روش تفسیری اهل بیت (ع) از دیدگاه آیت الله معرفت

روش تفسیری اهل بیت (ع) از دیدگاه آیت الله معرفت

نویسنده: سید مصطفی احمدزاده (1)

چکیده
این مقاله به بررسی روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) از دیدگاه استاد معرفت پرداخته است. نخست نویسنده به پیش فرضهای استاد از جمله: نقش اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر قرآن کریم، توجه به تفاوت روایات تفسیری و تأویلی اهل بیت (علیهم السلام) و توجه به احادیث جعلی در میان روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) اشاره کرده و سپس به بررسی روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) از دیدگاه آیت الله معرفت در پنج عنوان پرداخته است:
1. مستندات لغوی در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)؛
2. مستندات قواعد زبان عربی در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)؛
3. تفسیر قرآن به قرآن در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)؛
4. تفسیر قرآن به سنت در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)؛
5. تفسیر قرآن با استناد به قواعد عقلی در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام).
نویسنده در پایان از فحوای سخنان و آثار استاد معرفت نتیجه گرفته است که روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) از دیدگاه ایشان، ترکیبی ( ترکیبی از روش نقلی و اجتهادی جامع ) با رویکرد ارشادی ( تعلیمی و تحفیظی ) است.

مقدمه
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا (2).
براساس نص صریح قرآن کریم:
وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (3)؛
وظیفه تبیین و تفسیر قرآن کریم بر عهده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز پس از دریافت وحی، تفسیر قرآن کریم را برای مردم بیان فرمودند. البته تبیین ایشان متناسب با ظرفیت مخاطبان، از سطوح گوناگونی برخوردار بودند. براساس روایات گوناگون، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، تأویل کامل و تفسیر جامع قرآن کریم را برای حضرت علی (علیه السلام) بیان فرمودند. (4) زیرا در میان یاران و پیروان آن حضرت (صلی الله علیه و آله)، تنها حضرت علی (علیه السلام) از ظرفیت کامل برای دریافت جامع معارف قرآنی برخوردار بود.
روشن است که فهم معارف قرآن، افزون بر استعداد علمی و فکری، به طهارت روحی و معنوی نیز وابسته است. کسی می تواند به ستیغ قله علوم و معارف قرآنی دست یابد که بر ذروه قله طهارت گام نهاده باشد و جز امام المتقین امیرالمؤمنین (علیه السلام)، در زمان حضور پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، کسی را یارای دست یازیدن بدین رتبه و مقام نبود. زیرا آن حضرت (علیه السلام) از همه چیز گسسته و به دوست پیوسته بود.
پس از آن حضرت (علیه السلام)، فرزندان پاکش (علیه السلام)، که از هرگونه رجسی دور بودند، إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (5) در جایگاه حاملان و معلمان حقیقی قرآن قرار گرفتند.
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ‌، فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ‌، لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‌ (6)؛ نیز براساس حدیث گهربار ثقلین، اهل بیت (علیهم السلام) در کنار قرآن و با قرآن، همراه و همسان اند. پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله) ‌با این حدیث در نظر داشته اند این معنا را به یاران و پیروان خود تفهیم کنند که قرآن و عترت، هر دو از یک منبع – خداوند – سرچشمه می گیرند و در واقع یک حقیقت اند در دو شکل؛ قرآن کریم، انسان کاملی است که به شکل مکتوب نازل شده است و اهل بیت (علیهم السلام)، قرآنی هستند که به شکل انسان نازل شده اند. یکی قرآن صامت است و دیگری قرآن ناطق. یکی در شب قدر نازل شد و دیگری در شب قدر عروج کرد.
پس از نزول قرآن مجید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، متناسب با سطوح گوناگون مردم،‌ به تفسیر قرآن کریم همت گماشت و پایه نخستین روش تفسیری را استوار ساخت. پس از ایشان (صلی الله علیه و آله)، یاران آن بزرگوار، قرآن را براساس روش های گوناگون تفسیر کردند. گروهی براساس روایات آن حضرت (صلی الله علیه و آله)، روش تفسیر نقلی یا اثری را پایه نهادند. برخی به عقل بها دادند و روش تفسیر عقلی را ارج نهادند. بعضی به گرایش های فقهی، ادبی، کلامی، فلسفی و اجتماعی روی آوردند. عده ای به تفسیر قرآن با قرآن پرداختند و روش تفسیر قرآن به قرآن را پی ریزی کردند و کسانی در پی کشف راز و رمز قرآن بر پایه کشف و شهود و مبانی عرفانی، روش های تفسیری اشاری، رمزی و عرفانی را ارائه دادند و در دوران معاصر نیز گروهی بر پایه نظریات علمی، روش تفسیر علمی را بنیان نهادند. برخی از روش تفسیر موضوعی و روش تفسیر جامع سخن به میان آوردند و عده ای نیز پای فراتر نهادند و آرای خود را بر قرآن کریم تحمیل کردند و در ورطه روش تفسیر به رأی فرو غلطیدند.
اما در این میان اهل بیت (علیهم السلام)، پای در جای پای پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) نهادند و روش تفسیری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ‌را زنده نگاهداشتند و هماره براین روش، قرآن را تفسیر می کردند.
این که روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) دارای چه ویژگی هایی است؟ ائمه معصومین (علیه السلام)، از ارائه این روش، چه هدف یا اهدافی را دنبال می کردند؟ آیا روش تفسیری آنان ثابت بوده است یا متناسب با هر عصر و زمانی، دستخوش تغییرات جزئی و یا کلی می شده است؟ رویکرد تفسیری آنان ارشادی بوده است یا مولوی؟ آن چه در اینجا بدان خواهیم پرداخت، جست و جوی پاسخ برخی از پرسش های بالا در آثار استاد آیت الله معرفت است.

پیش فرض های روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) ‌از دیدگاه آیت الله معرفت
پیش از پرداختن به بررسی روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)، ‌شایسته است برخی از پیش فرض های روش تفسیری آنان را از دیدگاه استاد معرفت مورد توجه قرار دهیم. استاد معرفت دیدگاه خود را درباره روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) بر پایه پیش فرض هایی استوار ساخته است، که بدون توجه به آن ها، دستیابی، تبیین و نقد دیدگاه ایشان در این زمینه، سخت خواهد بود. در اینجا به مهم ترین پیش فرض های استاد اشاره می کنیم، تا راه برای بررسی همه جانبه دیدگاه ایشان هموار شود.

