامی شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبی اکرم و آن کسی است که به جای او مینشیند.
خط هم روشن و مشخص است. باید جامعه اسلامی و فرد اسلامی از این خط، بر روی این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند، که اگر چنین حرکتی هم انجام گیرد، آن وقت انسان ها به کمال میرسند؛ انسان ها صالح و فرشتهگون میشوند؛ ظلم در میان مردم از بین میرود؛ بدی، فساد، اختلاف، فقر و جهل از بین میرود؛ بشر به خوشبختی کامل میرسد و بنده کامل خدا میشود.
اسلام این نظام را به وسیله نبی اکرم صلی الله علیه و آله آورد و در جامعه آن روز بشر پیاده کرد. در کجا؟ در گوشهای که اسمش مدینه بود و بعد هم به مکه و چند شهر دیگر توسعه داد.
سؤالی در اینجا باقی میماند و آن اینکه: اگر این قطاری را که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله بر روی این خط به راه انداخته است، دستی، یا حادثهای آمد و را از خط خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه اسلامی منحرف شد؛ اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحرافِ کل اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟
توضیح آنکه، انحراف در جوامع بشری به دو شکل قابل تصور است: انحراف فردی که در آن، مردم یک جامعه به فساد آلوده می شوند، ولی انحراف ایشان، ضرری به اصل دین وارد نمی آورد؛ و انحراف حکومت و حاکمان افزون بر انحراف مردم، که اساس اسلام و مسلمانی را هدف قرار می دهد و بیم تغییر جهت در صراط مستقیم دین داده می شود».
«یک وقت مردم که فاسد میشوند، حکومت ها هم فاسد میشوند، علما و گویندگان دین هم فاسد میشوند! از آدم های فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمیشود. قرآن و حقایق را تحریف میکنند؛ خوب ها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر میکنند! خطی را که اسلام ـ مثلاً ـ به این سمت کشیده است، 180 درجه به سمت دیگر عوض میکنند! اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد، تکلیف چیست؟»
تا پیش از حاکم شدن یزید بر جامعه اسلامی، هنوز انحراف جامعه به حدی نبود که بیم از بین رفتن اساس اسلام وجود داشته باشد. «جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که به آن شکل منحرف نشده است، در زمان امام حسن علیه السلام که معاویه در رأس حکومت است، اگرچه خیلی از نشانههای آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته باشد. شاید بشود گفت در برههای از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمد، اما در آن وقت، فرصتی نبود که این کار انجام گیرد؛ موقعیت مناسبی نبود.» اما حاکم شدن شخصی چون یزید بر سرنوشت مسلمانان، دیگر تحملکردنی نبود و شخص اول جهان اسلام باید کاری می کرد.
دوره سیدالشهدا دو ویژگی داشت که تا پیش از آن به وجود نیامده بود:
انحراف حاکم به حدی بود که اصل اسلام، تهدید می شد؛ «برای اینکه بعد از معاویه، کسی به حکومت رسیده است که حتی ظواهر اسلام را هم رعایت نمیکند! شُرب خَمر و کارهای خلاف میکند و تعرضات و فسادهای جنسی را واضح انجام میدهد، علیه قرآن حرف میزند، علناً شعر بر خلاف قرآن و بر رد دین میگوید و علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئیس مسلمان هاست، نمیخواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقهمند و دلسوز به اسلام نیست، بلکه با عمل خود، مثل چشمهای که از آن مرتب آب گندیده تراوش میکند و بیرون میریزد و همه دامنه را پر میکند، از وجود او آب گندیده میریزد و همه جامعه اسلامی را پر خواهد کرد».
زمینه و موقعیت ایستادگی در برابر حکومت پدید آمده بود. «زمینه هم آماده است. زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست. چرا! خطر که هست. مگر ممکن است کسی که در رأس قدرت است، در مقابل انسان های معارض، برای آنها خطر نیافریند؟ جنگ است دیگر. شما میخواهی او را از تخت قدرت پایین بکشی و او بنشیند تماشا کند! بدیهی است که او هم به شما ضربه میزند. پس خطر هست.
اینکه میگوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعه اسلامی، طوری است که ممکن است پیام امام حسین علیه السلام به گوش انسان ها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین علیه السلام میخواست قیام کند، پیام او دفن میشد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است. سیاست ها به گونهای بود که مردم نمیتوانستند حقانیت سخن حق را بشنوند. لذا همین بزرگوار، 10 سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت؛ کاری، اقدامی و قیامی نکرد؛ چون موقعیت آنجا مناسب نبود».
