3- بغض دنیا:
سومین محور سازندگی روحی که منتظران بقیهالله ارواحنا فداه باید در زندگی خویش به عنوان اساس و پایه قرار دهند، مسأله «بغض دنیا» است. زندگی مؤمن براساس سعادت اخروی تنظیم میشود و تا محبّت به دنیا و مظاهر آن از قلب او بیرون نشود، آخرت محوری برایش حاصل نمیگردد. در تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت به این امر توجّه زیادی صورت گرفته است. در مورد حبّ دنیا فرمودهاند:
حّبُّ الدنیا رأسُ کلِّ خَطیئهٍ. (1)
دوست داشتن دنیا رأس هر خطا و لغزشی است.
تمام خطاها و لغزشها ریشه در دنیا دوستی دارد و تا این مشکل حل نشود، ریشهی آفات دیگر از بین نمیرود. پیشوایان معصوم ما به این مقدار اکتفا نکرده و فرمودهاند که نه تنها نباید دنیا را دوست داشت بلکه باید آن را دشمن دانست. وقتی از امام زین العابدین (علیه السلام) پرسیدند که کدام عمل نزد خدای عزّ و جل با فضیلتتر است، فرمودند:
ما مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرفَهِ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ و معرفهِ رسولِهِ اَفضلَ مِن بُغضِ الدنیا. (2)
پس از معرفت خدای عزوجل و معرفت پیامبرش (3) هیچ عملی با فضیلتتر از بغض و تنفّر نسبت به دنیا نیست.
این بیان، اهمیت و ریشهای بودنِ بغض دنیا را به خوبی روشن میسازد و نشان میدهد که در مقابل دوستی دنیا که ریشهی هر فساد و گناهی است، بغض نسبت به آن ریشهی هر خیر و خوبی است (4) و لذا باید به راههای پیدایش آن بسیار توجّه کرد.
در کتاب شریف نهج البلاغه، امیرمؤمنان (علیه السلام) در عمل به این امر مهم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را الگو دانسته و فرمودهاند:
وَلَقَد کانَ فی رسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کافٍ لک فی الاُسوهِ و دلیلٌ لک علی ذَمِّ الدنیا و عَیبِها و کَثرهِ مَخازیها و مُساویها.
هر آینه و به تحقیق، مقتدا و پیشوا قرار دادن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تو کافی است و همین امر راهنما و دلیل تو است بر بدی دنیا و عیب آن و فراوانی رسواییها و زشتیهای آن. (5)
در ادامهی همین کلام فرمودهاند:
وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلی اللهِ المُتَأَسِّی بِنَبِّیهِ و المُقتَصُّ لِأَثَرِه.
و دوستترین مردم نزد خدا، کسی است که به پیامبر او تأسّی کند و به دنبال او گام بردارد. (6)
آنگاه در بیان سیرهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به دنیا فرمودند:
ایشان دنیا را با گوشهی دهان تناول میکرد (یعنی حداکثر بهره را با میل زیاد از دنیا نمیبرد بلکه به مقدار ضرورت و حداقلّ لازم و از سر بیمیلی اکتفا میکرد) و از گوشهی چشم هم به آن نمینگریست (یعنی به دنیا هیچ اعتنایی نداشت). پهلوی او از پهلوی همهی اهل دنیا لاغرتر و شکم او از شکم همهی مردم خالیتر بود. دنیا بر او عرضه شد امّا از پذیرفتن آن امتناع ورزید…
هر آینه و به تحقیق، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی زمین غذا میخورد و مانند بردگان مینشست. کفشش را خود وصله میکرد و با دست خود بر جامهاش پینه میزد. بر درازگوش برهنه سوار میشد و کس دیگری را هم بر پشت سر خود سوار میکرد. اگر میدید روی پردهای که بر در اتاقش آویخته شده، صورتهایی نقش بسته، به همسرش میگفت: این پرده را از من دور ساز و پنهان کن. پس به راستی من چون به آن نظر میکنم، دنیا و زیورهای آن را به یاد میآورم. بنابراین، آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) با قلب خود از دنیا روی گردانیده و یاد آن را در خود میرانده بود و دوست داشت که زینتهای دنیا از چشم او نهان گردد تا از آن برای خود جامهی فاخر تهیّه نکند و آن را قرارگاه همیشگی خود نداند و امید ماندن در آن را نداشته باشد. پس ایشان دنیا را از جان خود بیرون راند و از دل دور کرد و از چشم نهان داشت. (7)
ایشان سپس یک قاعدهی کلّی بیان فرمودهاند:
وَکَذا مَن اَبغَضَ شَیئاً أَبغَضَ أن یَنظُرَ اِلَیهِ وَ أن یُذکَرَ عِندَهُ. وَ لَقد کانَ فی رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ما یَدُلُّکَ عَلی مَساوی الدنیا و عیوبِها إذ جاعَ فیها مَعَ خاصَّتِهِ وَ زُوِیَت عَنهُ زَخارِفُها مَعَ عَظیمِ زُلفَتِهِ.
و چنین است که هر کس چیزی را دشمن بدارد، نگاه کردن به آن و یاد شدن آن را نزد خود دشمن میدارد. و هر آینه در (طرز زندگی و رفتار) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزهایی بود که تو را به بدیها و عیبهای دنیا راهنمایی میکند. زیرا او با وجود مقام اختصاصی و تقرّبی که نزد خدا داشت، دنیا را با گرسنگی گذراند و با وجود مقام و منزلت بزرگی که دارا بود، از زیور دنیا برکنار داشته شده بود. (8)
آنگاه اضافه فرمودهاند:
پس هر که در این امر مینگرد، با عقل خود بیندیشد که: آیا خداوند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را با اینگونه زندگی، گرامی داشت یا خوار ساخت؟ پس اگر بگوید که او را خوار داشت، سوگند به خدای بزرگ دروغ گفته. و اگر بگوید که او را گرامی داشت، پس باید بداند که غیر او را خوار ساخته چون دنیا را برایش وسعت داده و مهیّا کرده امّا آن را از نزدیکترین مردم به خود (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) دور و بر کنار نموده است. (9)
آری؛ اگر دنیا و زینتهایش نزد خدا ذرّهای ارزش داشت، عزیزترین مخلوقاتش را از آنها محروم نمیکرد. دنیا و آنچه در آن است، فقط برای این خلق شده که وسیلهی امتحان انسان در درگاه الهی باشد و زینتهای آن هم برای این است که خداوند میخواهد بندگانش را به وسیلهی آن بیازماید:
«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (10)
هر آینه ما آنچه را روی زمین است، زینت آن قرار دادیم تا اینکه ایشان را بیازماییم که کدامیک اعمال نیکوتر انجام میدهند.
زینتهای دنیا همان چیزهایی است که دل انسان را به سوی خود میکشاند. عاقل آن است که همهی آنها را چیزی به جز وسیلهی امتحان نداند و آرامش واقعی و همیشگی خود را در پناه آن نجوید. سیرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین الگو برای نگرش صحیح به دنیا و زینتهای آن است. امیرمؤمنان در قسمتی دیگر از همان خطبهی شریف فرمودهاند:
وَ عَلِمَ أنَّ اللهَ سُبحانَه أبغَضَ شَیئاً فَأبغَضَه وَ حَقَر شَیئاً فَحَقَرهُ وَ صَغَّر شَیئاً فَصَغَّره. ولو لم یَکُن فینا إلّا حبُّنا ما أبغَضَ اللهُ و رَسُولُه و تعظیمُنا ما صَغَّرَ اللهُ و رَسُولُه، لَکفی بِه شِقاقاً لِلهِ وَ مُحادَّهً عَن اَمرِ الله.
و (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) دانست که خدای سبحان چیزی را دشمن داشته پس او همان چیز را دشمن داشت و چیزی را کوچک شمرده پس او همان چیز را کوچک شمرد. و اگر در ما چیزی نباشد جز دوست داشتن ما آنچه را که خدا و رسولش دشمن داشتهاند و بزرگ پنداشتن ما آنچه را که خدا و رسولش کوچک شمردهاند، (همین امور) برای جدا شدن از خدا و دشمنی و مخالفت با دستورات او کفایت میکند. (11)
معیار جدایی از خدا و مخالفت با اوامر او در اینجا به روشنی بیان شده است. همین که انسان آنچه را که خدا و رسول او دشمن میدارند، دوست بدارد و آنچه را نزد ایشان کوچک و پست است محترم و بزرگ بشمرد، برای فاصله گرفتن از صراط مستقیم الهی کفایت میکند. و این معیار محک دقیق و روشنی است برای مؤمنان که درجهی ایمان خود را بسنجند و بدون فریب دادن خود، میزان اتصال خود را با «میزان الاعمال» (12) یعنی وجود مقدّس امیرمؤمنان (علیه السلام) محک بزنند. در انتهای همین خطبهی مبارک برای سومین بار اسوه بودن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با لحن صریحتری بیان شده است:
پس هر کس در صدد تأسّی و پیروی کردن است (در زندگی و بیاعتنایی به دنیا) به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) تأسّی کند و به دنبال او گام بردارد و به هر جا که او وارد شده؛ وارد شود که اگر جز این کند، از هلاک شدن در امان نخواهد بود. پس به راستی خداوند حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشانهی قیامت و بشارت دهندهی بهشت و بیم دهندهی از عذاب قرار داد. ایشان با شکم خالی از دنیا رفت و سالم وارد آخرت شد. او تا وقتی که به راه خود رفت و دعوت کنندهی پروردگارش را اجابت نمود (در هنگام مرگ) هیچ سنگی را روی سنگی نگذاشت (بنایی نساخت). پس چه بزرگ است منّت خداوند بر ما که پیشوایی را به ما عطا فرمود تا از او پیروی کنیم و مقتدایی که قدم جای قدم او بنهیم. (13)
در پایان خطبه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) که بزرگترین پیرو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودهاند، در مورد خودشان فرمودهاند:
به خدا قسم، هر آینه آنقدر این جامهی پشمینهی خود را وصله کردم تا آن حد که از وصلهکنندهی آن شرم کردم و به راستی گویندهای به من گفت: آیا این جامه را دور نمیاندازی؟! به او گفتم: از من دور شو (یا نهان شو). صبحگاهان، گروهِ به مقصد رسیده، راه پیماییِ شب خود را میستایند ( که باعث شد به مقصد برسند). (14)
جملهی اخیر ترجمهی یک ضرب المثل معروف عربی است: «عِندَ الصَّباحِ یَحمَدُ القَومُ السُّری» و در موردی به کار میرود که کسی رنجی را به امید رسیدن به آسایش تحمّل کند. مَثَل مذکور ممکن است بدینگونه نیز معنی شود که: صحبگاهان، گروه خفته و از راه بازمانده، شب رَوانِ به مقصد رسیده را میستایند. (15)
هر که به شب راه رفت، صبح به منزل رسید *** هر که به شب خواب کرد، خاک به سر میکند
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبهی مذکور، سه بار از الگو بردن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و لزوم تأسّی به ایشان سخن گفتهاند و این سفارشها، تکلیف همهی مؤمنان را – به خصوص کسانی که خود را جزء منتظران حضرت مهدی (علیه السلام) میدانند – روشن میسازد.
