سیدمحمد صادق خرازی
تأملی در باب ادبیات عاشورایی
چند سالی است که درسوگ و مراثی آلالله، خاصه ایام شهادت و یا ایام مبارک ماه رمضان چند صد نفری از دلدادگان مکتب اهل بیت در منزل این جانب جمع میشوند و به ندبه و تضرع و تعمق پیرامون حوادث و وقایع تاریخ اسلام به ویژه ایام شهادت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(ع) و همچنین ایام تاسوعا و عاشورای سیدالشهدا(ع) میپردازند. اهل علم و اهل معنا هرکدام در ابعاد مختلف اخلاقی عرفانی آن بزرگواران تأمل میکنند. بیتردید ظرفیت عظیم اجتماعی و تاریخی دوران اسلامی مشحون از وقایعی است که با ادب منظوم ایرانی و مفاهیم اخلاقی وعرفانی تمدن اسلام ممزوج شده و در شاهکار عظیم ادب اهل بیت جلوهگری میکند. بیتردید اندیشه و فلسفه امامت و حقیقت ولایت را بایست در بستر ادبیات خلق شده در مسیر تاریخ اندیشه ادبی ایرانیان مسلمان جستجو کرد.
به یاد دارم روزگاری با شادروان سید حسن حسینی و خلد آشیان قیصر امین پور و با برادر دردانهام جناب سهیل محمودی در بازخوانی ادبیات منظوم عاشورایی باب سخن سر داده بودیم و از ایشان استدعای آن را داشتم که اگر تولید ادب حماسی مراثی ما تا حدی دستخوش رکود گشته، ولی با بازخوانی و توجه و نقد آثار نیاکان میتوان به تولید پاکیزه ادب عاشورایی پرداخت. با بیان این مقدمه لازم میدانم از توجهی که جناب آقای سهیل محمودی در سخنان خود طی سال قبل و سال جاری به این مهم داشتهاند، قدردانی کنم. اینک در نیمه سحر عاشورا که در درد و حرمان به سر میبرم، به رسم ادب، علاقهمندم تا نوشتهای را سیاهه نمایم و در کمال ادب به ساحت مقدس سیدالشهدا و قمر بنیهاشم علمدار کربلا تقدیم نمایم.
تاسوعا و عاشورا تجلی سربازی و جانبازی بهترین انسانهای تاریخ انسان و جهان است که الگوی واقعی بشریت هستند و حدیث ایثار و فلسفه شهادت در وجود یکایک نقشآفرینان درام کربلا تجلی پیدا کرده است و تراژدی عاشورا تا پایان جهان نماد فضیلت در یک سو و اوج رذیلت در سویی دگر است.
در هر سکانس از واقعه عاشورا، در سرزمین تفتیده در خون و آتش کربلا مردمانی نقشآفرین بودهاند که پشتوانه آرامش خیام آلالله شده بودند. در یک سوی فرزند امالبنین سردار القمه و برادری با اخلاص حضرت ابالفضلالعباس بود که پدیده شهادت و ادب را در عظمت دستان سرفراز او که یکی از غمانگیزترین واقعه در رخداد کربلاست میتوان دید، در سوی دگر علیاکبر جوان، قاسم نوجوان و مهربان، علی اصغر شهید تشنه کام را میتوان یافت.
به قول عمان سامانی:
نیست صاحب نسبی در نشأتین
همقدم عباس را بعد از حسین
در تکاپوی سیر تحول ادبی ایرانیان عنصر بیداری مهمترین شاخصه اصالت را تعیین میکند، خواه آن منظوم برخاسته از تحول اجتماعی باشد، و خواه اندرزی اخلاقی و یا منظومی اخلاقی ـ عرفانی، و یا طنزی پرمفهوم. همه و همه برخوردار از این است که ایرانیان فرزندان باهوش و تدبیر زمانه خودند و با وام ستاندن از مفاهیم ارزشمند اخلاقی، مذهبی، عرفانی و اجتماعی به تولید فکر میپرداختند و حماسه و تاریخ و اسطوره را به هم پیوند میدادند.
و قریب به هزار سال سلطنت بدون منازعه از آن کسانی است که بر عمیقترین لایههای عاطفی مردم انگشت گذاردهاند؛ ولی به دلائل مبرهن تاریخ سیاسی قریب به سه قرن تا حدی نسلهای بعدی از آبشخور اندیشه ناب ایرانی محروم ماندند. در سه قرن اولیه شعر فارسی، شعری را که به صراحت درباره قیام عاشورا و شخص امامالشهدا و سایر مجاهدان باشد، نمیتوانیم استخراج کنیم؛ زیرا که شاعران به خاطر وجود حکومتهای ظالم و عموما دشمن اهل بیت بیشتر از ترس جان در حالت تقیه بودند و یا با تمام ارادتشان به ساحت مقدس اهل بیت یا شعری نسرودند یا بر سنت تقیه اشارات مستقیمی بر حضرت یا حادثه داشتهاند.
ولی طی هفت سده یکباره بلوغ ادبی و نبوغ عرفانی و اخلاقی وتاریخی به دلیل فروپاشی قدرت خلافت بغداد اوج میگیرد و با انفتاح اجتماعی، ضمیر خفته متفکران ایرانی همچون سیلی خروشان در فلات ادب ایران میجوشد. دنیای ایرانی منبعث از کلام و اندیشه شیعه، خود جریان ساز و نحله پرور جنبشهای ادبی اجتماعی دیگری میگردد. از این رو، باید به نقد اجتماعی و طرح اندیشههای عرفان عاشقانه پرداخت.
سنایی اولین شاعر ایرانی پس از اسلام به شمار میرود که حقایق عرفانی و معانی تصوف را در قالب شعر ارائه کرده است. سنایی در عصر خویش شاعری نوگرا بود. بیشتر پژوهندگان او را پایهگذار شعر عرفانی میدانند. کاری که او آغاز کرد، در شعر جلالالدین محمد بلخی به اوج خود رسید. او درسرودن مثنوی، غزل و قصیده توانایی فوقالعادهای داشت. سنایی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و منتشر شد که این خود حکایت از منش انسانی او دارد.
درونمایه عرفانی و غزلسرایی عارفانه ـ عاشقانه، تنها نوآوری این شاعر بزرگ در ادب پارسی نیست. او در بیشتر قالبهای شعر پیش از خود بازنگری میکند و حال و هوای تازهای در کالبد آنان میدمد. برای نمونه اگر به سیر قصیده سرایی از فرخی و کسایی مروزی تا عصر سنایی نگاه کنیم، متوجه تکرار درونمایهها و تصویرها میشویم. در واقع انگار شاعران دیگر حرف تازهای در شعرهایشان نداشتهاند.
شعر آنان فقط یک درونمایه داشت و آن هم ستایش پادشاه و امرا و وزرا بود، که حتی از نظر ادبی نیز دیگر چنگی به دل نمیزد و تازگی هم نداشت. یعنی اگر در قرن چهارم هجری قمری از خواندن مدیحه سراییهای فرخی سیستانی میشد از نظر ادبی لذت برد، در دوره سنایی دیگر خواندن این اشعار لذتی نداشت. سنایی با وارد کردن درونمایههای عرفانی، اخلاقی و اجتماعی، جان و روح تازهای به کالبد بیجان قصیده دمید. سنایی به جز درونمایههای عرفانی و اندرزهای اخلاقی، نوعی نقد اجتماعی را نیز وارد قصیده کرد که پس از او مورد توجه شاعری مثل کمالالدین عبدالرزاق قرار گرفت. سنایی در حوزه قصیده عرفانی نیز نوآوریهایی داشته که خاقانی در این زمینه از او تاثیر گرفته است.
بدیـن اعتبـار میتوان گفت مولانا در غزل عارفانه، سعدی در سرودن غزل عاشقانه، حافظ در سرودن غزل عارفانه و رندانه همه بهرهمند از خوان سنایی هستند. مولانا که خویش را وامدار عطار و سنایی میداند، در بیتی از مثنوی این ارادت را نشان داده و گفته است:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما درپی سنایی و عطار آمدیم
سنایی با غریبهگردانی و آشنا زدایی از مفاهیم پُرشور غزل عاشقانه، از شعر بیروح و سرد زاهدانه فاصله میگیرد و با دمیدن درونمایه عارفانه به مفاهیم غزل عاشقانه، معشوق و می زمینی را به حاشیه میراند و معشوق و میآسمانی را به مرکز فرامیخواند.
شعر سنایی، شعری حماسی و بیقرار و گستاخ است. درونمایه بیشتر قصاید او در بیتوجهی به مادیات است. او را با ریاکاران زهدفروش کاری نیست و با حکم حکام ستمگر که هر کدام توجیهگر کار دیگری هستند، با بیاعتنایی، اما هوشیار و بیپروا میستیزد و از بیان حقیقت عریان که تلخ و گزنده نیز میباشد، هراسی به دل راه نمیدهد. البته وی از عافیتطلبی و تن به هر خواریدادن و دِرَم طلبی مردم نیز شکایت میکند.
سنایی با نقد اوضاع اجتماعی روزگارش، علاوه بر بیان دردها و معضلاتی که دامنگیر زمانه شده است، نشان میدهد که تفکر شبه یونانی بر تفکر شرعی و وحیانی غلبه کرده است؛ در صوفیان، صفایی نیست؛ مجالس ذکر، مجالس بزم وانحراف شده است؛ حرامخواری رایج و پارسایان خوب کردار منزوی شدهاند؛ و نشانی از جامعه بسامان و نیکمنشی فردی دیده نمیشود.
بخش عمدهای از درونمایه و اندیشه در قصاید سنایی بر مدار انتقادهای اجتماعی بنا میگردد. لبه تیز تیغ زبان او در بیشتر موارد متوجه زراندوزان و حکام ظالم است. سنایی با تصویر زندگی زاهدانه پیامبر و صحابه و تأکید بر آن در قصاید، سعی دارد جامعه آرمانی مورد نظر خود را نشان دهد.
از خوان بلند شعرا و عرفا و بزرگان حکمت و اخلاق که عبور کنیم، از حکیم ابوالقاسم فردوسی، مـحـمـّد عبده، ابوالحسن علی فرّخیسیستانی، عـنـصـری، مـسـعـود غـزنـوی، ابوسعید ابوالخیر فخرالدّین اسعد گرگانی، بـابـاطـاهـر عـریـان، حکیم ناصرخسرو قـبـادیـانـی، عبدالواسع جبلّی، بـدرالدیـن قوامی، سوزنی سمرقندی، رشیدالدین وطواط، حکیم نظامی گنجوی، حـکیم خاقانی شروان، عطار نیشابوری، کـمـالالدیـن اسـمـاعـیـل، اجمالالدین عبدالرّزاق اصفهانی، شیخ فخرالدین عراقی، سیف فرغانی، امیرخسرو دهـلوی، جـلالالدیـن مـحـمـد مـولوی، رکنالدین اوحدی مـراغـهای، کـمـالالدیـن مـحـمـود خـواجـوی کـرمانی، جـمـالالدیـن سلمان ساوجی، شمسالدین مـحـمـدحافظ شیرازی، نـعـمهالله ولی و نورالدین عبدالرحمن جامی بتوان گذشت از عظمت و شکوه محتشم کاشانی و تأثیر ادب حماسی او هرگز نمیتوان گذشت و محتشم را باید سلسله جنبان و معمار و پدر شعر عـاشـورا دانـسـت.
ترکیببند و مرثیه دوازدهبندی «باز این چه شورش» محتشم شور ادبی و ذوق حماسی و اخلاقی پدید آورد و تأثیر شگرفی که بر شاعران چهار سـده اخـیـر داشـتـه، مـوجـبـات غـنـای کـمـّی و کـیـفـی شـعر عاشورایی را فراهم ساخته و به دلیل اقبال بیسابقه از این اثر فاخر و ماندگار، نام محتشم و ترکیببـنـد عـاشـورایـی او بـا فـرهنگ عاشورا گره خورده است. بهترین باور، تکرار مجدد اثر جاودانه اوست.
باز این چه شورش ست که در خلق عالم ست؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم ست؟
*
کشتی شکست خورده طوفانِ کربلا
در خاک و خون تپیده میدانِ کربلا
*
کاش آن زمان، سُرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلندستون، بیستون شدی
*
بر خوان غم، چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
*
چون خون ز حلق تشنه او، بر زمین رسید
جوش از زمین به ذِروه عرش برین رسید
*
ترسم جزای قاتل او، چون رقم زنند
یکباره بر جریده رحمت قلم زنند
*
روزی که شد به نیزه، سرِ آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
*
بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
*
این کشته فتاده بههامون، حسین توست
وین صیدِ دست و پا زده در خون، حسین توست
*
کای مونس شکسته دلان، حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
*
خاموش محتشم! که دل سنگ، آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت، خراب شد
*
ای چرخ! غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین، چهها در این ستم آباد کردهای
کوتاه سخن اینکه سوگ و حماسه دو مبنای نظم فارسی در تجسم شعر عاشورایی بود؛ ولی یکباره ظهور عمان سامانی، شاعر برجسته قاجار، موقعیت ویژه در رویکرد عرفانی پدید آورد. در حالی که اغلب شعرا با نگاهی سوگوارانه و گاه حماسی به عاشورا پرداختهاند، وی با نگاه عرفانی خود این واقعه را به نظم درآورده است. در کتاب شریف گنجینهالاسرارگویی سیدالشهدا علیهالسلام و یارانش برای رسیدن به کمال باید مسیر مدینه تا کربلا را چون هفت شهر عشق در وادی طریقت منطقالطیر عطار بپیمایند.
در حالی که محتشم کاشانی در شعر معروف «باز این چه شورش است» در بیان خلق شاعرانه آثار عاشورایی خود تلاش کرده است تا عرفان و حماسه را به هم پیوند دهد، عمان تلاشش بر بیان عرفانی حرکت عاشورایی است.
شاید به همین دلیل باشد که هر قدر شعر محتشم در میان آحاد مردم در مسیر تاریخ جای پایی پیدا کرده، مثنوی عمان سامانی با عمیقترین لایههای عاطفی اهل بصیرت و طبع خواص همراه گشته است.
مثنوی گنجینه اسرار عمان سامانی که جشنواره وصل به جهان دیگراست، همه را مست و خراباتی کرده، شکوه سیر به سوی خداوند را نویدبخش عرفان عاشورایی ساخته است و هیچ خبری از غم و مصیبت رایج در اشعار عاشورایی نیست. چرا که در شعر او حسین و یارانش به دیدار یار میروند و هر وداعی نویدبخش وصالی دیگر است.