امام علی(ع) خطاب به امام حسن(ع) میفرمایند: تو را پاره تنم یافتم تا آنجا که اگر بد روزگار خاطر عزیزت را مکدّر کند غبار غم بر سیمای من نشسته است، از بین راه نامهام را برای تو نگاشتم تا پشتیبان تو باشد، چه من باشم یا نباشم.
ماه مبارک رمضان ماهی است که شبهای قدرش با نام مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) عجین شده است، به همین مناسبت بر آن شدیم در این بهار قرآن، تفألی بهارانه به نهجالبلاغه داشته باشیم تا بتوانیم خوشهای از کلام گرانبهای مولا و مقتدای خویش برچینیم.
به مناسبت سالروز ولادت سراسر نور و شادی کریم اهل بیت(ع) چهارمین معصوم خامس آل عبا، در ادامه فرازهایی از نامه 31 نهج البلاغه که امام علی(ع) به فرزند برومندش امام حسن(ع) هنگام بازگشت از رزمگاه صفین در مکانی موسوم به «حاضرین» نوشته است، میآید:
*انسان و حوادث روزگار
«مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ الذَّامِ لِلدُّنْیا السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یدْرِکُ السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَرَهِینَهِ الْأَیامِ وَرَمِیهِ الْمَصَائِبِ وَعَبْدِ الدُّنْیا وَتَاجِرِ الْغُرُورِ وَغَرِیمِ الْمَنَایا وَأَسِیرِ الْمَوْتِ وَحَلِیفِ الْهُمُومِ وَقَرِینِ الْأَحْزَانِ وَنُصُبِ الْآفَاتِ وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَخَلِیفَهِ الْأَمْوَاتِ»
از پدری سالخورده و کهنسال، معترف به نشیب و فراز زمان، پشت سر گذارنده عمر، سپر انداز در نبرد روزگار، بدبین به دنیا، مسافر شهر خاموشان، کوچنده از آن در فردا.
به فرزندی آرزومند دست نایافتنیها، رهرو راه آنان که رفتند و منزل به دیگران سپردند، نشانه تیر ناخوشیها و گروگان گردش ایام و آماج خدنگ مصیبتها، برده دنیا و سوداگر کالای غرور، وامدار و گرفتار مهلتها و اسیر مرگ و همپیمان اندوها و همنشین غمها و نشانه آفتها و زمین خورده خواهشها و جانشین پیشینیان.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِیمَا تَبَینْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیا عَنِّی وَجُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَی وَإِقْبَالِ الْآخِرَهِ إِلَی مَا یزَعُنِی عَنْ ذِکْرِ مَنْ سِوَای وَالِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی غَیرَ أَنِّی حَیثُ تَفَرَّدَ بِی- دُونَ هُمُومِ النَّاسِ- هَمُّ نَفْسِی فَصَدَقَنِی رَأْیی وَصَرَفَنِی عَنْ هَوَای وَصَرَّحَ لِی مَحْضُ أَمْرِی فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدٍّ لَا یکُونُ فِیهِ لَعِبٌ وَصِدْقٍ لَا یشُوبُهُ کَذِبٌ وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتَّى کَأَنَّ شَیئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی وَکَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی فَکَتَبْتُ إِلَیکَ کِتَابِی مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَکَ أَوْ فَنِیتُ»
امّا بعد، آنچه پس از روزگاری تجربه بدان رسیدهام، از رخ بر تافتن دنیا از من و سرکشی زمانه بر من و روی آوردن رستخیز به سوی من، مرا از یاد دیگران و کوشش برای آنچه در پی من است باز میدارد؛ ولی اینک «ضرورت تربیت» مرا به آن داشته تا تو را از یاد نبرم و تمام توجّهم را به سوی تو پیش رانم و این وظیفه است که خواب و راحت را از من ربوده، و راستی و حقیقتی را که دروغی آمیزه آن نیست پیش رویم نهاده است.