1. نقش اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر قرآن کریم
استاد در جلد نخست کتاب التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، در فصل هشتم، درباره نقش اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر، مفصل سخن گفته اند. در آغاز از حدیث ثقلین یاد کرده و نکات قابل توجهی را مطرح کرده است، ایشان درباره نقش اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر قرآن کریم نوشته اند:
این امور، مقتضای تلازم و جدایی ناپذیری کتاب و عترت است؛ از این رو رهیابی به وسیله یکی از این دو، بدون دیگری ممکن نیست؛ زیرا نقش قرآن، تشریع و تأسیس احکام است و نقش عترت، همچون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، تفسیر و تبیین آن احکام (7).
نقشی که امامان اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر قرآن ایفا کردند، نقش تربیتی – آموزشی و راهنمایی مردم به راه های تفسیر بود. اینان بیان کردند که شیوه شایسته برای فهم معانی کلام خدا چیست و کیفیت احاطه بر نکات دقیق و اسرار این کلام جاودانه الهی چگونه است؛ لذا تفسیر اینان از قرآن که در قالب روایات به ما رسیده است، جنبه الگویی دارد که بر امت و دانشمندان عرضه داشته اند تا شیوه های تفسیری را بیاموزند… تفاسیر ائمه (علیهم السلام)، مشتمل بر شیوه های آموزشی برای ارتقای کیفیت تفسیر و روش استنباط معانی حکمت آمیز قرآن کریم است.(8)
توجه به سخنان بالا، پاسخ این پرسش – آیا رویکرد تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)، رویکرد ارشادی بوده است یا مولوی؟ – را از دیدگاه استاد معرفت روشن می سازد. ایشان به صراحت رویکرد تفسیری آنان (علیه السلام) ‌را، رویکردی ارشادی معرفی و هدف از آن را، آشناسازی شاگردان و پیروان خود با درست ترین روش و شیوه تفسیری قرآن کریم بیان می کنند و بر نقش محوری الگودهی و الگوسازی روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) برای همه مفسران و قرآن پژوهان از صدر اسلام تا زمان معاصر تأکید می ورزند، تا جست و جو گران معارف قرآنی در پرتو ارشادات ائمه (علیهم السلام)، هماره بر فهمِ صحیحِ قرآن ره بپویند و به سنگلاخ بیراهه نا آشنایان به قرآن گرفتار نیایند.

2. توجه به تفاوت روایات تفسیری و تأویلی اهل بیت (علیهم السلام)
یکی از ویژگی های تفسیری ائمه (علیهم السلام)، توجه آنان به ظاهر قرآن در کنار باطن آن است. اینان با الهام از سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، که برای آیات قرآن ظاهری و باطنی قائل بودند؛ هم به تفسیر ظاهر آیات می پرداختند و هم به تأویل باطن آیات؛ برای عموم مردم، ظاهر قرآن را تفسیر می کردند و برای شاگردان و یاران خود، افزون بر تفسیر ظاهرِ آیات، از تأویل باطن آیات نیز سخن می گفتند.
استاد معرفت، با تأکید بر این پیش فرض که همه روایات اهل بیت (علیهم السلام)، از سنخ تفسیر ظاهر نیست؛ بلکه برخی از روایات در پی گزارش تأویل و باطن آیات است، به مفسران گوشزد می کند که از درآمیختن این دو دسته از روایات، پرهیز کنند تا از هرگونه برداشت نادرست از سخنان آن بزرگواران، برکنار باشند. ایشان در این زمینه می نویسند:
در تفاسیر منقول از امامان اهل بیت (علیهم السلام)، نوعی خلط میان تفسیر ظاهر و باطن به چشم می خورد؛ همان طور که در بعضی موارد بین تفسیر و تطبیق مصادیق آن نیز اشتباهاتی رخ داده است؛ به این شکل که آن چه در روایت ذکر شده و بدان تصریح شده است، مصداق یا یکی از بارزترین مصادیق آیه است، ولی برخی آن را تفسیر آیه پنداشته اند؛ لذا جدا ساختن این دو امر و فرق میان آن ها ضروری می کند تا راه صواب مشخص گردد.(9)

استاد معرفت نه تنها در جای جای آثار خود با ذکر نمونه های متعددی از روایات اهل بیت (علیهم السلام) به تبیین تفاوت تفسیر و تأویل پرداخته اند، بلکه به این تذکر اکتفا نکرده و برای آگاهی قرآن پژوهان، به معرفی ضوابط و ملاک های تأویل نیز همت گماشته اند. ضوابطی که ایشان در آثار خویش آورده اند، عبارتند از:
الف. نخستین شرط تأویل صحیح و مقبول، در مقابل تأویل باطل و مردود، رعایت مناسبت و ارتباط تنگاتنگ بین معنای ظاهری و باطنی است. از این رو چون تأویل عبارت است از مفهوم عام منتزع از فحوای کلام، ناگزیر در انتزاع این مفهوم عام، باید مناسبت لفظی و معنوی رعایت شود.
ب. دومین شرط تأویل صحیح، رعایت نظم و دقت در کنار گذاشتن خصوصیات کلام مورد تأویل و تجرید آن از قراین خاصه است تا حقیقت و مغز آن در قالب مفهوم عام روشن شود.
بنابراین شرط صحت تأویل برای پی بردن به معنای باطنی آیه، آن است که مفهوم به دست آمده – پس از الغای خصوصیات – به گونه ای باشد که نسبت آن با مورد آیه نسبت عام به خاص باشد؛ یعنی مورد آیه یکی از مصادیق مفهوم به دست آمده قرار گیرد.(10)
استاد معرفت برای روشن شدن مطلب، به چندین مثال اشاره کرده اند که در اینجا تنها به یک مورد بسنده می کنیم، تا فضای بحث روشن تر شود.
وی درباره روایاتی که از ائمه (علیهم السلام) در مورد آیه قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ‌ (11) نقل شده است، می نویسد:
عده ای این آیه را برحسب روایاتی که در تأویل آن وارد شده است، تفسیر پنداشته اند. علی بن ابراهیم در تفسیر آیه می گوید: معنای آیه این است: چه می پندارید؟ اگر امام شما از نظرها پنهان گردد چه کسی امامی مثل او را برایتان خواهد آورد؟ او به همین جمله اکتفا کرده و به حدیث امام رضا (علیه السلام) استشهاد می کند که از حضرت درباره آیه پرسیدند و ایشان فرمودند: ماؤکم یعنی ابوابکم یعنی ائمه (علیهم السلام) است… فمن یأتیکم بماء معین؛ یعنی بعلم الامام.
حق این است که این آیه، تأویل آیه است نه تفسیر آن؛ چون آب به مفهوم عامش اعم از حقیقی و کنایی گرفته شده است؛ یعنی آن چه مایه حیات است و موجب تداوم و بقای آن می شود. خواه مادی باشد یا معنوی؛ به این معنا هم آب زلال و هم علم خالص را شامل می شود. نتیجه این که بیرون کشیدن چنین معنای عامی از درون آیه، تأویل آن به حساب می آید، نه تفسیر.
در روایت صدوق در کتاب کمال الدین به این مطلب تصریح شده است؛ از امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه پرسیدند؛ ایشان فرمودند: درباره امام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نازل گشته است. همچنین فرمودند: هرگاه امام شما غایب شود و ندانید کجا است، پس چه کسی (جز خدا) ‌آن امام را بر شما ظاهر می گرداند تا شما را از آسمان ها و زمین خبر دهد و حلال و حرام شریعت را کاملاً بیان دارد، به خدا سوگند، تأویل این آیه ( ظهور قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) هنوز تحقق نیافته و هر آینه تحقق خواهد یافت.
سپس استاد معرفت نتیجه گیری کرده اند:
روشن است که این گونه معانی، از قبیل معانی باطنی و تأویل به شمار می رود، چنانچه در همین روایات تصریح شده است و نباید آن را تفسیر شمرد.(12)

