مقصد اول: بیت الله حقیقی قلب آن حضرت است
مقصد اول: اینکه آن جناب است بیت الله حقیقی، بدانکه خداوند متعال اجل است از اینکه در مکان باشد، یا اینکه خانه و مسکنی داشته باشد، چون جسم و جسمانی نیست، و اینکه بعض امکنه را خانه خود نامیده به جهت شرافت مخصوصی است، از جهت اینکه محل عبادت اوست، یا محل کثرت عبادت است، یا محلی است که عباد مأمورند به توجه به سمت آن، یا اینکه محاذی محل عبادت است، یا محل نزول فیض است، یا اینکه وصول به آن صعب است، پس قصد قربت در آن به خلوص اقرب است، و همه این صفات در مکه معظمه چمع است، و بعض آنها در مساجد موجود است، و اینها بیت الله ظاهری هستند، و اما بیت الله واقعی پس آن است که در حدیث قدسی وارد است، که می فرماید: گنجایش ندارد مرا آسمان وزمین، و لکن گنجایش دارد مرا قلب بنده مؤمن (عوالی اللئالی 4 / 7 _ محجه البیضاء 5 / 26) و خداوند وحی نمود به سوی داود که: از برای من خانه ای خالی نما تا در آن ساکن شوم، عرض کرد: خداوندا تو اجلی ازاینکه در مسکن سکنی نمائی، وحی رسید که: قلب خود را از برای من فارغ نما. (عوالی اللئالی 1 / 295 «با کمی اختلاف»).
پس هر قلبی که نباشد در او محبتی غیر از محبت خدا، آن است بیت الله حقیقی، و آن قبل مؤمن کامل است که خالی است از همه تعلقات، و در آن فکر و ذکری نیست مگر از خدا، و گاه به حدی می رسد که نمی بیند و نمی شنود مگر از خدا، چنانکه در حدیث قدسی است: « حتی اکون سمعه و بصره» : [ من چشم و گوش او می شوم].( کافی2/352) بنابر بعضی از معانی.
و چون این مطلب معلوم شد، ظاهر می شود که بیت الله بزرگ حقیقی همان قلب حسین (علیه السلام) است که فارغ بود از برای خدا به فراغ حقیقی، به نحوی که باقی نمانده بود در آن علاقه از غیر خدا، حتی علایقی که منافات باعلاقه مع الله نداشته اند، و قطع علاقه نمودن از شیء به جهت خدا، دلیل است بر اشدیت علاقه الهی، خصوصا اگر علاقه شدیده باشد، قطع جمیع علایق دلیل انحصار علاقه الهی است، و تمام شرایع مبنی بر همین است، و تدین به دین به مقدار قطع علاقه از ما سوی الله است درراه رضای خدا، و درجات ایمان مختلف می شود به اختلاف علایق شده و ضعفا، و مقدار قطع آنها زمانا و کیفیه. چون این مطلب ظاهر شد، پس بدانکه جناب حسین (علیه السلام) هنگامی که متوجه او شد امر الهی، که در صحیفه امامت ثبت گردیده بود، به اینکه خود را بفروش در راه خدا، همان قصد نمود امتثال آن امر را، پس از اول خروج از مدینه الی نزول به کربلا، قصدش امتثال امر خدا بود، بلکه قصد نمود جمیع مصائبی را که بر او وارد گردید، همه به عنوان تقرب به سوی خدا، پس همه آنها با نیت قربت، و توطین نفس بر آن وارد شد، حتی پاره پاره شدن اعضاء را از اول امر نیت داشت، چنانکه از خطبه مکه ظاهر می شود(بحار44/ 364 و 367- لهوف صفحه 26 و 27)، و کشته شدن اصحاب و اولاد و اهل بیت را در نیت داشت از مدینه، چنانکه صورت واقعه را به ام سلمه نمود. (بحار44/331- منتخب طریحی 2/ 125).
پس آن جناب فارغ نمود تمام قلب خود را از تعلق به وطن، بلکه جمیع اماکن و مساکن، و از تعلق به اموال حتی لباس، و سلطنت و راحت و ریاست، و عیال و اطفال و اولاد و اخوان و عشیره و اصحاب، پس همه را پیش انداخت، و فارغ نمود قلب را از تعلق به متاع دنیا حتی آب، بلکه یک قطره آن [که] به محتضرمی دهند، بلکه گذشت از سر و بدن و اجزاء آن از استخوان و گوشت و خون و صورت و هیئت و ترکیب آن، حتی اینکه گذشت ازصورت قلب صنوبری، و از مهجه آن که خون قلب است در وقتی که تیر سه شعبه زهر آلود بر آن وارد شد، و خون از او جاری گردید، پس می گرفت آن خون را، بر سر و محاسن خود می مالید(بحار45/53- لهوف صفحه 54 – مقتل خوارزمی 2/34)، چنانکه در زیارت است که آن جناب مهجه خود را در راه رضای تو داد. (بحار98/ 331- تهذیب6/113).
پس چون آن جناب قلب ظاهری خود را با مهجه اش، و جمیع علایقش داد، پس خالص گردید قلب معنویش از برای خدا، وفارغ گردید از جمیع ما سوی، پس گردید بیت الله حقیقی تحقیقی، ونبود در آن غیر از خدا، پس بر مردم است که حج کنند این بیت الله را، به شرط استطاعت، و از این تحقیق ظاهر گردید سر آنچه وارد شده است درخبر که هر کس حسین (علیه السلام) را زیارت کند چنان است که خدا را در عرش زیارت نموده. (بحار 98/ 70- کامل الزیارات باب 59 صفحه 147).
مقصد دوم: بیت الله حقیقی و تعظیم نمودن بیت الله ظاهری
مقصد دوم: چون آن بیت الله حقیقی تعظیم نمود بیت الله ظاهری را به نحو مخصوصی، پس خداوند هم از برایش خصائص کعبه را قرار داد با علاوه، تفصیلش آن است که آن حضرت روز جمعه سوم شعبان وارد مکه گردید (بحار 44 / 332- ارشاد مفید 2/ 33)، و در آنجا بود تا موسم حج، پس احرام بست از برای حج یا عمره تمتع، پس خبر رسید به او که یزید پلید سی نفر از شیاطین بنی امیه را فرستاده است که آن جناب را به حیله شهید کنند، و لشکری با عمربن سعد العاص روانه کرده که آن حضرت را علانیه بگیرند (بحار 45 / 99 _ منتخب طریحی 2 / 124)، پس حضرت احرامش را به عمره مفرده تبدیل نمود در روز ترویه یا عرفه عزم خروج نمود، محمد بن حنفیه چون خبر شنید شبانگاه به خدمتش مشرف گردید، و عرض کرد: ای برادر غدر وبی وفایی اهل کوفه بر شما مخفی نیست، و به تحقیق که دانسته ای رفتار ایشان را با برادر و پدر بزرگوارت، و می ترسم که با تو نیز غدر و مکر کنند، و وفا به وعده خود ننمایند، و اگر در اینجا بمانی معزز و محترم خواهی بود، و دست تعدی به دامان جلال تو نرسد، حضرت فرمود که: می ترسم یزید پلید در این جا مرا به حیله بکشد، و به این سبب احترام خانه کعبه شکست گردد، عرض کرد: پس برو به طرف یمن، یا به بعض نواحی صحرا که در آن جا ایمن خواهی بود، فرمود: تأملی دراین امر می کنم، پس در وقت سحر حضرت امر به رحیل نمود، چون شنید به خدمت آمد و زمام ناقه را گرفت، و عرض کرد: شما وعده نمودی که در این امر تأمل فرمائی، پس چرا به این تعجیل روانه می شوی؟ فرمود: چون تو رفتی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد من آمد، و فرمود: برو، که خدا خواسته است ترا کشته ببیند، محمد استرجاع نمود، عرض کرد: پس چرا این زنان را همراه خود می بری؟ و حال آنکه از برای شهادت می روی، فرمود: خدا خواسته که ایشان را اسیر ببیند (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 27)، وباز فرمود: ای برادر اگر در سوراخ جانوری از جانوران زمین داخل شوم، هر آینه مرا بیرون می آورند، و می کشند. (بحار 45 / 99 _ مقتل خوارزمی 1/218 «در جواب نامه عبد الله بن جعفر»).
و بعد عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمر به خدمتش آمدند و هریک سخنی از منع گفتند، حضرت جواب فرمود ابن زبیر را به اینکه: نمی خواهم حرمت خانه خدا به سبب من شکسته شود. (بحار 44 / 185 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 211) .
و ابن عمر را به بیان بی اعتباری دنیا ، و قضیه قتل یحیی، و کشته شدن أنبیاء بنی اسرائیل. (بحار 45 / 365 _ لهوف صفحه 13-14) .
و ابن عباس را جواب داد به اینکه: حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا امری کرده است که باید اطاعت نمایم (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 13)، پس همه ایشان تسلیم نمودند، و وداع کردند، و گریستند، و ابن عمر خواهش نمود که ببوسد، موضعی را که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مکرر بوسید، پس حضرت ناف مبارک را گشود، و عبد الله بوسید و گریست، و حضرت به طرف عراق روان شد. (بحار 44 / 313 _ امالی صدوق مجلس 30 صفحه 131).
مؤلف گوید: که ملاحظه نما این امام بزرگوار را که چگونه مراعات نمود احترام کعبه را و راضی شد که آن صدمات بر او وارد شود، ولی نزدیک خانه خدا نباشد که موجب هتک آن شود، و به سبب این احترام که آن امام محترم از کعبه نمود، خداوند جمیع خصائص و کرامات کعبه را از برای او قرار داد، پس خوب است که آن فضائل و کرامات را بشماریم، و اشاره به تطبیق نمائیم، و آن درباری نظر پنجاه فضیلت است:
جمیع فضائل و کرامات کعبه از برای حضرت امام حسین علیه السلام
اول: کعبه اول خانه ای است که از برای مردم قرار داده شده، و حسین (علیه السلام) چون از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و پیغمبر اول مخلوقات است، و نور حسین (علیه السلام) با نور جدش و پدرش و مادرش و برادرش پیش از خلقت زمین و آسمان بوده (بحار 53 / 142 بحار 25 / باب اول) پس اول بیتی است که قرار داده ازبرای مردم، و از برای ملائکه، و از برای جمیع مخلوقات.
دوم: اینکه در مکه است که افضل مواضع است، و حسین (علیه السلام) در کربلا است، که به مقتضای حدیث مفاخرت، اشرف از مکه است. (بحار 98 / 106- کامل الزیارات باب 88 صفحه 267).
سوم: بنای خلیل خدا است، و حسین (علیه السلام) گوشت و خونش از گوشت و خون حبیب خدا است که اشرف از خلیل است.
چهارم: مبارک است به زوار و مجاورین، و حسین (علیه السلام) صاحب برکات الهیه است که فیضهای الهی به سبب او بر خلایق می ریزد، پس جمعی به شهادت در رکابش به بهشت رفتند، و گروهی به گریه بر او مستحق می شوند، و برخی به اقامه عزایش، و جماعتی به گریانیدن بر او، و طایفه ای به تباکی، و فرقه ای به یاد آوردن از او در وقت آب خوردن، وبعضی به زیارتش، یا به اعانت زوارش، یا دفن شد در تربتش، و نحو اینها از برکاتی که به سبب آن جناب بر مردم فایض می شود.(جنانکه در بابهای گذشته شرح داده شده است).
پنجم: سبب هدایت خلق است، و حسین (علیه السلام) ایضا سبب هدایت است، بلکه او جان خود را فدای دین خدا کرد، تا اینکه به سبب قتل او ظاهر شد حقیقت دین شیعه، چنانکه در زیارت اربعین، حضرت صادق می فرماید در حق آن جناب که مهجه خود را در راه خدا داد تا اینکه خلاص نماید بندگان را از گمراهی و حیرت.(بحار98/ 331-تهذیب 6/113)
ششم: حرم کعبه را از چهار طرف محترم قرار داد، و حرام نمود صید آن را و بریدن درخت و گیاه آن را، و لقطه اش را، مگر به جهت پیدا کردن صاحبش، و از برای مدفن آن حضرت احترامی است از چهار طرف، که تربتش را محترم نمود و خوردن آن را به جهت شفا تجویز کرد، و حرمش تا یک فرسخ است، یا چهار فرسخ، یا پنج فرسخ، علی اختلاف الاخبار، و بعضی جمع کرده اند به تفاوت مراتب فضیلت، و کلمات علماء مختلف است در تحدید نسبت به مواضع جواز اکل، بعضی تربت حرم را مطلقا تجویز کرده اند، و بعضی تربت خود قبر و نواحی قریبه به آن را که عرفا خاک قبر گویند، و این احوط است. و از بعض روایات ظاهر می شود تحدید بیک میل، یا چهار میل، یا هفتاد ذراع.(در موضوع تربت و حد حرم و حد جواز خوردن تربت مراجعه شود به کتاب بحارالانوار جلد 98 از صفحه 106 تا صفحه 116 و به کتاب کامل الزیارات از صفحه 279 تا صفحه 284).
و از برای خوردن تربت، آداب و شرایطی است که در محلش مذکور است (بحار 98 / 127 _ کامل الزیارات باب 93 صفحه 280)، و از کثرت آن آداب بعضی را گمان شده است که استشفاء به آن در کمال صعوبت است، و گویا شرطیت فهمیده است، و اظهر آن است که آن همه از آداب است نه شرائط. هفتم: کعبه محل امن و امان است، و هرکس پناه بردن خون او محفوظ می شود و قتلش جایز نیست، و حسین (علیه السلام) نیز مأمن است، و حلال نیست خون کسی که به او پناه برد، لکن بنی امیه، هم هتک حرمت خانه را کردند، و هم هتک حرمت آن جناب را نمودند، و کسانی را که به او پناه بردند خونش ریختند، حتی دوطفل صغیر را که یکی در دستش بود و از برایش طلب آب نمود، تیر به حلقومش زدند (بحار 45 / 46 _ ارشاد مفید 2 / 112- لهوف صفحه 50 _ تذکره الخواص صفحه 143)، و دیگری بالای سینه اش دستش را قطع کردند، پس استغاثه به عمویش کرد، آن حضرت او را به سینه گرفت، پس تیری به او زدند و او را کشتند بالای سینه اش (بحار 45 / 53 – 54 _ ارشاد مفید2 / 114- لهوف صفحه 53)، و کبوتران برج امامت را که بر او احاطه نموده بودند متفرق کردند، یعنی دخترش سکینه را از روی سینه اش کشیدند، و به زنجیر بستند، و بر جهاز شتران سوار کردند.(بحار 45 / 59 _ لهوف صفحه 58).
هشتم: کعبه قبله حبیب خدا بوده در نمازش که اشرف حالات و افضل عبادات است، و محل توجه وجه آن جناب است، و حسین (علیه السلام) مخجه قلب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ثمره فؤاد آن سرور، و ریحانه آن جناب(بحار43/270- کامل الزیارات باب 14 صفحه 51-52)،بلکه نفس آن حضرت بود، چنانکه فرمود:«حسین منی و انا من حسین (علیه السلام)» (بحار 43/270-271- کامل الزیارات باب 14 صفحه 52) بلکه قبله وجه قلب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. که همیشه قلبش متوجه به سوی او، و در یاد او بود، حتی در اثناء خطبه، یا در اثناء نماز که او را بر دوش مبارک سوار نموده بود.(بحار43/296- مناقب ابن شهر آشوب3/227).
کعبه رکنی از ارکان اسلام و حضرت امام حسین علیه السلام رکنی ازارکان ایـمان
نهم: طواف کعبه رکنی است از ارکان اسلام به شرط استطاعت، و اگر کسی ترک آن نماید رکنی از ارکان اسلامش ناقص است، و زیارت حسین (علیه السلام) رکنی است از ارکان ایمان، و در حدیث است که تارک زیارت آن جناب ناقص الایمان است، و قاطع حرمت رسول خدا است، و عاق آن جناب است، و شیعه نیست، و اگر در بهشت رود مهمان خواهد بود، و تارک حقی است از حقوق خدا، اگر چه هزار حج کرده باشد، و محروم است از خیر.(بحار98/4-5- کامل الزیارات باب 78 صفحه 193-194 «و در باب زیارت گذشت».
و در خبر است که کسی یکسال یا دو سال بر او بگذارد، و به زیارت نرود، حظ خود را گم کرده، و از خدا کناره جسته، و از جوار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دور شده.(بحار98/12- کامل الزیارات باب 98 صفحه 295).
دهم: کعبه مغناطیس قلوب است، که همه دلها به سوی آن مایلند، و به آن مشتاقند از دور و نزدیک، و حسین (علیه السلام) مغناطیس قلوب شیعیان است که تمام را میل حاصل است به سوی آن جناب، و محبت او ممتاز است از محبت سایر ائمه بالوجدان، و از اخبار هم مستفاد می شود، چنانکه در بحار و غیر آن، روایت کرده است از مقداد بن اسود کندی که حضرت رسول بیرون تشریف برد در طلب حسنین(علیهما السلام) که از خانه بیرون رفته بودند، و من در خدمت آن حضرت بودم، پس دیدم قامتش از نخل بلندتر است، و از شتر ضخیم تر است، و از دهانش آتش بیرون می آمد، پس مرا واهمه ربود، و ترسیدم، پس چون نظرش به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد، باریک و ضعیف گردید، و بمانند ریسمانی شد، پس پیغمبر خدا ملتفت به من شد، و فرمود: می دانی این افعی چه می گوید؟ عرض کردم: خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بهتر می دانند، فرمود می گوید: حمد خدا را که مرا باقی گذاشت تا اینکه نگاهبان فرزندان رسول خدا شدم، پس در میان رملها روان شد، ناگاه دیدم در آنچا درختی است که پیش از این ندیده بودم و بعد از آن روز هم ندیدم، و آن درخت سایه انداخته بود بر حسنین (علیهما السلام)، پس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست در میان ایشان، و سر حسن (علیه السلام) را برداشت و بر ران مبارک گذاشت، بعد سرحسین (علیه السلام) را برداشت و بر ران چپ خود گذاشت، آنگاه زبان مبارک را در دهان حسین (علیه السلام) برد، حسین (علیه السلام) بیدار شد، و عرض کرد: یا ابه، دوباره به خواب رفت، و همچنین حسن (علیه السلام) بیدار شد، و یا ابه گفت و به خواب رفت، عرض کردم: گویا حسین (علیه السلام) بزرگتر است حضرت فرمود: به درستی که از برای حسین (علیه السلام) محبت مکنونه ای است، پس چون بیدار شدند، ایشان را به دوش مبارک برداشت، تا آخر حدیث که بسیار مفصل است. (بحار 43/271-272- خرائج 2/841-842) .
کعبه مقام ابراهیم، و مقام حسین علیه السلام کتف پیغمبـر صلی الله علیه و آله و سلم
یازدهم: در آن جا مقام ابراهیم (علیه السلام) که اثر قدم ابراهیم(علیه السلام) بر سنگ باقی است، و حسین (علیه السلام) مقام حبیب خدا است که دهان مبارکش در چند عضو او اثر نموده، و آن پیشانی و گلوی مبارکش بود که از اثر بوسه پیغمبر (علیه السلام) همیشه می درخشیدند(بحار44/187-188- منتخب طریحی 1/117- مناقب ابن شهر آشوب 3/230)، و اگر مقام بدن خلیل در نزد بیت است، پس به تحقیق که مقام حسین (علیه السلام) کتف پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، و پشت و سینه آن سرور بوده، و اگر کسی تتبع در اخبار و آثار نماید، خواهد دید که، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی آن جناب را بر دوش مبارک می گرفت و راه می رفت، و گاهی که خوابیده بود بالای سینه می نشانید، و در سجده بر پشت مبارکش سوار می شد، پس سجده را طول می داد تا او به میل خود فرود آید، و از اینها معلوم می شود چه قدر محبت وعلاقه داشته است به حسین (علیه السلام)، که احدی را با أحدی چنین محبت و علاقه ای اتفاق نیفتاده، و نخواهد افتاد. (بحار43/286 و 296- مناقب ابن شهر آشوب3/226 و 227).
خداوند برای مقام کعبه و حضرت حسین علیه السلام کرامات قرار داده است.
دوازدهم: از برای کعبه کرامت ظاهره قرار داده، که کبوتران ازبالای آن عبور نمی کنند، و بر دیوار آن نمی نشینند.
مترجم می گوید: حقیر هنگامی که مشرف شدم به حج بیت الله ، چند روز مواظب این مطلب بودم، و در مطاف نشسته نظر به کبوتران داشتم، می دیدم در حالت شدت طیران، چون به محاذی دیوار بیت می رسیدند، منحرف می شدند، و به طرف دیگر می رفتند، و از بالای خانه عبور نمی کردند، ولی این حکم مخصوص کبوتران است، نه مطلق طیور، چنانکه مؤلف فرموده – انتهی.
و از برای حسین (علیه السلام) نیز کرامت ظاهره بود که آب به قبرش بستند، قبر بلند می شد، و آب به آن احاطه نمی کرد، و گاوها به طرف قبر مطهر نمی رفتند در وقتی که متوکل مدت بیست سال امر نمود به حرث آن قبر شریف، و محو آثارش، حتی اینکه حکم کرد نبش نمودند آن قبر منور را، پس دیدند چسد شریفش را کأنه در آن ساعت دفن شده، پس آن را به حال خود گذاشتند، و آب بر آن بستند، پیش نرفت، و گاوها را به سوی او حرکت دادند پیش نمی رفتند، و می دیدند جماعتی را که تیر به سوی ایشان می اندازند، و اگر اینها تیری به سمت آن جماعت می انداختند، تیر بر می گشت، و به صاحبش می خورد. (بحار 45 / 395، 404 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 /221- منتخب طریحی 2 / 67).
مرغ سفیدی نزد جسد شریف آن حضرت
بلی طیور بریدن شریفش واقع گردیدند آن هم به چهت شرافتش بود.
تفصیلش آن است که در روایت وارد است که چون آن جناب را شهید کردند، و بدنش را بر روی خاک گذاشته رفتند، مرغ سفیدی به نزد آن جسد شریف آمد، و پر و بال خود به خون آن جناب آلود، و پرواز کرد، پس دید مرغان چندی در سایه درختان و بستان آسوده اند، گفت: ای مرغان، شایسته است که شما به عیش مشغول باشید، و حسین (علیه السلام) در زمین کربلا بر روی خاکهای گرم افتاده باشد، و خون از رگهای او روان باشد، سرش را بر نیزه نموده، عیالش را اسیر کرده اند، و در شهرها می گردانند؟ آن مرغان پرواز کردند، و به کربلا آمدند، و دیدند آن بدن بی سر را که بی غسل و کفن بر خاک افتاده، بادها گرد و خاک بر آن ریخته اند، و هیچ کس به زیارتش نمی آید، مگر وحوش صحرا، و نوحه گری ندارد، مگر جنیان، و تمام عرصه صحرا از نور آن بدن روشن است، پس نوحه و ناله آغاز نمودند، و خود را به آن خون مطهر آلودند، و هریک به طرفی پرواز نمودند، از آن جمله مرغی به سوی مدینه طیبه شتافت، و بر قبر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) طواف نمود در حالتی که خون از پرهای او می چکید، و فریاد می کرد: آگاه باشید حسین (علیه السلام) را در کربلا کشتند، و ذبح نمودند، و مرغان به دور او جمع شدند، و دختر یهودیه به برکت آن خون مطهر که از بالش می چکید شفا یافت. (بحار49/191- منتخب طریحی 1/61).
و طیور خاکی که کنایه از اسباب مخالفین است بر آن بدن شریف تاختند به نحوی که زبان را یاری تقریر نه.
عـقـرت بنات الأعــوجیـــــه هــل درت
مــــا یستباح بهــــا و مـــــــاذا یــصنــع
اعوج، اسم اسبی بوده است، و اولاد آن را بنات الاعوجیه می نامیده اند، و معنی آن بیت آن است که: بریده باد پی آن اسبان، آیا دانستند که چه حرمت بزرگی با ایشان هتک شد؟ و چه عمل شنیعی را با ایشان مرتکب گردیدند؟!
سیزدهم: کعبه را مطاف خلایق قرار داده، و ثواب طواف بسیار است نسبت به شوطها و گامها، و فضیلت زیارت حسین (علیه السلام) بر آن چندین صنف است چنانکه در عنوان زیارت ذکر شد.
کعبه و حضرت حسین علیه السلام مطاف ملائکه اند
چهاردهم: کعبه را مطاف ملائکه قرار داد، چنانکه در خبر است که جبرئیل به امر رب جلیل کعبه را بنا نمود و قبل از آن، خیمه از بهشت نازل گردیده بود، و نصب شده بود بر قواعدی که ملائکه بنا نموده بودند پیش از خلق آدم در مقابل ضراح که درمقابل بیت المعمور است، و آن محاذی عرش است، و هفتاد هزار ملک حراست آن خیمه می نمودند، پس چون چبرئیل بنای بیت نمود، آن ملائکه بر دور آن طواف نمودند و آدم و حوا نیز طواف کردند هفت شوط.(بحار11/208- بحار 96/75 – علل الشرائع صفحه 421 و ایضا صفحه 206).
و حسین (علیه السلام) نیز مطاف ملائکه بود در وقتی که نور بود، و شفیع ملائکه بود چنانکه از قضیه صلصائیل و دردائیل ظاهر می شود، که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حسین (علیه السلام) را به روی دست گرفت، و در حق ایشان دعا کرد، و فطرس به گاهواره او پناه چست، و جبرئیل و میکائیل خادمش در مهد، و مکافات فطرس آن است که سلام و صلوات زوارش را به او می رساند.(بحار43/248-251و259- منتخب طریحی 1/86- کمال الدین 1/282- السرائر صفحه 478).
و قبر آن جناب مطاف ملائکه، و محل زیارت ایشان است
و در این عمل چند صنف هستند:
یکی: آن چهار هزار ملکند که ژولیده و غبارآلوده در اطراف قبرش همیشه مشغول گریه هستند، و به استقبال زوار می روند، و عیادت ایشان، و تشییع چنازه ایشان می کنند، و ایشان همان ملائکه اند که در روز عاشورا به جهت زیارتش آمدند، وقتی رسیدند که آن حضرت شهید شده بود، پس مأمور گشتند که همانجا بمانند، و گریه کنند، تا در زمان رجعت از یاوران او باشند، و اسم رئیس ایشان منصور است.(بحار45/220 و صفحه 226- امالی صدوق مجلس 92- کامل الزیارات باب 78 صفحه 222).
و دیگر: هفتاد هزار ملکند، که موکلند به قبر آن جناب، و بر او صلوات می فرستند از روز شهادتش تا زمان قیام حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه).(بحار45/222- کامل الزیارات باب27 صفحه 84).
و دیگر: هفتاد هزار ملکند که وقت طلوع فجر نازل می شوند، و گریه می کنند تا وقت زوال، پس صعود می کنند، و چهار هزار دیگر نازل می شوند، و گریه می کنند تا طلوع فجر.(بحار45/22- کامل الزیارات باب 27 صفحه 85).
و دیگر: ملائکه شب و روزند، ملائکه حفظ اعمالند، که چون نازل می شوند به زمین به سوی حایر می روند، و با ملائکه آنجا مصاحفه می کنند، و بالهای خود را به زوار می مالند، و دعا در حق ایشان می کنند به امر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) چنانکه در اخبار وارد است.(بحار45/224- کامل الزیارات باب 27 صفحه 86).
و دیگر: پنچاه هزار ملکند چنانکه از حضرت صادق (علیه السلام) مروی است که ایشان مرور کردند به آن جناب در وقتی که مشرف بر شهادت بود، پس به آسمان عروچ نمودند، خطاب الهی به ایشان رسید، که شما گذشتید به فرزند حبیب من، و او را می کشتند، شما یاریش نکردید، پس بروید، و بر قبر او ساکن شوید، شوریده و غبار آلوده تا روز قیامت.(بحار45/226- کامل الزیارات باب 39 صفحه 115).
و دیگر: آنچه در خبر ام ایمن است از حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: احاطه می نمایند به او از هر آسمانی صد هزار ملک هر شبانه روز، و بر او صلوات می فرستند، و تسبیح خدا می نمایند، و استغفار می کنند از برای زوارش، و می نویسند اسمهای کسانی را که به جهت تقرب به خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به زیارت می آیند، و اسماء آباء ایشان، و عشایر و بلادشان را، و می زنند به پیشانی ایشان از نور عرش خدا، که این است زائر قبر بهترین شهداء، و فرزند بهترین انبیاء، پس چون روز قیامت شود، نوری از آن مهر ساطع گردد، که چشمها را خیره نماید، و به آن شناخته شوند، چنانکه در همین خبر است، که جبرئیل به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت، که: گویا می بینم تو را، ای محمد، که در میان من و میکائیل باشی، و علی (علیه السلام) در پیش روی ما باشد، و با ما باشند ملائکه بسیاری، که عدد ایشان به شماره در نیاید، پس بر چینیم کسانی را که اثر آن مهر در صورت ایشان است از میان خلایق، تا اینکه از احوال روز قیامت، و شداید آن نجات یابند.(بحار45/182- کامل الزیارات باب 88 صفحه 265).
و دیگر: در وقت هر نماز هفتاد هزار ملک نازل می شوند، تا قیامت نوبت ایشان نمی شود، چنانکه در کامل الزیاره از حضرت صادق (علیه السلام) نقل نموده. (بحار 98 / 40 _ کامل الزیارات باب 65 صفحه 159).
پانزدهم: کعبه از آسمان نزول نموده است، چنانکه در خبر است از حضرت صادق (علیه السلام) که خداوند نازل نمود کعبه را از آسمان، و از برایش چهار در بود، و در هر دری قندیلی از طلا آویخته بود.(من لا یحضره الفقیه صفحه 214 باب الحج- تفسیر عیاشی1/ 39- بحار96/63(با تفاوتی)).
حضرت امام حسین علیه السلام اشرف از کعبه است
اگر شرف کعبه آن است که از آسمان نازل شده، پس حسین (علیه السلام) اشرف است، که نوری بوده است پیش ا زخلق آسمانها، بلکه لوح و کرسی از نور او خلق شده. (بحار 36/73).
و بعد از قتل او، جسدش را با خونهایش به آسمان بردند، و با صورت علی (علیه السلام) در آسمان پنچم بداشتند، که بر اوست اثر ضربت ابن ملجم ملعون، و ملائکه آسمانها در آنچا چمع شدند، و به ایشان نظر می نمودند. (بحار 45 / 229 _ المحتضر صفحه 147-146).
و در روایتی است که حسین (علیه السلام) در یمین عرش است، و نظر می کند به محل شهادت، ودفنش، و به زوار و گریه کنندگانش، چنانکه در خواص گریه ذکر کردیم. (بحار 44 / 292).
شانزدهم: کعبه معظم و مجلل بوده است در جاهلیت و اسلام، بلکه از زمان آدم تا حال همیشه خلائق آن را احترام می کرده اند، و به زیارتش می رفته اند، حتی اهل کفر و شرک، و حسین (علیه السلام) معظم و محترم بود حتی در نزد دشمنانش، چنانکه در خبر است که محبت حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) در همه قلوب هست حتی منافقین و کفار.(بحار43/281- مناقب ابن شهر آشوب3/154).
و این معنی ظاهر می شود از اخبار تکلم نمودن آن حضرت به ابوبکر در طفولیتش، و از تکلم او با معاویه و درشتی کردنش با او، و با عمر و عاص، و با احترام ایشان از آن جناب را(بحار44/206-209- مناقب ابن شهر آشوب30/223- احتجاج طبرسی2/22)، و وصیت کردن معاویه یزید را به رعایت حرمت آن جناب، و مکالمه عتبه با آن حضرت در مسئله بیعت با یزید، و جوابی که به مروان داد، چون او را امر به قتل آن حضرت نمود(بحار44/312- امالی صدوق مجلس 30 صفحه 120- ارشاد مفید2/30)، پیاده شدن سعد وقاص با جمیع حاج در وقتی که آن حضرت پیاده راه می رفتند در سفر مکه(بحار43/276- مناقب ابن شهر آشوب 3/174- ارشاد مفید 2/132)، و این حرمت باقی بود تا روز عاشورا، که ابن سعد ملعون حرمت آن جناب را ضایع نمود، و وقتی که آن مظلوم از اسب بر زمین افتاد، آن ملعون سوار شد، و امر نمود ده نفر سوار شوند، و اسب بربدن شریفش بتازند.(بحار45/59- لهوف صفحه 59- مقتل خوارزمی 2/38-39).
نماز مسافر در کعبه و کربلا تمام است
هفدهم :جایز است از برای مسافر که نماز را تمام بخواند در مسجد الحرام که محیط است به کعبه بنابر اظهر و اشهر، و این حکم در حایر حسین (علیه السلام) نیز جاری است(بحار98/84- کامل الزیارات باب 82 صفحه 294)، و در تحدید حایر خلاف است. ابن ادریس گفته است که: مراد مقداری است که سور مشهد و مسجد بر آن احاطه دارد نه سور بلد، دلیلش آن است که حایر به معنی زمین پستی است که آب در آنجا بایستد.
و این قول مختار شیخ مفید است در ارشاد، زیرا که همه اصحاب را در حایر دانسته به جز حضرت عباس، ودلیل دیگرش احتیاط است چون این قدر را مورد اجتماع دانسته.(بحار86/89- و 98/117- سرائر صفحه 77- ارشاد مفید2/130).
و شهید گفته است که: در همین موضع بود، که آب بگرد آن ایستاد، و پیش نرفت در زمان متوکل (بحار86/89-98/117- الذکری صفحه 255- 256)، و بعضی گفته اند: حایر تمام صحن است، و بعضی اقتصار نموده اند بر همان زیر قبه منوره، و بعضی حرم و رواق و قتلگاه را داخل دانسته اند، و مرحوم مجلسی رحمه الله علیه گفته که: ظاهر در نزد من آن است که مجموع صحن قدیم از حایر است، نه آنچه زیاد شده است در زمان صفویه، و استدلال کرده است به اخباری که مضمون آنها آن است که چون داخل حایر شوی، بایست و بگو، و دعائی را ذکر کرده، پس قدری راه برو، و بگو، پس دستها را بلند کن و بگذار بر قبر، چون از آنها مستفاد می شود حایر وسعت دارد، و این قول قوت دارد، و احوط اقتصار بر حرم مطهر است. (بحار 86 / 89-90 و 98 / 117).
هجدهم: کعبه طواف گاه تمام انبیاء است از آدم، تا خاتم، چنانکه از اخبار متواتره مستفاد می شود، و این معنی از برای حسین (علیه السلام) نیز ثابت است، هم نسبت به جسد شریفش، و هم نسبت به سر مبارک، و هم نسبت به قبر مطهرش، بلکه در خبر است که اگر کسی در شب نیمه شعبان، آن حضرت را زیارت کند، مصافحه نمایند با او صد و بیست و چهار هزار پیغمبر. (بحار 98 / 93- کامل الزیارات باب 72 صفحه 179- 180).
تمام انبیاء زیـارت کرده اند زمین کربلا را
و از کعب الاحبار مروی است که هیچ پیغمبری نبوده است مگر اینکه زیارت کرده است زمین کربلا را، و گفته است که: در تو مدفون خواهد شد ماه برج امامت و تفصیل آن را محل علیحده است.(بحار44/301- کامل الزیارات باب 21 صفحه 67).
نوزدهم: خداوند زینت داده است کعبه را به حجر الاسود که یاقوتی بوده است که از بهشت نزول کرده، و از شیر سفید تر بوده، از اثر مس کفار و فساق سیاه شد، و حسین (علیه السلام) زینت بهشت است، بلکه زینت عرش است، چنانکه در حدیث است از جناب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بهشت سؤال نمود از خداوند که او را زینت دهد، پس وحی رسید که زینت دادم ارکان تو را به حسن(علیه السلام) وحسین (علیه السلام)، پس بهشت از خوشحالی به خود بالید مانند عروس، و بسیار مسرور شد.(بحار43/275-276- ارشاد مفید2/131).
و در خبر دیگر است که چون روز قیامت شود، عرش خدا را با تمام زینتها زینت کنند، پس بیاورند دو منبر، که بلندی هر یک صد میل باشد، و بگذارند در یمین و یسار عرش، و حسن(علیه السلام) و حسین (علیه السلام) بر آن منبرها بر آیند، و خداوند عرش خود را به ایشان زینت دهد مانند گوشواره که در گوش زنان موجب زینت ایشان باشد.(بحار43/261-262- امالی صدوق مجلس 24 صفحه 98-99).
و از جمله فضائل حجر الاسود آن است، که میثاق خلائق به او سپرده شده زیرا که او، اول ملکی بود که اقرار نمود به آنچه خداوند از خلائق میثاق آن را گرفت، و محبت او به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او، از همه کس بیشتر بود، پس خداوند او را جوهری کرد، و به سوی آدم فرستاد، و مونس آدم بود، و چون آدم به مکه آمد، آن جوهر را بر گردن خود گرفته بود، و مخفی نیست بر کسی که آن میثاق که شرافت حجر الاسود به آن است اقرار به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و ائمه بوده است، پس شرافت به سبب حسین (علیه السلام) است. (بحار 96 / 224- علل الشرایع صفحه 429-432).
بیستم : از برای طواف کعبه لازم است نماز کردن در نزد مقام ابراهیم به جهت احترام خانه خدا، و حبیب خدا دو رکعت نمازشکر نمود وقتی که حسین (علیه السلام) متولد گردید، و آن نافله مغرب مقرر شد، و همچنین در وقت تولد امام حسن(علیه السلام) و این سنت جاری شد تا روز قیامت (بحار 79 / 262-263 و 43 / 292- علل الشرایع باب 15 صفحه 324 _ مناقب ابن شهر آشوب 3/163) پس هر کس نافله مغرب می گذارد کأنه من باب شکر وجود ایشان و احترام ایشان است.
و در روایت دیگر است به سند معتبر از حضرت امام باقر (علیه السلام) که در شب معراج نمازهای یومیه ده رکعت مقرر گردید، که هر نمازی دو رکعت بود، و چون حسنین متولد شدند، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هفت رکعت من باب شکر اضافه نمود، پس خداوند هم امضاء کرد، و نماز هفده رکعت شد. (بحار 44 / 285- کافی3 / 487).
بیست و یکم: کعبه نور میداد به مانند آفتاب و ماه، تا زمانی که قابیل هابیل را کشت، پس کعبه به این حالت شد که هست، چنانکه در روایت حضرت صادق است. (بحار 11 / 217- کافی 4 / 189).
و در روایت دیگر در موضع کعبه یاقوت سرخی بود که نور آن می تابید تا حدود حرم. (بحار 96 / 64 _ تفسیر عیاشی 1/60).
نور حضرت حسین علیه السلام از کعبه بیشتر است
مؤلف گوید که: اگر کعبه نورانی بود، و حال نورش بر طرف شده. پس به درستی که حسین (علیه السلام) نورانی بود، که صورت و پیشانی او می درخشید، و به همین حال بود تا وقت شهادتش، چنانکه هلال بن نافع می گوید که: در عسکر عمر بن سعد بودم، ناگاه شخصی فریاد کرد که بشارت تو را ای امیر، اینکه شمر حسین را کشت، پس به ما بین صفین رفتم، دیدم آن حضرت مشغول جان دادن است، پس قسم به خدا هرگز ندیده ام کشته ای به خون آغشته، که چنین نورانی باشد، و نور صورتش شریفش مرا مشغول نمود از فکر کشتنش، و در آن وقت طلب آب می نمود. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 55).
و اگر نور کعبه از اثر یاقوت بوده، که تا حدود حرم می تابید، پس به درستی که تمام صحرای کربلا می درخشید از نور تجلی الهی که بر شجره مبارکه واقع شد، زیرا که کربلا همان وادی ایمن است و بقعه مبارکه که موسی در آن نور الهی را مشاهده نمود، و آن نور به آفاق آسمان و اقطار عالم رسید، و ایضا بدن آن جناب بعد از شهادتش می درخشید مانند آفتاب، چنانکه در روایتی مذکور است. (بحار 45 / 194_ منتخب طریحی 2 / 61).
بیست و دوم: مکه ام القری است، و حسین (علیه السلام) ابو الائمه النجباء است، و این فضیلت را خداوند به او کرامت فرمود در عوض شهادتش، چنانکه در روایات وارد است. (بحار 44 / 221 _ امالی طوسی 1 / 324).
بیست و سوم: کعبه سید بیوت است، و حسین (علیه السلام) سید جوانان بهشت است، و همه اهل بهشت جوانند، این خبر به طرق شیعه و سنی متواتر است، حتی عمر بن الخطاب آن را از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده. (بحار 43 / 291-292 – مناقب ابن شهر آشوب 3 / 163).
بیست و چهارم : مکه با اینکه وادی بی زرع است، از اطراف و جوانب هر چیزی به آن جا نقل می شود به دعاء ابراهیم (علیه السلام) و از برای حضرت حسین (علیه السلام) ثمرات بهشتی نقل می شود، چنانکه در روایات متعدده رسیده است، از آن جمله در بحار روایت نموده است، از ابن شاذان، از ذاذان، از جناب سلمان، که گفت: به خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) متشرف شدم، و سلام کردم، چون به خدمت حضرت فاطمه (علیها السلام) رسیدم، فرمود: ای سلمان حسن و حسین از شدت گرسنگی گریه می کنند، دست ایشان را بگیر، و ببر نزد جدشان پس دست ایشان را گرفتم، و به نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بردم، فرمود: چه می شود شما را ای حسنین من؟ عرض کردند: گرسنه هستیم، و به طعام میل داریم، حضرت دعا نمود، که خدایا طعام ده ایشان را، و سه مرتبه مکرر کرد، پس دیدم که یک دانه به به دست پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، که به قدر یک کوزه بزرگی بود از کوزه هایی که در بلد«هجر» می سازند و از برف سفید تر بود، پس حضرت آن را با انگشت ابهام دو نیمه کرد، نیمی به حسن(علیه السلام) و نیمی به حسین (علیه السلام) عطا نمود، من به آن نظر می کردم، و میل داشتم که از آنها بخورم، حضرت فرمود: ای سلمان شاید میل داری به خوردن آن؟ عرض کردم: بلی، فرمود: این طعام بهشت است، و کسی از آن نمی خورد مگر بعد از فراغ از حساب. (بحار 43 / 308- مقتل خوارزمی 1/ 97).
و از آن جمله حدیث رطب است، که حضرت حسین (علیه السلام) میل به آن نمود، پس طبقی از بلور حاضر شد، که
در آن رطب بهشتی بود، و بر روی آن پارچه ای از سندس سبز بود، و این حدیث بسیار مفصل است، و در بحار و
جلاء مذکور است. (بحار 43 /310-311 _ منتخب طریحی 1 /12).
حدیث سیب و به و انار …
و از آن جمله حدیثی است، که در بحار روایت نموده، از حسن بصری، و ام سلمه، که حسنین (علیهما السلام) وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود، پس ایشان در اطراف او گردیدند به گمان اینکه دحیه کلبی است، جبرئیل دست خود را حرکت داد مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد، پس سیبی و بهی، و اناری آورد، و به ایشان داد، روی ایشان از خوشحالی برافروخت، و دویدند به نزد جد خود، حضرت از ایشان گرفت، و بوئید، و فرمود: بروید نزد پدر ومادر خود، پس رفتند، و هیچ یک از آن نخوردند، تا اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد ایشان رفت، و همه با هم خوردند، و هر چند از آن می خوردند، به حال خود عود می نمود، و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه (علیها السلام) وفات نمود، حسین (علیه السلام) فرمود: که «انار» مفقود شد و چون امیر المؤمنین (علیه السلام) شهید گشت«به» مفقود گشت، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند پس چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم، و یقین به هلاک نمودم، حضرت سجاد (علیه السلام) می فرماید، که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام می شد، ولی خودش را نیافتند، و این رائحه در آن محل باقی است، و هر کس از زوار بخواهد استشمام رائحه آن را نماید، در وقت سحر به زیارت رود، که اگر از مخلصین باشد، آن را خواهد استشمام نمود. (بحار 43 / 289- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 161).
بیست و پنجم : از جمله احترامات کعبه آن است که حضرت اسماعیل موکل بر زینت آن، و پوشانیدن جامه بر آن بوده، پس طوایف عرب هدایا وتحف می آوردند، و مادر اسماعیل و زوجه اش جامه می ساختند، به خانه می پوشانیدند (بحار 12/ 95 _ کافی 4/204) ، و بعد حضرت سلیمان جامه ای به جهت کعبه فرستاد، همچنین سایر ملوک، و خداوند از برای حسین (علیه السلام) جامه ای فرستاد، و حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر او پوشانید، چنانکه ام سلمه روایت کرده، دیدم حضرت رسول خدا جامه ای بر حسین (علیه السلام) می پوشاند، که از جامه های دنیا نیست، سؤال کردم که این چیست؟ فرمود: این هدیه ای است که خداوند از برای حسین فرستاده است، و پودش از پرهای نازک بال جبرئیل است. (بحار 43 / 271 _ منتخب طریحی 1/71).
و گاهی خود آن حضرت ازمادرش جامه به جهت عید طلب نمود، پس رضوان جامه ای هدیه آورد به جهت او و حضرت حسن (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) بر ایشان پوشانید، چنانکه مشهور است. (بحار 43 / 289 _ مناقب 3 / 161 _ منتخب طریحی 1 /72).
و گاهی از جدش طلب نمود به جهت عید، و خداوند هدیه فرستاد، و جبرئیل او را سرخ رنگ نمود به خواهش آن جناب، و گریست، چنانکه حدیث آن نیز معروف است. (بحار 44 / 245-246 _ منتخب طریحی 1 / 70- 71).
و گاهی از خواهر طلب نمود، اما جامه کهنه، نه از برای عید و زینت، بلکه از برای آنکه چون او را شهید نمایند و لباسهای نو، را ببرند، طمع در این جامه کهنه نکنند، و بدنش عریان نماند، پس خواهرش زینب جامه کهنه آورد، و حضرت چند موضع آن را پاره نمود، و خونهای حضرت آن جامه را رنگین کرد (بحار45/54- لهوف صفحه 53)، به همان رنگ که جبرئیل جامه اش را در عید رنگین نمود، و خاکهای کربلا او را خاکی کرد، و نیزه و تیر و شمشیر پاره پاره اش نمود، مع ذلک اسحاق بن حویه آن را بیرون آورد، و بدن شریفش را عریان بر روی خاک گذاشت آه. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 56).
مصحح گوید: این پیراهن، پیراهن حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) بود، که آن را حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، سه روز پیش از شهادتش به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) داد و فرمود: هنگامی که این پیراهن را برادرت حسین از تو مطالبه کند، بدانکه او فقط یک ساعت مهمان تست، سپس او را اولاد زنا به سخت ترین وضعی می کشند. _ انتهی _ (مسند فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) صفحه 324 به نقل از وقایع الشهور و الایام صفحه 95).
داستان اصحاب فیل در کعبه و یزید در کربلا
بیست و ششم : اصحاب فیل چون اراده خراب کردن کعبه نمودند، ابابیل سنگ ریزه های جهنم را بر فرق ایشان می زدند، که از دبر ایشان بیرون می رفت، و چون اصحاب کلب و خنزیر یعنی بنی امیه اراده نمودند تخریب خاندان رسالت را به کشتن حسین (علیه السلام)، خداوند هر چند زمان قلیلی ایشان را مهلت داد به جهت مصالح چندی، و لیکن بعد بر ایشان فرستاد جماعتی را که یک یک را گرفته به انواع عذابها معذب نمودند دست و پا بریدند، و به آتش سوزانیدند، و به روغن زیت جوشانید، و کشتند و بعد جسدش را سوزانیدند مانند ابن زیاد(بحار45/374-384- امالی طوسی 1/245-250- تاریخ طبری 6/331)، خودش به آتش سوخت مانند اخنس بن زید(بحار45/321- منتخب طریحی 1/103/ 104- مقتل خوارزمی 2/98)،و از حاجب ابن زیاد منقول است که گاهی صورت آن ملعون به آتش مشتعل می شد پس آن را خاموش می کرد.(بحار45/309- مقتل خوارزمی 2/87).
و یزید شب را مست خوابید، صبح دیدند که مرده است، و رویش سیاه شده.(بحار45/309- کامل الزیارات باب 17 صفحه 61-62).
و اسبابی که از حضرت به غارت بردند، همه آتش گرفته، مانند گوشت شتران آن جناب، و عطریاتی که برده بودند، از
زعفران و غیره، چنانکه در مقامش مفصل است.(بحار45/322- امالی طوسی2/336).
نظر به کعبه سبب مغفرت و نظر به حضرت حسین علیه السلام از اعظم عبادات
بیست و هفتم: نظر نمودن به کعبه ازبرای کسانی که عارف به حق ائمه هدی باشند سبب مغفرت است، و موجب کفایت هموم دنیا و آخرت است(بحار96/62-محاسن برقی صفحه 558) و همچنین نظر به سوی حسین (علیه السلام) از اعظم عبادات بوده، و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمدا نظر به سوی او می نمود، و گاهی که گرسنه می گردید می فرمود: بروم نظر به حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) کنم تا گرسنگی من زایل شود. (بحار 43 / 309 _ مقتل خوارزمی 1/ 129).
و حضرت امیر (علیه السلام) هم عمدا نظر به آن جناب می کرد، و لکن مجرد نظر به او، سبب غلبه حزن و گریه ایشان بود. (بحار 44 /280 _ کامل الزیارات باب 36 صفحه 108).
و نظر به سوی قبر آن جناب عبادت است، و اثرش نیز غلبه رقت و حزن است بر ناظر، خصوصا اگر نظر نماید به قبر فرزندش علی، که نزد پاهای پدر مدفون است، البته محزون خواهد شد، چنانکه همه اینها مروی است. (بحار 98 / 73 _ کامل الزیارات باب 108 صفحه 325).
بیست و هشتم: درحج وارد است که هر درهم که در راه آن صرف کنند، به هزار درهم محسوب می شود، و ابن سنان از حضرت صادق سؤال نمود که درهمی که در راه حج صرف می شود به هزار درهم است، پس درهمی که در راه زیارت پدرت حسین (علیه السلام) صرف شود چه قدر است؟ فرمود: حساب می شود هر درهم به هزار هزار درهم، تا ده مرتبه هزار مکرر کرد، و رفع می شود از برای او درجات به همین عدد، و رضای الهی از برای او بهتر است.(بحار 98 / 50 _ کامل الزیارات باب 46 صفحه 128).
بیست ونهم: خداوند مکه را خلق نمود، و آن را حرم خود قرار داد پیش از دحو الارض، و لکن در روایت است از علی بن الحسین (علیه السلام) که خداوند قرار داد زمین کربلا را حرم امن و مبارک، پیش از آنکه کعبه را خلق کند، و آن را حرم قرار دهد بیست و چهار هزار سال، و چون زلزال روز قیامت شود، برداشته شود این زمین با تربت نورانی صافی، و گذاشته شود در بهترین مواضع بهشت، که ساکن آن نشوند مگر نبیین و مرسلین، با فرمود: مگر انبیاء اولوالعزم، و آن زمین نور می دهد درمیان ریاض بهشت، مانند ستاره روشن در میان ستاره ها که نور آن دیده را خیره می کند، و آن زمین ندا می کند: منم آن زمین مقدس پاکیزه، که در بر داشتم سید الشهداء، و سید جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 268).
کعبه و کربلا هر دو تکلم نمودند
سی ام: مکه سخن گفت: و تفاخر نمود به کرامتهای خدا، و گفت: کیست مانند من، و حال اینکه خانه خدا بر روی
من بنا شده، و مردم از اطراف به جانب من می آیند، و از برای کربلا برتری است بر او، چنانکه مروی است که چون مکه تفاخر نمود، وحی شد به سوی آن، که به جای خود باش، نیست فضل خانه که سبب فضل تو است، در جنب فضل کربلا، مگر به مانند سوزنی که در دریا فرو برند، پس چه قدر آب از دریا بر می دارد، و اگر خاک کربلا نبود تو را فضیلت نمی دادم، و اگر آن شخص که در آنجا مدفون است نبود، ترا و خانه را خلق نمی کردم، پس به جای خود باش، و تواضع وخشوع نما و تکبر مکن بر کربلا، و الا ترا به جهنم خواهم انداخت.(بحار 98 / 606-107 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 267).
باز می گوئیم که: کربلا نیز تکلم نمود، و مفاخره کرد در این نشأه، و خداوند بر آن رد نکرد، و یک مفاخرت در بهشت خواهد کرد، اما مفاخرتش در این عالم، پس وقتی بود که خطاب رسید سخن گو، و فضایل خود را ذکر کن، پس گفت: منم زمین خدا که مبارک و پاکیزه هستم، در خاک و آبم شفا است، و فخر نمی کنم، بلکه خاضع و ذلیل هستم از برای خداوندی که مرا چنین قرار داده، و فخر نمی کنم، بر زمینهای دیگر، بلکه این کلام را من باب شکر الهی ادا نمودم، پس خداوند او را گرامی داشت به حسین (علیه السلام) و اصحابش، به سبب تواضع و شکرش، پس فرمود: حضرت صادق(علیه السلام) که هر کس تواضع کند از برای خداوند تعالی، بلندش نماید، و هر کس بلندی کند، پستش سازد. (بحار 98 / 109 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 271).
و اما مفاخره اش در بهشت، پس در وقتی است که آن را بهترین روضه های بهشت و اعلی درجات آن قرار دهند، ندا کند که منم زمین خدا که پاکیزه و پاک و مبارک بودم که در برداشتم سید شهداء و سید جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 268).
سی و یکم: خانه، بیت عتیق است، یعنی سالم شد از طوفان، یا طواف به آن شده است از قدیم الأیام، و حسین (علیه السلام) نیز بیت العتیق است، که حائرش از طوفان سالم شد، و از جریان آب سالم (بحار 98 / 106- فرحه الغری صفحه 71)، و احترامش از قدیم الأیام پیش از خلق آسمان و زمین بود، و از آتش آزاد است، و سبب آزادی از آن است.
سی و دوم: در کعبه حطیم است، که سبب محو ذنوب عبادت است، و به سبب حسین (علیه السلام) همه گناهان گذشته و آینده آمرزیده می شود، و پاک می شود مانند روزی که از مادر متولد شده. (بحار 98 / 20و 21 _ امالی طوسی2 / 28- کامل الزیارات باب 54 صفحه 138).
سی و سوم: در کعبه مستجار است، که پناه به آن می برند از عذاب، و حسین (علیه السلام) از روز تولدش مستجار بود از برای ملائکه، و از برای خلائق تا روز قیامت.
سی و چهارم : حجر اسماعیل ذبیح متصل است به کعبه، و در آن است قبر اسماعیل، و دخترانش، و در مابین رکن و
مقام قبر هفتاد پیغمبر است، که همه از گرسنگی مرده اند، چنانکه در اخبار مأثور است (کافی 4/214 حدیث 10)، و حسین (علیه السلام) قبر علی بن الحسین (علیه السلام) متصل است به او، و قبر هفتاد و دو صدیق در پائین پای او است، که همه تشنه کشته شدند، و در یک حفره مدفون گشتند، و حائر به ایشان محیط است (بحار 45 / 108_ ارشاد مفید 2 /130)، و در آن جا دویست نبی و دویست وصی مدفونند، چنانکه در روایات صحیحه است. (بحار 98 / 116_ کامل الزیارات باب 88 صفحه 270).
در اطراف کعبه و کربلا چند مقام معظم محترم است
سی و پنجم: در اطراف کعبه چند مقام معظم محترم است، مانند منی، ومشعر، و عرفات، و صفا، و مروه، و در اطراف قبر حسین (علیه السلام) نیز چند مقام معظم است، مانند قتلگاه آن حضرت، و محل قتل شهداء، و علی اکبر، چون سبب شرافت منی به واسطه آن است که محلی است که ابراهیم اسمعیل را خوابانید به جهت کشتن، و محل شهادت حسین (علیه السلام) و علی و عبد الله و عباس و قاسم از آن اشرف است، و اگر شرافت منی به سبب این است که محل ذبح اضحیه و هدی است، پس محل ذبح قربانیهای الهی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود در حق ایشان که: سادات شهدای امت منند(مثیر الاحزان صفحه 12) اشرف از منی خواهد بود، و شرف مشعر الحرام به جهت آن است که ابراهیم در آن جا به خواب دید که مأمور است به ذبح فرزندش، و مکانی که حضرت حسین (علیه السلام) در بیداری فرزندش را در آن کشته دید، افضل خواهد بود.
سی و ششم: خداوند مقرر فرمود که: حضرت ابراهیم مؤذن و داعی به سوی خانه باشد، پس آن جناب بر مقام بر آمد، و ندا کرد که بیا به سوی حج، و مؤذن وداعی به سوی حسین (علیه السلام) حبیب خدا به امر الهی، که فرمود: « قل لا أسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی»: [بگو: من در برابر ادای رسالت پاداشی جز محبت خویشاوندان نمی خواهم].(سوره شوری آیه 22).
پس آن جناب بر منبر بر آمد، و مکرر فرمود: ای مردم من دو چیز نفیس یا سنگین درمیان شما می گذارم، کتاب خدا، و عترت من، و ندا نمود به سوی یاری حسین علیه السلام و محبت او چندین مرتبه، چنانکه حذیفه بن الیمان روایت نموده، که گفت: شنیدم حضرت رسول در حالتی که دست حسین (علیه السلام) را گرفته بود، می فرمود: ایها الناس این است حسین بن علی (علیه السلام) او را بشناسید، به خدا قسم که او در بهشت است، ودوستان او در بهشتند، و دوستان دوستانش در بهشتند. (بحار 43 / 262- امالی صدوق مجلس 87 صفحه 478).
و خود آن جناب نیز چندین مرتبه ندا نمود، ودعوت کرد مردم را به سوی یاری خود، در مدینه، و مکه، وما بینهما، و در کربلا، به طریق خطبه، و استنصار، و استغاثه، و داعیه پس اجابتش نمودند پیاده، و سواره، و یاریش نمودند کسانی که ادراک فیض صحبتش را نمودند، مانند شیعیان که آرزو می کنند شهادت دررکابش را، و بعض زوار و
گریه کنندگان.
سی و هفتم: از احترامات کعبه معظمه فرستادن هدی است به سوی آن از گوسفند و شتر، و تعظیم حسین (علیه السلام) از آن عظیم تر است، که خداوند امر نمود آهو را که بچه خود را به جهت آن جناب ببرد پیش از آنکه اشک از دیده او جاری شود، چنانکه مروی است که روزی اعرابی بچه آهوئی هدیه ازبرای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا آورد، و عرض کرد که: این را صید کرده ام، و از برای فرزند تو حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) آورده ام، حضرت قبول فرمود: و دعای خیر در حق او نمود، و چون امام حسن (علیه السلام) در آن جا حاضر بود، حضرت آن را به او عطا کرد، پس ساعتی بعد حسین (علیه السلام) آمد، دید برادرش بچه آهوئی دارد و با او بازی می نماید، عرض کرد: یا جداه به برادرم بچه آهو دادی، و به من ندادی، و مکرر کرد این سخن را، و پیغمبر خدا او را تسلی می داد، و با او ملاطفت می نمود تا اینکه نزدیک شد به گریه افتد. ناگاه صدای های و هوی از در مسجد بلند شد، دیدند آهوئی با بچه اش داخل مسجد شد، و از عقب ایشان گرگی است که ایشان را می راند به سوی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا اینکه به خدمت آن حضرت رسانید، پس آهو به سخن درآمد، و عرض کرد: یا رسول الله دو بچه داشتم، یکی را صیاد صید نمود، و به خدمت رسانید، دیگری از برای من باقی بود، و به آن دلخوش بودم، و الآن او را شیر می دادم، ناگاه صدائی شنیدم، که شخصی می گفت: بشتاب ای آهو، و بچه خود را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسان به سرعت، زیرا که حسین (علیه السلام) در نزد آن جناب ایستاده، ونزدیک است به گریه افتد، و تمام ملائکه سرهای خود را بلند کرده اند از محل عبادت خود، و اگر حسین (علیه السلام) گریه کند، ملائکه مقربین به گریه می افتند، وصدائی شنیدم، که ای آهو بشتاب پیش از آنکه اشک بر صورت حسین (علیه السلام) جاری گردد، و الا این گرگ را بر تو مسلط می کنم، که تو را با بچه ات بخورد، پس اینک بچه ام را به خدمت آورده ام از راه بسیار دور، وزمین در زیر پای من پیچیده می شد، تا اینکه به زودی به خدمت رسیدم، و حمد می کنم خدا را، که پیش از جاری شدن اشک بر صورت حسین (علیه السلام) آن را رسانیدم، پس صدای تکبیر و تهلیل از اصحاب بلند شد، و حضرت از برای آهو دعای خیر وبرکت نمود، و حسین (علیه السلام) بچه آهو را گرفت، و به نزد مادرش برد، و همه مسرور شدند. (بحار 43 / 312 _ منتخب طریحی 1 / 72).
سی وهشتم: خداوند مقرر نموده است از برای حج بهترین ماههای حرام را، و آن را مخصوص حج گردانید، علاوه بر آن که ایام سال را برای عمره قرار داد، و از برای زیارت حسین (علیه السلام) نیز همان وقت را معین نمود، بلکه ابتدا نظر به زوار آن جناب می نماید پیش از آن که نظر به اهل عرفات کند، علاوه بر اوقات شریفه که از برای زیارت بالخصوص مقرر نموده، با اینکه زیارت مطلقه را هم در تمام اوقات سال قرار داده. (بحار 98 / 85 ثواب الاعمال صفحه 116_ کامل الزیارات باب 70 صفحه 170).
نماز در کعبه و کربلا بهتر از هزار نماز
سی و نهم: نماز در مسجد الحرام مساوی صد هزار نماز است به مقتضای اخبار، و در خبر است که نماز در مسجد مدینه بهتر از هزار نماز است، و در مسجد الحرام هزار مقابل آن است، پس هزار هزار می شود، و شعیب عقرقوفی روایت کرده است از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: ای شعیب هیچ کس نماز نمی کند نزد حسین، مگر اینکه قبول می شود از او، و از برای تو است به هر رکعتی که در نزد آن جناب به جا آوری، ثواب هزارحج، و هزار عمره، و عتق هزار بنده، و هزار وقوف در سبیل خدا با نبی مرسل. (بحار 98 / 82-83 _ کامل الزیارات باب 83 صفحه 251-252 و معلوم شود که این روایت از عقرقوفی است تا جمله(قبول می شود از او) و بعد از آن روایت جابر جعفی است که امام صادق(علیه السلام) به مفصل فرموده است رجوع شود به مصادر، مصنف جمع کرده است ما بین دو روایت).
چهلم : خداوند واجب کرده است بر قاصد کعبه، که احرام ببندد، و ترک مال و علاقه دنیا نماید، از زنان، و عطریات، و زینت، وسرمه، و سایه، و لباس(در کتب فقیه در باب تروک احرام شرح داده شده است) ، و مستحب است از برای زائر حسین (علیه السلام) که غبار آلوده و گرسنه و تشنه باشد، (بحار 98 / 140 _ ثواب الاعمال صفحه 114 _ کامل الزیارات باب 48 صفحه 131) و از عطریات و لذایذ اجتناب کند. (بحار 98 / 148- تهذیب الاحکام 6 / 76).
چهل و یکم: مکه محل تولد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و علی مرتضی (علیه السلام) است، و مدفن حسین (علیه السلام) محل زیارت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) است در غالب اوقات سال. (بحار 98 / 60 _ کامل الزیارات باب 38 صفحه 113).
چهل و دوم: مکه مبدأ ظهور اسلام است، و جدا شدن مسلمین از مشرکین، و کربلا مبدأ ظهور ایمان است، و افتراق شیعیان از مخالفان، این است که آن را قبه الاسلام نامیده اند. (بحار 98 / 109 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 269).
چهل و سوم: شمرده شده است دراخبار از برای مکه صد و بیست رحمت خاصه (بحار 96 / 202 _ ثواب الاعمال صفحه 72- خصال 2 / 408) ، و از برای وسائل حسینی (علیه السلام) شمرده شده است زیاده از صد و بیست هزار رحمت خاصه.
چهل و چهارم: مکه محلی است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چند مرتبه از آن به معراج رفت، از خانه ام هانی، یا از شعب، و مدفن حسین (علیه السلام) معراج پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که در شب معراج به آنجا رسیده از آن جا عروج فرموده (بحار 44 / 239 _ ارشاد مفید 2 / 133)، و آن زمین معراج حسین (علیه السلام) است در روز عاشورا، و معراج ملائکه است.
حضرت خلیل درمکه و امام حسین علیه السلام درکربلا مأمور به ترک عیال
چهل و پنجم: مکه محلی است، که حضرت خلیل مأمور شد که ذریه و عیال خود را تنها در آنجا بگذارد، و برود، و حسین (علیه السلام) نیز مأمور شد که عیال خود را در کربلا حیران و تشنه و گرسنه، و بی کس بگذارد، و برود، لکن خلیل دعا نمود در حق عیالش، که خداوند قلوب خلایق را مایل نماید به سوی ایشان، و از ثمرات به ایشان روزی کند، و حسین (علیه السلام) عیال خود را در این زمین گذاشت، و فرمود: مهیای اسیری باشید، و صبر کنید بر هر بلا که بر شما وارد می شود. (بحار 45 / 3 – ارشاد مفید 97- منتخب طریحی 2 / 127).
چهل و ششم: خداوند امر نمود اشرف مخلوقات را، به اینکه ارکان کعبه را ببوسند، و دست به آنها بمالند، و این از همه فضائل کعبه بالاتر است، و نظیر آن از برای مولای مظلومان ما ثابت است، زیرا که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را در بر می گرفت، و جمیع اعضای او را می بوسید، خصوصا زیر گلو، و قلب، و جبین، و لبهای آن جناب را، و همچنان که اسلام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رکن عراقی و شامی را بالخصوص، اسرار و حکمتها داشته، همچنین به جهت تقبیل و استلام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعضاء و جوارح حسین (علیه السلام) را اسرار چندی است، و از برای تکثیر تقبیل مواضع مخصوصه نیز اسرار و معجزات و اخبارات بوده، اما سر کثرت تقبیل گلوی مبارکش پس معلوم است. و اما پیشانی، پس شاید به جهت آن است که موضع سنگی بود که پیشانی شریفش شکست و خون بر صورت انورش جاری گردید (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52 _ مقتل خوارزمی 2 / 34)، یا موضع تیر است که به آن پیشانی زدند (بحار 45 / 52 _ مقتل خوارزمی 2/43- مناقب 3/258)،یا چون موضع سجود بوده، و از این جهت پیشانی محل ظهور نور مؤمن است، چنانکه درروایت است(بحار82/160- مجمع البیان9/127)، و حسین دراین مقام خصوصیتی داشت که سجده اش سجده مخصوص است، بیانش آن است که حالت سجود خودش ازجمله حالات تقرب به خداست صورتا و معنا، و در آیات و اخبار دلالت بر آن است، و در خبر است از اقرب حالات عبد به خدا حالت سجود است (بحار82/162- عیون الاخبار2/7- ثواب الاعمال صفحه 56)، و از برای حسین (علیه السلام) سجود خاصی بوددر وقتی که در درجات قرب الهی ترقی می نمود، از وقتی که از وطن خارج شد تا زمانی که به حالت سجود پیشانی مبارک برخاک گذاشت به قصد سجود، و دیگر سر بلند نکرد، مگر بر سر نیزه، چنانکه از عبارت«المذبوح من القفاء» مستفاد می شود (بحار 45 / 59 – لهوف صفحه 58- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 260) پس از این جهت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آن پیشانی مبارک را مکرر می بوسید.
و اما بوسیدن قلب منورش، پس سرش آن است که موضع تیر سه شعبه زهر آلود است که فی الحقیقه همان تیر سبب قتل آن جناب شد. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52- مقتل خوارزمی 2 / 34).
و اما بوسیدن لب ودندان او، پس یکی از اسرار آن ظاهر شد در وقتی که زید بن ارقم گفت: ای پسر زیاد بردار چوب خود را از این دو لب مبارک، که من به چشم خود دیدم که رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا مکرر می بوسید این لبها را. (بحار 45 / 118- مثیر الاحزان صفحه 72).
کعبه و کربلا هرگز بدون طواف نیستند
چهل و هفتم: کعبه هرگز بدون طواف کننده نیست، نه در شب، و نه در روز، امام حسین (علیه السلام) نیز از روز شهادتش تا حال بدون زوار نیست، از بشر، یا ملائکه، و یا وحوش، یا جن، از اهل دنیا، یا از عوالم دیگر، چنانکه در روایات منقول است.(بحار98/60- کامل الزیارات باب 39 صفحه 113).
چهل و هشتم: خداوند امتحان نموده است اهل عالم را به خانه مبارک، چنانکه حضرت امیر (علیه السلام) فرمود درخطبه اش: آن را قرار داد در میان زمینهای سنگلاخ تنگ بی انتفاع، که در اطرافش کوههای سخت، و رملهای سست، و آبهای بسیار کم، و قریه های دور از هم است، به جهت امتحان عباد.(نهج البلاغه فیض الاسلام صفحه 794 خطبه 234(خطبه قاصعه).
و اما بیت حقیقی یعنی حسین (علیه السلام)، پس محک امتحان عالمیان شد در وقتی که استغاثه نمود در زمانی که از همه جا تنگ تر بود به احاطه [دشمنان] و شمشیرهای کشیده، و نیزه های بلند شده، و تیرهای پران، و سنگها، و در اطرافش اعضای مضطرب و روهای زرد، و چشمهای گود شده، و ناله ها و عویلها و کشته های به خون آغشته (بحار 45 / 46 و 12_ لهوف صفحه 44 و 50)، پس همه مردم را امتحان نمود، وامر فرمود: به یاریش، و اینکه دعوت او را اجابت نمایند به تفصیلی که کیفیتش مذکور شد در باب زیارت.
چهل ونهم: خداوند تارک حج را به استطاعت کفار شمرده من باب مبالغه در بزرگی عقابش (سوره ی آل عمران آیه ی 97)، و از تارک زیارت امام حسین (علیه السلام) با قدرت تعبیر شده است به انیکه غیر مؤمن است، و یا ناقص الایمان است، یا اینکه شیعه نیست و عاق رسول خدا است، با اینکه زیارت آن حضرت از جمله مستحبات است، و حج از جمله واجبات است. (بحار 98 / 1- 4 _ کامل الزیارات باب 78 صفحه 193 و باب 46 صفحه 128).
مقصد سوم: میزان ثواب آن حضرت با ثواب حج بیت الله
در بیان سر اینکه میزان ثواب زیارت آن حضرت را ثواب حج بیت الله نموده اند.
بدان که از برای حضرت حسین (علیه السلام) در فعل حج مدخلیت خاصی بوده است، که خودش بیت الله است، و از برای خدا چند حج مخصوص نموده، که، نه از سابقین، و نه از لاحقین، چنین حجی واقع نیست، و از برای هر یک از حجهای آن جناب، ترکیب مخصوصی، و مناسک خاصی بوده است، و از برای این بیت الله حقیقی صاحبان مخصوصی است، که از برای هر یک مناسک خاصی بوده، و ایشان چند صنفند:
اول: انبیاء و ملائکه، دوم شهداء، و سوم اهل بیت آن جناب، چهارم شیعیانش، پس در این جا چند مقصد است:
اول: در حج خود آن حضرت، بدان که آن جناب هشت نوع حج نمود:
نوع اول آن که بیست و پنج مرتبه حج کرد پیاده، بعضی با امام حسن (علیه السلام)، و بعضی بعد از او (بحار 44 / 193- مناقب 3 / 224)، و در بعض حج ها امیر حاج سعد بن ابی وقاص بود، و چون قافله حجاج در بین راه عبور نمودند به ایشان درحالتی که پیاده راه می رفتند، تمام حجاج با امیر پیاده شدند، و با ایشان رفتند، پس سعد به خدمت ایشان آمد، و عرض کرد پیاده بودن به مردم زحمت می دهد، و سواری هم با پیاده بودن شما دشوار است، خوب است که سوار شوی، تا مردم سوار شوند، و راحله ایشان حاضر بود، پیشاپیش می بردند، ایشان راضی نشدند، و فرمودند: که ما بر خود لازم کرده ایم، که پیاده به حج رویم، و سوار نشویم، و لکن از میان قافله به کنار می رویم تا برایشان سواری دشوار نباشد، پس از راه به کناری رفتند و حجاج سوار شدند. (بحار 43 / 276 _ ارشاد مفید 2 / 132- مناقب ابن شهر آشوب 3 / 168).
نوع دوم حج قلبی باطنی بسی روحانی بود، یعنی حقیقت اعمال حج، که این اعمال ظاهریه عناوین و دلایل آنها است، چون که از برای احرام یک معنی قلبی است، و همچنین از برای کندن جامه و پوشیدن جامه احرام، و لبیک گفتن، و طواف، و سعی، و وقوف، ونحر، و حلق، و رمی جمرات، و بیتوته منی، روح و باطن و حقیقتی است، که این صورتها به جهت آن حقیقت مقرر شده، و تفصیلش در روایات اسرار حج مبین است (بحار12 / 108- 110 _ علل الشرایع صفحه 400 _ 460)، و حسین جمع نمود باطل همه اعمال، و حقیقت تمام مناسک، و بواطن جمیع ظواهر، و روح اشباح این اعمال، و حقایق صور آنها را در عبادت خود، که به آن امتثال نمود خطابی را که نسبت به آن جناب وارد شده بود، چنانکه بر شخص عارف بصیر مخفی نیست، زیرا که روح ارارده حج و مناسک آن مجملا مجرد نمودن قلب است، و وداع نمودن با دنیا، و اهل دنیا، و تسلیم نمودن قضا، و ترک علایق، حتی لباس بدن، و گشودن هر عقده با احرام، و ایستادن به درگاهی بعد از درگاهی، و طلب اذن نمودن، و سعی کردن در خدمت مولا، و دویدن به سوی خدمات، و دفع دشمنان، و پناه بردن به آستان آقا، و امتثال آنها، و از آن جناب صادر شد تمام این حقایق، او است کسی که واقع گردید از او حقیقت حج حقیقی صریحا نه اشاره، مانند مناسک حج پس مصور نمود مشار الیه اعمال را، و موجود ساخت درخارج.
نوع سوم حجی است، که مکرر به آن احرام بست، و محل گردید، اول احرام بست از برای تمتع، و چون دانست که اگر آن را تمام کند، به حیله او را در حرم خدا می کشند، پس عدول نمود به عمره مفرده، و مناسک آن را به جای آورد، و محل شد (بحار 44 / 363- 364 _ ارشاد مفید 2 / 68 _ لهوف صفحه 27)، پس احرام بست به حج دیگر، و این احلال و احرام از خصایص آن حضرت است، و بیانش آن است که چون آن چناب محل گردید از حجی که منادی به سوی او حضرت خلیل الله بود، در وقتی که ندا نمود عباد الله را که بشتابید به سوی حج، پس جواب داند او را اشخاصی که در اصلاب بودند، محرم گردید به حجی که منادی به سوی آن، خداوند جلیل بود در وقتی که پیش از خلقت آسمانها و زمینها او را ندا نمود که ای حسین بفروش خود را در راه خدا (بحار 36 / 192- امالی صدوق مجلس 63 صفحه 328 « کافی 1 / 280»)، و محل گردید از حجی که میقاتش مسجد شجره بود، و محرم شد به حجی که میقاتش شجره مبارکه است، که ندای: لا اله الا انا از آن به گوش موسی رسید (سوره طه: آیه 14)، محل شد از حجی که از احکام آن است، کندن جامه دوخته، و پوشیدن دو جامه سفید، و محرم شد به حجی که احرامش کندن جمیع لباسها است، و پوشیدن دو جامه یکی از خون و دیگری از غبار صحرا، محل شد از حجی که از جمله تروک احرامش ترک خضاب ریش و دست و پا است به حنا، و محرم شد به حجی که از جمله افعالش خضاب صورت و ریش و سر و تمام اعضاء است به خون (بحار 45 / 55 _ لهوف صفحه 54) محل شد از حجی که باید در حال سیر درسایه نباشد، و محرم شد به حجی که در آن ترک سایه نمود د رحال سیر و وقوف و نوم، محل شد از حجی که احرامش سر برهنه کردن است، و محرم شد به حجی که احرامش سر بریدن است، محل شد از حجی که از جمله اعمالش اطعام طیور حرم است به گندم یا جو، و محرم شد به حجی که در آن حبه فؤاد را طعام طیور حرم نمود، محل شد از حجی که در آن باید ترک نمود کافور را، محرم شد به حجی که در آن ترک نمود سدر و کافور را، بلکه آب قراح را نیز، محل شد از حجی که اکثر عابدین آن را به جا آورده اند از زمان پیش از آدم به سی هزار سال، و محرم شد به حجی که غیر از آن جناب چنان حجی نکرد، ومحل شد از حج اصغر، و محرم شد به حج اکبر، محل شد از حج ظاهری، و محرم شد به حج ظاهری وباطنی، محل شد از حجی که بسیاری از مردم، مستطیع به سوی آن هستند، و محرم شد به حجی که احدی غیر از آن جناب را استطاعت آن نیست، محل شد از حجی که خداوند به آن امر نموده است در قرآن که بر زبان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گردیده از برای همه جن، و انس، و محرم شد به حجی که خداوند امر نمود به آن در رساله مخصوص به آن جناب، که در صحیفه مهر شده بود به مهر طلا، که آتش به آن نرسیده، و آن یک صحیفه بود از دوازده صحیفه ای که جبرئیل به خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) آورده، و آن رساله این بود، که ای حسین (علیه السلام) بفروش خود را در راه خدا، و بیرون رو با جماعتی که از برای ایشان شهادت نیست مگربا تو، و جهاد نما تا کشته شوی، محل شد از حجی که مؤذن آن ابراهیم خلیل بود به امر خدا، ومحرم شد به حجی که مؤذن آن حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در وقتی که آمد به نزد قبرش از برای وداع، و شکایت حال خود نمود، پس خواب، او را در ربود، و جد خود را در خواب دید، که او را در بر گرفت، و پیشانی او را بوسید، و امر نمود او را به خروج به سوی شهادت، و خبر داد او را به آنچه بر او وارد می شود از مصائب. (بحار 44 / 313 _ امالی صدوق مجلس30 صفحه 130).