وسوسهای که گاهی در اینجا انسان را از انجام وظیفهی خود غافل میکند این است که تصور کند: ما کجا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کجا؟! یا اینکه: ما هرگز نخواهیم توانست همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشیم. آنگاه عملاً از هر نوع تأسّی به این بزرگواران شانه خالی کند! این فکر چیزی جز وسوسهی شیطان نیست. انسان نباید فکر کند که چون نمیتواند مانند امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، پس هیچ وظیفهای در تأسّی به ایشان ندارد. خود آن حضرت در عین آنکه تصریح کردهاند به آنکه شما (مؤمنان) نمیتوانید مانند من باشید، امّا به الگو دانستن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمل کردن بر طبق آن، سفارش فرمودهاند. ما اگر امیرمؤمنان (علیه السلام) را امام و مقتدای خود میدانیم، باید در عمل سعی کنیم مطابق ایشان رفتار کنیم. وجود مقدّس حضرتش در نامهای که به عثمان بن حُنَیف انصاری مرقوم فرمودهاند، چنین آوردهاند:
ألا وَ اِنَّ لِکُلِّ مأمومٍ اِماماً یَقتَدی بِه و یَستَضیءُ بِنُور عِلمِهِ. (16)
آگاه باش که هر مأمومی امامی دارد که به او اقتدا میکند و از نور علمش روشنایی میجوید.
امام (علیه السلام) باید مقتدای مأمومین باشد و عمل هر کس باید برطبق رفتار امامش شکل بگیرد. پس تعابیر «امام» و «اسوه» نشان میدهد که انسان نمیتواند در عمل نسبت به اعمال پیشوایش بی تفاوت باشد. حضرت در ادامه فرمودهاند:
ألا و إنَّ اِمامَکُم قَد اکتَفی مِن دُنیاهُ بِطِمرَیهِ وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ. ألا و إِنَّکُم لا تَقدِرُونَ عَلی ذلک و لکِن اَعینُونی بِوَرَعٍ واجتِهادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدادٍ.
آگاه باشید که امام شما از دنیای خود به دو جامهی کهنه و از خوردنیهای خود به دو گروه نان اکتفا کرده است. آگاه باشید که شما به اینگونه زندگی توانا نیستید، لیکن شما با پرهیزکاری و کوشش (در این مسیر) و پاکدامنی و استواری در دین، مرا یاری کنید. (17)
حضرت تصریح فرمودهاند به اینکه شما نمیتوانید مانند من زندگی کنید. یعنی آن درجهی بالای تقوا و دوری کردن از دنیا اختصاص به خود ایشان و عترت گرامیشان دارد، امّا در عین حال فرمودهاند که با کوشش و رعایت ورع در این مسیر گام بردارید و سعی کنید تا آنجا که میتوانید خود را شبیه امامتان قرار دهید. و همین است وظیفهی کسانی که خود را مأموم این امام (علیه السلام) میدانند. ما نباید به بهانه اینکه ما هر کاری بکنیم نخواهیم توانست مانند مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) زندگی کنیم، خود را غرق در دنیا و مادّیات کنیم. بلکه باید تا آنجا که میتوانیم بکوشیم زندگی خود را شبیه ایشان قرار دهیم و از هیچ تلاشی برای رسیدن به این مقصود کوتاهی نکنیم. بنابراین بیخیالی و عدم تعهّد در این خصوص، به هیچوجه پذیرفته نیست.
«اجتهاد» (در بحث فعلی) یعنی کوشش در مسیر رسیدن به هدفی که امام (علیه السلام) با بیان سیرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ترسیم فرمودند یعنی «بغض دنیا». باید برای تحقق بخشیدن به این ویژگی تلاش کرد تا به آن روز به روز نزدیکتر شد. قبل از هر چیز باید دید راه رسیدن به این هدف چیست. رسیدن به هر مطلوبی راهی دارد. راه تحقّق «بغض دنیا» چیست؟
قطعاً اگر حقیقت دنیا و عیبهای آن برای انسان روشن شود، خود به خود تنفّر و بغض نسبت به آن حاصل میگردد. آنها که شیفته و فریفتهی دنیا هستند، حقیقت آن را نشناختهاند. چیزی که دانش نفرت انگیز است، اگر درست شناخته شود، خود به خود بغض نسبت به آن به وجود میآید. و اصولاً ایجاد بغض دنیا راهی جز این ندارد. پس باید در جستجوی راه شناخت دنیا باشیم. امّا دنیا را چگونه میتوان شناخت؟
واقعیت این است که تا وقتی انسان دوستدار دنیا باشد، نمیتواند حقیقت آن را بشناسد. اگر طالب شناخت صحیح دنیاست، باید عشق و محبّت آن را از قلب خود خارج کند. انسان موجودی است که اگر شیفتهی چیزی باشد، از شناخت عیبهای آن محروم میماند و جز خوبی و حُسن، چیزی در آن نمیبیند. رسول خدا (صلیاللهعلیه و آله و سلم) فرمودند:
حُبُّک لِلشَّیءِ یُعمی و یُصِمُّ. (18)
اینکه چیزی را دوست داشته باشی (تو را نسبت به آن) کور و کر میکند.
مراد از کور و کر شدن این است که عیبهای آن را نه میبیند و نه میشنود و بینایی و شنواییاش نسبت به بدیهای آن چیز از کار میافتد و جز خوبی در آن، چیزی تشخیص نمیدهد، حتی بدیهای آن را هم خوب میبیند.
به مجنون گفت روزی عیب جویی *** که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در پیش تو حوری است *** به هر عضوی ز اعضایش قصوری است
زحرف عیبجو مجنون برآشفت *** در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر بر دیدهی مجنون نشینی *** به غیر از خوبی لیلی نبینی
از دیدگاه مجنون، لیلی کاملاً بیعیب بود، امّا نه به خاطر اینکه واقعاً عیبی نداشت، بلکه چون مجنون عاشق لیلی بود، عیبهایش را نمیدید.
در فرمایش دیگری از امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین آمده است:
عَینُ المُحِبِّ عَمِیَهٌ عَن مَعایِبِ المَحبُوبِ وَ اُذنُه صَمَّاءُ عَن قُبحِ مَساویه. (19)
چشم دوست دار از (دیدنی) زشتیهای محبوب نابینا و گوش او از (شنیدن) زشتیِ بدیهایش ناشنواست.
بنابراین راه شناخت دنیا و بدیهای آن، بیرغبتی و بیمیلی نسبت به آن است. و این همان است که در فرهنگ دین «زهد» نامیده میشود. چه فرمایش حکیمانهای است سخن امام صادق (علیه السلام) که فرمودند:
مَن زَهَدَ فی الدُنیا، اَثبَتَ اللهُ الحِکمَهَ فی قَلبِهِ وَاَنطَقَ بِها لِسانَه و بَصِّرَهُ عُیوبَ الدُّنیا داءَها و دَواءَها وَ اَخرَجَهُ مِنَ الدُّنیا سالِماً إلی دارِ السَّلامِ. (20)
هر کس به دنیا بیرغبت باشد، خداوند حکمت را در قلب او محقق میسازد و زبانش را به آن گویا میکند و او را به عیبهای دنیا – هم درد آن و هم داروی آن – بینا میگرداند و او را از دنیا به سوی خانهی سلامت خارج میسازد.
زهد یک حالت قلبی در انسان است که همان بیرغبتی میباشد. زهد در دنیا عبارت است از بیرغبتی نسبت به آن. یکی از آثار و برکات این صفت نیکو، این است که چشم انسان نسبت به عیبهای دنیا باز میشود و نه تنها بدیها و دردها بلکه دوای آنها و راه علاج آنها را هم میبیند و میفهمد. وقتی انسان شیفتهی دنیا نبود، واقعیت آن را مشاهده میکند و با کشف حقیقت آن، عیبهایش برملا و آشکار میگردد و تنفّر و بغض نسبت به آن حاصل میشود.
کسی که میخواهد به پلیدیهای دنیا در طول عمرش آلوده نشود و به سلامت از این گذرگاه به منزل همیشگیاش عبور کند، راهی جز این ندارد که قدری از دنیا فاصله بگیرد و سعی کند نسبت به آن بیرغبت شود. در این صورت هم نقاط ضعف و عیب دنیا را میبیند و هم راه نجات و خلاصی از لغزشگاههای آن را میشناسد. (بَصَّرَهُ عُیوبَ الدُنیا داءَها و دَواءَها.) در غیر این صورت انسان از چشیدن شیرینیِ ایمان محروم خواهد ماند. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:
حَرامٌ عَلی قُلُوبِکُم أن تَعرِفَ حلاوَهَ الایمانِ حَتی تَزهَدَ فِی الدُنیا. (21)
تا وقتی دلهای شما نسبت به دنیا بیرغبت نشود، از شناختن شیرینی ایمان محروم است.
اگر محبّت به دنیا در دل انسان باشد، از چشیدن شیرینی ایمان محروم است و تنها راه رسیدن به این نعمت بینظیر، زهد در دنیاست. علاوه بر این، همهی نعمتهای دیگر هم جز از طریق زهد به دست نمیآید. همان امام عزیز و بزرگوار فرمودند:
جُعِلَ الخَیرُ کُلُّه فی بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفتاحُه الزهدَ فِی الدُّنیا. (22)
همهی خوبیها در خانهای قرار داده شده و کلید آن را زهد نسبت به دنیا قرار دادهاند.
هیچ خیری از غیر طریق زهد نسبت به دنیا برای انسان حاصل نمیشود و یکی از بزرگترین این خیرات، بغض دنیاست که پس از معرفت خدا و رسول (صلیاللهعلیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) بزرگترین نعمت الهی میباشد.
با این ترتیب، منتظران حضرت بقیهالله الاعظم ارواحنا فداه، باید رسیدن به مقام زهد را سرلوحهی برنامهی سازندگی خود قرار دهند و برای تحقق بخشیدن به آن از راههای ممکن بکوشند. مهمترین نکتهای که برای عمل کردن زهد باید مورد توجه قرار بگیرد، این حقیقت است که هرچه امکانات دنیوی برای انسان بیشتر فراهم شود، تعلّق خاطر او هم به دنیا بیشتر میشود و نسبت به آنچه ندارد حریضتر میگردد. امام صادق (علیه السلام) به این مطلب چنین توجه دادهاند:
ما فَتَحَ اللهُ عَلی عَبدٍ باباً مِن اَمرِ الدنیا اِلاّ فَتَحَ اللهُ علیه مِنَ الحِرصِ مِثلَه. (23)
خداوند دری از امور دنیوی برای بندهای باز نکرد مگر آنکه دری از حرص را مانند آن برایش گشود.
هر چه دنیا بیشتر برای انسان فراهم شود، حرص نسبت به آن هم در او بیشتر میشود. پس اگر به اندازهی لازم و ضروری اکتفا نکند، هر چه داشته باشد، بیشتر از آن را طلب میکند؛ تا آنجا که بر اثر زیادهروی در استفاده از دنیا هلاک میگردد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
مَثَلَ الدُنیّا کَمَثَل ماء البَحرِ کُلَّما شَرِبَ مِنهُ العَطشانُ ازدادَ عَطَشاً حتّی یَقتُلَه. (24)
دنیا همچون آب دریاست، هر چه آدم تشنه از آن بیاشامد، تشنگیاش بیشتر میشود تا اینکه او را از پا درآورد.
سیر شدن از دنیا با بهره بردن بیشتر از آن حاصل نمیشود بلکه برعکس، هر چه بهرهمندی بیشتر باشد، حرص انسان و احساس تشنگیاش بیشتر میگردد و این روال ادامه پیدا میکند تا آنجا که دنیا و حرص نسبت به آن او را به هلاکت میاندازد. هلاکت در این جا تباهی معنوی است یعنی از ایمان و معرفت صحیح، محروم و بینصیب میماند و روحش میمیرد.
انسان عاقل به اندازهی ضروری از دنیا، قناعت میکند و خود را به افتادن در مسیری که نهایتش هلاکت است مبتلا نمیکند. امام صادق (علیه السلام) یکی از نجواهای پروردگار را با حضرت موسی (علیهالسلام) چنین نقل میفرمایند:
فیما ناجَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ به موسی (علیه السلام) یا موسی، لا تَرکَن الی الدُنیا… رکونَ من اتَّخَذَها أباً و اُمّاً. یا موسی، لو وَ کَلتُکَ الی نَفسِکَ لِتَنظُرَ لها، إِذاً لَغَلَبَ علیکَ حُبُّ الدُنیا و زَهرَتِها.. . (25)
از نجواهای خدای عزّوجل با حضرت موسی (علیه السلام) این است: ای موسی بر دنیا همچون کسی که آن را پدر و مادر خود گرفته است، اعتماد و تکیه نکن. ای موسی، اگر تو را به حال خود رها میکردم تا اصلاح نفس خود کنی، در آن صورت دوستی دنیا و متاع آن بر تو چیره میشد… .
دنیا هیچ چیز قابل اعتمادی برای انسان ندارد و خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) که پیامبر برگزیده و محبوب او بوده است، میفرماید که هر کس – حتی حضرت موسی (علیه السلام) – اگر به حال خودش واگذاشته شود تا نفس خویش را اصلاح کند، جلوههای زیبای دنیا دِل او را تسخیر میکند و به سوی خود میکشاند و فریبش میدهد؛ در نتیجه از اصلاح نفس خود باز میماند. پس باید بسیار مراقب بود و به سفارشهای خداوند توجّه کرد. برخی از این راهکارها در ادامهی حدیث فوق ذکر شده است:
اُترُک مِنَ الدُّنیا ما بِکَ الغِنی عَنه. وَلا تَنظُر عَینُکَ إلی کُلِّ مَفتونٍ بِها وَ مُوَکَّلٍ إلی نَفسِهِ. واعلَم أنَّ کُلَّ فِتنَهٍ بَدؤُها حُبُّ الدُّنیا. وَلا تَغبِط اَحَداً بِکَثرهِ المالِ. فإنَّ مَعَ کَثرَهِ المالِ تَکثُرُ الذُّنُوبُ لِواجِبِ الحُقُوقِ.
آنچه از دنیا که نیازی به آن نداری، واگذار. و به هر کس فریب دنیا را خورده و به خود واگذاشته شده است، چشم ندوز. و بدان که هر فتنه و فریبی از محبّت به دنیا آغاز میشود. و بر هیچ کس به خاطر زیادی مال (دنیا) غبطه نخور. چون زیادی مال به سبب حقوق واجب (در آن اموال) با زیاد شدن گناهان همراه است.
اگر خداوند انسان را مورد لطف خویش قرار دهد، آنگاه از دنیا فقط به اندازهی احتیاجش استفاده میکند و خود را به امور تشریفاتی که بیشتر جنبهی چشم و هم چشمی دارد، مشغول نمیسازد. همچنین حسرت کسانی را که غرق در مظاهر دنیوی شده و از دیدنِ معایب آن کر و کور شدهاند، نمیخورد. بهرهمندی از دنیا را مقام و کمال نمیشمارد تا این که بر صاحبان آن غبطه بخورد و به خاطر نداشتن موقعیت ایشان غصّه بخورد، بلکه خوشحال است که به دنیا کمتر آلوده شده و به همین سبب امیدوار است که با سلامت به دارالسلام وارد شود. به خوبی فهمیده است که هر کس مال بیشتری در دنیا داشته باشد، تکالیف و حقوق بیشتری هم برگردن دارد که اگر نتواند از عهدهی انجام همهی آنها برآید، وِزر و وبال گناهانش گریبانگیر او میشود. از این جهت، دوست دارد فقط به اندازهی نیاز و احتیاجش داشته باشد و بیش از آن را نگه نمیدارد و جمع نمیکند.
البته مظاهر دنیا فقط مال و منال نیست؛ جلوههای دیگری هم دارد که انسانِ عاقل، فریب هیچ کدام را نمیخورد. ادامهی حدیث قدسی گذشته، چنین است:
وَلا تَغبِطَنَّ اَحَداً بِرَضَی النَّاسِ عَنهُ حَتّی تَعلَمَ اَنَّ اللهَ راضٍ عنه. وَلا تَغبِطَنَّ مخلوقاً بِطاعَهِ الناسِ له. فإنَّ طاعهَ الناسِ له واتّباعَهُم اِیّاهُ عَلی غَیرِ الحقِّ هلاکٌ لَه و لِمَنِ اتَّبَعه.
و بر هیچکس به خاطر خشنودی مردم از او غبطه مخور تا وقتی بفهمی که خداوند از او خشنود است. و به حال هیچ مخلوقی به خاطر اطاعت مردم از او غبطه مخور. زیرا اطاعت و پیرویِ ناحقِّ آنها از او، موجب هلاکت خودش و پیروانش میگردد.
دنیا برای هر کس به صورتی جلوه میکند که چه بسا با دیگران تفاوت داشته باشد. آنچه باعث فراموشی خدا و غفلت از او میشود، ممکن است برای کسی پول و امکانات رفاهی باشد و برای دیگری موقعیت و جاه و مقام. دنیای شخص اوّل پول است و دنیای دومی مقام و منزلت در میان پیروانش، هیچ تفاوتی در دنیا بودن اینها با هم وجود ندارد و انسان عاقل به این چیزها دل نمیبندد و رضای خداوند را به هیچ یک نمیفروشد.
باید خدا به انسان لطف کند تا بتواند همهی مظاهر فریبندهی دنیا را خوب بشناسد و فریب هیچ یک را نخورد. در آن صورت از دنیا فرار میکند و مراقب است که چیزی از آن آلودهاش نسازد. مشاهدهی افراد خود ساختهای که این دستورات گرانقدر را در خود پیاده کردهاند، میتواند انسان را به انجام بهتر آنها تشویق کند و زمینه را برای عمل به این فرمایشها بیشتر فراهم سازد.
خوب است به یکی از درسهای این شاگرد امیرالمؤمنین (علیه السلام) توجه کنیم:
«علیه (علیه السلام)» میفرماید:
وَ إنَّ دُنیاکُم عِندی لَأَهونُ مِن وَرَقَهٍ فی فَمِ جَرادَهٍ تَقضَمُها. (26)
همانا دنیای شما در نظر من از برگی که ملخی آن را خرد کند، پستتر است.
آیا ممکن است انسان برای داشتن برگی که ملخ آن را خُرد کرده. خوشحال و برای نداشتن آن غمناک شود؟! باز میفرماید:
وَاللهِ لَدُنیاکُم هذه أهونُ فی عَینی مِن عِراقی خنزیرٍ فی یَدِ مَجذُومٍ (27)
قسم به خدا، دنیای شما در نظر من از شکمبهی خوکی که در دست یک جذامی افتاده باشد، پستتر است.
آیا انسان عاقل اگر چنین چیزی را از دست بدهد، غصّه میخورد؟!
و در جملهی دیگر میفرماید:
لألفَیتُم دُنیاکُم هذه اَزهَد عِندی مِن عَطفَهِ عَنزٍ. (28)
دنیای شما در نظر من از آب بینی بز بیارزشتر است.
تاکنون دیدهاید که شخصی برای اینکه آب بینی بزی را ندارد، نگران باشد؟! در عبارت دیگر میفرماید:
وَلتَکُن الدّنیّا فی اعیُنِکُم اصغَرَ مِن حُثالَهِ القَرَظِ وَ قُراضَهِ الجَلَم. (29)
باید دنیا در نظر شما از خردههای برگ درخت سَلَم و ریزههای دَم قیچی کوچکتر و بیارزشتر باشد.
در جملات قبل میفرمود: دنیا در نظر من چنین و چنان است، ولی در جملهی اخیر میفرماید شما باید این طور باشید. خیلی جالب است! ما میگوییم شیعه و پیرو این بزرگمرد عالم انسانیّت هستیم و قبول داریم که به ما فرموده است باید این رویّه را داشته باشید ولی کوچکترین توجّهی به دستور او نمیکنیم! تو را به خدا قسم اگر خروارها ریزهی دَم قیچی در محلّی ریخته باشد، آیا امکان دارد نظری به آن داشته باشیم و غصّه بخوریم که چرا مالک آنها نیستیم؟!
از این ساعت یا باید از شیعه بودن علی (علیه السلام) استعفا بدهیم یا اینکه سعی کنیم تا بزرگوار شویم و عمر و هستی و دنیا و آخرتمان را فدای هیچ نکنیم. ضررهای مادّی قابل جبران است، امّا خسارت عمر – که اگر یک لحظهاش بگذرد، چنانچه دنیا را هم بدهیم بر نمیگردد – جبران پذیر نیست. پس چرا به خود نیاییم و این سرمایهی عظیم را از دست بدهیم؟…
تو را به خدا قسم، اگر بشر بفهمد که سود و زیان و داشتن و نداشتن، همه موهوم است، آیا امکان دارد که خودش را اسیر آنها کند؟!
سود و زیان و مایه چو خواهد شد زدست *** از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
سودائیان عالم پندار را بگو *** سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی است
چقدر خوب است که از این خواب گران بیدار شویم و این حقایق را – که از آفتاب روشنتر است – درک کنیم تا آسوده زندگی کنیم و آسوده بمیریم و تا ابد هم در لذّت و خوشی باشیم! کمی فکر کن. زمانی بود که گرفتار پستانک بودی و اگر آن را از تو میگرفتند، ناراحت میشدی و گریه میکردی و اگر همهی دانشمندان دنیا میگفتند: این که چیزی نیست؛ روزی میآید که اگر هزارها پستانک را ببینی، کمترین توجّهی به آن نخواهی کرد، ممکن نبود این سخنان کمترین تأثیری در تو داشته باشد و لحظهای از گریه آرام بگیری. این دوران گذشت. بعداً اگر توپی را از دستت میگرفتند، بیتاب میشدی و گریه میکردی و بر فرض هم که صدها نفر میگفتند: روزی میآید که به این گریهی خودت میخندی، باز هم ترتیب اثر نمیدادی.
قدری فکر کن. مبادا آنچه فعلاً گرفتارش هستی – و تصور میکنی، اگر از بین برود، آسمان به زمین میآید – همان پستانک و توپ دیروز باشد که برایش خودکشی میکردی! آری؛ از دید بزرگان، همهی این مراحل خیره کنندهی عالم، بازی و مسخرهای بیش نیست و آنان ما را مست و کور و دیوانه میدانند.
«گفتمش اینها که میبینی چرا دل بستهاند *** گفت یا مستند یا کورند یا دیوانهای»
این جملات، عین عبارات این تربیت شدهی مکتب امیرالمؤمنین (علیه السلام) است (30) و میتواند سرمشقی باشد برای همهی کسانی که دوست دارند در زندگی فقط به آن مولا اقتدا کنند.
کسی که قدم در این مسیر میگذارد و واقعاً به دنیا و مظاهر آن پشت میکند، نعمتی را به دست میآورد که با هیچ نعمت دیگری برابری نمیکند. بنابراین اگر انسانهای دیگر که منطق او را نمیفهمند، مورد احترام و تکریمش قرار ندهند، برای او ذرّهای اهمیت ندارد. آن نعمت بینظیری که به دست میآورد، شیرینی محبّت خداوند است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اِذا تَخلّی المُؤمِنُ مِنَ الدنیا، سَما و وَجَدَ حَلاوَهَ حُبِّ الله وَ کانَ عِندَ أهلِ الدنیا کَأَنَّهُ قَد خُولِطَ. وَ إِنَّما خالَطَ القومَ حَلاوَهُ حُبِّ اللهِ فَلَم یَشتَغِلُوا بِغَیرِه. (31)
هنگامی که مؤمن از دنیا بِکَند، رفعت (مقام) پیدا میکند و شیرینی محبّت خداوند را میچشد و نزد اهل دنیا دیوانه و حواسپرت تلقّی میشود. در حالی که (این گونه افراد) گرفتار محبّت خداوند شده لذا به غیر از او دل نمیبندند.
آری؛ آن کس که به همهی دنیا پشت کند، خدا را مییابد و شیرینی محبّت او را میچشد؛ به طوری که دیگر هیچ چیز غیر خدا برایش مهم و دوست داشتنی جلوه نمیکند و جز آنچه او را به خدای عزیز و محبوبش نزدیکتر میسازد، فکر و دل او را مشغول نمیسازد. چنین کسی نزد آنان که همهی همّ و غمّشان به دنیا و مظاهر آن خلاصه میشود، دیوانه محسوب میگردد. علّت اینکه او را دیوانه میپندارند این است که مانند آنها فکر نمیکند و آنچه آنها خوب یا بد می شمارند، نزد این مؤمن عاقل، مسخره و بازیچه و ملعبهای بیش نیست.
عاقل واقعی کسی است که معیار سنجش خوبی و بدیاش رضای خداوند باشد نه خوش آمدن یا بد آمدن مردم؛ و طبیعی است که اگر به قضاوتهای بیپایهی مردم پشت کند و اهمیتی برای آنها قائل نشود، نزد آنها دیوانه و کم عقل – یا بیعقل – محسوب گردد. امّا تعریف یا تقبیح مردم واقعیت چیزی را تغییر نمیدهد. آنچه مهم است و معیار واقعیت میباشد، فقط و فقط خشنودی خدای متعال است و بس.
بیاییم همگی به نصیحت امیرعالم، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گوش فرا دهیم و در باقیماندهی عمر خود یک زندگی واقع بینانه را پیش بگیریم تا اگر در گذشته کوتاهی کردهایم، فرصت جبران از دست نرود:
اِرفَضِ الدُّنیا. فَانَّ حُبَّ الدُنیا یُعمی وَ یُصِمُّ وَ یُبکِمُ وَ یُذِّلُّ الرِّقابَ. فَتَدارَکُ ما بَقِیَ مِن عُمرِکَ وَ لا تَقُل غَداً [أ] وَ بَعدَ غَدٍ. فَانَّما هَلَکَ مَن کانَ قَبلَکَ بِاِقامَتِهِم عَلی الأمانِیِّ وَ التَسویفِ حَتی أتاهُم اَمرُ اللهِ بَغتَهً وَ هَم غافِلُونَ، فَنُقِلُوا عَلی أعوادِهِم إلی قُبورِهِم المُظلِمَهِ الضَّیِّقَهِ قَد أسلَمَهُم الاَولادُ و الأهلُونَ. (32)
دست ردّ به دنیا بزن. زیرا دوستی دنیا ( انسان را) کور و کر و لال و پست و خوار میکند. پس در باقیماندهی عمرت جبران گذشته را کن و فردا و پس فردا نکن. زیرا گذشتگان تو که هلاک شدند به خاطر تکیه نمودن بر آرزوها و امروز و فردا کردن بود، تا آنگاه که مرگشان در حال غفلت فرا رسید، پس بر روی تابوتهایشان به سوی قبرهای تاریک و تنگ خود برده شدند در حالی که فرزندان و خویشان آنها را تنها گذاشته بودند.
این امر، امر مهمّی است؛ اینکه انسان زندگی خود را بر اساس دنیاخواهی و منابع زودگذر دنیا بنا کند یا اینکه بر واقعیتهای تکیه زند. آنچه در منطق اهل دنیا ارزش محسوب میشود، چیزی جز «امانیّ» (آرزوهای بیاساس) نیست؛ در حالی که مؤمن بایدهمیشه به آخرت بنگرد و ارزشهای آن را پایه و اساس زندگیاش قرار دهد. لذا امیرالمرمنین در قسمتی دیگر از حدیث مذکور میفرماید:
مَن اتّقی اللهَ عَزَّ و قَوِیَ وَ شَبِعَ و رَوِیَ وَ رُفِعَ عَقلُه عَن اَهلِ الدُّنیا، فَبَدَنُه مَع اهلِ الدُّنیا و قَلبُه وَ عَقلُه مُعایِنُ الآخِرَهِ.
کسی که تقوای الهی پیشه کند، عزیز و نیرومند و سیر و سیراب میگردد و عقلش از اهل دنیا بالاتر میرود، پس بدنش با اهل دنیاست و قلب و عقلش به آخرت نظر دارد.
انسان متّقی عزّت و قوّت خود را در امور پست دنیوی نمیجوید و چون دنیا را جز سراب نمیبیند، رفع تشنگی با آن را انتظار نمیبرد، بلکه فقط با چشیدن محبّت خداوند از نظر روحی کاملاً اشباع میگردد. او از سطح مردم اهل دنیا بالاتر میایستد و تنها بدنش با آنهاست امّا روح و قلبش همواره متوجه آخرت است. با معیارهای اخروی سود و زیانش را حساب میکند و به آنچه او را در آخرت سعادتمند میسازد، دل میبندد و اهل دنیا و معیارهای خوب و بدشان را هیچ چیز به حساب نمیآورد. و اینها همه به خاطر عقل کاملی است که خداوند به او ارزانی فرموده است.
بحث دربارهی بغض دنیا از آنچه انتظار میرفت، طولانیتر شد. علّت این تطویل اهمیتی است که این موضوع در بحث انتظار ظهور امام عصر (علیه السلام) دارد. کسانی که با همهی وجود خویش منتظر قدوم مولایشان هستند، توجّه دارند که اعمال زشت شیعیان چگونه آنها را از فیض دیدار امامشان محروم ساخته است و به خوبی میدانند که دنیاطلبی چگونه باعث طولانی شدن این محرومیّت میگردد. خود امام (علیه السلام) در توقیع مبارکشان به مرحوم شیخ مفید (قدسسره) فرمودند:
فَما یَحبِسُنا عَنهُم إلّا ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکرَهُه وَ لا نُؤثِرُه مِنهُم. (33)
پس چیزی مانع (دیدار) ما برای ایشان (شیعیان ما) نیست مگر اموری که انجامش را برای آنها نمیپسندیم و بهتر نمیدانیم.
قطعاً دنیا خواهی و غرق شدن در مظاهر فریبندهی آنکه باعث غفلت از یاد خداست، محبوب امام (علیه السلام) نیست. بنابراین کسانی که منتظر ظهور حضرت هستند، نباید نسبت به این امر بیتفاوت باشند، و باید در عمل، خود را ملزم به رعایت تقوا و اعراض از دنیا بدانند.
در داستان تشرّف جناب علیّبن ابراهیم بن مهزیار که خدمت امام زمان (علیه السلام) رسیده، از قول او چنین نقل شده است: وقتی به خیمهی حضرت وارد شدم، پس از عرض سلام به ایشان، امام (علیه السلام) فرمودند: ما شب و روز منتظر تو بودیم. چه چیزی باعث شد که این قدر دیر نزد ما بیایی؟
عرض کردم: آقای من، تاکنون کسی را نیافته بودم که مرا (به سوی مکان شما) راهنمایی کند.
فرمودند: آیا کسی را نیافتی که تو را راهنمایی کند؟! بعد با انگشت خود روی زمین کشیده، فرمودند: نه (لا).
لکنّکم کَثَّرتُم الأموالَ، وَ تَجَبَّرتُم عَلی ضُعَفاءِ المؤمِنینَ وَ قَطَعتُم الرَّحِمَ الّذی بَینَکُم فأَیُّ عُذرٍ لکم؟
ولی شما به زیاد کردن اموال پرداختید و بر مؤمنانِ ناتوان تکبّر ورزیدید و رابطهی خویشاوندی بین خود را بریدید، دیگر شما چه عذری دارید!؟
گفتم: توبه، توبه، ببخشید، نادیده بگیرید: سپس فرمودند:
یابنَ المَهزیار لَولا استِغفارُ بَعضِکُم لِبَعضٍ لَهَلَکَ مَن عَلیها إلّا خواصُّ الشیعهِ الذینَ تُشبِهُ اَقوالُهُم اَفعالَهم. (34)
ای پسر مهزیار، اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار میکنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند نابود میشدند مگر شیعیان خاص؛ همانهایی که گفتارشان با کردارشان همانند است.
با این وصف، چند درصد از دوستان امام زمان (علیه السلام) میتوانند ادّعا کنند که از مؤمنان و منتظران واقعی ایشان هستند؟ امام (علیه السلام) در این ملاقات، دنیاطلبی و غرق شدن در اموال و عدم رسیدگی به بینوایان شیعه و قطع رحم را مانع تشرّف کسانی همچون علیّ بن ابراهیم بن مهزیار – که از خوبان بوده- دانستهاند و در ادامه فرمودهاند که شیعیان باید کردارشان با گفتارشان یکی باشد و گرنه مستحقّ نابودی و هلاکت هستند. هر کس خودش باید قضاوت کند که چه اندازه لیاقت انتظار فرج ایشان را دارد و آیا آرزوی یاری آن حضرت برای او یک رجاء واقعی است یا از مصادیق اُمنیّه – آرزوی واهی و بیاساس – میباشد!
در این جا توضیح مرحلهی اول از لوازم انتظار فرج (زندگی با یاد امام (علیه السلام) و مطابق پسند ایشان) را به پایان میبریم. شاید توضیحات این بحث قدری طولانی به نظر آمده باشد؛ امّا از آنجا که این مرحله از لوازم انتظار فرج بسیار مهم و به منزلهی اساس و پایهی مراحل بعدی است. این تطویل لازم به نظر میرسید.
تحقّق یافتن محورهای سه گانهای که بیان شد، زندگی منتظر امام (علیه السلام) را مطابق خواست ایشان میسازد و او را آمادهی استقبال از مراد و محبوبش میکند. اینها همه از برکات انتظار فرج حضرت مهدی (علیه السلام) است که خود از بزرگترین مصادیق فرج به شمار میآید.
پینوشتها:
1. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 11.
2. همان.
3. روشن است که معرفت ائمه (علیهم السلام) نیز از معرفت خدا و رسول (صلیالله علیه و آله وسلم) جدا نیست. و این مطلب جزء مسلّمات معارف اهل بیت (علیهم السلام) به شمار میرود.
4. رجوع شود به اصول کافی، کتاب الایمان، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ابتدای حدیث دوم.
5. نهج البلاغه فقیهی ص 504 و 505 خطبهی 158.
6. همان، ص 506 و 507.
7. نهج البلاغه فقیهی ص 507 و 509 با مختصر تغییری در عبارات.
8. نهج البلاغه فقیهی ص 508 تا 511 با تغییرات جزئی در ترجمه.
9. نهج البلاغه فقیهی ص 511 با مختصر تغییری در عبارات.
10. کهف/ 7.
11. نهج البلاغه فقیهی ص 508 و 509، با اصلاحاتی در ترجمهی عبارات.
12. اشاره به عباراتی که در زیارت مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است: السلامُ علی میزانِ الاَعمالِ. (بحارالانوار ج 100 ص 287).
13. نهج البلاغه فقیهی ص 511 با اصلاحاتی در بعضی عبارات.
14. نهج البلاغه فقیهی ص 511 با مختصر تغییرات در عبارات.
15. نهج البلاغه فقیهی ص 864.
16. نهج البلاغه فقیهی ص 1024 نامهی 45.
17. نهج البلاغه فقیهی ص 1024 و 1025 نامهی 45.
18. بحارالانوار ج 77 ص 164.
19. غرر و درر، ح 11061.
20. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 1.
21. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 2.
22. همان.
23. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب حبّ الدنیا و الحرص علیها، ح 12.
24. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 24.
25. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 21.
26.نهج البلاغه فقیهی ص 824 خطبهی 221.
27. نهج البلاغه فقیهی ص 1284 کلمهی قصا 236.
28. نهج البلاغه فقیهی ص 42 خطبهی 3.
29. نهج البلاغه فقیهی ص 112 خطبهی 32.
30. این مطالب را استاد در نامهی خود به یکی از شاگردانش در تاریخ 1365/7/8 مرقوم فرمودهاند.
31. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 10.
32. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها، ح 23.
33. احتجاج طبرسی ج 2 ص 325.
34. دلائل الامامه ص 297.
منبع مقاله :
بنیهاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم