نویسنده : محمدصادق مزینانى
براى بازگویى قیام عاشورا و ترسیم انگیزه ها و اهداف آن، مى توان از شیوه ها و ابزارهاى گوناگونى استفاده کرد. قالب هاى هنرى، مانند شعر، قصه، رمان، نمایش، فیلم، تعزیه، تاتر و… از این ابزارها هستند. بى شک، رویداد عاشورا در قالب هاى هنرى، بهتر و آسان تر از هر قالب دیگرى قابل ارائه است.
یکى از ابزارهایى که براى ترسیم و تصویر ابعاد گوناگون عاشورا به کار گرفته مى شود «زبان حال» است. زبان حال، هرچند یکى از قالب هاى هنرى است(1)، ولى در عین حال، در بسیارى از قالب هاى هنرى دیگر نیز مى توان از آن استفاده کرد. با توجه به این نکته، زبان حال، مى تواند از بهترین و رساترین و مؤثرترین ابزارها براى ارائه حقایق عاشورا، پیام ها و عبرت هاى آن باشد که در سطوح گوناگون قابل عرضه و قلمرو بسیار وسیع و گسترده اى دارد. و در جاهایى که »زبان قال« قدرت بیان نداشته باشد و از توصیف ارزش هاى عاشورایى و شناساندن آن و همچنین جاى گیر کردن آن در ژرفاى وجود انسان ها ناتوان باشد به کار مى آید.
بهره گیرى از زبان حال پیشینه اى بس کهن و دیرینه دارد. پیش از اسلام، شاعران روزگار جاهلیت از آن استفاده بسیار زیادى مى کردند. به عنوان نمونه، گاه معشوق، قبیله، ابزارهاى جنگى و به ویژه اسبان خود را به زبان حال توصیف مى کردند. پس از اسلام و به ویژه پس از رویداد عاشورا این وسیله به صورت منطقى و درست به کار گرفته شد. بر اساس گزارش هاى تاریخى، به هنگام ورود قافله اسیران به مدینه، گروهى از افراد در حضور امام زین العابدین(ع) به زبان حال، نوحه سرایى کردند.(2) و پس از آن نیز، پیوسته بهره گیرى از آن براى بازگویى و تصویر عاشورا رواج داشته است. با این وجود، در طول زمان به سبب روشن نبودن حدّ و مرز آن افراط و تفریطهاى بسیار زیادى صورت گرفته، و آن را دچار آفت هایى نیز کرده است. به گونه اى که امروزه، بسیارى از سخنان، شعرها و کارهایى که در برخى از نمایش ها به عنوان زبان حال، عرضه مى شود؛ نه تنها بازگوکننده انگیزه ها و اهداف عاشورا نیست، که در جهت عکس آن است، و با مبانى اعتقادى و مقام امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان به هیچ روى، سازگارى ندارد. و از مصیبت هاى بزرگى است، که در ترسیم این قیام بزرگ به وجود آمده است. غلو برخى از مداحان و روضه خوانان درباره امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) و نیز نفوذ گرایش هاى صوفى گرایا نه در اشعارى که به عنوان مدح و مرثیه خوانده مى شود، نمونه هایى از این آفت هاست.
بنابراین، بازگویى عاشورا به زبان حال، چون تیغ دو دم است، هم مى تواند مثبت، سازنده و داراى پیامدهاى خوب فراوان باشد و هم مى تواند ویرانگر و داراى آثار زیانبار باشد. هم مى تواند در خدمت بیان اهداف و انگیزه هاى عاشورا قرار گیرد و هم مى تواند در راه تحریف و مشوش کردن آن به کار گرفته شود. و لذا اگر درست و منطقى به کار گرفته شود مى تواند بیانگر قیام کربلا و شخصیت امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان باشد. و اگر نادرست، غیر منطقى و دل بخواهى به کار گرفته شود، نه تنها ترسیم گر عاشورا و اهداف حماسه حسینى نیست، که ماهیت و اصالت آن را مسخ و دگرگون مى کند. از این رو با طرح پرسش هایى، این مقال را به تبیین زبان حال و دیدگاه فقیهان و شرایط و قلمرو بهره گیرى از آن پى مى گیریم:
زبان حال چیست؟ آیا ترسیم رویداد عاشورا به زبان حال رواست و یا روا نیست؟ در صورت روا بودن آیا داراى حدّ و حدود و شرایط است یا مطلق است و هیچ گونه شرطى ندارد؟ در صورتى که داراى شرایط است، اگر آن شرایط مراعات نشد چه حکمى دارد و چه باید کرد؟ قلمرو بهره گیرى از زبان حال، تا چه اندازه است؟ و پرسش هاى دیگرى که در لابه لاى بحث روشن خواهد شد.
