عالم وجودعزادار امام حسین علیه السلام
آیا وقت آن نشده است که کسانی که موفق نشده اند به معرفت اولیاء خدا، اینک قلب ایشان خاشع شود در نزد ذکر امام حسین علیه السلام پس گریه کنند بر آن حضرت تا داخل خاشعین لذکر الله باشند زیرا که همچنانکه ولایت ایشان ولایت خدا و عداوتشان عداوت خدا و محبّت ایشان محبت او، و زیارتشان زیارت او و معرفت ایشان معرفت او است پس خشوع قلب در نزد ذکر ایشان همان خشوع قلب به ذکر الله محسوب خواهد شد، آیا وقت این امر نرسیده، خصوصاً در وقتی که محرّم داخل شود و عاشورا برسد، نمی بینی همه ی مردم در جوش و خروشند، پس ای مؤمنین حال زمانی است که قلوب شما خاشع شود به ذکر امام حسین علیه السلام که راجع است به ذکر خدا، پس ذکر خدا کنید به ذکر کثیر به ذکر امام حسین علیه السلام به نحوی که راجع به ذکر خدا باشد.
چونکه خشوع به ذکر امام حسین علیه السلام چند قسم است که بعضی از آن راجع به ذکر خدا است و همان است فرد کامل آن.
مقصد اول: در منشأ باطنی از برای گریـه
بدانکه منشأ گریه گاه سببی است که گریه کننده آن را لحاظ کرده است و گاهی سببی است که آن را لحاظ نکرده است.
نوع اول: گریه به سبب ملحوظ
اما نوع اول که به سبب ملحوظ است پس هشت قسم است:
اول: آن است که به سبب علاقه قلبیه باشد با صاحب مصیبت و اعظم علاقه ها علاقه ی والدین است و از این جهت است که خداوند منان حق والدین را قرین حق خود ذکر فرموده است و سببش آن که ایشان سبب اعدادی وجود صورت تو هستند، پس چون حقّ علّت وجود صوری به این مرتبه است، پس علّت ایجاد صوری و معنوی احق است به این حق، پس والد حقیقی که نبیّ و وصیّ علیه السلام است اولی به احسانند و اقامه ی عزا و گریه بر سیدالشهداء علیه السلام احسان است به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها. (بحارالانوار جلد 44، صفحه 207)
بلکه در بعض روایات تفسیر شده است « و بالوالدین احساناً» یعنی نیکی به پدر و مادر (سوره بقره آیه 83) به امام حسن و امام حسین علیهما السلام ( تفسیر قمی جلد 2، صفحه 297) پس گریه بر او احسان است به والد ابتداءاً. و سبب اینکه گریه احسان است این است که معنی احسان منفعت رسانیدن است به کسی و عمده نفع اعزاز و احترام است و گریه اموات و مقتولین است و از این جهت حضرت ابراهیم دعا نمود و سئوال کرد از خدا دختری را که بعد از مردن از برایش گریه کند (بحارالانوار جلد 20، صفحه 98) چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شنید گریه زنهای انصار را بر شهدای احد، فرمود: عمّم حمزه گریه کننده ندارد، پس انصار زنهای خود را امر نمودند که بر حمزه گریه و ندبه نمایند و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق ایشان دعا فرمودند. (بحارالانوار جلد 20 صفحه 98) جناب حمزۀ سیدالشهداء را تجهیز نمودند از تشییع و نماز و دفن و سایر احترامات مگر همین که نوحه گر نداشت، پس بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گران آمد و حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام هیچ نداشت مگر زنان نوحه گر ولکن ظالمان ایشان را از ندبه و گریه منع می نمودند پس بیایید ای دوستان گریه کنیم بر آن شهید غریب به نحو گریه قریب حقیقی زیرا کسی که چنین گریه نکند عاق والدین و قاطع رحم خواهد بود.
قسم دوم: علاقع شدّت اتّصال است نظر به اینکه هر گاه عضوی از انسان مریض شود یا درد آید تمام بدن در زحمت و الم است و از این قسم است گریه حورالعین بر آن حضرت. (تفسیر فرات صفحه 10) در بهشت که دارالسرور است زیرا که ایشان از نور آن حضرت خلق شده اند، پس چگونه می شود که آن حضرت بر روی خاک گرم با بدن مجروح در زیر پای مرکبان افتاده باشد و سرش بر سر نیزه و خونش بر زمین جاری، و دلش از تیر سوراخ و جگرش از تشنگی تفتیده و قلبش از مفارقت اولاد و برادران و اصحاب سوخته، مع ذلک حورالعین در قصور بهشتی به عیش و سرور مشغول باشند.
و بعضی از اقسام گریه شیعیان از این قسم است زیرا که در خبری از حضرت صادق علیه السلام منقول است که فرمودند: شیعیان ما از ما هستند و از فضل طینت ما خلق شده اند و به آب ولایت ما خمیر شده اند، راضی شدند به اینکه ما ائمه ایشان باشیم و ما هم راضی هستیم که ایشان شیعه ما هستند، مصیبت ما مصیبت ایشان است. گریان می شوند بر صدمات ما و محزون می شوند به حزن ما و مسرور می گردند به سرور ما و ما هم متألم می شویم به تألم ایشان و مطلع هستیم بر احوال ایشان، پس ایشان با ما خواهند بود و از ما جدا نمی شوند، ما هم از ایشان جدا نمی شویم پس فرمود: خدایا شیعیان ما از ما هستند و هر کس یاد کند مصیبت ما را و گریان شود از برای ما خدا او را عذاب نخواهد کرد. (منتخب طریحی جلد 2، صفحه 27)
و در حدیث دیگر از امیرالمومنین علی علیه السلام مروی است که فرمودند: به درستی که خدای تعالی اختیار نمود از برای شیعیانی که یاری می کنند و مسرور می شوند به سرور ما، و محزون می گردند به حزن ما، و جان و مال خود را در راه ما می دهند. ایشان از ما هستند، ما هم از ایشان هستیم. (خصال جلد دوم صفحه 635)
و این حدیث شریف دلالت دارد بر اینکه مخلصین شیعه را خدا اختیار نموده است چنانکه شهداء را اختیار نموده است پیش از شهادتشان.
و از برای شیعه علاماتی است چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم استدلال نموده از محبت آن طفل که خاک پای امام حسین علیه السلام را بر چشم می مالید بر اینکه او از انصار حضرت خواهد بود در کربلا. (بحار جلد 44، صفحه 242) آنچه در حدیث است آن است که حضرت از فعل آن طفل استدلال نمودند بر محبّتش و اما نصرتش را پس مستند فرمودند به اخبار جبرئیل، چنانکه گذشت.
