نویسندگان:
سیده شیدا سالاری*
زهرا امی**
4.جایگاه و اهمیت ولایت در عالم هستی
از آن رو که بحث ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) با رحلت نبی مکرم اسلام (ص)، ماجرای سقیفه و خلافت بر مسلمانان، همراه و هم سو شد، در نظر عموم، ولایت از حقیقت و مرتبه والای خود، در حد حاکمیت و جایگاه اعتباری حکومت تنزل یافت. غالب مردم و حتی اندیشمندان، تنها این جایگاه را به دید یک مقام اعتباری اجتماعی نگاه کرده و غصب آن را در حد غصب یک مقام دنیایی تلقی نمودند؛ و فقط تبعات ابعاد اجتماعی و عدالت اجتماعی آن را در نظر گرفتند. حال آنکه تأثیر این جابه جایی نه تنها در جامعه کوچک مدینه، بلکه در هستی قابل توجه و پیگیری است.
دایره مقام ولایت از دایره نبوت بزرگ تر و تمام تر است، و نیز «ولی» اسمی از اسماء خداوند متعال است، حال آنکه نبی این گونه نیست. از این رو، نبوت ختم می گردد، ولی ولایت ادامه دارد؛ به همین دلیل که مقام ولایت از نظر حیطه از نبوت بزرگ تر، و باطن نبوت است، و همه انبیا و اولیا را در بر می گیرد. مرتبه ولایت انبیا از مرتبه نبوت انبیا بالاتر است و نیز مرتبه نبوت آنها از مرتبه رسالتشان؛ زیرا ولایت انبیا جنبه حق بودن آنها به واسطه فنائشان در حق است و نبوتشان جهت ملکوتی آنها، که باعث مناسبتشان با عالم ملائکه می شود تا وحی را دریافت کنند، و رسالتشان جهت بشری آنهاست که مناسب عالم انسانی است. (قیصری،1382،ص169 و170)
5.حقیقت ولایت
آقا میرزا محمد رضا قمشه ای (ره) بیان می دارد که ولایت به معنای قرب، و بر دو قسم است: ولایت عامه و ولایت خاصه.
ولایت عامه:
این ولایت بنا بر آیه «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظمات إلی النور»(بقره:257)، بر جمیع مؤمنان تعمیم داده می شود و از آن رو که خداوند ولی مؤمنان است، پس افراد اولیای الهی اند؛ چرا که قرب، امر اضافی و دو طرفه است، و چون درجات ایمان متفاوت است، درجات اولیای الله نیز متفاوت می باشد.
ولایت خاصه:
این ولایت به موحدان حقیقی، اصحاب قلوب و اهل اللهی دارد که در ذات الهی فانی شده و به بقای او باقی اند. یکی از مراتب ولایت خاصه، فناء عبد در ذات باری تعالی و بقائش به کنده شدن از وجود امکانی و پوشیدن وجود حقانی است و این مقام «قاب قوسین» است. این ولایت به حضرت محمد (ص) و محمدیین از اوصیا و ورثه تابعین ایشان اختصاص دارد.
ولایت خاصه «ولایت محمدیه» خود بر دو قسم است: «ولایت خاصه مقیده» که مقید است به اسمی از اسماء الهی؛ یعنی صاحب این نوع ولایت تجلی یکی از اسماء الهی است؛ و «ولایت خاصه مطلقه» که مطلق از هر نوع قیدی است و جامع برای ظهور جمیع اسماء و صفات می باشد. از آن رو که هر یک از این دو قسم (مقیده و مطلقه) دارای مراتب است، پس برای هر یک خاتمی است، بنابراین، ممکن است عالمی از علمای امت رسول خدا (ص) خاتم ولایت محمدیه مقیده و وصی از اوصیای آن حضرت (ص) خاتم ولایت محمدیه مطلقه باشد.
سپس می فرماید: «ان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام، خاتم الاولیاء بالولایه المطلقه المحمدیه.» لیکن منظور از خاتم الاولیا بودن این نیست که بعد از او در زمان خودش ولی نباشد، بلکه مراد آن است که چنین شخصی دارای بالاترین مراتب ولایت و برترین درجات مقام قرب الهی است، به گونه ای که نزدیک تر از مقام او مقام قربی به خداوند نمی باشد و بالاتر از مرتبه ولایی او مرتبه ای نیست.(نک: آشتیانی، 1386، ص44)
مطلب دیگر آنکه این ولایت در نبوت مستور است، چرا که عالم شهادت مطابق عالم غیب است و این ولایت در عالم غیب در نبوت مستور است. این ولایت بعد ازنبوت با نفس او ظهور می یابد که همانا امیرالمؤمنین (ع) نفس رسول (ص) است و ولایت با او ظاهر می شود. دلیل بر آن، قول خداوند باری تعالی است که فرمود: «أنفسنا و أنفسکم»(آل عمران:59)(1)
سپس در هر روز شأنی از شئون این ولایت و در هر مظهری با صفتی از صفاتش ظاهر می شود و آنها حجج الله و خلفاءالله و خلفای رسول خدا (ص) می شوند؛ تا اینکه ولایت با جمیع اوصافش ظاهر می گردد و او قائم اولیا و مظهر ایشان و مظهر اوصاف ایشان است. همه ایشان نور و حقیقت واحدند و اختلافشان در ظهور اوصاف حقیقت ایشان است؛ و این ولایت مطلقه الاهیه محمدیه است. (برای آگاهی بیشتر، نک: همان، ص440-453)
6.علی بن ابی طالب(ع) مصداق مسلم ولایت
ابن عربی معتقد است: مقام خلافت در صورتی درست است که خلیفه به صورت کسی باشد که او را خلیفه خودش قرار داده است و از آن رو که خداوند انسان را خلیفه خود قرار داده است، خلافت فقط در انسان کامل صحیح است.(نک: قیصری، 1382، ص299) بدین ترتیب، ولی الله که انسان کامل است خلیفه خداوند قرار می گیرد.
انسان کامل، کامل ترین کتاب تکوینی خدای سبحان است تفسیر عمیق و تعریف راستین چنین کتابی همانند تبیین کتاب تدوینی خداوند، تنها میسور نگارنده آن و سفیران برگزیده اوست.(اسلامی، 1379، ص13)
«ولایت» حقیقت والایی است که بالذات مختص ذات اقدس ربوبی- جل و علی- است و از همین رو، هرگز منقطع نمی گردد و انبیا و اولیای خدا، در واقع، مظهر و مصداق این ولایت الهی اند. به استناد آیات و روایات معتبر (از جمله: آیات ولایت و اکمال دین و احادیث غدیر، منزلت و یوم الدار)، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) مصداق «ولی الله» پس از رسول خدا (ص) می باشد که پذیرش، اطاعت و دفاع
از وی و ائمه طاهرین (ع) از نسلش امری واجب و ضروری است؛ چرا که ولایت آنان در واقع همان ولایت رب- جل عزه- است.
7.فلسفه و چگونگی دفاع زهرای مرضیه (ع)از مقام ولایت
حرکت انقلابی حضرت صدیقه طاهره(ع) و دفاع مقدس ایشان ازصراط مستقیم الهی و ولایت زمان از همان روزهای اولیه رحلت رسول خدا (ص) شروع شد؛ آنگاه که حضرت ختمی مرتبت(ص) دار فانی را وداع نمود و مسلمانان، تاری به نام «خلافت» گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبری امیرالمؤمنین علی (ع) سر باز زدند. عمق این ظلم بزرگ و فاجعه عظیم را که بر همه بشر رفته است، تنها فاطمه (ع) در می یابد. تنها او بود که فهمید مردم از چه هدایت و ظرفیت رشدی محروم شدند؛ از چشمه حکمتی که خالی از هر گونه غش و ناپاکی، رهروان را سیراب می نمود و هر آنچه می گفت خود در عمل به آنها جلوتر بود؛ از کسی که نفس پیامبر (ص) و مدار و محور خلافت بود.
امت، زمانی می تواند ایمانش را حفظ کند که تحت حکومت و رهبری «الله» زندگی کند. این رهبری هرگز از میان انسان ها رخت بر نمی بندد، حتی با رحلت خاتم انبیا (ص)، یقینا آنگه که «الله» را رهبر حقیقی خویش بدانیم و در انتحاب مصداق ولایتش به انتخاب او چشم بدوزیم، با این معنا، تداوم رهبری خداوند در جامعه، همیشگی و یقینی است.
در شرایطی که دین و ایمان مردم در خطر است، همه باید برای دفاع از آن بپا خیزند. اینجاست که باید از آنچه داری بگذری؛ جان، مال، فرزند و آبرو، و با هر چه داری جهاد کنی و از اسلام عزیز دفاع نمایی. از این روست که حضرت زهرای مرضیه (ع) با تمام قوا می خواهد اعوجاج پدید آمده در خط اصیل اسلام را اصلاح نماید، تا مسلمانان به ریسمان محکم اسلام چنگ زنند و دین الهی مصون بماند.
8.گام های دفاعی حضرت صدیقه(ع)
هشدار نبی مکرم اسلام(ص) بر پناهنده شدن و دست بر نداشتن از امیرمؤمنان علی (ع) در فتنه ای که پس از رحلت حضرتش بپا خواهد شد.(2) کافی است تا مردم از حضرت علی (ع) فاطمه نگیرند؛ اما نفس حضور زهرای مرضیه (ع) در کنار علی (ع) و در جبهه مخالفان، خود نشانه ای بر حقانیت حضرت علی (ع) است؛ زیرا سفارش ها و تأکیدات مکرر رسول خدا (ص) در مورد شأن و مقام بانوی دو عالم، در مکان ها و زمان های متعدد و در حضور مردم، آن حضرت را میزان و ملاکی برای شناخت حق از باطل قرار داده بود. اما آن اسوه همیشه بیدار که تنها حضورش نشانه است، در راه دفاع از ولایت حق، تنها به همین مقدار اکتفا نمی کند، بلکه از همه امکانات و امتیازات خود بهره می گیرد و گام بر می دارد.
1- 8. اتمام حجت اصحاب کساء
چون غاصبان با توطئه قبلی، خلافت امیرالمؤمنین (ع) را غصب نمودند، حضرت فاطمه (ع) در کنار ولی زمانه (همسر) و فرزندانش به یک تلاش همه جانبه دست زدند. شبانه بر در خانه های مهاجران و انصار می رفتند و آنها را به یاد بیعتشان در عقبه، غدیر و سفارش ها و وصایای رسول خدا (ص) و دریای فضایل علی (ع) می انداختند، شاید چلچراغی بر افروزند.
سلمان می گوید: «وقتی شب شد علی (ع) حضرت زهرا (ع) را بر چهارپایی سوار نمود و دست دو پسرش امام حسن و امام حسین (ع) را گرفت، و هیچ یک از اهل بدر، (3) از مهاجرین و انصار را باقی نگذاشت، مگر آنکه به خانه هایشان آمد و حق خود را برایشان یادآور شد و آنان را برای یاری خویش فراخواند. ولی جز چهل و چهار نفر، کسی از آنان دعوت او را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهای تراشیده و در حالی که اسلحه هایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سر حد مرگ استوار بمانند. وقتی صبح شد جز چهار نفر کسی از آنان نزد او نیامد. سلیم می گوید: به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانی بودند؟ گفت: من، ابوذر، مقداد و زبیر بن عوام.»(هلالی عامری، 1380، ص221-222)
این ماجرا چندین روز تکرار شد، اما نتیجه ای جز آنچه در روز اول اتفاق افتاد نداشت؛ حجت بر مردم تمام شد.
8-2. بذل جان خویش و فرزندش
وقتی امیرالمؤمنین (ع )متحد شدن مردم با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را مشاهده نمود، خانه نشینی را اختیار کرد. عمر به ابوبکر گفت: چه مانعی دارد که سراغ علی بفرستی تا بیعت کند؛ چرا که کسی جز اهل این خانه و این چهار نفر باقی نمانده، مگر آنکه بیعت کرده اند… عمر به عده ای که در مسجد، اطراف او ابوبکر بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود او نیز همراه آنان هیزم برداشت و اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند. سپس عمر ندا کرد: «به خدا قسم ای علی، باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر بیعت کنی، وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشیم.» حضرت زهرا (ع) فرمود: «ای عمر، ما را با تو چه کار است؟» جواب داد: در را باز کن، وگرنه خانه تان را به آتش می کشم. فرمود: «ای عمر، از خدا نمی ترسی که به خانه من وارد می شوی؟» عمر آتش طلبید و آن را بر خانه شعله ور ساخت. سپس در را فشار داد و باز کرد. حضرت زهرا (ع) در مقابل او در آمد و فریاد زد: «یا ابتاه! یا رسول الله!» عمر شمشیر را در حالی که در غلافش بود، بلند کرد و به پهلوی حضرت زد. قنفذ، فاطمه (ع )را با تازیانه زد، آن هنگام که خود را بین او و همسرش قرار داد، و عمر پیغام فرستاد که اگر بین تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ او را به سمت چهار چوب در خانه اش کشانید و در را فشار داد، به طوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنینی سقط کرد؛ و همچنان در بستر بود تا در اثر همان شهید شد.(نک: همان، ص225-230)
پی نوشت:
پینوشتها:
* طلبه سطح سه حوزه حضرت عبدالعظیم (ع)
** دانشجوی دکتری رشته فلسفه و کلام دانشگاه علامه طباطبائی (ره)
1- اشاره به آیه مباهله که در جریان مباهله، پیامبر (ص ) به عنوان نفس خود، امیرالمؤمنین (ع) را به همراه بردند.
2- ابی لیلی غفاریه می گوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: «به زودی بعد از من فتنه ای به پا خواهد شد؛ بر شماست که در این هنگام به علی بن ابی طالب پناهنده شوید و از او دست برندارید، که اولین کسی است که ایمان آورده و در قیامت هم اولین کسی است که با من مصافحه می کند؛ و او صدیق اکبر است و او فاروق این امت و یعسوب دین است.»(متقی هندی، 1405ق، ص405)
3- منظور اهل بدر کسانی هستند که در جنگ بدر (اولین جنگ اسلام) شرکت داشته اند.
منبع:فصلنامه علمی- ترویجی مباحث بانوان شیعه شماره-24