مفهوم زبان حال
زبان حال، در برابر ((زبان قال)) است.
علامه ملا احمد نراقى در تعریف زبان حال مى نویسد: »مراد از زبان حال، بودن آن بر حالتى است که مقتضى چنین گفتارى باشد و حال او حالى باشد که چنین گفتارى را تقاضا کند و از او پسندیده باشد و قریب به این است که حال آن حالى باشد که مقتضى چنین فعلى باشد(3).
هر چند برخى از کتاب هاى لغت، زبان حال را تنها درباره انسان به کار برده اند، ولى کاربرد آن بسیار گسترده است. واژه »الشى« نیز در اقرب الموارد، بیانگر آن است که زبان حال، هم درباره انسان و هم غیر انسان به کاربرده مى شود. بسیارى از مفسران قرآن برآنند که در آیات گوناگون قرآن کریم که سخن از تسبیح و حمد همه موجودات عالم هستى – : زمین و آسمان، ستارگان و کهکشان ها، انسان ها، حیوانات، برگ هاى درختان و… – به میان آمده، مقصود حمد و تسبیح به زبان حال است.(4) در سخن نراقى، اگر زبان حال تنها درباره انسان ها به کاربرده شده، به خاطر این است که پرسش از سخن گفتن به زبان حال درباره امام حسین(ع) بوده و نراقى نیز برابر با پرسش پاسخ داده است. وگرنه از نگاه فقها نیز، زبان حال اعم است.(5)
از آن چه گفتیم روشن شد که زبان حال، بیان حالت و چگونگى شخص و دیگر اشیاء است، که اگر زبان داشتند و یا مى خواستند به زبان قال بگویند همان را مى گفتند که به عنوان زبان حال آمده است.
بیان حالت و چگونگى انسان، قلمرو گسترده ترى دارد، که چگونگى انسان در زندگى فردى و اجتماعى مسئولیت ها و اهداف او و حتى زمانى را که در آن زندگى مى کند در برمى گیرد.
زبان حال بیانگر حقیقت و واقعیت است؛ واقعیتى که هر چند به زبان نیامده، ولى اگر به زبان مى آمد همان را مى گفت که اینک به زبان حال آمده است. این حقیقت و واقعیت براى بسیارى از افراد قابل شناخت است. از این رو، بسیار مى شود به کسى که آثار درد و رنج و ناراحتى از چشمان او نمایان است، مى گوییم: هر چند تو از درد و رنج خود سخن نمى گویى، اما چشمان تو مى گویند که دیشب نخوابیده اى، چهره ات گواهى مى دهد که از درد و رنج جانکاهى رنج مى برى. این زبان حال، گاه آن اندازه قوى و نیرومند است که زبان قال را تحت الشعاع خود قرار داده و به تکذیب آن بر مى خیزد.
در زبان حال، دو نکته زیر از اهمیت زیادى برخوردار است:
1. شناخت تفاوت زبان حال با اغراقات و مبالغات شعرى: تفاوت آن دو به این است که زبان حال، بیان حقیقت و واقعیت است و مى توان آن را به افراد و اشیاء نسبت داد، ولى در اغراقات شعرى واقعیتى وجود ندارد. از باب نمونه در اشعار محتشم کاشانى ” بند هفتم ” چنین آمده است:
روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
بى شک، چنین چیزى واقع نشده است، ولى چون بیش تر مردم مى فهمند که این گونه شعر گفتن از باب اغراق و مبالغه بوده و شاعر در چنین مواردى اراده حقیقت نکرده است، گفتن چنین اشعارى از نگاه فقیهان بى اشکال است.(6)
2. شناخت آن حالت و چگونگى که مى خواهیم بر اساس آن به زبان حال سخن بگوییم نیز داراى اهمیت ویژه است. اگر آن حالت درست تشخیص داده شود، آن چه را به عنوان زبان حال آورده و مستند مى سازیم دروغ نخواهد بود، ولى اگر در فهم و شناخت یک حالت دچار اشتباه شدیم، سخنانى را که براساس آن به زبان حال مى گوییم اشتباه خواهد بود.
از باب نمونه: وقتى حضور لیلا مادر على اکبر در کربلا و نذر او و همچنین عروسى قاسم و… دروغ است، زبان حال هایى که براساس آن ساخته شوند نیز دروغ خواهند بود. در اهداف امام حسین(ع) نیز وقتى جریان فدا و… دروغ است، زبان حال هایى هم که براساس آن ساخته مى شوند، دروغ خواهند بود.
زبان حال و رویداد عاشورا
در رویداد عاشورا، شعر، نثر و نمایشى که همه آن و یا فرازها و صحنه هایى از آن، برگرفته از گزارش هاى نقلى نباشد، ولى در عین حال، اوصاف، احوال و خطورات ذهنى امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان را با توجه به شخصیت آنان بیان کند و یا بیانگر انگیزه ها و اهداف آنان باشد، همچنین شعرها، نثرها و صحنه هایى که وضعیت شب و روز عاشورا و یا سرزمین کربلا را از ابعاد گوناگون روشن کنند و… زبان حال نامیده مى شوند.
عرضه وقایع تاریخى، از جمله واقعه عاشورا در قالب هاى هنرى نیاز به فضاسازى و شخصیت پردازى دارد، و در هر دو، نقش زبان حال بسیار اساسى است. فضا سازى و شخصیت پردازى در حادثه عاشورا نظیر ندارد. حضور انسان هایى عاطفى، ایثارگر، مجاهد، وجود فضایى سرشار از معنویت، روحانیت و… که زبان حال و دیگر قالب هاى هنرى تنها مى توانند پرتوى از این شخصیت ها و صحنه ها را به نمایش بگذارند.
دیدگاه ها
آیا بازگویى رویداد عاشورا، به زبان حال جایز است یا جایز نیست؟ در صورت روا بودن، آیإ؛ف ف مطلق و بدون شرط است و یا اینکه داراى حدّ و مرز و شرایطى است؟ دیدگاه هاى محتمل، عبارتنداز:
1. بازگویى رویداد عاشورا، به زبان حال به گونه اى مطلق رواست؛ یعنى چه نسبت به افراد و چه نسبت به شرایط هیچ حدّ و مرزى ندارد؛
2. عکس فرض نخست، زبان حال مطلقاً جایز نیست، چه نسبت به امام حسین(ع) و چه نسبت به دیگران؛
3. زبان حال نسبت به امام حسین و اهل بیت(ع) جایز نیست، ولى نسبت به دیگران جایز است؛
4. زبان حال جایز است، ولى داراى حدّ و مرز و شرایط است و در این مسأله تفاوتى بین امام حسین(ع) و دیگران نیست.
فرض نخست: از سخنان و عمل شمارى از افراد چنین بر مى آید، که بزرگداشت و سوگوارى بر اهل بیت و امام حسین (ع) و دیگر عاشورائیان، داراى اجر و ثواب است. بنابراین، هر چیزى که سبب رونق بیش تر این مجالس گردد رواست، چون سبب افزایش اجر و ثواب مى شود.