حال بیایید گریه کنیم به سبب این علاقه اگر خود را شیعه می شماریم، زیرا کسی که گریه نکند به این علاقه، از ایشان نخواهد بود.
قسم سوم: حقوق سوم یعنی مصاب صاحب حق باشد بر گریه کننده، حقوق بسیار است یکی حق ایجاد است یعنی سبب وجود بودن مانند والدین و اجداد و آن حضرت صاحب این حق است بر ما، زیرا که وجود، ما و وجود آباء ما، همه به واسطه آن حضرت است که نور او با نور جدّش یکی است.
دیگر حق اسلام و ایمان است و آن ثابت است از برای هر مسلمی بر مسلمی به جهت مشارکت در اسلام، پس چگونه است حق کسی که سبب شد از برای هدایت ما به ایمان، یعنی حضرت امام حسین علیه السلام که جان خود را در راه دین خدا داد، زیرا که اگر متارکه می کرد و تن به این مصیبت ها نمی داد دین شیعه ظاهر نمی شد، زیرا که بنی امّیه کمال تسلّط بر بلاد و عباد داشتند و تمام سعی می نمودند در اخفای دین حق تا اینکه امر را بر اکثر مردم مشتبه نمودند به نحوی که به نحوی که سبّ حضرت امیر را از اجزاء نماز قرار دادند و در ذهن مردم داخل کردند که بنی امیه ائمه اسلام هستند و از طفولیت اطفال را بر آن تربیت می نمودند و چنین می دانستند که هر کس مخالفت ایشان کند در ضلالت است و چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام را به این کیفیت عجیبه شهید کردند و عیالش را که عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند به این کیفیت اسیر نمودند مردم متنبه شدند و فهمیدند که اگر ایشان ائمه حق بودند چنین کاری نمی کردند، بلکه فعل ایشان موافق نیست نه با دین و مذهبی و نه با طریق عدالت و نه با طریق سلاطین جور، پس از آن اعتقادات برگشتند و از ایشان تبری جستند و کم کم به راه هدایت رفتند و مذهب شیعه ظاهر گردید بلکه اهل سنّت هم دانستند که ایشان خلیفه نبودند بلکه حکّام جور بودند و اکثر ایشان لعنت بر یزید لعنه الله علیه را جایز می دانند پس فی الحقیقه سبب هدایت به دین خدا، امام حسین علیه السلام است.
حق دیگر نمک و طعام دادن است و تو می دانی حیات هر چیزی به سبب آن حضرت است و به برکت او باران می بارد و گیاه می روید که روزی عباد است، پس تمام طعام و شراب تو به برکت اوست.
حق دیگر حق حیات است و معلوم است که حیات حقیقی ابدی بلکه صوری ظاهری همه به سبب آن حضرت است که ما را هدایت نمود به ولایت که سبب قبول اعمال است، حق دیگر حق دوستی است و آن حضرت کمال دوستی را به شیعیان دارد و در یمین العرش همواره نظرش به سوی زوّار و گریه کنندگان است. (بحارالانوار جلد 98 صفحه 64)
حق دیگر حق زحمت است، پس هر گاه کسی از برای تو دردسری بکشد یا زحمتی متحمّل شود همیشه از او خجل هستی و در صدد تلافی برمی آیی و تدارک زحمت او را می کنی، پس چرا در تدارک زحمات و صدمات آن حضرت که از برای تو متحمّل شده نیستی؟
و نمی دانم به چه چیز تدارک کرد، آیا این چند قطره اشک تلافی می کند این حقّ عظیم را؟ بلی مگر آن حضرت از کمال رحمت و لطف قبول نماید، پس از این مقدار مضایقه ننمایند و الاّ بی حقوق و بی وفا محسوب خواهید بود.
قسم چهارم: علاقه بزرگی و جلالت شأن است زیرا که مصیبت بزرگان أجلّه خصوصاً اگر منافی جلالت شأن ایشان باشد موجب رقّت است هر چند اجنبی باشد بلکه کافر باشد و بر همین منهج جاری است سیرۀ پادشاهان با دشمنان خود، چنانکه قضیه اسکندر با دارا معروف است. (تاریخ طبری جلد 1، صفحه 290)
و حکم شارع نیز بر این جاری است و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جامه خود را از برای عدی بن حاتم فرش نمود، با اینکه کافر بود و فرمود: اکرام نمائید عزیز قومی را که ذلیل شده باشد (وسائل الشیعه جلد 8، صفحه 469) و به همین سبب حضرت امیرالمومنین ثیاب عمروبن عبدود را سلب ننمودند، بلکه زره او را هم نگرفت با اینکه مثل و مانند نداشت، و فرمود: چون بزرگ قوم خود بود، نخواستم هتک حرمتش نمایم (بحارالانوار جلد 20، صفحه 257) و همچنین شارع مقدّس حرمتی قرار داده است از برای دختران سلاطین که هر گاه اسیر شوند ایشان را مخیّر می کند و در معرض بیع و شراء درنمی آورند. (بحارالانوار جلد 45، صفحه 330)
قسم پنجم: علاقه محامد صفات است، زیرا که حسن صفات موجب رقّت است بر صاحبش هر چند او را نشناسد بلکه شارع مقدّس امر نموده است به احترامش هر چند از کفّار باشد، چنانکه وحی رسید به موسی علیه نبینا و آله و علیه السلام که سامری را مکش، زیرا که صاحب سخاوت است و یکی از کفار را اسیر نمودند و در معرض قتل آوردند جبرئیل نازل شد که این شخص را مکش که صاحب سفره است. (بحارالانوار جلد 22 صفحه 84)
پس مصیبت صاحب صفات حسنه تأثیر در قلوب می کند، خصوصاً اگر به ضدّ آن صفات باشد مثلاً کسی که در سخاوت هزارها عطیه کرده است اگر محتاج شود که لقمه نانی خواهش کند البته دل به حال او می سوزد، و کسی که صاحب شدّت حیا است اگر در معرض هوان و ذلّت برآید محل رقّت است و همچنین.