جالب اینجاست که این تکلیف سترگ، با عذر و بهانه و احساس خطر و ترس جان برطرف نمی شود. به همین دلیل، امام حسین علیه السلام نصیحت دوستانِ به ظاهر دلسوز را نپذیرفت و در حرکت به سوی تکلیف، سستی نورزید. «دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبداللَّه بن جعفر و محمد بن حنفیه و عبداللَّه بن عباس ـ اینها که عامی نبودند، همه دینشناس، آدم های عارف، عالم و چیزفهم بودند ـ وقتی به حضرت میگفتند که آقا! خطر دارد، نروید، میخواستند بگویند وقتی خطری در سر راه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمیفهمیدند که این تکلیف، تکلیفی نیست که با خطر برداشته شود. این تکلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه قدرتی آنچنان مقتدر ـ به حسب ظاهر ـ قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزی میشود؟ این تکلیف، همیشه خطر دارد».
البته این هدفِ «بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح»، زمان و مکان نمی شناسد و هرگاه راه عوضی شود و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانی، مسلمانان را منحرف کند، زمینه و شرایط جهاد در راه خدا آماده می شود و باید در آن مسیر حرکت کرد. «امام حسین علیه السلام قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است، بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهی از منکر است.» این حرکت، ناگزیر به دو نتیجه می انجامد: حکومت یا شهادت.
«وقتی انسان به دنبال این هدف راه میافتد و میخواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، برای اینکه اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مرکز صحیح خود برگرداند. یک وقت است که وقتی قیام کرد، به حکومت میرسد؛ … یک وقت است که این قیام، به حکومت نمیرسد، به شهادت میرسد».
ج) مصداق های بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح در کلام امام حسین علیه السلام
رهبر فرزانه انقلاب در سخنان خود، مواردی را بیان میکند که بنا بر آنها امام حسین علیه السلام با صراحت به هدف والای خود اشاره کرده است:
«آن شبی که ولید، حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «وَ نَنظُرُ وَ تَنظُرونَ اَیُّنا اَحَقُّ بِالبِیعَهِ وَ الخِلافَه»؛ برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود».
مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچههای مدینه دید، گفت: یا اباعبداللَّه! تو خودت را به کشتن میدهی! چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز! حضرت در پاسخ او، این جمله را فرمود: «اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ وَ عَلَی الاسلامِ السَّلام، اِذ قَد بُلیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثلِ یَزید.» دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت؛ آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید مبتلا گردد؛ [البته] قضیه شخص یزید نیست، هر کس مثل یزید باشد. حضرت میخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود، اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به اینکه خطر انحراف، خطر جدی است، اشاره میکند. مسئله، عبارت از خطر برای اصلِ اسلام است.
حضرت ابیعبداللَّه علیه السلام ، … هنگام خروج از مکه، … به برادرش، محمد بن حنفیه چیزی را به عنوان وصیت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانیت خدا… به اینجا میرسد: «اَنّی لَم اَخرُج اشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً»؛ یعنی کسانی اشتباه نکنند و تبلیغاتچی ها تبلیغ کنند که امام حسین علیه السلام هم مثل کسانی که این گوشه و آن گوشه خروج میکنند، برای اینکه قدرت را به چنگ بگیرند، برای خودنمایی، برای عیش و ظلم و فساد وارد میدان مبارزه و جنگ میشود! کار ما از این قبیل نیست، [بلکه:] «وَ انّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمّهِ جَدّی».
عنوان این کار، همین اصلاح است؛ میخواهم اصلاح کنم. این همان واجبی است که قبل از امام حسین علیه السلام انجام نگرفته بوده است. این اصلاح، از طریق «خروج» است. خروج، یعنی قیام؛ … یعنی اولاً میخواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم برای اصلاح است، نه برای این است که حتماً باید به حکومت برسیم، نه برای این است که حتماً باید برویم شهید شویم. نه؛ میخواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکی نیست. یک وقت شرایط، طوری است که انسان به حکومت میرسد و خودش زمام قدرت را به دست میگیرد؛ یک وقت نمیتواند این کار را بکند ـ نمیشود ـ شهید میشود. در عین حال، هر دو، قیامِ برای اصلاح است. بعد میفرماید: «اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ اَنهی عَنِ المُنکَر وَ اسیرَ بِسیرهِ جَدّی.» این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است.