بلکه در بیداری او را ایضا امر کرد در مدینه زمانی که جابر به آن جناب عرض کرد، که بهتر آن است که با بنی امیه مصالحه کنی، حضرت فرمود: [نظر کن، گفت] نظر کردم دیدم رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) خدا و امیرالمومنین علی مرتضی (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) را که به او می گویند به این مضمون که: ای جابر شک مکن در امر حسین (علیه السلام) که او هر چه می کند امر خداست(شرح شافیه ابی فراس صفحه 132- ناسخ التواریخ 4 / 13)، محل گردید از حجی که یک حج بود، و بعد از فراغ از مناسکش شخص محل می شود، و محرم شد به حجی که مرکب بود از پنج حج، و هر چند از مناسک یکی فارغ می شد، واز آن محل می گردید، محرم به دیگری می شد.
تلبیه گفتن حضرت امام حسین علیه السلام مانند تلبیه کلیم الله
و بیان اجمالیش، آن است که آن جناب محرم گردید از میقات مدینه، و تلبیه گفت مانند کلیم الله در وقتی که از فرعون فرار نمود و تلاوت نمود این آیه را: «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین»: [ترسان و نگران از آن بیرون آمد و گفت: پروردگارا! مرا از قوم ستمگر نجات ده]، در وقت خروج از مدینه(بحار44/332- ارشاد مفید 2/33- سوره قصص آیه 21) [و] تلاوت نمود این آیه را: «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی أن یهدینی سواء السبیل»: [هنگامی که به طرف مدین روی نمود گفت: امید است که پروردگارم مرا به سوی راه راست هدایت فرماید]، در وقت فرمود به مکه (بحار 44 / 332 _ ارشاد مفید _ 2 / 33 سوره قصص آیه 22)، چون از مناسک [آن] فارغ گردید و محل شد از آن، محرم شد به حج حضرت خلیل که می گفت: « انی ذاهب إلی ربی سیهدین»: [من به سوی پروردگارم می روم، زود است که مرا هدایت کند] (سوره صافات آیه 99).
پس از برای آن تلبیه گفت، و چون از مناسک آن فارغ شد، محرم شد از خیمه ها، و تلبیه گفت به حجی که مخصوص خودش و اهل بییتش بود، و چون از آن فارغ شد، محرم شد از موقف و مرکزش در میدان حرب (بحار 45 / 50 _ لهوف صفحه 51)، و چون از آن فارغ گردید، محرم شد از قتلگاه و تلبیه گفت به حج مخصوصی بعد از جدا شدن روح ازجسد مبارکش، و از برای هر یک از این حجها مؤذن مخصوصی بود، که اذان گفت در آن حج، به اذان دعوت از برای امتثال امر خاصی که به آن جناب تعلق یافته بود، و در آن صحیفه مختصه به خودش ثبت گردیده بود.
و بیانش آن است که اولا شنید اذان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را در حج اولش که از قبر رسول احرام به آن بست، پس تلبیه گفت واز مدینه بیرون آمد، و چون از مناسک فارغ شد، در مکه اذان دوم را شنید، پس تلبیه گفت و احرام بست، و از مناسک آن فارغ شد عصر روز تاسوعا، پس اذان سوم رادر پیش روی خیمه ها شنید از برای حج سوم که سخت تر بود، و از مناسک آن ظهر روز عاشورا فارغ شد، پس شنید اذان چهارم را از برای حج اکبر، یعنی خطاب: «قاتل حتی تقتل» یعنی: جنگ کن تا کشته شوی، و مؤذن آن علی اکبر بود از زبان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمی 2 / 31)، پس تلبیه گفت، و از موقف احرام بست، و از مناسک آن فارغ شد در وقتی که با سر بریده بر روی خاک افتاد، پس شنید اذان پنجم را از برای حج پنجم، ومنادی بدون واسطه خداوند متعال بود، پس تلبیه فرمود از برای آن در آن نشأه و حج کرد آن حجی را که مخصوص بود به او.
بیعت گرفتن برای فرعون این امت!
و بیان تفصیلی این حجها آن است که خواستند از آن جناب بیعت بگیرند از برای فرعون این امت یزید بن معاویه، فرار کرد از مدینه، و دست از وطن برداشت، و با ترس و بیم روانه مکه شد، پس تلبیه گفت به ترک بیعت، و اظهار مخالفت، با قلت ناصر، و علم به اینکه کسی یاری او نخواهد کرد، پس احرام بست ازبرای مخالفت و مقاتلت و ترک تقیه و آمد به سوی مکه، و دعوت می نمود مردم را به سوی حج و جهاد با بنی امیه، و چون از اعمال این حج فارغ شد، محرم شد به حج خلیل، و احرام بست از برای آن در میقات مکه در روز عرفه به حج قران، و هدی آن مسلم بن عقیل بود، و اشعارش کشته شدن مسلم بود در آن روز، چون مشعر بود به مصائب حسین (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیتش، و مؤذن این حج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود درخواب، که به آن حضرت فرمود در مکه: بیرون روای حسین (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیتش، و مؤذن این حج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود درخواب، که به آن حضرت فرمود در مکه: بیرون روای حسین (علیه السلام) زیرا که خدا خواسته تو را کشته ببیند، و زنان را همراه ببر، که خدا خواسته ایشان را اسیر ببیند، پس تلبیه گفت و عرض کرد لبیک، می روم، خودم، و اولاد، و برادران، و بنی اعمام، و خواص صحابه را از برای کشته شدن در راه تو بیرون می برم، زنان و خواهران و دختران را از برای اسیری در راه تو، لبیک اطاعت می کنم امر تو را، که فرمودی: بیرون رو با جماعتی که از برای ایشان شهادتی نیست مگر با تو، پس احرام بست از محلی که از برای همه کس از بنی آدم و طیور و وحوش و اشجار و نباتات و کفار و مشرکین مأمن بود، و از برای آن جناب مأمن نبود، و احرام بست از امنیت، و هر کس در بیداری به آن جناب می رسید او را می ترسانید، ومی گفت: کجا می روی؟ که پیش رویت به غیر از شمشیر چیزی نیست، بلکه هاتف غیب در هر منزل ندا به کشتن او می داد، چنانکه در منزل خزیمه خواهرش زینب شنید، که در نصف شب هاتفی ندا می دهد به چند شعر، که مضمونش آن است که این جماعت را اجلشان می کشاند، پس نقل از برای برادرش کرد، فرمود: خواهر هر چه مقدر شده است خواهد شد. (بحار 44 / 272 _ مقتل خوارزمی 1 / 225).
در خواب هم خوف از برایش حاصل می شد
و در خواب هم خوف از برایش حاصل می شد، حتی اینکه روزی از خواب بیدار شد و گریست، فرزندش علی عرض کرد از برای چه گریه می کنی ای پدر؟ فرمود: در خواب دیدم که شخصی می گفت: این جماعت می روند، و اجل ایشان را می کشد، عرض کرد: ای پدر مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا، بلکه ما بر حقیم به حق آن کسی که بازگشت خلایق به سوی اوست، عرض کرد: پس باکی از مردن نداریم (بحار 44 / 379 _ ارشاد مفید 2 / 84)، و احرام بست از امید یاری خلق، اگر چه هر چند گاهی طلب یاری می نمود، به جهت اتمام حجت بود، و احرام بست از امید زندگانی چنانکه به عمر و بن [لوذان] فرمود در وقتی که آن حضرت را ترسانید از مخالفت بنی امیه، فرمودند، بر من مخفی نیست، والله مرا نخواهند گذاشت مگر اینکه این دل خون شده را بیرون آورند (بحار 44 / 375 _ ارشاد مفید 2 / 77-78 _ مقتل خوارزمی 2 / 226)، پس شروع نمود در مناسک این حج، و احرام بست از جمیع اماکن و بلاد، و سعی نمود به سوی صفای کربلا، و رحل خود را در آن جا گذاشت از برای وقوف، پس احرام بست از طعام و از آب، و شروع نمود در تمام مناسک آن، که بیرون رفتن به سوی جهاد بود، با جماعتی که مأمور بود که ایشان را با خود ببرد، و میثاق از ایشان بگیرد، و چون از اعمال این حج فارغ شد، صدای اذان سوم بلند شد از برای حج سوم، و میقات آن خیمه ها بود، ومنادی رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا و حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) و امام حسن (علیه السلام) و با ایشان بود ملکی در دست داش شیشه سبزی از زمرد سبزتر، و وقت آن عصر تاسوعا بود در وقتی که آن جناب سر به زانو گذاشته بود، اندکی خواب بر او غلبه نمود (بحار 44 / 391 _ ارشاد مفید2 / 92 _ لهوف صفحه 39) و اذانش کلام پیغمبر خدا بود، که فرمود: ای پسر من توئی شهید آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، و تمام اهل آسمانها به قدوم تو مستبشرند، زود باش که باید فردا شب افطار تو در نزد من باشد، و اینک ملکی است از آسمانها نازل گردیده است، که خون تو را در این شیشه سبز ظبط نماید، پس آن جناب اظهار خوشحالی نمود، و لبیک گفت و احرام بست به این حج. (بحار 45 / 3 _ مقتل الخوارزمی 1 / 252).
لکن چون خواهرش مطلع گردید بر این تلبیه و اذان، و تسلیم برادرش از برای موت در شب [عاشورا]، سر خود را برهنه نمود، و پای برهنه به طرف برادر دوید، و لطمه بر صورت زد، و فریاد زد ای برادر کاش مرده بودم، این کلام کسی است که یقین به کشته شدن داشته باشد، فرمود: بلی خواهر چنین است، یعنی من تسلیم کرده ام، و علاجی ندارم، و تمام اسباب خلاص منقطع گردیده، عرض کرد این بیشتر دل را به درد می آورد، که تو را بیچاره ببینم، پس دست انداخت، و گریبان خودرا چاک نمود، و صیحه زد، و بی هوش شد، و بر زمین افتاد، حضرت به بالینش نشست، و آب بر صورتش پاشید تا به حال آمد، پس او را موعظه کرد، و تسلی داد. (بحار 45 / 2 – ارشاد مفید 2 / 96).
خدایا توئی خدای بی شریک
پس مشغول شد به مناسک این حج، ودر آن طواف خانه محبت الهی و نماز و تلاوت قرآن بود، و آن را طواف وداع قرار داد، پس هدی خود را پیش فرستاد، و قربانی خود را تقدیم کرد، نه ازشتر و گوسفند، بلکه از اصفیاء و دوستان، و کسی که افضل بود از اسماعیل در خلق، و خلق و منطق، و کسانی که نور چشم، وقوت پشت او بودند، همه را قربانی و هدی فرستاد، پس مشغول سعی شد، و بیشتر از هفتاد مرتبه از خیمه گاه آمد تا به قتلگاه، و برگشت، و در بعض از آنها هروله می نمود، مانند حاجیان، و چون از این حج فارغ گردید، صدای اذان چهارم بلند شد، و منادی آن شبیه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جناب علی اکبر بود، که از زبان جدش به والدش پیغام آورد در امر به حج که آمر به او خداوند متعال است، که فرمود: «ای حسین جهاد کن تا کشته شوی»، و آن حج اکبر بود که مؤذن علی اکبر بود وقتی که در میدان افتاد پس فریاد کرد: ای پدر اینک جدم رسول خدا می فرماید به تو: «العجل، العجل» : [بشتاب، بشتاب] (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمی 2 / 31)، و وقت آن ظهر عاشورا بود، پس لبیک گفت درمیقات آن که مرکز میدان بود، وعرض کرد که: خدایا پیش فرستادم اولاد وبرادران و بنی اعمام را، و هیچ یک ازایشان برای من نماند، و وداع نمود زنان و دختران و خواهران را، و عرض کرد: لبیک خدایا، گذاشتم در عقب خود زنان و دختران تشنه حیران را (بحار 45 / 46-47 _ منتخب طریحی 2 / 132- 134_ مقتل خوارزمی 2 / 32)، پس در بر کرد جامه احرام را که لباس کهنه پاره پاره بود (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53)، و بر اسب سوار شد، و ایستاد، در موقف عجیبی که احدی چنین وقوف به عمل نیاورده است در راه خدا، نه در عرفات، و نه در مشعر، و نه در میدان مبارزت، و تلبیه گفت که: خدایا توئی خدای بی شریک، اینک من با تن تنها به سوی تو آمدم، واحرام بسته است قلب من به ترک جمیع علایق، پس نه از غربت خود کربتی، و نه از وحدت خود وحشتی دارم، و نه قتل اولاد جگرم را ضعیف نموده ، و نه اضطرار عیال حالم را تغییر داده، و نه از قتل رجالم باکی، و نه از کثرت دشمنانم بیمی، و نه از شدت بلایم خوفی، و از این جهت در کمال طمأنینه و سکون بود، و رخسارش می درخشید، به نحوی که بعض دشمنانش ملتفت گشته و تعجب می نمودند. (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53).
