نویسنده: آیت الله جوادی آملی(حفظه الله)
آیا زن مىتواند به مقام مرجعیت برسد؟
با نگاهى به سیره علماى دین روشن خواهد شد که بسیارى از بزرگان فقاهت، به زحمت مرجعیت را قبول مىنمودند، و تا آنجا که ممکن بود آن را نمىپذیرفتند، در عین حال شبانهروز در جهت فقاهت تلاش مىکردند و در مسیر اجتهاد جدّیت داشتند، از طرفى مجاهده داشتند تا مجتهد شوند، و از سویى مجاهد بودند که مرجع نشوند، این نشانه آن است که آنچه فضیلت است چیز دیگر است و مقامهاى اجرایى صرفاً وظیفه است که اگر کسى قیام کرد باید او را تأیید و کمک نمود.
بنابراین، اگرپذیرفتن مسؤولیتهاى اجرایى واجب عبادى یا حتى مستحب تعبدى مىبود و لازم بود که انسان براى دسترسى به آن تلاش وکوشش نماید، حتماً بزرگانى نظیر شیخ انصارىها تلاش مىکردند که به این بارگاه بار یابند. این که ما مىبینیم هر فقیهى که زاهدتر است مىکوشد مرجعیت را نپذیرد، یا هر فقیهى که وارستهتر است مىکوشد مسائل مالى را قبول نکند یا کمتر قبول کند، – مگر این که براى او واجب عینى شود – سرّش آن است که این امور وظیفه است، نه مقام. اما اجتهاد، فقاهت، وارث علوم انبیا شدن، فهم کتاب و سنت، مقام است. و همان که با تلاش، از مسائل مالى گریزان است، با کوشش به مسائل علمى گرایش دارد. این پرهیز و گریز از مال و کشش به طرف فقاهت دو کار است نه یک کار، یکى تبرى و دیگرى تولّى است. لذا چنانکه در سخنان اولیاى الهى (علیهم السلام) تبیین شده، درجات بهشت به عدد آیات قرآن و به اندازه فهم و اعتقاد و ظاهر و باطن، قرآن دستهبندى شده است، اما در هیچ موردى دیده نشده است که درجات بهشت بر معیارهاى اجرایى تقسیم شده باشد تا در نتیجه گفته شود، به زن سهم کمترى مىدهند. بلکه تقسیم، بر اساس معنویات و اصول ارزشى است، به این معنا که هر که اعلم یا افقه است، و یا هر که اتقى است مقامات را به ترتیب سیر مىکند.
باید این مسائل براى معتقدان به مبانى ارزشى اسلام حل شود و نقد آنها از صحنه ذهن و فکرشان پاک گردد. تا جاى سؤال نماند که چرا، زن نمىتواند کار اجرایى قبول کند، و مرد مىتواند عهدهدار کار اجرایى بشود؟ ما باید آن زیربناى نظام ارزشى را در انسانیّتمان جستجو کنیم، نه در ذکورت، و نه در انوثت.
اما در مقام پاسخ به دیگران و کسانى که به این مسائل عمیق راه نیافتهاند باید از طریق عادى سیر کرد، و با زبان خود آنان پاسخ گفت و توضیح داد که اولاً بسیارى از کارهاى اجرایى براى زن جایز است. بویژه اگر کارهاى اجرایى مخصوص بخش زنان، به عهده آنان باشد نه تنها ممنوع نیست بلکه اولى است. همچنانکه اگر زن به مقام فقاهت بار یابد، راه حضور در مسائل مشورتى، نظیر شوراى نگهبان و مجلس شوراى اسلامى براى او باز است. اگر احیاناً براى شوراى نگهبان شش نفر فقیه از رجال قرار داده شدهاند، براى آن است که دشواریهاى برخورد را آنها بهتر مىتوانند تحمل کنند وگرنه اگر حضور زنان و حشر آنان با مردان، موجب محذور نباشد، بعید نیست که فقهایى از زنان نظر و فتوا بدهند و مورد مشورت واقع شوند.
ممکن است زنى در اوج فقاهت به حد مرحوم صاحب جواهر و شیخ انصارى رسیده باشد، اما به دلیل محذور و حشر و نشر با نامحرم، مرجع تقلید نشود ولى شاگردان او مرجع تقلید باشند، این هیچ نقصى براى زن نیست.
امیرالمؤمنین على بن ابیطالب (علیه افضل صلوات المصلین) کارهاى اجرایى را وظیفه مىداند و مىفرماید: این امانتى به دست شما است و هرگز امین، مالک نیست. فرق بین مقام و پست این است که: مقامات معنوى ملک آدمى است ولى پست، امانت است و امانت مایه فخر نیست و حال آن که ملک مایه فخر است.
یک وقت به شخصى مىگویند این فرش به عنوان امانت پیش شماست، او موظف به نگهدارى است و حق بهرهبردارى ندارد. اگر این فرش ارزشى داشته باشد مال صاحب فرش است نه مال امین. اما زمانى به شخص مىگویند این فرش مال شماست در این صورت او حق بهرهبردارى دارد. و مىتواند استفاده کند و براى او زینت است.
اینها در مسائل ظاهرى و اما در مسائل معنوى: علوم و معارف متعلق به انسان است یعنى زینت به انسان مىدهد لیکن سمَت، وظیفه و امانت است نه مقام.
مرجعیت امانت است ولى فقاهت ملک است، وزارت امانت است، اما تقوا ملک است و در آنچه تعلق به جان دارد و کمال روح است زن و مرد یکسانند. اما در محدوده آنچه امانت و وظیفه است و جداى از جان است، کارها تقسیم شده است.
الآن اگر دانشگاههایى مخصوص زن باشد، اگر مسؤولیت اجرایى آن دانشگاهها را زن به عهده بگیرد قطعاً بهتر است. مگر این که زنى شرایط مدیریت را نداشته باشد، و این شرایط، تحصیلى است نه حصولى، یعنى باید زنانى باشند که امور مربوط به زنان و دختران را اداره کنند تا لازم نباشد نامحرم متصدى اداره آن امور بشود. البته ولى مسلمین باید مرد باشد چرا که، ولایت تتمه همان امامت است، چون، ولى دستور جنگ و صلح مىدهد، دیدار فراوان با مردم دارد و کار بدنى دشوارترى دارد، و حشر بیشترى مىطلبد و… و لازمه این امور، مرد بودن است. همچنانکه در سطوح دیگر مدیریت بخشهایى وجود دارد که مخصوص زن است و مرد حق ندارد دخالت کند، اما چون ضرورت ایجاب مىکند مرد شرکت مىنماید.
شاید کسى بگوید: اگر رهبر، مرد باشد، زن هم بالاخره باید با او در تماس باشد و این مشکل دوجانبه است.
جواب این مطلب روشن است. رهبر هر روز با تمام جامعه در ارتباط است، ولى زن گاهى با رهبرى یا قاضى یا فرمانده جنگ و فرمانده قوا که مرد است، در ارتباط قرار مىگیرد و این ارتباط کارِ روزانه او نیست، البته اگر زن، غیر از مقام ولایت عامه یکى از مسؤولیتهاى مهم کلیدى دیگر را به عهده بگیرد، باز هم محذور برخورد روزانه با صدها مرد متقاضى، متشاکى و مانند آن وجود دارد و به همین جهت کارهاى اجرایى را تقسیم نمودهاند.
خلاصه کلام آن که مرجعیت یک سمت اجرایى است، اما پشتوانه مرجعیت، ریشه و بهاى مرجعیت به فقاهت و اجتهاد و عدالت است، و در این امور ذکورت و انوثت شرط نیست، ممکن است زنى در سایه فقاهت و عدالت بتواند شاگردانى تربیت کند که آنها مرجع تقلید بشوند و این هیچ محذورى ندارد، اما خودش مقام مرجعیت نداشته و کار اجرایى نپذیرد. گرچه در این مورد نیز همان گونه که اشاره شد اگر محذور جانبى وجود نداشته باشد اصالتاً منعى نیست، مخصوصاً اگر مرجعیت زنان را به عهده بگیرد، همانطور که مىتواند امام جماعت زنان باشد.
منبع: زن در آئینه جلال و جمال، آیت الله جوادی آملی(حفظه الله) ، صفحات 399 ـ 403