نویسنده : على باقى نصرآبادى
ر. عوامل تاریخى
1. فرا زمانى و فرا مکانى بودن کربلا و عاشورا
حماسه حسینى، کربلا و عاشورا دو چهره دارد. یکى چهرهاى که در ظرف زمان و مکانىخاص قرار مىگیرد، چهرهاى تاریخى و جغرافیایى، چهرهاى مُلکى. دوم چهرهاى که درظرف زمان و مکانى خاص قرار نمىگیرد، چهرهاى فراتاریخى و فراجغرافیایى، چهرهاىملکوتى، منسلخ از زمان و مکان.
[46] در وجه نخست، حماسهاى شکوهمند در زمانى کوتاه ودر محدوده جغرافیایى یک منطقه روى مىدهد. از اواخر رجب سال 60 هجرى تا صفر سال61 (بنا بر روایت مشهور) ظرف زمانى این حادثه حدود هفت ماه است. از آن زمان که «ولیدبنعُتبه بنابىسفیان» والى مدینه از طرف یزید کسى نزد حسین(ع) فرستاد و از امام براىیزید بیعت خواست و امام امتناع کرد تا سخنرانى نیمهتمام امام زینالعابدین(ع) در شام، وسخنرانى حضرت زینب(س) در آنجا.
[47]
ظرف مکانى این حادثه شامل سه حوزه اسلامى آن روز است: حجاز، عراق و شام. ازمدینه به مکه و از مکه تا عراق، به سوى کوفه و تغییر مسیر به کربلا، سرزمین «کرب» و«بلا»
[48] و سیر کاروان اسیران حامل: «مصیبت حماسه و پیام»
[49] تا شام.
در وجه دوم، حقیقت جاوید «کربلا» و «عاشورا» براى همه زمانها و همه مکانها رخمىنماید. این شأن، به تمام انسانها مربوط مىشود، باید خویش را بیابند و تکلیف خود راروشن کنند. اینکه «قبله»شان کدام است، در کدام «صف» مىایستند به «اسفل سافلین» خودمیل مىکنند و یا به «حقیقت» خویش روى مىنمایند. در این وجه است این سخن بلند: «مثْلِى لاَیُبایعُ لِمِثْلِه؛
[50]
همچون منى با چون او (یزید) بیعت نمىکند.»
حسین بنعلى(ع) وقتى سخن مىگوید، نمىفرماید من با یزید بیعت نمىکنم، بلکه درنوع مواقع حساس چنین مىگوید که مثلِ من، با مثلِ یزید بیعت نمىکند. یعنى این قضایا،قضایاى شخصى نیست، بلکه تا تاریخ هست، این مبارزات هم هست. هر کسى که مثل منفکر کند، با کسى که مثل یزید فکر مىکند بیعت نمىکند.
[51] این سخن که چون منى با چونیزیدى بیعت نمىکند، دعوت همه مردمان است در همه زمانها و مکانها به رویارویى با ستم وستمگران و عدم مداهنه و سازش با ایشان. این سخن فراتر از تاریخ و جغرافیا است. در اینوجه «کربلا» و «عاشورا» مکتبى سیّار است و حقیقتى فراتر از «زمین» و «زمان» «کُلُّ یَوْمٍعَاشُورا وَ کُلُ أَرْضٍ کَرْبَلا.»
[52] هر روز عاشوراست، مگر هر روز قیام است؟ همه جاکربلاست: مگر همه جا از خون گلگون است؟ آرى! «کربلا» و «عاشورا» یعنى ظهورجلوههاى زیباى حقیقت آدمى در عالم خاکى. «کربلا» و «عاشورا» دعوت به این امر است.پیام ملکوتى «عاشورا» این است. همگان نیازمند «کربلا» و «عاشورا» هستند.
