نویسنده: زهرا نساجی زواره
در یک نگاه
فاطمه علیها السلام یگانه گوهر پیامبر صلی الله علیه و آله است که در شأن و موقعیتش آیاتی نازل شد و وجود مطهر و مقدسش مورد توجه قرار گرفت. او حلقه اتصال نبوت و امامت، نگین درخشان خاندان پیامبر، و صاحب امتیازات و فضایل خاص و مورد توجه و تحسین رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
آن حضرت درباره فاطمه علیها السلام فرمود: «فاطمه پاره تن من است. کسی که او را بیازارد، مرا آزار داده». (1)
وقتی اوج کمالات انسانی در شخصیت بی بدیل وی متبلور گردید، پیامبر شخصیت فاطمه را مصداق اکمل و اتم صفات الهی دانست و درباره مقام والایش فرمود: «ان الله یضَبُ یَغَضَبِکَ و یَرضی لرضاکِ؛ (2) به درستی که خداوند به سبب غضب تو، غضب می کند و برای رضای تو، راضی می شود».
مسلمانان دیدند و شنیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه از دخترش سخن می گوید، پس باید بیش از پیش در تکریم وی می کوشیدند و سفارش آن خاتم پیامبران را عملی می ساختند؛ اما با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، توصیه هایش کم رنگ شد و توطئه ها یکی، یکی ظاهر گردید و تیرهای بلا از کمان نفاق به حریم ولایت تاختن آغازید. هنوز پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاک سپرده نشده بود که جریان «سقیفه» روی داد و حق علی علیه السلام غصب شد و ابوبکر به خدعه مرتجعان و با رنگ ولعاب مصلحت اندیشی و حفظ قلمرو نبوی، به خلافت رسید. مردم حق را از یاد بردند و دستورهای نبی اکرم صلی الله علیه و آله را کنار زدند و آنچه در دل داشتند، به زبان آوردند و حقوق پیامبر صلی الله علیه و آله را رعایت ننمودند.
دراین میانه که فاطمه علیهاالسلام تک و تنها شد، شبانه همراه علی علیه السلام و فرزندانش به درب خانه انصار می رفت و وصیت پیامبر را در حق علی علیه السلام باز می گفت، اما آن کوته اندیشان می گفتند: «ما بیعت کرده ایم، اگر علی علیه السلام زودتر می آمد، با او بیعت می کردیم و اکنون ابوبکر را برگزیده ایم!».
دشمنان دوست نما و کسانی که تا دیروز یار و صحابی پیامبر بودند، برای گرفتن بیعت از علی علیه السلام، راهی خانه فاطمه شدند. حریم حرمت او و مأوای فرزندانش را شکستند و طراحان نوپرداز سقیفه با آتش زدن در خانه فاطمه علیها السلام، قلبش را غمبار و چشمانش را اشکبار نمودند؛ طوری که ندا داد: «یا رسول الله! ببین بعد از تو چه بر سر ما آوردند».
هنوز چندی از این ماجرا نگذشته بود که حادثه ای دیگر رخ داد. باغ فدک که بدون حمله نظامی گرفته شده بود و خالصه پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب می آمد و به فاطمه عطا گردیده بود، به ادعای خلیفه وقت که می گفت: «فدک، ملک شخصی کسی نیست و منافعش متعلق به جامعه مسلمین است»، از فاطمه گرفته شد و عاملان وی از آنجا اخراج شدند. علی علیه السلام بعدها در نامه ای به یکی از فرماندهان خویش می نویسد:
«از آنچه آسمان نیلگون بر آن سایه افکنده است، فقط فدک در دست ما بود که گروهی بر آن بخل ورزیدن و گروهی دیگر کریمانه از آن گذشتند و سخاوتمندانه آن را بخشیدند و راستی که خدا، نیکو داوری است». (3)
فاطمه برای اثبات حق مسلم خویش و مطالبه آن، علی علیه السلام، ام ایمن و اسماء بنت عمیس را به عنوان شاهد به خلیفه معرفی کرد، اما به دلایلی، گواهان او را نپذیرفتند و فدک به تصرف حکومت در آمد. دختر پیامبر که دانست انحراف عمیقی در جامعه مسلمین پدید آمده و نقشه ها یکی بعد از دیگری آشکار می گردد، عزم خویش را جزم کرد و برای طرح شکایتش، مجمع عمومی مسلمین – مسجد – را که تنها مرکز دادخواهی بود، برگزید و فریاد پیامبرگونه خویش را درقالب خطبه ای جاودانه به گوش تمامی انسان ها در طول تاریخ رساند. او گرچه به ظاهر به حق خویش نرسید، اما غاصبان و خائنان را رسوا کرد و ندای حق طلبی را زنده و پاینده نگاه داشت و با دفاع همه جانبه از «ولایت و امامت، جان خویش را فدا کرد و اولین حامی و شهید ولایت مدار نام گرفت».