برخى از متفکران اسلامى یاد آور شده اند که این گروه در حقیقت برآنند که »هدف وسیله را مباح مى کند«؛ یعنى اگر هدف خوب باشد براى رسیدن به آن، از هر وسیله اى مى توان بهره گرفت.(7)
در باب عاشورا نیز این ها گفته اند: ما یک هدف مقدّسى داریم و آن، بیان فضایل و سوگوارى بر امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان است، زیرا سوگوارى و گریه بر امام حسین(ع) داراى ثواب و مقدس است و از هر راهى که بتوان به این هدف مقدس رسید اشکالى ندارد.(8)
شهید مطهرى و پیش از ایشان محدث نورى، به این دلیل پاسخ گفته و یاد آور شده اند که اگر چنین چیزى درست باشد، هیچ حرامى باقى نمى ماند و گناهان بزرگ را مى توان به این وسیله حلال کرد. از باب نمونه: یکى از کارهاى خوب و پسندیده »ادخال سرور در قلب مؤمن« است؛ یعنى انسان کارى بکند که مؤمنى خوشحال شود. حال سؤال این است که آیا مى توان براى رسیدن به این هدف از هر وسیله اى هر چند حرام؛ همانند تهمت، غیبت و… استفاده کرد. بى شک، چنین کارى روا نیست. بنابراین، نمى توان این دیدگاه رإ؛ پذیرفت.
فرض دوم و سوم نیز درست نیست؛ زیرا قبلاً یادآور شدیم که دلیل و گواه هاى بسیارى بر خلاف آن است و این دلیل ها دلالت دارند که زبان حال با وجود شرایط و رعایت حدود آن جایز، و در اصل مسأله بین امام(ع) و دیگران تفاوتى نیست، هر چند اینکه باید درباره امام و اهل بیت(ع) با دقت بیش ترى عمل کرد.
فرض چهارم: بسیارى از عالمان و فقیهان برآنند که بازگویى رویداد عاشورا به زبان حال رواست، ولى این روایى مطلق نیست، بلکه مشروط به شرایطى است به عنوان نمونه از علامه ملا احمد نراقى در این باره پرسیده اند:
»بیان فرمایید که شعرا در تعزیه سید الشهداء بعضى از اشعار و مکالمات مى سازند که در احادیث نیست، آیا این نوع از شاخ و برگ ها جایز است یا نه، مثل این که در شهادت عباس مى سازند که او با زینب چه گفت و با کلثوم و سکینه چه گفت و حضرت کفن، به دوش عباس انداخت و در صورت عدم جواز، از گناهان کبیره است یا نه؟«9
نراقى در پاسخ، پس از تقسیم این گونه اشعار و سخنان به مبالغات و اغراقات شعرى و غیر شعرى و بیان حکم آن ها، درباره زبان حال چنین مى نویسد:
»و قسمى دیگر آن است که نسبت به کسى داده شود و مراد آن است که او زبان حال مى گوید نه مقال. یا حال او مقتضى چنین عملى باشد، گو این که از او سر نزده باشد. و مراد از زبان حال، بودن آن بر حالتى است که مقتضى چنین گفتارى باشد و حال او حالى باشد که چنین گفتارى را تقاضا کند و از او پسندیده باشد و قریب به این است که حال آن حالى باشد، که مقتضى چنین فعلى باشد.10«
سپس ایشان به یک بیت از بند پنجم، از دوازده بند محتشم کاشانى استناد کرده است. ولى چون فهم این بیت متوقف بر اشعار پیش از آن است ما ناگزیریم همه بند پنجم را در این جا بیاوریم:
چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ایمان شود خرا ب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد، آن غبار چون به مزار نبى رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسى گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید(11)
نراقى، تنها بیت آخر را آورده و سپس یاد آور شده است که گاه هیچ وهمى خیالى نکرده، اما حال حالى است که مقتضى چنین خیالى است. و از این قبیل است سخن شاعر در حق اهل بیت(ع) به هنگام رفتن سید الشهداء(ع) به میدان.
تمام خاک زمین را به سر فشانیدند
تمام ارض و سماء را به غم نشانیدند
و همچنین است آن چه را که »صباحى« از زبان یکى از ایشان نقل کرده است:
منسوخ شد مگر به جهان ملت نبى
یا در جهان نماند کسى از امت نبى
ما را کشند و یاد کنند از نبى
مگر از امت نبى نبود عترت نبى (12)
چرا که معلوم نیست، مضمون این اشعار را گفته باشند، اما حال حالى است که مقتضى این گونه سخنان است.
سپس نراقى، اشاره مى کنند که در زبان حال، اگر قرینه حالیه باشد، که همه شنوندگان و یا بیش تر آنان بفهمند که مقصود گوینده و نویسنده خبر از حال و یا حکایت خیالى است، نه واقع، اشکالى ندارد. و اما آن چه غیر از این دو قسم؛ یعنى »مبالغات و اغراقات شعرى و زبان حال« باشد از امور غیر واقعه که نسبت دهند – دروغ و حرام است و اگر آن را از گناهان کوچک نیز بشماریم اگر از دو مرتبه بگذرد از گناهان بزرگ به شمار مى آید. اگر کسى چنین سخنانى بگوید و روزه باشد، روزه او باطل و موجب کفاره و قضا مى شود.(13)
محدث نورى نیز پس از یادآورى این که نثر و یا شعرى که مبتنى بر مبالغه، اغراق، تشبیه، استعاره و… باشد و معناى ظاهرى آن قصد نشده باشد، نه تنها جایز است، که سخنان و اشعار را از فصاحت و بلاغت برخوردار ساخته و از سخنان ممتاز به شمار مى آید. آن بزرگوار سپس به زبان حال پرداخته و مى نویسد:
»و یا به جهت وجهى دیگر که آن هم متعارف و مرسوم است در نظم، بلکه نثر ایضا، و آن، چنان است که انسانى یا حیوانى یا نباتى یا جمادى داراى حالت و صفتى است که پس از اطلاع بر آن پس مى توان برد به امورى دیگر که داراى آن حالت یا صفت زبان گویا داشت و دانا بود و مى خواست از آن امور خبر دهد چنین خبر مى داد که حال ناقل از او نقل مى کند و مى گوید: فلان انسان و یا غیر او چنین گفت. و این کلام راست است و این نسبت دروغ نیست، زیرا که غرض گوینده آن است که فلان داراى فلان صفت است که کاشف است از آن امور و این را زبان حال گویند14«.
محدث نورى، در سخنان مذکور، هم زبان حال را تعریف کرده و هم اینکه آن را از دروغ و تحریف خارج ساخته است. سپس آن بزرگوار براى روا بودن این کار اشاره مى کند که عالمان، همواره در نثر و شعر به زبان حال، سخن گفته اند، بلکه به این وسیله سخنان خود را رونق داده و ادعاهاى خود را به اثبات رسانده اند و سپس به پاره اى از شرایط آن اشاره کند.
شهید مطهرى نیز، پس از اشاره به عوامل پیدایش تحریفات و وظیفه عالمان دینى در این باره، زبان حال را به دو بخش تقسیم کرده است. و پس از آن که بخشى از زبان حال ها را به جا و درست و منطقى دانسته، از آن پس چه امروز به عنوان زبان حال گفته و خوانده مى شود گلایه کرده و از نامشروع بودن آن سخن گفته است:
»با نگاهى به زبان حال هاى امروزى، کافى است که بفهمیم چه قدر شخصیت ها تحریف شده اند. بعضى زبان حال هاست که واقعا آئینه شخصیت امام است. مثل اشعار اقبال لاهورى و بعضى اشعار نیّر (حجت الاسلام تبریزى)، ولى بعضى زبان حال هاست که تحریف شخصیت است، مثل: افسوس که مادرى ندارم…. اى خاک کربلا تو به من مادرى نما…
این ها نه تنها زبان حال امام حسین(ع) – با آن شخصیت عظیم و بى نظیر – نیست، که اساسا زبان حالِ یک مرد پنجاه و هفت ساله نیست که در این سن به دنبال آغوش مادر بگردد. این سن، سنى است که بر عکس، مادر به فرزند پناه مى برد. امام حسین(ع) از مادر یاد کرده است، اما به صورت حماسه و افتخار: انا بن علىّ الطهر من آل هاشم… و فاطمه اُمّى…، یأبى الله ذلک لنا و رسوله و حجو رطابت و طهرت و نفوس ابیه و انوف حمیه، و امثال این ها(15)«.
بسیارى از دیگر عالمان از جمله محدث قمى در دو کتاب: نفثه المصدور(16) و منتهى الامال(17)، از جواز بازگویى رویداد عاشورا به زبان حال، ولى با شرایط ویژه سخن گفته اند.
ادله دیدگاه جواز مشروط
براى این دیدگاه، که نظریه مشهور عالمان و فقیهان است، مى توان به آیات، روایات، سیره امامان معصوم(ع) و همچنین سیره فقیهان و عالمان دین استناد کرد، که ما در اینجا به پاره اى از آن ها اشاره مى کنیم:
1. آیات: آیات در این باره بسیار است(18). از باب نمونه، به آیات زیر اشاره مى کنیم:
× »و ماکان للمشرکین أن یعمّروا مساجد الله شاهدین على انفسهم بالکفر(19)«.
مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند، در حالى که به کفر خویش گواهى مى دهند.
روشن است که مشرکان به زبان قال، بر کفر خود شهادت نداده اند، بلکه شهادت آن ها به زبان حال بوده است. به دیگر سخن: شیوه اعمال، عبادات و مراسم حج آنان گواه این موضوع است و به زبان حال، بر کفر آن ها گواهى مى دهد.
× سید مرتضى و گروهى از متکلمان شیعى، به هنگام سخن از گفت و گوى مورچه با حضرت سلیمان و ترس او از لشکر سلیمان و گفت وگوى مورچه گان با یکدیگر که در قرآن آمده مى نویسد:
“و تلک الحکایه البلیغه الطویله لاتجب أن تکون النمله قائله لها و لا ذاهبه الیها، و انّها لما خوفت من الضرر الّذى اشرف النمل علیه، جاز أن یقول الحاکى لهذه الحال تلک الحکایه البلیغه المرتبه، لأنّها لو کانت قائله ناطقه و مخوفه بلسان و بیان لماقالت الا مثل ذلک؛(20)این حکایت رساى طولانى که خداى تعالى در قرآن حکایت کرده که میان جناب سلیمان و مورچه گذشت، واجب نیست که مورچه آن را گفته باشد و به درستى که آن مور چون ترساند موران را از ضررى که مشرف شدند بر آن (یعنى به جهت نزدیک شدن عساکر سلیمانیه) رواست براى آن که این حالت را از آنها نقل مى کند بگوید: این حکایت طولانى رسا را به همین ترتیب؛ زیرا که آن مور، اگر گوینده بود و مى خواست سخن بگوید و به زبان خود بترساند، هر آینه نمى گفت مگر مانند آن چه در قرآن از او حکایت نموده است.«
و در جاى دیگر، پس از اشاره به حکایت یاد شده و آیات قرآن این گونه نسبت دادن ها را روا داشته و از آن به عنوان مجاز و استعاره یاد کرده است.(21)
2. روایات: محدث نورى به دو روایت اشاره کرده،(22) که ما به تناسب به یکى از آن ها در این جا اشاره مى کنیم: در تفسیر ابوالفتوح رازى آمده است: روزى سائلى سؤالى کرد، حسین بن على(ع) فرمود:
» مى دانید چه مى گوید؟ گفتند: نه، یابن رسول اللّه. فرمود: مى گوید: من رسول یزدان شمایم، اگر چیزى به من دهید بگیرم و به آن جا برم و الا دست تهى آن جا روم(23).« روشن است که سائل به زبان قال، چنین سخنانى نگفته است، سخنانى که امام(ع) از او نقل کرده، بیان زبان حال اوست.
یکى از تفسیرها پس از گردآورى و نقل پاره اى از روایات که دلالت دارد، همه موجودات تسبیح خدا مى گویند مى نویسد:
»مجموعه این روایات که بعضى از آن ها معانى دقیق و باریکى دارد نشان مى دهد که این حکم عمومى تسبیح موجودات، همه چیز را بدون استثناء در بر مى گیرد و همه این ها با آن چه در تفسیر دوم (تسبیح به معنى زبان حال) گفتیم کاملا سازگار است.(24)«
3. تقریر امامان معصوم(ع): امامان معصوم(ع) باز گویى رویداد عاشورا را به زبان حال، تقریر و امضاء کرده اند. شاعران در روزگار حضور به زبان حال شعر گفته و برخى دیگر به نثر به زبان حال درباره امام حسین(ع) سخن گفته اند و آنان هیچ اعتراضى نکرده اند و این خود دلیل دیگرى است بر این که بازگویى رویداد عاشورا به زبان حال رواست.
ابن طاووس در کتاب لهوف چنین گزارش کرده است:
»وقتى که امام زین العابدین(ع) با اهل و عیال خود وارد مدینه شد، نگاهى به خانه هاى فامیل و مردان خانواده اش انداخت، دید آن خانه ها به زبان حال نوحه گرى کرده و اشک مى ریزند، چرا که مردان خود را از دست داده اند و برآنان همانند مادر فرزند مرده گریه مى کردند…(25)«.
سپس ایشان نوحه گرى آنان را به زبان حال به شرح آورده که ما به چند فراز از آن اشاره مى کنیم:
»اى مردم! مرا در این نوحه سرایى و ناله معذورم بدارید و مرا در این مصیبت هاى بزرگ همدستى کنید، که آن مردمى که من در فراق آنان گریه مى کنم و به مکارم اخلاقشان دل داده ام، انیس شبانه و روز من بودند و نور شبها و سحرهاى تار من بودند و مایه شرافت و مباهات من بودند و باعث قدرت و نیروى من بودند و جانشین خورشیدها و ماه هاى من بودند. چه شب هایى که با بزرگواریشان وحشت را از من دور کردند و با نعمت هایشان پایه هاى احترام مرا محکم و استوار کردند و مناجات هاى سحرى به گوش من رساندند… اگر به گوش دل بشنوید که نمازها چگونه با زبان حال بر آنان نوحه سرایى مى کنند و چشم مکان هاى خلوت در انتظار آنان است و مجموعه مکارم اخلاقى مشتاقشان است و اجتماعات بزرگوارى به وجود آنان شادمان و محراب مسجدها بر آنان گریان اند و نیازمندى هاى پر سود آنان را صدا مى زنند (این همه بانک و فریاد و ناله) مسلما شما رإ؛ف ف اندوهگین ساخته و فهیدید که در این مصیبت همگانى تقصیر کرده اید…(26)«.
افزون بر این، بسیارى از شاعران که درباره رویداد عاشورا در خدمت امامان معصوم(ع) مدح و مرثیه مى خوانده اند و آن بزرگواران نیز اشعار آن ها را تقدیر مى کرده اند. بى شک، بخشى از آن ها مستند به نقل بوده، اما بخشى از آنها زبان حال بوده است.
4. سیره عالمان دین: عالمان دینى نیز همواره در شعر و نثر از زبان حال بهره گرفته و یا بدان استناد کرده اند. علامه ملااحمد نراقى از عالمانى است، که هر دو کار را انجام داده است. هم به زبان حال شعر گفته است(27) و هم به زبان حال هایى که به شعر گفته شده استناد کرده است.(28)
محدث نورى سیره عالمان را در این باره چنین گزارش کرده است:
»از عمل و سیره شایعه و بعضى قراین دیگر ظاهر مى شود که در اشعار و نثرى که شبیه به آن است فى الجمله مسامحه در باب کذب شده و بر صورت ظاهر آن حکم کذب جارى نکرده اند(29)«.
مرحوم نورى، آن »سیره شایعه« را بر مبالغات شعرى و زبان حال تطبیق مى کند و سپس در خصوص زبان حال مى نویسد:
»پیوسته علماء اخیار در نظم و نثر به این قسم »زبان حال« سخن گفته، بلکه به آن سخنان، خود را رونق داده و دعاوى خود را به منصه قبول رسانده…(30)«.