اصولاً از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامى که فى حد نفسه با توجه بهاهداف خود در یک مقطع تاریخى انجام گرفته و پرونده آن همان جا بسته مىشود، چه موفقباشد چه ناموفق. البته ممکن است در عبرتهاى تاریخى از آن یاد شود و مورد بازبینى قرارگیرد و تحلیل شود. دوم، نوعى دیگر از قیامها که تعدادشان واقعاً انگشتشمار است،قیامهایى است که حالت اسوه براى دورههاى بعد پیدا مىکند. براى نمونه در تاریخ ایران،قیام کاوه آهنگر چنین حالتى پیدا کرده است. این تصویرى است که فردوسى از آن براى ماارائه کرده و قاعدتاً مىبایست تا روزگار وى همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد. در ادبیاتاسلامى بویژه ادبیات شیعى، قیام امام حسین(ع) حالت نوعى الگو و اسوه را یافته است. یعنىاز حالت یک واقعه در یک زمان در آمده، تعمیم یافته و نوعى بىزمانى یا فرازمانى در آنلحاظ شده است. از این مهمتر، به صورت عاطفى با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و بهنوعى جزو معتقدات او در آمده است. نهضت امام حسین(ع) به عنوان یک قیام اسوه و بهصورت قیامى در آمد که حالت فرازمانى پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزشهایى که در آنمطرح شد واقعاً ارزشهاى زمانى نبود. یعنى درست است که علیه یزید بود اما به قدرى اینارزشها کلى و فراگیر بوده و هست که مربوط به هیچ زمانى نبوده و نیست. لذاست که در زیارت وارث، امام حسین(ع) از زاویه تاریخى و ارزش فراگیر و فرازمانى، در ادامه مسیرانبیا مطرح مىشود و وارث آنان تلقى مىگردد.
[53]
بنابراین نهضت عاشورا، الهام گرفته از راه انبیا و مبارزات حقجویان تاریخ مهمترینالگوى مبارزات حقطلبانه بوده است.
2. اتمام حجّت (حجت کامل)
در جریانات تاریخى، استناد مردم یا تاریخسازان دلایلى است که مورد تمسّک قرارمىگیرد. مردم در پى حجّت و سند براى عمل خویش یا ارزیابى عملکرد دیگرانند.تاریخسازان نیز براى پاسخگویى به «محکمه تاریخ» براى قاضى وجدانها حجّت بر جاىمىگذارند. بنابراین انسان، نیازمند حجّت، برهان و بهانهشکنى است. توجیهگرى،بهانهآورى و یافتن گریزگاه از حق، کوشش هماره انسان است، آنگاه که در اسارت نفس وکششها و کشمکشهاى پست و فرومایه دنیوى فرو مىغلتد. همه پیامبران آمدهاند تا فرصت«بهانه» را از انسان بگیرند تا هیچ کس نگوید: نمىدانستم. کسى نگوید: چراغى نداشتم.خداوند در هدف بعثت انبیا مىفرماید:
«لِئَلاّ یَکُونَ للناسِ عَلَى اللَّه حُجّهٌ بَعْدَ الرُّسُل؛
[54]
تا براى مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه] و حجّتى نباشد.»
کربلا، حجّت بالغه است، براى همه آنانى که نتوانستن یا نمىشود را فریاد مىزنند، اتمامحجّت است. کربلا از نظرگاه سِنّى «حجّت» است و تقریباً هر کس در کربلا مىتواند الگوىسنى خود را بیابد. نوجوانان، قاسم، عبداللَّه بنالحسن؛ جوانان و میانسالان علىاکبر، عباس،عبداللَّه و جعفر؛ پیران، حبیب، عابس و مسلم بنعوسجه؛ زنان، زینب، رباب، و اموهب؛کودکان، اصغر و رقیه. کربلا از این جهت نیز در جنگهاى تاریخ اسلام یک استثنا است.همهرنگها نیز در کربلا یافت مىشوند، سیاه مانند جون غلام ابوذر و سفید مانند اسلم ترکى.همه گروههاى اجتماعى نیز گویى در کربلا نماینده دارند، … کربلا، هر کس را که بخواهد باتکیه بر بهانهها صحنه حق را رها کند، خلع سلاح مىکند. حتى کودک با گریه خویشتنمىتواند نقشآفرین باشد. همه حالات انسانى نیز در کربلا چهره و جلوه نموده است …کربلا، سرزمین بىبهانگى است، تشنگى، بهانه جنگیدن و تنهایى، دلیل گریز، تسلیم وذلتپذیرى نیست. در نهضت عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش، پیش از شروع جنگ با دشمن اتمام حجتکردند. هم خود و هدف از آمدنشان به سوى کوفه را تشریح کردند که به استناد دعوت آنهابوده است، هم خود را به روشنى معرفى کردند و هم هر گونه بهانهاى را از آنان گرفتند کهدلیلى بر این مخاصمه با امام نداشته باشند. امام حسین(ع) قبل از عاشورا با عمر سعد به طورخصوصى صحبت کرد، بلکه او را از این جنایت بازدارد. به او فرمود:
«واى بر تو اى پسر سعد! از خدا نمىهراسى؟با اینکه مىدانى من کیستم، با من مىجنگى؟اینگروه را رها کن و بیا با من باش که به قرب خدا نزدیکتر است …»
هر عذر و بهانهاى را که عمر سعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساکت ماند، ولىنتوانست از مطامع دنیوى دست بکشد. امام مأیوس، از هدایتش بازگشت، ولى با او اتمامحجت کرد.
[56]
امام حسین(ع) نه تنها با دشمنان اتمام حجت کرد بلکه حجّت را، حتى بر یاران وهمراهان خویش نیز تمام کرد، تا آنان که مىمانند، از روى بصیرت و انتخاب آگاهانه بمانند.در طول راه، از اوضاع داخلى کوفه به آنان خبر داد، تا هر که مىخواهد، برگردد. شب عاشورانیز به همراهان خود فرمودند:
«هر که بماند، فردا کشته خواهد شد. بیم دارم که بعضى از شما از وضع فردا بىخبر باشند، یابدانند و خجالت بکشند که بروند. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هر که دوست ندارد، برود،که شب همچون پردهاى آویخته است … و هر که مىخواهد جان خویش را در راه ما فدا کند ومواسات کند، بداند که فردا در بهشت با ما است.»
[57]
در همه صحنههاى حق و باطل که در پهنه زمین و زمان پیش مىآید، آگاهان و پیشوایانباید براى درج و ثبت در تاریخ از یک سو براى بستن راه عذر و بهانه از سوى دیگر، به اظهاربیّنات و هشدارها بپردازند تا در آینده تاریخ، متهم به سکوت و سازش نشوند.
3. جامعیت اسلام در نهضت حسینى
کربلا، جلوهگاه همه زیبایىها، عظمتها و ارزشهاى مکتب اسلام است. مدرسهاى کامل کهدر آن، اخلاق، عرفان، فقه، سیاست، معرفت و … در کاملترین و عالىترین شکل ظهور وبروز یافته است. چهره «تمام» و «کمال» قرآن در هیچ صحنهاى همچون کربلا عرضه نشدهاست. کدام بُعد قرآن و کدام زیبایى و دلارایى قرآن در بهترین و درخشانترین وجه در کربلانمود ندارد؟ کربلا جلوهگاه انسان کامل است. پس کربلا هیچ چیز «کم» ندارد، کلاسى کامل است براى انسان با همه درسها و آموزههاى بزرگ، و شگفتا این کلاس در محدودترین زمینو در کوتاهترین زمان شکل گرفته است. در کربلا به جست و جوى هر مصداقى از «دین»بپردازیم، خواهیم یافت، آن هم در بهترین و زیباترین جلوه. کربلا امتزاج مسایل به ظاهرمتضاد، یعنى راندن و خواندن – دعوت به همراهى و پس زدن سستعنصران – خشم ورحمت، اشک و لبخند، صلابت و انعطاف و حتى شوخى و جدى است! بىمناسبت نیستنکتهاى از کربلا باز گفته شود تا جلوههاى گوناگون «زندگى» را در کربلا خوبتر دریابیم.
[58]
حقیقت جاوید کربلا و عاشورا از این جهت که به شأن تمام انسانهایى مربوط مىشود کهمظهر جلوههاى زیباى حقیقت آدمى در عالم خاکى هستند و از این جهت که این واقعه ازهمه فضایل و شایستگىها و برترىهاى چنین انسانى برخوردار است، یک نهضتچندمقصدى و چندجانبه و چندبعدى است و علت اینکه تفاسیر و تعابیر مختلفى در مورداین نهضت شده است محاذى بودن عناصر دخیل در آن است. ما وقتى که از جنبه بعضىعوامل و عناصر به این نهضت نگاه مىکنیم، مىبینیم صرفاً جنبه تمرّد و عدم تسلیم در مقابلقدرتهاى جابر و تقاضاهاى ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد. از این نظر این نهضت یکى نفى«نه» و عدم تسلیم است.
استاد مطهرى در باره جامعیت اسلام در نهضت حسینى مىگوید:
«وقتى که بخواهیم به جامعیت اسلام نظر کنیم، باید نگاهى هم به نهضت حسینى بکنیم.مىبینیم امام حسین(ع) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل در آورده، مجسم کرده است،ولى تجسم زنده و جاندار حقیقى واقعى نه در تجسم بىروح. انسان وقتى در حادثه کربلا تأملمىکند، امورى را مىبیند که دچار حیرت مىشود و مىگوید اینها نمىتواند تصادفى باشد وسرّ اینکه ائمه اطهار(ع) این همه به زنده نگه داشتن و احیاى این واقعه توصیه و تأکید کرده ونگذاشتهاند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است،نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.»
[59]
به طور کلى حادثه عاشورا از این جهت که از تمامى جنبههاى اسلامى، اخلاقى،اجتماعى، اندرزى، پرخاشگرى، توحیدى و عرفانى، اعتقادى برخوردار مىباشد، عصارهکلیه فضیلتهاى بشرى است.
پینوشتها:
[46].چشمه خورشید 1، مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینى(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول،ص31.[47]. ر.ک: ابوجعفر محمد بنجریر الطبرى، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبرى) تحقیق محمد ابوالفضلابراهیم، الطبعه الرابعه، دائرهالمعارف القاهره، ج5، صص 364 – 338.
[48].چشمه خورشید 1، ص31.
[49].ر.ک: محسن رشید، شمع وجود، چاپ اول، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1367، ص10.
[50].فتوح ابنأعثم، ج5، ص18؛ اللهلوف، ص23 (به مثله آمده است)؛ بحارالانوار، ج44، ص325. (مثلهآمده است).
[51].جوادى آملى، عرفان و حماسه، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1372، ص71.
[52].چشمه خورشید 1، دفتر اول، ص32.
[53].بهار حماسه، ویژهنامه عاشوراى حسینى، ضمیمه ماهنامه بصائر، فروردین 1381، ص17.
[54].سوره نساء، آیه 165.
[55]. سنگرى، محمدرضا – عبداللهى، عوامل معنوى و فرهنگى دفاع مقدس، ج3، نشر مرکز تحقیقاتاسلامى نمایندگى ولى فقیه در سپاه، 1380، ص38 – 36.
[56].اعیان الشیعه، ج1، ص599.
[57].موسوعه کلمات الامام الحسین(ع) ص399.
[58]. سنگرى، محمدرضا – عبداللهى، مهدى، عوامل معنوى فرهنگى دفاع مقدس، ج3، ص35 – 32.
[59].مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص382.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27