اسوه‏ هاى تربیتى و اخلاقى و کرامات در نهضت‏ حسینى

اسوه‏ هاى تربیتى و اخلاقى و کرامات در نهضت‏ حسینى

نویسنده: سید حسن مدرسى ، محمد عطایی
ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینى آسمانى است و فرامین آن خدایى و پیام آن با پیام فطرت سازگار است. در این مکتب است که ارزشهایى نظیر شهادت و جهاد معنى مى‌دهد و شهید قداست و ظمت‌خاصى مى‌یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین‌تر از عسل مى‌گردد. و به کوشش‌کنندگان راه حق مژده هدایت داده مى‌شود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ارج مى‌یابند و شایسته‌ترین خویهاى آسمانى: ایثار، بیداردلى، ثبات بر طریق حق، فداکارى، مروت، وظیفه‌شناسى تجلى مى‌نماید. نظر به این که در این مقال سخن از اسوه‌هاى تربیتى و اخلاقى است. نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف مى‌کنیم سپس به معرفى مظاهر و نمونه‌هاى تربیت و اخلاق در نهضت‌حسینى مى‌پردازیم:
تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهاى مثبت و کاهش استعدادهاى منفى و ایجاد هماهنگى لازم بین آنها.
«اخلاق جایگزینى عادتهاى شایسته به جاى ناشایسته است عادتهایى که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است‌» (1) اخلاق بخشى از حکمت عملى است که در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست‌برنامه‌ریزى شود و چنین اخلاقى را کتاب و سنت مى‌سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پیدا مى‌کند.» (2)
در زندگى امامان شواهد بسیارى داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد مى‌دادند «خود نیز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نیمه‌شب، دست‌به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است‌خوراک و وسیله زندگى براى بینوایان حمل مى‌کرده‌اند.» (3) و پیروان خود را عملا تعلیم مى‌داده‌اند. خاندان ولایت و یاران باوفاى حسین‌علیه‌السلام در قضیه کربلا نیز همان‌طور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجراى احکام عبادى و تربیتى نیز بهترین سرمشق به‌شمار مى‌آمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنیدن نیست‌بلکه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه‌اى عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.
نهضت عاشورا هنگامى آغاز شد که مردم کوفه از ناروایى‌ها، نامردمى‌ها و خودسرى‌هاى دستگاه بنى‌امیه به ستوه آمده بودند و حمایت‌خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با این که بى‌وفایى و سست‌عنصرى مردم عصر خلافت پدر و امامت‌برادر خود را تجربه کرده بود، اما «وى براى تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهى امر به معروف و نهى از منکر، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه‌اى روانه کوفه کرد.» (5)

مسلم سفیر امام حسین‌علیه‌السلام
مسلم مؤمنى است که در قبال مولایش براى خود تعهداتى قایل است و ماموریت‌خود را یک تکلیف شرعى تلقى مى‌کند و آن را با عشق مى‌پذیرد و روانه کوفه مى‌شود به محض ورود، شیعیان دسته‌دسته با وى بیعت کردند. مسلم، مسلمانى پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت‌براى این نام برازندگى داشت; آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر مى‌شمرد و در دیندارى او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانى را نهى کرده بود، وى بهترین فرصت را براى قتل ابن‌زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و «نخواست که به خاطر سلامت‌ خود و پیروزى در ماموریتى که به عهده داشت‌حکمى از احکام دین را نقض کند.» وى با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین‌علیه‌السلام تعلیم داد.
مسلم پس از مرگ «شریک‌» به خانه «هانى‌» رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین‌علیه‌السلام بود وقتى ابن‌زیاد از ورود مسلم به خانه «هانى‌» آگاهى یافت، «هانى‌» را احضار کرد و به او گفت تا مسلم را تسلیم نکنى رها نخواهى شد. تسلیم کردن مسلم براى شیخى سرشناس و محترم غیرممکن بود. وى هرگز نمى‌توانست مهمان خود را به دشمن تسلیم کند. «پس از گفتگوهاى بسیار… ابن زیاد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى کرد. خبر به قبیله مذحج رسید آنان قصر را محاصره کردند. ابن‌زیاد بسیار ترسید به شریح قاضى گفت‌برو «هانى‌» را ببین که زنده است و به مردم بگو. شریح او را خون‌آلوده دید و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دین به دنیا فروخته فرصتى دیگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» (7) هانى یک مؤمن واقعى بود و به هیچ قیمتى حاضر نبود تغییر جهت دهد، و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه براى دستگیرى مسلم نیرو فرستاد.

دلاوریها و کظم غیظ مسلم
«مسلم در خانه «طوعه‌» بود وى در چنین شرایطى وظیفه داشت که نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشیر کشیده تاخت و آنان را از خانه «طوعه‌» بیرون ریخت و پس از دلاوریهاى زیاد… [با تامین دادن محمد اشعث] دست از مقاومت‌برداشت. «مسلم را به قصر آوردند… ابن‌زیاد براى این که احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگیزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى که در مدینه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زیاد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى کسى است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بى‌گناهان و دستگیرى و شکنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باکى ندارد… وى پس از این که در برابر هر تهمتى و بى‌شرمیى پاسخى مستدل مى‌شنود و شکست مى‌خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مى‌کند…» (8) و دستور قتل وى را مى‌دهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصیت مى‌پردازد و عملا آن را به پیروان حسین‌علیه‌السلام تعلیم مى‌دهد.

وصیتنامه مسلم
وصیت در اسلام امرى مستحب و مقبول است و براى وصى پاداش اخروى منظور شده و پذیرفتن وصایت نیز ستوده شده است. مسلم مقید است که این سنت را به جاى آورد. وقتى حاضران در مجلس را از تصمیم خود باخبر ساخت. «از میان آن همه نامردم احدى وصیت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خویشاوندیم بیا وصیت مرا بشنو. وى امتناع کرد اما به اشاره پسر زیاد پذیرفت… مسلم نخست درباره وام خود وصیت کرد و گفت هفتصد درهم در کوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه‌اى به خاک بسپار، سوم این که به حسین‌علیه‌السلام نامه بنویس که به کوفه نیاید.» (9) وصى امین است و موظف است آنچه به وى سپرده مى‌شود بى کم‌وکاست‌بر طبق وصیتنامه عمل کند; اما عمرسعد خیانت کرد همه آنچه شنیده بود با ابن‌زیاد در میان گذاشت و با این کار دنائت، خباثت و سستى ایمان خود را بیشتر از پیش آشکار کرد. مسلم پس از این که تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پایان برد پذیراى شهادت گردید، و به دستور ابن زیاد کشته شد. «ابن زیاد پس از اجراى حکم به قاتل وى گفت: وقتى او را براى کشتن مى‌بردید چه مى‌گفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تکبیر و تسبیح و تهلیل مى‌گفت و استغفار مى‌کرد» (10) ضمن ایفاى نقش، صفات برجسته‌اى از مسلم به ظهور رسید که هر کدام در جاى خود براى پیروان حسین‌علیه‌السلام درسى آموزنده مى‌باشد از آن جمله است: حفظ حرمت‌حکمى از احکام دین، حمیت، دلاورى، فرونشاندن خشم، پایدارى، وفاى به عهد و ذکر حضرت بارى‌تعالى.

بازتاب شهادت مسلم
خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه براى امام حسین‌علیه‌السلام بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد; اما بى‌درنگ هدف خود را دنبال کرد، جمله‌اى گفت که نشان داد، مقصود بالاتر از این است: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب /23) «بعضى از مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق شهید شدند و بعضى دیگر انتظار مى‌کشند که کى نوبت جانبازى آنها برسد. ولى مسلم وظیفه خودش را انجام داد. نوبت ما است‌» (11) حسین‌علیه‌السلام در عصرى است که انحراف، ضعف ایمان، فساد و ناامیدى مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسایان گوشه‌گیرند. «وى به عنوان یک رهبر مسؤول مى‌بیند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک «دین دولتى‌» درمى‌آید… نه مى‌تواند خاموش بنشیند که مسؤولیت جنگیدن با ظلم را دارد… حسین براى این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ‌سرخ خویش سلاحى و چاره‌اى ندارد و براى جهاد جز «بودن خویش‌» هیچ ندارد. آن را برمى‌گیرد و به سمت قتلگاه خویش مى‌آید.» (12) آرى امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمى‌تواند کعبه را در تسخیر بنى‌امیه ببیند و بى‌عدالتى، پلیدى و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند. «در چنین شرایطى [از انجام اعمال حج‌خوددارى مى‌کند] یعنى من اعتراض دارم… وى عدم رضایت‌خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام مى‌کند. یعنى حجى که گرداننده‌اش یزید باشد براى مسلمین فایده‌اى ندارد [این که امام کعبه را ترک کند] و بعد بگوید من براى رضاى خدا رو به جهاد مى‌کنم… یک دنیا معنى داشت. کار کوچکى نبود، ارزش تبلیغاتى داشت، اسلوب، روش و متد کار در این جا به اوج مى‌رسد. سفرى را در پیش مى‌گیرد که همه عقلا… آن را ناموفق پیش‌بینى مى‌کنند». (13) آنان که تنها به مصالح خویش مى‌اندیشند و هر امرى را با میزانهاى مادى مى‌سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه مى‌پنداشتند و به بهانه خیرخواهى و دلسوزى براى انصراف وى از رفتن به عراق تلاش مى‌کردند و نزدیکان نیز به صورتهاى مختلف اظهار نگرانى مى‌کردند. وعده و وعیدهاى حاکم مکه و پیشنهاد امان‌نامه نیز هیچ‌گونه تاثیرى بر جاى نمى‌گذارد و کار به جایى مى‌رسد که حاکم مى‌نویسد: «از خدا مى‌خواهم از تفرقه‌افکنى بپرهیزى، چه بیم دارم کشته شوى… امام پاسخ مى‌دهد: کسى که به پیروى از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکى و نیکوکارى مقید است، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حرکتى را آغاز مى‌کند که از انگیزه‌هاى درونى بسیار توانایى منشا گرفته و با معیارهاى مادى قابل محاسبه نیست. «در عین حال حسین‌علیه‌السلام نظر دوستاران و خیرخواهان را تصدیق مى‌کند. مى‌گوید: خودم مى‌دانم. ایشان مى‌گویند: پس چرا اهل‌بیت را با خودت مى‌برى؟ مى‌گوید: آنها را باید ببرم… در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروى خود دشمن تا قلب حکومت دشمن (شام) فرستاد این خودش تاکتیکى عجیب و کارى فوق‌العاده است همه براى این است که صداها بیشتر به جهان آن روز برسد، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد.» (15) و فساد و پلیدى و انحرافهاى اخلاقى یزیدیان را برملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. «آرى رکت‌حسین‌علیه‌السلام از حجاز و رفتنش به سوى عراق جنبش نیرومندى بود که از انگیزه‌هاى درونى بسیار توانایى منبعث مى‌شد.» (16)