با توجه به همین سیره است که اشعار بسیارى از شاعران گذشته، چون کمیت، حمیرى، دعبل و… و شاعرانى، چون محتشم، عمان سامانى، نیّر تبریزى، اقبال لاهورى و بسیارى از دیگر شاعران معاصر مورد تایید عالمان دین قرار گرفته است.
پی نوشت ها :
1. چرا که زبان حال، شیوه اى از بیان است. و هنر نیز جز این مفهمومى ندارد. ر.ک: هنر از دیدگاه سید على خامنه اى، نشر فرهنگ اسلامى.
2. ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، یا آهى سوزان بر مزار شهیدان، ترجمه سید احمد فهرى زنجانى، ص 203 – 207، انتشارات جهان، تهران.
3. رسائل و مسائل، ج 1،ص 245، به کوشش رضا استادى، کنگره بزرگداشت ملاّ مهدى و ملا احمد نراقى.
4. سوره اسراء، آیه 44؛ تفسیر نمونه، ج 12، ص 135.
5. لؤلؤ و مرجان، ص 120.
6. مستند الشیعه، ج 10، ص 256، آل البیت.
7. این باور پیشینه اى بس دراز دارد. در صدر اسلام نیز، گروهى از ساده اندیشان مسلمان چون دیدند که مردم نسبت به تلاوت قرآن سست شده اند، به جعل روایاتى در ثواب تلاوت سوره هاى قرآن پرداختند. سخنان این عده در کتاب: لؤلؤ و مرجان، ص 109، آمده است.
8. شهید مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 84، صدرا محدث نورى، لؤلؤ و مرجان، ص 174 – 175.
9. ملااحمد نراقى، رسائل و مسائل، ج 1، ص 245، به کوشش رضا استادى، کنگره بزرگداشت ملا مهدى و ملااحمد نراقى.
10. همان.
11. رضا معصومى (گردآورنده)، اشک شفق، شاهکارهایى از اشعار مذهبى، ج 1 ص 259، رشیدى، تهران.
12. همان، ج 1، ص 305، بند چهارم از چهارده بند، صباحى بیدگلى.
13. ملااحمد نراقى، رسائل و مسائل، ج1 ص 246.
14. محدث نورى، لؤلؤ و مرجان، ص 120.
15. مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 17، ص 613، صدرا، چاپ دوم، تهران 1420 ق.
16. محدث قمى، نفثه المصدور فیما یتجدد به حزن یوم العاشور، مندرج در: سه مقتل گویا در حماسه عاشورا، ترجمه و اعراب گذارى، عقیقى بخشایشى، ص 294، نشر نوید اسلام.
17. منتهى الامال، شیخ عباس قمى، ج1 ص 571، جاویدان.
18. سوره اسراء، آیه 44؛ سوره نمل، آیه 18، سید مرتضى در ذیل این آیه شریفه سخنانى دارد که قابل دقت و تأمل است. »رسائل« شریف مرتضى با اشراف سید احمد حسینى و سید مهدى رجایى، ج 1، ص 355 – 356، دارالقرآن الکریم، سال 1405 ق.
19. سوره توبه، آیه 18.
20. سید مرتضى، رسائل، 356/18.
21. سید مرتضى، الأمالى، ج 2 / ابوالفضل 352، تحقیق محمد ابراهیم، دارالکتاب العربى، بیروت، لبنان، 1378ق 1967.
22. ر.ک: المیزان، ج 13، ص 122 – 121؛ تفسیر نمونه، ج 12 ص 139.
23. محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج 7، ص 203، ح 8035، موسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، به نقل: شیخ ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 267؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقر العلوم، ص 762؛ لؤلؤ و مرجان ص 122.
24. تفسیر نمونه، جمعى از نویسندگان، ج 12، ص 139، دارالکتب الاسلامیه.
25. اللهوف على قتلى الطفوف، ص 230.
26. همان، ص 230 – 233.
27. نراقى، مثنوى طاقدیس، ص 415، امیرکبیر، تهران.
28. رسائل و مسائل، ج1، ص 245 – 246.
29. لؤلؤ و مرجان، ص 119.
30. همان، ص 121.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 268