قسم ششم: علاقه تبعیت است پس بیایید گریه کنیم به تبعیت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که تأسی به آن حضرت لازم است، بلکه تبعیت جمیع انبیاء و اوصیاء بلکه تبعیت آسمان و زمین و وحوش و طیور و بهشت و جهنم و جنّ و ملک و مایری و مالایری، بلکه اشجار و احجار بلکه آهن، چنانکه در قضیه میخ های کشتی حضرت نوح واقع شد که خون گریست (بحارالانوار جلد 44، صفحه 189) پس تو به تبعیت اشک ببار، آخر از سنگ و آهن سخت تر نیست قلب تو.
قسم هفتم: علاقه جنسیت است که موجب رقّت است قطع نظر از سایر چیزها، مثلاً اگر بشنوی که مردی را بدون تقصیر در صحرا با عیال و اطفال صغیر و پسران جوان و برادران و خواهران و اصحاب حبس نموده اند و به آن قسم که شنیده ای که با او معامله کردند البته قلبت بر حال او محترق می شود بلکه اگر بشنوی که شخص مقصّری که حلال را حرام نموده و بالعکس، بلکه دشمنت که کافر به خدا بوده به این قسم با او رفتار نمودند بر او رقّت می کنی و آن حضرت می فرمود: وای بر شما ای جماعت آیا از من خونی طلب دارید یا مالی از شما به غصب گرفته ام یا شریعت را تغییر داده ام؟ جواب نمی دادند. (بحار جلد 45 صفحه 7)
قسم هشتم: علاقه مجموع ما سبق یعنی گریه از برای مجموع صفاتی که ذکر شد پس بیا همه را جمع کن در ملاحظه که آن حضرت هم والد حقیقی بود و هم اتصال به او داری، و هم بزرگ است در آسمان و زمین، و صاحب همه ی حقوق است بر تو و صاحب صفات حمیده است. تمام خلق بر او گریسته اند و از جنس بشر بوده، بی گناه و بی تقصیر مورد این صدمات و مصیبات گردیده.
نوع دوم: گریه بدون سبب ملحوظ
اما نوع اول این نوع گریه: هر خضوع و خشوع و انکسار و همّ و غمّ که از برای مردم حاصل می شود پس مرجع تمام آنها رقـت بر آن حضرت است در باطن، چنانکه در روایات است و تصدیق به آن تعبداً باید نمود.
قسم دوم: رقّت فطری است که در فطرت خلایق از دوست و دشمن قرار داده شده، لکن بُروزش در دشمنان وقتی است که غفلت از دشمنی داشته باشند، مثل گریه یزید عنید (بحار جلد 45 صفحه 196) و معاویه (در متن عربی کتاب « و بکاء معاویه علی علی علیه السلام») لعنه الله علیهما و در این قسم حاجت نیست که به شما بگوییم بیایید گریه کنید بر فلان مصیبت و کذا و کذا بلکه می گوییم قطع نظر از همه کرده و فرض کن که امام حسین علیه السلام را نمی شناسی و قرابت و حقوقی در کار نیست و از صفات حمیده و جلالت شأن و ثواب و اجر و تبعیّت قطع نظر نما، پس ببین آیا بی اختیار باز اشک جاری می شود یا نه؟
قسم سوم: فطرتی که بالاتر از سابق است که از برای دشمن حاصل می شود حتی با التفات به بغض و منع نفس از رقّت و تشجیع بر صبر و مع ذلک غالب می شود گریه بر ایشان مثل گریه ابن سعد لعنه الله علیه (بحار جلد 45 صفحه 55) و اخنس بن یزید {اخنس بن مرثد} و خولی لعنه الله علیهم و گریه آن ملعونی که به غارت می برد زیور اهل بیت علیهم السلام را (بحار جلد 45 صفحه 82) و گریه همه لشکر به سبب بعضی از حالات که بدون اختیار ایشان را به گریه می آورد با اینکه خود را نگاه می داشتند و ملتفت به عداوت و بغض خود بودند، و منافی عمل و شغل ایشان بود ولکن غالب می شد گریه بر ایشان و بر شقاوت ایشان و حال اینکه در میان ایشان اولاد زنا و کافر و منافق هم بود و اگر بخواهی بدانی این حالت را که دشمن را با التفات به دشمنی به گریه می اندازد. پس گوش ده و خود را از گریه نگاهدار، البته خواهی دید که چگونه منقلب می شوی و بی اختیار می نالی و هر چه خود را ضبط کنی و تجلّد نمایی ممکن نشود تو را، از آن جمله، ملاحظه نما حالتش را در وقتی که در میدان ایستاده بود و هزار و پانصد زخم در بدن داشت، سرش شکافته و قلبش از تیر سه شعبه سوراخ، و از برای بی کسی عیال دل شکسته، و از تشنگی بی تاب، و از مفارقت احباب کباب، با این احوال شمشیر بر گلویش بزنند و او طلب آب کند ندهند، حال می توانی خود را از گریه نگاهداری؟ و ابن سعد لعنه الله علیه در این حال اشکش بر ریش نحسش جاری گشت و از آن جمله حالتی که زنان و بچه ها و سرهای بریده را به نزد یزید لعنه الله علیه بردند، پس سرها را نزد او گذاشتند و زنان و دختران را در برابرش بسته نگاه داشتند به هیئتی که چون یزید لعنه الله علیه بدید رقت نمود و گفت قبیح باد پسر مرجانه لعنه الله علیه. (بحار جلد 45 صفحه 136)
مقصد دوم: در اسباب خارجیه که باعث گریـه است
در اسباب خارجیه که باعث بر گریه است و از خصایص آن حضرت است و آن ده سبب است:
اول _ دیدن شبح و ظل آن حضرت در عالم اشباح و اظلّه بلکه در عالم قدس و شاهد آن قضیه ی حضرت آدم است در وقتی که ذریه خود را در عالم ذر مشاهده نمود و قضیه کربلا را دید، گریست (بحار جلد 11 صفحه 175) و حضرت ابراهیم علیه السلام چون ملکوت سماوات و ارض را دید نظر کرد اشباح خمسه طاهره را در زیر عرش، از نظر به شبح پنجمی به گریه افتاد. (بحار جلد 36 صفحه 151)
دوم _ شنیدن اسم آن حضرت است که چنانکه خود فرمود: که ذکر نمی شوم در نزد مومن و مومنه ای، مگر اینکه گریان و غمگین می شود از برای من. (بحار جلد 44 صفحه 279)
سوم _ ذکر آن حضرت است چنانکه حضرت آدم و حضرت زکریا علیهما السلام گفتند: که در نزد ذکر حسین علیه السلام اشک من جاری می شود و دلم می شکند. (بحار جلد 44 صفحه 245)
چهارم _ نظر به آن حضرت است چنانکه جدّش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در اوّل تولّدش که او را دید گریست و بعد هم هر وقت نظر به او می کرد می گریست (بحار جلد 44، صفحه 239) و پدرش امیرالمومنین علی علیه السلام نظر نمود به او گریست و فرمود: او سبب گریه هر مومن است. عرض کرد: آیا من سبب گریه ام؟ فرمودند: بلی ای فرزند. (بحار جلد 44 صفحه 280)
پس بیایید ای دوستان با نظر قلب به او نظر کنید و اگر شما نظر نمی کنید او به شما ناظر است. چنانکه در خبر صحیح است که آن حضرت در یمین عرش است و نظر می کند به محل شهادتش و به سوی زوّار و گریه کنندگانش (بحار جلد 44 صفحه 292) و عجبی نیست که دوری و دیوارها و خانه ها مانع از دیدار آن عین الله الناظره نباشند.