ماجرای فدک
فدک، به سرزمین حاصل خیزی می گفتند که فاصله آن تا مدینه 140 کیلومتر بود. در پی پیروزی لشکریان اسلام در جنگ خیبر سال هفتم هجری، یهودیان خیبر نشین که عظمت قوای اسلام و پیشروی آنان را دیدند، تصمیم گرفتند در قبال حفظ جان و مال خویش و مصونیت از حمله مسلمانان، نصف یا همه آن سرزمین را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ببخشند.
بنابر نص آیه قرآن، «آنچه را که خدا از مال آنها (یهودیان) به رسم غنیمت به رسول خدا بازداد، (متعلق به رسول است) شما سپاهیان بر آن هیچ اسب و شتری نتاختید و … آنچه را که خدا از اموال دیار کافران به رسول خدا غنیمت داد، آن متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان اوست». (4)
با این وصف، «فدک» ملک خالص رسول اکرم صلی الله علیه و آله گردید و آن حضرت درآمدش را بین فقرا و مساکین و سایر درماندگان از جمله خویشاوندان تقسیم می کرد. با نزول آیه (آت ذاالقربی حقه) (5)، پروردگار پیامبر را مأمور کرد که فدک را به فاطمه تملیک کند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به فاطمه علیها السلام بخشید و از آن تاریخ، حضرت زهرا علیها السلام شخصاً اداره امور فدک را به دست گرفت و مالک آن سرزمین گردید. (6)
ده روز پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و با خلافت ابوبکر، آن سرزمین تصاحب گردید و ملکیت شرعی و ارثیه حضرت فاطمه علیها السلام نادیده گرفته شد. راویان به نقل از حضرت زینب علیها السلام دختر امیر مؤمنان علیه السلام، آورده اند: وقتی که فرمان ابوبکر بر غصب فدک و عوالی صادر گردید، فاطمه علیها السلام با ناراحتی به جانب قبر پیامبر صلی الله عیه و آله آمد و تظلم کرد و گریست و اشعاری را خواند؛ از جمله فرمود:
قد کان بعدک انباء و هنبثه
لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب
«پس از تو خبرها و حادثه ها روی داد، اگر تو حاضر بودی، کارم به اینجا نمی کشید».
از مجموع بحث های حاصل از آیات و روایات و اظهارات اندیشمندان اسلامی بر می آید که مالکیت فدک، مختص حضرت زهرا علیها السلام بود و این امر بر خلفای وقت نیز ثابت شده بود. به نمونه ای در این مورد اشاره می کنیم. فاطمه علیها السلام پس از ایراد خطبه در مسجد و ارائه دلایل محکم بر مطالبه حق خویش و نگرفتن نتیجه، متأثر و متألم به خانه آمد و از سکوت امیر مؤمنان در این خصوص با وی سخن گفت. علی علیه السلام، همسرش را دعوت به صبر کرد و خود نزد ابوبکر آمد و با وی مناظره کرد و خطاب به ابوبکر فرمود: آیه تطهیر در حق چه کسانی نازل شد، درحق ما یا غیر ما؟ ابوبکر پاسخ داد: در مورد شما. علی علیه السلام بیان داشت: اگر شاهدانی بگویند فاطمه مرتکب خلافی شده، چه می کنی؟ ابوبکر گفت: مانند دیگران بر وی حد جاری می کنم. امیر مؤمنان فرمود: در این صورت، در پیشگاه خدا جزء کافران می گردی. ابوبکر گفت: چرا؟ و علی علیه السلام پاسخ داد: زیرا در این فرض، شهادت خدا را درباره او نپذیرفته وشهادت دیگران را پذیرفته ای؛ چون خدا به پاکی فاطمه علیها السلام گواهی داده است؛ همان طوری که در مورد فدک چنین کردی و حکم خدا و پیامبرش را – که فدک را به فاطمه واگذار کرده اند- رد کردی. مردم با شنیدن این سخنان گفتند: علی راست می گوید. (7)
در برخی روایات آمده است: چون ابوبکر این سخنان را شنید و مالکیت فاطمه را بر فدک پذیرفت، دستور داد سندی تنظیم گردد و آن سرزمین به حضرت بازگردد. خلیفه دوم که از جریان مطلع شد، سند را از فاطمه علیها السلام پس گرفته، در حضور ابوبکر آن را پاره کرد و گفت: شهادت علی که ذی نفع است، قبول نیست!
این جریان در تاریخ به گونه ای دیگر نیز آمده است: وقتی غاصبان، آن سرزمین پر درآمد را گرفتند و ابوبکر در این عمل محکوم گشت، قباله آن را به فاطمه علیها السلام بازگرداند. محرک اصلی ماجرای فدک – خلیفه دوم – درمسیر برگشت فاطمه علیها السلام به خانه، راه را بر او گرفت و با زدن سیلی، صدمه ای به آن حضرت وارد ساخت و سپس سند را پاره کرد. امام صادق علیه السلام می فرماید: فاطمه علیها السلام مادر عزیزم از همین صحنه دلخراش مصدوم شد و سرانجام با بیماری ممتد و دلی پر از غاصبین از دنیا رفت. (8)
ابن ابی الحدید می گوید: نظر بزرگان امامیه این است: «همان گونه که خلافت علی علیه السلام را غصب کردند و از این طریق خواستند ضربه ای ناروا به پیکر اهل بیت علیهم السلام بزنند، تصرف فدک نیز زخمی بر زخم های آنان بود».
وی در ادامه، مطلبی را نقل می کند که هدف نهایی و انگیزه اصلی غاصبان را مشخص می کند: «خلیفه اول و دوم، فاطمه علیها السلام را از فدک محروم نکردند، مگر اینکه خواستند علی علیه السلام برای مبارزه در امر خلافت تقویت نگردد و به همین جهت، خمس را در مورد بنی هاشم تعطیل کردند؛ زیرا فقیر بی پول، بی شخصیت، کوچک و ذلیل می گردد و خود را برای کسب و کار و نان درآوردن مشغول می کند و زمینه ای برای ریاست پیدا نمی کند». (9)
بنابراین یکی از اهداف غاصبان این بود که خاندان وحی و رسالت را از نظر اقتصادی و امکانات مادی در ضعف نگه دارند و نوک پیکان این حمله، متوجه امیر مومنان علیه السلام شد. او که صاحب ارزش های والای معنوی و الهی بود، اگر تمکن مالی و امتیازات مادی نیز داشت، امکان قدرت نمایی و جلوه گری حاکمان غاصب نیز به حداقل می رسید.
راز مطالبه فدک و بیان خطبه
فاطمه علیها السلام به عنوان یک مسلمان تمام عیار و نمونه انسان کامل دریافته بود که «حق» را باید طلب کرد و بر هر فردی واجب است که برای گرفتن حقوق خویش بکوشد؛ اگرچه بدان نیازی نداشته باشد و این به معنای ناسازگاری با روحیه زاهدانه و پارسایی نیست، بلکه سکوت در چنین مواقعی، نوعی ظلم پروری و ذبح حق جویی است و دامن اولیای دین از این شائبه ها، پاک است.
علاوه بر آن، استفاده از امکانات و عایدات چنان سرزمین پر درآمدی برای فاطمه، حکم ثروت خدیجه علیها السلام را داشت که در ترویج اسلام و رشد بندگان خدا و رسیدن به اهداف والای الهی به کار گرفته شد. پافشاری در این زمینه، اگر چه به نتیجه هم نمی رسید، به روشن شدن چهره منافقانه و زشت مدعیان درستکاری و اصلاح، منجر می گردید و این، گامی بلند و ارزنده در معرفی متجاوزان به کرامت انسانی و حقوق شرعی و مسلم آنان در طول عصرها و نسل ها و خدمتی شایسته به جامعه بشری و درس مقاومت و پایمردی به پیروان حق و حقیقت بود.
افزون بر این مطلب، مطالبه فدک از سوی بانوی عالمین، تنها یک شعار سیاسی صرف در برهه ای از زمان نبود، بلکه باید حرکت آن حضرت را راز و رمز یک حماسه تاریخی قلمداد کرد که هدفش، افشای توطئه ای بود که سعی در انحراف امر خلافت از جایگاه اصلی آن داشت.
چنانچه به این قضیه با دیدی ژرف بنگریم، در می یابیم که اقدام فاطمه علیها السلام در طلب حق خویش و بیان خطبه ای روشنگرانه، همان فریاد ماندگار در قلب تاریخ است که به وسیله فرزندانش امام حسین علیه السلام و زینب کبری علیها السلام علیه ظلم یزید صورت پذیرفت و در حقیقت، می توان گفت هدف فاطمه علیها السلام از بیان خطبه و مطالبه فدک، درخواست خلافت و حکومت همسرگرامی اش امیر مؤمنان علیه السلام و هشیار کردن مسلمانان در برابر جریان خزنده ای بود که وضعیت آینده جامعه اسلامی را سخت آشفته می کرد و با غفلت از دستورهای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله امت مسلمان را دچار خسارت های جبران ناپذیری می کرد.
ندای دادخواهی کوثر رسالت در ماجرای غم انگیز فدک و به دنبال آن، سخنرانی تاریخی اش برای زنان مهاجر و انصار، هشدار عالمانه و مسئولانه وی به مردم بود تا آنها را از بازگشت به دوران جاهلیت برهاند و معارف غنی اسلام را از آبشخور حقیقی آن؛ یعنی امام علی علیه السلام که منصوب از طرف خدا و پیامبر بود، بجویند و زحمات 23 ساله رسول خدا صلی الله علیه و آله را تضعیف نکنند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: «من از استاد مدرسه غربیّه در بغداد، به نام علی بن فاروقی پرسیدم که: آیا فاطمه در مطالبه فدک راست می گفت؟ پاسخ داد: آری. پرسیدم: پس چرا ابوبکر با اینکه می دانست فاطمه علیها السلام سخن به حق می گوید، فدک را به وی بازنگرداند؟ استاد لبخند ظریف و معناداری زد و گفت: اگر ابوبکر آن روز در برابر ادعای فاطمه علیها السلام کوتاه می آمد و فدک را به وی باز می گرداند، بی تردید فردای آن روز می آمد و با صداقت و درستی در پرتو آیات و روایات، خلافت شوهرش را که غصب کرده بودند، مطالبه می کرد و این گونه ابوبکر از خلافت عزل می گردید». (10)
سند خطبه
خطبه حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد مدینه مدتی کوتاه پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و در پی غصب سرزمین فدک بیان گردید. سندهای متعدد از معصومان و تالی مرتبه معصوم (حضرت زینب علیها السلام) به علاوه روایت های گوناگون از اهل سنت، بر قطعی و حتمی بودن آن صحه گذاشته و قضیه فدک را از مسلمات تاریخی شمرده اند. از میان احادیث منقول، به مواردی اشاره می کنیم.
علی بن عیسی اربلی، از بزرگان علمای امامیه، ضمن نقل خطبه می گوید: من خطبه را از کتاب «سقیفه» تألیف «احمد بن عبدالعزیز جوهری» نقل می کنم و این نسخه قدیمی در سال 322ق. بر مؤلف قرائت و تصحیح گردید و به سندهای مختلف روایت شده است. (11)
ابن ابی الحدید(شارح نهج البلاغه) نیز این خطبه را از کتاب فوق به سندهای گوناگون (چهار طریق) روایت کرده و مؤلف آن را این گونه معرفی می کند: «ابوبکر، محدث ماهر در ادبیات، پرهیزگار و مورد وثوق است؛ به طوری که همه محدثان او را به نیکی ستوده و همه مصنفات خود و دیگران را از او نقل کرده اند. وی در تأکید مطالب خویش گفته است: این خطبه را ازکتب شیعه نیاورده ام، بلکه از کتاب های اهل سنت نقل می کنم و این، دلیل بر حتمی بودن قضیه فدک و مربوط به همه مسلمانان است و فقط مسئله شیعی نیست». (12)
علامه مجلسی با بیان فصلی مستقل در این خصوص، نوشته است: «این خطبه از خطبه های معروف و مشهور است که شیعه و سنی آن را به سند های مختلف نقل کرده اند». سپس می افزاید: «احمد بن ابی طاهر، از دانشمندان عصر مأمون، متولد204ق در کتاب «بلاغات النساء»در پاسخ به شبه افکنی بعضی ها درباره سند خطبه گفته است: بزرگان و مشایخ آل ابی طالب این خطبه را از پدران خود نقل نموده و به اولاد خود تعلیم می داده اند». (13)
کتاب دیگری که خطبه حضرت زهرا علیها السلام را نقل کرده، «احتجاج» مرحوم طبرسی است که هم ایشان و هم احمد بن عبدالعزیز که قبلاً اشاره گردید، در سلسه راویان حدیث، نام عبدالله بن حسن، معروف به «عبدالله محض» را آورده اند، وی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام و نوه دختری امام حسین علیه السلام و سیادتش حسنی و حسینی است، لذا بدین نام مشهور شد.
شیخ صدوق (م 371 ق.) با بیان سلسه راوایانی، حدیث را از زینب (دختر امیر مؤمنان) و ایشان از فاطمه علیها السلام نقل می کند. (14)
بنابراین هیچ کدام از بزرگان شیعه و سنی به سند روایت ایرادی نگرفته اند، مگر معدود معاندانی از دشمنان اهل بیت که رو سیاهان تاریخ اند. ذکر خاطره ذیل از آیه الله حسینی زنجانی، دلیلی بر اتقان سند خطبه و کرامت فاطمی است. ایشان ازپدر محترمشان نقل می کند که: «مرحوم استاد علامه آیت الله شریعت نمازی اصفهانی در جمادی الثانی اقامه ماتم حضرت صدیقه کبری علیها السلام می نمودو خود آن مرحوم بر منبر می رفت و عین خطبه را موضوع سخن خود قرار می داد و با احاطه عجیبی که به ادبیات و علوم اسلامی داشت و حافظه خارق العاده اش، بیانات بسیار جالبی ایراد می فرمود و می توان گفت حق شرح این خطبه را ادا می نمود، تا روزی مشغول افادات بالغه خودبود و عقل و هوش همه مستمعان جذب سخنان وی گردیده، در این هنگام یکی از کم مایگان و اندک بضاعتان اهل علم که در کنار من نشسته بود، سر به گوشم گذاشت و آهسته گفت: این خطبه از توان یک زن خارج است و آن را شب حضرت علی علیه السلام تعلیم فرموده است. والد می فرمود: همین که این حرف را زد، مقارن تمام شدن آن، مرحوم شریعت اصفهانی بر فراز منبر با صدای رسا گفت: «فقال الملعون دعوها فانها معلَّمه؛ ملعون گفت: او را ترک کنید؛ زیرا شبانه این حرف ها را علی تعلیمش داده است». مرحوم والد فرمود: «از آن سخن شخص، ناراحت شدم و فوراً گفتم: جوابت را بشنو و متوجه کرامت باش».(15)
محتوای خطبه
بانوی زنان عالم، در حالی که حلقه ای از زنان مدینه پروانه وار وجود مبارکش را احاطه کرده بودند، همچون پدرش با هیبت نبوی به سوی مسجد گام برداشت. عظمت و ابهت آن بانو سبب شد جایگاهی را برایش در نظر گیرند و با نصب پرده ای، وجود پاکش را از دید نامحرمان دور نگه دارند. گویا اولین باری بودکه آن حضرت بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله قدم به این مکان می نهاد. غمی بزرگ قلبش را فراگرفت و از ژرفای دل ناله ای سوزناک سرداد؛ به طوری که احساسات و عواطف پاک را برانگیخت و صدای گریه حاضران بلند شد و سیلاب اشک از دیدگانش فرو ریخت. آن گاه خطبه غرّا و نوربخش خویش را با جذبه ای الهی، همراه استدلال، فصاحت و بلاغت و به کارگیری استعارات و کنایات ظریف و زیبا آغاز فرمود. سخنان آن بانو علاوه بر روشنگری و حلاوتی خاص، از هر گونه بذله گویی، مغالطه، بدزبانی و تزلزل به دور بود.
کلام نافذ و معنوی اش، همگان را در سکوت فرو برد و جلوه عظمتش، شخصیت منافقانه و منفعت طلب افرادی را که در زمان حیات پیامبر مقام آن حضرت را گرامی داشتند، ولی پس از رحلتش حرمت حریم او را ضایع کردند، بر ملا ساخت. حضور فاطمه علیها السلام در چنین مجلسی، علاوه بر اهداف یاد شده، حکایت از مشارکت مسئولانه زنان در عرصه سیاسی جامعه و مشروعیت بخشیدن به فعالیت های سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن دارد که موظف اند برای ادای تکلیف الهی شان پای به میدان گذارند و مصداق کلام پروردگار باشند که فرمود: «مردان و زنان با ایمان یار و یاور یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند». (16)
در این آیه، «معروف»مصداق هر کار خیر، و «منکر» مصداق هر باطلی است که بروز آن در صحنه زندگی و یا در بستر جریان های سیاسی، اجتماعی و عمومی مسلمانان امکان وقوع دارد.
خطبه حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد پیامبر تلاشی جز امر به معروف و نهی از منکر نبود، آن هم در جهت رسوایی قدرت طلبان غاصب خلافت، و توبیخ مهاجران و یادآوری برای آنان، و تکریم و تحریک انصار و عموم مردمی که ساکت نشسته بودند تا شیوخ، اوضاع را به نفع خویش رقم زنند و با بدعت گذاری در جامعه، منکر را ترویج کنند.
دختر والاتبار پیامبر، سخنرانی خود را با حمد پروردگار آغاز می کند و با شهادت دادن به توحید و نبوت، از قرآن و فلسفه احکام و پایه و بنیان های اصلی دین چون: نماز، روزه، حج و جهاد سخن می گوید، آن گاه از پیامبر صلی الله علیه و آله و از علی علیه السلام به عنوان برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله نام می برد. ویژگی «برادری با رسول خدا» همان خصوصیت افتخارآمیزی بود که مخالفان از آن هراس داشتند و هنگام بیعت گرفتن از علی علیه السلام و تهدید به قتل او، منکرش شدند و در پاسخ حضرت که فرمود: «اگرمرا بکشید، بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله را کشته اید»، گفتند: «بنده خدا را قبول داریم، اما برادر رسول را نه». (17)
فاطمه علیها السلام در ادامه کلامش از نور رسالت و دستاوردهای عظیم آن و دعوت ها و مبارزات رسول الله به خوبی دفاع کرد و به وصایت علی علیه السلام، سخت کوشی ها و خیرخواهی اش در راه خدا تأکید ورزید و در نهایت از مظلومیت خویش و ارث غصب شده اش سخن گفت.
پی نوشت ها :
1. کنز العمال، حسام الدین هندی، ج6، ص220.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص265.
3. نهج البلاغه، نامه45.
4. حشر/6و7.
5. اسراء/26.
6. تفسیر نمونه، ج23، ص510.
7. احتجاج، شیخ طبرسی، ج1، ص123.
8. تحلیل سیره فاطمه الزهرا، علی اکبر بابازاده، ص200، به نقل از عوالم، چ1، 1374ش.
9. شرح نهج البلاغه، ج16، ص236و237.
10. فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت، ص415، چ2، 1377ش.
11. کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج2، ص40.
12. شرح نهج البلاغه، ج14، ص210و211.
13. بحارالانوار، ج8، ص108.
14. شرح خطبه حضرت زهرا، آیه الله سید عزالدین حسینی زنجانی، ج1، ص19، چ2، 1370ش.
15. همان، ص22.
16. توبه/71.
17. بحارالانوار، ج28، ص229.
منبع: فرهنگ کوثر 81