امّا کرامات امام حسین علیه السلام
از جمله کرامتى است که در (( کشف الغمه )) از امّ سلمه (( – رضى اللّه عنه – )) نقل شده است . (17) او مى گوید: شبى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله از نزد ما رفت و غیبتش به درازا کشید و سپس برگشت در حالى که ژولیده مو و غبار آلوده و مشتش بسته بود. گفتم : یا رسول اللّه چرا ژولیده مو غبار آلوده اید؟ فرمود: مرا در این فرصت به محلى از عراق به نام کربلا بردند و در آنجا محل شهادت پسرم حسین و جمعى از فرزندان و اهل بیتم را به من نشان دادند و من پیوسته خونهاى ایشان را جمع آورى مى کردم که اینک در دست من است . و دست مبارکش را برایم باز کرد و فرمود: اینها را بگیر و نگهدار، پس من گرفتم ، دیدم چیزى نظیر خاک قرمز بود، آ را داخل شیشه اى قرار دادم و سر آن را بستم و نگه داشتم وقتى که امام حسین علیه السلام از مکه به قصد عراق بیرون شد، هر روز آن شیشه را بیرون مى آوردم و مى بوییدم و نگاه مى کردم و براى مصائب آن حضرت مى گریستم . چون روز دهم محرم فرا رسید یعنى روزى که امام حسین علیه السلام کشته شد، طرف صبح آن روز شیشه را بیرون آوردم دیدم به حال خود است امّا آخر روز که دوباره برگشتم دیدم خون تازه است . پس در خانه فریاد برآوردم و گریستم و خشمم را فرو خوردم تا مبادا دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و زبان به شماتت بگشایند و آن وقت و آن روز را همچنان به خاطر نگه داشتم تا این که خبر شهادت آن حضرت را آوردند و آنچه دیده بود معلوم شد که راست بوده است .
سالم بن ابى حفصه روایت کرده ، مى گوید: عمر بن سعد حضرت حسین علیه السلام عرض کرد: مردمان نادانى در محیط ما هستند که گمان مى برند من قاتل تو خواهم بود. امام حسین علیه السلام فرمود: آنها نادان نیستند بلکه افراد خردمند و عاقلى هستند. بدان که من به چشم خود مى بینم که تو پس از من جز اندکى از گندم عراق را نخواهى خورد.(18)
یوسف بن عبیده روایت کرده ، مى گوید: از محمّد بن سیرین شنیدم که مى گفت : این شفق سرخ ، در آسمان دیده نمى شد مگر بعد از کشته شدن حسین علیه السلام .(19)
سعد اسکاف نقل کرده ، مى گوید: ابوجعفر محمّد بن على علیه السلام فرمود: ((قاتل یحیى بن زکریا و قاتل حسین بن على علیه السلام زنا زاده بودند، و آسمان سرخ نشد مگر براى این دو تن .))(20)
از سلمى انصارى نقل شده (21) که مى گوید: خدمت امّ سلمه همسر پیامبر صلى اللّه علیه و اله رسیدم ، دیدم گریه مى کند. عرض کردم : چرا گریه مى کنید؟ فرمود: هم اکنون رسول خدا صلى اللّه علیه و اله را در خواب دیدم در حالى که سر و صورتش خاک آلوده بود، عرض کردم : یا رسول اللّه شما را چه شده است ؟ فرمود: چند لحظه پیش شاهد کشته شدن حسین علیه السلام بودم .
از انس نقل شده که مى گوید: سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبیداللّه بن زیاد آوردند. وى آن را میان طشتى نهاد و با چوب دستى به زدن آن پرداخت در حالى که در تحسین آن چیزى مى گفت . انس مى گوید: گفتم : به خدا سوگند بیش از همه به رسول خدا صلى اللّه علیه و اله شباهت دارد، محاسنش با رنگ نیلى خضاب شده بود.(22)
در روایت ترمذى آمده است که ابن زیاد با چوب دستى اش بر بینى آن حضرت مى زد. سپس وى از عماره بن عمیره روایت کرده ، مى گوید: وقتى که عبیداللّه بن زیاد را کشتند و سر او و یارانش را آوردند و در صحن مسجد چیدند، من رسیدم دیدم مردم مى گویند: آمد، آمد! ناگاه مارى را دیدم که از میان سرها بیرون شد آمد تا وارد بینى عبیداللّه شد، مقدارى درنگ کرد سپس بیرون آمد و رفت تا ناپدید شد. پس از مدتى باز گفتند: آمد و این عمل را چند بار تکرار کرد.(23)
در این داستان پندى است براى اهل بینش و یکى از شگفتیهاى مربوط به این خانواده است .