پنجم _ نظر به قبر آن حضرت است چنانکه حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: که امام حسین علیه السلام غریب است و در زمین غربت گریه می کند بر او کسی که به زیارتش می رود و محزون است بر او کسی که به زیارت نمی رود و می سوزد به حال او کسی که او را ندیده و رقّت می کند بر او کسی که نظر کند به قبر فرزندش، که در پایین پای پدر مدفون است. (بحار جلد 98 صفحه 73)
ششم _ لمس بدن و تقبیل آن حضرت است چنانکه از برای جدّش واقع بود که گاهی گلوی مبارکش را می بوسید و گریه می کرد و گاهی بالای نافش را می بوسید و گریه می کرد و گاهی پیشانیش را و گاهی دندانهایش را و گاهی تمام بدنش را می بوسید و گریه می کرد. عرض می کرد: پدر چرا گریه می کنی؟ می فرمود: می بوسم جای شمشیرها را و گریه می کنم. (بحار جلد 44 صفحه 261)
و اگر سئوال می نمود که چرا بالای ناف را می بوسید؟ می فرمود: که محل تیر سه شعبه است و خواهرش زینب خاتون وقتی خواست بوسه گاه جدّش را ببوسد، متمکّن نشد، زیرا که سراپا زخم و مجروح بود از تیرها و نیزه ها و شمشیرها _ خصوصاً اگر مسئله پامال نمودن با سمّ ستوران محقق باشد و از زبان آن مخدره گفته اند در آن وقت:
خاک عالم بسرم کز اثر تیر و سنان
جای یک بوسه من بر همه اعضای تو نیست
بلی آن مکرمه یک موضعی از بدن برادر را بوسه داد که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نبوسیده بود و آن گلوی بریده شده و رگهای قطع شده بود، یعنی باطن محلّی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ظاهرش را می بوسید و از این جهت در وقتی که صورت خود را گذاشت بر گلوی برادر، فریاد کرد یا جدّاه این است حسین تو که با بدن پاره پاره بر زمین افتاده. سرش را از قفا بریده اند (بحار جلد 45 صفحه 59) و من نمی دانم که آن مخدره این مطلب را از کجا فهمید و شاید چند وجه توان گفت:
یکی آنکه در آن وقت حاضر بوده و مشاهده نموده باشد، و این خلاف ظاهر روایات است که حضرت او را امر نمودند به مراجعت به سوی خیمه.
دوم اینکه از مردم شنیده باشد که حاضر بودند و با هم می گفتند، این هم بعید است.
سوم اینکه از مشاهده حالت جسد مبارک استنباط نموده باشد چون ملاحظه نمود که حضرت را به رو انداخته اند. پس دانست که به همین وضع شهید شده اند پس مصیبتش به سبب این حالت، و حالت سلب ثیاب مطهرش عظیم تر شد از مصیبت اصل شهادت. این بود که استغاثه نمود به جدّ بزرگوارش.
هفتم _ انتساب چیزی به آن حضرت که همان از اسباب حزن و بکاء می شود حتی مسماری که به اسم آن حضرت بود چنانکه وارد است که جبرئیل میخ های چندی از برای کشتی حضرت نوح علیه السلام آورد به اسم هر پیغمبری و پنج میخ از برای مقدم کشتی آورد به اسم خمسه طیبه. حضرت نوح هر یک از میخ ها را به دست خود کوبید که از هر یک نوری درخشید. جبرئیل گفت: این بر اسم خاتم الانبیاء است و همچنین به اسم حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام و امام حسن علیه السلام. اما میخ پنجم را برداشت و به دست گرفت خون از او ظاهر شد و به دست حضرت نوح رسید جبرئیل گفت: این به اسم حضرت حسین علیه السلام است. (بحار جلد 44 صفحه 230) پس هر گاه آهنی که نسبت به آن حضرت داشته باشد گریه کند پس دلهای حسینی چرا خون نشود؟ و عجب آن است که اسباب فرح و سرور که به آن حضرت نسبت داده شده، همه اسباب حزن و گریه می شوند چنانکه حوریه آن حضرت در بهشت گریان بود (بحار جلد 44 صفحه 241) و عید آن حضرت و پوشیدن لباس نو او مبکی جدّش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می شد، یاریش و فتحش در جنگ (بحار 44 صفحه 266) و خوردنش طعام نیک را و حملش و ولادتش و تهنیتش که همه اسباب فرح می باشند، مبکی جدّش پیغمبر و پدرش بوده اند. (بحار جلد 43 باب ولادت آن حضرت)
دخـول ماه محـرم سبب حزن و بکاء
هشتم _ دخول ماه شهادتش که محرم است سبب حزن و بکاء تمام مرد و زن ها است. (بحار جلد 44 صفحه 284)
نهم _ ورود به زمین دفنش باعث حزن و رقّت است، چنانکه نسبت به جمیع انبیاء واقع شد چون وارد است که همه انبیاء زیارت نموده اند آن مقام شریف را و گفته اند: ای زمین در تو دفن خواهد شد ماه تابان و برج امامت و هر کدام که وارد شدند صدمه بر ایشان وارد شد، دلتنگ و مهموم شدند پس از خداوند سئوال نمودند از سبب آن، پس وحی رسید که این زمین کربلا است که در آن حضرت حسین علیه السلام شهید خواهد شد (بحار جلد 44 صفحه 242 الی 244)، این امر در اهل بیت علیهم السلام هم محقق شد در وقتی که به کربلا وارد شدند چنانکه که مروی است، ام کلثوم عرض کرد که ای برادر عجب زمین هولناکی است این صحرا. فرمودند:(مقتل خوارزمی جلد 1 صفحه 237) که پدرم در این زمین به خواب رفت پس بیدار شد گریان و فرمود در خواب دیدم که فرزندم حسین در دریای خون مضطرب است. بعد فرمود: یا اباعبدالله چگونه خواهی بود در وقتی که این حادثه واقع شود در اینجا. (بحار جلد 44 صفحه 252)
