این پژوهش می¬کوشد با بهره¬گیری از آیه¬های طلاق در قرآن و روایاتی که در این خصوص وجود دارد، به بررسی دستورهای اخلاقی در ارتباط با طلاق بپردازد و به صورت مستقل ذکر کند. طلاق از دیدگاه اسلام امری ناپسند و مکروه است و تا ضرورت ایجاب نکند نباید به وقوع بپیوندد. اگر زوجی در مسیر زندگی زناشویی به مانعی برخورد کرد می¬تواند از راه¬حل¬هایی مانند صلح و گذشت، مشاور و مرجعه به حَکَم بهره گیرند تا زندگی زناشویی به طلاق منجر نگردد.
طلاق گرچه امری ناپسند است و عواقب نامطلوبی دارد اما می¬توان با تبیین جایگاه طلاق، آن را کاهش داد و تا ضرورت ایجاب نکند از آن جلوگیری کرد و به فرض اگر تنها راه¬حل طلاق بود، می¬توان با رعایت اخلاق از آسیب¬های ناشی از آن جلوگیری کرد.
طلاق نباید به قصد ضرر رساندن به دیگری، تنوع طلبی، کسب ثروت و نپذیرفتن مسئولیت خانوادگی باشد. ذکر قوانین طلاق در قرآن و روایات نشان می¬دهد که در طلاق نباید حقوق کسی پایمال شود. و زوج و زوجه باید به حق خود برسند و به تکلیف¬شان در برابر همدیگر عمل کنند. اینکه برخی هنگام جدایی می¬کوشند به همسرشان ضرر برسانند و حقوق او را ضایع کنند غضب خدا را برمی¬انگیزد.
مقدمه
طلاق در طول تاریخ به عنوان راه حلی برای مشکلات زناشویی مطرح بوده و هست. اما شیوه برخورد با آن و قوانین طلاق در هر جامعه¬ای متفاوت است. در جامعه عرب پیش از اسلام جدایی بین همسران مطرح بوده و شریعت اسلام آن را تأسیس نکرده بلکه کوشید اشتباهات آن سنت دیرینه را بکاهد و آن را اصلاح کند. از دیدگاه اسلام اختلافات خانوادگی باید با صبر و متانت برطرف شود و طلاق به عنوان آخرین راه حل است. اسلام طلاق را نمی¬پسندد و آن را مکروه می¬داند. اگر قانونگذار حکیم اسلام، طلاق را به طور کلی منع می کرد، مشکل عظیمی برای پیروان خود به وجود می¬آورد و حتماً قانون شکنی¬ها نیز رواج پیدا می کرد.
در روزگار ما آمار و ارقام طلاق حکایت از این دارد که طلاق از دیدگاه برخی از زوجهای جوان نخستین راه¬حل برای رفع مشکلات خانوادگی است و گاهی آن¬چنان عجولانه آن را برمی¬گزینند که کسی را توان مقابله با آن نیست. تأسف بارتر اینکه گاهی در هنگام جدایی و پس از آن عداوت و کینه¬ها برافروخته می¬شود و زوجین تمام تلاش خود را می¬کنند تا به همسر سابقشان ضربه برسانند. گاهی ابایی هم ندارند که ضربه مالی و یا آبرویی و یا حتی جانی باشد. آنگاه که زاویه نگاه به طلاق این¬گونه باشد استرس و اضطراب از طرفین طلاق به اطرافیانشان سرایت می¬کند و آتشی حاصل می شود که همه را می سوزاند.
پدیده¬ طلاق مانند هرپدیده اجتماعی دیگر اگر جایگاه مناسب خود را نیابد تعادل اجتماع را برهم می¬زند و بستر انحراف جامعه را فراهم می¬کند. باید کوشش شود طلاق در جایگاه واقعی¬اش قرار گیرد و اخلاق و قوانین آن آموزش داده شود.
تجربه طلاق برای تمامی اعضای خانواده اضطراب زاست و رفتار کودکان بعد از طلاق نشان دهنده این اضطراب است. پس از طلاق بلافاصله میزان اختلاف عاطفی و رفتاری در کودکان بالا می¬رود. کودکان 4 تا 6 ساله مفهوم ساده¬ای از طلاق را شکل داده¬اند و در صورت بروز طلاق خودشان را مسبّب آن می¬دانند. پس از 6 سالگی به کلی کودک مفهوم طلاق را می¬فهمد، و چون به مدرسه نیز می¬رود بر عملکرد تحصیلی او تاثیر می¬گذارد و موجب افت تحصیلی محسوسی در او می¬شود. پسرها بیش از دخترها تحت تاثیر طلاق قرار می¬گیرند و تاثیرات منفی طلاق مدت طولانی برایشان می¬ماند. پسرها بعد از طلاق بی¬نظم و پرخاشگر می¬شوند، همچنین در رابطه با دختران باید گفت این گروه اول مشکلات کمتری دارند ولی بعد شبیه گروه اول می-شوند.
با مدّ نظر قرار دادن آثار و پیامدهای طلاق می بایست تلاش شود که طلاق به عنوان راه¬حل پایانی باشد و کوشید گذشته از نکات حقوقی، نکات اخلاقی را هم طرح کرد و با گسترش آن کاری کرد تا جامعه کمتر آسیب ببیند. و از آثار زیانبار آن در امان بماند.
