میرداماد در کتاب «فضائل السادات» به نقل از شهید ثانی علیه الرحمه و ایشان نیز از کتاب «مدهش بن جوزی» نقل کرده است که: یکی از صالحین وارد مصر شد و در آنجا آهنگری را دید که با دست خود آهن سرخ کرده را از کوره بیرون می آورد و حرارت آهن به او صدمه نمی رساند.
با خود گفت این مرد البته از اوتاد است. پیش او آمده سلام کرد و گفت: ای بنده خدا، به حقّ آن کسی که این کرامت را به تو داده، دعایی در حق من کن. آهنگر با شنیدن این کلمات شروع به اشک ریختن کرد و گفت: ای مرد! گمان تو درمورد من اشتباه است، من خود را از صالحین نمی دانم. آن مرد گفت: این عمل تو از کسی جز بندگان خالص صالح خدا ممکن نیست. حتما به دلیلی ممکن شده، بر من منت گذار و آن سبب را بگو.
گفت: روزی در همین دکان مشغول کار بودم، زنی صاحب جمال که مانندش را ندیده بودم بر من وارد شد و از فقر و پریشانی خود شکایت نمود. من شیفته جمالش شده بودم. گفتم: اگر مراد مرا می دهی حوائج تو را برآورده خواهم کرد. گفت: ای مرد از خدا بترس، من اهل این عمل نیستم. من هم گفتم: پس از مغازه من بیرون برو و حاجت خود را نزد دیگری ببر. آن زن با حال پریشانی رفت. بعد از چندی برگشت و گفت: ضرورت مرا به اینجا کشانید که تو را اجابت کنم. فورا آن زن را برداشته به خانه رفتم و درب خانه را قفل کردم. زن گفت: چرا درب خانه را قفل کردی؟ گفتم: ترسیدم مردم از حالم باخبر شوند. گفت: چرا از خدا نمی ترسی؟ گفتم: خدا غفور و رحیم است. چون نزدیکش رفتم دیدم چون گیاه تازه رسته که از باد تند مضطرب می شود در ترس و اضطراب افتاد و سیلاب اشک از چشمش جاری شد. گفتم تو را چه می شود؟ گفت: از خدای خود خائف و ترسناکم که حاضر و ناظر بر ماست، ای مرد، اگر دست از من برداری ضمانت می کنم که خداوند آتش دنیا و آخرت را بر تو حرام کند. کلام آن زن در من اثر کرد، دست از مقصود خود کشیدم و آنچه داشتم به او دادم و گفتم: ای زن به سلامت برو که تو را از ترس خدا رها کردم. آن زن خوشحال و مسرور به خانه اش برگشت. آن شب بانوی محترمی که تاجی از یاقوت بر سر داشت را در خواب دیدم، به من فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد. گفتم شما کیستید؟ فرمود: مادر آن زنی که نزد تو آمد و او را از ترس خدا ترک کردی، خدا تو را به آتش دنیا و آخرت نسوزاند. گفتم: آن زن از نسل که بود؟ گفت: از نسل رسول خدا (ص). پس شکر خدا را به جا آوردم و از آن روز آتش به من اثر نمی کند و امیدوارم که در آخرت هم مرا نسوزاند.1
.: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَىٰ 2:.
.: و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوس باز داشت پس جایگاه او همان بهشت است :.