دهم _ شنیدن اسم آن زمین است چنانکه خود آن حضرت چون به این زمین وارد گردید از اسم آن سئوال کرد چند اسم از برای آن ذکر کردند عاقبت گفتند: آن را کربلا می نامند، پس اشک در چشم آن حضرت آمد عرض کرد خدایا پناه به تو می برم از کرب و بلا. اینجا است محل خوابگاه شتران ما و افتادن بارهای ما و ریخته شدن خونهای ما و ذبح شدن طفلهای ما، در این زمین خون من و اصحاب من ریخته می شود و عیال من به ذلّت اسیری مبتلا می گردد. بارها را بیندازید که دیگر ما را از اینجا کوچ نخواهیم کرد. (بحار جلد 44 صفحه 315)
یازدهم _ آب سرد نوشیدن است و آن همیشه از اسباب گریه حضرت صادق علیه السلام بود. چنانکه داوود رقّی روایت نموده که نزد آن حضرت بودم پس آب نوشید و گریان گردید و فرمود: ذکر حسین علیه السلام عیش ما را منغص کرده هر وقت آب سرد می نوشم یاد می آورم او را (بحار جلد 44 صفحه 303) و از خود آن حضرت منقول است که فرموده اند: « شیعتی ما إن شربتم عذب ماء فاذکرونی» (مصباح کفعمی صفحه 741) یعنی ای شیعیان هر وقت آب خوشگوار می نوشید مرا یاد نمائید.
دوازدهم _ بوئیدن تربت مبارکش و آن گریانید پیامبر خدا را. چنانکه از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مروی است که داخل شدم بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیدم اشک از چشم مبارکش جاری است، عرض کردم: پدر و مادر م فدای تو یا رسول الله چرا اشک می ریزی؟ مگر کسی شما را به خشم آورده؟ فرمودند: نه، لکن حالا جبرئیل در نزد من بود و به من خبر داد که حسین علیه السلام را نزد شطّ فرات به قتل آوردند و اگر خواسته باشی تربتش را بو نمائی بیاورم. گفتم: آری، پس دست خود را دراز کرد و قبضه ی خاکی آورد و به من داد، پس بی اختیار اشکم جاری گردید. (بحار جلد 44 صفحه 247)
همچنین حضرت امام رضا علیه السلام چنانکه ابی بکّار روایت کرده که به زیارت کربلا رفتم و از نزد سمت سر مبارک قدری گل سرخ برداشتم و چون به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم آن گل را به او نمودم پس گرفت آن را و بوئید و گریست به نحوی که اشکش جاری شد و گفت: این بوی تربت جدّم حسین علیه السلام است. (بحار جلد 98 صفحه 131)
سیزدهم _ شنیدن اسم شهیدی یا غریبی یا مظلومی، زیرا که آن مذکر نام آن حضرت است چنانکه فرمود: « أو سمعتم بشهید أو غریب فاندوبی». یعنی هر گاه نام شهید و یا غریبی بشنوید بر من گریه کنید. (مصباح کفعمی صفحه 741)
چهاردهم _ مصیبت های آن حضرت در وقت شنیدن یا تصوّّر کردن آن.
مقصد سوم: در کیفیت رقّت و جزع و گریـه بر آن حضرت
که بر چند قسم است:اول ــ گریه قلب است به همّ و غمّ و آن اول مراتب است و ثمره اش آن است که ثواب نفس کشیدن در آن حال ثواب تسبیح است چنانکه در خبر است. (بحار جلد 44 صفحه 278)
دوم _ احتراق قلب است و ثمرۀ آن فرح است در حالت احتضار، چنان فرحی همواره در قلب بماند تا وقتی که بر حوض پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شود چنانکه در روایت آمده است. (بحار جلد 44 صفحه 290)
سوم _ گردیدن اشک است در چشم، پیش از جاری شدن بر صورت، چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرمودند: که گریه کننده را خداوند رحمت می کند پیش از آنکه اشک از چشمش بیرون آید.
چهارم _ بیرون آمدن اشک از چشم، هر چند به قدر بال پشه ای باشد چنانکه در خبر است که سبب غفران ذنوب است هر چند به قدر کف دریا باشد. (بحار جلد 44 صفحه 285)
پنجم _ ریختن اشک است از چشم و در آن خاصیتی است که فرمودند: هر گاه یک قطره از آن در جهنم ریزد حرارت آن را خاموش نماید. (بحار جلد 44 صفحه 290)
ششم _ جاری شدن آن بر صورت و ریش و سینه، و این گریه حضرت صادق علیه السلام است در وقتی که شخص مرثیه می خواند از برایش، پس فرمود: هر آینه ملائکه گریه کند، چنانکه ما گریه کردیم بلکه بیشتر و خداوند از برای تو تمام بهشت را واجب کرد. (بحار جلد 44 صفحه 283)
هفتم _ صیحه زدن و نوحه کردن و فریاد زدن و جان دادن است، چنانکه حضرت صادق علیه السلام در دعا فرمودند: خدایا رحمت کن آن صیحه را که به جهت ما بلند می شود (بحار جلد 98 صفحه 52) و در خبر است که حضرت فاطمه سلام الله علیها هر روز بر آن حضرت شهقه می زند تا اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم او را ساکت می نماید. (بحار جلد 45 صفحه 225)
و در خبر است از ابوذر که گفت: اگر بدانید که آن مصیبت چقدر عظیم است، البته آنقدر گریه کنید تا اینکه جان شما بیرون آید. (بحار جلد 45 صفحه 219)
هشتم _ عویل کردن است که یزید لعنه الله علیه قاتل آن حضرت به زوجه ی خود هند، امر نمود و گفت عویل کن ای هند بر حسین که بزرگ قریش بود و ابن زیاد در قتلش تعجیل نمود. (بحار جلد 45 صفحه 143)
نهم _ زدن بر سر و صورت است و آن عمل عبدالله بن عمر بود در وقتی که خبر شهادت حضرت به او رسید و فریاد می کرد که: هیچ روزی مثل روز امام حسین علیه السلام نیست یزید لعنه الله علیه، تا اینکه او را ساکت نمود.(بحار جلد 45 صفحه 328)
دهم _ تباکی است یعنی خود را شبیه به گریه کننده درآورد که از برایش بهشت خواهد بود یعنی هر گاه قلب قساوت داشته باشد و نسوزد پس لااقل سر را به زیر اندازد و اظهار انکسار و حزن نماید. (بحار جلد 44 صفحه 288)
و نمی دانم چگونه قساوتی است که دل بر چنین مصیبت ها نسوزد و می شود که منشأ قساوت دو چیز باشد:
یکی: داخل شدن در تحصیل زیادتی مال دنیا است که موجب قساوت است چنانکه در دعا اشاره به آن شده که فرمودند: پناه به خدا از قلب قاسی و چشم خشک و شکمی که سیر نمی شود. (مصباح طوسی صفحه 66 در تعقیب عصر)
دوم: بسیار تکلم نمودن در امور بی فایده چنانکه در خبر وارد شده است. (بحار جلد 68 صفحه 281)
و علاج قساوت قلب با دست کشیدن بر سر یتیم است که علاوه بر اجر فراوان که در آن می باشد سبب رفع قساوت قلب می شود. (وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 111)
یازدهم _ گریه کردن است بدون اشک به جهت خشکی چشم از کثرت گریه و آن گریه اهل بیت علیهم السلام بود بعد از مراجعت به مدینه تا اینکه آن را علاج نمودند به شرب سویق. (بحار جلد 45 صفحه 170)
دوازدهم _ گریه ای است که اثر آن در شخص ظاهر شود به ترک آب و غذا چنانکه مسمع ابن عبدالملک خبر داد حضرت صادق علیه السلام را به عروض این حالت از برا خودش در نزد ذکر امام حسین علیه السلام پس حضرت دعا در حقّش فرمودند (بحار جلد 44 صفحه 289).
مقصد چهارم: در بیان مجالس برای ذکر مصیبت بر آن حضرت
مقصد چهارم در بیان مجالسی که منعقد شده است از برای ذکر مصیبتش و گریه بر او، و آن پنج نوع است:
یکی _ آنچه منعقد شد پیش از خلقت آدم.
دوم _ آنچه منعقد شد بعد از خلقت آدم و پیش از ولادت امام حسین علیه السلام
سوم _ آنچه منعقد شد بعد از ولادت و قبل از شهادت
چهارم _ آنچه منعقد شد بعد از شهادت در دنیا
پنجم _ آنچه منعقد می شود بعد از انقضای دنیا در روز قیامت.
اول : عزاداری برای امام حسین علیه السلام پیش از خلقت آدم
محزون شدن لوح و قلم و عرش
اما نوع اول که دو مجلس بود هر چند اطلاق مجلس بر این مجاز است یکی در وقت تقدیر شهادت بود که امر شد به قلم بر لوح ثبت کند پس قلم و لوح محزون شدند. دوم حول عرش بود در آن وقتی که خطاب به ملائکه رسید که من خلق می کنم در زمین خلیفه، پس عرض کرد: آیا قرار می دهی خون ریزی کند؟ در بعض تفاسیر وارد است که مقصود قضیه کربلا بود و این کلام را از روی حزن و حسرت گفتند این خطاب آمد که من نمی دانم آنچه را که شما نمی دانید.
دوم: عزاداری امام حسین علیه السلام بعد از خلقت حضرت آدم و قبل از ولادت امام حسین علیه السلام
مجلس اول _ عرفات بود وقتی که آدم نظر نمود به ساق عرش و اسماء خمسه را دید و جبرئیل او را تلقین نمود که بگو: « یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان» پس چون اسم امام حسین علیه السلام را ذکر نمود اشکش جاری گردید و دلش شکست، پس گفت: ای برادر جبرئیل چرا در وقت ذکر این اسم قلب من می شکند و اشکم می ریزد؟ پس جبرئیل بیان نمود مصیبت آن حضرت را و ملائکه که حاضر بودند با آدم مستمع شدند و گریستند، گفت: ای آدم این فرزندت مبتلی خواهد شد به مصیبتی که کوچک است همه مصیبت ها در جنب آن، آدم گفت چه چیز است آن مصیبت؟ جبرئیل گفت: کشته می شود با لب تشنه در حالتی که غریب و بی کس و تنها باشد و هیچ معینی و ناصری نداشته باشد و اگر ببینی ای آدم در حالتی که می گوید: « واعطشاه واقلّه ناصراه» یعنی داد از تشنگی فریاد از کمی یاور. به نحوی که تشنگی حائل شود بین او و بین آسمان مانند دود، و هیچ کس او را اجابت نکند مگر به ضرب شمشیر. پس او ذبح کنند مانند ذبح گوسفند، ولی از قفا و اسباب او را به غارت برند و سرهای خود و اصحابش را در شهرها بگردانند با عیالش، چنین گذشته در علم الهی. (بحار جلد 44 صفحه 245)
مجلس دوم _ در بهشت مرثیه خوان حوریه و مستمع پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا و جبرئیل، چنانکه در بحار روایت شده است از حضرت خاتم الانبیاء که فرمودند: در شب معراج جبرئیل دست مرا گرفت و به بهشت داخل نمود و من به سرور بودم پس دیدم درختی را از نور که در زیر آن دو ملک مشغول بودند به درست کردن زیور و حلّه تا روز قیامت، پس پیش رفتم دیدم یک نوع سیب که بزرگتر از آن ندیده بودم پس یک دانه از آن را گرفتم و شکافتم ناگاه حوریه از آن ظاهر شد که مژگانش مانند اطراف بال نسر بود، پس گفتم تو از کیستی؟ گریست و گفت: من از آن فرزند مظلوم تو حسین بن علی علیه السلام هستم. (بحار جلد 44 صفحه 241)
مجلس سوم _ ایضاً در بهشت، مرثیه خوان جبرئیل و مستمع پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و حورالعین بودند چنانکه روایت شده است که چون حضرت امام حسن علیه السلام مشرف بر موت گردید و زهر در بدنش سرایت نمود و رنگش سبز شد. امام حسین علیه السلام عرض کرد: برادر چه می شود رنگ تو را که چنین سبز شده؟ حضرت گریست و فرمود: ای برادر حدیث جدّم در حق من و تو درست است پس او را در بغل گرفت و هر دو گریستند، آنگاه سئوال نمود که چه بوده است حدیث جدّت؟ فرمود: خبر داد مرا که چون در شب معراج بهشت شدم دیدم دو قصر بسیار بلند نزدیک هم به یک شکل واقعند، ولی یکی از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت سرخ است. از جبرئیل سئوال کردم که اینها از کیست؟ گفت: یکی از امام حسن علیه السلام و دیگری از امام حسین علیه السلام. گفتم: چرا هر دو به یک رنگ نیستند؟ جبرئیل ساکت شد گفتم چرا تکلّم نمی کنی؟
