نویسنده: محمد ابواحسان
1- کار و تلاش و دستگیرى از مستمندان
امام صادق(علیه السلام) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش مىکرد، بلکهخود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و… در روزهاى داغتابستان ، در مزرعهاش کار مىکرد. یکى از یاران حضرت مىگوید: آنحضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست ، باغ را آبیارى مىکرد و عرق از سر و صورتش مىریخت، گفتم: اجازهدهید من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که این کارها رابکندولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتابآزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایتخداوند تاکید داشت.لذا وقتى کار پرداز او که با سرمایه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آوردهاى؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالاى مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان همپیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمىشد و مىدانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش مىفرمود: وقتى خرماها مىرسد، مىگویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مىگویم ده ظرفخرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آنگاه مىخواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و… را مىدهم و باقىمانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مىکنم ودست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایممىماند. (3)
2- ساده زیستى و همرنگى با مردم
امام همانند مردم معمولى لباس مىپوشید و در زندگى رعایت اقتصادرا مىکرد. مىفرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همانزمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتنمىکرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مىکرد که: پدرت علىلباسى چنین گرانبهاى نمىپوشید، فرمود: زمان على(علیه السلام) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام… پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشیدهام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد،امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و این ویژگىهنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. ازجمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاىموجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان اللهیعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنىاحب ان یرانىالله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (6)
خدا مىداند که مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام راتهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیحزندگى ببیند.
3- شجاعت
امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختىمىایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندى رو بهرو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلقکرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهى کرد. (7) و آنگاه که فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبههاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام چنانپاسخى کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوىخانهاش راهى شد. (8)
4- همزیستى و مدارا با مسلمانان
امام صادق(علیه السلام) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مىکرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند و هم بتواناحکام و اصول شیعى را با ملاطفتبه آنان منتقل کرد. از این روىدر مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مىشد، اما این سهل گرفتنهرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولىدر میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمىشد. از جمله در یکى از سفرها،امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آنجا منصوردوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاىآن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بىدرنگبرخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: «ملعونمنجلس على مائده یشرب علیها الخمر.» (9)
ملعون است کسى که درکنار سفرهاى بنشیند که در آن سفره شرابنوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد; زیرا حکومت راغاصب مىدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مىشد و تنها زمانى کهاجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مىرفت; لذا منصور ضمننامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردمنمىآیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آنامیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تابیاییم و تسلیتبگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى.
امام نیز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود وکسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحتنمىکند. (10)
5- علم امام صادق(علیه السلام) و اقدامات وى
آنچه به دوره امامتحضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده،استفاده از علم بىکران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذارىفکرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف- دانش امام.
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پایه ریزىنهضت علمى شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.
الف- دانش امام
شیخ مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کردهاند که بهتمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهلبیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقلنشده استبه این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشانبه چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانههاى آشکار بر امامت آنحضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیهتر از جعفربن محمد ندیدهام و اوحتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به منگفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد پیدا کردهاند و سیل جمعیتبه سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده کن و پاسخهایشرا بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راستمنصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواستسوالاتمرا بپرسم. من یک یک سؤال مىکردم و حضرت در جواب مىفرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهلمدینه چنان است و فتواى خودرا نیز مىگفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت
عصر امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حکومتمروانى و عباسى بود کهانواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او رابدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعید مىبردند. ازجمله یکبار بههمراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومتگران به دلیل نزاعهاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضاى آرام به تاسیسنهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلکه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مىکردتا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راههاى دیگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو بهتقیه مىآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانهاى حضرترا از سر راه خود بردارند. لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترضفى الحلق»; جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مىتوانفرو برد و نه مىتوان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایتشهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبیت علیهم السلامبه صفوان بن یحیى گفت: آیا مىدانى با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟… منصوردوانیقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش براى من پیدا کن که ماموریتخطیرى به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى کرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بنحسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام ) برو و به هریک مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهلخراسان هستم که گروهى از شیعیان شما درخراسان این پولرادادهاند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیامعلیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانى مىکنیم. وقتى پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبضرسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق(علیه السلام )که منسراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشتسرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بىآن که من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقهنزدیکى با دولتبنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآنچه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومیننفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهلبیت نبوهالا وفیه محدث و انجعفر بن محمد محدثنا»
اى پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این که درمیان آنها محدثى (فرشتهاى از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مىدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربنمحمد(علیه السلام) است.
فرزند محمدبن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعثشد که ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد که مانع از هر نوعاقدام علیه حکومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممکن کههمان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) بود، روى آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى
حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزى محتواى ایننهضت علمى را تعیین مىکرد؟
حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناکترین انحرافى است که اززمان پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شدهاست، مانند آیات7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمانپیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظاترحلت، تمام هجمههاى منافقان به یکباره بر سر اهلبیت علیهمالسلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مىنویسد:
هنگامى که خلافت از اهلبیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى اینجریان از آنها روى گردان شدند و اهلبیت علیهم السلام در ردیفاشخاص عادى بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعهشناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویانبه این هم بسنده نکردند و با نصب علماى سفارشى خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمهاطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى کنند.چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسى که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهلبیت علیهمالسلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته کهقیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چونقیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموى و عباسى عموما باشکست رو به رو مىشد، نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوى حرکتى علمىمىتوانستسوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن بهرکود و سکوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى وفرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.
د-شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
1- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حکام اموى،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلی الله علیه واله)،امیرمومنان(علیه السلام)، امام(ع) را وامىداشتبه تربیت راویان در ابعادمختلف آن روى آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینهاى روایتوجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفرى».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمى و… سدى در برابر انحرافاتایجاد کردند. امام صادق(علیه السلام) مىفرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیثاز من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسنبن علىوشا مىگفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همهمىگفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبعبىپایان امامت را در طى دورههاى مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دستیافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانى در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى درکتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى دادهاند کهمجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اکثر اصولاربعماءئه از امام صادق(علیه السلام) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسىکتب اربعه شیعه (کافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبرى موثق تلقىمىشدند، حضرت به ایجاد شبکهاى از شاگردان ویژه همت گمارد تا بهدومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهاترا از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمنالطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و… از این دستشاگردانمبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با هممىخوانیم:
هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم که مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟
گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤالبکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر منغلبه کردهاى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایىاست. هرچه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران سوالىپرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرتگفت: در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابانخواستبا او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه کرد که امام زرارهبناعین را به وى معرفى کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزهبن محمد، در توحید، هشام بن سالمو در امامت، هشام بن حکم را معرفى کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویاخواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امامپاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمىکوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیانرا گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىکردند و باسنىها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یک آفت درونى کهمىتوانستشیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاسو استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مىکرد. از جمله آنها حکایت معروفى است که باهم مىخوانیم:
حضرت مردى را دید که قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت کردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آنها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مىکنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردمو خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هرکس کاربدى بکند کیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثوابهست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برایم مىماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از متقین قبولدارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبیت رسالت، سبب شد مردانىپاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل کنند که هرگز مبانى فکرى قرآنو دین را به خوبى نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند. (20)
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص56.
2- همان، ص59; «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا… ثم قال: یا مصادف! مجالدهالسیوف اهونمن طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص59.
7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق اللهالذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج16، ص423.
9- فروع کافى، ج6، ص 268.
10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول کافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال کشى، ج 1، ص386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص57.