حضرت در مکه، دو نامه نوشته است که یکی به رؤسای بصره و یکی به رؤسای کوفه است. در نامه حضرت به رؤسای بصره، این طور آمده است: «… من میخواهم بدعت را از بین ببرم و سنت را احیا کنم؛ زیرا سنت را میراندهاند و بدعت را زنده کردهاند! اگر دنبال من آمدید، راه راست با من است؛ یعنی میخواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیای اسلام و احیای سنت پیغمبر و نظام اسلامی است.
بعد در نامه به اهل کوفه فرمود: … امام و پیشوا و رئیس جامعه اسلامی نمیتواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست. باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند؛ یعنی در جامعه عمل کند، نه اینکه خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند، بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد.
«الداّئنُ بِدینِ الحَقّ»؛ یعنی آیین و قانون و مقررات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. «والحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذالِکَ لله.» ظاهراً معنای این جمله این است که خودش را در خط مستقیم الهی به هر کیفیتی حفظ کند و اسیر جاذبههای شیطانی و مادی نشود، والسّلام. بنابراین هدف را مشخص میکند.
امام حسین علیه السلام از مکه خارج شد. … در منزلی به نام «بَیضَه»، در حالی که حرّ بن یزید هم در کنار حضرت است، … ایستاد و خطاب به لشکر دشمن اینگونه فرمود: … اگر کسی ببیند حاکمی در جامعه بر سرِ کار است که ظلم میکند، حرام خدا را حلال میشمارد، حلال خدا را حرام میشمارد، حکم الهی را کنار میزند، عمل نمیکند و دیگران را به عمل وادار نمیکند؛ یعنی در میان مردم، با گناه، با دشمنی و با ظلم عمل میکند ـ حاکمِ فاسدِ ظالمِ جائر که مصداق کاملش یزید بود ـ «و لَم یُغَیّر بِقَولٍ وَ لا فِعل»، و با زبان و عمل، علیه او اقدام نکند، «کانَ حَقّاً عَلَی الله اَن یُدخِلَه مَدخَلَه»، خدای متعال در قیامت، این ساکتِ بیتفاوتِ بیعمل را هم به همان سرنوشتی دچار میکند که آن ظالم را دچار کرده است، یعنی با او در یک صف و در یک جناح قرار میگیرد.
… پیغمبر مشخص کرده بود که اگر نظام اسلامی منحرف شد، باید چه کار کرد. امام حسین علیه السلام هم به همین فرمایش پیغمبر استناد میکند.
پس تکلیف چه شد؟ تکلیف، «یُغَیّر بِقَولٍ وَ لا فِعل» شد. اگر انسان در چنین شرایطی قرار گرفت ـ البته در زمانی که موقعیت مناسب باشد ـ واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند و به هر کجا میخواهد برسد، کشته شود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق شود، یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده است.
بعد امام حسین علیه السلام فرمود: «وَ اِنّی اَحَقُّ بِهذا»، من از همه مسلمانان شایستهترم به اینکه این قیام و این اقدام را بکنم؛ چون من پسر پیغمبرم. اگر پیغمبر، این تغییر یعنی همین اقدام را بر تک تک مسلمانان واجب کرده است، بدیهی است حسین بن علی، پسر پیغمبر، وارث علم و حکمت پیغمبر، از دیگران واجب تر و مناسب تر است که اقدام کند و من به خاطر این است که اقدام کردم. پس امام، علّت قیام خود را بیان میکند.
در منزل عُذَیب … فرمود: «اَمّا وَ الله اِنّی لَأرجو ان یَکونَ خَیراً ما اَرادَ الله بِنا، قَتَلنا اَو ظَفَرنا.» این هم نشانه اینکه گفتیم فرقی نمیکند؛ چه به پیروزی برسند، چه کشته بشوند، تفاوتی نمیکند. تکلیف، تکلیف است، باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است، خیر ماست. چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم، فرقی نمیکند؛ ما داریم تکلیفمان را انجام میدهیم.
جمع بندی سخنان آنکه: «پس امام حسین علیه السلام برای انجام [دادن] یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعه اسلامی دچار یک فسادِ بنیانی شده و بیم آن است که به کلی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند».