باز عرض کرد: لبیک احرام بسته است سرم ازاتصال پیکرم، و بدنم از ایستادن بر سرپا، و دستم از گرفتن چیزی، و کبدم از آب، و جسدم ازسلامتی به قدر سر موئی، ومویم از خضاب زینت، و اعضایم از اتصال، و گوشتم از اتصال به استخوان، واستخوانم از ترکیب، و قلبم از استقرار، و از بقاء صورتش، وخون قلبم از ماندن در آن، ورگهایم از تعلق بسر، و وتینم از وصل به گردن، پس طواف نمود بیت الله را، وسعی نمود، پس وقوف نمود درمرکز خود چنان وقوفی که احدی ازعباد الله نکرد، پس از برای او بود حقیقت عرفه و مشعر، پس رمی جمرات نمود، به حملات ثلاثش که تفصیل آن درباب شهادتش مذکور است، پس آمد به منی نه از برای تراشیدن سر و ذبح هدی، یا نحوآن، بلکه از برای بریدن سر، و قربان نمودن نفس به ذبح و نحر، و بیتوته را سه شب به انجام رسانید از ایام تشریق، و بعد از اتمام مناسک این حج، ومحل شدن از آن، متحقق شد نداء ازمعدن عظمت و کبریا به سوی حج اعظم، که قسم پنجم بود از حجهای آن جناب، که احدی از متقدمین و متأخرین را چنین حجی میسر نشده، و اذان این حج از جانب خداوند متعال بدون واسطه بود، یعنی خطاب: «یا أیتها النفس المطمئنه ارجعی إلی ربک راضیه مرضیه»: [ای نفس آرام! خشنود و خشنود شده به سوی پروردگارت باز گرد] (سوره ی فجر، آیه ی 27-28)، و مخاطب حسین (علیه السلام) است به مقتضای روایت (بحار 44 / 218-219 _ تفسیر قمی 2 / 422 _ تأویل الآیات الظاهره صفحه 769)، و آن جناب است نفس مطمئنه، و وقت احرام این حج، عصر عاشورا بود بعد از مفارقت روح از جسد شریفش، و میقاتش قتلگاه بود، و اعمال این حج تلبیه بود از برای دعوت الهی، نه مانند تلبیه دیگران، بلکه تلبیه مخصوصی بود، که از آن تعبیر شده است به عبارت راضیه مرضیه، زیرا که آن جناب با وجود آن مصائب عظیمه نفسش مفارقت نمود ازجسد به طریق رضا، نه به طریق صبر، بلکه با نهایت رضا، حتی اینکه در آیه شریفه صفت راضیه را مقدم داشته است بر مرضیه، واز آن نکته دقیقی مکشوف میشود بعد ازتأمل، پس بعد از تلبیه سلاح خود را انداخت، پس جامه ها را انداخت، حتی جامه احرامی که در حج سابق پوشیده بود، بلی دو جامه دیگر پوشید، که از بادهای صحرا، و خون شریفش بافته گردیده بود (بحار 45 / 107- لهوف صفحه 63)، پس ترک نمود زینت ها را، حتی انگشتر (بحار 45 / 58 _ لهوف صفحه 56) پس برهنه نمود سر مبارک، و به همین برهنگی باقی گذاشت تا بعد از موتش مانند محرم، پس از بدن جدا نمود، پس در آفتاب بدون سایه، پس سه شب بیتوته نمود، پس ترک کرد عیال و اولاد، و تمام انس را، پس به روح مبارک طواف کرد به خانه ای که احدی قبل از آن جناب طواف نکرده، یعنی بیت المعمور، پس سعی نمود به سر منورش از صفای کربلا به سوی کوفه، و از کوفه به شام، واز شام به مدینه، و از آن جا به آسمان، و از آن جا به صفای کربلا، پس ذکر خدا کرد به تلاوت قرآن در چندین موضع. (بحار 45 / 304- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 218- ارشاد مفید 2 / 122).
پس احرام بست از برای سر انورش، نه از سایه تنها، بلکه از گذاشتن بر زمین هم، زیرا که گاهی بر نیزه بود (بحار 45 / 115- منتخب طریحی 2 / 148)، و گاهی بر درخت (بحار 45 / 304 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 218)، و گاهی بر دروازه ی دمشق (بحار 45 / 136- مقتل خوارزمی 2 / 63) و گاهی بر در خانه ی یزید (بحار 45 / 143- مقتل خوارزمی 2 / 74 _ کامل بهائی2 / 179) بلی در این حج احرام ازخضاب نداشت، بلکه احرامش به خضاب بدن بود به چندین خضاب، و خضاب محاسنش به خضابی، و صورتش به خضابی، و سرش به خضابی، و از آن محل نگردیده بلکه فرمود: به همین حالت ملاقات خدا خواهم نمود. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 54 – مقتل خوارزمی 2 / 34).
و مقصودش ملاقات محشری بود، زیرا که آن جناب محشور می شود در حالتی که بدنش خون آلود است، وخون از رگهای گردنش جاری است. (بحار 43 / 226 _ تفسیر فرات کوفی صفحه 172_ سوره ی طور).
و همچنین دراین احرام اجتناب ننمود از صید وحوش و طیور، بلکه همه وحوش را صید نمود، و قید کرد، و تمام شب تا صبح گردنها را کشیده بودند به سوی آن جسد شریف، و بر او نوحه وگریه می نمودند (بحار 45 / 205- کامل الزیارات باب 97 صفحه 291 و باب 26 صفحه 79)، و طیور را نیز صید کرد که بر جسد انورش می افتادند، و بالهای خود را به خون منورش آلوده نموده به اطراف می بردند. (بحار 45 / 191 _ منتخب طریحی 1 / 61).
خاتمه چون محقق شد اختصاص حضرت امام حسین (علیه السلام) به حج، خصوصاً این حج آخری که عبادت نشده است خداوند به مانند آن، پس عچبی نیست که قرار دهد خدا اجر زیارت آن جناب را معادل حج و عمره، زیرا که اجر مزور (امام حسین علیه السلام) است به سبب این حج خاصی که بجا آورد، و تعجبی نیست از مضاعف بودنش به حسب خصوصیات زیارت، تا اینکه برسد به صد هزار، و هزار هزار، تا اینکه به هر قدمی یا گامی این مقدار، و عجب نیست که به زائر عطا شود اجر حج کردن با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا، یا با امام عصر عجل الله فرجه الشریف، و از مضاعف بودنش، و ایضاً عجب نیست که عطا شود به زائر اجر نود حج پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زیرا که همه اینها اجر حسین (علیه السلام) است لا غیر.
مقصد دوم: در حاجیان مخصوص به آن حضرت را ملائکه و انبیاء و سایر خلق از رجال و نساء. اما رجال پس اول ایشان حضرت ختمی مآب بود که به قصد آن جناب آمد، و حج نمود به مناسک مخصوصه.
شهداء اصحاب حاجیان حقیقی
و بعد شهداء اصحاب بودند که از برای آن حضرت حج کردند در حقیقت، و احرام بستند از هر عادتی، و از زنان، و اولاد، و اموال و زندگی، و در منای او بیتوته نمودند سه شب، و لباسها را کندند، و بدون کفن دفن شدند، و سایه را ترک نمودند در حال سیر، بلکه در حال وقوف نیز. (بحار 45 / 62 _ مقتل خوارزمی 2 / 39).
و نیز کیفیت حج ایشان مختلف بود به اختلاف مناسکش، پس به دور آن بیت الله حقیقی طواف نمودند، و سعی کردند در زیارتش، و وقوف کردند در خدمتش، و با آن جناب نماز کردند (بحار 45 / 21_ مقتل خوارزمی 2 / 17_ ارشاد مفید 2 / 109)، و نیت ایشان در این مناسک در مقام خلوص و تقرب فایق بود بر نیات سایر حجاج، و سایر شهداء، بلکه از برای ایشان حالتی عارض شد هنگامی که مشاهده کردند غریبی و بی کسی آن حضرت را، و حالت عیال و اطفالش که از خود فانی شدند، و بی اختیار خویشتن را به دم تیغ و تیر دادند. (بحار 45 / 29 _ مقتل خوارزمی2 / 29).
و اعمال ومناسک ایشان مختلف بود، پس بعضی احرام بستند، و متمکن نشدند از اتمام حج، مانند اشخاصی که در
اول روز عاشورا شهید گشتند (بحار 45 / 12- مقتل خوارزمی 2 / 9- لهوف صفحه 44)، و بعضی اختصار نمودند بر تقبیل آستانه اش، چون حربن یزید ریاحی (بحار 45 / 10- 11- ارشاد مفید 2 / 102)، و بعضی اکتفا کردند بعد از احرام به طواف آن بیت حقیقی مانند سعید بن عبد الله حنفی، که بدن خود را هدف تیرها نمود در اطراف آن جناب تا کشته گردید (بحار 45 / 21 _ مقتل خوارزمی 2 / 17)، و بعضی طواف و سعی وقوف بجای آوردند، و بعضی نماز طواف بیت را با بیت و نزد بیت کردند، واز برای بعضی ایشان خصوصیتی بود در وقت استلام ارکان این بیت حقیقی، هنگام طوافش، و بعضی از ایشان را بیت استلام نمود، و ارکان او را بوسید مانند غلام ترکی (بحار 45 / 30 _ مقتل خوارزمی 2 / 24)، ولکن بیتوته ایام تشریق در منی از همه ایشان محقق شد.
مادر وهب و زوجه وهب از زنان در گرد بیت الله حقیقی
و اما زنانی که با این بیت الله حقیقی حج نمودند، پس یکی مادر وهب بود، که از نصرانیت تازه به اسلام داخل شده بود، احرام بست ازبرای حج این بیت معظم، و وقوف نمود به مشعر شعور، و دانست که یاری حسین (علیه السلام) و امر به یاریش واجب است، و این که بیت الله است، که باید هدی به سوی او آورند، پس هدیه خود را تقدیم نمود، یعنی آمد نزد فرزندش وهب، و گفت: ای پسر برخیز یاری نما فرزند رسول خدا را، عرض کرد: چنین خواهم کرد ای مادر، و کوتاهی نمی کنم، پس به سوی جهاد رفت، و رجز خواند، و هفده نفر سوار و دوازده نفر پیاده را به قتل آورد، پس برگشت به نزد مادر و زوجه اش، و گفت: ای مادر از من راضی شدی؟ گفت: نه مگر اینکه کشته شوی پیش روی فرزند رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا، تا اینکه شفیع تو درروز قیامت شود، پس یزگرد ای پسر به سوی قتال، و بعد از کشته شدن هدیه اش، رمی جمرات نمود به سوی اعداء که احدی چنین رمی نکرده است. (بحار 45 / 16-17 _ مقتل خوارزمی 2 / 12-13 (با اختلاف مختصری در مصادر).
دیگر زوجه وهب بود، که او در اول، این بیت معظم را نمی شناخت و احرام از برای آن نبسته بود، بلکه شوهرش را منع نمود، و گفت: مرا به مرگ خود مبتلا مکن ومادرش گفت: زنهار، گوش به حرف این زن مکن، و لکن بعد حالتی مشاهده نمود در آن جناب، که احرام بست، و ندا داد شوهرش را که جهاد کن در پیش روی پاکان، و طواف نمود دور بیت الله، هروله نمود به سوی میدان، تا اینکه غلام شمر لعین او را به قتل آورد، و در منی بیتوته نمود سه شب، ولی معلوم نیست که سر او را از بدن جدا نمودند، و با خود بردند یا نه. (بحار جلد 45، صفحه های 16و 17 مقتل خوارزمی جلد 2 / 12-13 (با اختلافی درمصادر).
و دیگر زنی بود که شوهرش در آن روز کشته شده بود، پس پسرش را به میدان فرستاد، حضرت فرمود: این پسر، پدرش در معرکه کشته شده، او را برگردانید، شاید مادرش کراهت داشته باشد، پس آن پسر عرض کرد: ای آقا مادرم مرا امر نمود، و گفت: برخیز ای پسر پیش روی فرزند رسول خدا جنگ کن، پس آن به عنوان هدی و قربانی تقدیم نمود، پس چون کشته شد، سرش را جدا کردند، به نزد مادرش انداختند، آنرا گرفت، و بوسید، پس به سوی ایشان انداخت. (بحار 45 / 27-28 _ مقتل خوارزمی 2 / 21-22).
و دیگر آن زنی بود که حقیقت حج حسینی از او محقق شد، به نحوی که از احدی محقق نشد، و نمی شود، آن مکرمه حضرت زینب خاتون سلام الله علیها بود، و شرح کیفیت آن حج، و مناسک آن واحرامش را مقام دیگر باید.
منبع: پایگاه شعائر