نویسنده: حامد خسرو شاهی
درس هایی از قیام عاشورا از زبان علامه محمد تقی جعفری
نگاهی که علامه جعفری به ریزترین مسائل داشت همه در پرتو دید فیلسوفانه اش بود. حال این فیلسوف، تصمیم می گیرد درباره یکی از مهم ترین وقایع تاریخ بشری که عاشورا باشد دست به تالیف ببرد؛ «امام حسین(ع) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت» حاصل این تأملات است. در جمله جمله این کتاب داستان عاشورا را دستمایه قرار می دهد برای اثبات اختیار، دید دقیق اسلام به حقوق بشر و آزادی، واکاوی اساطیر و… گاه در مقام یک انسان به شدت از این حادثه و رنجی که بر فرزند آدم می رود، متأثر شده و گاه به دور از احساس، عقل را برای بازخوانی حادثه فرا می خواند. «حاضر بودم تمام زندگی ام را بدهم تا مردی چون ویکتور هوگو درباره امام حسین(ع) مطلب بنویسد.» این جمله را کسی می گوید که به مقام سخن آشناست و خودش از سخنوران نامی شرق بوده است؛ علامه محمد تقی جعفری. «امام حسین(ع) شهید فرهنگ پیشروانسانیت» مجموعه ای از بیانات علامه جعفری است که دو بخش را شامل می شود: «کتاب اول» (نیممه نخست کتاب) نوشته های خود علامه است و«کتاب دوم» پیاده شده سخنرانی های ایشان در شب های محرم سالیان متمادی. علامه می خواهد نخست ذهن مخاطبش را در خصوص چیستی زندگی و طریقه حیات معقول (که از مفهوم قرانی حیات طیبه اخذ کرده است) آشنا سازد. در بخش نخست از کتاب اول به سراغ حکمت خدا و حکمت داشتن آفرینش می رود. بخش دوم اختصاص به اثبات عظمت الهی حیات دارد و ارزش حق حیات را بررسی می کند تا در برابر این کلمه مفهوم شهادت و گذشتن از جان برای ارزشی والا روشن تر شود. در بخش سوم، علامه جعفری سراغ مباحثی در فلسفه تاریخ رفته و ملاک های شناخت و داوری صحیح در مورد حوادث تاریخی را بررسی می کند. وی در این بخش شرط قضاوت صحیح درخصوص وقایع تاریخی را داشتن اطلاعات را به ثابت و متغیر تقسیم بندی می کند. بخش بعدی به شناخت صحیح از حیات انسانی و توجیه این حیات به هدف اعلا مربوط می شود. علامه در این بخش نمونه هایی تاریخی از فجایع انسانی و گردنکشی های امثال فرعون، نرون و چنگیز و حتی نظریات برخی فلاسفه را می آورد و این اتفاقات و نظریات را ناشی از عدم شناخت صحیح از حیات انسانی و هدف اعلای آن می داند. اصول پنج گانه مربوط به شناخت حق از باطل، دستمایه کار نویسنده می شود تا مبحثی را در قدرت باز کند. در پی این بحث وی به شخصیت شناسی افراد سازنده فرهنگ پیشرو بشری می پردازد و پس از این بحث ورود مستقیم به حادثه عاشورا می یابد. علامه نخست اساسی ترین عوامل بروز حادثه کربلا را بررسی می کند؛ عقبگردی به دوران پیامبر(ص) و تکاپوی او برای سعادت انسان می کند و حوادث تاریخی پس از رحلت پیامبر(ص) را واکاوی می کند، به معاویه و کارنامه حکومتی او می پردازد و معاویه را پایه گذار مکتب ماکیاولیسم قرن ها پیش از شخص ماکیاول معرفی می کند و سپس به یزید می رسد. او حسینی را که تصویر کرده است در مقابل یزید قرار می دهد و داوری را از مخاطب تقاضا می کند. در لا به لای برشمردن حوادث عاشورا، علامه بحث فلسفی دیگری را هم باز می کند و آن «قانون دفاع جدی از جان» است و آخرین مبحث کتاب نخست، به جریان شناسی اهل کوفه اختصاص می یابد. سخنرانی های مکتوب شده در کتاب مربوط به محرم سال 1350 و سال های دهه 70 است. الفاظ مورد استفاده، عامیانه و صد البته با حفظ اسلوب حکیمانه هستند. «مرگ و زندگی در دو قاموس ما وحسین(ع)»، «عاشورا نماد تناسب هدف و وسیله» ، «عاشورا قیامی در پرتو قانون» ، «نعمت شناسی حسین(ع).» ، «ترتیب تاریخی حوادث کربلا.» ، «موضع عاشورا از نظر عمل و عکس العمل» ، «فلسفه کنش و واکنش با نگاه به عاشورا» و «کربلا اوج شکوفایی اختیار» از جمله موضوعات آمده در بخش دوم این کتاب است. نظر ابن خلدون و مولوی در خصوص واقعه عاشورا، اشعاری که از ادیبان برجسته عرب همچون ابوالعلای معری، گفته های افلاطون و… که در لابه لای سخنان علامه در این کتاب می آید، همه بر پربار شدن «امام حسین(ع) شهید پیشرو فرهنگ انسانیت» افزوده است. در ادامه بخشی از یکی از سخنرانی های علامه جعفری در خصوص قیام عاشورا و ارتباط آن با موضوع معاد را می خوانیم که در کتاب مذکور هم آمده است: وقتی یک انسان مظلوم واقع می شود، آن هم به شدت ظلمی که بر حسین(ع) ابن علی وارد شد، آیا باز هم برای معاد دلیل می خواهید که باید پشت سراین روزها، روزهای دیگری هم باشد؟ آیا استدلالی بالاتر از این نیاز است؟ این را باید از درون و وجدان پرسید. ممکن است محاسبات و معادلات ریاضی، قدرت ارائه آن را نداشته باشد. اما فطرت پاک و وجدان پاک شما می گوید: یا سبو یا خم می یا قدح باده کنند
یک کف خاک در این میکده ضایع نشود
آیا فطرت چنین نمی گوید؟ پس بحث این است که خدا برای هشدار مردم، مختصر نمونه ای به عنوان کنش و واکنش، عمل و عکس العمل قرار می دهد که حواس انسان جمع باشد. مواظب باشید که در این بی خبری شما، خبرها و چیزها وجود دارد. ولی اشخاصی هستند که اگر سر تا پای عمر آنان کنش و واکنش، عمل و عکس العمل باشد، اعتنا نمی کنند. شخص مست خیلی وقیح می شود، ولی برای انسان آگاه، یک حرف «الف» یا یک قانون کنش و واکنش کافی است.
