نویسنده: سید علی محمدی متکازینی
اشاره
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش، برای همه انسانها به ویژه پیروانشان الگویی ارزنده هستند و خداوند با هدایتگری امامان معصوم (علیهم السلام)، از چهره دین خود پرده برداشت و راه خود را نشان داد و چشمهسار دانش نهفته خود را در وجود اهل بیت (علیهم السلام) جاری کرد. خداوند، امام را پرچم هدایت خلق و حجت اهل طاعت و اهل زمانش قرار داده است و تاج وقار و عظمت بر سر او نهاده تا با پیروزی از او بتوان به نعمت های الهی دست یافت.
امام حسین (علیه السلام) آن مشعل فروزان هدایت و پاسدار ارزشهای الهی است که در هر فرصتی، مسلمانان را نصیحت و به راه راست هدایت می کرد، تا راه حق را برگزینند و سعادتمند شود.
آنچه بیش از همه در زندگی امام حسین نمود دارد، قیام آن حضرت در برابر طاغوت زمان است. به تعبیر شهید مطهری: «امام حسین (علیه السلام) به واسطه شخصیت عالی قدرش، به واسطه شهادتش، مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر کسانی که بر این مخزن عظیم و گران قدر احساسی و روحی گمارده شده اند؛ یعنی رهبران مذهبی بتوانند از این مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و هم رنگ کردن و هم احساس کردن روح ها با روح عظیم حسینی بهره برداری صحیح کنند، جهان اصلاح خواهد شد. راز بقای امام حسین (علیه السلام) این است که نهضتش از طرفی منطقی است، بعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت میشود و از طرف دیگر، در عمق احساسات و عواطف راه یافته است.» (1) اگرچه عاشورا یک روز بود، زندگی انسان ها تا ابد تحت تأثیر این واقعه بوده و در عمق دل ها اثر گذاشته است. درخت مظلومیت در روز عاشورا سر برآورد و شاخ و برگ آن بر تمام زندگی انسان سایه گستراند. پویایی قیام عاشورا در زمان، به دل بستگی و پای بندی گروندگان آن بستگی دارد. باید همواره، بیرق های حسینی را برافراشته و با پاسداری از ارزش ها، قیام حسینی را زنده نگه داشت.
در این پژوهش تلاش شده است ناگفته هایی از زندگی امام سوم شیعیان اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بیان شود، به امید آنکه به برکت آن امام همام مقبول افتد، ان شاء الله!
تبارشناسی
از ویژگی های مهم شخصیتی امام حسین (علیه السلام) داشتن تباری نیک و مطهر است.
حذیفه بن یمان می گوید: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد ما آمد. آن بزرگوار فرزندش حسین (علیه السلام) را بر شانه خود سوار کرده و کف دست پاکش را بر پای آن کودک قرار داده بود و به سینه اش می فشرد. در آن حال خطاب به جمعیت حاضر فرمود: «ای مردم! من به خوبی می دانم که شما پس از رحلتم درباره برگزیدگان خاندان من اختلاف خواهید داشت این حسین بن علی (علیه السلام) است. او از نظر جد و جده بهترین مردم است، جد او محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، فرستاده خدا و سرآمد پیامبران الهی، و جدهاش خدیجه، دختر خویلد، بانویی است که در ایمان به خدا و رسول او از همه بانوان عالم سبقت گرفت. این حسین بن علی (علیه السلام)، بهترین مردم از نظر پدر و مادر است. پدرش علی بن ابی طالب، برادر، وزیر و پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که در ایمان به خدا و رسولش بر تمام مردان عالم پیشی گرفته است. مادرش فاطمه، دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سرور بانوان جهان است. این حسین بن علی از جهت عمه و عمو نیز از تمام مردم بالاتر است. عمویش، جعفر بن ابی طالب است که خداوند متعال وجود او را با دو بال بهشتی آراسته و هر وقت دلش بخواهد، در باغ های بهشتی پرواز می کند و عمهاش ام هانی، بانوی با عظمت و دختر ابی طالب است.
