پس از تشریح کاربردی علائم حتمی، علّت تفکیک علائم حتمی از علائم غیرحتمی روشن میشود، لیکن آیا این تفکیک ضرورت هم دارد یا خیر؟
برجستهترین کارشناس مهدوی در عصر حاضر و توانمندترین تلاشگر عرصه مهدویت حضرت آیتالله حاج شیخ لطفالله صافی گلپایگانی –مد ظله العالی- در کتاب ماندگار و پربار منتخب الاثر در پایان بحث مفصل خود پیرامون دجّال مینویسد: آیا شناخت نشانههای ظهور از جمله خروج دجال واجب است تا به هنگام وقوع دانسته شود، و حق از باطل و سره از ناسره شناخته گردد؟ ظاهر این است که واجب است تا انسان در معرض گمراه شدن نباشد و از باب دفع ضرر محتمل.
میتوان گفت: منظور از بیان علائم ظهور آن است که هر کس بخواهد از خطر ضلالت در امان باشد، آنها را فرابگیرد تا کسی را در برابر خداوند حجّت نباشد. که مقتضای آن وجوب فراگیری علائم ظهور و معذور نبودن احدی در ندانستن آنها میباشد.(1)
بازشناسی علائم حتمی
شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: قبل قیام القائم خمس علامات محتومات: الیمانی و السفیانی و الصحه و قتل النفس الزّکیه والخسف بالبیداء؛ پیش از قیام قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پنج نشانه حتمی است. یمانی، سفیانی، بانگ آسمانی، قتل نفس زکیه و خسف سرزمین بیدا.(2)
شیخ صدوق این حدیث را با پنج واسطه از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که همه آنها مورد وثوق و اعتماد هستند.(3)
در مورد شمارش علائم حتمی به همین حدیث بسنده میکنیم که سند صحیح و متن گویایی دارد. و اینک بررسی یکایک نشانههای حتمی به ترتیب تسلسل زمانی آنها.
1- خروج سفیانی
از نظر زمانی اولین نشانه از نشانههای حتمی که پیش از دیگر نشانهها تحقق مییابد و فرارسیدن انفجار نور و سپری شدن شب دیجور غیبت را نوید میدهد؛ خروج سفیانی است.
خوشبختانه خروج سفیانی در روایات اسلامی بسیار دقیق، روشن و شفاف بیان شده که هرگز قابل انطباق با هیچ فرد دیگری نمیباشد. جالبتر اینکه علاوه بر روایات کلی علائم پنجگانه در احادیث فراوانی به طور استقلالی بر حتمی بودن آن تصریح و تأکید شده، که به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم:
حمیری با دو واسطه از امام رضا(علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: ان امر القائم حتم من الله، وامر السفیانی حتم من الله، و لایکون قائم الا بسفیانی؛ قیام قائم از سوی خدا حتمی است،خروج سفیانی نیز از سوی خدا حتمی است، بدون سفیانی هرگز قائمی نخواهد بود.(4)
این حدیث را حمیری (ابوالعباس، عبدالله بن جعفر حمیری) که از رجال برجسته شیعه در عهد غیبت صغری بود، با دو واسطه از امام رضا(علیهالسلام) روایت کرده و در کتاب خود قرب الاسناد الی الرضا(علیهالسلام) ثبت نموده است. این کتاب از حوادث روزگار جان به در برده و تا زمان ما باقی مانده است.
حمیری از نظر علمای رجال در اوج وثاقت است.(5) دو واسطه او نیز کاملاً مورد وثوق میباشند،(6) و در نتیجه روایت صحیحه است.
شیخ صدوق با سلسله اسنادش از ابوحمزه ثمالی روایت کرده که گفت: محضر امام صادق(علیهالسلام) عرض کردم که پدر بزرگوارتان امام باقر (علیهالسلام) فرمود: انّ خروج السّفیانی من الامر المحتوم، بیگمان خروج سفیانی از امور حتمی است.
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: آری.(7)
این حدیث را شیخ صدوق با پنج واسطه از امام باقر(علیهالسلام) روایت کرده و مهر تأیید امام ششم را نیز دریافت نموده است. وی به تعبیر نجاشی آبروی شیعه در عصر خود بود.(8) به دعای حضرت بقیهالله –ارواحنالهالفداه- متولد شده(9) و به فرمان آن حضرت کتاب کمالالدین را تألیف کرده است.(10) آن پنج واسطه که در سند حدیث واقع شدهاند نیز همه مورد اعتماد و استناد هستند و علمای رجال بر وثاقت آنها تصریح نمودهاند.(11) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه میباشد.
نعمانی با پنج واسطه از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: السفیانی من المحتوم و خروجه فی رجب؛ سفیانی از نشانههای حتمی است و خروج وی در ماه رجب خواهد بود.(12)
ابوزینب محمدبن ابراهیم نعمانی از شخصیتهای برجسته قرن چهارم است، پیشتاز رجالیون او را به عنوان عظیمالقدر، شریفالمنزله، صحیحالعقیده و کثیر الحدیث ستوده است.(13)
وی این حدیث را در کتاب گرانسنگ خود با پنج واسطه روایت کرده که همه آنها به تصریح علمای رجال مورد وثوق میباشند.(14) در نتیجه این حدیث نیز صحیه میباشد.
در این سه حدیث (که هر سه از نظر سند صحیح بود) خروج سفیانی از نشانههای حتمی اعلام شده و در حدیث سوم آمده است که خروج او در ماه رجب خواهد بود. یادآوری این نکته لازم است که از جمعبندی احادیث مربوط به سفیانی استفاده میشود که سفیانی در ماه رجب خروج میکند، حدود شش ماه میجنگد، در اواخر محرم به قدرت میرسد، و دقیقاً هشتماه بعد حضرت بقیهالله ظهور مینماید. بدین ترتیب منظور از رجب، رجب سال قبل از ظهور میباشد، نه رجب سال ظهور.
نام سفیانی: مشهور آنست که نام سفیانی عثمان و نام پدرش عنبسه میباشد.(15) و در برخی منابع نام پدرش عُیَینه آمده،(16) با توجه به اتحاد طریق به نظر میرسد که آن تصحیف شده عنبسه باشد.
اسامی دیگری برای سفیانی نقل شده که از آن جمله حرببن عنبسه،(17) عنبسه بن مره،(18) عنبسه بنهند،(19) عبداللهبنیزید،(20) ابوعتبه، عروهبن محمد،(21) و معاویهبن عتبه است.(22) در حالیکه هیچیک از اسامی یاد شده سند قابل اعتماد و استنادی ندارد. تنها عثمانبن عنبسه از شهرت بیشتری برخوردار است.
القاب سفیانی: مشهورترین لقب او سفیانی است. او را از آن جهت سفیانی مینامند که از تبار ابوسفیان است. از دیگر القابش صخری منسوب به صخر پدر ابوسفیان است.(23)
امیرمؤمنان در یکی از خطبههای خود از آشوبگری سخن گفته که از او ضِلّیل(24) به معنای بسیار گمراه(25) تعبیر نموده، برخی از شارحان نهجالبلاغه آن را اشاره به سفیانی دانستهاند.(26)
نسب سفیانی: از بنیامیه در منطق وحی به عنوان (الشّجره الملعونه)، درخت ملعونه(27) یاد شده و در احادیث فراوان تصریح شده است که منظور از شجره ملعونه بنی امیه میباشد.(28)در احادیث فراوان تصریح شده که سفیانی از تبار ابوسفیان،(29) از بطن هند جگر خواره (ابن آکله الأکباد)،(30) از سوی پدر از بنیامیه و از طرف مادر از قبیله کلب است.(31)
امام صادق(علیهالسلام) به هنگام برشمردن کارنامه سیاه آل ابی سفیان فرمود: و سفیانی نیز با قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیکار میکند.(32)
اما در مورد اینکه او از نسل کدامین فرزند ابوسفیان میباشد، به اختلاف سخن رفته است:
1- از تبار خالد بن یزید بن ابیسفیان(33)؛
2- از نسل عتبه بن ابی سفیان (34)؛
3- از تبار یزیدبنمعاویه بن ابیسفیان(35)؛
4- از طرف پدر از نسل ابیسفیان و از طرف مادر از نسل یزیدبن معاویه. (36)
اوصاف جسمی: در احادیث فراوان از ویژگیهای ظاهری سفیانی به صراحت بیان شده و جای هرگونه شک و تردید از میان رفته است.
1. شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که فرموده: انّک لو رأیت السّفیانی لرأیت أخبث الناس، أشقر، أحمر، أزرق؛ تو اگر سفیانی را ببینی، پلیدترین انسانها را دیدهای. او بور، سرخروی، و زاغچشم است.(37)
شیخ صدوق این حدیث را با شش واسطه روایت کرده که از منظر علمای رجال همه آنها ثقه میباشند.(38)
2. امیرمؤمنان(علیهالسلام) به دیگر ویژگیهای ظاهری او اشاره کرده میفرماید: یخرج ابن اکله الأکباد من الوادی الیابس، و هو رجل ربعه، وحش الوجه، ضخم الهامه، بوجهه اثر الجدری، اذا رأیته خسبته اعور؛ پسر هند جگرخواره از وادی یابس خروج میکند، او مردی میان بالا، با چهرهای وحشتناک، سرستبر و آبلهروی میباشد. هنگامی که او را ببینی او را یکچشم میپنداری.(39)
3. از طریق عامه نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: السّفیانی من ولد خالدبن یزید بن ابی سفیان، رجل ضخم الهامه، بوجهه اثر جدری، و بعینه نکته بیاض؛ سفیانی از تبار خالد بن یزیدبن ابی سفیان است. او مردی سرستبر است که در چهرهاش آثار آبله و در چشمش نقطه سفیدی هست.(40)
دیگر اوصاف سفیانی: در احادیث پیشوایان علاوه بر اوصاف ظاهری، بر اوصاف روحی و روانی او نیز اشاره شده است:
1- امام صادق(علیهالسلام) در این رابطه میفرماید: یقول: یا رب ثاری ثاری، ثم النّار. و قد بلغ من خبثه انّه یدفن ام ولد له وهی حیّه، مخافه ان تدلّ علیه؛ سفیانی گوید:
خدایا انتقام، انتقام، سپس دوزخ. او به قدری خبیث است که مادر بچهاش را زندهبگور میکند، از ترس اینکه مخفیگاهش را نشان بدهد.(41)
در این حدیث که قبلاً سندش را بررسی کردیم و صحت آن را اثبات نمودیم، به سه ویژگی اخلاقی سفیانی تأکید شده: او پلیدترین انسان روی زمین است. پرکینهترین انسان است و همواره فریاد انتقام، انتقام سر میدهد. سنگدلترین انسان است و بر احدی رحم نمیکند، حتی همسرش را زنده به گور میکند.
2- امام باقر(علیهالسلام) در همین رابطه میفرماید: سفیانی سرخ روی، بور و زاغ چشم است، او هرگز خدای را نپرستیده و هرگز وارد مکه و مدینه نشده است. او میگوید: خدایا انتقام، وانگهی دوزخ، خدایا انتقام، سپس دوزخ.(42)
3- رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در این رابطه میفرماید: یخرج رجل یقال له: السفیانی فی عمق دمشق، و عامّه من یتبعه من کلب، فیقتل حتی یبقر بطون النساء و یقتل الصبیان؛ مردی از دل دمشق خروج کند که به او سفیانی گویند، همه پیروانش از تیره کلب هستند، آنقدر کشتار کند که حتی شکم زنان را میشکافد و کودکان را از دم تیغ میگذراند.(43)
حاکم نیشابوری پس از نقل حدیث، بر صحت آن تأکید نموده و گفته: این حدیث بر مبنای بخاری و مسلم صحیح است.(44)
4- امیرمؤمنان(علیهالسلام) در حدیث دیگری دراین رابطه فرمود: ثم یبعث فیجمع الاطفال و یغلی الزیت لهم، فیقولون: ان کان آباؤنا عصوک فنحن ما ذنبنا؟! مأمورین را میفرستد، کودکان را گرد میآورد و دیگهای زیتون را برای آنها میجوشاند، آنها میگویند: اگر پدران ما با شما مخالفت کردهاند پس تقصیر ما چیست؟(45)
5- امیرمؤمنان(علیهالسلام) در حدیث دیگری میفرماید: گروهی از اولاد رسول خدا به بلاد روم پناهنده میشوند. سفیانی کسی را به نزد پادشاه روم میفرستد که بندگانم را به من بازگردان. او نیز آنها را برمیگرداند، پس آنها را در دمشق گردن میزند.(46)
6- امیرمؤمنان(علیهالسلام) به هنگام شمارش کارنامه سیاه سپاه سفیانی میفرماید: 70000 نفر را در بغداد میکشند و شکم 300 زن را میشکافند!!(47)
7- در برخی از تفاسیر عامه، در ذیل آیه شریفه (و لو تری اذ فزعوا)(48) آوردهاند که: سفیانی لشکری را به بغداد میفرسد، بیش از 3000 نفر را میکشند و شکم بیش از 100 زن را میشکافند.(49)