گفت از تو حیا می کنم، پس گفتم تو را به حق قسم می دهم بگو. گفت: اما قصر به رنگ سبز قصر امام حسن علیه السلام است به آن سبب که او را به زهر شهید می کنند و رنگش سبز می شود و قصر سرخ رنگ قصر امام حسین علیه السلام است و به سبب آن است که او را می کشند و رنگش از خون سرخ می شود. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و جبرئیل هر دو گریستند و صدای صیحه و شیون از حاضرین بلند شد. (بحار جلد 44 صفحه 145)
مجلس چهارم _ مجلس حضرت آدم بود در کربلا در وقتی که سیر اطراف زمین می نمود چون به محلّ شهادت امام حسین علیه السلام رسید پایش به چیزی برخورد کرد و زمین افتاد و خون از پایش جاری شد. پس سر به آسمان بلند کرد و عرض نمود: خداوندا آیا گناهی از من صادر شده که مرا معاقب فرمودی؟ وحی رسید: نه، ولکن فرزندت امام حسین علیه السلام در این مکان کشته می شود، پس خون تو جاری شد موافق خون او. عرض کرد: کیست قاتل آن حضرت؟ وحی آمد که یزید ملعون پس او را لعن کن. چون او را لعن نمود روانه شد به سوی جبل عرفات. (بحار جلد 44 صفحه 242)
مجلس پنجم _ کشتی حضرت نوح است که چون رسید به محلّ شهادت آن حضرت و جایی که کشتی حضرت نوح اهل بیت علیهم السلام طوفانی شد، آن کشتی به تلاطم افتاد و نوح از غرق ترسید. مناجات کرد که خدایا همه دنیا را گشتم چنین حالتی دست نداد پس جبرئیل نازل شد و قضیه ی کربلا را بیان نمود. نوح و اصحاب کشتی گریستند و بر قاتل امام حسین علیه السلام لعن کردند و گذشتند. (بحار جلد 44 صفحه 243)
مجلس ششم _ مجمع البحرین بود که حضرت موسی با حضرت خضر ملاقات نمود. حدیث نمودند از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ابتلای ایشان تا اینکه به قضیه ی امام حسین علیه السلام رسیدند، صدای ایشان به ناله و گریه بلند شد چنانکه در خبر وارد شده است. (بحار جلد 13 صفحه 301)
مجلس هفتم _ بساط سلیمان بود که چون با حشم و خدم و جن و انس و طیور از روی هوا محاذی مقتل سیدالشهداء علیه السلام شد، باد آن بساط را سه دور پیچانید و به سوی زمین آورد، سلیمان باد را معاقب نمود بر این حرکت، پس باد بیان نمود مصائب را و گفت: یا نبی الله اینجا زمین شهادت اوست … (بحار جلد 44 صفحه 244)
مجلس هشتم _ شاطی حزران بود از برای ابرهیم علیه السلام در وقتی که ملکوت آسمان و زمین را مشاهده نمود و شبح امام حسین علیه السلام را دید و گریست. (بحار جلد 36 صفحه 151)
مجلس نهم _ مجلس دیگری بود از برای حضرت ابراهیم. آن وقتی بود که خواست بتها را بشکند، پس گفت بیمارم یعنی از برای مصیبت سیدالشهداء چنانکه در تفسیر است. (بحار جلد 11 صفحه 77)
مجلس دهم _ مجلس دیگری از برای حضرت ابراهیم بود در وقتی که مأمور شد به ذبح پسرش چنانکه از حضرت امام رضا علیه السلام مروی است که چون خداوند امر نمود ابراهیم را که ذبح کند گوسفندش را در جای پسرش اسماعیل، تمنّا نمود ابراهیم که کاش فدا نیامده بود و پسرش را به دست خود ذبح می کرد تا اینکه دلش شکسته می شد و به درجه رفیعه صبر و رضا فائز می گردید. وحی شد به او که ای ابراهیم چه کسی محبوب ترین خلق است به نزد تو؟ عرض کرد: حبیب تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم. وحی رسید که آیا او احب است به نزد تو یا نفست؟ عرض کرد: بلکه او احب است به سوی من از نفسم، فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست می داری یا فرزند خود را؟ عرض کرد: فرزند او را، فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست می داری یا فرزند خود را؟ عرض کرد: فرزند او را. فرمود: آیا مذبوح شدن فرزند او به تیغ ستم دشمنان بیشتر دلت را می سوزاند یا ذبح پسرت به دست خودت در طاعت من؟ عرض کرد ذبح ولد او به دست تیغ دشمنان بیشتر دل مرا می سوزاند، فرمود: ای ابراهیم جمعی که گمان می کنند خود را از امّت خاتم الانبیاء هر آینه خواهند کشت فرزندش امام حسین علیه السلام را به ظلم و عدوان مانند گوسفند و به این عمل مستحق غضب و سخط من می شوند. ابراهیم جزع نمود و دلش شکست و گریست. پس وحی رسید که ای ابراهیم فدا نمودم جزع تو را بر اسماعیل به جزعت بر امام حسین علیه السلام و واجب نمودم از برای تو درجات رفیعه ی اهل مصائب را و این است تفسیر ﴿ و فدیناه بذبح عظیم ﴾ یعنی ذبیحه ی بزرگی را فدای تو کردیم. (بحار جلد 44 صفحه 225)
مجلس یازدهم _ مجلس چهارم است از برای حضرت ابراهیم در وقتی که از کربلا عبور می کرد. اسبش به سر درآمد و از اسب افتاد و سرش شکست. عرض کرد: خدایا چه امر از من صادر شد؟ پس اسبش به سخن درآمد و گفت: یا خلیل الله خجالت من از تو بزرگ است بدانکه در این زمین کشته می شود سبط خاتم الانبیاء و از این جهت خون تو جاری شد در آن تا موافق شود با آن حضرت. (بحار جلد 44 صفحه 243) شاید محل سقوط ابراهیم همان محل سقوط امام حسین علیه السلام بود اما ببینید فرق میان این دو سقوط چقدر است. ابراهیم با بدن سالم و صحیح بر زمین افتاد و سرش زخم شد و برخاست و دوباره سوار شد و به سوی مقصد خود رفت اما امام حسین علیه السلام با لب تشنه و شکم گرسنه و بدن مجروح و پاره پاره در میان دشمنان بر زمین افتاد و در آن حال دشمنان بر او احاطه نمودند هر یک به زخم سنان و شمشیر و تیر او را اذیت نمودند عاقبت به زحمت تمام، شهیدش کردند و سرش را بر نیزه نموده به شهرها بردند و بدنش را در میان خاک و خون بی غسل و کفن رها کردند. «والهفاه علیک یابن رسول الله».