3. توجه به احادیث جعلی در میان روایات تفسیری و تأویلی اهل بیت (علیهم السلام)
یکی دیگر از پیش فرض های استاد معرفت، در بررسی روشِ تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)، توجه به میزان اعتبار روایات تفسیری آنان است. استاد با ظرافت و دقت خاص خود و براساس قواعد علم الحدیث و درایه الحدیث و نوشته ها و نکات موشکافانه ای که رجال شناسان در آثار خود ذکر کرده اند؛ به بررسی روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) پرداخته و معتقد است دروغ پردازان با درکِ موقعیت بالای اهل بیت (علیهم السلام) در میان امت و مقبولیت والای ایشان (علیه السلام) نزد خاصه و عامه، زمینه مناسبی برای ترویج سخنان باطل خود و داغ شدن بازار کساد کالای کم بهای خود یافتند؛ لذا به حدیث سازی و جعل سند و نسبت دادن آن به پیشینیان و ائمه اطهار (علیه السلام) ‌پرداختند تا پذیرفته شود.
استاد معرفت، اغلب این گونه سخنان جعلی را به دلیل ناسازگاری با طبع سلیم و عقل رشید، با قداست اسلام و مبانی حکیمانه آن در تضاد می دانند و معتقدند:
خوشبختانه اکثر این گونه روایاتِ ساختگی یا مقطوع السندند یا سندهای سستی دارند که به وسیله رجالی ضعیف و مشهور به جعل و حدیث سازی، شکل یافته است که خود موجب سقوط آن ها از درجه اعتبار گردیده است؛ از این رو برخی جوامع حدیثی که انباشته از این گونه تفاسیر ماثور از ائمه (علیهم السلام) است، جز اندکی از احادیث آن قابل اعتنا نیست.(13)
استاد، روایات تفاسیر اثری شیعه را مورد بررسی دقیق قرار داده اند و اغلب روایات این تفاسیر را به دلیل سندی و متنی، غیرمعتبر می دانند. ایشان، تفسیر عیاشی و تفسیر فرات کوفی را به دلیل حذف اسناد، تفسیر ابن حجّام را به دلیل روایات مقطوع الاسناد، تفسیر ابوالجارود را به دلیل ضعیف بودن راوی، تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه السلام) را به دلیل مجهول الحال بودن راویان، تفسیر نعمانی را به دلیل مجهول بودن مؤلف، تفسیر قمی را به دلیل دربر داشتنِ روایاتِ ساختگی یکی از شاگردان مجهول الحالِ علی بن ابراهیم قمی و نهایتاً قریب به اتفاق روایات تفاسیر البرهانِ بحرانی و نورالثقلین حویزی را به دلیل اسناد ضعیف، مرسل و مقطوع السند و ناسازگاری با اصول عقاید و مبانی شریعت و عقل سلیم و علم قطعی؛ فاقد اعتبار می دانند.(14)

روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)
حال که پیش فرض های استاد معرفت را درباره روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) مورد توجه قرار دادیم، سعی خواهیم کرد براساس آن پیش فرض ها، دیدگاه استاد معرفت را درباره روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) مورد بررسی قرار دهیم. نخست ویژگی های تفسیری آن بزرگواران (علیه السلام) را به تفکیک گزارش می کنیم و در پایان به نتیجه گیری می پردازیم.
تذکر یک نکته در اینجا لازم است و آن این که منظور از روش تفسیری در این مقاله، از باب تغلیب، هم بحث های تفسیری و هم بحث های تأویلی را دربر می گیرد. بنابراین، استفاده از روایت های تأویلی و ذکر ویژگی های روایات تأویلی اهل بیت (علیهم السلام)، در بحث های تفسیری، نه از باب خلط مطالب و موضوعات، بلکه بدین جهت است که اشتراکات روایات تفسیری و تأویلی اهل بیت (علیهم السلام)، در مبانی و روش، به حدی است که جز تفاوتِ اندکِ خاصِ هر دسته که مبانی و روشِ خاصِ خود را می طلبد، تفاوتِ دیگری میان آن ها به چشم نمی خورد. به دیگر سخن، منابع هر دو دسته روایات، به لغت و قواعد زبان عربی، قرآن کریم، سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و عقل مستند است. دلیل ما بر استفاده از واژه تفسیر – هم برای تفسیر و هم برای تأویل – استفاده استاد معرفت در نام گذاری تفسیر خود با عنوان التفسیر الاثری الجامع است که در آن، هر دو طیف روایات آمده است.