وصیتنامه اباعبدالله الحسین‌علیه‌السلام
امام حسین‌علیه‌السلام در خطبه‌هایى به پایمال شدن قوانین الهى و پیدایى مفاسد اجتماعى تصریح مى‌کند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فریضه الهى امر به معروف و نهى از منکر را در جامعه مى‌خواهد. «وى در وصیتنامه‌اى به محمدبن حنفیه مى‌نویسد: «انى ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدى ارید ان آمر بالمعروف وانهى عن المنکر» در بین راه هر چه خبرهاى مایوس‌کننده‌تر از کوفه مى‌رسید خطبه‌اى داغتر از خطبه قبلى مى‌خواند… از آن جمله است: آیا نمى‌بینید قوانین الهى پایمال مى‌شود؟ آیا نمى‌بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدى نهى نمى‌کند و احدى هم بازنمى‌گردد؟ در چنین شرایطى یک نفر مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقاى پروردگار را در نظر بگیرد» (24) امام زندگى با ستمگران را مایه ملامت و مردن را شهادت در راه حق مى‌بیند و سکوت در برابر حاکم جابر را گناهى نابخشودنى مى‌شمارد… و براى جلوگیرى از نقض و جابجایى احکام الهى و حفظ حرمت‌خون مسلمانان خود را سزاوارتر از دیگر افراد مى‌شناسد. و «مى‌گوید: «وانا احق من غیری‌» و من از تمام افراد دیگر براى این که دستور جدم را عملى سازم شایسته‌ترم. وقتى انسان حسین‌علیه‌السلام را با این صفات و خصایص مى‌شناسد مى‌بیند حق است و سزاوار است که نام او زنده بماند.» (25) و این که هر انسان آزاده‌اى حسین‌علیه‌السلام را دوست مى‌دارد به خاطر این است که وى خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانى فدا کرد.

جلوه‌هایى از حقیقت اسلام
رفتار امام در هر زمینه بیانگر ارزشهایى نظیر: انسانیت، جوانمردى، شفقت و محبت‌بود لذا وقتى از دور متوجه حرکت نیروى مهاجم مى‌شود، با این که از موقعیت و فرصت مناسبى برخوردار است‌به روش پدر بزرگوار خود على‌علیه‌السلام در صفین علیه آنان حرکتى انجام نمى‌دهد و در مسیر انسان‌دوستى و جوانمردى و محبت تا آن جا پیش مى‌رود که تشنگى سپاهیان مزاحم را تحمل نمى‌کند در سیراب کردن افراد و روش سیرآب شدن اسبان مراقبت مى‌نماید. «در کربلا در نهایت‌شدتها و فشارها نیز مراقب است که ابتداى به جنگ نکند» (26) چنان که به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ یکى از همراهان که به وى پیشنهاد مى‌کند براى از میان بردن این مانع وقت مناسبى است مى‌گوید: «وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست.» (27) اندرز و خیرخواهى یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودى نمى‌بخشد و آنان به زشتى کار خود واقف نمى‌گردند و شب عاشورا فرا مى‌رسد.

شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان که در راه حق و اعتلاى کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهت‌شدند ماندند و وفادارى خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشواى آن هستى روى برنخواهیم تافت و تا رمقى در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد» (28) آرى آنان کسانى بودند که حقانیت راه حسین‌علیه‌السلام را از صمیم جان دریافته بودند و براى وصول به محبوب دقیقه‌شمارى مى‌کردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامى بودند و هم عابد… دستى به اوراق قرآن داشتند و دستى به دسته شمشیر.» (29) حسین‌علیه‌السلام وقتى آنان را از نتیجه ظاهرى جنگ، یعنى کشته شدن باخبر ساخت، همگى غرق در شادى شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخى سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبى‌علیه‌السلام مى‌گوید: شهادت براى من از عسل شیرین‌تر است.» (30) شب عجیبى بود وقتى هدف براى جمعى دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگیها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان مى‌آورد و حال نیازمندى افزایش مى‌یابد و راز و نیاز به درگاه بى‌نیاز رنگى و حالى و هوایى دیگر به خود مى‌گیرد.

روز عاشورا
آنان با چنین روحیه‌اى شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیرخواهیها و دلسوزیهاى امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام براى دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردى در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. «اما اگر یکى از آن دو دسته ستمکارى را پیش گرفت‌با او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد. بدین‌ترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروى از قرآن مى‌دانستند… از جمله کسانى که در این راه از خیرخواهى کوتاهى نکرد «زهیربن قین‌» بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خیرخواهى حق هر مسلمانى بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم… در غیر این صورت دیگر رشته پیوندى میان ما نخواهد بود. [حسین‌علیه‌السلام با خطبه‌هایى که ایراد فرمود براى رستگارى اسیران هوى و هوس و فریب‌خوردگان تا جایى که مى‌توانست تلاش کرد و براى آنان بجز آزادى، خیر و عزت و سعادت نمى‌خواست.] وى به آنها گفت که این آخرین فرصتى است که براى انتخاب زندگى آزاد به آنها داده مى‌شود… اگر به این عزت پشت‌پا زنند به دنبال آن زندگى پر از خوارى و مذلت در انتظار ایشان است.» (31) امام در یکى از خطبه‌ها مردم را از سویى به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامى‌خواند و از سوى دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگى و نگهدارى جانب عدل و انصاف دعوت مى‌کند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزى و انسان‌دوستى خود را به نمایش مى‌گذارد.