8- در برخی دیگر از احادیث عامه، از کشتهشدن 70000 نفر در عین التمر(50) و از تعدی به حریم 30000 تن در کوفه سخن رفته است.(51)
9- در برخی دیگر از منابع عامه آمده است: سفیانی همه کسانی را که با او مخالفت میکنند، از دم شمشیر میگذراند. آنها را با اره دو نیم میکند و در دیگها میجوشاند این کار تا شش ماه ادامه مییابد.(52)
10- امیرمؤمنان(علیهالسلام) در ضمن یک حدیث طولانی از ابعاد دیگری از جنایات سفیانی پرده برداشته میفرماید: با 70000نفر به سوی عراق حرکت میکند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها میگردد، ارکان اسلام را منهدم میکند؛ دانشمندان را میکشد، قرآنها را میسوزاند، مساجد را ویران میکند، محرمات را مباح کند، به نوازندگی فرمان میدهد، کارهای ناشایست را تجویز میکند، از فرایض الهی جلوگیری مینماید. از جور و ستم پروا نکند، هرکس که نامش محمد، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، امکلثوم، خدیجه و عاتکه باشد، به سبب دشمنی با خاندان پیامبر از دم شمشیر میگذراند.(53)
این بود اندکی از جنایاتی که براساس روایات فریقین، سفیانی به هنگام سیطرهاش به شامات (سوریه، اردن و فلسطین) انجام میدهد. همه این احادیث از نظر سندی قوی نیستند، لیکن همه آنها مؤیّد آن حدیث بسیار قوی و صحیحی است که در آغاز این بخش و سرآغاز بخش قبلی (اوصاف جسمی)، از طریق شیخ صدوق نقل کردیم و صحت سندش را اثبات نمودیم. در آن حدیث از نظر اوصاف ظاهری بر سرخ روی، زاغ چشم و بور بودنش تکیه شده و از نظر اخلاقی و روانی بر خباثت، پلیدی، قساوت، سنگدلی و کینهتوزیاش تأکید شده است.
ادامه دارد.
پی نوشتها:
نویسنده:استاد علی اکبر مهدی پور
1- صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج3، ص303.
2- شیخ صدوق،کمالالدین، ج2، ص 650، ب57، ج 7.
3- اسامی آن پنج واسطه و منبعی که بر توثیق آنها تأکید و تصریح نمودهاند:
– محمد بن حسن بن احمد بن ولید، ر.ک: نجاشی، الرجال، ص 383.
– حسین بن حسن بن ابان، ر.ک: ابن داود، الرجال، ص270.
– حسین بن سعید بن حماد بن مهران، ر.ک: شیخ طوسی، الفهرست، ص112.
– محمدبن ابی عمیر، ر.ک: شیخ طوسی، الفهرست، ص 218.
– عمربن حنظله، که امام صادق(علیهالسلام) بر صداقت او تصریح فرموده است. ر.ک: کلینی، الکافی، ج3، ص275.
4- حمیری، قرب الاسناد؛ ص 373، ح 1329.
5- شیخ طوسی، الفهرست، ص 167، رقم 439.
6- این دو واسطه عبارتند از: احمد بن محمد بن عیسی اشعری، برای وثاقت او: ر.ک: شیخ طوسی، الرجال، ص 366. و علیبناسباط، برای وثاقت او: ر.ک: نجاشی، الرجال، ص 252، رقم 663.
7- شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 652، ب 57، ح 14.
8- نجاشی، الرجال، ص 389، رقم 1049.
9- شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 503، ب 45 ذیل ح 31.
10- همان، ج1، ص3.
11- این پنج واسطه عبارتند از:
– محمد بن موسی بن متوکل، برای وثاقتش ر.ک: ابن داود، الرجال، ص 185؛ علامه حلی، الرجال، ص 149، رقم 58؛ سید ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 19.
– عبدالله بن حمیری، برای وثاقتش ر.ک: شیخ طوسی، الفهرست، ص 167، رقم 439.
– احمد بن محمد بن عیسی، برای وثاقتش ر.ک: شیخ طوسی، الرجال، ص 366.
– حسن بن محبوب برای وثاقتش ر.ک: شیخ طوسی، الفهرست، ص 96، رقم 162.
– ابوحمزه ثمالی، برای وثاقتش ر.ک: نجاشی، الرجال، ص 115، رقم 296.
12- نعمانی، الغیبه، ص 300، ب 18، ح 1.
13- نجاشی، الرجال، ص 383، رقم 1043.
14- این پنج واسطه عبارتند از:
– احمد بن محمد بن سعید، مشهور به: ابن عقده، برای وثاقتش ر.ک: نجاشی، الرجال، ص 94، رقم 233.
– محمد بن فضل بن ابراهیم بن قیس بن رمانه، برای وثاقتش ر.ک: نجاشی، الرجال، ص 340، رقم 911.
-حسن بن علی بن فضال، برای وثاقتش ر.ک: شیخ طوسی، الفهرست، ص 97، رقم 164.
– ابواسحاق، ثعلبه بن میمون، برای وثاقتش ر.ک: شیخ طوسی، اختیار معرفه رجال، ص 412، رقم 776.
– عیسی بن اعین، برای وثاقتش ر.ک: نجاشی، الرجال، ص296، رقم 803
15- شیخ صدوق، کمالالدین، ج2، ص 651؛ راوندی، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ نیلی، منتخب الانوار المصیئه، ص 28؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52؛ ص 205.
16- طبرسی، اعلام الوری، ج2، ص 282؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج3، ص 721.
17- سلمی، عقدالدرر، ص 91.
18- سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ح 417.
19- ابن منادی، الملاحم، ص77.
20- نعیم بن حماد، الفتن، ص 221، ب 29، ح 814.
21- مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص 305.
22- سفارینی، لوائح الانوار البهیه، ج2، ص75.
23- نعیم بن حماد، الفتن، ص 276؛ سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 70.
24- سید رضی، نهجالبلاغه، خطبه 101.
25- ابن منظور، لسانالعرب، ج8، ص81.
26- بحرانی، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص 11.
27- سوره اسراء (17)، آیه 60.
28- قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج10، ص 283؛ بحرانی، البرهان، ج6، ص 104-107.
29- شیخ صدوق، کمالالدین، ج2، ص 651؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 282؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1150؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج3، ص721.
30- نعمانی، الغیبه، ص 306؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص 461؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 216؛ سلمی، عقدالدرر، ص 54؛ مقدسی، فرائد الفوائد الفکر، ص 299.
31- سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ب 79.
32- شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 346.
33- متقی هندی، البرهان، ص 113؛ همو، کنزالعمال، ج11، ص 284؛ سلمی، عقد الدرر، ص 72؛ سفارینی، لوائح الانوار البهیه، ج2، ص 75.
34- شیخ طوسی، الغیبه، ص 444؛ شیخ حر، اثبات الهداه، ج3، ص 727.
35- مقدسی، البدء و التاریخ، ج2، ص 177.
36- عبدالامیر، الاسرار فیما کنّی و عرف به الاشرار، ج4، ص 288.
37- شیخ صدوق، کمالالدین، ج2، ص 651، ب 57، ح10.
38- این شش واسطه عبارتند از:
– احمد بن زیادبن جعفر همدانی، از مشایخ صدوق، برای وثاقش ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین، ج2، ص 369، ب 34، ذیل ح 6.
– علی بن ابراهیم، برای وثاقتش ر.ک: نجاشی، الرجال، ص 260، رقم 680.
– ابراهیم بن هاشم، برای وثاقتش ر.ک: سید ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 16.
– محمد بن ابی عمیر، برای وثاقتش ر.ک: شیخ طوسی، الفهرست، ص 218، رقم 617.
– حمادبن عیسی، برای وثاقتش ر.ک: همان، ص 115، رقم 240.
– عمر بن یزید، برای وثاقتش ر.ک: همان، ص 184، رقم502.
39- شیخ طوسی، کمالالدین، ج2، ص 651؛ طبرسی، اعلام الوری، ج2، ص 282؛ نیلی، منتخب الانوار المضیئه، ص 28.
40- نعیم بن حماد، الفتن، ص 222؛ سلمی، عقد الدرر،ص 73؛ متقی هندی، البرهان، ص 113؛ همو، کنزالعمال، ج11، ص 284؛ سفارینی، لوائح الانوار البهیه، ج2، ص 75؛ مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص 603.
41- شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.
42- نعمانی، الغیبه، ص 306، ب 19، ح 18.
43- سلمی، عقد الدرر، ص 73؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج 14، ص 272: همو، البرهان، ص 113؛ سیوطی الدر المنثور، ج 5، ص 241؛ همو، الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 61؛ قنوجی، الاذاعه، ص 135.
44- حاکم، المستدرک للصحیحین، ج 4، ص 520.
45- سلمی، عقد الدرر، ص 93.
46- مقدسی، فرائد فوائد الکفر، ص 320.
47- سلمی، عقدالدرر، ص 92.
48- سوره سبأ (34)، آیه 51.
49- طبری، جامع البیان، ج 22، ص 72: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 315.
50- نام شهری در نزدیکی انبار در غرب کوفه، ر.ک: یاقوت، معجم البلدان، ج 3، ص 759.
51- سلمی، عقد الدرر، ص 77؛ مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص 310.
52- نعیم بن حماد، الفتن، ص 235، ب 33، ح 873.
53- مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص 320.