1. مستندات لغوی در روایات تفسیر اهل بیت (علیهم السلام)
هرچند استاد معرفت، میان روایات تفسیری و تأویلی اهل بیت (علیهم السلام)، فرق قائل می شود؛ اما هنگام ذکر ضوابط تأویلی، بر ارتباط تنگاتنگ رعایت تناسب میان تأویل و تفسیر تأکید می کند که فحوای آن این است که همچنان که برای درستی تفسیر، تطابق تفسیر با لغت شرط است؛ برای درستی تأویل نیز تطابق با لغت شرط است. هرچند شرط در تأویل دایره اش از شرطِ در تفسیر گسترده تر باشد. در هر صورت، تطابق با لغت شرط است.
بر همین اساس، تفاسیر و تأویلاتی را که اهل بیت (علیهم السلام) ارائه کرده اند، با لغات عربی کاملاً منطبق است. آنان یکی از مستندات تفسیری و تأویلی خویش را، بهره گیری از لغات عربی برشمرده اند و در تفاسیر خود بر آن استدلال کرده اند و در مناظرات خود با پیروان دیگر مذاهب اسلامی با استناد به معنای لغوی آیات، نظرات تفسیری خود را بیان فرموده اند.
استاد معرفت با توجه به این نکته در آثار خود، هم بر تطابق داشتن روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) با لغات عربی و هم بر تطابق داشتن روایات تأویلی آنان (علیه السلام) با لغات عربی تأکید کرده اند.
ایشان در تفسیر آیه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (15) در توضیح معنای لغوی واژه عالمین، پس از ذکر اقوال گوناگون لغت شناسان و مفسران، نظر قرآن پژوهانی را که معتقدند معنای عالمین، جمع عالَم است و همه عوالم از جمله عالَم جماد و نبات و حیوان و انسان را شامل می شود، با استناد به کاربردهای قرآنی واژه عالمین در قرآن، رد می کند و آن را اسم جمعی می داند که برای گروهی از عقلا به کار می رود. سپس به روایتی از امام صادق (علیه السلام) اشاره می کند که از ایشان (علیه السلام) نقل شده است که عالمین یعنی مردم.(16)
پس روشن شد که یکی از مستندات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)، لغت عربی است و آنان براساس لغات عربی به تفسیر قرآن پرداخته اند و در تفسیر خود نه تنها از این مبنا عدول نکرده اند، بلکه عملاً به یاران و شاگردان خود آموزش داده اند که از این مبنا بهره گیرند و نیز با ارائه نظرات تفسیری – لغوی خود، منبع قابل اطمینان و معتبری را فرا روی مفسران قرار داده اند، که در میان دیگر منابع تفسیری، این گونه منابع تفسیری معتبر کمتر به چشم می خورد.
استاد معرفت در جای دیگری در توضیح معنای میزان در آیه وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ‌ (17) آورده اند:
معلوم است که لفظ ترازو برای دستگاه معروف سنجش وزن وضع شده است. در این آیه امر شده است که ترازو را صحیح به پا دارید و در آن کم فروشی نکنید، اکنون اگر لفظ ترازو را از همه قراین خارجی و ملابسات ذهنی جدا سازیم، مفهوم عام آیه روشن خواهد شد؛ یعنی هر آن چه که به وسیله آن چیزی را بسنجند، اعم از این که مادی باشد یا غیرمادی؛ زیرا در این صورت شامل هر مقیاس یا معیار سنجشی – در تمامی زمینه ها – خواهد شد و دیگر این اسم (‌ترازو) تنها به دستگاه مخصوص و معروف اختصاص نخواهد داشت.
استاد پس از این مقدمه چینی، چند روایت تأویلی از اهل بیت (علیهم السلام) را – که براساس لغت عرب به تأویل معنای میزان در این آیه پرداخته اند – گزارش می کند:
ماهیار در کتاب خود از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که میزانی که خداوند برای مردم قرار داده، همان امام عادل است که با حق و عدالت بر مردم حکم راند.(18) از امام صادق (علیه السلام) از میزان سؤال شد، ایشان (علیه السلام) فرمودند: میزان یعنی عدل (19)، در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: میزان یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام).(20) و در زیارت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نیز آمده است:
یا میزان یوم الحساب، … اشهد انک حجه الله بعد نبیه (صلی الله علیه و آله) و عیبه علمه و میزان قسطه، السلام علی میزان الاعمال (21).
بنابراین براساس نظر استاد معرفت، اهل بیت (علیهم السلام) ‌براساس معنای لغوی میزان که همان وسیله سنجش است، بر مبنای معنای لغوی آن، حرکت کرده اند و این وسیله را برای انسان ها که در قیامت به میزان جهت سنجش اعمالشان نیاز دارند، به ثقل اکبر در عالم علیا و ثقل اصغر در عالم سفلی، یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)‌ تسری داده اند. و به همه انسان ها گوشزد کرده اند که مواظب باشند بر این میزان طغیان نورزند و او را از حقش محروم نسازند که در حقیقت خسارت و از دست دادن سرمایه اصلی خویش را به دست خود رقم زده اند.
به نظر می رسد استاد معرفت در نظر داشته اند که روایات تأویلی – لغوی اهل بیت (علیهم السلام) ‌را مستدل و مستند سازند تا هم، راه را بر پیروان ساده اندیش آنان نسبت به هرگونه برداشت نادرست از روایات آنان سد کنند و هم اعتراضات مخالفان را در نطفه خفه سازند و هم آرای تأویلی آنان را برای دین داران دنیای معاصر، ضابطه مند، اصولی و عقلی سازند تا توجه جهانیان را به دیدگاه های حیات بخش این استوانه های هدایت (علیه السلام) جلب کنند.زیرا در دنیای معاصر، سخنی در کانون توجه دین داران قرارخواهد گرفت که منطقی، فطری و عقلانی باشد، در غیر این صورت هر گونه پیامی که از این ویژگی ها به دور باشد، در رقابت میان ادیان و مذاهب دیگر، نه تنها نمی تواند پیروانی را به خود جذب کند، بلکه به سرعت، پیروان خود را نیز از دست خواهد داد.
با توجه به توضیحات استاد معرفت، روشن شد که اهل بیت (علیهم السلام) هم در تفسیر و هم در تأویل بر پایه لغت عرب، آرای خود را ارائه کرده اند. تنها تفاوت قابل توجه در میان این دو دسته از روایات، این است که در روایات تفسیری، به ذکر معنای لغوی به ویژه متناسب با کاربرد زمان جاهلیت و متناسب با سطح فکری مردم زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، بسنده شده است؛ اما در روایات تأویلی، معنای لغوی متناسب با معنای ظاهری آن، که سنجه معنای تأویلی آن است، توسعه داده شده تا فرازها و رمز و رازهای معنایی دیگری را در مقابل چشم جست و جوگران معارف زلال وحی بنهد تا تشنگی آن ها را بنشاند و به آب رحمت سیرابشان سازد. در هر دو صورت، اهل بیت (علیهم السلام)، بر راه معنای لغوی حرکت کرده اند و هیچگاه حتی در تأویلات خود از این راه منحرف نشده اند.