خطبه‌هاى امام حسین‌علیه‌السلام
خطبه در اسلام جایگاه ویژه‌اى دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسین‌علیه‌السلام در روز عاشورا خطبه‌هاى آتشینى ایراد فرمود. «این خطبه‌ها سندهایى گرانبهاست. سندهایى که بیش از آن که نشان‌دهنده روح آزادگى و شرف و پرهیزکارى باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزى بر مردم گمراه و تلاش انسانى براى نجات چنین مردم است. حسین‌علیه‌السلام در یکى از خطبه‌ها مى‌گوید: مردم شتاب مکنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را مى‌خواهم… اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست مى‌گویم. این جنگ از میان برخواهد خاست… و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. مى‌دانید من کیستم؟… مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصى و پسرعموى پیغمبر و نخستین مسلمان نیست؟… اگر گمان مى‌کنید من دروغ مى‌گویم هنوز از اصحاب محمدصلى الله علیه وآله چند تن زنده‌اند مى‌توانید از آنها بپرسید: جابربن عبدالله انصارى، ابوسعید خدرى… آنها به شما خواهند گفت که آنچه مى‌گویم درست است… در خطبه دیگر امام حسین‌علیه‌السلام مى‌گوید: مردم من خیرخواه شما هستم من براى تفرقه‌افکنى نیامده‌ام همه مرا مى‌شناسید، مى‌دانید که دروغگو نیستم… در اینجا بود که فتنه‌جویان و جنگ‌طلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیرخواهى در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه مى‌خواهند دست نخواهند یافت… سرانجام آنچه باید روى دهد آغاز گردید.» (32) حضرت سیدالشهداعلیه‌السلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادى از اصحاب جد بزرگوارش مى‌پردازد و به عنوان گواهانى بر صداقت‌سخنان خود یاد مى‌کند و هدف خود را از سفر بازمى‌گوید به این دلیل است که فریبکاران براى عملى ساختن نیات پلید خود افکار عمومى را منحرف کرده حقیقت را وارونه جلوه مى‌دادند و ایراد چنین خطبه هایى علاوه بر بیدار کردن وجدانهاى خفته در القاى خصلتها و ارزشهاى والاى انسانى ضرورت داشت.
از خصلتهاى حسینى آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوه‌گر است آرامش و پایدارى حسین‌علیه‌السلام است، از رفتار امام با مسائل و شرایط مى‌توان دریافت که وى «آینده‌روشن و آثار نورانى نهضت‌خود را به چشم مى‌بیند.» (33) با توجه به آنچه یاد شد، سخنان محبت‌آمیز حسین‌علیه‌السلام نشانگر آن است که وى علاقه‌اى به جنگ نداشت و تا آن جا که توانست کوشید به فریب‌خوردگان تفهیم کند که طریق ناصوابى برگزیده‌اند و پایان مطلوبى در انتظار آنان نیست. امرا براى جلوگیرى از شورش سپاهیان و ضعف روحیه آنان فرمان حمله مى‌دهند «از این لحظه همراهان امام‌علیه‌السلام نام «سپاهى‌» گرفتند و حملات وى عنوان «جهاد» یافت.» (34)

روحیه اصحاب حسین‌علیه‌السلام
شهادت براى یاران حسین‌علیه‌السلام مفهوم ویژه‌اى داشت. انگیزه آنان رسیدن به آزادى و کمال و حفظ ارزشها و باورها و نفى زندگى ذلت‌بار بود لذا آن را بدون چشمداشتى از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت‌برگزیدند و از فرط اشتیاق «خودشان را قبل از حضرت و بنى‌هاشم به شهادت رساندند… آنان در هیچ جا در مقام عذر و توجیه برنیامدند.» (35) و با بصیرت کامل به حکم وظیفه در تعظیم حق از خود گذشتند و درس فداکارى و ظلم‌ستیزى به بشر آموختند، این ارزشهاى انسانى از جمله منشهایى است که در کربلا به نمایش گذاشته شد. اصحاب حسین در گیرودار نبرد روحیه‌اى بسیار قوى داشتند. «آنان با این که مى‌توانستند با برداشتن یک قدم یا نگفتن یک سخن برهند; اما مرگ را ترجیح دادند. براى سنجش اخلاق قائد آنان همین بس که امام را در میان خود نگریستند و او را آماده دریافت‌شهادت در راه خدا و براى دعوت یافتند. » (36)
از جمله این یاران «عابس بن ابى شبیب شاکرى و ابوثمامه صیداوى… و جابربن عروه غفارى بودند. ابوثمامه شیرمردى است که دخول وقت نماز ظهر را به امام یادآور شد و دعاى خیر حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نیز به برگزارى نماز اول وقت مقید بودند و جابربن عروه غفارى پیرمرد سالخورده‌اى است که در جنگ «بدر» و «صفین‌» شرکت داشت. محضر مبارک پیغمبرصلى الله علیه وآله را درک کرده بود. کمر را با عمامه و ابروهاى آویخته خود را با دستمالى بست و به دشمن حمله‌ور شد و شربت گواراى شهادت نوشید و به نگاه و کلام محبت‌آمیز «شکر الله سعیک یا شیخ‌» امام خود سرافراز گردید. دگر عمروبن جناده انصارى فرزند شهید جناده بن کعب انصارى بود که مادر، وى را با سخنان «پسرم از کنار مادر برخیز به میدان برو و در برابر چشمان پسر پیغمبر بجنگ‌» به جنگ با کفار تشویق کرد. جوان در حالى که دهانش به عبارت: «پیشواى من حسین‌علیه‌السلام است. این بهترین پیشواست… معطر شده بود جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید. رشادتهاى دیگر یاران امام و بنى‌هاشم فرزندان على و عقیل و امام حسن و امام حسین و مسلم و عبدالله جعفر… و دلاوریهاى عباس بن على‌علیه‌السلام نیز همین‌گونه بود.» (37) این شیرمردان با بصیرت و اطمینان کامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگیدند و جان خود را در راه حق نثار کردند «که ایمان به آنان آفرین گفت.» (38) در آن روز خونین از سپاه امام بجز حضرت سجادعلیه‌السلام و طفل شیرخوارش کسى زنده نماند. امام على‌اصغرعلیه‌السلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نیز فدا کرد. و «بدین طریق عواطف جهانیان را بیدارى بخشید و فهماند که در این قوم نه تنها دیانت نیست از انسانیت هم بویى نبرده‌اند.» (39)