دل گفت مرا علم لدنی هوس است
تعلیم دهم اگر تو را دسترس است
گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگوی
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
اگر یک مورد کنش و واکنش درست تحلیل شود، برای یک عمر بیداری انسان کافی است. ولی بعضی ها مدام می بینند و مشاهده می کنند، اما می گویند: انشاالله بزبود. خدایا خودخواهی چه بیماری است که برای انسان اینقدر غفلت می آورد؟ بازی به این درازی؟ به قول مثل خومان که مثل خیلی خوبی هم هست و در شعر نظامی گنجوی هم آمده است:
تا مایع طبع ها سرشتند
ما را ورقی دگر نوشتند
کار من و تو بدین درازی
آگاه کنم که نیست بازی
از اینجا شما احساس کنید که داستان حسین(ع) چقدر حقایق را به بشریت آموخت. اولا کسانی که اقدام به این کهر کردند، نسل آنان در همان سال های اول قطع شد و به کلی از بین رفتند. این از نظر جسمانی که از آنها باقی نماندند. مخصوصا که امام حسین(ع) در روز عاشورا فقط سکوت نکرد، بلکه نفرین هم کرد. فرمود: «خدایا تو می دانی که خود اینها مرابه اینجا آوردند؛ من که با اینها کاری نداشتم. تو که می دانی من نه حلالی را حرام و نه حرامی را حلال کردم.» حسین(ع) دید که یاران او همه رفتند، تمام یارانی که برای هر کدام- مخصوصا آن ساعاتی که در جاذبیت کمال مطلق از مسیر حسین(ع) قرار گرفته بود- دنیا معنای دیگری پیدا کرده بود که درک آن برای ما مشکل است. حسین(ع) بن علی دست های خود را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! هیچ وقت کلمه اینها را جمع نکن.» از آنان می پرسید: «آیا روی زمین پسر پیغمبری غیر از من برای شما هست؟ از من چه می خواهید؟ اگر نمی خواهید، من همین الان برمی گردم و به جایی می روم تا ببینم کار مسلمانان به کجا می رسد.» آنها این اندازه متوجه نبودند که از چنین مردی در آن مرز تعالی روحی، نمی توان انتظار بیعت داشت. بیعت او با باطل، به معنای نابودی تمام بشریت بود. اینجا بحث یک انسان کامل یا یک انسان ناقص نیست، اصلا بحث شخصی نیست، بلکه دو جریان بزرگ بشری در مقابل هم قرار گرفته بودند: شر مطلق در برابر خیر مطلق. آن وقت خیر مطلق چه بگوید؟ آیا بگوید: ما بنا شده با شر مطلق توافق کنیم؟ چنین امری امکان پذیر نیست… ما باید این معنی را در تحلیل های تاریخی و درنتایج حرکت امام حسین(ع) و نتایج نهضت این شهید راه حق و حقیقت و این مسافر دار بقا و این معلم بزرگ انسانیت بیابیم. این را که یکی از دلایل ثبوت معاد است. باید بدانیم که ای بشر حواست جمع باشد!این قضیه اینجا تمام نمی شود. همچنین توجه داشته باشید که تحمل آن همه مصیبت ها، با الگوهای دنیا همگون نیست. باید یک چیزی در کار باشد. یک دفعه این است که مثلا کسی لباس انسان را می گیرد و او هم یک سیلی به او می زند، یا بداند که او اهانت می کند. یک دفعه هم چنین است که نمونه تمام مصیبت های دنیا را در چند ساعت بر انسان وارد کنند، اما باز ایستادگی کند و هیچ گونه هم لب به شکوه نگشاید. خدایا بعضی از افراد بشر چقدر کوچک هستند و بشر چقدر می تواند بزرگ باشد… از خداوند متعال توفیق می خواهیم و مسالت می داریم که از درس های حسین(ع)ی ما را برخوردار فرماید.
قول ثقیل
حجت الاسلام محسن قرائتی نقل می کند که روزی در یکی از خیابان های مشهد علامه جعفری (ره) را دیدم و از ایشان پرسیدم: «کجا تشریف می برید؟» فرمودند: « به منبر می روم» گفتم: «من هم به منبر می روم اما فرق منبر من مصداق آیه «هذابیان للناس» هستم و شما مصداق آیه «انا انزلنا علیک قولا ثقیلا» که ایشان هم با لبخندی تایید نمودند.»
آنهایی که حوصله مباحث فلسفی و دید فلسفی به تاریخ را کمتر دارا هستند، پیشنهاد می شود اول بخش دوم کتاب را مطالعه کنند و پس از آن به سراغ نوشته های علامه بیایند.
منبع: آیه شماره دی ماه 89