روزشمار قیام حسینی
در این بخش، به مرور رویدادهای اثرگذار در نهضت عاشورایی ابا عبدالله الحسین علیه السلام می پردازیم و گام به گام، به روز ذبح عظیم می رسیم. از جاه طلبی یزیدها و ابن زیادها و ولیدها، تا پستی و دنیاطلبی عمر سعدها و شمرها و خولی ها و شَبَث ها؛ و از رشادت های عباس ها و اکبرها و قاسم ها، تا از جان گذشتگی های سعید بن عبدالله ها و حبیب ها و مسلم بن عوسجه ها. البته «غنای این تجربه انسانی، در محتوای آن بود، نه در طول زمانی آن. … این بود که این واقعه، حدود هفت ماه بیش وقت نگرفت. از شبی که ولید بن عُتبه بن ابیسفیان، والی مدینه از طرف یزید، کس نزد حسین علیه السلام فرستاد و امام آمد و از او برای یزید بیعت خواست و امام امتناع کرد، تا سخنرانی ناتمام امام زین العابدین علیه السلام در مسجد شام، یعنی از روزهای آخر ماه رجب سال 60 تا ماه صفر سال 61».1
15 رجب سال 60: مرگ معاویه در شام و نشستن یزید بر تخت پادشاهی.
28 رجب سال 60: رسیدن نامه یزید به ولید، والی مدینه برای بیعت گرفتن از امام حسین علیه السلام و دیگران.
29 رجب سال 60: دعوت ولید از امام حسین علیه السلام و خودداری ایشان از بیعت و خروج از مدینه به مکه.
3 شعبان سال 60: ورود امام حسین علیه السلام به مکه و دیدار با مردم.
10 رمضان سال 60: رسیدن نامه ای از کوفیان به دست امام، به وسیله دو تن از شیعیان آن حضرت در آن دیار.
15 رمضان سال 60: رسیدن هزاران نامه دعوت کوفیان به دست امام و فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه.
5 شوال سال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه و استقبال کوفیان از او و شروع بیعت با امام حسین علیه السلام .
11 ذیالقعده سال 60 رسیدن: نامه مسلم بن عقیل به دست امام حسین علیه السلام و دعوت از ایشان برای رفتن به کوفه.
8 ذیالحجه سال 60: حمایت نکردن کوفیان از مسلم بن عقیل و دستگیری او و هانی بن عروه؛ خروج امام حسین علیه السلام از مکّه به سوی کوفه.
9 ذیالحجه سال 60: شهادت مسلم بن عقیل به دست عبیدالله بن زیاد.
ذیالحجه سال 60: برخورد کاروان حسینی با حُرّ بن یزید ریاحی و سپاهیان او.
2 محرّم سال 61: ورود امام حسین علیه السلام و یارانش به سرزمین کربلا.
3 محرّم سال 61: ورود عمر بن سعد با چهار هزار سپاهی به کربلا.
5 محرّم سال 61: ورود شَبث بن ربعی با چهار هزار سپاهی به کربلا.
7 محرّم سال 61: رسیدن دستور از عبیدالله بن زیاد مبنی بر بستن آب بر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت؛ آغاز روزهای بیآبی و عطش اهل بیت.
9 محرّم سال 61: تاسوعای حسینی. ورود شمر با چهار هزار سپاهی به کربلا و تلاش کوفیان برای آغاز نبرد؛ مهلت خواستن امام حسین علیه السلام از کوفیان تا فردا برای عبادت و راز و نیاز با معبود.
10 محرّم سال 61: عاشورای حسینی. شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یاران اندک، ولی باوفای ایشان و اسارت خاندان آن حضرت به دست سپاهیان کوفه.
11 محرّم سال 61: حرکت فاتحانه سپاهیان عمر سعد به همراه خاندان اسیر شده اهل بیت به سوی کوفه.
1 صفر سال 61: ورود اهل بیت به شام و افشاگری بر ضد حکومت یزید در دمشق.
20 صفر سال 61: اربعین حسینی. بازگشت اهل بیت علیهم السلام از سفر شام به کربلا. 2
1. امام در عینیت جامعه، ص23.
2جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، صص202 ـ 204.
عاشورا
امام صادق علیه السلام : «أمّا یومُ عاشُوراءَ فَیومٌ اُصیبَ فیهِ الحُسَینُ صَریعاً بَینَ أصحابِهِ؛ عاشورا روزی است که حسین میان یارانش کشته بر زمین افتاد».
