نویسنده: احمد ضابطی پور
پژوهشگر و مدرس مراکز تربیت معلم
بخش دوم: تأثیر شهادت در ماندگاری دین
در اسلام شهادت، گزینش مرگ سرخ همراه با شناخت و آگاهی، و بر مبنای آزادی و اختیار در مبارزه علیه موانع تکامل و انحرافات فکری است، که مجاهد با منطق و شعور و بیداری، آن را انتخاب می کند. بی جهت نیست که «حرکت و جنبش و فعالیت در هر ملت و روح نهضت و رستاخیز در هر جماعتی متناسب است با انتشار روح شهادت در آنها و دریافت های افراد یک ملت و یا جماعت از این روح و افزایش شهیدان زنده و یا کمی و ندرت آنها در آن ملت و جماعت ارتباط مستقیمی با یکدیگر دارند.
پس هر مقدار که تعداد این شهیدان زنده در ملتی افزایش پیدا کرد، به همان اندازه بیشتر قادر به قیام است و به تحقق بخشیدن به هدف های خود نزدیک تر می باشد و هر قدر در ملتی این شهیدان زنده کم تر باشد، آن ملت کم تر قادر به قیام و نهضت خواهد بود، … این یک قاعده و قانون حیاتی و تاریخی است و بر تمام ملت ها در تمام دوران ها و در همه ی تمدن ها تطبیق می کند (شمس الدین، 1406هـ، 15-14).
بر این اساس است که سالار شهیدان حسین بن علی(ع) می کوشد تا با انتخاب گزینه ی جهاد و شهادت، جهل و بی خبری و پایمال شدن احکام و دستورات الهی توسط حزب اموی، که می رفت تا ریشه ی دین خدا را در جامعه بخشکاند را بزداید.
برخی تمسک به شهادت را بهترین وسیله ی پیام مظلومیت و جاودانه کردن مکتب اسلام دانسته و معتقدند که:«… شهادت امام حسین(ع)… به عنوان وسیله ای بر این جاودان نگه داشتن مکتب و محکوم ساختن دشمن، تنها راه حل منطقی عاقلانه ای بود که با توجه به مشکلات (موجود) از انجام دادن آن گریزی نبود و جز آن راه دیگری وجود نداشت. با این بیان، روشن می شود که چگونه امام حسین(ع) با فدا کردن جان خود و خاندان و فرزندان عزیزش، دین جد خویش، رسول الله(ص) را پاسداری کرد و شک نیست که جز با شهادت امام حسین(ع) هرگز پایه های حکومت بنی امیه متزلزل و لرزان نمی شد» (امین، 1373، 206).
تصویر زیبایی از مرگ
تصویری که آن حضرت(ع) از مرگ ارائه می دهد، تصویری است که بهتر از آن را هرگز نمی توان یافت. هنگام حرکت به سوی عراق می فرماید:« خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف» (مجلسی، 1404هـ، ج44، 366 و سید بن طاووس)، حضرت(ع) مرگ را تشبیه به گردن بندی که در گردن دختری زیبا و جوان آویخته شده است می کند که همه ی زیبایی و دل ربایی آن دختر جوان گویا در همین گردن بند خلاصه شده است.
در واقع حضرت(ع) با این تصویری که از مرگ در برابر انسان ها قرار می دهد، لذت شهادت طلبی را، که گام اول آن نترسیدن از مرگ است، به کام جان افراد دیندار می چشاند.
عمربن حجاج زبیدی، که از جمله فرماندهان ارشد سپاه عمر سعد در کربلاست، وقتی که می خواهد رشادت یاران سالار شهیدان حسین بن علی(ع) را برای سربازان اموی در دوری جستن از جنگ و نبرد تن منع کند، این گونه بیان می کند و به آنان هشدار می دهد: هان ای بی خردان، صبر کنید، آیا می دانید با چه کسانی می جنگید؟ شما با بهترین سوارکاران و افراد با بصیرت و با ایمان ترین قومی که عاشق شهادت هستند، می جنگید (طبری، بی تا، ج5، 435).
درس آموزی از عاشورا
باور به کارآمدی شهادت در احیای دین
شهید مطهری(قدس سره) در تحلیل عاشورا، شهادت و شهید را یک موضوع و عنوان بزرگ اجتماعی می داند که با الگو قرار دادن آن، مردم می توانند نهضت مبارزه خواهانه و ظلم ستیزانه ای را بر پا دارند، وی در این رابطه می نویسد:
حسین(ع) یک سوژه ی بزرگ اجتماعی است. حسین بن علی(ع) در آن زمان یک سوژه ی بزرگ بود، هرکسی که می خواست در مقابل ظلم قیام کند، شعارش یالثارات الحسین بود. امروز هم حسین بن علی(ع) یک سوژه ی بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه ی نماز، برای زنده کردن اسلام، برای این که احساسات و عواطف عالیه ی اسلام، در وجود ما احیا شود(مطهری، 1366، ج1، 175).
