میزان طلاق در کشور آمریکا از سال 1867 ثبت گردیده است. در آن زمان این میزان به صورت 1 نفر در هر 3000 نفر در سال بوده است. تا سال 1911 این درصدد به تدریج افزایش پیدا کرده و به 1 نفر در 1000 فرد رسیده است. در سال 1980 میزان طلاق 5 به 1000 بوده که مىتوان گفت که 15 مرتبه بیشتر از 100 سال گذشته گردیده است. در این روزها تقریبا نیمى از اولین ازدواجها به طلاق مىانجامد و حدود 5 الى 6 درصد از دومین ازدواجها نیز به همین نتیجه ختم مىشود.
کودکان را آلت دست خود قرار ندهید
در ایالات متحده متوسط سنى که در آن فرزندان با طلاق پدر و مادر روبرو مىشوند 8 سال است. این کودکان در سنین بسیار حساسى قرار دارند، آسیبپذیرند و از این مسئله تأثیر مىپذیرند و به واسطهى طلاق پدر و مادر در موقعیتى قرار مىگیرند که زندگىشان را به طور بنیادى دچار تغییر و تحول مىکند.
طلاق داراى اثرات روحى و عاطفى روى کودکان مىباشد. همچنین این عمل مىتواند روى عملکرد فرزندانمان در مدرسه، ارتباطاتشان با همکلاسىها و حتى در سلامت جسمى آنان اثر گذار باشد. هرگز نمىتوان طلاق را به عنوان موضوعى ساده تلقى کرد و چنین بیان نمود که عدم حضور پدر در خانواده تأثیرى در روند زندگى نمىگذارد. عملکرد و عکسالعمل فرزندان در موارد طلاق، با زمانى که پدر یا مادر خود را به واسطهى مرگ از دست داده باشند و یا از زمان تولد تنها یکى از والدین حضور داشته باشد، متفاوت است. رفتارهاى غیر اجتماعى و عملکردهاى نادرست و پر از مشکل، در کودکانى که شاهد طلاق پدر و مادر بودهاند نسبت به آنانى که یکى از والدین خود را به خاطر مرگ از دست دادهاند بیشتر است.
بر اساس تحقیقاتى که سبب تعجب بسیارى از روشنفکران نیز گردیده است، این خود طلاق نیست که روى فرزندان اثر مىگذارد بلکه بیشتر کیفیت طلاق و موقعیت زندگى فرزندان بعد از طلاق است که داراى اهمیت مىباشد و تأثیر جدى روى زندگى آنان مىگذارد.
آیا طلاق خوب است یا بد
همیشه این مطلب حقیقت ندارد که بگوییم طلاق اثر سویى روى فرزندان دارد. در واقع آنچه که ممکن است براى فرزندان مضرتر و مخربتر باشد، زندگى در خانوادهاى است که دائما در کشمکش و تنش بوده و روابط نادرستى بر آن حاکم باشد. یک طلاق خوب که در آن والدین جدا از یکدیگر زندگى مىکنند و تمامى سعى خود را براى پیشرفت زندگى خود و فرزندانشان انجام مىدهند، معمولا بهتر از زندگى در خانوادهاى است که پدر و مادر ازدواج غلطى داشتهاند و جنگ و کشمکش در آن رو به افزایش است. البته بیشتر فرزندان و همچنین والدین مایلند که در خانوادهاى زندگى کنند که پدر و مادر در آن ازدواج درستى داشتهاند، و گرنه چیزى که ترجیح دارد در واقع طلاقى بجا و درست مىباشد. باید به خاطر داشت که هم ازدواج غلط و هم طلاق نابجا مىتواند زندگى را تبدیل به جهنمى براى کودکان و والدین آنها بنماید. طلاق خصومتآمیز و همراه با کینه و دشمنى مىتواند سبب بسیارى از آسیبهاى عاطفى در فرزندان گردد. متأسفانه والدینى که از هم جدا مىشوند و یا در حال طلاق گرفتن هستند آن چنان درگیر کشمکش با یکدیگرند که حداقل توجه را به فرزندان و نیازهایشان مىکنند. این مقاله درصدد یاد دادن این موضوع نیست که چگونه طلاق خوبى داشته باشیم، بلکه در این باره بحث مىکند که چطور آسیبها را در فرزندانمان کاهش دهیم و والدین با مسئولیتى پرورش دهیم. پدر و مادر وظیفه شناس بعد از جدایى از یکدیگر، از فرزندان خود غافل نمىشوند و در کشمکشهایشان آنان را آلت دست خود قرار نمىدهند. معنا و مفهوم طلاق این است که ازدواجى به شکست انجامیده است و هرگز به این معنى نیست که والدین قادر به انجام وظایف پدر و مادرى خود نمىباشند، یا این که فاقد وظیفه شناسىاند و یا قادر به ابراز عشق و علاقهى خود به فرزندانشان نیستند.
عکس العمل بچهها نسبت به طلاق
فرزندانمان به میزان زیادى از طریق رفتارها و ارتباطاتى که والدین با یکدیگر دارند، شکل مىپذیرند. سن و جنسیت آنان در توانایى آنها براى وفق دادن خود با مسئله طلاق مؤثر است، همچنین عکسالعمل و نگرش وابستگان و همسایگان در این مورد تأثیر گذار مىباشد. شکى وجود ندارد که طلاق تأثیرات خاص خود را دارد اما سؤالى که در این جا مطرح است این است که جدایى پدر و مادر چه نوع تأثیرى و تا چه اندازه در زندگى کودک مىگذارد؟ باید خاطر نشان کرد که والدین بیشتر از آنچه که تصور مىکنند در این تأثیرات نقش دارند و این مسئله به شیوهى رفتارشان بستگى دارد که آیا سازنده است یا مخرب.
چگونه فرزندان را در مورد جدایى پدر و مادر مطلع سازیم
وقتى که پدر و مادر تصمیم به جدایى گرفتند و مقدمات این کار فراهم شد، باید هر دو آنان در مورد تصمیم خود با فرزندانشان صحبت کنند. بهترین کار این است که این موضوع در جمع فرزندان مطرح گردد و نه به صورت جداگانه، و بهترین زمان براى مطلع کردن فرزندان دو تا سه هفته قبل از جدایى است نه درست در زمانى که پدر (در جامعه آمریکا) در حال جمع کردن و بستهبندى وسایلش است.
حال سؤالى که مطرح مىشود این است که فرزندان تا چه اندازه باید در مورد علل جدایى پدر و مادر بدانند. این جاست که تصمیم گیرى و قضاوت درست مطرح مىگردد.همان طور که دکتر دوزن (1) هم بیان داشته است،والدین باید حقیقت را به فرزندان بگویند و نه غیر آن را؛ البته لازم نیست که تمامى مطالب به طور کامل براى فرزندان آشکار گردد. باید به خاطر داشت که فرزندان مىتوانند موقعیتهاى مشکل را نیز درک کنند و پیرامون آن با والدین خود بحث و گفتگو نمایند. البته هرگز نباید قضاوتى را انجام دهند و یا یکى از والدین را مقصر شمارند. مهم است که فرزندان آگاه باشند که علت جدایى پدر و مادر به خاطر خطاها و اشتباهات بچهها نیست.
اغلب کودکان در هنگام جدایى پدر و مادر، احساس گناه و تقصیر مىکنند، اما لازم است که به آنها گوشزد شود:«شما فرزندان علت و عامل به وجود آمدن این جدایى نیستید»، «بچهها عامل جدایى نیستند بلکه این خود بزرگترها هستند که مسبب اصلى طلاقند.» این پیام باید بیشتر از یک بار به بچهها گفته شود و در مراحل مختلف چه پیش از جدایى، چه هنگام جدایى و حتى مدتها بعد از آن، اگر ضرورت داشته باشد، باید به آنها گوشزد شود که مسبب جدایى والدین نمىباشند. احساس گناه و تقصیر و همچنین شک و تردیدى که فرزندان به واسطهى طلاق پدر و مادر دچار آن مىشوند مىتواند مدتهاى مدیدى با آنها باقى بماند و باعث آزارشان گردد.
دروغ گفتن در مورد این مسئله که کدام یک از والدین (پدر یا مادر) خواهان جدایى است عقیدهى نادرستى مىباشد و ضمنا وانمود نمودن این که، این جدایى دو جانبه است در صورتى که خلاف آن صحت داشته باشد، امر پسندیدهاى نیست زیرا بچهها به زودى از رفتار والدین و برخورد آنها متوجه حقیقت خواهند گردید. همچنین درست نیست که یکى از والدین خود را فرد محترمى نشان دهد و طرف مقابل خود را شخص غیر منطقى و بدى جلوه دهد. فرزندان هم خواهان پدر و هم مادر خود هستند و در صورتى که از آنها خواسته شود یکى را انتخاب کنند این عمل دشوارى برایشان خواهد بود.
باید به فرزندان فرصت داده شود تا احساساتشان را ابراز کنند
نکتهى قابل ذکر این است که فرزندان نیاز دارند که احساسات واقعى خود را ابراز کنند. اجبار کردن کودکان براى داشتن احساس خاصى، به هیچ وجه منطقى و منصفانه نمىباشد. اگر چه افراد قادرند که رفتارهاى دیگران را کنترل کنند اما در مورد احساسات چنین چیزى صادق نیست و باید به فرزندان اجازه دهیم که سؤالات خود را مطرح نمایند. بسیارى از این پرسشها، ممکن است معقول و مناسب باشد، همچون: من با چه کسى زندگى خواهم کرد؟ در کجا؟ به چه مدرسهاى خواهم رفت؟ آیا دوباره دوستانم را مىبینم؟ آیا ما پول کافى براى ادامهى زندگى خواهیم داشت؟ اینها نمونه سؤالاتى مهم و اساسى است که والدین باید به طور مناسبى به آنها پاسخ دهند و اگر سؤالى بسیار خصوصى است و مناسب کودکان نمىباشد باید پدر و مادر به طور واضح، عدم پاسخگویى خود را براى او مطرح کنند. پس هر یک از والدین (پدر یا مادر) باید مدتها پس از طلاق نیز، آمادگى پاسخگویى به سؤالات کودکان خود را داشته باشد.
مواردى که بعد از طلاق نباید براى فرزندان اتفاق بیفتد
طبق مطالعات انجام شده روى 128 کودکى که والدینشان از یکدیگر جدا شده بودند مشخص گردیده که حوادثى براى این کودکان به واسطهى طلاق ایجاد شده است. در این جا به 10 مورد که بیشتر از بقیهى موارد، آسیبزا بوده است اشاره مىکنیم. باید به خاطر داشت که این مشکلات فرضى نیست بلکه عملا در زندگى کودکان این جامعه که شاهد طلاق پر تنش پدر و مادر بوده اند، اتفاق افتاده است.
1- هرگز به فرزندانتان نگویید که جدایى پدر و مادر به خاطر خطا و اشتباه او بوده است. بیان این مطلب نشانگر این موضوع است که آنها پدر و مادرى بیمار و بسیار آشفتهاند که خطا و اشتباه ازدواج خود را به گردن فرزندشان مىاندازند. پس والدین هرگز نباید چنین عکسالعملى داشته باشند. ولى به هر حال بعضى از والدین این گونه رفتار مىکنند و گاهى اوقات شاهد حوادث ناگوارى خواهیم بود. اثرات احساسى و عاطفى ناشى از مقصر دانستن کودک، مىتواند براى فرزندان بسیار مخرب و ویران کننده باشد. بیشتر کودکان از این که مقصر اصلى جدایى پدر و مادر تلقى گردند، ترس و واهمه دارند، پس نیاز است که والدین به فرزند خود اطمینان کامل دهند که مسبب این جدایى و شکست در ازدواج خود آنها هستند نه فرزندشان.
2- هیچ گاه به یکدیگر آسیب و صدمهى جسمى وارد نکنید. اگر چنین عملى خصوصا در مقابل فرزندان انجام گیرد، ضربهى روحى و عاطفى ناشى از این عمل بسیار نگران کننده و وخیم خواهد بود. بچهها اصولا مىخواهند که والدینشان در کنار یکدیگر زندگى کرده و خانوادهى باثباتى داشته باشند. سوء استفاده و آسیبهاى جسمى، مخالف این آرزوى فرزندان است و به عنوان بدترین حادثهاى است که فرزندان در زندگى تجربه مىکنند. اگر شما آن قدر عصبانى هستید که براى صدمه زدن فیزیکى و جسمى آمادگى دارید پس باید فورا منزل را ترک کنید تا خونسردى خود را مجددا به دست آورید. حتى ممکن است که در این موارد نیاز به درمان داشته باشید که عصبانیت شما را فرو نشاند.
3- اجازه ندهید که وابستگان، یکى از شما را (چه پدر و چه مادر) در مقابل فرزندان مورد انتقاد قرار دهند: در این جا لازم به ذکر است که طلاق مسبب ایجاد عصبانیت و تنفر در میان اعضاى خانواده و وابستگان دو طرف است و جدایى دو نفر سبب عکسالعمل خودشان نمىگردد. اگر چه وابستگان ممکن است توجه خاصى به یکى از والدین داشته باشند و جانبدارى و دفاع از او را به عهده بگیرند اما این توجهات به یکى و انتقاد از دیگرى براى فرزندان مخرب و مضر مىباشد. پس به وابستگان، خویشان و دوستان خود یادآور شوید که در مقابل فرزندان از دیگرى انتقاد نکرده و یا او را مقصر قلمداد نکنند.
4- به فرزندتان نگویید که شما مایل نیستید که او با طرف مقابلتان (پدرش یا مادرش) به بیرون و گردش برود و زمانى را با او سپرى کند: بیشتر فرزندان هم پدر و هم مادر را دوست مىدارند و به ابراز عشق و علاقهى آنها نیازمندند. فرزندان هرگز مایل نیستند که آلت دست والدین قرار بگیرند و مادر از یک سو و پدر از سوى دیگر او را به سوى خود بکشد. اگر شما به عنوان یکى از والدین در مورد سپرى کردن وقت فرزندتان با پدرش یا مادرش دچار مشکل هستید باید این موضوع را با کارشناس خانواده مطرح کرده و فرزند خود را از بحث و جدلهاى خطرناک و زیانبار رها سازید.
5- در هنگام حضور فرزندتان با یکدیگر دعوا نکنید: والدین باید به خاطر داشته باشند که سلامت روحى و روانى فرزند با وجود جنگ و دعواهاى لفظى میان پدر و مادر به خطر مىافتد. زیرا فرزندان عاشق پدر و مادر خود هستند و مایل به شنیدن این جدلها نمىباشند. بحث و گفتگوهاى خود را در پشت درهاى بسته انجام دهید و حتى بهتر است که در مکانى به بحث بپردازید که فرزندان حضور ندارند و نمىتوانند گفتگوهاى شما را بشنوند.
6- هرگز مطالب و گفتههاى ناپسند را در مورد همسرتان ابراز ندارید، زیرا این عمل اثر نامطلوبى روى فرزندتان خواهد گذاشت: والدین باید به اهمیت این موضوع توجه داشته باشند و به هیچ وجه مطالب ناپسند را در مقابل فرزندان ابراز ندارند. اگر شما نیاز دارید که از همسر خود شکایتى و یا گلهاى داشته باشید، حتما با یک روانکاو یا دوست در میان بگذارید نه با فرزندتان.
7- از فرزند خود نخواهید که حیوانات خانگى و یا چیزهایى را که دوست دارد کنار گذارد و رها کند، به خاطر جدایى شما فرزندتان نباید تنبیه شود و یا از چیزهایى که دوست دارد محروم گردد. به فرزند خود اجازه دهید که حیوانات خانگى خود، اسباب بازىهاى مورد علاقهاش و چیزهایى را که برایش ارزشمند است حفظ و نگهدارى کند.
8- به خاطر این جدایى، غم و ناراحتى خود را در مقابل فرزندتان ابراز ندارید:
فرزندتان به خاطر طلاق دچار سردرگمى است و غم، گناه و تقصیر را تجربه کرده است. اگر شما به خاطر این جدایى دچار غم و ناراحتى هستید این امرى شایع و قابل درک است. پس آن را با دوستان، اعضاى خانواده و یا روانکاو در میان بگذارید و از حمایت و راهنمایى آنان سود ببرید.
9- از فرزند خود در مورد زندگى خصوصى همسر قبلى خود سؤال نکنید: هیچ یک از فرزندان طلاق نباید در موقعیتى قرار بگیرند که به عنوان جاسوس و خبرچین پدر و مادر از آنها استفاده شود. این مسئله سبب احساس گناه و تقصیر در فرزند و کاهش صداقت و وفادارى او مىگردد. اگر شما وسوسه مىشوید که از فرزند خود سؤالاتى پیرامون وضعیت اجتماعى، دوستان و وضعیت مالى همسر سابق خود بپرسید، با این وسوسه مقابله کنید و به جاى آن مستقیما از خود او بپرسید و اگر چنین چیزى امکان ندارد پس اجازه دهید این مسئله در ابهام باقى بماند.
10- اجازه ندهید که دوستان و همسایگان از همسر سابق شما، نزد فرزندتان انتقاد کنند: این مسئله درست همانند همان مطالبى است که پیرامون وابستگان و خویشان خود، پیشتر مطرح کردیم. ممکن است همسایگان بخواهند براى نشان دادن توجه و وفاداریشان به شما، بر ضد همسر سابقتان مطالبى را ابراز بدارند و از او انتقاد کنند. باید بدانید که در واقع کسى که در این میان آسیب خواهد دید فرزند دلبندتان خواهد بود. اگر شما شاهد چنین مسئلهاى هستید حتما از همسایگان خود بخواهید که در مقابل فرزندتان از همسر سابقتان به طور مستقیم انتقاد نکنند.
آنچه که فرزندان نیاز دارند
به آنها بگویید که در این جدایى مقصر نیستند. بسیار دیده مىشود که کودکان در جدایى پدر و مادر خود را مقصر مىدانند و بر این باورند که چون آنها بچههاى بدى بودهاند پس پدر و مادر از یکدیگر جدا شدهاند، خصوصا این موضوع در میان فرزندان کوچکتر بیشتر دیده مىشود و به همین جهت آنان خود را سرزنش مىکنند. همچنین تعدادى از کودکان در این گونه موارد سعى مىکنند که رفتارهاى شایستهاى از خود نشان دهند به این امید که باعث تداوم این زندگى و یا جلوگیرى از جدایى پدر و مادر گردند. این تصورات باید به طور منطقى براى فرزندان مطرح و روشن گردد و تا حد قابل قبولى کنترل شود تا کودکان متوجه شوند که در امر ازدواج و یا جدایى والدین دخالتى نداشتهاند و هرگز مقصر و گناهکار نیستند.
به فرزندان بگویید که از آنها مراقبت و نگهدارى خواهد شد. جدایى و طلاق براى فرزندان وحشتآور است. زیرا این عمل دنیاى آنها را غمناک و آشفته مىسازد. فرزندان باید بدانند که والدین هنوز هم عاشق آنها هستند.سؤالات ابتدایى و اساسى که ممکن است بعد از طلاق پدر و مادر مطرح گردد شامل موارد زیر است: بچهها کجا زندگى خواهد کرد؟ چه زمانى و چگونه پدر خود را ملاقات خواهند کرد؟ در کدام مدرسه ادامهى تحصیل خواهند داد؟ و غیره… کودکان باید بدانند که دنیایشان به پایان نرسیده است بلکه تنها در بعضى از جهات تغییراتى کرده است. به فرزندان اجازه دهید که سؤالات خود را بپرسند، به اضطراب و ترسهاى آنان توجه داشته باشید و به سؤالاتشان به روشنى، مستقیم و با صداقت جواب دهید.
حقیقت را براى آنها بیان کنید و نحوهى بیان شما به گونهاى قابل فهم براى آنان باشد. نیازى نیست که فرزندان همهى جزئیات را پیرامون علت جدایى پدر و مادر بدانند. حقیقتا در میان گذاشتن همهى مشکلات با فرزندان به هیچ وجه مناسب نیست و براى سلامت روحى آنان خطرناک و مضر مىباشد. به هر حال بیشتر فرزندان مىخواهند در مورد علت طلاق مطالبى را بدانند که حقیقت داشته باشد و براى آنان قابل درک و فهم باشد. در این مورد باید حساس بوده و به بلوغ فکرى فرزندشان توجه داشته باشند و مطالب را به گونهاى قابل فهم به آنان تفهیم کنند. حتى دیده مىشود که فرزندان بسیار کم سن و سال نیز مىتوانند این مسئله را درک کنند که گاهى اوقات اگر پدر و مادر جدا از یکدیگر زندگى کنند خوشبختتر خواهند بود. ممکن است فرزندان مایل به شنیدن چنین مطلبى از زبان پدر یا مادر خود نباشند ولى خود مىتوانند از تغییرى که در زندگى ایجاد مىگردد این موضوع را درک کنند.
وقتى که به فرزندان پیرامون علل جدایى، توضیحات کافى داده نشود ممکن است آنها نیز همچون دیگران براى خود فرضیهبافى کرده و حدسهایى بزنند. به طور مثال دختر 5 سالهاى که والدینش در مورد علت جدایى خود با او صحبت نکردهاند ممکن است سالها با این تصور زندگى کند که مسبب این جدایى من بودهام، چون شبى که هویج کنار غذایم را نخوردم والدین با هم بحث و گفتگو داشتهاند و سپس از هم جدا شدهاند. نکته این جاست که این پدر و مادر از تصور و خیال فرزند خود آگاهى ندارند و نمىدانند که با رفتار نادرست خود و عدم روشن نمودن علت جدایىشان، این تقصیر و سرزنش را بر گردن و شانههاى فرزند 5 سالهى خود انداختهاند. این احساس گناه زمانى به پایان خواهد رسید که یکى از والدین بنشیند و خالصانه و مستقیم با فرزند خود صحبت کند و علل این جدایى را برایش بازگو نماید.
سعى کنید تا جایى که ممکن است زندگى فرزندتان را ثابت و استوار نمایید. البته جدایى عاملى است که سبب تغییراتى در زندگى خانوادگى مىگردد. تغییرات اساسى و کاهش استوارى زندگى به واسطهى طلاق، ممکن است سبب ایجاد اضطراب و احساس عدم حمایت در فرزند گردد. هر کودکى نیاز به احساس امنیت و ثبات روحى و جسمى دارد. اقامت داشتن در همان منزل قبلى، حضور در همان مدرسه، سپرى کردن اوقات فراغت با دوستان قدیمى و همچنین حضور در همان فعالیتهاى اجتماعى، سبب ایجاد ثبات و امنیت، آرامش روحى و روانى در کودک مىگردد. قابل ذکر است که اگر یکى از والدین و یا هر دو آنان بعد از جدایى تمایل به شروع زندگى جدید خود، در محلى جدید نمایند و تغییرات اساسى را در محیط زندگى خود ایجاد کنند فرزندان به ندرت به این مسئله روى خوش نشان مىدهند.
به گونهاى عمل کنید که فرزندتان به هر دو شما دسترسى داشته باشند و از محبت هر دو شما بهره بگیرند. یکى از ترسهاى شایعى که بچههاى طلاق با آن مواجهاند ترس از ترک شدن توسط والدین مىباشد که از لحاظ عاطفى روى آنان اثرگذار است. وظیفهى پدر و مادر این است که از ترسها بکاهند و این تنها با حرف و صحبت امکانپذیر نیست بلکه حضور مستمر فیزیکى و مشغول ساختن خود در فعالیتهاى فرزندمان را مىطلبد. همچنین وقتى که فرزندان تمایل دارند که با پدر و مادر خود تلفنى صحبت کنند باید این امکان براى آنان فراهم شود. یکى از مخربترین عوامل نفوذى در طلاق این است که والدین واقعا از نظر روحى و عاطفى فرزند را به حال خود رها مىکنند و این موضوع هم مىتواند به دلیل خود شیفتگى فرد باشد و یا به خاطر مشکلات روحى و عاطفى خود پدر و مادر است. در چنین مواردى کمبود پدر و یا مادر جدا احساس مىشود و والدین باید مشکل خود را از طریق روان درمانها و روانشناسان حل نمایند.
عملکرد والدین باید چگونه باشد
همان طور که در بالا اشاره شد، والدین مىتوانند تأثیر نفوذى خوبى را در مورد کیفیت طلاق اعمال دارند و در این میان خواستههاى پدر و مادرى که به تازگى از یکدیگر جدا شدهاند، مستقیما روى چگونگى پذیرش فرزند و کنار آمدن او با این مسئله اثر گذار است.
تا جایى که امکان دارد اختلافاتتان را رفع کنید و سعى کنید با یکدیگر کنار آمده و همرنگ گردید:
این موضوع مهمترین عاملى است که به ما مىآموزد چطور با مسئله جدایى به خوبى و به درستى کنار بیاییم. تحقیقات بسیارى حاکى از این مسئله مىباشد که وقتى کشمکش و تضاد میان پدر و مادر به اوج خود مىرسد، فشار روحى و عصبى در هر یک از افراد خانواده افزایش مىیابد و در این زمان فرزندان براى وفق دادن خود با این زندگى و کنار آمدن با آن دچار مشکل مىشوند. نکتهى جالب این جاست که این موضوع تنها در خانوادههایى که طلاق در آن صورت گرفته صدق نمىکند بلکه در خانوادههایى که در آستانهى جدایى هستند نیز دیده مىشود. باید به خاطر داشت که میزان کشمکش والدین چه پیش از طلاق و چه پس از آن، در شدت این موضوع مؤثر است.
زن و شوهرى که از یکدیگر جدا شدهاند باید به خاطر فرزندشان سعى کنند که روى تصمیمات مهم زندگى خود توافق داشته باشند چون این مسئله روى زندگى فرزند مؤثر است. همچنین والدین باید به خاطر داشته باشند که بعد از طلاق، روى اهداف مشترک زندگى نیز باید با یکدیگر همکارى و همدلى داشته باشند تا فرزندان دچارمشکل نگردند، البته باید گفت که اگر در کنار هم بودن به خاطر بچهها، یادآور ازدواج غلط و کشمکشهاى آنان باشد، این عمل توصیه نمىشود. هیچ کس بر این باور نیست که کنار آمدن با موضوع طلاق امر سادهاى است. قطعا این مسئله با مشکلات زیادى روبرو است، اما نکتهاى که وجود دارد این است که والدین باید مسئولیتهاى خود را در قبال فرزندشان تقسیم کرده و ضمنا هر کارى را که در کاهش عصبانیت و مشکلات جدایى مؤثر واقع مىشود، در نظر بگیرند و تا جایى که ممکن است به خاطر فرزندان، با همسر سابق خود همکارى کنند.
تا جایى که ممکن است زندگى مناسبى را براى فرزندان طلاق فراهم نمایید:
همان طور که پیشتر ذکر شد، ضرورت دارد که به خاطر سلامت روحى و روانى فرزندان، بعد از طلاق براى آنان محیط مناسب و سازمان یافتهاى را ترتیب دهیم. به عنوان یک قانون باید بدانیم که هر چه تغییرات زندگى فرزندان بعد از طلاق بیشتر باشد، مشکلات آنها براى وفق دادن خود با این موقعیت جدید، افزون خواهد شد. این تغییرات شامل مسائل اقتصادى، وضعیت و مکان زندگى و در نهایت رسیدگى به علایق و فعالیتهاى آنان مىباشد. هنگامى که مادر خانواده که مسئولیت اداره فرزندان را به عهده گرفته است دچار مشکلات مالى گردد، در این صورت کودکان نمىتوانند خود را با زندگى جدید وفق دهند. زیرا به علت مشکلات مالى، فعالیتهاى اجتماعى و امکانات آنان دچار تحول مىگردد و خواستههاى فرزندان برآورده نمىشود. محیط مناسب و استوار به این معنى است که مسئولیتها، مقررات و انتظارات زندگى شبیه و همچون گذشته ادامه پیدا کند. اگر یکى از والدین ملایم و با گذشت باشد و دیگرى سختگیر، یا یکى از آنها ولخرج بوده در حالى که دیگرى خسیس باشد، این امر باعث سردرگمى فرزندان مىگردد و به ناچار احساس تنفر از یکى از آنان ایجاد مىشود چون فرزندان تصور مىکنند که والدین در برآوردن انتظارات آنها انصاف را رعایت نمىکنند.
سرپرستى از فرزندان را به عهده بگیرید و به قرار ملاقاتهاى خود اهمیت داده و به توافقهایى که با هم کردهاید احترام بگذارید:
وقتى که بعضى از والدین به خاطر اذیت کردن همسر سابق خود، از ملاقات فرزند خود با او ممانعت مىکنند این مسئله تأثیر زیانبارى را روى فرزندشان مىگذارد و اثر مخرب آن به روى کودک بیشتر از همسر سابقشان است. به طور کلى مىتوان گفت که هر چه کشمکش و تضاد کمتر باشد براى هر دو طرف بهتر خواهد بود. هیچ گاه نباید فرزندان به عنوان دستاویز و بهانه در کشمکشهاى بین زن و شوهر مورد استفاده قرار گیرند، حقوق حضانت و سرپرستى باید مورد احترام واقع شود و برنامههاى ملاقات فرزند نیز باید از پیش تعیین شده باشد. عامل مهمى که بعد از طلاق در وفق دادن فرزند با زندگى جدید مؤثر است بر این اساس است که چقدر والدین تلاش مىکنند که ارتباطات جدید و ثابت و استوارى را به طور موفقیتآمیزى با فرزند خود برقرار کنند. هر چه برخورد فرزند با پدر و مادرش بیشتر باشد و هر چه این برخوردها و ارتباطات سازندهتر باشد در این صورت بهتر مىتواند خود را با تغییرات جدید زندگى وفق دهد.
به طور خلاصه مىتوان گفت که تغییرات ناشى از جدایى پدر و مادر در زندگى افراد خانواده، به مقدار زیادى با چگونگى برخورد والدین با این موضوع ارتباط دارد و این که چطور والدین با این مسئله روبرو مىشوند و از عهدهى مشکلات آن برمىآیند. اگر جدایى به طور درست و مناسبى صورت گیرد مىتوان گفت که از یک ازدواج و زندگى ناموفق بهتر خواهد بود، چون فرزندان دیگر شاهد جنگ و دعواهاى پدر و مادر خود نخواهند بود. باید به خاطر داشت که در طلاق، این پدر و مادر هستند که از یکدیگر جدا مىشوند نه فرزندان، این بدان معناست که شکست در زندگى زناشویى به معنى پایان مسئولیتهاى پدر و مادر در قبال تربیت و پرورش فرزندانشان نیست. در صورت جدایى والدین، پدر و مادر مسئولیتپذیر، باید تمام تلاش خود را براى مهار تنفر و عصبانیت بنمایند و در مورد مسائل بنیادى زندگى فرزندان، با هم توافق کنند تا بتوانند نیازهاى آنان را برآورده کرده در مراحل مهم زندگى در کنار آنها باشند. اگر انجام این کار براى والدین مشکل است در این صورت باید به فکر حل این مشکل از طریق مشاوره درمانى باشند تا بتوانند بر مشکلات ناشى از طلاق فایق آیند و این دردها و سختىهاى جدایى را با وظیفهى پدر و مادرى خود در هم نیامیزند و به مسئولیتهاى پدر و مادرى خود بهتر بیندیشند و عمل کنند.
پی نوشت ها :
(1). Dr. Dozen