امام رضا علیه السلام : «مَن کانَ یومُ عاشوراءَ یومَ مُصیبَتِهِ وَ حُزنِهِ وَ بُکائِهِ، یجعَلُ اللهُ یومَ القِیامَهِ یومَ فرحِهِ وَ سُرورِهِ؛ هر که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادی و سرورش می گرداند».
امام رضا علیه السلام : «مَن تَرَکَ السَّعی فی حَوائجِهِ یومَ عاشوراءَ قَضَی اللهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنیا و الآخِرَه؛ هر که در روز عاشورا کار و کسب خود را فرو گذارد، خداوند حاجت های دنیا و آخرت او را برآورده سازد».
1روایات این بخش برگرفته از کتاب ذیل است: هادی ربانی و سید محسن موسوی، آینه یادها: مناسبت های شمسی و قمری در قرآن و حدیث، صص 133 ـ 138.
گریه بر امام حسین علیه السلام
رسول خدا صلی الله علیه و آله : «یا فاطمهُ! کُلُّ عَینٍ باکیهٌ یومَ القیامه، الا عینٌ بَکَت عَلی مُصابِ الحُسَین؛ ای فاطمه! همه چشم ها در روز قیامت گریان است، جز چشمی که بر مصیبت های حسین بگرید».
امام حسین علیه السلام : «أنَا قتیلُ العَبرَهِ، لا یذکُرُنی مؤمنٌ إلا استَعبَرَ؛ من کشته اشک هستم. هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند، جز اینکه با یاد من اشک می ریزد».
امام سجاد علیه السلام : «أنَا ابنُ مَن بَکَت عَلَیهِ مَلائِکَهِ السَّماء، أنَا ابنُ مَن ناحَت عَلَیهِ الجِنُّ فِی الاَرضِ وَ الطَّیرُ فِی الهَواء؛ من پسر کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند. من پسر کسی هستم که جنّیان در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه سرایی کردند».
امام مهدی علیه السلام : «لَأندُبَنَّکَ صَباحاً و مَساءً و لَأبکِینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً؛ هر صبح و شام بر تو گریه و شیون می کنم و در مصیبت تو به جای اشک، خون می گریم».
زیارت امام حسین علیه السلام
امام باقر علیه السلام : «لَو یعلَمُ النّاسُ ما فی زیارهِ قَبر الحُسینِ مِنَ الفَضلِ لَماتُوا شوقاً؛ اگر مردمان می دانستند در زیارت مزار امام حسین علیه السلام چه فضیلتی هست، از شوق آن جان می دادند».
امام صادق علیه السلام : «مَن سَرَّهُ ان یکونَ عَلی مَوائِدِ النُّورِ یومَ القیامَهِ فَلیکُن مِن زُوّارِ الحُسَینِ بنِ عَلی؛ هر کس دوست دارد روز قیامت بر سر سفرههای نور بنشیند، باید از زائران حسین بن علی باشد».
امام صادق علیه السلام : «لا تَدَع زیارَهَ الحُسَینِ بنِ عَلی یمُدُّ الله فی عُمرِکَ وَ یزیدُ فی رِزقِکَ و یحییکَ الله سَعیداً و لا تَموتُ الّا شَهیداً؛ زیارت امام حسین علیه السلام را فرو نگذار که خداوند عمرت را طولانی و روزی ات را زیاد می کند و زندگی با سعادت و مرگ با شهادت را به تو خواهد بخشید».
امام صادق علیه السلام : «زِیارهُ قَبرِ الحُسَینِ بنِ عَلی مِن اَفضَلِ ما یکونُ مِنَ الاَعمالِ؛ زیارت قبر امام حسین علیه السلام از برترین اعمال است».
تربت حسینی
امام صادق علیه السلام : «حَنِّکُوا اَولادِکُم بِتُربَهِ الحُسَینِ فَاِنَّها اَمانٌ؛ کام نوزادانتان را با تربت حسینی بردارید؛ زیرا موجب امنیت ایشان است».
امام صادق علیه السلام : «فی طینِ قَبرِ الحُسَینِ الشّفاءُ مِن کُلِّ داءٍ وَ هُوَ الدَّواءُ الاَکبَرُ؛ شفای هر دردی، در تربت مزار حسین علیه السلام است و آن، بزرگ ترینِ درمان هاست».
امام صادق علیه السلام : «السُّجُودُ عَلی تُربَهِ الحُسَینِ یحرُقُ الحُجُبَ السَّبعَ؛ سجده بر تربت حسینی، حجاب های هفتگانه را می درد».
حضرت عباس علیه السلام
امام حسین علیه السلام : «یا عَبّاسُ اِرکَب بِنَفسی انتَ یا اَخی؛ ای عباس! بر اسب سوار شو؛ جانم به فدایت ای برادرم!»
امام سجاد علیه السلام : «رَحِمَ الله العَبّاسَ فَلَقَد آثَرَ وَ اَبلی وَ فَدی اَخاهُ بِنَفسِهِ؛ رحمت خدا بر عباس! ایثار کرد و کوشید و جان فدای برادرش کرد».
امام سجاد علیه السلام : «اِنَّ لِلعبّاسِ عِندَ اللهِ مَنزِلَهٌ یغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یومَ القیامهِ؛ عباس را نزد خدای تعالی منزلتی است که در روز قیامت، همه شهیدان بر آن رشک می برند».
امام صادق علیه السلام : «کانَ عَمُّنا العَبّاسُ بنُ علی نافِذُ البَصیرهِ صُلبَ الایمانِ جاهَدَ مَعَ ابی عَبدِالله وَ اَبلی بلاءً حَسَناً وَ مَضی شَهیداً؛ عموی ما عباس، دارای بینش ژرف و ایمانی راسخ بود؛ همراه امام حسین علیه السلام جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید».
منابع:
قرآن کریم.
الهی قمشه ای، حکیم مهدی، نغمه حسینی، تصحیح و پاورقی: محمدرضا غیاثی کرمانی، قم، پارسایان، چاپ دوم، 1380.
انسان 250 ساله: بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی ـ مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السلام ، گردآوری و تنظیم مرکز صهبا، تهران، مؤسسه ایمان جهادی، 1390.
حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، بهار 1365.
ــــــــــــــــ، بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، 1377.
ـــــــــــــــــ، قیام جاودانه: سخنی چند پیرامون عاشورا و آفاق آن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.
دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر: غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ نخست، 1388.
دایرهالمعارف تشیع، زیر نظر: احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران، تهران، انتشارات شهید سعید محبی، چاپ سوم، 1375.
دیلمی، حسین، هزار و یک نکته درباره نماز، قم، مؤسسه انتشارات حرم، چاپ سیزدهم، 1389.
ربّانی، هادی و سید محسن موسوی، آینه یادها: مناسبت های شمسی و قمری در قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث، 1382.
رحیم پور ازغدی، حسن، حسین علیه السلام ؛ عقل سرخ / گفتوگو با حسن رحیم پور ازغدی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم، 1386.
رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امام حسین علیه السلام ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ نخست، 1372.
زائری، محمدرضا، پدر، پسر، روح القدس: تجلی عشق علوی و شور حسینی در آثار شاعران و نویسندگان مسیحی، قم، خیمه، چاپ پنجم، تابستان 1389.
زمانی قمشه ای، علی، «پژوهشی درباره تاریخ شمسی عاشورا»، تاریخ در آینه پژوهش، تابستان 1383، شماره 2.
سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج در تاریخ 23 تیر 1371.
سخنان مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران در تاریخ 19 خرداد 1374.
شکوفه در پاییز: کنگره شعر و نثر عاشورایی، به کوشش: سید عباس صدرالدینی، همدان، انتشارات برکت کوثر، اسفند 1388.
شهیدی، سید جعفر، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه درباره قیام حسینی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفدهم، 1374.
صدر، سید رضا، پیشوای شهیدان، به اهتمام: سید باقر خسروشاهی، قم، مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم، 1385.
محدّثی، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ یازدهم، زمستان 1386.
مصباح یزدی، محمدتقی، آذرخشی دیگر در آسمان کربلا، تدوین و نگارش: محمدباقر حیدری کاشانی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله ، چاپ نخست، زمستان 1387.
مؤسسه بوستان کتاب قم، مرزبان وحی و خرد: یادنامه مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبایی قدس سره ، قم، مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ نخست، 1381.
نعیمی، جواد، جرعه ای از جام ولا، قم، مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ نخست، 1381.
منبع : فصلنامه اشارت، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، شماره 148.