2. مستندات قواعد زبان عربی در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)
یکی دیگر از منابع تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) قواعد ادبیات و زبان عربی است. استاد معرفت در آثار خود به این نکته توجه داده است که ائمه (علیهم السلام) در تفسیر و تأویل قرآن، براساس قواعد عربی راه پیموده اند. این گونه نیست که آنان مانند برخی از قرآن ناآشنایان بدون توجه به قواعد زبان و ادبیات عرب به تفسیر قرآن کریم بپردازند یا برخی از آیات را – برخلاف قواعد عربی و یا بر پایه قواعد غیرمستند و غیرمعتبر و خودساخته – به گونه ای تفسیر کنند که محملی برای تأیید نظرات خود و یا تحمیل دیدگاه های خود بر قرآن کریم جلوه دهند.
استاد معرفت برای تأیید دیدگاه خود که اهل بیت (علیهم السلام)، تفسیر و تأویل خود را براساس قواعد و زبان عربی استوار می سازند به مواردی از این دست اشاره کرده، از جمله در تفسیر آیه وَ امْسَحُوا بِرُءُووسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ (22) نوشته است:
ثقه الاسلام کلینی از طریق علی بن ابراهیم نقل می کند که زراره از امام باقر (علیه السلام) درباره مسح سر- که قسمتی از سر کفایت می کند – پرسید: از کجا این را دریافته ای؟ امام تبسمی کرد و آن گاه فرمود: ای زراره! این حکم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) ‌است و در آیه قرآن نیز آمده است. آن گاه تفصیلاً درباره آن سخن گفت و فرمود: … زیرا وقتی خداوند فرمود: وامسحوا برؤوسکم، چنین دریافتیم که باید برخی از سر مراد باشد به خاطر وجود باء.(23)
سپس استاد معرفت در توضیح این روایت تفسیری می نویسد:
یعنی خداوند اسلوب گفتار را تغییر داد و حرف ربط (باء) را میان فعل و متعلَّق آن آورد؛ با این که در ظاهر، نیازی به آن نبود؛ زیرا هر دو فعل (غسل و مسح) متعدی به نفسه هستند و گفته می شود: مسحه مسحا و غسله غسلا. پس ناگزیر باید در اینجا دلیلی باشد و نکته ای معنوی در نظر باشد که چنین زیادی به ظاهر غیرلازمی در آیه آمده است. امام (علیه السلام) به این نکته خفی اشاره کرده که با توجه به موضع حرف (باء) در این جا، تبعیض در محل مسح را روشن می سازد.(24) ضمناً روشن گردید که چگونه امام (علیه السلام) راه استفاده از قرآن را نشان می دهد و به زراره می آموزد که چگونه می توان از نکات و ظرایف به کار رفته در تعابیر قرآنی، فایده کلان برد و احکام فراوانی استنباط نمود. از همین جا است که متذکر شدیم روش تفاسیر امامان (علیه السلام)، بیشتر برای تعلیم شیوه دستیابی به حقایق قرآنی است، تا با دقت در دقایق کلامی قرآن، بهره برداری کلان حاصل شود.(25)
بنابراین، اهل بیت (علیهم السلام) ‌براساس قواعد و زبان عربی، قرآن کریم را تفسیر و تأویل می کنند و این نکته کاملاً در روایات آنان (علیه السلام) ‌آشکار است. پس به راحتی می توانیم بگوییم یکی از منابع تفسیری آنان (علیه السلام)، قواعد و زبان عربی است.

3. تفسیر قرآن به قرآن در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)
مهم ترین منبع ائمه (علیهم السلام) در تفسیر قرآن کریم، خودِ قرآن مجید است. اینان (علیه السلام) با الهام از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، بر این اساس که قرآن خود مفسر خود است، در تفسیر آیات قرآن، نخست از خود قرآن بهره می گرفتند. این روش از چند جهت حائز اهمیت بود. نخست این که قرآن، سندی است که از هرگونه تحریفی مصون بوده و هست. دوم این که قرآن تنها سند مشترک مورد توافق همه مذاهب اسلامی است و استدلال به آن برای هر مفسری در هر زمان و هر مکانی، اطمینان آور است. سوم این که، سخن خداوند است و چه سخنی بر سخن خودِ خداوند برای تفسیر کلام او، برتری دارد تا در جایگاه بالاتری از سخن خداوند قرار گیرد.
اهل بیت (علیهم السلام) به نقش حیاتی قرآن در تفسیر خود آگاه بودند و به همین دلیل با قاطعیت می توان گفت که آنان در صدر مفسرانی قرار گرفته بودند که پس از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)، راه ایشان (صلی الله علیه و آله)‌ را در تفسیر قرآن به قرآن ادامه دادند و در درازنای تاریخ تفسیر قرآن کریم، هماره ظرافت ها و دقایق این روش را به شاگردان و پیروان خود آموزش دادند.
استاد معرفت با توجه به این نکته، روایات اهل بیت (علیهم السلام) را مورد بررسی قرار داده و نتیجه گرفته اند که ائمه (علیهم السلام) از این شیوه، در جهت فراگیرسازی تفسیر قرآن به قرآن و آشناسازی پیروان خود با این شیوه، استفاده کرده اند به طوری که روایاتی که براساس تفسیر قرآن به قرآن، از آنان نقل شده، حجم قابل توجهی از روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) را به خود اختصاص داده است.
استاد معرفت معتقد است تفسیر قرآن به قرآن به دو شیوه است: اول آن که مطلبی در یک آیه مبهم و در آیه دیگر به طور واضح بیان شده است. در این صورت بین دو آیه تناسبی معنوی یا لفظی وجود دارد. برای این شیوه به روایتی از اهل بیت (علیهم السلام) اشاره کرده و نوشته اند:
آیه أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ‌ (26) مثالی برای این نوع تفسیر است. در این آیه، مقصود از ارض، مبهم است و کیفیت نقصان آن روشن نیست، ولی با مراجعه به آیات دیگر معلوم می شود که مقصود از ارض آبادانی زمین است، نه کره خاکی. دلیل این مدعا، آیه ای از سوره مائده است که درباره محاربان و مفسدان فی الارض نازل شده است: إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌ (27) معنای (نفی از زمین) دور کردن شخص از آبادانی است تا در بیابان های خشک سرگردان بماند. امام باقر (علیه السلام) و همچنین فرزندش امام صادق (علیه السلام) نقصان (کاستن) زمین را به از بین رفتن دانشمندان تفسیر کرده اند: آبادانی زمین با رفتن دانشمندان و ساکنان برگزیده اش از بین می رود و نابود می گردد.(28)
استاد در توضیح تفسیر آیه وَ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَهِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا … (29) آورده اند:
مرحوم صدوق از زراره و محمد بن مسلم نقل می کند که آن دو گفتند: به امام باقر (علیه السلام) ‌عرض کردیم: نظرتان درباره نماز مسافر چیست؟ چگونه و چند رکعت است؟ فرمودند: با نزول آیه قصر، قصر خواندن نماز در سفر، همچون خواندن تمام در حضر واجب شد. آن دو می گویند: به امام (علیه السلام) عرض کردیم: خداوند فرمود: لیس علیکم جناح، و نفرمود که حتماً به قصر بخوانید؛ پس چگونه قصر را واجب قرار داده، همان طور که نماز کامل را در حضر واجب ساخته است؟ حضرت (علیه السلام) فرمودند: مگر خداوند عزوجل نفرمود: إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا؟ (30) آیا شما طواف بین این دو کوه را به خاطر این که در قرآن آمده و پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم آن را انجام داده است، واجب نمی شمارید؟ قصر خواندن نماز در سفر هم به همین منوال است؛ زیرا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) انجام داده و در قرآن هم از آن یاد شده است.
استاد معرفت در ادامه می افزاید:
این دو آیه، تنها برای رفع این توهم نازل گردید تا مسلمانان در انجام وظیفه واجب، احساس گناه نکنند؛ لذا با واجب بودن دو تکلیف یاد شده منافاتی ندارد. (31) در این آیه ملاحظه می شود که امام (علیه السلام) راه فهم و برداشت دقیق از آیه را ارائه کرده است و می توان با دقت در ظرافت های به کار رفته در آیه و مقایسه میان یک آیه و آیه دیگر، به هدف نهایی یک آیه پی برد. کوتاه سخن این که امامان معصوم (علیه السلام) هرگاه دست به تفسیر آیه ای می زدند، بیشتر می خواستند پیروان خود را به نکات و ظرافت کاری های قرآن توجه دهند تا با توجه به دقایق و نکته سنجی ها، معانی ای بلندتر و گسترده تر و فراتر از سطح ظاهری آیه به دست آورند. (32)
شیوه دوم تفسیر قرآن به قرآن، آن است که در آیه ای سخنی آمده است ولی ظاهراً نه از نظر معنوی و نه از نظر لفظی با موضع ابهام در آیه دیگر ارتباطی ندارد؛ اما می توان برای برطرف کردن آن ابهام بدان تمسک جست.
آیه سرقت وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا (33) از همین قبیل است؛ که در آن، موضع قطع دست سارق مبهم است، ولی امام جواد (علیه السلام) با تمسک به آیه و وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (34) موضع قطع دست را به انگشتان تعیین و ابهام آیه سرقت را برطرف کردند؛ با این بیان که سارق بر خودش جنایت روا داشته است و لذا کیفر دزدی او هم باید به اعضای مرتبط به خودش بازگردد و چون مواضع سجود از آن خدا است و در ملک خدا کسی با او شریک نیست و از طرف دیگر چون کف دست جزو مواضع سجود است، مشمول کیفر قطع – که مربوط به فرد مجرم است – نخواهد شد. (35)

4. تفسیر قرآن به سنت در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)
پیش از ورود به بحث تذکر چند نکته لازم است:
نخست این که از سنت، دو معنا اراده شده است. یکی سنت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) و دیگری سنت امامان معصوم (علیه السلام). هرچند سنت به معنای دوم نیز به همان سنت به معنای اول بازگشت دارد، ولی اولی برای همه مذاهب اسلامی حجت است و دومی حدوداً تنها برای مذهب تشیع حجت است. نکته دیگر این که برای برخی از امامان مانند: امام علی (علیه السلام) ‌و تا حدودی امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، تنها بهره گیری از سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) امکان پذیر بوده است، اما برای امامان (علیه السلام) دیگر به ویژه امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام)، بهره گیری از سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیه السلام) دیگر نیز امکان پذیر بوده است.
دوم این که اهل بیت (علیهم السلام) کوشیده اند تا حد امکان از سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)‌ در تفسیر قرآن کریم به عنوان یک منبع و مستند استفاده کنند و اغلب استنادات سنتی آنان (علیه السلام)- به دلایل گوناگون که بررسی آن ها خارج از بحث حاضر است – به سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اختصاص دارد و در موارد محدودی به سنت دیگر ائمه (علیهم السلام) استناد شده است. بنابراین، در موارد نادری، استناد به سنت اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر آیات قرآن به عنوان منبع تفسیر گزارش شده است.
سوم اینکه، سنت در اینجا به معنایی است که قول و فعل و تقریر را در برمی گیرد. بنابراین، در تفسیر قرآن می توان هم از گفتار و احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در درجه نخست و اهل بیت (علیهم السلام) در درجه دوم، و هم از رفتار و کردار و هم از سکوت آنان (علیه السلام) در مقابل انجام یا عدم انجام عملی، به عنوان منبع تفسیر بهره برد. استاد معرفت در توضیح تفسیر قرآن به سنت آورده است:
شکی نیست که مجموعه احکام شرعی و فروع آن، تفصیل مبهماتی است که در قرآن به طور مجمل و به شکل عام یا مطلق آمده است و همه روایاتی که از معصومین (علیه السلام)‌ صادر شده و نیز فعل و تقریر آنان که به منظور بیان ابعاد مختلف شریعت انجام پذیرفته است، همه و همه، توضیح و تفسیر کلیاتی است که در قرآن کریم درباره احکام و اخلاق و آداب ذکر شده است.(36)
از فحوای آثار استاد معرفت این نکته به دست می آید که سنت – با توجه به معنایی که در بالا اشاره شد – یکی از منابع تفسیری ائمه (علیهم السلام) بوده است. استاد معرفت در توضیح روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر آیه وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا (37) آورده است:
عیاشی در تفسیر خود از زرقان شاگرد ابن ابی داوود نقل می کند که گفت: سارقی را نزد معتصم خلیفه عباسی آوردند. سارق اقرار کرد. خلیفه برای اجرای حد سارق،‌ فقها از جمله امام محمد بن علی جواد (علیه السلام) را احضار نمود و از آنان پرسید که چگونه اجرای حد گردد؟ ابن ابی داود با استناد به آیه تیمم گفت: از مچ دست باید قطع شود؛ زیرا در تیمم تمامی کف دست باید بر خاک نهاده شود. عده ای هم با او هم نظر شدند. دیگران با استناد به آیه وضو گفتند: موضع قطع آرنج است. خلیفه روی به جانب امام جواد (علیه السلام) کرد تا نظر آن حضرت را بداند. امام (علیه السلام) عذر خواست، ولی خلیفه نپذیرفت و امام (علیه السلام) را سوگند داد تا نظر خود را بیان دارد. امام (علیه السلام) فرمود: حال که مرا سوگند دادی باید بگویم که ایشان در این فتوا برخلاف سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ‌نظر دادند. دست سارق باید از بن انگشتان قطع شود و کف دست بر جای بماند. معتصم پرسید: دلیل شما چیست؟ حضرت (علیه السلام) پاسخ دادند: سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: سجده باید بر هفت موضع استوار شود؛ پیشانی، دو دست، دو زانو و دو پا. بنابراین اگر دست سارق از مچ یا آرنج قطع گردد، دیگر برای او دستی که در موقع سجود بر زمین نهد باقی نمی ماند؛ و این در حالی است که خداوند می فرماید: وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (38)؛ یعنی مواضع سجود هفت گانه از آن خدا است. و آن چه به خداوند تعلق دارد قابل قطع نیست. این استنباط بدیعِ امام (علیه السلام)، بسیار مورد پسند معتصم واقع شد و دستور داد تا دست سارق از بن انگشتان قطع شود.(39)
استاد معرفت در تبیین این روایت تفسیری، که هم به سنت مستند است و هم به قرآن؛ می نویسد:
به این دقت نظر موشکافانه بنگرید که تنها حضرت (علیه السلام) بدان تفطن یافته و دیگر فقها از توجه به آن بازمانده اند. دست در آیه قطع به طور مجمل ذکر شده و مراد از آن مبهم است و ناگزیر باید به وسیله سنت یا خود قرآن تبیین شود. حضرت (علیه السلام) به وسیله سنت و با مدد نص قرآن به تبیین ابهام پرداخته، فرمود: میانه کف دست یکی از مواضع هفت گانه ای است که نمازگزار به هنگام سجده باید بر زمین نهد. این به مثابه صغرای استدلال است که برگرفته از نص حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد و کبرای استدلال را از آیه استفاده فرمود که مفاد آن عام است و شامل هر موضع سجده ای می شود، چه موضعی که سجده در آن واقع می شود، هر دو، از آن خدا است و آن چه از آن خدا است، مشمول کیفر نخواهد شد؛ زیرا کیفر شامل چیزی می شود که متعلق به خود تبهکار است نه آن چه متعلق به خداوند است؛ که این استنباطی به غایت ظریف و دقیق است.
سپس استاد معرفت به مفسران درباره بهره گیری از این روش تفسیری تأکید می کند و متذکر می شود:
از همین جا است که مفسران باید روش تفسیر را از دقت و ظرافتی که امام (علیه السلام) اعمال نموده بیاموزند و آن را سرمشق و سرلوحه خود قرار دهند.(40)
استاد معرفت پس از ذکر چند مورد از روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) که در آن به سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) استناد کرده اند، آورده است:
این دقت در فهم و استنباط از کتاب خدا و ثبات بر سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، از خصایص این خاندان است که رهبری امت را برای همیشه بر عهده دارند… و نیز این مهم که آن بزرگواران چگونه توانستند با منطقی متین و بیانی رسا راه مستقیم را نشان دهند و از انحرافات در فهم کتاب و سنت جلوگیری کنند.(41)

5. تفسیر قرآن با استناد به قواعد عقلی در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)
یکی دیگر از منابع تفسیری ائمه (علیهم السلام)، عقل و اصولی عقلی است. ایشان (علیه السلام) در تفسیر برخی از آیات، به عقل و قواعد حاصل از آن استناد کرده اند و تفسیر خود را بر پایه آن استوار ساخته اند.
استاد معرفت در توضیح آیه یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ‌ (42) به مسأله بدا اشاره می کند و می نویسد:
بدا در عالم تکوین، همچون نسخ در عالم تشریع، از اموری است که تحقق یافته و قرآن کریم به وقوع آن تصریح دارد و روایات اهل بیت عصمت (علیه السلام) نیز در حد تواتر است. بدا همچون نسخ دارای دو معنا است:
پدیدار شدن رأی جدید برای خداوند – که پیش از این آگاهی نداشته، سپس به آن پی برده باشد-. این معنا قطعاً باطل و نسبت آن به خدای تبارک و تعالی محال و ممتنع است.
پدیدار ساختن امری برای مردم که در گذشته برایشان پنهان بوده است؛ یعنی این امر را خداوند از ازل می دانسته و از همان آغاز به همین شکل جدید که پدیدار گشته مقدر داشته است، ولی به جهت مصلحتی که مقام تکلیف آن را ایجاب می کرد برای مدتی آن را از مردم محفی داشته و سپس در موقع خود آشکار نموده است.
سپس استاد معرفت در تفسیر این آیه، به روایتی از امام صادق (علیه السلام) اشاره می کند که ایشان (علیه السلام) می فرمایند:
هرکس گمان کند که برای خداوند عزوجل چیزی آشکار شده که در گذشته نمی دانسته است، از او برائت بجویید و بیزار باشید.(43)
در ادامه استاد معرفت می افزاید:
بدای باطل و محال بر خداوند سبحان همین است که در ضمن این سخن امام (علیه السلام) آمده است.(44)
از سخنان بالا روشن می شود که امام (علیه السلام)، تفسیر خود از آیه را با استناد به یک نکته عقلی ارائه کرده اند و آن این که موجودی که نسبت به چیزی در یک موقعیت علم نداشته و در موقعیت دیگری علم پیدا کرده است، علمش ناقص و رو به کمال است؛ در حقیقت به چیز دیگری نیاز دارد تا او را کامل کند، در حالی که عقل می گوید خداوند موجود کاملی است که نقص در آن راه ندارد و به چیزی نیاز ندارد. اگر در تفسیر آیه مذکور، خداوند را طوری توصیف کنیم که نیازمند جلوه کند، این توصیف را با استدلال های عقلی که خداوند را بی نیاز توصیف می کند، متناقض است. براساس قاعده عقلی دیگری که عقل و وحی با یکدیگر تناقض ندارند، هنگامی که تناقضی مشاهده شود، قطعاً یا دلیل عقلی مخدوش است و یا برداشت تفسیری. از آنجا که دلیل عقلی مذکور کاملاً متقن و معتبر است، پس معلوم می شود که برداشتی که برای خداوند، جهل نسبت به چیزی در گذشته را قائل است، مخدوش است. امام (علیه السلام) براساس این استدلالهای عقلی، تفسیر نادرست از این آیه را باطل اعلام و تفسیر درست از آیه را بر منطق عقل بیان می کنند.

