نویسنده:حجت الاسلام جواد محدثی
سبط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
سبط،به معناى نواده است.از لقبهاى امام حسین،«سبط محمد النبى»[8] و سبط النبىاست. امام حسین«ع»سبط اصغر پیامبر و امام مجتبى،سبط اکبر نامیده مىشود.سبطمنتجب هم گفته شده است.به این دو نواده عزیز رسول خدا،«سبطین»هم در روایات وزیارتنامهها اطلاق مىشود:«السلام علیکما یا سبطى نبى الرحمه و سیدى شباب اهلالجنه».[1]
*********
سر امام حسین«علیه السلام»
روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه بر آمد به کوهسار[2]
پس از شهادت ابا عبد الله«ع»،سپاه کوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پیکر جدا کردند،سپس به دستور عمر سعد،پیکر آن امام را زیر سماسبها له کردند.این سر مقدس،همراه سرهاى دیگر شهدا بر نیزهها شد و در کوفه و شام وشهرهاى دیگر گرداندند تا دیگران را بترسانند.سر مطهر سید الشهدا«ع»ماجراهاىمختلفى در حادثه کربلا دارد،اینکه سر آن حضرت را از پشت گردن مىبرند،[3] بر نیزهمىکنند،خولى سر را به خانه خویش برده در اتاقى یا تنورى پنهان مىکند،سر امام بر فرازنى در کوچههاى کوفه قرآن تلاوت مىکند،نزد ابن زیاد،بر طشت طلا نهاده مىشود،[4] درراه شام در دیر راهب سبب مسلمان شدن قنسرین مىشود،در کاخ یزید،بر طشت نهادهنزد او مىآورند،یزید با خیزران بر آن سر و لبها مىزند،در خرابه شام نزد رقیه دختر امامحسین برده مىشود و…هر کدام موضوعى است که دستمایه بسیارى از مرثیههاىسوزناک گشته و در باره این وقایع،شعرها و نوحههاى بسیار سرودهاند.
این که سر مطهر کجا دفن شد،میان محققان نظر واحدى نیست.برخى بر این عقیدهاندکه سر را از شام به کربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سید مرتضى)،برخىمعتقدند در کوفه،نزدیک قبر امیر المؤمنین«ع»دفن شد و برخى هم جاهاى دیگر راگفتهاند.در شام،محلى به نام جایگاه سر مطهر معروف است که محل عبادت است.[5]برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسین مىدانند و براى کیفیت انتقال آن بهآن منطقه،تاریخچهاى را ذکر مىکنند.[6] اما مشهور آن است که سر را به کربلا آوردند و کنارپیکر دفن شد و این را جمعى از علما در تالیفاتشان آوردهاند.[7]اصل این جنایت بى سابقه،براى امویان مایه ننگ بود.این که به دستور ابن زیاد،سر آنحضرت را بر نیزه کرده در کوفه چرخاندند،اولین سرى بود که در دوران اسلام با آن چنینکردند.[8] بریدن سر و بر نیزه کردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سرودهها ومرثیههاى آن دوره نیز مطرح شده و بعنوان کارى فجیع و زشت از آن یاد شده است کهنشانه مظلومیت ثار الله است.در شعر بشیر هنگام خبر دادنش از ورود اهل بیت به مدینهمىخوانیم:«و الراس منه على القناه یدار»و در شعر حضرت زینب در کوفه پس از دیدنسر برادر بر فراز نى،آمده است:«یا هلالا لما استتم کمالا…»
این بىحرمتى آشکار،بر خلاف آنچه که یزیدیان مىخواستند دیگران را مرعوب کنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پدید آورد و مردم،عمق خباثت دودمان«شجرهملعونه»را شناختند.چند بیت از سرودههاى شاعران را بعنوان نمونه،پیرامون سر مطهر مىآوریم:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها
ماندى تو و بنهادیم ما سر به بیابانها
اى کرده به کوى دوست،هفتاد و دو قربانى
قربان شومت این رسم،ماند از تو به دورانها[9]
سر بى تن که شنیده است به لب آیه کهف
یا که دیده است به مشکات تنور آیه نور؟[10]
بر نیزه،سرى به نینوا مانده هنوز
خورشید فراز نیزهها مانده هنوز
در باغ سپیده،بوته بوته گل خون
از رونق دشت کربلا مانده هنوز[11]
زان فتنه خونین که به بار آمده بود
خورشید«ولا»بر سر دار آمده بود
با پاى برهنه دشتها را زینب
دنبال حسین،سایهوار آمده بود[12]
روزى که در جام شفق،مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزهها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه،گویى خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟آرى این چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن،سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ،بر مىتوان دید
خورشید را بر نیزه کمتر مىتوان دید[13]
*********
سرهاى شهدا
بریدن سر(چه از مرده و چه از کشته)نوعى مثله به حساب مىآید و شرعا حرام استو در زمان رسول خدا«ص»و خلفاى بعدى هرگز با کشتههاى دشمن کافر چنین رفتارىنشد،تا چه رسد به پیکر شهداى اهل بیت،که سرها را از بدنها جدا کرده،شهر به شهرگرداندند.[14] اولین سرى که بریده و به جاى دیگر فرستاده شد،در عصر معاویه و سر شهیدبزرگوار،عمرو بن حمق خزاعى بود که از یاران با وفاى على«ع»به حساب مىآمد.
این جنایت در عصر امویان در عاشورا تکرار شد.پیش از عاشورا نیز سر مسلم بنعقیل و هانى بن عروه را از بدن جدا کردند و به شام،نزد یزید فرستادند.سرهاى قیس بنمسهر،عبد الله بن بقطر،عبد الاعلى کعبى،عماره بن صلخب نیز توسط ابن زیاد قطع شد.
سرهاى تعداد زیادى از شهداى کربلا هم از بدن جدا شد و به کوفه نزد ابن زیاد بردند. طبقبرخى نقلها تعداد آنها 78 سر بود که میان قبایل تقسیم کردند تا از این طریق نزد ابن زیاد ویزید،مقرب شوند.سران هر یک از قبایل کنده،هوازن،تمیم،مذحج و…تعدادى از سرهارا به کوفه بردند.[15] ابن زیاد هم سرها را به شام نزد یزید فرستاد.کیفیت فرستادن سرهانمایشى بود تا جماعت بسیارى آنها را ببینند و وسیلهاى براى ترساندن مردم و زهر چشمگرفتن از آنان باشد،بویژه که جدا کردن سر نسبت به شخصیتهاى معروفتر انجام شد.بهاحتمال قوى، تصمیم به بریدن سرها توسط سپاه عمر،با فرمان عبید الله زیاد بوده است،چون در نامهاش فرمان به کشتن و مثله کردن داده بود.به تحلیل کتاب«انصار الحسین»،بریدن سرها تنها یک جنایت جنگى نبود،بلکه نوعى حرکتسیاسى و نشان دهنده عمقخصومت و دشمنى و ترساندن مردم دیگر بود تا از قطع سرها عبرت بگیرند و هیچ کسى،اندیشه مبارزه با امویان را در سر نپروراند و بداند که چنین سرهایى بریده و بر نیزههاافراشته خواهد شد.نیز به عنوان کارى سمبلیک براى درهم کوبیدن قداستسید الشهدا«ع»بود.
مدفن برخى از این سرها(حدود 16 سر)را در«باب الصغیر»شام مىدانند،از جملهسر مطهر على اکبر،حبیب بن مظاهر و حر بن یزید را.
*********
سقایى
یکى از منصبهاى حضرت عباس«ع»در عاشورا.اصل آب رسانى به تشنگان در تعالیمدینى بسیار پسندیده است.امام صادق«ع»فرموده است:«افضل الصدقه ابراد کبد حراء»
برترین صدقه،خنک کردن جگر سوخته و تشنه است.و نیز فرموده است:«من سقى الماءفى موضع یوجد فیه الماء کان کمن اعتق رقبه و من سقى الماء فى موضع لا یوجد فیه الماءکان کمن احیى نفسا و من احیى نفسا فکانما احیى الناس جمیعا»هر که در جایى که آبهست مردم را سیراب کند،گویا بردهاى را آزاد کرده است و هر که آب دهد در جایى کهآب نیست، گویا کسى را زنده ساخته است و کسى که یک نفر را زنده کند،گویا به همهمردم حیات بخشیده است.و در روایت دیگرى از امام باقر«ع»است که خداوند سقایىبراى جگرهاى تشنه را دوست مىدارد:«ان الله یحب ابراد الکبد الحراء».[16]در کربلا،آب رسانى به خیمهها و حرم سید الشهدا«ع»بر عهده ابا الفضل«ع»بود و او رالقب«سقاى دشت کربلا»دادهاند،مثل لقب قمر بنى هاشم،یا علمدار حسین:«و کانالعباس السقاء،قمر بنى هاشم،صاحب لواء الحسین…»[17]در ایام عاشورا و محرم نیز،عدهاى به یاد آن حماسه و به نشانه سقایى حضرت عباسو تشنگى اهل بیت،به سقایى و آب دادن به مردم و دستههاى عزادار مىپردازند،چهبا مشک،چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى،یا تهیه آب خنک.و این را پیروى ازشیوه مردانگى علمدار کربلا مىدانند.البته سقایى،به معناى فروش آب و تقسیم آب درخانهها هم به عنوان یک حرفه،گفته مىشده است.سقاى کربلا،آن چنان فتوت داشت کهبا لب تشنه وارد فرات شد ولى خود،آب نخورد و ایثارگرى را به اوج رساند و عاقبت همروز عاشورا،جان را در راه آب آورى براى ذریه تشنه کام پیامبر از دست داد و دستانشقلم شد و مشک پر آب را نتوانست به خیام حسینى برساند و در کنار فرات،بر خاک افتاد.
بر توسن موج خشم،آوا زده بود
مانند على بر صف هیجا زده بود
آبى مگر آورد حرم را ز فرات
سقاى حسین،دل به دریا زده بود
سقاى کربلا و علمدار شاه دین
فرزند شیر حق و هژبر کنامها
با کام تشنه آب ننوشیدى از فرات
یاد لب حسین و دگر تشنه کامها
افسوس شد امید تو از آب،نا امید
با اینکه شد ز جانب تو اهتمامها
دستت جدا شد از تن و دستخدا شدى
حق در عوض سپرد به دستت زمامها[18]
به محلى که مخصوص آب دادن به عزاداران و هیاتهاست،یا به ظرف بزرگى از سنگکه مخصوص این کار،تراشیده مىشد،«سقاخانه»گفته مىشد.به نوشته لغت نامه دهخدا:
محلى که در آن آب ریزند که تشنگان خود را سیراب نمایند،جایى که در آنجا براىتشنگان آب ذخیره کنند و آنجا را متبرک دانند.
*********
سکینه(علیها السلام)
دختر بزرگوار سید الشهدا«علیه السلام»،که در علم،معرفت،ادب،توجه به حق و جذبهپروردگار،کم نظیر و مورد توجه خاص پدرش ابا عبد الله الحسین«ع»بود.نام اصلى او راآمنه،امینه،امیمه یا امامه هم نوشتهاند.لقب سکینه(یا سکینه)از طرف مادرش«رباب»بهاو داده شد.او که خواهر«على اصغر»هم بود،در کربلا حضور داشت و در عاشورا،سناو حدودا ده تا سیزده سال بوده است.این را از آنجا گفتهاند که امام حسین«ع»روزعاشورا به او لقب«خیره النسوان»(برگزیده زنان)داده است و این با کودک بودنشنمىسازد.شرح آنچه به مصیبتهاى او در حادثه کربلا مربوط مىشود،در کتابهاى مقتل(ازجمله در نفس المهموم)آمده است.روز عاشورا،چون سید الشهدا«ع»هنگام وداع بااطفال و زنان،دید که دخترش سکینه از زنان کنار گرفته و در حال گریستن است،به او فرمود:
سیطول بعدى یا سکینه فاعلمى
منک البکاء اذا الحمام دهانى
لا تحرقى قلبى بدمعک حسره
ما دام منى الروح فى جسمانى
فاذا قتلت فانت اولى بالذى
تاتینه یا خیره النسوان[19]
این دختر بزرگوار،که به تعبیر شیخ عباس قمى«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب»بوده است،[20] پس از بازگشت ازسفر کوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت کفایت امام سجاد«ع»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسین، امام سجاد و امام باقر)علیهم السلام را درک کرد.نوشتهاند:خانهاشمرکز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدقو جریر،صله عطا مىکرد. سکینه به زنى مصعب بن زبیر در آمد و پس از قتل او،زوجهعبد الله بن عثمان گردید و پس از مرگ او،زید بن عمر با وى ازدواج کرد،ولى زید،بهتوصیه سلیمان بن عبد الملک او را طلاق گفت.[21]سکینه همچنان در مدینه مىزیست،تاآنکه در پنجم ربیع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملک پس از هفتاد سال،در مدینه در گذشت.[22] قبر او نیز در مدینه است.
*********
سلام بر حسین«علیه السلام»
درودى است که هنگام نوشیدن آب خنک بر زبان مىآید.به عربى گفته مىشود:
«سلام الله على الحسین و اصحابه».امام سجاد،امام صادق و ائمه دیگر،هنگام نوشیدنآب،از حسین«ع»یاد مىکردند.از خود سید الشهدا(یا بعنوان زبان حال)نقل شده که:
شیعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذکرونى او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى[23]
شیعیان من!هر گاه آب گوارا نوشیدید،مرا یاد کنید،هر گاه غریب یا شهیدى را شنیدید،بر من گریه کنید.آب و تشنگى،تداعى کننده عاشوراى حسین است و هر مرثیهخوانى نیزاز فرات و آب و عطش،گریز به صحراى کربلا مىزند و از حسین عطشان یاد مىکند.[24]
*********
سلام وداع
روز عاشورا،هر یک از یاران حسین«ع»که مىخواست به میدان نبرد آخرین برود،سلام وداع مىداد،به این صورت که:السلام علیک یابن رسول الله.و امام جوابمىفرمود:«و علیک السلام و نحن خلفک»[25]یعنى ما هم از پى خواهیم آمد.پس ازشهادت همه یاران امام،سید الشهدا«ع»به خیمه آمد و سکینه،زینب،ام کلثوم و فاطمه…
را ندا داد که«علیکن منى السلام».این سلام وداع حضرت که دیدار پایانى وى با اهل بیتبود، شورى و سوزى در میان آنان افکند و هر کدام سخنانى گفتند.[26]
*********
سوره فجر
این سوره،در روایت امام صادق«ع»به سوره امام حسین«ع»مشهور است و توصیهشده که در نمازهاى واجب و مستحب،خوانده شود:«اقرؤا سوره الفجر فى فرائضکم ونوافلکم،فانها سوره الحسین«ع»و ارغبوا فیها».[55]و این نامگذارى،جالب است،«چرا که قیام کربلاى حسین«ع»، خود انفجار فجرى ازایمان و جهاد بود،در ظلمتشب جور و شرک بنى امیه،و همچنان که با فجر و آغاز روز،حرکت و حیات مردم شروع مىشود،با خون حسین«ع»و یارانش در عاشورا، اسلامجانى تازه گرفت و حیاتى مجدد یافت.»[27] در ذیل روایتى از امام صادق«ع»، علتنامگذارى این سوره به سوره فجر،این بیان شده که سید الشهدا نفس مطمئنه و راضیه ومرضیه است و یارانش نیز اینگونهاند:«فهو ذو النفس المطمئنه الراضیه المرضیه و اصحابهمن آل محمد هم الراضون عن الله یوم القیامه و هو راض عنهم».[28]
«و الفجر»که سوگند خداى ازلى است
روشنگر حقى است که با آل على است
این سوره به گفته امام صادق«ع»
مشهور به سوره«حسین بن على»است[29]
*********
سید الشهدا«علیه السلام»
از معروفترین لقبهاى حسین بن على«علیهما السلام»که در روایات و زیارتنامهها از زبان ائمه«علیهم السلام»
بیان شده است،به معناى سرور و سالار شهیدان.امام صادق«ع»به«ام سعید احمسیه»کهمرکبى کرایه کرده بود تا در مدینه سر قبور شهدا برود،فرمود:آیا به تو خبر دهم که سرورشهیدان(سید الشهدا)کیست؟گفت:آرى.فرمود:حسین بن على است.پرسید:اوسید الشهداست؟فرمود:آرى…[30] این لقب،ابتدا مخصوص حضرت حمزه،عموى پیامبرخدا بود که در جنگ احد به شهادت رسید.اما حماسه و ایثار ابا عبد الله«ع»چنان بود که اورا بر همه شهیدان برترى و سرورى داد و شهداى کربلا را نیز بر دیگر شهیدان فضیلتبخشید و این سیادت و برترى در عرصه قیامت هم مشهود خواهد بود.پیامبر خدا یک بارکه به نقل از جبرئیل،از شهادت فرزندش خبر مىداد،از جمله دعایش درخواست مقامسید الشهدایى براى حسین بود:«اللهم فبارک له فى قتله و اجعله من سادات الشهداء».[31]میثم تمار نیز در سخنانى که با«جبله مکیه»داشت،این تعبیر را در باره آن حضرت گفت:
«ان الحسین بن على سید الشهداء یوم القیامه».[32]
*********
سیره امام حسین«علیه السلام»[33]
سیره اخلاقى و رفتارى سید الشهدا«ع»نشان دهنده روح بلند او و تربیت در دامانپیامبر و على«ع»و تجسم قرآن کریم در عمل و اخلاق اوست.مهمان نواز و بخشنده بود،به خویشاوندان رسیدگى مىکرد،سائلان را محروم نمىگذاشت،به فقیران مىرسید،برهنگان را پوشانده و گرسنگان را سیر مىکرد،بدهى بدهکاران را مىداد،بر یتیمانشفقت و مهربانى داشت، ضعیفان را کمک و یارى مىکرد،صدقاتش فراوان بود و مالى کهبه دستش مىرسید میان تهیدستان تقسیم مىکرد.بسیار عبادت خدا مىکرد و روزهمىگرفت،بیست و پنج بار پیاده به سفر حج رفت،شجاعتش زبانزد همگان بود،در میداننبرد استوار و بى باک بود،ارادهاى نیرومند و روحیهاى والا داشت،هرگز ذلت و حقارت رانمىپذیرفت،مرگ را بر زندگى ذلیلانه ترجیح مىداد،غیرتمند بود،صراحت لهجه وصلابت در بیان حق داشت،حلم و بردبارى و تحملش بسیار بود،کریم و بزرگوار بود و باکمترین بهانهاى غلامان و کنیزان خویش را آزاد مىکرد،شبها انبان غذا به در خانهمحرومان مىبرد،متواضعانه با فقیران و مساکین همنشین و هم غذا مىشد.امر به معروفو نهى از منکر را دوست داشت و از خلافها و جنایتهاى ظالمان بشدت انتقاد مىکرد،جوانمرد و با فتوت و اهل گذشت بود،کینه بدى کننده را به دل نمىگرفت،اهل عفو بود،بزرگى روح و کرم او همه را شیفته رفتارش مىساخت،خانهاش پناهگاه و مرکز امیددرماندگان بود،اهل شب زندهدارى بود،در شب و روز هزار رکعت نماز مىخواند،در ماهرمضان ختم قرآن مىکرد،پولها و بخششهایى را که معاویه مىفرستاد مىگرفت و میانفقرا تقسیم مىکرد،سالى یک بار نصف همه دارایى خود را در راه خدا به نیازمندان صدقهمىداد،ثروت را ذخیره نمىکرد،محاسن خویش را خضاب مىکرد.
خصلتهاى برجسته و سیره متعالى آن حضرت،در صحنههاى مختلف نهضت عاشورانیز جلوه داشت.به عنوان نمونه:قاطعانه بیعت با یزید را رد کرد و از مدینه خارج شد،درسختترین شرایط محاصره و سختى و تشنگى در کربلا هم پیشنهاد تسلیم شدن و بیعترا نپذیرفت، عزتمندانه به استقبال شهادت رفت،جوانمردانه به حر و سپاه تشنه او درطول راه آب داد و بالاخره توبه حر را روز عاشورا پذیرفت،بیعتخود را از یارانبرداشت تا هر که مىخواهد برگردد،غلام و خادم خویش را هم آزاد گذاشت و از اوخواست که اگر مىخواهد برود،به یتیمان مسلم بن عقیل پس از شهادت پدرشان مهربانىکرد،شب عاشورا را براى مناجات و تلاوت قرآن و عبادت مهلتخواست،تا آخرینلحظات حتى در قتلگاه هم حالت تسلیم و رضا داشت،بر سختیها و شداید کربلا وشهادت اصحاب صبورى کرد،روز عاشورا با آن همه داغ و مصیبت و تشنگى و تنهایىچون شیر جنگید و از انبوه دشمن نهراسید،قیام خویش را با انگیزه امر به معروف و نهىاز منکر دانست،بارها در طول سفر کربلا بىاعتبارى دنیا را گوشزد کرد و زهد خویش رانشان داد،هتاکیهاى دشمنان را روز عاشورا حلیمانه تحمل کرد، اثر انبانهایى که به خانهمحرومان برده بود،پس از شهادتش بر پشت و دوش آن حضرت دیده شد.
*********
سینه زنى
از مراسم سنتى عزادارى براى سید الشهدا«علیه السلام»و دیگر ائمه مظلوم،که همراه نوحهخوانى و با آهنگى خاص بر سر و سینه مىزنند،گاهى هم سینه خود را لخت کرده،بر آنمىزنند.اصل این سنت،بویژه در میان عربها رواج داشته است.بعدها به صورت موجوددر آمده که با انتخاب نوحههاى سنگین،حرکات دست بر سینه مىخورد.به فردى هم کهبر سینه خود زده،عزادارى مىکند،«سینه زن»مىگویند.
اینگونه نوحهگرى،ابتدا بصورت فردى بوده،اما با مرور زمان به شکل گروهى ودستجات سوگوارى در آمده است.«دسته گردانى و سینه زنى و نوحه خوانى که در زمانصفویه رایجشده و توسعه پیدا کرده بود،در عصر قاجاریه با توسعه و تجمل بیشتر درپایتخت رواج داشت… دسته گردانى در عصر قاجار،بویژه در زمان ناصر الدین شاه باآداب و تشریفات و تجمل بسیار برگزار مىشد.دستههاى روز با نقاره و موزیک جدید وعلم و بیرق و کتل،و دستههاى شب با طبقهاى چراغ زنبورى و حجله و مشعل به راهمىافتاد و در فواصل دسته سینهزنها با آهنگ موزون سینه مىزدند.نوحه خوانى و سینهزنى حتى در اندرون شاهان قاجار،بین خانمهاى اندرون نیز متداول بود…»[34]
*********
شام غریبان
در لغت،به معناى شب مردم غریب و از یار و دیار دور افتاده است،شام مسافران کهوحشتناک مىباشد.شام غریبان گرفتن:زارى کردن به درد،چنانکه بر وفات کسى گریستنو غم نمودن. شب اول وفات کسى براى خانواده آن کس،شب یازدهم محرم و عزادارىبعد از آن شب.[35] در اصطلاح،به مراسم سوگوارى شبانه در شب یازدهم محرم گفتهمىشود که مردم به صورت دو گروه مجزا،پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها وتکیهها،با خواندن نوحههاى غمگین،یاد اسراى اهل بیت را گرامى مىدارند.این برنامه،اغلب با در دست داشتن شمعهایى و در شب تاریک یازدهم محرم انجام مىگیرد و بیشتراز کودکان و نونهالان در این سوگوارى تمثیلى استفاده مىشود.یاد کردى است از آوارگىاهل بیت امام حسین«ع»و کودکان باز مانده از شهداى کربلا که در غروب عاشورا،بىپناه ودرمانده،در ظلمت اندوهبار شب،در دشت و بیابان کربلا به سر آوردند.در این شب،«مراسمى ساده و غمانگیز بر پا مىشود و عزاداران با لباسهاى سیاه و شمعى افروخته دردست گرفته،کاه بر سر مىپاشند و نوحههاى غمانگیز مىخوانند و دسته دسته در معابرحرکت مىکنند و هر چند قدم،مدتى مىنشینند و مىگریند،آرام و غمناک.در این مراسمبکلى سینه زنى نمىشود و علم و بیرق نیز حرکت داده نمىشود».[36]
*********
شب عاشورا
امشب شهادتنامه عشاق امضا مىشود
فردا ز خون عاشقان این دشت،دریا مىشود[37]
شب دهم محرم سال 61 هجرى،امام حسین«ع»و یارانش با نیایش و نماز،بهآمادهسازى خود و سلاحها و تحکیم میثاقهاى استوار یارى و فداکارى پرداختند،چرا کهفرداى آن روز،حماسه عظیم عاشورا و شهادت حیاتبخش آنان رقم مىخورد.شبعاشورا را امام حسین«ع»از سپاه کوفه مهلتخواست تا به عبادت و تلاوت بپردازد.
همان شب،براى یارانش سخنرانى کرد و آنان مراتب اخلاص و وفاى خویش را درسخنرانیهاى پرشور خود ابراز کردند.در همین شب بود که یاران شهادت طلب،ازخوشحالى سعادت شهادت که فردا نصیبشان مىشد با هم مزاح مىکردند،مثل حبیب وبریر،و صداى یاران امام به نجوا و زمزمه نیایش،همچون کندوى زنبوران به گوشمىرسید.[38]شب عاشورا لحظهاى چشمان امام را خواب گرفت.رسول خدا را در خوابدید که به او خبر شهادتش را مىداد.این خواب،اهل بیت را آشفته و گریان ساخت.درچنین شبى،امام در خیمه خویش به آماده سازى سلاح خود مشغول بود و شعر«یا دهراف لک من خلیل…»را مىخواند،امام سجاد که در خیمه بود با شنیدن آن چشمشاشگبار شد و زینب گریست و امام حسین«ع»خواهر را دلدارى داد و به صبر سفارشکرد.آن شب،شب قدر بزرگمردانى بود که با انتخاب شهادت،عزت ابدى و نام جاودان رابراى خود رقم زدند.
پی نوشتها:
1 -زیارتنامه حضرت معصومه«علیها السلام»در مفاتیح الجنان.
2- محتشم کاشانى.
3- عوالم(امام حسین)،ص 303 و 304.
4- امالى صدوق،ص 140.
5- سفینه البحار،ج 1،ص 492.
6- در این باره به بحث مفصل در کتاب«سیره الائمه الاثنى عشر»،هاشم معروف الحسنى،ج 2،ص 84 مراجعهکنید.نیز«آرامگاههاى خاندان پاک پیامبر»،ص 311.
7- به موارد آن در کتاب«مقتل الحسین»،مقرم،ص 469،و بحار الانوار،ج 45،ص 144 مراجعه کنید.
8- الکامل،ابن اثیر،ج 2،ص 574،بحار الانوار،ج 45،ص 119.در برخى نقلها اولین سر را متعلق به عمرو بنحمق در زمان معاویه دانستهاند.وى از یاران امیر المؤمنین بود و معاویه او را به شهادت رساند.
9- جودى.
10- نیر تبریزى.
11- محمد پیلهور.
12- حسین اسرافیلى.
13- على معلم.
14- در زمینه بریدن سرهاى شهدا و انگیزههاى سیاسى دشمن از این جنایت،رجوع کنید به بحث مفصل و تحلیلىمحمد مهدى شمس الدین در کتاب«انصار الحسین»،ص 206 به بعد.
15- بحار الانوار،ج 45،ص 62.
16- هر سه حدیث در وسائل الشیعه،ج 6،ص 330 و 331.
17- بحار الانوار،ج 45،ص 40.
18- سید رضا بهشتى«دریا».
19- شام سرزمین خاطرهها،ص 106،به نقل از«سکینه»،مقرم،ص 266.
20- منتهى الآمال،ج 1،ص 463.
21- فرهنگ فارسى،معین،ج 5،ص 776.
22- تهذیب الاسماء،نووى ج 1،ص 163،سفینه البحار،ج 1،ص 638.
23- الخصائص الحسینیه،شوشترى،ص 99.
24- صلوات خاص امام حسن و امام حسین،بحار الانوار،ج 91،ص 74،سلام بلندى بر این امام شهید است،مراجعه شود.
25- مقتل الحسین،مقرم،ص 305.
26- بحار الانوار،ج 45،ص 47.
27- آشنایى با سورهها،جواد محدثى،ص 92.در این باره مقاله ادبى-تحلیلى«سوره فجر،سوره امام حسین»را در«روایت انقلاب»ص 138 بخوانید.
28- عوالم(امام حسین)،ص 98.
29- از مؤلف.
30- بحار الانوار،ج 98،ص 36.
31- عوالم(امام حسین)،ص 118.
32- همان،ص 348،بحار الانوار،ج 45،ص 203
33- این ویژگیهاى رفتارى در منابع زیر آمده است:مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 65،حیاه الامام الحسین،ج 1،ص 112،المحجه البیضاء،ج 4،ص 222،سیره الائمه الاثنى عشر،ج 2،ص 29،کشف الغمه،ج 2،ص 226،بحار الانوار،ج 44،ص 189 و عوالم(ج 13،الامام الحسین)ص 59.
34- موسیقى مذهبى ایران،ص 26.
35- لغتنامه،دهخدا.
36- تعزیه در ایران،صادق همایونى،ص 289.
37- حسان.
38- حیاه الامام الحسین،ج 3،ص 175.
منبع: فرهنگ عاشورا