در قرآن، آیه¬هایی که مرتبط با موضوع طلاق هستند وجود دارد و در بین آنها به برخی از نکات اخلاق اشاره شده است. از ویژگی این آیه¬ها در هم تبیدگی معانی آن است، یعنی در یک آیه همان طور که به بحث حقوقی طلاق اشاره شده نکات اخلاقی را هم بیان می¬کند و یا هنگام بیان احکام شرعی نکته¬ای اخلاقی را نیز مطرح می¬کند.
سفارش¬های اخلاقی قرآن در طلاق
طلاق آخرین راه حل
ازدواج از نیازهای بنیادین بشر است که تکامل و رشد مادی و معنوی انسان را به همراه دارد. «آرامش و نشاط» و «محبت و رحمت» انسان در سایه ازدواج به کمال خود می¬رسد. انسان اگر هر آنچه را می¬خواهد در اختیار داشته باشد اما آرامش نداشته باشد زندگی برای او رنج آور خواهد بود. زندگی قرین با آرامش اهمیت بسیاری دارد تا جایی که خدا وقتی می¬خواهد یکی از مهمترین نشانه¬ های خود را بیان کند به ازدواج اشاره می¬کند و می¬فرماید: « وَ مِن ءَایتِهِ اَن خَلَقَ لَکم مِن اَنفُسِکم اَزواجاً لِتَسکُنُوا الَیهَا و جَعَلَ بَینَکم مودهً و رحمهً اِنَّ فیِ ذَلِکَ لَاَیَتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرون» «و از نشانه¬های او اینکه از[نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان¬ها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که می¬اندیشند قطعاً نشانه¬هایی است.»(1)
بدیهی است که پس از ازدواج که امکان بروز اختلاف وجود دارد چون زن و مرد هر دو انسان هستند با دیدگاه¬ها و سلیقه¬های ویژه خود و هرگاه هر دو بخواهند نظرشان را اجرا کنند اصطکاک به وجود خواهد آمد. این اختلاف نظر و سلیقه بین زن و شوهر یک پدیده طبیعی است و هنر یک زوج زمانی به نمایش در می¬آید که اختلاف بین آنها به وجود آید. اینجاست که باید بکوشند بدون اینکه آسیبی به پیکره خانواده وارد شود اختلاف را رفع نمایند.
در قرآن برای رفع اختلاف بین زن و شوهر راه حل¬ هایی ارائه شده است که طلاق گزینه آخر می¬باشد. در اینجا به ذکربرخی از موارد آن بسنده می کنیم.
صلح و گذشت
قرآن سفارش می¬کند هنگام بروز اختلاف، همسران در مرحله نخست ¬باید بکوشند خودشان اختلاف را بر طرف کنند و با گذشت آن را حل نمایند. آیه زیر شاره به این راه حل دارد.
«و اِنِ امَراَهٌ خَافَت مِن بَعلِهَا نُشُوزاً اَو اعراضاً فلاجُنَاحَ عَلَیهِمآ اَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً و الصُّلحُ خَیرٌ و اُحضِرَتِ الانفُسُ الشُحَّ و اُن تُحسِنوا و تَتَّقُوا فانَّ اللهَ کانَ بِمَا تَعلمونَ خبیرا»(2) «و اگر زنی از شوهر خویش بیم ناسازگاری یا رویگردانی¬داشته باشد، بر آن دو گناهی نیست که از راه صلح با یکدیگر به آشتی گرایند، که سازش بهتر است [ولی] بخل [و بی¬گذست بودن]، در نفوس، حضور [و غلبه]دارد؛ و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام می¬دهید آگاه است.»
مشاور
اما اگر این کار از توان آنها خارج بود و نتوانستند بدون مداخله دیگران به سیر زندگی طبیعی ادامه دهند باید از مشاور کمک بگیرند. در قرآن و سخنان معصومین به نقش مشاور تاکید شده است.
مراجعه به حاکم
یک خانواده اگر پس از بهره گیری از مشاور نتوانست به مسیر متعادل خود برگردد باید به حاکم مراجعه کند. در این مرحله حاکم تلاش می¬کند بدون اینکه خدشه¬ای به بنیان خانواده برسد مشکلات زوجین را برطرف کند. او تشخیص می¬دهد کدام یک از طرفین به وظایفش پایبند نیست، سپس فرد خطاکار را ملزم به پذیرش تکالیفش می¬نماید. در اینجا حاکم بر خلاف مشاور قدرت اجرایی دارد ومی تواند با خطاکار برخورد قانونی کند.
در عصر کنونی این وظیفه را به دادگاه¬های حل اختلاف سپرده¬اند. اما از آنجا که زمان نزول قرآن جامعه عرب نسبت به جوانع کنونی گسترش کمتری داشت و نوع اختلافات مردم به دست بزرگ قوم یا قبیله برطرف می شود، قرآن پیشنهاد می¬کند فردی از وابستگان زن وفرد دیگری از بستگان شوهر مشکلات خانواده را بررسی کنند و بکوشند تا زندگی زناشویی آنان به حالت تعادل برگردد. «و اِن خِفتُم شِقاقَ بَینهما فَابعَثواحَکماً مِن اَهلِه و حَکما مِن اَهلِها اِن یُریدا اِصلحاً بُوَفق اللهُ بَینَهما اِنَّ اللهَ کانَ علیماً خبیراً.»(3) «واگر از جدایی میان آن دو [:زن وشوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داروی از خانواده آن [زن] تعیین کنید. اگر سر سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آری خدا دانای آگاه است.»
