چگونگی ولادت حضرت مهدی (عج)

چگونگی ولادت حضرت مهدی (عج)

یکی از حوادث مهمّ در تاریخ بشر، ولادت آخرین ذخیره الهی و موعود امت ها حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است به گونه‌ای که اصل ولادت آن حضرت، جزو مسلمات تاریخ به شمار می آید و نه تنها ائمه معصومین(علیهم السلام) و دانشمندان و تاریخ نویسان شیعه به این مهمّ اشاره کرده اند؛ بلکه مورخان و محدثانی چند از اهل سنّت نیز به این حادثه بزرگ تصریح نموده، آن را یک واقعیت دانسته اند. این ولادت نقطه عطفی در تاریخ زندگی بشر بر روی کره زمین است. و می-رود تا پس از گذشت قرن ها با ظهور آن منجی موعود، امید انسان‌های مظلوم و حقیقت خواه، تحقق یابد.

چگونگی ولادت حضرت مهدی (عج)

حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ولادت استثنایی داشته و این برای بسیاری سؤال انگیز بوده است. از این رو، ترسیم و تصویر مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)، در برابر این پدیده، ضروری می نماید.
جریان امامت پیشوایان معصوم(علیهم السلام)، پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فراز و فرودهای فراوانی پیدا کرد. امامان معصوم(علیهم السلام)، با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت، در رابطه با حفظ مکتب و ارزش‌های آن، روش‌های گوناگونی را در برابر ستمگران، در پیش گرفتند. این فراز و نشیب ها، تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(علیهما السلام)، استمرار داشت و ائمه(علیهم السلام) تا آن زمان، هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط سیاسی و اجتماعی، موضعی خاص انتخاب می کردند. پس از امام رضا(علیه السلام)، جریان امامت شکل دیگری یافت. امام جواد، هادی و عسکری(علیهم السلام)، در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.1
پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) سپری شد و امامت به آنان رسید، اندک اندک در میانِ حکومتگرانِ مسلمین در مرکز خلافت، نگرانی هایی عمیق جان گرفت. این نگرانی ها مربوط به اخبار و احادیث بسیاری بود که در آنها آمده بود: از امام عسکری(علیه السلام) فرزندی تولد خواهد یافت که برهم زننده اساس حکومت‌ها است. این پیشگویی، هم در کتاب‌های پیشینیان آمده بود و به وسیله آگاهان در میان مسلمین نقل می شد و هم در اخبار اسلامی، به تواتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل شده بود. بر مبنای این بشارت ها، قرار بود از امام یازدهم فرزندی پدید آید که ویران کننده تخت‌ها و فرو افکننده تاج‌ها و پایمال کننده قدرت های ستمگرباشد… .
از این رو بر فشارها و سخت گیری ها نسبت به امام حسن عسکری(علیه السلام) افزوده شد تا شاید با نابودی ایشان، از تولد مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تداوم امامت جلو گیری شود. اما بر خلاف برنامه ریزی ها و پیشگیری های دقیق و پی در پی دشمنان، مقدمات ولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آماده شد و توطئه های ستمگران، راه به جایی نبرد.
بدین علت دورانی که آن حضرت در شکم مادر بزرگوار خود بود و سپس تولدش، همه و همه، از مردم پنهان بود و جز چند تن از نزدیکان، شاگردان و اصحاب خاص امام عسکری(علیه السلام)، کسی او را پس از ولادت نمی دید. آنان نیز مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را گاه گاه می دیدند؛ نه پیوسته و به صورت عادی2.
درباره چگونگی ولادت ایشان مشهورترین نظر، سخنان ارزشمند بانوی بزرگوار ، حضرت حکیمه(علیها السلام) عمه امام عسکری(علیه السلام) است. شیخ صدوق(ره)، این حادثه بزرگ را از زبان او چنین آورده است:
امام حسن عسکری(علیه السلام) مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود:‌ای عمه! امشب افطار نزد ما باش که شب نیمه شعبان است و خدای تعالی امشب حجّت خود را ـ که حجّت او در روی زمین است ـ ظاهر سازد. گفتم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدایت شوم! اثری از حمل در او نیست، فرمود: همین است که به تو می‌گویم.
گوید: آمدم و چون سلام کردم و نشستم؛ نرجس آمد و کفش مرا بر داشت و گفت:‌ای بانوی من و بانوی خاندانم! حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوی من و بانوی خاندان من هستی، از کلام من ناخرسند شد و گفت:‌ای عمه جان! این چه فرمایشی است؟ بدو گفتم:‌ای دختر جان! خدای تعالی امشب به تو فرزندی عطا فرماید که در دنیا و آخرت آقا است. نرجس خجالت کشید و حیا نمود.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کردم و در بستر خود خوابیدم. در دل شب برای ادای نماز برخاستم و آن را به جای آوردم؛ در حالی که نرجس خوابیده بود. برای تعقیبات نشستم و پس از آن نیز دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم. او همچنان خواب بود، پس برخاست و نماز گزارد و خوابید.
حکیمه گوید: بیرون آمدم و در جست ‏و جوی فجر به آسمان نگریستم و دیدم فجر اوّل دمیده است و او در خواب است. شک بر دلم عارض گردید، ناگاه ابومحمد از محل خود فریاد زد:‌ای عمه! شتاب مکن که اینجا کار نزدیک شده است. گوید: نشستم و به قرائت سوره های «الم سجده» و «یس» پرداختم. در این میان او هراسان بیدار شد و من به نزد او پریدم و بدو گفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس می‌کنی؟ گفت:‌ای عمه! آری. گفتم: خودت را جمع کن و دلت را استوار دار که همان است که با تو گفتم. حکیمه گوید: من و نرجس را ضعفی فرا گرفت و به ندای سرورم به خود آمدم و جامه را از روی او برداشتم و ناگهان سرور خود (فرزند نرجس) را دیدم که در حال سجده بوده و مواضع سجودش بر زمین است. او را در آغوش گرفتم، دیدم پاک و نظیف است. ابومحمد فرمود: ‏ای عمه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وی بردم و او دو کف دستش را گشود و فرزند را در میان آن قرار داد و دو پای او را به سینه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وی کشید. سپس فرمود:‌ای فرزندم! سخن گوی. گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ». سپس بر امیرمؤمنان و سایر امامان(علیهم السلام) درود فرستاد تا آنکه بر پدرش رسید و زبان درکشید».3
————————————————————–

پی نوشت ها:
1. جمعی از نویسندگان، چشم به راه مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص 318.
2. محمد رضا حکیمی، خورشید مغرب، صص 21ـ22. (با تصرف)
3. کمال‏الدین و تمام النعمه، ج 2، باب 42، ح 1؛ همچنین ر.ک: کتاب الغیبه، ص 238؛ کشف‏الغمه، ج 2، ص449.
منبع: درسنامه مهدویت1-ص181 تا ص183

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید