برگرفته از کتاب فاطمه ی زهرا(س) نوشته ی علامه امینی
کیفیّت خلقت یکسان چهارده معصوم (علیها السّلام) ایجاب می کند که در تمام شئون ولایت نیز در ردیف یکدیگر باشند؛ بنابراین اثرات بغض یا محبّت، اطاعت یا عصیان نسبت به هر معصومی برابر و یکسان با آثار وِداد یا عِناد، سرپیچی یا پیروی نسبت به هر یک از معصومان دیگر می باشد. اخبار وارد شده در این موضوع بسیار زیاد و فوق العادّه است و شیعه و سنّی، همگی به این روایات معتقد بوده و به صحّت آنها اعتراف دارند. در اینجا چند روایت از این دسته اخبار برای نمونه نقل می شود:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست حسنین (علیهم السّلام) را گرفته و فرمودند:
«هر کس مرا و این دو فرزند مرا و پدر و مادر این دو را دوست بدارد، روز قیامت با من هم درجه خواهد بود.»(1)
در اینجا سؤالی پیش می آید که هم درجه بودن با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه معنی می تواند داشته باشد؟ ابن حجر هیثمی در «صواعق» بعد از نقل این روایت، پاسخ نیکویی داده است. او می گوید:
در اینجا مبادا چنین به نظر آید که مقصود، هم مقام بودن با رسول خداست؛ بلکه مراد این است که چون هر مسلمانِ با ایمان به علی (علیه السّلام) و اولاد علی (علیهم السّلام) محبّت داشته باشد، خدای تعالی او را به جوار رحمتش نزدیک می فرماید و در مرکز لطف و احسانش قرار می دهد و پرده ها برداشته می شود، در این مقامِ رفعِ حجاب و بی پرده در محضر حق، تبارک و تعالی قرار گرفتن، با پیامبر هم صف و همراه است.(2)
ابن حجر آنگاه به سخن چینی ادامه می دهد:
چنان که خدای تعالی می فرماید: «مسلمانان مؤمن با انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحان-که خدا نعمت های خویش را به آنان اعطا فرموده است-همگام و همراهند و چه رفیقان نیکویی!»(3) و کاملاً روشن است که در این آیه یکسان بودن مقامات مطرح نیست؛ بلکه مراد، برابر بودن همه ی اهل ایمان در معرض فیض و در جلوه گاه رحمت و بی پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن است؛ وگرنه هر یک از انبیا، صدّیقین، شهدا، علما، صالحان، ابرار، اخیار و مخلصان را مقامی خاص و جداگانه و درجه و مرتبه ای مخصوص به خود می باشد. پنج تن آل عبا را نیز مرتبه و مقامی، بی نظیر و مخصوص به خودشان است که هر پنج تن به طور یکسان در آن مشترکند و هرگز کسی را به آن مقام والا راه نیست.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
«هر کس فاطمه را بیازارد، مرا آزرده است؛ چنان که خدای تعالی می فرمایند: «همانا آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است و از رحمت خود دور فرموده است.(4)»(5)
روایاتی که نقل شد و احادیثی که از قول پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این موضوع بیان می شود، همگی عبارات کتب عامّه که شیعه و سنّی در صحّت آنها متّفق القولند:
«فاطمه پاره ی تن من است. هر کس او را خشمگین کند، مرا به خشم آورده است.»(6)
«فاطمه پاره ی تن من است. آنچه او را دلگیر کند، مرا گرفته خاطر می سازد و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد می نماید.»
«فاطمه پاره ی تن من است. آنچه او را آزرده می کند، مرا می آزارد و آنچه او را به زحمت اندازد، مرا دچار مشقّت می نماید.»
هدف و منظور ما از نقل این احادیث شریف در منقبت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) این است که بر همگان ثابت شود، موضوع محبّت و یاری آن حضرت یا بغض و دشمنی و اذیّت او، همانند محبّت و دوستی با پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا عداوت و عناد نسبت به مقام نبوّت است و اعتقاد داشتن به این مطلب، هرگز منحصر به یک مذهب خاص نیست؛ بلکه این موضوع کاملاً اسلامی و کلّی است و بدون تردید از معتقدات تمام مسلمانان جهان است.(7)
چون مطلبِ مورد بحث در نزد علمای عامّه نیز بسیار حائز اهمیّت است و با این روایات شریف که ذکر شد، به طور صریح استدلال و ثابت کرده اند که هر کس نسبت به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) محبّت نداشته یا به نحوی از انحاء، او را آزرده باشد، کافر است؛ بنابراین ما این موضوع را عمیقاً مورد بررسی قرار می دهیم.
گاهی مطلبی را معتقدان به یک مذهب عنوان می کنند و گاهی موضوعی صددر صد عمومی و اسلامی است و با توجّه به مدارک و اسنادی که از دانشمندان فریقین(شیعه و سنّی) نقل شده است، کاملاً ثابت می شود که این مطلب اسلامی است که: هر کس حضرت صدّیقه (علیهاالسّلام) را آزار و اذیّت نماید و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد، کافر است.
روایتی فوق العادّه مهم و حیرت انگیز از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است که فرمودند:
«همانا خداوند تبارک و تعالی غضب می کند، هنگامی که فاطمه به خشم آید و راضی می شود، آنگاه که او راضی و خشنود گردد.»
و در روایت دیگر خطاب به حضرت فاطمه (علیها السّلام) فرمودند:
«یا فاطمه! خدا با غضب تو غضب می کند و با رضای تو راضی می گردد.»
این دو روایت عجیب را عدّه ی زیادی از دانشمندان عامّه نقل کرده اند.(8)
با توجّه به اینکه هر بشر حالات مختلفی دارد و در هر ساعت، دستخوش تحوّلات گوناگون است، معقول نیست که بشری در تمام لحظات زندگانی، با وجود آن همه دگرگونی ها، همیشه و همه جا مورد توجّه خدا بوده و رضایتش، رضای خدا، غضبش، خشم خدا، مسرّتش، خشنودی خدا، محبّتش، حبّ خدا و دشمنی با او، دشمنی با خدا باشد و بر هر کسی که به این بشر به چشم حقارت نگاه کند، خدا نیز با نظر حقارت بر او بنگرد؛ مگر اینکه صاحب مقام ولایت مطلقه بوده باشد و به اعتبار همان مقام که عیناً پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیز دارا هستند، تنها این موضوع امکان پذیر می باشد.
حضرت فاطمه (علیها السّلام) وجود مقدّسی است که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک عمر، او را به تمام امّتش معرفی کرده و مقامات معنوی اش را بیان فرموده است.
چنان که گفته شد، کاملاً روشن و مبرهن است آن بشری که محبّتش، محبّت خدا، اطاعتش، اطاعت خدا، رضایتش، رضایت خدا، مخالفتش، مخالفت خدا، سَخَطش، سخط خدا و غضبش، غضب خداست، لازمه اش این است که باید صاحب مقام شامخ ولایت مطلقه باشد و در نتیجه هر کس به صاحب ولایت ایمان نیاورد و محبّتش را در دل نداشته باشد، کافر است و این مطلبی است که علمای عامّه نیز به آن ایمان و اعتقاد دارند که در اینجا نقل بعضی از عبارات آنها مفید و ضروری است:
ابوالقاسم سهیلی(م 581 هـ.ق) در کتاب «الرّوض الانُف» می نویسد:
هنگامی که رِفاعَه از گناهی که مرتکب شده بود، توبه کرد، خودش را به چوب توبه محکم بست و سوگند خورد هرگز آن بند را نگشاید مگر اینکه محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست خود آن را باز فرماید و این را نشان قبول شدن توبه ی خود قرار داده بود تا اینکه آیه ی قبول شدن توبه ی او از جانب پروردگار نازل شد (9) و در آن هنگام حضرت فاطمه (علیها السّلام) اراده فرمود آن بندها را بگشاید؛ ولی ابولُبابَه گفت: کسی جز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نباید مرا از بند رها نماید؛ زیرا من به این امر سوگند یاد کرده ام و چون سخن به گوش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، حضرت فرمودند: «همانا فاطمه پاره ی تن من است».
درود خدا بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمه (علیها السّلام).
(سپس راوی حدیث چنین نتیجه می گیرد که) این حدیث دلالت دارد بر اینکه هر کس حضرت فاطمه (علیها السّلام)را دشنام دهد، کافر می شود و هر کس بر او صلوات فرستد، برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).(10)
در کیفیّت صلوات و سلام بر او و زیارتش، اخباری از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که همه نشانگر این است که حضرت زهرا (علیها السّلام)-همانند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)-در این مطالب کاملاً استقلال داشته و صلوات و زیاراتی مخصوص به خود دارد. این روایت را ابن حجر نیز در شرح کتاب «جامع صغیر» نقل کرده است و جالب تر اینکه زین الدّین مُناوی، صاحب کتاب «کُنوز الدَّقائق» ضمن بیان این حدیث می گوید:
ابوالقاسم سهیلی با حدیث شریف « فاطمهُ بَضعَهٌ مِنّی… » استدلال می کند که هر کس فاطمه را دشنام دهد، کافر است [چون این عمل مُشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است و خدا چنین کسی را دشمن می دارد و هر کسی را که خدا دشمن بدارد، یقیناً کافر است]. سهیلی از همین حدیث نتیجه می گیرد که: فاطمه از شیخین [یعنی ابوبکر و عمر] نیز برتر است.(11)
ابن حجر می گوید:
آزار و اذیّت فاطمه حرام است؛ زیرا هر چیزی که او را آزرده خاطر کند، پیامبر را دل آزرده می نماید و آنچه رسول خدا را بیازارد، در حقیقت خدا را اذیّت کرده است…(ابن حجر در پایان سخن چنین نتیجه می گیرد): آنچه تاریخ گذشته به ما گوشزد می کند، این است که جزای آن کس که زهرا را بیازارد، گرفتاری در دنیاست و البتّه عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود.(12)
ناسزا گفتن به حضرت صدّیقه (علیها السّلام) برابر است با دشنام به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و در نتیجه مساوی است با دشنام به حقّ تبارک و تعالی، چنان که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی حضرت علی (علیه السّلام) فرمودند:
«لا تَسُبُّوا عَلَیّاً فَإِنَّ مَن سَبَّهُ فَقَد سَبَّنی وَ مَن سَبَّنی سَبَّهُ اللهُ؛(13)
به علی دشنام ندهید. هر کس به او دشنام دهد، در حقیقت مرا ناسزا گفته است و هر کس به من دشنام دهد، همانا به خدا بدزبانی کرده است».
این فرمایش های پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در منقبت حضرت زهرا (علیها السّلام)، عیناً با همین مضامین در کتب شیعه و سنّی نقل شده است که نشان می دهد آن حضرت در جمیع احکام و شئون ولایت، با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیها السّلام) شریک است؛ بنابراین علما چنین فتوا می دهند که هر کس به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، یا حضرت فاطمه ی زهرا (علیه السّلام) دشنام دهد، واجب القتل می شود و دانشمندان عامّه می گویند هم کافر است و هم واجب القتل.
صلوات بر حضرت فاطمه (علیها السّلام)
دلیل دیگری که ولّیه الله بودن حضرت صدّیقه (علیها السّلام) را اثبات می کند، استقلال آن حضرت در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و کیفیّت زیارتش می باشد که همانند صلوات بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و حسنین (علیهم السّلام) و زیارت آنان است؛ یعنی همان گونه که به صلوات بر آن چهار وجود مقدّس و زیارتشان امر شده است، نسبت به حضرت زهرا (علیها السّلام) نیز در این موارد، همگان مأمور و مأجورند، حضرت فاطمه (علیه السّلام) که مشمول آیه ی تطهیر و از اهل بیت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)-یعنی آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است-کیفیّت صلوات بر او را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت چنین بیان داشته است:
«بر من صلوات بَتراء(= ناقص، دُم بریده و بریده شده) نفرستید.»
سؤال شد: یا رسول الله! صلوات بتراء چیست؟ فرمودند: «اینکه (برمن صلوات بفرستید و) بگویید: «اللهمّ صلّ علی محمّد» ولی درباره ی آل(14) من ساکت باشید. شما باید بگویید: «اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد».(15)
صلواتی که شامل حضرت علی (علیه السّلام)، حضرت فاطمه (علیها السّلام) و حسنین (علیهم السّلام) نباشد، مقطوع و بریده است و مورد قبول خدا و رسولش نمی باشد؛ بنابراین حضرت صدّیقه ی زهرا (علیها السّلام) هم ردیف و برابر افرادی است که جمیع مسلمانان با ایمان جهان-از شیعه و سنّی- هر شبانه روز در تشهّد نمازهای پنج گانه بر او درود می فرستند و او در این مقام، همتای حضرت محمد عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی و حسنین (علیهم السّلام) است و همین لزوم، صلوات بر حضرت فاطمه (علیها السّلام) در هنگام اقامه ی نماز، یک منقبت و فضیلت ساده نیست؛ بلکه نشانگر مرتبه ی اعلا و منصب والای آن حضرت است که این چنین در جَنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است، بدون تردید باید حضرت فاطمه (علیها السّلام)، خود ولیّه الله و دارای مقام ولایت بوده باشد تا هم ردیف و همتای اولیای خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جمیع مؤمنان جهان در هر زمان و مکان باشد.
پینوشتها:
1. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص77 و منابع دیگر.
2. همان.
3. سوره ی نساء(4)، آیه ی 69.
4. سوره ی احزاب(33)، آیه ی 57.
5. تفسیر قمی، صص 170 و 171.
6. برای مشاهده ی اسامی تعداد کثیری از دانشمندان سنّی که این روایت را با اختلاف جزئی در الفاظ آورده اند، به متن و پاورقی های کتاب فاطمه ی زهرا، صص 286-294 مراجعه بفرمایید.
7. برای جلوگیری از اطاله ی کلام، به صص 296-298 کتاب فاطمه ی زهرا نظر بیافکنید.
8. سهیلی، ابوالقاسم، الرّوض الانف، ج2، ص 196.
9. سوره ی توبه(9)، آیه ی 102.
10. قمی، عبّاس، فیض الغدیر، ج4، ص 421.
11. همان.
12. حاکم نیشابوری، مستدرک، ج3، ص 121 و منابع دیگر.
13. بحارالأنوار، ج28، ص 78.
14. درباره ی واژه ی «آل» و وجود آن در قرآن، بحث مستوفایی صورت گرفته که به دلیل جلوگیری از اطاله ی کلام از نقل آن منصرف شدیم، ولی به علاقه مندان توصیه می کنیم که حتماً به خود کتاب صص 328 و 329 مراجعه بفرمایند.
15. الصّواعق المحرّقه، ص 225.
منبع مقاله: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)، (1391)، بدانید من فاطمه هستم، تهران: موعود عصر، چاپ اول.