تو را پاره تنم یافتم، بلکه تمام وجودم تو هستی، تا آنجا که اگر بد روزگار خاطر عزیزت را مکدّر کند غبار غم بر سیمای من نشسته است، و اگر مرگ پنجه بر تو بگشاید جان مرا خسته است. پس همانند کار خود در باره تو عزمم را جزم کردم، تا بدانجا که اتمام سفر را هم تحمّل نکردم و از بین راه نامهام را برای تو نگاشتم تا پشتیبان تو باشد، چه من باشم یا نباشم.
*مراحل خودسازی
«فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ- أَی بُنَی- وَلُزُومِ أَمْرِهِ وَعِمَارَهِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَالِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَأَی سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَینَکَ وَبَینَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ»
فرزندم، تو را به پاسداری از مرزهای الهی و هماره در خدمت و اطاعت او بودن، سفارش میکنم. شهر دل را با یاد او آباد ساز، به نیروی پرتوان او متّکی باش، و به پشتوانه قدرتش، دست مشکل گشا بگشا و چه نیرو و دستاویزی برتر و بالاتر از دستاویز الهی است، البتّه اگر بدان دست آویزی.
«أَحْی قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ وَأَمِتْهُ بِالزَّهَادَهِ وَقَوِّهِ بِالْیقِینِ (وَنَوِّرْهُ بِالْحِکْمَهِ) وَذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَقَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَبَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیا وَحَذِّرْهُ صَوْلَهَ الدَّهْرِ وَفُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیالِی وَالْأَیامِ وَاعْرِضْ عَلَیهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَسِرْ فِی دِیارِهِمْ وَآثَارِهِمْ
فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَعَمَّا انْتَقَلُوا (وَأَینَ حَلُّوا وَنَزَلُوا) فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّهِ وَحَلُّوا دَارَ الْغُرْبَهِ وَکَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ وَلَا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیاکَ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ وَأَمْسِکْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیرَهِ الضَّلَالِ خَیرٌ مِنْ رُکُوبِ الْأَهْوَالِ»
دلت را با روح اندرز، زندگی بخش و انگیزههای هوس را از آن سرزمین پاک با نیروی زهد، ریشه بر کن و با دریافت و باورداشت این حقیقت که سررشتهدار عالم هستی تنها خداست، دل قوی دار و آن را با دانش راستین غرق نور کن و با یاد مرگ رام و آرام ساز و عاریت بودن دنیا را به او بنمای و نیز آنکه دنیا همه نوش نیست بلکه در آن نیشهاست.
اینک کشتی روزگار در بستر نظام احسن، قاطع و قوی به پیش میراند، پس در نشیب و فراز زمانه به هوش باش تا غبار زشتیها بر دامنت ننشیند. در آینه تاریخ بنگر و سرگذشت پیشینیان را ورق بزن و آنچه از تلخیها و شیرینیها بدیشان رسیده به یاد آور و در شهرهاشان عبرت آموز گام بردار و در آثار به جا مانده از ایشان نیک نظر کن، کتاب عملکردشان را بگشای و آخرین موقعیت زندگیشان را بنگر که از کجا بار سفر بستند و به کدام سرا در آمدند و در آن رحل اقامت افکندند، آن گاه در مییابی که آنان ترک یار و دیار گفته و به خانههای غربت پا نهادهاند و میبینم که تو به زودی در زمره آنان در میآیی، پس اقامتگاه اصلی و دائمی خویش را زیبا و عالی بنا کن، و هرگز آخرتت را به دنیا مفروش.
از آنچه نمیدانی و تکلیف نداری سخن مگوی و راهی که در آن بیم گمراهی است مپوی، چرا که باز ایستادن به گاه سرگشتگی و گمراهی، بهتر از راندن بر مرکب خطرهاست.
*اخلاق اجتماعی
«وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَأَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیدِکَ وَلِسَانِکَ وَبَاینْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ وَجَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَلَا تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَهُ لَائِمٍ وَخُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیثُ کَانَ (وَتَفَقَّهْ فِی الدِّینِ وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ الصَّبْرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ وَنِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ) وَأَلْجِئْ نَفْسَکَ فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا إِلَى إِلَهِکَ فَإِنَّکَ تُلْجِئُهَا إِلَى کَهْفٍ حَرِیزٍ وَ مَانِعٍ عَزِیزٍ وَأَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَهِ لِرَبِّکَ فَإِنَّ بِیدِهِ الْعَطَاءَ وَالْحِرْمَانَ وَ أَکْثِرِ الِاسْتِخَارَهَ وَتَفَهَّمْ وَصِیتِی وَلَا تَذْهَبَنَّ عَنْهَا صَفْحاً فَإِنَّ خَیرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیرَ فِی عِلْمٍ لَا ینْفَعُ وَلَا ینْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یحِقُّ تَعَلُّمُهُ»
مردم را به نیکی فراخوان که پاسداری از خوبیها تو را در زمره نیکان قرار خواهد داد و با زشتیها و پلشتیها با دست و با زبان بستیز و از حاکمیت گناه و فساد با تمام توان جلوگیر باش و از تبهکاران دوری گزین و در راه خدا و ارزشهای الهی بپا خیز و به نهایت جهاد کن و از هیچ سرزنشگری مهراس.
در دریای مرگ شنا کن و از هر سو بر کوههای موجش فرود آی تا به ساحل حق در افتی و در دین، ژرف اندیش و خبره باش، جان خویش را به آتشدان «شکیبایی در سختیها» بپرور و آن را در «کشاکش پایداری» کار آزموده کن. چه زیباست فرشته صبر آن هم در راه حق.
در همه کارها چه سخت و چه آسان خود را به دامان خدا بیفکن و به آستان مقدّسش پناهنده شو و خود را بدو سپار، که پناهگاهی امن و جانپناهی استوار است، اظهار نیازت تنها به آفریدگارت باشد و جز آستان بلند او سر به هیچ درگاهی مسای، که هر چه هست از «عطا» و «مصلحت» آنجاست، همه اعتمادت به خدا باشد، و در هر خیر و سعادت تنها بدو امید بند، و زبانت را فریادگر این عشق و خیرخواهی قرار ده.
*شرایط اجابت دعا
«ثُمَّ جَعَلَ فِی یدَیکَ مَفَاتِیحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَکَ فِیهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ وَاسْتَمْطَرْتَ شَآبِیبَ رَحْمَتِهِ فَلَا یقَنِّطَنَّکَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِیهَ عَلَى قَدْرِ النِّیهِ وَرُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الْإِجَابَهُ لِیکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَأَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ وَرُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّیءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَأُوتِیتَ خَیراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْکَ لِمَا هُوَ خَیرٌ لَکَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِیهِ هَلَاکُ دِینِکَ لَوْ أُوتِیتَهُ فَلْتَکُنْ مَسْأَلَتُکَ فِیمَا یبْقَى لَکَ جَمَالُهُ وَینْفَى عَنْکَ وَبَالُهُ فَالْمَالُ لَا یبْقَى لَکَ وَلَا تَبْقَى لَهُ»
خداوند با اجازه درخواست از وجودش، کلید گنج هایش را در دست تو قرار داده که هرگاه خواستی، با آن درهای نعمت وی را بگشایی و باران رحمتش را طلب کنی. پس هرگز مباد که «تأخیر پاسخ»، دل سردت کند، که آن از نقص نیت تو است نه از قصور بخشش او و ای بسا که این تأخیر، موجب پاداش بزرگتر خواهنده و عطای بیشتر او شود.
و چه بسا چیزی از او خواهی ولی تو را ندهد، چون بهتر از آن را در این سرا یا دیگر سرا به تو داده است و یا خواهد داد. و چه بسا چیزی از او طلب کنی که اگر بدان رسی دینت تباه شود، پس زیبنده نیست که تنها برای نیست شوندهها دستِ نیاز بر آری، بلکه سزاوار آن است که از خدای عزیز خیر ماندگار و بیرنج خواهی که نه مال برای تو مانَد و نه تو برای آن مانی.