نویسنده:حجت الاسلام احمد لقمانی
نگاهی از سر بصیرت و بینایی به حماسه سرخ حسینی، مایه توجه و تعجب انسان به واژههایی چون «ابن» و «بنت» در گفت و گوهای مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوی نبرد است. نخست حساسیت چشمگیری برای بیننده به وجود نمیآید؛ اما با نگرشی دوباره و پرگستره، حقایقی رخ مینماید؛ از جمله آن که بهرهبرداری از عاشورای دیروز، برای درسآموزی و عبرتپذیری امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیهالسلام آغاز میکنیم. آن جا که مروان با اصرار به حاکم مدینه، خواستار بیعت فوری و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: «یا بن الزّرقاء! انت تقتلنیام هو؟ کذبت، واللّه و اَثَمتَ».1
ای پسر زرقاء! (زن کبود چشم) آیا تو مرا میکشی یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتی، به خدا سوگند گناه کردی.
* * *
امام، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزمهای پشت خیمهها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنهای، زشتی و پلیدی سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: ای حسین! عجله کردی به سوی آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
«یابن راعیه المعزی انت اولی بها صِلیّا».2 ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری از من به ورود در آتش.
* * *
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام علیهالسلام با اتمام حجّت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیهروی یزید را از قتل و خونریزی بر حذر میداشت. اما تأثیری در دلهای ناپاکان نداشت؛ از این رو، با فریادی رعد آسا در برابر دلها و دیدههای دو سپاه فرمود:
«الا انّ الدّعی بن الدّعی قد رکز بین اثنتین بین السّلّه و الذّلّه و هیهات منّا الذّلّه».3
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پی این سخن، حقیقتی ژرف و شگرف را برای تمامی انسانها بازگو کرد و فرمود:
«یأبیاللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهُرَت و انوفٌ حمیّه و نفوسٌ ابیّه…».4
خداوند و رسول و مؤمنان برای ما خواری نپسندند و دامنهای پاک که ما را پروراندهاند، شخصیتهای با حمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را برکشته شدن شرافتمندانه ترجیح دهیم.
* * *
هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیداللّه بن زیاد شد، حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به عبیداللّه، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل دیگری، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیداللّه به لبهای سیدالشهداء علیهالسلام پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
«شما ای جماعت عرب! پس از امروز همگی برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!»5
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتی سخن عبیداللّه بن زیاد را شنید که میگفت: خدای را شکر که امیر مؤمنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین بن علی و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد بر آورد: «انّ الکذّاب ابن الکذّاب انت و ابوک و الذّی ولاّک و ابوه، یابن مرجانه اتقتلون ابناء النبیین و تتکلّمون بکلام الصّدّیقین!»6
دروغگو پسر دروغگو، تویی و پدرت و آن کسی که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را میکشید و مانند راستگویان سخن میگویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینهای از تأثیر نسل
فرازهای فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزههای زرّین از تأثیر نسل در دو سوی سپاه کفر و حق است. در این عبارات به خوبی از عوامل تربیتی:
الف. خانواده؛ یعنی پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربّی
ج. تأثیر محیط اجتماعی و فرهنگ عمومی
به عنوان زمینهساز ساخت و پرداخت شخصیّت افراد آگاه میشویم و گستره این تعامل را نه در زندگی محدود چندین ساله، بلکه در افقی بیکران و نامحدود تا روز رستاخیز میتوان مشاهده کرد. حال با هم این عبارات عبرت آموز و پدیدههای تلخ و شیرین هریک را از نظر میگذرانیم.
نخست به جلوههای جاودان شخصیّت امام حسین علیهالسلام میپردازیم:
1. السّلام علیک یا ابا عبداللّه
2. السّلام علیک یابن رسول اللّه
3. السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
4. السّلام علیک یابن فاطمه سیّده نساء العالمین
5. السّلام علیک یا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور
در اوّلین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام میکنیم، دومین سلام ما «رایحه نبوّت» میدهد؛ زیرا اتصال سیدالشهداء علیهالسلام را به نبوت و رسول خاتم بیان میکند تا افزون بر بیان جمال توحیدی، کمال نبوی نیز بر سلسله صفات آسمانی آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به «ارتباط با امامت» حضرت اشاره میکنیم که در آن امامت علوی، سلسلهجنبان باورهای ناب الهی است و در پی آن، سلام چهارم بیان میشود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرّین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با «شهادت در راه خدا» و رسیدن به «اوج عزّت و عظمت مقام ثاراللّه» یاد آور شده است.
در بخشهای دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیّه، عبیداللّه پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابیوقّاص را لعن میکنیم و میگوییم:
«لعن اللّه آل زیاد و آل مروان و لعن اللّه بن امیّه قاطبه و لعن اللّه ابن مرجانه و لعن اللّه عمر بن سعد…».
در فراز دیگر این زیارت میخوانیم:
«اللّهمّ انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیّه و ابنُ آکله الاکباد اللعین بن اللعین علی لسانک و لسان نبیّک صلّیاللّه علیه و آله فی کلّ موطن و موقف وقف فیه نبیّک صلّی اللّه علیه و آله، اللّهمّ العن اباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنه ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه، اللّهمّ فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب».
پروردگارا! همانا این روز، روزی است که تبرّک جستند به این روز بنیامیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد.ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدی و جاوید و همیشگی. و این روزی است که آلزیاد و آلمروان شادی میکنند در این روز به خاطر کشتن [امام [حسین که درودهای خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجّه به واژههای «بنو»، «ابن» و «آل» عامل نخست و بسیار مهم و تأثیر گذار شخصیت افراد، یعنی دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفی و منفور کربلا از این بُعد شخصیّتی نمایان گشته است.
همانگونه که پیشتر با «ابن آکله الاکباد» یعنی یزید و «ابن راعیه المعزی» یعنی شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنی، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین علیهالسلام و زیارت عاشورا را با نگاهی محقّقانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
«میسون»، مادریزید، زنی ناشایست بود که طبق گواهی بسیاری از منابع تاریخی، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
افراد قبیله «میسون» مسیحی بودند و تمامی قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آنکه معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهری بادیه نشین و صحراگزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاصّ مسیحیان تأثیر پذیرفت و از این رو شرابخواری، رقص، غنا، سگبازی و خوشگذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
علاقه چشمگیر یزید به شعر و شعرسرایی و توصیف می، میگساری و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیهای به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاوری و رزمهای مشهور قبیلهای بهرهای نداشت و از ویژگیهای گذشتگان خود همچون «عتبه» و «ولید» و یا عموی خود «شیبه» به کلّی دور بود؛ اما از نظر عیّاشی، خوشگذرانی، لهو و لعب شیفتگی خاصّی از خود نشان میداد.
از اشعار او این شعر است که:
دع المساجد للعبّاد تسکنها
وأجلس علی دکه الخمار و اسقینا
ان الذی شربا فی سکره طربا
و للمصلّین لادینا ولادنیا
مساجد را برای عابدان بگذار تا در آن سکنی گزینند و خود بر دکان شرابفروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خماری به طرب پردازد؛ در حالی که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیداللّه بن زیاد کیست؟
عبیداللّه در زمان حادثه عاشورا والی کوفه بود که شهادت امام حسین علیهالسلام و یاران او به دستور وی انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم میگویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهل بیت علیهمالسلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیداللّه از سرداران مشهور اموی بود که در سال 54 هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیهالسلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهمالسلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.7
عبیداللّه، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسی بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسی نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وی را ذکر کند. از این رو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) مینامیدند. معاویه میکوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابیسفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوی عموم آشنایان با تاریخ خانوادگی زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه مینامیدند.
سعدبن ابیوقّاص از صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب میشد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورّخان اقوالی وجود دارد. امّا آنچه در باره سعد گفتنی است، آن است که با رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامت امیرمؤمنان علی علیهالسلام با اعتراف به حقّانیت و برتری آن حضرت، از همراهی و یاری امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزی که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابیوقّاص همراه او بود. وی با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمؤمنان علی علیهالسلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
«اگر در من یک خصلت از خصال علی علیهالسلام بود، محبوبتر بود برای من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد».
سپس به دامادی علی علیهالسلام برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، فرزندانی چون حسن و حسین علیهماالسلام ، سخن پیامبر در روز خیبر در باره علی علیهالسلام و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه علی علیهالسلام برای او همانند هارون برای موسی، اشاره کرد و آرزوی یکی از این صفات را میکرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتی از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
«تاکنون لئیمتر از امروز نبودی. پس چرا علی را یاری نکردی و از بیعت با او کوتاهی ورزیدی؟! اگر من از پیامبر همان را میشنیدم که تو شنیدهای، همانا خادم علی بودم تا زنده بودم!»8
به هر روی، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقی است. و ویژگیهای روحی و روانی ناشایستی نسبت به خاندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از پدر به ارث برده بود؛ به گونهای که جزء سرشت وی گردیده بود.
روایت شده است که روزی علی علیهالسلام به هنگام ایراد خطبه، فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید.
سعد بن ابیوقّاص سؤال کرد: یا علی! به من خبر ده که تعداد موهای سر و ریش من چقدر است؟
امام پاسخ داد: سؤالی کردی که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من میپرسی و نیست در سر و ریش تو مویی مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغالهای است که فرزند من حسین را میکشد!9
برای شمربن ذی الجوشن اسمهای دیگری چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذی الجوشن، صاحب زره وجوشن میگفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپری بسته شده نشان میداد. او نخست از یاران علی علیهالسلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهمالسلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهی و اجتماعی چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.
روزی مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانی که از کنار او میگذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.10 از این رو امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
«یابن راعیه المِعْزی»؛ ای پسر زن بزچران!
قوم ما در قتلگاه روزگار
میشمارد شمرهای بیشمار
شمر یعنی زخمهای برچنگ ما
شمر یعنی تیغ در فرهنگ ما
شمر یعنی هجو شبنم تا سراب
شمر یعنی احتکار آفتاب
شمر یعنی درد قولنج زمین
شمر یعنی لعنه للعالمین11
تأثیر محبّت اهل بیت در زندگی
زیارت «جامعه کبیره»، دفتر معرفت امامشناسی است که آینهای پرگستره از معارف نبوی و علوی در برابر دیده شیفتگان قرار میدهد. در فرازی از این زیارت چهار ویژگی برتر برای صاحبان ولایت مییابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم:
1 ـ طیّباً لخلقنا
2 ـ و طهارهً لاَنفسنا
3 ـ و تزکیه لنا
4 ـ و کفّاره لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکی خلقت ما
2 ـ طهارت جان و دل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفّاره گناهان ما قرار داد.
اهل بیت و معصومان علیهمالسلام در اوج این طهارت و پاکی قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براین حقیقت مهر تأیید زده و فرموده است:
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»12؛ همانا خداوند میخواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت «وارث»، بنیان خلقت اهل بیت علیهمالسلام به گونهای شفاف ترسیم شده است؛ زیرا خطاب به امام حسین علیهالسلام چنین میگوییم:
«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجّسک الجاهلیه باَنجاسها ولم تلبسک من مدلهمّات ثیابها…».13
شهادت میدهم که تو نوری بودی در پشتهای با رفعت پدران و رحمهای پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید…
در پی این شهادت، نگاهی پربصیرت و بینش به معصومان میکنیم و با چنین نگرشی میگوییم:
«صلوات اللّه علیکم و علی ارواحکم و علی اجسادکم و علی اجسامکم و علی شاهدکم و علی غائبکم و علی ظاهرکم و علی باطنکم و رحمه اللّه و برکاته».
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهی و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا به «حجورٌ طابت و طهرت»؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. به یقین معرفتی این چنینی مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعای «ندبه» است که به آخرین ذخیره الهی، حضرت مهدی(عجّ) رو میکنند و او را برترین مخلوقات یا «صدرالخلائق» مینامند و با واژههای پرمهر میگویند:
«این صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوی، این ابن النبی المصطفی و ابن علیّ المرتضی و ابن خدیجه الغرّاء و ابن فاطمه الکبری»
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکی و پرهیزکاری است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهی و فرزند علیّ مرتضی و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش میرسیم، دعای ندبه حالت خطاب و درود به خود میگیرد و ما به طور مستقیم به حجّت الهی، حضرت ولیّ عصر(عجّ) رو میکنیم و میگوییم:
«بأبی انت و امّی و نفسی لک الوقاء و الحمی یابن الساده المقرّبین یابن النجباء الاکرمین یابن الهداه المهدیین یابن الخیره المهذبین، یابن القطارفه الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمه المنتجبین یابن القماقمه الاکرمین…».
پدرم و مادرم و جانم فدای توباد و سپر بلای وجودت ای پسر بزرگمردان مقرّب! ای پسر نجیبان مکرّم! ای پسر راهنمایان راه یافته! ای پسر برگزیدگان پاکیزگان! ای پسر بزرگ مردان بانجابت! ای پسر پاکان پاکیزگان! ای پسر سروران برگزیدگان! ای پسر رؤسای باکرامت…
پینوشتها:
1 ـ مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.
2 ـ همان، ص 221.
3 و 4 ـ همان، ص 239.
5 ـ همان، ص 363.
6 ـ همان، ص 369 و لهوف، ص 188.
7 ـ ر.ک: سفینه البحار، ج 1، ص 580؛ معارف و معاریف، ج 4، ص 1530؛ دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.
8 ـ شفاء الصدور فی شرح زیاره العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودی.
9 ـ امالی، شیخ صدوق، مجلس 28، ش 6؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.
10 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و 336؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 237 و شفاءالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.
11 ـ کفشهای مکاشفه، ص 205 و 206.
12 ـ احزاب/ 33.
13 ـ در زیارت جامعه کبیره، اهل بیت(ع) را از زلل (لغزش)، فتنه (گمراهی)، دنس (ناپاکی) و رجس (پلیدی) دور میدانیم و میگوییم: «عصمتکم اللّه من الزّللِ و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیراً»
در زیارت ائمه در روز جمعه، امام را کریم از اولاد کرام میخوانیم و در زیارت مخصوص امام حسین(ع) رو به حضرت کرده، او را صدیقّ، طیّب و زکیّ (راست سخن، پاک و پاکیزه) میخوانیم.
منبع: فصلنامه کوثر