به اعتقاد شهید مطهری، سالار شهیدان حسین بن علی(ع) به اندازه ای به تأثیرگذاری شهادت اطمینان و اعتماد داشت که هیچ گاه حاضر نشد لحظه ای در آن تردید کند و یا حتی آن را به تأخیر اندازد. ایشان در تبیین این مطلب می فرماید:
امام(ع) وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را شنید، این آیه را تلاوت کرد: مِنَ المُومِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلاً (احزاب، 23). در چنین موقعیتی اباعبدالله(ع) نمی گوید کوفه را گرفتند، مسلم و هانی که کشته شدند، پس کار ما تمام شد و شکست خوردیم، لذا باید برگردیم؛ بلکه آیه ای که متضمن وفاداری نسبت به خداست را تلاوت کرد، یعنی مسلم وظیفه ی خودش را انجام داد و اکنون نوبت ماست (همان، 304-303).
بر این مبنا، خود شهادت وسیله ای برای احیای دین محسوب می شود که جایگزینی هم نمی توان برای آن فرض کرد. بنابراین، به تعبیر شهید مطهری: به من (امام حسین) می گویند نرو، ولی خواهم رفت. می گویند کشته می شوم، مگر مردن برای جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد برای ریاست و آقایی کشته شود… اما برای کسی که برای اعلای کلمه حق و در راه حق کشته می شود، ننگ نیست… .
از این رو، شهادت آن حضرت(ع) تنها یک جریان خونین و مظلومیت تنها نیست که فراتر از غم و اندوه پیامی در بر نداشته باشد، بلکه نهضت و انقلابی عظیم است که در عین غمبار و غم انگیز بودن، مانند چشمه ای جوشان و خروشان کام جان حق جویان و حق طلبان را سیراب سازد. شهید مطهری خود در این باره می گوید:
اگر شهادت حسین بن علی(ع) صرفاً یک جریان حزن آور، یا یک مصیبت می بود و خون آن حضرت(ع) به ناحق ریخته می شد و شخصیت آن حضرت(ع) در واقع نفله می شد، هرگز آثار بزرگی به بار
نمی آورد. بلکه شهادت او از آن جهت این آثار را به دنبال می آورد که نهضت او یک حماسه ی بزرگ اسلامی و الهی بود (همان، 162).
به اعتقاد شهید مطهری(قدس سره) قیام شهادت طلبانه با هدف عظیم و مهمی چون احیای دین و تداوم بخشی به آن در تمام قرون و اعصار، برای خودش منطق خاصی دارد که با منطق دیگر کشته شده ها فرق بسیاری دارد که هرگز قابل مقایسه نیستند. منطق شهید چیزی جز تزریق خون به جامعه نیست. خود در این باره چنین می نویسد:
منطقه شهید، منطقی کسی است که برای جامعه ی خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمی خواهد بنویسید (همان، 280).
بر مبنای پیام داری و پیام آوری شهادت است که سید حسین محمد جعفری که به تجزیه و تحلیل قیام کربلا پرداخته می نویسد:
حسین(ع) با آگاهی کامل از وسعت ماهیت وحشیانه ی نیروهای ارتجاعی می دانست که پس از شهادتش، امویان زنان و کودکان را اسیر خواهند کرد و آنان را در بین راه کوفه و دمشق حرکت می دهند. کاروان اسرای خاندان بلافصل پیامبر(ص)، پیام حسین(ع) را تبلیغ می کند و قلوب مسلمانان را به تفکر در کل امر واداشته و وجدان آنها را بیدار می سازد. این دقیقاً همان چیزی بود که اتفاق افتاد. حسین(ع) در هدف خود موفق شد (جعفری، 1374، 242).
در حقیقت به نظر جعفری، همین پیام شهادت، که از طریق رنج و جانبازی به دست می آید، پیامی است که در وجدان بشری اثر ماندگار و جاودان می گذارد (همان، 240). به اعتقاد جعفری رمز ماندگاری دین در بهره گیری از نهضت کربلا در پیامی است که شهادت با خود حمل می کند و آن را به آیندگان منتقل می سازد.
بخش سوم: تأثیر پیام جهاد و شهادت در ماندگاری دین
بخش سوم، که در واقع برایند و آثار بخش اول و دوم است، بیان گر پیامی است که جهاد و شهادت با خود به دیگر عصرها و نسل ها منتقل نموده که رمز و راز جاودانگی دین را با خود به همراه دارد. بر این اساس در این بخش به تحلیل و تبیین پیام جهاد و شهادت بر محور انقلاب کربلا می پردازیم.