طلاق
راه حل¬ پایانی طلاق است. زندگی که در آن آرامش نباشد با فلسفه تشکیل آن تضاد دارد و اگر تلاش همسران برای رفع بحران به نتیجه نرسید، طلاق آخرین گزینه است.
در این مورد نیز در قرآن سلسه مراتب رعایت شده است تا اگر باز هم امکان سازش بود به جدایی منجر نگردد. بسیاری از موارد طلاق بر اساس تصمیمات شتابزده می¬باشد به همین جهت سفارش شده که زن مطلقه تا پایان عده در منزل مشترک با همسرش زندگی کند تا اگر تصمیم بر اساس احساسات صورت پذیرفته پس از کنار رفتن احساسات هیجانی و حضور عقل از تصمیم خود برگردند و سعی در رفع مشکل از طریق دیگری بنمایند.
طرح این مراحل در قرآن نشان می¬دهد که خدا طلاق را آخرین گزینه می¬داند. کسی که این مراحل را رعایت نکند و از همان ابتدا گزینه پایانی را برگزیند تصمیم شتابزده¬ای گرفته و با این کار خود، خواسته یا ناخواسته حریم¬های اخلاقی و انسانی را شکسته و ضربه¬های جبران ناپذیری به خود و خانواده و جامعه وارد نموده است.
نیکوکاری در طلاق
گرچه طلاق امری ناپسند و مکروه است و طرفین طلاق زمان جدایی با سختی و کراهت از همدیگر جدا می¬شوند اما با این وجود نباید اخلاق را زیر پا گذارند و خلاف مروت و صداقت عمل کنند. این گونه رفتارها از جانب هر کس صورت پذیرد خواه مرد باشد و یا زن ناپسند است.
آیه 229 سوره بقره اشاره به گوشه¬ای از آزار و عذیت زنان به دست مردان در زمان طلاق دارد که خدا آن را منع کرده است.
«الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْریحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَخافا أَلاَّ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» «طلاقِ [رجعى] دو بار است. پس از آن یا [باید زن را] بخوبى نگاه داشتن، یا بشایستگى آزاد کردن. و براى شما روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید، چیزى بازستانید. مگر آنکه [طرفین] در به پا داشتن حدود خدا بیمناک باشند. پس اگر بیم دارید که آن دو، حدود خدا را برپاى نمىدارند، در آنچه که [زن براى آزاد کردن خود] فدیه دهد، گناهى بر ایشان نیست. این است حدود [احکام] الهى پس، از آن تجاوز مکنید. و کسانى که از حدود [احکام] الهى تجاوز کنند، آنان همان ستمکارانند.»
در عصر جاهلیت دفعات طلاق رجعی نامحدود بود و مرد می¬توانست زن خود را طلاق ¬دهد و قبل از به پایان رسیدن زمان عده رجوع کند و این حق برای مرد بود که هر تعداد که بخواهد زنش را طلاق بدهد و در زمان عده رجوع کند این حکم به دست برخی از مردان مورد سوء استفاده قرار می¬گرفت و هرگاه می¬خواستند همسرشان را اذیت کنند به این حیله تمسک می¬جستند. این شیوه موجب خفت و سبکی زنان می شد. چون همسران آنان هر وقت می¬خواستند آنها را طلاق می¬دادند و در زمان عده رجوع می¬کردند. و هیچ راه گریزی برای زنان وجود نداشت. به همین دلیل اسلام این حکم طلاق را مورد بازنگری قرار داد و آن قانون را تغییر داد تا طلاق راه¬حل باشد نه ابزار شکنجه روحی.
در این آیه حکم رجوع در طلاق که پیش از اسلام نامحدود بود، محدود شد و به2 مرتبه رسید. و اگر برای بار سوم طلاق صورت پذیرفت مرد نمی¬تواند رجوع کند و همسرش از او جدا می شود. این حکم از دیدگاه عقل عادلانه و حکیمانه است؛ چون از طرفی مانع از آزار و عذیت زنان می¬شود و از طرف دیگر اگر طلاق برخواسته از احساسات و هیجانات باشد امکان رجوع وجود دارد.
در این آیه از مرد خواسته شده که یا زن را به خوبى نگاه دارد و یا به شایستگى او را آزاد کند. «و در اینکه امساک را مقید به قید معروف و تسریح را مقید به قید احسان کرده، عنایت لطیفى است که بر خواننده پوشیده نیست، براى اینکه چه بسا مىشود که امساک همسر و نگهدارى او در حباله زوجیت (پیوند زن و شوهرى) به منظور اذیت و اضرار او باشد، و معلوم است که چنین نگهدارى، نگهدارى منکر و زشتى است، نه معروف و پسندیده، آرى کسى که همسرش را طلاق مىدهد و هم چنان تنهایش مىگذارد تا نزدیک تمام شدن عدهاش شود و آن گاه به او رجوع نموده بار دیگر طلاقش مىدهد و به منظور اذیت و اضرار به او این عمل را تکرار مىکند چنین کسى امساک و زندارى او منکر و ناپسند است، و از چنین زندارى در اسلام نهى شده است، آن زندارى در شرع جائز و مشروع است که اگر بعد از طلاق به او رجوع مىکند به نوعى از انواع التیام و آشتى رجوع کند، طورى رجوع کند که آن غرضى که خداى تعالى در خلقت زن و مرد داشته، یعنى سکون نفس و انس بین این دو حاصل گردد. اما تسریح یعنى رها کردن زن، آن نیز دو گونه تصور مىشود، یکى اینکه انسان همسر خود را به منظور اعمال غضب و داغ دل گرفتن طلاق دهد، که چنین طلاقى منکر و غیر معروف است و یکى به صورتى که شرع آن را تجویز کرده، (به همین دلیل که احکامى براى طلاق آورده)، و آن طلاقى است که در عرف مردم متعارف است و شرع منکرش نمىداند.»(4)
پرهیز از ضرر رساندن
طلاق نباید برای آسیب رساندن به طرف مقابل صورت پذیرد. زن و مرد آنگاه که همه راه¬حل¬ها را بررسیدند و به تجربه برای آنان ثابت شد که نمی¬توانند در کنار هم زیر یک سقف زندگی کنند از گزینه طلاق بهره می¬گیرند. در این مرحله باید بکوشند اگر بغض و کینه¬ای نسبت به همدیگر در دل دارند دور بریزند تا بتوانند پس از این پایان آغاز دیگری را تجربه کنند. انسان اگر تخم کینه را در دل بکارد ثمره آن شیرین و گوارا نخواهد بود. بغض و نفرت آرامش و شادابی انسان را از بین می¬برد و آسیب آن ابتدا به خود انسان می¬رسد و سپس به انسان دیگر.
در قرآن با آیه¬هایی روبه¬رو می¬شویم که با وضع قوانین جدید پیرامون طلاق در صدد است مانع از ضرر و آسیب طرفین طلاق شود. در آیه 226 و 227 سوره بقره آمده: لِّلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِّسَائهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَهِ أَشهُْرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. وَ إِنْ عَزَمُواْ الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سمَِیعٌ عَلِیمٌ. «براى کسانى که به ترک همخوابگى با زنان خود، سوگند مىخورند [ایلاء]، چهار ماه انتظار [و مهلت] است، پس اگر [به آشتى] بازآمدند، خداوند آمرزنده مهربان است. و اگر آهنگِ طلاق کردند، در حقیقت خدا شنواى داناست.»
در فرهنگ عرب عصر جاهلیت مرد آنگاه که می¬خواست همسر خود را مورد آزار قرار دهد ایلاء می کرد. یعنی قسم می خورد که برای مدتی با او نزدیکی نکند و سپس به قسم خود وفادار می ماند. در این مدت مرد، که این حق را دارد با زن دیگری به صورت موقت و یا دائم ازدواج کند، می توانست با همسر دیگرش ارتباط زناشویی برقرار کند و نیازهای روحی و جسمی¬اش را برطرف سازد اما زن در این مدت در محرومیت به سر می¬برد. چون طلاق نگرفته بود تا بتواند با فرد دیگری ازدواج کند و از طرف دیگر همسرش ارتباط با او را قطع نموده و او را سرگردان ساخته است. «این آیه مربوط به کسانى است که به صورت اعتراض سوگند می¬خورند که از زنان کنارهگیرى کنند، توقف و صبر برای آنان چهار ماه است. اگر چهار ماه از خوددارى مرد گذشت، حاکم شرع او را مجبور می¬کند که یا رجوع کرده و کفّاره دهد و یا اینکه همسرش را رها کند و اگر از انجام هر دو امتناع کرده حاکم شرع او را زندان می¬کند تا برگردد و یا طلاق دهد.»(5)
مورد دیگری که قرآن با وضع قانون مانع از ضرر شده آیه 229 سوره بقره است. « الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکُ بمَِعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحُ بِإِحْسَانٍ وَ لَا یحَِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا ءَاتَیْتُمُوهُنَّ شَیًْا إِلَّا أَن یخََافَا أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِْمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» «طلاقِ [رجعى] دو بار است. پس از آن یا [باید زن را] بخوبى نگاه داشتن، یا بشایستگى آزاد کردن. و براى شما روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید، چیزى بازستانید. مگر آنکه [طرفین] در به پا داشتن حدود خدا بیمناک باشند. پس اگر بیم دارید که آن دو، حدود خدا را برپاى نمىدارند، در آنچه که [زن براى آزاد کردن خود] فدیه دهد، گناهى بر ایشان نیست. این است حدود [احکام] الهى پس، از آن تجاوز مکنید. و کسانى که از حدود [احکام] الهى تجاوز کنند، آنان همان ستمکارانند.»در قسمتی از آیه آمده: «وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً» «و براى شما روا نیست که از آنچه به آنان دادهاید، چیزى بازستانید.» از آنجا که پس از طلاق، زن و شوهر از همدیگر جدا می¬شوند و همان¬گونه که اختلافات آنان پایان می¬پذیرد، منافع مشترکشان نیز خاتمه می¬یابد امکان دارد مرد بخواهد با حیله¬های گوناگون مهریه پرداخت شده به زن را پس بگیرد و یا اگر به او بدهکار است از پرداخت بدهی خودداری کند تا از این راه برای خود مالی به دست آورد و به زن ضربه اقتصادی بزند. قرآن برای جلوگیری از ضرر اقتصادی زن، پس¬گرفتن این مال را حلال نمی¬داند. به همین دلیل از این کار منع کرده است.
علامه طباطبایی در این باره می¬فرماید: «در فرض نگهدارى زن همین مقدار کافى است که نگهدارى به شکل معروفش باشد یعنى منظور مرد از رجوع به زن، اذیت و آزار او نباشد، هم چنان که در آیات بعد فرموده: وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا «زن را به منظور اذیت و تجاوز به حق او نگه ندارید» ولى در مورد رها کردن زن، معروف بودن شکل آن کافى نیست، چون ممکن است مرد به همسرش بگوید به شرطى تو را طلاق مىدهم و آزادت مىکنم که فلان مقدار از مهریهاى که از من گرفتهاى برگردانى، او هم راضى شود، و این شکل طلاق دادن چه بسا مىشود که از نظر افکار عمومى طلاق معروفى باشد، و کسى آن را منکر و ناپسند نداند، پس قید معروف به تنهایى کافى نیست و به همین جهت در اینجا قید دیگرى آورد، و حکم را مقید به احسان کرد. و اگر در این آیه، این قید زائد را آورد، و در آیه بعدى نیاورد، براى این بود که مى خواست دنبال آیه مورد بحث بفرماید: «وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً» «این براى شما حلال نیست که از مهریهاى که به آنان دادهاید از ایشان بگیرید.» تا با تشریع این حکم ضرر زنان را جبران کرده باشد، براى اینکه طلاق به ضرر زن است و یکى از مزایاى زندگى زن را که همان زندگى زناشویى است از او سلب مىکند، اسلام خواست تا زنان از دو سو خسارت نبینند.»(6)
اگر در برخی از آیه¬های طلاق می¬بینیم که به حقوق زنان توجه شده به این دلیل است که معمولاً مردها با تکیه بر قدرت و نفوذ خود می کوشند تا با پایمال کردن حق همسرشان به منفعتی برسند. عصر نزول قرآن مردم عرب جامعه¬ای مردسالار داشتند و مرد می¬توانست به خانواده خود ظلم کند بدون اینکه مورد کمترین سرزنش قرار گیرد. به همین جهت است که در قرآن اختیارات نامحدود مرد، محدود شده و کارهای خلاف اخلاق مرد منع شده است. اما بدیهی است که در زندگی زناشویی همیشه مرد نیست که قصد آسیب¬رسانی دارد. گاهی زن نیز با ترفندهای خاص می¬کوشد به مرد آسیب برساند. این رفتار نیز برخلاف قوانین دین اسلام است و با عدالت ناسازگار است؛ به عنوان نمونه اگر زن با ناسازگاری و لجاجت قصد داشته باشد مهریه¬اش را بگیرد و از مرد جداشود، کار خلاف اخلاق و قانون انجام داده است. در این فرض مرد است که مهریه را پرداخت می¬کند و از داشتن زندگی نیز محروم می¬شود.
در آیه مورد بحث پس از اینکه فرمود: «بر شما حلال نیست که از مهریهاى که به آنان دادهاید از ایشان بگیرید.» موردی را استثنا می کند. و می¬فرماید: «إِلاَّ أَنْ یَخافا أَلاَّ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ» «مگر اینکه بترسند که حدود خدایى را بپا ندارند.» علامه طباطبایی این فراز از آیه را این¬گونه توضیح می دهد: «در صورتى است که زن و شوهر هر دو تشخیص دهند که توافق اخلاقى ندارند، و در نتیجه نه این بتواند حوائج او را برآورد، و نه او بتواند حوائج این را برآورد، و در آخر، کارشان به دشمنى با یکدیگر منجر شود (که در چنین فرضى براى مرد جائز است چیزى از مهریه زنش را از او پس بگیرد و طلاقش دهد، و اگر زن نیز به آن رضایت داد و چیزى از مهریه را به او بگردانید، کمک به گناه شوهر نکرده است، چون گفتیم گرفتن مقدارى از مهریه توسط شوهر در این فرض حلال است نه گناه).»(7)
آیت الله طالقانی نیز می¬نویسد: «برگشت از خطاب به غیاب، اشارهاى به خوفى محدود و نهان از دیگران دارد. حدود خدا که در این آیه تکرار شده همان حدود مشخص در روابط میان زن و مرد است که پایه عمیق دیگر حدود و روابط اجتماعى می-باشد و حلال نیست براى شما مردان که هیچ مقدارى از آنچه به زنان خود داده و یا بر عهده گرفتهاید باز پس گیرید مگر آنکه زن و مرد بترسند یا دیگران بترسند و نگران شوند که آنها حدود میان خود را بپا ندارند.
ترس و نگرانى که از اخلاق و چگونگى روابط و گفتار و رفتارشان نمودار باشد نه ترس احتمالى و بدون نشانههایى از آن. فان خفتم با خطاب جمع متوجه کسانی ست که مسئولیت و حق دخالت دارند و اشعار دارد به اینکه اگر ترس و نگرانى از بپا نداشتن حدود، در میان زن و مرد- ان یخافا- بروز نمود و وسعت یافت، مسئولین و قضات باید دخالت نمایند تا حدود خدایى دستخوش هواها و اختلاف شدید میان زن و شوهر نگردد و به پا ماند، گرچه به آنجا رسد که زن طلاق خواهد و از حق ثابت و مشروعش بگذرد و فدیه دهد و بر مرد گناهى نیست که از زن مالى در مقابل دادن طلاق گیرد و بر زن گناهى نیست که براى گرفتن طلاق و دادن مال ایستادگى نماید. در این صورت روا نیست که هم زن و هم مال هر دو از دست مرد برود.»(8)
پرهیز از دروغ¬گویی و کتمان¬کاری
بسیاری از دستورات اخلاقی حیطه¬ای گسترده دارد و همه ابعاد زندگی انسان را دربرمی¬گیرد؛ برای مثال سفارش به راستگویی و پرهیز از دروغ¬گویی منحصر در زمان منفعت نمی¬باشد و آنگاه که انسان نفع نمی¬یابد و حتی ممکن است ضرر هم بدهد، کاربرد دارد. هم¬چنین است سفارش به عدالت و سایر صفات اخلاقی دیگر. در نتیجه اگر در قرآن سفارش به راستگویی شده، همه جنبه¬های زندگی مدّ نظر است. این دستور زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان را پوشش می¬دهد. گزینه طلاق که در زندگی زناشویی امکان دارد پیش روی انسان قرار گیرد، یک جنبه از زندگی است که باید اخلاق را رعایت نمود.
در خصوص آن دسته از توصیه¬های اخلاقی قرآن که فراگیر است و رعایت آن در مورد طلاق یکی از مصادیق آن است، نکات فراوانی قابل طرح است ولی آنچه از اهمیت فراوانی برخوردار است رفتار صادقانه و پرهیز از دروغ و نیرنگ است. در زندگی زناشویی زن و مرد بهتر از هرکس دیگر که از بیرون آن را مورد دقت قرار می¬دهد، می¬دانند که رفتارشان با همدیگر چگونه است. آنگاه که آنان با مشکل برخورد می¬کنند اگر با همدیگر صادق باشند و یا اگر به نزد مشاور می¬روند از حقیقت فرار نکنند، مشکلشان ساده¬تر تشخیص داده می شود و سریع¬تر برطرف می¬گردد. اما اگر هرکدام خود را بدون نقص بداند و همه معایب را در طرف مقابل ببیند، بدیهی است که می¬کوشد به هر شکل ممکن خود را تبرئه کند و گناه را به گردن دیگری بیندازد. ریشه بسیاری از دروغ¬گویی¬ها و افراط و تفریط¬ها در رفتار و گفتار همین امر می¬باشد. این رفتار ناعادلانه است که بستر کینه و دشمنی را بین همسران به وجود می¬آورد. اگر افراد یک خانواده بپذیرند که هر کدام اشتباهاتی دارد و بکوشند تا آنها را بشناسند و برطرف کند به جرأت می توان گفت از آمار طلاق کاسته خواهد شد و در صورت انتخاب گزینه طلاق نیز بسیاری از بداخلاقی¬ها در میان نخواهد بود.
آیه زیر مصداقی از کتمان¬کاری و حق¬پوشی که در طلاق امکان دارد رخ دهد را بیان می¬کند و سپس منع می¬نماید.
«وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ.» «و زنانِ طلاق داده شده، باید مدّتِ سه پاکى انتظار کشند، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارند، براى آنان روا نیست که آنچه را خداوند در رَحِم آنان آفریده، پوشیده دارند و شوهرانشان اگر سرِ آشتى دارند، به بازآوردن آنان در این [مدّت] سزاوارترند. و مانند همان [وظایفى] که بر عهده زنان است، به طور شایسته، به نفع آنان [بر عهده مردان] است، و مردان بر آنان درجه برترى دارند، و خداوند توانا و حکیم است.»(9)
«کلمه «مَا خَلَقَ» دارای مفهومی وسیع است که می¬تواند شامل هر نوع خلقی شود که تاثیر در مدت عده دارد؛ همانند جنین، حیض.»(10)
پاک¬بودن زن از حیض و نفاس از شرایط طلاق است. و طلاق در این زمان¬ها واقع نمی¬شود. آغاز و پایان ایام عدّه حیض و نفاس مربوط به زنان است و از مسائل خصوصی است. و بدیهی است که هرکس نسبت به دیگری از احوال خودش بیشتر آگاهی دارد. خدا گزارش از این مسائل را بر عهده خود زن قرار داده و گفتهِ او را معتبر دانسته است. امام صادق(ع) در تفسیر آیه فوق می فرماید: «قَد فَوَضَ اللهُ الی النِساءِ ثَلاثَه اَشیاء الحِیض و الطُهر و الحَمل. خداوند سه چیز را به زنان واگذار کرده عادت ماهانه، پاک شدن و حامله بودن.»(11)
جنین نیز از چیزهایی است که خدا در رحم زن قرار می دهد و امکان دارد زن حامله باشد اما آن را کتمان کند تا مرد را از فرزندش محروم نماید. در این مورد نیز به گفته او اعتماد می¬شود.
برجسته¬ترین عامل رعایت دستورات اخلاقی، وجدان می¬باشد با تقویت این عامل درونی است که انسان¬ براساس موازین اخلاق عمل می¬کند و گرچه بتواند با سخنان غیرواقعی خود را نزد دیگران بی¬گناه جلوه دهد اما از مرزهای اخلاق عبور نمی¬کند، به این دلیل است که خدا در این آیه خطاب به زنان می¬فرماید: اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید حقیقت را کتمان نکنید. «ایمان به خدا و روز قیامت، ضامن انجام تکلیف الهی است.»(12). دو رکن ایمان به خدا و روز قیامت در همه ادیان الهی جایگاه ممتازی دارد و بهره¬گیری قرآن از این دو رکن برای خودداری زنان از کتمان حقیقت نشان از اهمیت آن دارد. در قرآن آنگاه که توصیه به رفتار انسانی و اخلاق می¬شود این دو رکن به کار می رود.
پرهیز از کارشکنی
همان¬گونه که در زندگی زناشویی امکان ضربه زدن و آسیب رسانی از جانب همسران به یکدیگر وجود دارد، پس از طلاق نیز امکان دارد زن و یا مرد بکوشند با حیله¬های گوناگون مانع از تشکیل مجدد زندگی همسر سابقشان شوند. این کار از جانب هرکس صورت پذیرد غیر اخلاقی است و با قوانین شرع ناسازگار است. زندگی خانوادگی هرکس با شخصیت اجتماعی او متفاوت است.
زن و مرد وقتی از همدیگر جدا می¬شوند از نظر روحی و عاطفی آسیب می¬ بینند. در این زمان اطرافیان آن دو وظیفه دارند بیش از پیش آنان را درک کنند و بکوشند مشکلاتشان را برطرف نمایند و اگر می¬دانند وبژگی¬های اخلاقی و رفتاری آنان باعث جدایی گردیده، او را با نصیحت و مشورت اصلاح کنند تا این تجربه تلخ باز تکرار نشود و زمینه ازدواجی موفق را فراهم نمایند. و اگر تمایل آنان را به ادامه زندگی با همسر سابقشان می بینند نباید مانع شوند و با یادآوری اشتباهات گذشته¬شان آنان را از این کار منصرف سازند. البته گاهی اطرافیان زن و مردی که از همدیگر جدا شده¬اند، به این نکته توجه ندارند و با سرزنش¬های نابجا آنان را از زندگی دلسرد می¬کنند. این کار نادرست است.
آیه زیر به این امر اشاره دارد که اگر زن مطلَّقه قصد ازدواج با همسر سابقش را داشت کسی نباید او را منع کند.
«وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَیْنهَُم بِالمَْعْرُوفِ ذَالِکَ یُوعَظُ بِهِ مَن کاَنَ مِنکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِکمُْ أَزْکىَ لَکمُْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ.» «و چون زنان را طلاق گفتید، و عدّه خود را به پایان رساندند، آنان را از ازدواج با همسران [سابق] خود، چنانچه به خوبى با یکدیگر تراضى نمایند، جلوگیرى مکنید. هر کس از شما به خدا و روز بازپسین ایمان دارد، به این [دستورها] پند داده مىشود. [مراعات] این امر براى شما پربرکتتر و پاکیزهتر است، و خدا مىداند و شما نمىدانید.»(13) در این آیه نیز فراز «هر کس از شما به خدا و روز بازپسین ایمان دارد، به این [دستورها] پند داده مىشود.» آمده است. و موعظه انسان¬ها به یک دستور اخلاقی با تکیه بر ایمان به خدا و روز قیامت است.
محمدجواد مغنیه در تفسیر کاشف می¬نویسد: «مخاطب در شرط و جزا در این آیه یکی است و آن همه مؤمنین می¬باشد و فقط همسران و یا پدر و مادر آنان و یا زن و شوهر هر دو با هم نمی باشد بلکه همه مؤمنین مورد نظر است. و نظیر این عبارت در کلام خدا بسیار است و به این معناست که ای مؤمنان اگر طلاق داد یکی از شما همسرش را و عدّه او به پایان رسید و آن زن خواست با همسر سابقش دومرتبه ازدواج کند یا با فرد دیگری منعش نکنید و در راهی که او انتخاب کرده نایستید. مراد از تراضی به معروف بین زن و شوهر این است که آن دو قصد ازدواج و ثواب بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر داشته باشند. »(14)
طلاق از دیدگاه اسلام آخرین راه¬حل برای رفع مشکلات زناشویی است. و اگر مرد طلاق دهد بدون اینکه با همسرش اختلاف نظر داشته باشد مرتکب کاری ناپسند و غیراخلاقی شده است. و همچنین است زن اگر بدون اینکه اختلاف اساسی با همسرش داشته باشد درخواست طلاق کند و بکوشد تا از شوهرش جدا شود، کار نابجایی انجام داده است. در روایت آمده که پیامبر به مردی برخورد کرد و از همسرش سراغ گرفت. مرد گفت: او را طلاق دادم. حضرت پرسید: بدون اینکه از او بدی دیده باشی، طلاق دادی؟ مرد در پاسخ گفت: بله بدون اینکه از او بدی ببینم طلاقش دادم. حضرت فرمود: خدا مرد یا زنی که تنوع¬طلب باشد و در مسائل جنسی بخواهد طعم¬های گوناگون را بچشد، بیزار است و او را دوست نمی¬دارد. این روایت در برخی از منابع این¬گونه ثبت شده چنین فردی مورد لعن خدا قرار می¬گیرد.(15)
سخن پیامبر خدا (ص) نشان می¬دهد طلاقی که برخواسته از پیروی هوای نفس باشد تا چه اندازه قبیح است.
برای تبیین جایگاه طلاق می¬توان به روایتی استناد کرد که پیامبر (ص) فرمود: دعای 5 گروه مستجاب نمی¬گردد. یک گروه از آنان کسی است که همسر بدی دارد اما او را طلاق نمی¬دهد.(16)
بدیهی است زندگی که قرین با آرامش نباشد و در آن ناسازگاری وجود داشته باشد، شکنند و زجرآور است. اگر مشکلات زناشویی غیرقابل حل باشد طلاق امری عاقلانه و عادلانه است.زن و شوهری که نتوانند همدیگر را تحمل کنند، چرا باید با هم زندگی نمایند؟ در این موارد طلاق از زندگی آرامش¬بخش¬تر است.
از دیدگاه اسلام انگیزه و علت طلاق اهمیت دارد. طلاق دادن و طلاق گرفتنی که هدف از آن تنوع¬طلبی، کسب ثروت و شانه خالی کردن از مسئولیت خانوادگی است، قطعاً غیر اخلاقی است. از دیدگاه علم اخلاق انسان وظیفه دارد نفسش را تربیت کند و عنان خود را به دست هوا و هوس نسپارد. بی¬تردید اگر رفتار و گفتار انسان تحت تأثیر شهوت یا غضب قرار گیرد و عقل مدیریت نداشته باشد، فساد و تباهی به وجود می¬آید. و اگر عقل مبنای عمل انسان باشد رفتاری منطقی را شهاهدیم.
خانواده مهم¬ترین رکن اجتماع است. آنگاه که مرد یا زن ازدواج می¬کنند و خانواده تشکیل می¬دهند، دو انسان مجرد و جدا از همدیگر نیستند بلکه مجموعه¬ای به نام خانواده را به وجود می¬آورند که کارکرد مشخصی دارد و هدف از زندگی رشد و کمال است. در این مرحله فرد حق ندارد بدون دلیل عقلی و منطقی بنیان خانواده را متلاشی کند و به اجتماع انسانی آسیب بزند. خانواده در جامعه مانند عضوی از بدن است که با از بین رفتنش جامعه را تحت تأثیر قرار می¬دهد. فردی که درگیر اختلافات خانوادگی است در کارکرد اجتماعی¬اش ناموفق است. فرزندی که در اثر بدیمن طلاق از محبت پدر و مادر محروم است، دانش-آموز خوبی نخواهد بود. طلاق عامل بسیاری از ضعف¬ها و نواقص جامعه است. به همین جهت است که تا ضرورت ایجاب نکند نباید جدایی را تجویز کرد. در روایت آمده که با طلاق عرش الهی به لرزش در می¬آید.
نتیجه¬گیری
از مجموع آیه¬ها و روایات در ارتباط با طلاق به این نتیجه می¬رسیم که از دیدگاه اسلام طلاق دارای حد و مرز مشخص است و نباید از حریم آن تجاوز شود. رعایت اخلاق در زمان جدایی از مهم¬ترین قوانین طلاق محسوب می¬شود و عامل کم¬اثر و در برخی موارد بی¬اثر شدن عواقب تلخ طلاق است.
انگیزه طلاق نباید ضرر و آسیب¬رسانی باشد و هدف از آن نباید کسب ثروت یا نپذیرفتن مسئولیت خانوادگی باشد. راستگویی و صداقت صفتی است که همیشه پسندیده است ولی آنگاه که انسان در سختی قرار می¬گیرد و می تواند با گفتار و رفتارش آن را نادیده بگیرد و این کار را انجام ندهد، شایسته¬تر است و نشانه رشد فکری و اخلاقی اوست. زمان طلاق انسان مورد آزمون الهی قرار می¬گیرد و باید بکوشد رفتاری منطقی از خود نشان دهد و از مرزهای اخلاق عبور نکند.
پی نوشت ها :
منبع : راسخون
نویسنده : احمد رضا داودی
1- سوره روم آیه 21، ترجمه از استاد محمد مهدی¬فولادوند.
2- سوره نساء، آیه 128.
3- سوره نساء، آیه 35.
4- سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1382، ج2، ص 351.
5- فضل بن حسنطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران، انتشارات ناصر خسرو،1372ش، ج2، ص 581.
6- ترجمه المیزان، ج2، ص 352.
7- پیشین.
8- سید محمود طالقانى،پرتوى از قرآن، چاپ چهارم، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1362 ش، ج2، ص، 147.
9- سوره بقره، آیه 228.
10- ـ اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، چاپ اول، 1373، ج2، ص 114.
11- مجمع¬البیان، ج1، ص326.
12- تفسیر راهنما، ج2، ص 114.
13- سوره بقره، آیه 232.
14- محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، چاپ اول، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1424 ق، ج1، ص 352.
15- شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، چاپ اول،قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث،1409، ج22، ص 8.
16- پیشین، ج22، ص11.
منابع و مآخذ :
1-قرآن کریم.
2- رفسنجانی، اکبر هاشمی ، تفسیر راهنما، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، چاپ اول، 1373.
3- طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، چاپ چهارم، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1362 ش.
4- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1382.
5- طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران، انتشارات ناصر خسرو،1372ش.
6- عاملی، شیخ حرّ، وسائل الشیعه، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1409 .
7- مغنیه، محمد جواد ، تفسیر الکاشف، چاپ اول، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1424 ق، ج1.