ای جماعت! این حسین بن علی (علیه السلام) در داشتن دایی و خاله نیز بر تمام خلایق برتری دارد. داییاش قاسم بن محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، و خالهاش زینب، دختر محمد است.» در این لحظه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کودک را از شانهاش بر زمین نهاد. او در مقابل آن حضرت راه می رفت و گاهی می افتاد. سپس [پیامبر] فرمود: «ای مردم! این پسرم حسین بن علی (علیه السلام) است که پدر بزرگ و مادربزرگش در بهشتند و پدر و مادرش نیز در بهشتند. عمو و عمه اش ساکن بهشتند، دایی و خاله اش هم در بهشتند. او و برادرش حسن (علیهم السلام)، در بهشت هستند. مطمئن باشید که به هیچ یک از فرزندان پیامبر الهی به غیر از یوسف بن یعقوب، این همه افتخار عطا نشده است». (2)
ابراهیم فدایی حسین (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) نزد خداوند متعال چنان جایگاهی داشت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پسرش ابراهیم را فدای او کرد. خطیب بغدادی از ابوالعباس نقل می کند: روزی به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف شدم. وقتی رسیدم، ابراهیم را بر زانوی چپ و حسین (علیه السلام) را بر زانوی راست نشانده بود. گاهی حسین (علیه السلام) را میبوسید و گاهی به ابراهیم اظهار علاقه می کرد. در آن لحظه جبرئیل، پیک وحی نازل شد و پیام الهی را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند. پس از آن پیامبر به ما فرمود: «اینک جبرئیل از سوی خداوند بر من نازل شد و پیام داد: ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: من این دو فرزند را برای تو حفظ نخواهم کرد. لازم است یکی را فدای دیگری کنی، انتخاب با توست».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)پس از شنیدن این پیام آسمانی دگرگون شد. به ابراهیم نگریست و گریست و به سیمای حسین (علیه السلام) نگاهی کرد و حلقه های اشک از چشمانش سرازیر شد. سپس فرمود: «مادر ابراهیم کنیز است و اگر ابراهیم را فدای حسین کنم، غیر از من کسی سوگوار نیست، ولی حسین، فرزند فاطمه است و پدرش علی، پسر عموی من و گوشت و خونش با من عجین است. اگر حسین فدای ابراهیم شود، دخترم و پسر عمویم و خودم در مرگ او سوگوار خواهیم بود. از این رو، غم و غصه خودم را بر سوگواری آنان ترجیح می دهم. این بود که از درگاه خداوند متعال تقاضا کردم تا ابراهیم را فدایی حسین (علیه السلام) قرار دهد. خداوند نیز خواسته ام را برآورد».
ابراهیم پس از سه روز بیماری درگذشت. پس از آن هرگاه حسین (علیه السلام) به سوی حضرتش می رفت، او را می بوسید و می بویید و به سینه اش می فشرد، دهانش را می مکید و می فرمود: «قربان فرزند عزیزی که ابراهیم را فدای او کردم». (3)
عزت مداری
درس عزت، از درس های عاشوراست. امام با گفتار و عمل خود به ما آموخت که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل و چه در خارج از کشور باید همراه با عزت باشد. در فرهنگ اسلامی، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خواری بدهد.
امام حسین (علیه السلام) با طرح شعارهایی در روز عاشورا، اهداف قیامش را مشخص کرد. در این روز وقتی دشمنان از هر سو امام را محاصره کردند و یاران و اصحاب فداکارش را به شهامت رساندند، امام فرمود: «مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.« (4) همچنین در روز عاشورا ابن زیاد به امام پیشنهاد داد تسلیم شود. حضرت در پاسخ فرمود: «ای مردم! آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما، به من پیشنهاد می کند یا باید خوار و ذلیل من شوی یا باید از زیر شمشیر بگذری. به امیرتان بگویید حسین می گوید: «هیهات من الذله». محال است تن به خواری دهد. (5)
امام در میدان کارزار، درس عزت، شرافت و آزادگی، به همه انسان ها آموخت و فرمود: «من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم.» (6) مرگم در نظر آن حضرت جز سعادت نیست و زندگی با ستم کاران برای ایشان خستگی آور است». (7)
احترام به همسر
از عوامل بسیار مؤثر که در تربیت فرزندان، احترام به همسر ماست. اگر مادر در خانه عزیز باشد و شوهر او را تکریم کند، فرزندانش را با روحی سرشار از محبت و عاطفه تربیت خواهد کرد. این تأثیر در روز عاشورا که تمام کفر در تقابل با تمام اسلام صف آرایی کرده بود، به روشنی دیده می شود هنگامی که هلال بن نافع رهسپار میدان بود، همسرش به شدت می گریست. امام متوجه شد و به هلال فرمود: «همسرت جدایی تو را نمی پسندد. تو آزادی و می توانی خشنودی او را بر مبارزه با شمشیرها مقدم بداری». (8)
امام حسین (علیه اسلام)نسبت به همسر و فرزندانش توجهی ویژه داشت و بسیار آنها را تکریم و احترام می کرد، آنها نیز به امام عشق می ورزیدند. حضرت رباب همسر امام حسین (علیه السلام) در سفر کربلا همراه امام بود. وی پس از شهادت امام این گونه نجوا می کند: «ای فرزند پیامبر! خداوند از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت میزان، تو را از هر زیانی به دور دارد. تو چنان کوه محکمی بودی که من به آن بدان پناه می بردم و تو با زحمت و از سر دین داری با ما هم نشینی داشتی. دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران مانده و مسکینان به چه کسی پناه برند تا او بی نیازشان سازد؟ به خدا سوگند، دیگر سایه ای پس از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک پنهان شوم.» (9) نقل است که امام حسین (علیه السلام) به درخواست های مشروع همسرانش احترام می گذاشت. جابر بن عبدالله انصاری از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند: «عده ای بر امام حسین (علیه السلام) وارد شدند، ناگاه فرش های گران قیمت و پشتی های فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت دیدند. عرض کردند: این فرزند رسول خدا! ما در منزل شما چیزهایی می بینیم که خوشایند نیست (وجود این وسایل را در خانه شما مناسب نمی دانیم!) حضرت فرمود: «پس از ازدواج، مهریه زنان را پرداخت می کنیم و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود می خرند. هیچ یک از وسایلی که دیدید، از آن ما نیست.» (10) از این روایت در می یابیم که امام حسین (علیه السلام) به حس زیبایی دوستی همسرانش احترام می گذاشت و امکانات لازم را در حد متعارف برای آنها فراهم می کرد.
مواضع سیاسی امام
پس از رحلت پیامبر اسلام، گروهی از صحابه در سقیفه بنی ساعد گرد هم جمع شدند. و درباره جانشینی آن حضرت به گفت وگو پرداختند. مهم ترین محور این گفت و گو، انتخاب جانشین پیامبر بود که پس از گفت و گو، سرانجام مهاجران با انتخاب ابوبکر، نشان خلافت را برای همیشه به نام خود ثبت کردند.
دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان از ربیع الاول سال یازدهم تا ذی الحجه سال 35 هـ .ق به مدت 26 سال، طول کشید. در این زمان، امام حسین (علیه السلام) دوران نوجوانی و جوانی خود را پشت سر می گذاشت. در ادامه، موضع گیری های امام حسین (علیه السلام) با خلفا و برخورد آنها با حضرت را بررسی می کنیم.
الف) در زمان عمر
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و با وصیت مستقیم او و بدون توجه به آرای عمومی مردم به خلافت رسید. روزی وی در مسجد النبی به ایراد خطبه پرداخت. جمعیت بسیاری از مردم مدینه در این مراسم بودند. حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان او (امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نیز در آن جمع حضور داشتند. چون عمر به ایراد خطبه پرداخت، یک باره امام حسین (علیه السلام) از جا برخاست و نزدیک منبر آمد و به عمر فرمود: «از منبر پدرم فرود آی!» و به نقلی فرمود: «از منبر پدرم فرود آی و برو به منبر پدرت بنشین!» عمر از شیوه اعتراض امام حسین (علیه السلام) بهت زده شده بود، ولی به دلیل جایگاه مستحکم نواده رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم، چاره ای جز خویشتن داری ندید از این رو، برای جلب نمازگزاران گفت: «راست گفتی، این منبر پدر تو است، نه منبر پدر من» و از بالای منبر، منتظر واکنش حضرت علی (علیه السلام) بود و به آن حضرت می نگریست. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «او، از طرف من نگفت. آنچه گفت، نظر خودش بود». ای اباالحسن! راست گفتی من تو را به چیزی متهم نمی کنم.» و چاره ای ندید جز اینکه تسلیم خواسته اعتراض آمیز سبط پیامبر شود. آن گاه به حالت انفعال از منبر پایین آمد و دست حسین (علیه السلام) را گرفت و کنار خود در نزدیکی منبر نشاند و خود نشسته برای مردم خطبه خواند.
عمر در سخنانش این گونه اعتراف کرد: ای مردم! شما گفتار پیامبرتان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خاطر دارید که فرمود: «حقوق مرا با پاس داشتن حریم و حرمت عترت و نسلم حفظ کنید. پس هر کسی که حریم مرا حفظ کند، خدا او را از گزندها حفظ خواهد کرد. آگاه باش که لعنت خدا بر کسانی خواهد بود که مرا «با آزار عترت و اهل بیتم» بیازارند «و این جمله را سه بار تکرار فرمود». (11)
عمر بن خطاب برای حسن و حسین (علیهما السلام) احترام ویژه ای قائل بود و در تقسیم بیت المال، آن دو را جزو صحابه اهل بدر به شمار آورد و مقدار سهمیه آن دو را به اندازه سهمیه افراد این گروه قرار داد. افزون بر آن از عامل خویش در یمن خواست تا دو مجموعه از زیورآلات را به حسنین (علیهما السلام) دهد. وی همچنین، برای تکریم از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) حقوق آنان را برابر با حقوق حضرت علی (علیه السلام) قرار داد. (12)
ب) در زمان عثمان
عثمان، سومین خلیفه ای بود که زمام امور مسلمانان را به دست گرفت و به سبب انحراف از مسیر خلافت و اعمال تبعیض و بخشش های ناروا به اطرافیان و وابستگان خود، خشم و اعتراض مسلمانان اصیل و حقیقت جویان را برانگیخت، چنان که مسلمانان شهرهای گوناگون از شدت ستم کاری های عمال عثمان به ستوه آمدند و برای شکایت به خلیفه، در مدینه جمع شدند.
شخصیت های معتبر و معروف حجاز، از جمله حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان گرامی اش، عمار یاسر، اویس قرنی، مالک اشتر نخعی، محمد بن ابی بکر، طلحه، زبیر، عایشه و عبدالله بن مسعود از مخالفان عثمان پشتیبانی کردند و اعتراض آنان را بجا و شایسته دانستند.
حضرت علی (علیه السلام) و فرزندانش، از جمله امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) با مردم ستم دیده هم صدا شدند و در انتقال اعتراض و انتقادهای آنان به خلیفه، نقش میانجی را بر عهده داشتند.
عثمان به جای تقدیر از حضرت علی (علیه السلام) و فرزندانش، برای بیان واقعیت های موجود در میان امت اسلامی، از آنان دلگیر و رنجیده خاطر شد و حتی در اواخر عمرش دستور داد حضرت علی (علیه السلام) مدینه را ترک کند و به ینبع کوچ کند. (13) حضرت علی (علیه السلام) و فرزندانش، بدون توجه به این فرمان و به منظور حفظ وحدت اسلامی و احترام به مقام خلافت، عثمان را تحمل کردند و از خود واکنشی نشان ندادند. آنان با بزرگواری کوشیدند خلیفه را اصلاح کنند تا به خیر و صلاح امت بیندیشد و از انحراف و افساد، دست بردارد. سرانجام، خودکامگی و استبداد عثمان در امور حکومتی و برخوردار نبودن از حمایت مردمی، او را به آتش خشم انقلابیان مدینه و دیگر مناطق اسلامی گرفتار کرد، چنان که وی در یک یورش شبانه به قتل رسید. (14)
جندب بن جناده، معروف به ابوذر غفاری، از پیش گامان و از یاران نزدیک پیامبر اسلام بود که پس از رحلت پیامبر به اهل بیت (علیهم السلام) و شخص حضرت علی (علیه السلام) ارادت ویژه داشت و از پیروان ولایت و امامت بود. وی در برابر تبعیض های بی حد خلیفه سوم؛ عثمان بن عفان و رفتار غیر اسلامی عاملان وی در شهرها و مناطق اسلامی، انتقاد و اعتراض می کرد. از این رو، از جانب عثمان و کارگزارانش آزارها و خستگی های روحی و جسمی فراوانی دید. وی یک بار به شام و بار دیگر به سرزمین خشک و بی حاصل ربذه در منطقه دور از مدینه تبعید شد و در تبعید دوم، دارایی و همسر وفادارش را از دست داد و در نهایت غربت و تنگ دستی، در آن بیابان وحشت زا، مظلومانه جان به جان آفرین تسلیم کرد. و همان جا دفن شد. هنگامی که می خواستند ابوذر را از مدینه به ربذه تبعید کنند، خلیفه فرمان داد کسی به وی توجه و او را بدرقه نکند. حضرت علی (علیه السلام) و دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام)، برادرش عقیل، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس و عمار یاسر، با وجود تهدیدهای خلیفه و سخت گیری های دامادش مروان بن حکم که مأمور اخراج و تبعید ابوذر به ربذه بود، وی را همراهی کردند.
امام حسین (علیه السلام) که در آن زمان جوانی برومند و مبارز بود، به ابوذر نزدیک شد و به او فرمود: «عمو جان! خداوند متعال قادر است آنچه را تو می بینی، تغییر دهد و ممکن است این وضعیت را دگرگون کند؛ ]زیرا] او در هر روزی [با قدرت و حکمت خود] در جایگاه ویژه ای است. همانا این مردم [خلیفه و هوادارانش] دنیا را از تو دریغ کردند و تو دین را از گزند آنان حفظ کردی و تو چقدر از دنیای آنان بی نیازی و آنان چه قدر نیازمند دین تو هستند! بر تو باد شکیبایی؛ تمام خیر در شکیبایی است و شکیبایی، از کرامت نفس است و بی تابی را رها کن؛ زیرا بی تابی، تو را [به هدف نمی رساند و ] بی نیاز نمی کند». (15)
دوران خلافت امیرمؤمنان علی (علیه السلام)
پس از آنکه عثمان بن عفان در ذی الحجه سال 35 هـ.ق به دست مسلمانان انقلابی کشته شد، حضرت علی (علیه السلام) با پافلشاری مسلمانان، خلافت را پذیرفت، ولی انتخاب حضرت علی (علیه السلام) به خلافت، کاملاً دینی و مردمی بود. دینی بودن آن از این روست که پیامبر به فرمان خدای متعال، حضرت علی (علیه السلام) را در غدیر خم به جانشینی خویش برگزید و با این انتخاب، دین اسلام را کامل کرد.
مردمی بودن خلافت حضرت علی (علیه السلام) نیز از این نظر است که پس از قتل عثمان، مردم به سوی خانه علی (علیه السلام) به راه افتادند و او را به خلافت دعوت کردند.
در آن عصر که حکومت ها بر اساس استبداد و ظلم و زور بنا شده بود، حضرت علی (علیه السلام) با رأی مستقیم مردم و به شکل مردمی ترین حکومت ها، به خلافت برگزیده شد و رهبری امت را بر عهده گرفت.
در این زمان، امام حسین (علیه السلام) نیز مانند امام حسن مجتبی (علیه السلام) در کمال جوانی بود و در ماجراهای سیاسی و اجتماعی در کنار پدرش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) حضوری فعال داشت و ذره ای از سیره و سنت پدرش، فاصله نگرفت و همواره در خط و جهت آن حضرت حرکت می کرد. امام حسین (علیه السلام) در ماجرای شورش مسلمانان بر ضد عثمان و انتخاب امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به خلافت اسلامی، نظری غیر از نظر حضرت علی (علیه السلام) نداشت و بر پیروی محض از آن حضرت تأکید داشت. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در جنگ های امیرمؤمنان علی (علیه السلام) مانند جمل، صفین و نهروان، نقش حساسی را بر عهده داشتند و افزون بر هم فکری با پدر، فرماندهی بسیاری از نیروها را بر عهده می گرفتند و مأموریت انجام دادن بسیاری از کارهای مهم و سرنوشت ساز، به آنها سپرده می شد.
نقل است در جنگ صفین، معاویه به یکی از لشکریان شام مأموریت داد که در هنگام نبرد، به حضرت علی (علیه السلام) و دو فرزندش امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نزدیک شوند و آنان را از پا درآورند. حضرت علی (علیه السلام) از این نیرنگ معاویه باخبر شد و به یاران نزدیک خود فرمود: «من در مرگ این دو (حسن و حسین) دریغ دارم، مبادا که با مرگ آنان، نسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قطع گردد. (16) به این ترتیب، آن حضرت دو یادگار پیامبر را در جنگ ها، از جمله صفین به خوبی حفظ کرد تا در آینده، رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گیرند.
د) دوران امام حسن مجتبی (علیه السلام)
پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) امام حسن مجتبی (علیه السلام) در 21 رمضان سال 40 هـ.ق در اجتماع بزرگ مردم کوفه در مسجد این شهر، به خلافت برگزیده شد و همگان با وی بیعت کردند.(17) پس از این انتخاب، معاویه ناسازگاری های خود را با امام حسن (علیه السلام) آغاز کرد. وی با ارسال نامه های متعدد برای امام حسن (علیه السلام) درصدد رخنه در سپاه کوفه برآمد. از دیگر سو با ارسال جاسوسانی به کوفه، بصره و شهرهای مهم دیگر، اطلاعات لازم سیاسی و نظامی را درباره سپاه امام به دست می آورد و شایعه های گوناگونی در میان سپاهیان حضرت پخش می کرد. امام حسین (علیه السلام) در تمام این رویدادها در کنار برادرش امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود و ایشان را در سفر به ساباط مدائن و کنترل جنگ با معاویه از راه دور، همراهی کرد. امام حسن (علیه السلام) سپاه قابل اطمینانی برای نبرد با دشمن نداشت. از این رو، با پیشنهاد امام حسین (علیه السلام) و دیگر بزرگان بنی هاشم به صلح تحمیلی و مشروط با معاویه تن داد. امام حسین (علیه السلام) در این باره می فرماید: «ابومحمد (حسن) راست می گوید. هر یک از شما تا وقتی این شخص (معاویه) زنده است، پلاس خانه خود باشد (تا ببینیم چه می شود) اگر او مرد و شما زنده بودید، امیدوارم که خداوند آن را برای ما پیش آورد که هدایت ما در آن باشد و ما را به خود وا نگذارد.» (18) در حقیقت، امام حسین (علیه السلام) با این گفتار، صلح برادرش را تأیید و پای بندی خود به آن را اعلام کرد.
پی نوشت ها :
1.مرتضی مطهری، قیام انقلاب مهدی (عج)، ص 122.
2. ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد القرشی، کفایه الطالب، ص 272؛ جمال الدین محمد زرندی، نظم دررالسمطین، ص 207.
3. ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 2، ص 201.
4. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 192.
5. همان، ج 45، ص 8.
6. موسوی المقرم، مقتل الحسین، ص 280.
7. بحارالانوار، ج 44، ص 381.
8. کلمات امام حسین (علیه السلام)، ص 447؛ فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص 8.
9. منتهی الآمال، ج 1، ص 335؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 449.
10. کافی، ج 6، ح 1، ص 476.
11. محمدبن حسن طوسی، امالی، ج 2، ص 313.
12. باقر شریف القرشی، حیات الامام الحسین بن علی (علیه السلام)، ج 1، ص 199.
13. نهج البلاغه، کلام 240.
14. محمدتقی واردی، اسوه جاوید (شخصیت و زندگی امام حسین (علیه السلام)، ص 68.
15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی ج 8، ص 206.
16. محمدبن الحسین سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه: فیض الاسلام، خطبه 198.
17. الارشاد، ص 347.
18. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص 377.
منبع:حسینی ایمنی، سید علی؛ اشارات، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، تابستان 1391