نتیجه گیری
با مطالعه و بررسی آثار استاد معرفت به عبارتی که ایشان به صراحت درباره روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) اظهار نظر کرده باشند، دست نیافتیم. اما از فحوای عبارات ایشان در آثار مکتوبشان و همچنین در سخنرانی ها و کلاسهای درس، می توان گفت، ایشان معتقد است که روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام)، روش ترکیبی است. استاد معرفت در تقسیم بندی روش های تفسیری، تمام روش های تفسیری را به دو قسمت: تفسیر نقلی و اجتهادی تقسیم می کند. در تعریف روش تفسیر نقلی می نویسد: تفسیر نقلی در بیان و تفصیل آیات مبهم قبل از هر چیز، بر خود قرآن استوار است و سپس بر روایات نقل شده از معصوم (پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا امامان معصوم (علیه السلام) که جانشینان برگزیده آن حضرتند) و بعد از آن، بر روایاتی از صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تابعان آنان.(45) همچنین در تعریف روش تفسیر اجتهادی می نویسد: تفسیر اجتهادی بیشتر بر درایت و عقل متکی است تا روایت و نقل؛ چون معیار سنجش و بررسی در آن، اندیشه و تدبر است و به طور مطلق بر آثار و اخبار نقل شده اعتماد نمی شود (46) که این روش خود به مواردی از جمله ادبی، فقهی، کلامی، فلسفی، عرفانی، اجتماعی، علمی و جامع تقسیم می شود.(47) ایشان در تعریف روش تفسیری اجتهادیِ جامع نیز آورده اند: تفسیر اجتهادی جامع، دربردارنده جوانب مختلف تفسیر قرآن می باشد و به جوانب مختلف تفسیر از نظر لغت، ادب، فقه و کلام، متناسب با علوم متداول همان عصر پرداخته است.(48)
از آنجا که اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر قرآن کریم، هم از قرآن کریم بهره گرفته اند و هم از سنت و روایات معصومین (علیه السلام) ‌و به ویژه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، روش تفسیری آنان (علیه السلام) نقلی است؛ و از آنجا که از عقل در تفسیر قرآن کریم سود جسته اند، روش تفسیری آنان (علیه السلام) اجتهادی است؛ و از آنجا که در تفسیر خود به نکات لغوی و قواعد عربی و ادبی، فقهی و کلامی پرداخته اند، روش تفسیری آنان (علیه السلام) روش اجتهادی جامع است. از سوی دیگر، استاد معرفت معتقد است روایات اهل بیت (علیهم السلام) اغلب راجع به باطن آیات قرآن کریم و در نتیجه تأویل قرآن کریم است و رویکرد اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر و تأویل قرآن کریم، آشناسازی پیروان با چگونگی استنباط و آموزش فهم درست و تصحیح برداشت های نادرست از قرآن کریم و مقابله با تفاسیر منحرف است.(49) بنابراین می توان گفت روش تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) از دیدگاه استاد معرفت، روش ترکیبی (ترکیبی از نقلی و اجتهادی جامع) است با رویکرد ارشادی (تعلیمی و تحفیظی).

پی‌نوشت‌ها:

1. محقق و پژوهشگر
2. سپس این کتاب را به بندگان خود که (‌آنان را) ‌برگزیده بودیم، به میراث دادیم.(فاطر، آیه 32)
3. و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آن چه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند.(نحل، آیه 44)
4. محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص191- 188.
5. خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) ‌بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. (احزاب، آیه 33).
6. که این (پیام) ‌قطعاً قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته، که جز پاک شدگان بر آن دست نزنند. (واقعه، آیات79 -77).
7. محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 434.
8. همان، ج1، ص 438.
9. همان.
10. همان، صص 30- 26؛ محمد هادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، صص36-32.
11. بگو: به من خبر دهید، اگر آب (آشامیدنی) شما به (زمین) فرو رود، چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد.(ملک، آیه 30).
12. محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص440.
13. همان، ص 444.
14. همان، صص451-444.
15. ستایش خدا را که پروردگار جهانیان است.(حمد، آیه 2)
16. راغب اصفهانی، مفردات، 345؛ رشید رضا، المنار، 5، ج1، ص 1؛ محمد هادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، صص287- 286.
17. و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید.(رحمان،‌ آیه9).
18. استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج2، صص633-632؛ محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص 27.
19. الاحسائی، عوالی اللئالی، ج 4، صص 103 و 151؛ محمد هادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ص 49.
20. استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج 2، ص 633.
21. محمد هادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ص 50.
22. و سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی پیشین (هر دو پا) مسح کنید.(مائده، آیه 6).
23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 3، ص 30.
24. محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب،ج 1، ص 452.
25. تفسیر و مفسران، ج 1، ص 469.
26..آیا ندیده اند که ما (همواره) می آییم و از اطراف زمین می کاهیم؟ و خدا است که حکم می کند، برای حکم او بازدارنده ای نیست و او به سرعت حسابرسی می کند.(رعد، آیه 41)
27. سزای کسانی که با خدا و پیامبر او می جنگند و در زمین به فساد می کوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بردار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.(مائده، آیه 33).
28. تفسیر و مفسران، ج 2، ص 19.
29. و چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیده اند به شما آزار برسانند، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید.(نساء، آیه 101).
30. در حقیقت، صفا و مروه از شعایر خدا است (که یادآور او است)؛ پس هرکه خانه (خدا)‌ را حج کند، یا عمره گزارد، بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جای آورد.(بقره، آیه 158).
31. محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 1، ص 46.
32. تفسیر و مفسران، ج 1، ص 479.
33. و مرد و زن دزد را به (سزای) آن چه کرده اند، دستشان را ببرید.(مائده، آیه 38).
34. و مساجد ویژه خدا است، پس هیچ کس را با خدا مخوانید.(جن، آیه 18).
35. محمّد بن مسعود العیاشی؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 319؛ تفسیر و مفسران، ج 2، ص 20.
36. تفسیر و مفسران، ج2، ص 21.
37. و مرد و زن دزد را به (‌سزای) آن چه کرده اند، دستشان را ببرید.(مائده،‌آیه 38).
38. و مساجد ویژه خدا است، پس هیچ کس را با خدا مخوانید. (جن، آیه 18).
39. محمّد بن مسعود العیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، صص 320- 319؛ محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 1، ص 464.
40. محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 1، ص 465.
41. تفسیر و مفسران، 1/517
42. خداوند آن چه را بخواهد محو یا اثبات می کند، و اصل کتاب نزد او است.(رعد، آیه 39)
43. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار،ج4، ص 110.
44. تفسیر و مفسران، ج1، 527.
45. همان، ج2، ص 17.
46. همان، ص 225.
47. همان، ص 228.
48. همان، ص 245.
49. اهل بیت و تفسیر آیات الاحکام، صص 477-474.
منبع مقاله :
زیر نظرگروه قرآن پژوهی پژوهشگاه به کوشش: نصیری، علی؛ ‌( 1387)، معرفت قرآنی: یادنگار آیت الله محمدهادی معرفت (رحمه الله علیه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید