نویسنده:حجت الاسلام احمد لقمانی
اگر امام حسینعلیه السلام به تمامی حوادث آینده آگاهی داشت، چگونه با پای خود، خویشتن را در هلاکت انداخت؟ !
آیا شیوه حضرت با آیه «لاتلقوا بایدکم الی التهلکه» ; خود را با دستان خویش در هلاکت نیندازید، سازگار است؟ یا آن که مصداقی برای خودکشی محسوب میشود؟ بهراستی آگاهی امام از غیب و رسالت آن حضرت در استفاده از این علم در عرصههای مختلف عاشورا و کربلا چگونه بوده است؟
واقعه عاشورا رخدادی است که تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت مانندی برای آن سراغ ندارد . جایگاه بلند این حماسه، آن را به صورت رویدادی جاودانه همانند خورشید درخشانی برتارک تاریخ و فرهنگ بشری درآورده است; به گونهای که با وجود دستان تحریفگر، از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا فرجام تاریخ، پیامآور ارزشهای والای انسانی و الهامبخش انسانهای آزاد و خداجو خواهد بود .
افزون بر جلوه عاطفی عاشورا که در آن مظهر عشق به خدا، تسلیم محض در برابر او و سمبل قیام در راه دین و آزادی خواهی و شهادتطلبی نمایان است، جلوه عقلانی و خرد ورزانهای نیز به گونهای پیدا و پنهان در سراسر حماسه حسینی میتوان به دست آورد .
بیشک با چنین نگرشی علاوه بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه میتوان نگریست و نگرشی جامعتر و گستردهتر به آن داشت .
از سوی دیگر، تحلیل عقلانی نهضتحسینی به همان اندازه که پربها و ارزشمند است، پرخطر و پیچیده است; زیرا نگاهی جامع و برگرفته از اصول و معارف کلامی میطلبد تا نظریههایی تمام عیار با ایجاد هماهنگی بین عناصر و مؤلفههای گوناگون پژوهش به گونهای در خور و شایسته ارایه شود .
به یقین دو رهیافت تاریخی و کلامی در تحلیل و تحقیق رخداد عاشورا، از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذاری است که هریک، ما را در دستیابی به نظریههای جامع و معرفتآفرین مدد میرساند .
ناگفته پیداست که این دو نگرش در ترابط و تعامل کامل با یکدیگرند و نتایج هرکدام میتواند در دیگری مؤثر افتد و به تکمیل و تنقیح آن یاری رساند .
ضعف و نارسایی این دو، نزد صاحبنظران موجب پدید آمدن چنین اعتقادی میشود که امامعلیه السلام به زمان و مکان شهادت خویش علم تفصیلی نداشته و از ابتدا به قصد منزل گزیدن در کربلا و رفتن به سوی شهادت حرکت نکرده است! این افراد برای تایید سخن خود، مساله اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از سوی امامعلیه السلام و حرکتحضرت بر اساس گزارش مسلم را از آمادگی کوفیان و فرازهایی از گفتوگوهای امام با اطرافیان که بیانگر عزم او بر سفر به کوفه است، مطرح میکنند .
اما آنان که از ابعاد کلامی و تاریخی نهضتسرخ حسینی آگاهی دارند، معتقد به علم تفصیلی امامعلیه السلام نسبتبه حوادث کربلا هستند و اعلام زمان و مکان شهادت امامعلیه السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و همچنین علم امام و اهلبیت او به جزئیات حوادث عاشورا را، دلیلی بر این مدعا میدانند .
این دسته از اندیشمندان سخنانی از امام حسینعلیه السلام مطرح کردهاند که در آنها آینده خونبار خود و اصحاب به گونهای روشن آشکار شده است; همانند این سخن حضرت که میفرماید:
«من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاء الله» (1)
و یا در جای دیگری میفرمایند:
«خط الموت علی ولد آدم فخط القلاده علی جید الفتاه» (2)
از مجموع عبارات این خطبه چنین فهمیده میشود که امام قبل از خروج از مکه، فرجامی برای این سفر جز شهادت خود و یارانش نمیدید . و حتی عبارت «گویا میبینم که گرگهای بیابان اعضای بدنم را میان نواویس و کربلا پاره پاره میکنند» (3) گواه آن است که امامعلیه السلام به خوبی از شهادت خود و محل آن با خبر بوده است .
صریحتر از این سخنان، نامه حضرت، هنگام حرکت از مکه است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
من الحسین بن علی الی بنیهاشم; اما بعد فانه من لحق بیمنکم استشهد و من تخلف عن لم یبلغ الفتح والسلام (4) ; از حسین بن علی به بنیهاشم; هرکس از شما که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکه با من همراه نشود، به پیروزی نخواهد رسید» .
بیتردید متن این نامه، یکی از دلایل آگاهی امام از سرانجام حرکتخویش به شمار میآید و از آن سو، همراهی اهلبیتحضرت نیز جزیی از برنامه کلی نهضتحسینی – که طبق مشیت الهی از قبل مشخص شده بود – محسوب میشود . تقدیری که امام خود از آن آگاهی داشته است و از آنجا که او مظهر تسلیم در برابر خواستخداستبا علم به سرانجام کار، اهلبیت و فرزندان خویش را همراه خود ساخت; گرچه عقل ما دست کم در فهم بخشی از فلسفه این همراهی و اهداف و آثار آن، آگاهی دارد که از آن جمله، رسوایی نظام منحط اموی است! (5)
حال با توجه به سخنانی که در این باره به آنها اشاره کردیم، به اصول کلامی درباره نهضت عاشورا اشاره میکنیم:
1 . عصمت امامعلیه السلام
یکی از اصول کلامی که در تحلیل رخداد عاشورا نقش به سزایی دارد، مساله «عصمت پیامبران و امامان:» است که به معنای وسیع آن، شامل عصمت در خطا و اشتباه و نسیان است . این بینش روشنگر موجب میشود که تحلیلگر عاشورا، تمامی رفتارها و مواضعی را که امامعلیه السلام در طول نهضت اختیار کرده استبدون هیچ قید و شرط و استثنایی صحیح بداند و هرگونه خردهگیری و اعتراض را بر آن به دور شمارد . براساس پذیرش اصل عصمت امام در تحلیل و تفسیر افعال حضرت، گاه عقل ما یارای فهم دست کم بخشی از حکمت و مصلحت اعمال امام را دارد و برای آن آرمانهایی صحیح و خردپسند مییابد و یا آن که حکمت آن بر ما روشن نمیشود و چرایی اعمال امام – حتی پس از تامل فراوان – در هالهای از ابهام باقی میماند .
افرادی که باوری شایسته نسبتبه عصمت امام داشته باشند، در هردو صورت، حقانیت و درستی فعل امام را اجمالا مورد تصدیق قرار میدهند و به جای تخطئه مواضع امام و خردهگیری بر تصمیمگیریهای حضرت، عقل محدود خود را محکوم میکنند و صادقانه به ناتوانی آن اقرار میکنند . اما آنان که اصل عصمت امام را نپذیرند، دل به شبهاتی نسبتبه حقانیتیا مشروعیت هضتحضرت میسپرند و اشکالاتی را که در طول تاریخ از سوی دشمنان اهلبیت: همچون بنیامیه، ناصبیها و وهابیها تبلیغ میشده است، میپذیرند و مانند آنان موضعگیری مینمایند; شبهاتی همچون:
1 . امامعلیه السلام علیه حکومت اسلامی و خلیفه پیامبر (یعنی یزید!) قیام کرد و از بیعتبا او سرباز زده است و این، گناهی است نابخشودنی، که سرانجام به کشته شدن او انجامید .
2 . نهضت امامعلیه السلام از مصادیق به هلاکت انداختن خویش است، که کاری برخلاف عقل اوست و به نص قرآن، حرام است . زیرا قرآن با صراحتبسیار میفرماید: «لاتلقوا بایدکم الی التهلکه» ; خود را با دستخویش به هلاکت و نابودی نیندازید .
3 . هرچند امامعلیه السلام در راه خدا قیام کرد، اما او نسبتبه اوضاع سیاسی و اجتماعی اشتباه کرد و به خطا بر پیمانهای دروغین کوفیان اعتماد ورزید .
به این شبهات و اشکالاتی از این قبیل، به دو شیوه میتوان پاسخ داد:
الف) ارایه پاسخ اجمالی
بدین معنا که با تمسک به ادله عقلی و نقلی عصمت امامعلیه السلام – که در منابع کلامی شیعی مورد بحث قرار گرفته است – میتوان بر ضرورت عصمت امام تاکید ورزید و سپس با اثبات امامت امام حسینعلیه السلام اصل یاد شده را بر افعال او تطبیق کرد .
بدیهی استسرانجام چنین مسیری، اثبات صحت و سلامتی تمامی افعال و افکار امامعلیه السلام است .
ب) ارایه پاسخ تفصیلی
در این شیوه تلاش میشود که براساس مقدمات مورد قبول اشکالتراشان، خالی بودن نهضت امام از هرگونه انگیزه شخصی و مصونیت آن از خطا و اشتباه و ارتکاب امر غیر مشروع ثابتشود .
این شیوه، راهی است که برخی از بزرگان شیعه مانند سیدمرتضیقدس سره در «تنزیه الانبیاء» و شیخ طوسیقدس سره در «تلخیص الشافی» پیمودهاند .
به طور مثال در پاسخ به این اشکال که مقابله امام با سپاه یزید و امتناع او از بیعت، از مصادیق «القای نفس در تهلکه» بوده است، این دو اندیشمند بزرگ میکوشند تا ثابت کنند که حرکت امام قبل از برخورد با سپاه ابن سعد، براساس ظن امامعلیه السلام به پیروزی بوده است و از آنجا که این ظن، مستند به امارات و شواهد فراوان (مانند نامههای کوفیان و) . . . بوده است، قیام امامعلیه السلام برای رسیدن به حق خود، نه تنها امری عقلایی است، بلکه انجام عملی واجب برای حضرت محسوب میشود . بدین خاطر در این مرحله از نهضت، امامعلیه السلام جز به وظیفه دینی خود عمل نکرده است و پس از برخورد با سپاه عمربنسعد نیز که امام از پیروزی مایوس میشود، پیشنهاد بازگشتبه حجاز یا به یکی از سرحدات میدهد، که مورد قبول ابن زیاد واقع نمیشود و در اینجا نیز امام چارهای جز دفاع از خویش نداشته است . (6)
به هرجهت، درصورت نپذیرفتن اصل عصمت امامعلیه السلام برای رفع شبهات با تمسک به ادله و شواهدی خاص و با تجزیه و تحلیل مواضع امام در مراحل مختلف نهضتباید در پی اثبات این حقیقتبود که موضعگیریهای امام تماما صحیح و مشروع بود و آن حضرت قدمی از جاده حکمت و شرع خارج نشده است .
2 . علم امامعلیه السلام
دانشمندان شیعی همگی بر این باورند که امامعلیه السلام همسان با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دارای علمی وسیع و مافوق علم افراد عادی بشر است; زیرا منابعی ویژه و متفاوت با مجاری عادی کسب دانش در دست دارد و از طریق این منابع به اذن خداوند از اموری آگاه است که در دسترس افراد عادی نیست . اما در این مساله که ویژگیهای علم امام چیست، اختلاف نظر وجود دارد . برای مثال در این که علم امام چیست، رای واحدی وجود ندارد .
برخی از عالمان معتقدند: امامعلیه السلام علاوه بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم دارد; مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است; همانند زمان فرارسیدن قیامتیا اموری که در دایره بدائات قرار میگیرد .
ناگفته پیداست که تفاوت اصلی علم غیب پیامبر و امام با علم الهی، در آن است که علم خداوند، ذاتی است، ولی علم پیامبر و امام، ناشی از تعلیم و اعطای الهی است .
در مقابل، گروه دیگری چنین باور دارند که: مقتضای ادله بیش از این نیست که امام باید به تمامی احکام دین و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد; ولی دلیلی بر آگاهی امام از تمامی حوادث گذشته و آینده نداریم . (7)
سؤال دیگری نیز مطرح است که آیا علم امامعلیه السلام معلق به شرایطی استیا آن که به صورت بالفعل برای امام حاصل است؟
در پاسخ به این پرسش، گروهی علم امام را مشروط به حصول شرایطی از قبیل اراده او یا درخواست (دعای) او از خداوند، میدانند .
به هر تقدیر، مساله مقدار و وسعت علم امام در تحلیل و تفسیر نهضتحسینی تاثیری تام دارد . اگر امام معصومعلیه السلام را از جمیع «ماکان» و «مایکون» آگاه بدانیم، در این صورت، زمان و مکان شهادت امام نیز در دایره معلومات او قرار میگیرد . با قبول این اصل باید گفت که حسینعلیه السلام از آغاز حرکتخویش از مدینه میدانست که در مکانی به نام «کربلا» و در دهم محرم سال 61 به شهادت خواهد رسید و حتی از کیفیت و جزئیات وقایع مربوط به شهادت خویش و یاران و اسارت خاندان خود آگاهی داشت .
نقش محوری مساله علم امام در یکی از جدیترین و جنجالیترین منازعاتی است که در چند دهه اخیر در باره ماهیت و فلسفه نهضتحسینی وجود داشته، به گونهای که در این میان، دو نظریه اصلی ابراز شده است:
1 . مطابق نظریه اول، حسینعلیه السلام از ابتدا (و دست کم قبل از خارج شدن از مدینه) به طور قطع میدانسته است که سرانجام سفر او، این است که در کربلا و در روز دهم محرم، خود و جمعی از یاران او به شهادت خواهند رسید . اما از سوی دیگر، امام به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهی، موظف به انجام این سفر بوده است تا با تحمل تمامی مصائب و سختیهای آن، حتی با ریخته شدن خون خود و جمعی از بهترین افراد خاندان و یارانش، حیاتی دوباره به دین و آیین بخشیده شود و اسلام مسخ شده سلطنتی یزیدی، محو و نابود شود .
براساس این نظریه، حقیقت قیام امام حسینعلیه السلام، انجام یک تکلیف الهی است; تکلیفی که امام به بهای شهادت خود و اسارت خانوادهاش، به کاملترین صورت ممکن، آن را ادا کرد و البته مقتضای مقام امامت هم چیزی جز این نمیتوانستباشد . در این نظریه آثاری همچون: «اتمام حجتبر مردمان» ، «رسوا ساختن حکومت فاسد امویان و اعلام برائت از آن» ، «ابلاغ پیام اصلی دین برجهانیان و ارایه ماهیت اصلی اسلام» و . . . به عنوان بخشی از اهداف نهضت امام که برای ما قابل درک و فهم و درسآموزی و پیروی است، بیان میشود .
2 . براساس نظریه دوم، هرچند امام حسینعلیه السلام میدانسته است که سرانجام، روزی به دست مخالفان دین خدا به شهادت خواهد رسید، اما زمان این امر بر او آشکار نبوده است .
در این دیدگاه، اوضاع و شرایط تاریخی در زمان حکومتیزید (مانند تشکیل نیروی داوطلب در کوفه و بیعت آنان با مسلم بن عقیل، ضعف حکومت نوپای یزید، آمادگی افکار عمومی و لیاقت و شایستگی امام برای قیام به صورت کامل برای شروع نهضت) آماده بود و در این موقعیت احتمال پیروزی علیه یزید بیش از پنجاهدرصد تضمین شده بود .
بدون شک آشنایی با مبانی علم امام و آگاهی از ابعاد و جلوههای آن، بیانگر مردودیت نظریه دوم است . زیرا طبق این نظریه، دیدگاههای کسانی چون ابن عباس و محمد حنفیه که حضرت را از حرکتبه سوی کوفه و اعتماد به دعوت کوفیان بر حذر میداشتند، معتبر دانسته میشود; به ویژه آن که سرانجام سفر امام با آنچه که امثال ابنعباس پیش بینی کرده بودند، موافق در آمد و تشکیل حکومت اسلامی برای امام میسر نگشت .
در یک نگاه، به خوبی میتوان دریافت که حرکت امام حسینعلیه السلام براساس انتخاب و اختیار حضرت اما با علم الهی آن امام صورت گرفته است; هرچند فرجام نهضت امام با شهادت رقم میخورده است . اما اعتماد به نامهها و دعوتهای کوفیان و حرکتبه سوی کوفه به خاطر «اتمام حجت» به تمامی دعوت کنندگان و حمایت کنندگان بوده است; کاری که امام و پیشوای شایسته باید انجام میداد تا امروز کسی علم غیب و آگاهی از حقایق ماجرا را برای فرد امام شایسته نپذیرفتن دعوت کوفیان تلقی نکند . از این رو، آن حضرت طبق ظواهر و امور طبیعی زندگی حرکت کرد; مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و طبق گزارش سفیر راستگوی خود به طرف آن دیار حرکت کرد و سرانجام سفر او به شهادت ختم شد .
به یقین با این نگرش، آگاهی حضرت از لزوم دفع ضرر یا یقین به کشته شدن و خبر از اسارت خاندان، مانع رفتن به کوفه نمیشد; زیرا وظیفه امامت امام، فریادرسی مظلومان و ستمدیدگان از نظر ظاهری است و رسالت او در این عرصه، توجه به خواست امت است .
افزون بر این، گرچه از دست رفتن امام و اسارت خاندان او کاری بیجبران، است، اما مصلحتی برتر و مهمتر وجود دارد که امام باید خون ارزشمند خود، و خاندان حضرت باید عزت ظاهری خود را فدای آن کنند و آن، حفظ اسلام از دست فاسدان و طاغیان زمان برای همیشه تاریخ است و این حوادث، مقدمه ضروری و انحصاری نجات اسلام محسوب میشود که نه تنها مطلوب، بلکه لازم و واجب است .
چنین بینش شایستهای موجب گردید که رژیم سلطنتی اموی، رسوا گردد و روح امر به معروف و نهی از منکر در کالبد جامعه دوانده شود (8) و ابلاغ پیام عاشورا به دورترین نقاط جهان آن روز و امروز و فراتر از همه فرداها، کاری معجزه آفرین برای تمامی ملتهای دربند نماید و آن، منطق «پیروزی خون بر شمشیر» و «فدای جان برای حفظ کیان و آیین اسلام» است; سخنی تاثیرگذار و درسآموز برای آزادی و آزادگی بشریت در تمامی عصرها و برای همه نسلها .
پینوشتها:
1 . بحارالانوار، ج 44، ص 367 .
2 و 3 . همان، ص 366 .
4 – همان، ص 330 و ج 45، ص 87 .
5 . ر . ک: شهید آگاه و رهبر نجات بخشاسلام، لطف الله صافی گلپایگانی، ص 387 – 378; مقتل الحسین (ع)، عبدالرزاق موسوی المقرم، ص 118 – 115 .
6 . تنزیه الانبیاء، سیدمرتضی، ص 182 – 179; تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ج 4، ص 188 – 182 .
7 – متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهرآشوب، ص 211 .
8 – مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص 293 (تحلیل معرفتشناختی مبانی کلامی در نهضت عاشورا، محمد سعیدی مهر).
منبع: فصلنامه کوثر