مجلس دوازدهم _ مجلس اسماعیل است در وقتی که گوسفندان خود را به شریعه فرات فرستاد پس شبانه او را خبر داد که گوسفندان چند روز است آب نمی آشامند پس اسماعیل از خداوند سبب آن را سئوال نمود، وحی رسید که از گوسفندان سئوال نما پس سئوال نمود که شما را چه می شود که آب نمی آشامید گفتند به زبان فصیح، بما رسیده است که امام حسین علیه السلام سبط محمد صلی الله علیه و آله و سلم در اینجا کشته می شود با لب تشنه پس ما آب نمی آشامیم به جهت حزن بر او. (بحار جلد 44 صفحه 243)
مجلس سیزدهم _ مجلس عیسی بن مریم است در کربلا و مرثیه خواهان آهوان صحرا بودند و گریه کننده عیسی و حواریّون بودند چنانکه در روایت ابن عباس آمده است. (بحار جلد 44 صفحه 253)
مجلس چهاردهم _ در طور سینا بود مکرر که ذکر خدا و مستمع حضرت موسی کلیم الله بود. از آن جمله در خبر است که شخصی از بنی اسرائیل دید حضرت موسی را که به تعجیل که به مناجات می رود و رنگش زرد و بدنش لرزان است و چشمش بگودی رفته. دانست از این حالت که به مناجات می رود، عرض کرد: یا نبی الله من گناه بزرگی کرده ام خواهش دارم که از خدا سئوال کنی که از من در گذرد و عفو نماید. چون موسی علیه السلام به مقام مناجات رسید عرض کرد: خداوندا تو عالمی پیش از تکلّم من، فلان شخص که بنده تو است گناهی کرده ملتمس عفو است. خطاب رسید هر کس طلب مغفرت از من نماید او را عفو می کنم مگر قاتل حسین علیه السلام را، عرض کرد: حسین کیست؟ خطاب رسید: همان شخصی که ذکر او بر تو گشت در جانب طور، عرض کرد: که او را می کشد؟ فرمود: می کشند او را جماعت طاغی و یاغی که خود را از امّت جدّ او می شمارند در زمین کربلا و اسب او فرار می کند و شیهه می کشد و می گوید: ای داد از امتی که فرزند پیغمبر خدا را می کشند. پس او را بر روی خاک ها بیندازند بی غسل و بی کفن و اسباب او را به غارت ببرند و زنان او را به شهرها بگردانند و یاران او را شهید نمایند و سرهای ایشان را بر سر نیزه ها کنند و در بلاد بگردانند، ای موسی اطفال صغیر ایشان از تشنگی هلاک شوند و بزرگشان در میان آفتاب پوست بدنشان بهم کشیده شود. موسی گریست. خطاب رسید ای موسی بدان که هر کس گریه کند یا بگریاند یا خود را شبیه به گریه کنند درآورد، حرام کنم بدنش را بر آتش. (بحار جلد 44 صفحه 308)
مجلس پانزدهم _ بیت المقدس بود که ذاکر خدا و مستمع و نوحه گر زکریا بود چنانکه از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مروی است که زکریا سئوال نمود از باری تعالی که اسماء خمسه طاهره را تعلیم او نماید، پس جبرئیل بر او نازل گردید و او را تعلیم نمود. زکریا هر وقت محمد و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام را ذکر می کرد همّ و غمّش رائل می شد ولی اسم حسین را که ذکر می کرد گریه در گلویش گیر می کرد و دلش به طپش می آمد. عرض کرد: خدایا چه می شود که چون آن چهار بزرگوار را ذکر می نمایم از همّ و غمّ می رهم و چون حسین را یاد می کنم اشکم می ریزد و دلم می سوزد؟ خداوند اور ا خبر داد از قضیه آن حضرت و فرمود: ﴿ کهیعص ﴾ کاف اشاره است به کربلا و هاء هلاک عترت طاهره و یاء به یزید عنید لعنه الله علیه که قاتل امام حسین علیه السلام است و عین به عطش آن حضرت و صاد به صبرش بر مصائب. چون زکریا شنید این واقعه هائله را سه روز از مسجد بیرون نیامد و مردم را از خود منع نمود و متصّل گریه و ناله می کرد و عرض می کرد: خدایا آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزندش مبتلا می نمائی؟ آیا چه جامه ای است این مصیبت بر تن علی و فاطمه علیهما السلام می پوشانی. عرض کرد: خدایا فرزندی به من عنایت نما که چشم من به او روشن گردد و محبت او را در دل من زیاد کن سپس مرا مبتلا نما به مصیبت او چنانکه حبیب خود را مبتلا خواهی کرد به مصیبت فرزندش. خداوند یحیی را به او عطا فرمود و او را مبتلا کرد به مصیبت او و حمل یحیی شش ماه بود چنانکه حمل امام حسین علیه السلام نیز شش ماه بود. (بحار جلد 44 صفحه 223)
مجلس شانزدهم _ مجلس عیسی بن مریم است که مرثیه خوان شیر بود و مستمع عیسی علیه السلام و حواریین و آن در وقتی بود که به کربلا گذشتند در ایام سیاحت. پس شیر غضبانی سر راه بر ایشان گرفت عیسی پیش رفت و گفت ای شیر چرا راه بر ما بسته ای؟ او عرض کرد: که نمی گذارم عبور کنید از این زمین مگر اینکه لعنت کنید یزید لعنه الله علیه کشندۀ فرزند پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند ولیّ خدا علی علیه السلام است. (بحار جلد 44 صفحه 244)