الف- آزادی بخشی
برخی مانند اقبال لاهوری که به تجزیه و تحلیل فلسفه ی عاشورا پرداخته است، فلسفه ی نهضت عاشورا را، در آزادی بخشی آن دانسته و راز و رمز جاودانگی آن را نیز در همان آزادی بخشی آن می داند؛ آنجا که می گوید:
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر در کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیر الامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه ها کارید و رفت
(اقبال لاهوری، 1343، 75)
از منظر اقبال چون دین عجین با آزادی است و در حقیقت آزادی جز در پناه دین میسر نمی شود؛ بر این اساس، نهضت کربلا به انسان ها آموخت که در برابر هیچ طاغوت و نظام طاغوتی سر تسلیم و تعظیم فرود نیاورند و هیچ مستبدی برنتابند. به اعتقاد اقبال این نهضت:
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
(همان، 75)
و به تعبیر مقام معظم رهبری:
نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است، اما مجموع دو نگاه، نشان دهنده ی ابعاد عظیم این نهضت است. یک نگاه، حرکت ظاهری حسین بن علی(ع) است، که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوب گر- یعنی حکومت یزید- است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگ تری است که نگاه دوم، انسان را به آن می رساند، و آن حرکت بر علیه جهل و زبونی انسان است. در حقیقت، امام حسین(ع) اگرچه با یزید مبارزه می کند، اما مبارزه ی گسترده ی تاریخی امام حسین(ع) با یزید کوته عمر بی ارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستی و گمراهی و زبونی و ذلت انسان است؛ امام حسین (ع) با این ها دارد مبارزه می کند (مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1383، 238).
بنابراین، آن حضرت(ع) قیام کرد تا درس حریت و آزادی و آزادگی را تا به همیشه ی تاریخ در روح ملت ها و امت ها بدمد تا دین و دینداری در پناه آزادی شاداب سر زنده بماند.
در نوای زندگی سوز از حسین
اصل حریت بیاموز از حسین
(اقبال لاهوری، 1343، 103)
به اعتقاد نویسنده ی کتاب تشیع در مسیر تاریخ:
حسین(ع) از همان آغاز نقشه ی ایجاد انقلاب کامل در وجدان مذهبی مسلمین را می کشید. تمام اعمال و کردار حسین(ع) نشان می دهد که وی کاملاً از این حقیقت آگاه بود که پیروزی از طریق قدرت و امکانات نظامی همیشه موقتی است؛ زیرا قدرت نیرومندی وجود دارد که بتواند آن را در جریان زمان نابود کند، ولی پیروزی ای که از طریق رنج و جانبازی به دست آید، ابدی است و در وجدان بشری اثری جاودان می گذارد (جعفری، 1374، 240).
به تعبیر ادوارد گیبون:
… در زمان و محیط دور، صحنه ی غم انگیز مرگ حسین(ع) احساسات خون سردترین خواننده را هم بیدار می کند (همان، 232).
ب- دفاع از حق
حق خواهی و حق جویی و حق طلبی، که در واقع با روح و حقیقت نهضت عاشورا در هم تنیده و عصاره ی وجودی حماسه ی کربلا را تشکیل می دهد، از جمله عواملی است که مهر جاودانگی را بر پیشانی این نهضت حک نموده است.
به تعبیر اقبال:
بهر حق در خاک و خون غلطیده است
پس بنای لا اله گردیده است
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ را چون از میان او برکشید
از رگ ارباب باطل خون چکید
نقش الا الله بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او ایمان هنوز
(اقبال لاهوری، 1343، 75)
در واقع این ندای حق طلبانه ی سالار شهیدان حسین بن علی(ع) است که از حنجره ی تاریخ فریاد پیروزی حق و باطل را برآورده و راز و رمز وابستگی استمرار و پایداری دین را بهره گیری از کربلا در همین حق خواهی و حق جویی آن می داند، زیرا که گردونه ی دین بر محور حق می گردد، هم چنان که حق نیز از دین فروغ و روشنایی می گیرد.
بر مبنای حق محوری است که به تعبیر دکتر شریعتی:
حسین(ع) در اتصال به آن تسلسل نهضتی که در تاریخ ابراهیمی وجود دارد، معنی می دهد و باید معنی شود و انقلابش باید تفسیر و توجیه گردد. به صورت مجرد حسین(ع) را مطرح کردن، و جنگ کربلا را به صورت یک حادثه ی تاریخ مجرد از پایگاه های تاریخی و اجتماعی اش جدا کردن، موجب می شود که، آن چه را معنی ابدی دارد و همواره زنده است، به صورت یک حادثه ی غم انگیز گذشته در بیاوریم (شریعتی، 1367، 127).
به اعتقاد شریعتی:
… امام حسین(ع) شهادت را به عنوان یک هدف، یا یک وسیله انتخاب می کند، برای اثبات چیزی که در حال نفی شدن است، و دستگاه، آن را به کنار زده و محاقش برده است (همان، 217).
بنابراین، پیام جهاد و شهادت به تمانی عصرها و نسل ها این است که:
اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر(همان، 195).
این چنین مردنی تضمین حیات یک ملت است و شهادت او مایه ی بقای یک ایمان است (همان، 361).
منبع: نشریه اندیشه حوزه، شماره 85