ارزشهاى اخلاقى در حادثه کربلا
حادثه کربلا یک صحنه نمایش اخلاق اسلامى است که به اختصار به توضیح ارزشهایى نظیر مروت، ایثار و فداکارى که برجستگى بیشترى دارند مى‌پردازیم.

مروت
حسین‌علیه‌السلام با دشمنان به شیوه پدرش على‌علیه‌السلام رفتار مى‌کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگى و پرهیز از ترور و غافلگیرى، نمونه‌هاى روشنى از مروت است. حسین‌علیه‌السلام نیز با این که از فسق و فجور و خباثت‌شمربن ذى‌الجوشن، و اهانت وى به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حمله ناگهانى سپاه خود را رد مى‌کند و مى‌گوید: «ما هرگز شروع به جنگ نمى‌کنیم ولو به نفع ما باشد. (40) »

ایثار
ایثار عاطقه‌اى است اخلاقى، انسانى و اسلامى که در حادثه کربلا به اوج خود رسید. از خودگذشتگى ابوالفضل العباس‌علیه‌السلام در ننوشیدن آب تجسمى از ایثار بود. وى پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید هنگامى که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگى مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جارى کرد (رجز خواند) و چنین گفت «عباس! حسین‌علیه‌السلام در خیمه تشنه است و تو مى‌خواهى آب گوارا بنوشى! به خدا قسم… رسم برادرى، رسم امام داشتن، رسم وفادارى چنین نیست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه دیگر عمربن قروى انصارى بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکانهاى کفار سپر اباعبدالله‌علیه‌السلام قرار داد و از پا درآمد… وى در عین حال تردید داشت که وظیفه‌اش را انجام داده و به عهدش وفا کرده است.» (41)

مساوات
اصحاب حسین‌علیه‌السلام ترکیبى از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوه رفتار امام هم نسبت‌به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود رنگ، قومیت، موقعیت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وى تاثیرى نداشت و مساوات حاکم بود چنان که دو نفر از عده معدودى که امام خود را به بالین آنان رسانید برده آزاد شده بودند. «جون‌» یکى از آنها بود که وقتى به شهادت رسید امام خود را به بالین وى رسانید و حشر او را با «ابرار» که مقامى برتر از متقین است از خدا درخواست کرد «خدایا در آن جهان او را با «ابرار» محشور کن. دیگر مردى رومى است که وقتى از اسب بر زمین افتاد اباعبدالله‌علیه‌السلام خون را از جلو چشمانش پاک کرد و صورتش را بر صورت وى گذاشت. این صورت بر صورت نهادن منحصر به همین غلام و فرزندش على‌اکبر بود «فوضع خده على خده… متبسم الى ربه…» صحنه خونین کربلا متضمن پیامهاى اخلاقى، اجتماعى، توحیدى، اعتقادى، عرفانى، اندرزى و پرخاشگرى است که با جانبازیهاى کم‌سال‌ترین (طفل شیرخوار اباعبدالله‌علیه‌السلام) تا کهنسالترین مرد (جابربن عروه غفارى) و زن (زوجه عبدالله بن عمر کلبى) تجسم پیدا کرد و هر یک عهده‌دار نقشى بودند.» (42) در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین‌علیه‌السلام در برابر دشمن ضعفى از خود نشان ندادند، فرار نکردند و به سپاه دشمن نپیوستند.

انتخاب انقلابى حر
برعکس نیروى جاذبه، ایمان و شیوه رفتار امام در امر به معروف عملى سبب شد که «حر» را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولیاى او و قطع علاقه دنیوى عاقبت‌بخیر شد و سرمشق دیگران گردید وى پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ایستاد و گفت: شما همان کسانى هستید که وسیله نامه به وى وعده یارى دادید، پیمان شکنى آنان را زشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجت‌ها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین مورد تفقد حضرت اباعبدالله‌علیه‌السلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنى ریاح‌» «این حر ریاحى چه حر خوبى است.» (43) قدردانى و ارج‌نهادن به عمل شایسته مؤمنى که براى حاکمیت فرمان اساسى «امر به معروف و نهى از منکر» تا پاى جان مى‌ایستد خودش امر به معروف است و موجب مى‌گردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند. از جمله کسانى که حسین‌علیه‌السلام خود را به بالین آنان رسانید ابوالفضل العباس بود وى یادگار شجاعت امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام است و مورد علاقه شدید ابى‌عبدالله‌علیه‌السلام که عبارتهاى عباس جانم، بنفسى انت (اى جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست. عباس‌علیه‌السلام در آن هنگام که سرگرم پیکار است; برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانه ابالفضل را شنید. خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه‌قطعه شده عباس و کشتار بى‌رحمانه یزیدیان به قدرى منقلب گردید که «چهره حسین‌علیه‌السلام شکسته شد (بان الانکسار فى وجه الحسین) از میان کسانى که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچ‌کدام وضعى دلخراش‌تر و جانسوزتر از ابالفضل العباس‌علیه‌السلام نداشت.» (44) هنگامى که فرزندان و اصحاب امام وظیفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والاى شهادت رسیدند. امام در حالى که ارواح پاک آنان را مورد خطاب قرار داد پیروزى معنوى سپاه اسلام را به آنان نوید داد و نفرت و انزجار دایمى جهانیان را یادآور گردید: «اى ارواح پاک برخیزید، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونه در عین غلبه متلاشى و مغلوب گشته‌اند و براى همیشه شکست‌خورده‌اند و براى ابد منفور گشته‌اند.» (45) ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعلیه‌السلام که در بیمارى به سر مى‌برد، کسى باقى نماند لذا خود حسین‌علیه‌السلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبدالله‌علیه‌السلام در دقیقه‌هاى آخر زندگانى خود آنان را از چنین پایانى بیم داد: «به خدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر مى‌افتید و خون یکدیگر را مى‌ریزید اما خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد، عذابى سخت‌براى شما آماده خواهد ساخت.» (46) امام به خاطر پاسدارى از حریم مقدس اسلام و ارزشهاى گرانبهاى آن در هیچ شرایطى جزع و بى‌تابى نکرد و تسلیم قدرت‌طلبان و زورگویان جائر نشد و کشته شدن و اسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفا کرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و به سوى محبوب شتافت. حسین‌علیه‌السلام با شهادت خود از یک‌سو راه مبارزه با بیدادگرى، فساد و ناجوانمردى … را نشان داد و از سوى دیگر با خصلتهاى عالیه انسانى راه وصول به کمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانیت و عظمت تشیع را به خواهرش زینب کبرى‌علیهاالسلام سپرد.

بانوى کربلا زینب کبرى‌علیهاالسلام
زینب‌علیهاالسلام کاروان‌سالار است. وى نمونه اعلا و الگوى تمام‌عیارى از چگونگى حرکت انسان به سوى کمال است و پس از برادر مسؤولیت ادامه نهضت پرخروش حسین را برعهده دارد، پرستارى از حجت‌خدا، امام زین‌العابدین‌علیه‌السلام نیز با اوست. هنگامى که اهل‌بیت را در بدترین و نامناسب‌ترین شرایط به کوفه مى‌آورند در مدخل کوفه زینب‌علیهاالسلام دختر با فضیلت على و فاطمه مى‌درخشد. وى در حالى که شجاعت و عفت و پاکى زنانگى درهم آمیخته بود ضمن القاى خطابه‌اى براى اهل کوفه تلخکامى و غم و اندوه دایمى را مى‌طلبد (نفرین مى‌کند) و آنان را متوجه این واقعیت مى‌کند که چگونه تحت‌تاثیر نفس پرفریب قرار گرفتند و بازیچه امیال جنایتکارى شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بر دوش کشیدند و براى همیشه به عذاب الهى گرفتار شدند. زینب‌علیهاالسلام خطابه خود را بدین‌گونه آغاز مى‌کند:
«هرگز اشکهاى شما نایستد و شیونتان آرام نگیرد… ننگ کشتن نواده خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه مى‌توانید بشویید؟» (47)
آرى اسراى دودمان رسول اکرم‌صلى الله علیه وآله با تبلیغات سوء عمال یزید به عنوان خارجى به کوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت یک جمعیت‌شکست‌خورده درنیامدند و دنبال همان هدف حسینى بودند.» (48) زینب‌علیهاالسلام بانوى خردمند بنى‌هاشم با تکیه به نیروى معنوى و عظمت روحى‌اش ترسى به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهدشکن و ابن‌زیاد پلید بى‌رحم سرکش و یزید مقتدر مستبد تبه‌کار را رسوا کرد.

رسالت امام سجادعلیه‌السلام
امام زین‌العابدین‌علیه‌السلام در نابسامانترین دوره امامت ائمه اطهارعلیهم‌السلام مى‌زیست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیرى برده شد. در مدخل کوفه زینب‌علیهاالسلام خطبه‌اى ایراد فرمود که به بیدارى و آگاهى اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامید و موجب تاثر، سرافکندگى و پشیمانى آنان گردید و زمینه درخشش امام چهارم‌علیه‌السلام را در مسجد شام فراهم ساخت وى در حضور یزیدبن معاویه با سخنرانى خود درباره تصحیح فرهنگ سیاسى جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامى و پیشواى قرآنى موضع خود را تشریح کرد. امام در مدت سى‌وچهار سال امامت‌خود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحیفه سجادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت‌بر جریانهاى داخلى جامعه اسلامى همت گماشت و به پرورش فرزندى که پس از وى به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربیت فرزند دیگر خویش زیدبن على بن الحسین‌علیه‌السلام که به عنوان پرچمدار انقلاب خونین دیگر زیرنظر امام خود باید بپاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.» (49) حادثه عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدى سرچشمه فیض‌بخشى در عرصه‌ها و سطوح مختلف براى آزادگان بویژه شیعیان گردید خون «مطهر حسین‌علیه‌السلام و یارانش بر زمین ریخت، اما از آن خون درخت آزادى و آزادگى رویید… و این نهضت‌سرچشمه صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد مانند نهضت توابین، مختار ثقفى، زیدبن حسن، شهداى فخ… و تا هم اکنون نیز هر نهضتى که علیه ستم و تباهى و روشهاى بیدارگرانه در دنیاى اسلام و شیعه پامى‌گیرد.» (50) و نهضتى که از سال 42 به لطف و عنایات حق و زعامت‌حضرت آیت‌العظمى امام خمینى‌قدس سره پى‌ریزى شد و در سال‌1357 به انقلاب شکوهمند اسلامى پیوند خورد و هم اکنون حلاوت ثمرات آن را به جان مى‌چشیم نیز از برکات نهضت عاشوراى حسینى است. بر ما است که از سیدالشهداعلیه‌السلام و اصحاب باوفایش الگو گیریم و در حفظ و حراست ارزشهاى معنوى و منشهاى آسمانى و حقایق بسیارى که در عاشورا درخشیدند بکوشیم و این راه را به پایان برسانیم.

پی نوشت :

1- عبدالکریم عثمان، روانشناسى از دیدگاه غزالى، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ص‌330.
2- محمدرضا حکیمى، دانش مسلمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى‌تا، ص 332.
3- محمدرضا حکیمى، شرف‌الدین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، ص‌163.
4- همان، ص‌163.
5- سید جعفر شهیدى، پس از پنجاه سال، پژوهشى تازه پیرامون قیام حسین‌علیه‌السلام، تهران، امیرکبیر، 1358، ص‌149.
6- همان، ص‌136.
7- همان، ص 140-141.
8- همان، ص‌146.
9- همان، ص‌146.
10- ابوالحسن على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج‌2، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص‌47، 64.
11- مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج‌1، تهران، انتشارات صدرا، بى‌تا، ص‌178.
12- على شریعتى، شهادت، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1350، ص‌40، 41، 42، 60.
13- سیدجعفر شهیدى، پس از پنجاه سال، صص‌149، 150.
14- حماسه حسینى، ج‌1، ص‌238.
15- همان، ص‌238.
16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسین‌علیه‌السلام، ترجمه کاظم معزى، تهران، نشر کتابفروشى علمیه اسلامیه، بى تا، ص‌138.
17- همان ماءخذ، ص 177.
18- همان ماءخذ، همان ص .
19- همان ماءخذ، همان ص .
20- همان ماءخذ، همان ص .
21- این حدیث را ترمذى در ج 13، ص 193 از سنن نقل کرده و در (( کشف الغمه )) ، ص 178 نقل شده است .
22- (( کشف الغمه )) ، ص 178.
23- صحیح ترمذى ج 13، ص 197، و در آن جا آمده است که این کار را دو یا سه بار تکرار کرد.
24- حماسه حسینى، ج‌2، صص 122،123، 134.
25- همان، صص‌134 و 135.
26- حماسه حسینى، ج‌1، صص 238 و239.
27- پس از پنجاه سال، ص‌172.
28- علامه محمدحسین طباطبائى، شیعه در اسلام، قم، مطبوعاتى دارالتبلیغ،1346، ص‌135.
29- محمدرضا حکیمى، بعثت، غدیر، عاشورا، مهدى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، بى‌تا، ص‌151.
30- حماسه حسینى، ج‌2، ص‌247.
31- پس از پنجاه سال…،صص 172 و173.
32- همان، ص‌173.
33- همان، ص‌181.
34- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقیقات اسلامى بنیاد بعثت، 1362، ص‌41.
35- حماسه حسینى، ج‌3، ص‌159.
36- ابوالشهدا الامام حسین‌علیه‌السلام، ص‌138.
37- بعثت، غدیر، عاشورا، مهدى، ص‌155 تا 161.
38- همان، ص‌151.
39- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، ص‌42.
40- حماسه حسینى، ج‌2، ص‌262
41- همان، ص 261 تا ص‌267.
42- همان، ص‌268.
43- همان، ص‌112 تا116.
44- همان، ص‌118.
45- محمدباقر محقق، قرآن و امام حسین، تهران، انتشارات بعثت، 64، ص‌94.
46- پس از پنجاه سال،…، ص‌182.
47- حماسه حسینى، ج‌2، ص‌292.
48- بنت الشاطى، بانوى کربلا، ترجمه سیدرضا صدر، تهران، نشر چاپ جدید، ص‌61، ص‌167.
49- ابوالشهدا الامام حسین، ص‌222.
50- بعثت، غدیر ،عاشورا، مهدى، ص‌162.
منبع: فصلنامه مشکاه-شماره60

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید