اعجاز تشریعى قرآن

اعجاز تشریعى قرآن

نویسنده: آیت الله محمد هادی معرفت
اعجاز تشریعى از جهت نو آورى‌هاى مفاهیم دینى است، بدین معنا که قرآن دردو قسمت معارف و احکام راهى پیموده که تا آن روز، بشریت‌بدان راه نیافته بود وبراى ابدیت‌بدون راه نمایى دین ، دست‌یابى به آن امکان پذیر نیست.هستى شناسى‌قرآن،فراگیر و شامل و تشریعات آن همه جانبه و کامل است و از هر دو جهت‌بدون‌هیچ گونه کاستى بر بشریت عرضه شده است.
انسان هم واره پرسش‌هایى درباره هستى و راز آفرینش با خود داشته و پیوسته درتلاش بوده است تا پاسخ‌هاى قانع کننده‌اى براى آن بیابد،سؤال‌هایى از قبیل آن که‌از کجا آمده چرا آمده و به کجا مى‌رود؟کوشش‌هاى او براى یافتن پاسخ‌هایى در این‌زمینه، مجموعه مسایل فلسفى را تشکیل مى‌دهد که هدف آن‌ها پى بردن به رازهستى است.ولى آیا این کوشش‌ها به پاسخ قانع کننده‌اى رسیده است و تمامى‌جوانب این پرسش‌ها روشن شده است،یا آن که زوایاى تاریک هم چنان در مسایل ومباحث انجام شده وجود دارد؟در این باره قرآن مى‌فرماید: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا (1) ،هر آن چه از دانش به دست آورده‌اید اندکى بیش نیست‌».
دین،آن گونه که قرآن عرضه کرده،پاسخ تمامى این مسایل را به گونه کافى وشافى داده است.با تعمق در آن چه قرآن عرضه کرده، انحراف اندیشه‌ها تعدیل‌مى شود و راه‌هاى نیمه رفته تکمیل مى‌گردد. یا ایها الناس قد جاءتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدى و رحمه للمؤمنین (2) ،اى مردم!پند و اندرزى از جانب‌خداوند به شما داده شده است که مایه بهبودى و آرامش خاطرتان مى‌باشد ورحمت و هدایتى براى مؤمنان است.»
مقصود از بهبود بخشیدن سینه‌ها،رها ساختن انسان از رنجى است که در راه‌یافتن گمشده خود،در درون خود احساس مى‌کند، زیرا بیانات و حیانى بهترین‌درمانى است که این درد و رنج‌ها را بهبودى مى‌بخشد.
و ربک الاکرم.الذی علم بالقلم.علم الانسان ما لم یعلم (3) .این اولین آیاتى است که برپیامبر گرامى نازل گردیده و مساله تعلیم انسان را مطرح ساخته است.البته تعلیم‌آن چه را که انسان در پى تعلم آن بوده است و فطرت و نهاد آدمى درخواست‌یافتن‌آن را داشته است.لذا مى‌فرماید: و آتاکم من کل ما سالتموه (4) ،آن چه را که[در نهادخود جویاى آن بودید و]درخواست[دست‌یافتن به آن را] داشتید،[خداوند]به‌شما ارزانى داشت‌».
لذا قرآن،چیزى را بر انسان عرضه داشته که خود جویاى آن بوده و نتوانسته به‌خوبى و روشنى به آن راه یابد،این خود دلیل اعجاز قرآن است.اگر این لطف وعنایت نبود،انسان هرگز به مقصود خویش دست نمى‌یافت و اندیشه کوتاه بشرى‌به این روشنى و گستردگى،به مطلوب خود نمى‌رسید.در ذیل به برخى‌نو آورى‌هاى قرآن در جهت هدایت و تکامل انسان اشاره مى‌شود.
معارف و احکام نو آورى‌هاى دین در دو بعد معارف و احکام است.معارف عرضه شده توسطقرآن در جاى‌گاه بلندى قرار دارد و از هر گونه آلودگى و وهم پاک و از خرافات به دوراست.از بعد احکام نیز علاوه بر جامع و کامل بودن،از گرایش‌هاى انحرافى مبرا وخالص است.
بشریت از دیر باز در مساله شناخت دست‌خوش اوهام و خرافات بوده است،ازبدوى‌ترین قبایل تا متمدن‌ترین جوامع بشرى آن روز، باورهایى از جهان هستى ومبدا آفرینش و تقدیر و تدبیر داشتند،که با حقیقت فاصله زیادى داشت و به‌تصوراتى خیال گونه مى‌مانست.با داشتن چنین شناختى،بشر آن روز هرگزنمى‌دانست از کجا آمده و چرا آمده و به کجا مى‌رود. انبیا با آن که جواب این‌پرسش‌ها را داده بودند،ولى گفتار انبیا با گذشت زمان دست‌خوش تحول و تحریف‌گردیده بود،تا آن که قرآن مجید از نو پاسخ‌هاى روشن و قاطعى در تمامى این‌زمینه‌ها ارائه نمود.
با مختصر مراجعه به گفته‌ها و نوشته‌هاى سلف،در رابطه با مبدا و معاد و رازآفرینش و صفات جمال و جلال پروردگار و روش و شیوه‌هاى انبیاى عظام و مقایسه‌آن با آن چه قرآن بیان داشته ، این تفاوت فاحش به خوبى آشکار مى‌گردد. شایدتبیین این تفاوت، براى کسانى که از عادات و رسوم و عقاید جاهلیت‌با خبر باشندچندان مشکل نباشد.چه در یونان که مرکز دانش و بینش جهان آن روز به شمارمى‌رفت،چه در جزیره العرب که دور افتاده‌ترین جوامع بشرى به حساب مى‌آمد،حتى با مراجعه به کتب عهدین که رایج‌ترین نوشته‌هاى دینى آن دوران شناخته‌مى‌شد،این تفاوت آشکار مى‌گردد.بررسى‌ها در این زمینه بسیار است و نیازى به‌تکرار نیست،نمونه‌هایى از آن را در ادامه مى‌آوریم.
درباره تشریع احکام و قوانین حاکم بر نظام حیات اجتماعى،مبانى تشریعات‌و حیانى داراى دو امتیاز است که در دیگر تشریعات وضعى(بشرى)وجود ندارد،یاکمتر رعایت‌شده است.
اول:مبرا بودن از هر گونه گرایش‌هاى منحرف کننده که ممکن است در قوانین‌وضعیه تاثیر گذار باشد.تجربه نشان داده که این امکان،در اکثریت قوانین وضع‌شده بر دست انسان‌ها،تحقق یافته است.حتى انسان‌هاى بزرگ،هر چند سعى درپرهیز از گرایش‌هاى قومى،نژادى،منطقه‌اى،گروهى و صنفى نموده‌اند،بازناخود آگاه لغزیده‌اند.امروزه،بشریت از ناهنجارى این گونه قوانین وضعى،چه درسطح بین المللى و چه در محدوده‌هاى خاص،هنوز رنج مى‌برد.
دوم:رعایت‌سه بعد در حیات انسان،که لازمه زندگى اجتماعى وى در این‌جهان است:رابطه وى با شؤون فردى و شخصى خود، رابطه وى با جامعه‌اى که درپوشش آن قرار گرفته،رابطه وى با خدا و آفریدگار وى.که در همین راستا اخلاق،معنویت و کرامت انسانى مطرح مى‌شود.
قوانین وضعیه،تنها شؤون فردى و اجتماعى را جهت‌بخشیده و حتى در بعداول کمتر توجه نموده،بیش‌تر همت را در بعد دوم به کار انداخته است.ولى ازبعدسوم،یعنى رابطه با پروردگار،به کلى غفلت ورزیده است.در حالى که همین بعدسوم است که به حیات انسان درخشش مى‌دهد و او را کاملا متعادل مى‌سازد و ازصورت‌«بهیمیت‌»-انحصار در محدوده نیازهاى جسمانى-به در آورده،به انسان‌چهره ملکوتى مى‌بخشد.
اسلام،درباره شؤون خاص افراد وظایفى مقرر داشته که آدمى را در پندار و گفتارو رفتار متعادل مى‌سازد،و نیز در تامین مصالح همگانى و تضمین گسترش عدالت‌اجتماعى مى‌کوشد تا جامعه‌اى سالم و سعادت بخش فراهم نماید،تا هر فرد به‌حقوق طبیعى و مشروع خود به آسانى دست‌یابد.
علاوه بر این دو جهت،انسان را به علو شرف و بلنداى کرامت‌خویش آشنامى‌کند،جاى گاه و اخلاق و معنویت را در زندگى به او نشان مى‌دهد،تا او را ازسقوط در«حضیض‌»ذلت نادانى‌ها و وابستگى‌هاى پست نگاه دارد و به‌«اوج‌»عزت و رفعت‌بالا برد.
اسلام،احکام و قوانین تشریعى خود را بر همین سه جهت‌بنیان نهاده،تا و لقدکرمنا بنی آدم (5) را تحقق بخشد،ودایعى را که در نهاد او قرار داده (6) ظاهر سازد و ازحالت استعداد به صورت فعلیت در آورد و از این راه منصب خلافت الهى را که به اوعطا کرده، جامه عمل بپوشاند.لذا خداوند بر انسان منت نهاد که او را این چنین به‌شریعت‌خود مفتخر نمود و او را به این زیور گران قدر آراست.
لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (7) ،خداوند منت[بزرگى]برمؤمنین نهاد که پیامبرى از میان خودشان برگزید،تا آیات و نشانه‌هاى خود را بر آنان‌بنمایاند،آنان را از درون پاکیزه سازد و کتاب[تعالیم شریعت]را به آنان بیاموزد وبینشى در درون آنان بیافروزد[تا حقایق بر ایشان آشکار شود]گر چه پیش از این‌سخت در گم راهى بودند».
اینک به اختصار،به نمونه‌هایى از اعجاز هدایتى قرآن در دو بعد معارف واحکام مى‌پردازیم:

نمونه‌هایى از اعجاز هدایتى قرآن
صفات جمال و جلال الهى
قرآن خدا را با بهترین وجهى وصف نموده،او را مجمع صفات کمال معرفى‌کرده و از هر زشتى و صفت ناپسندى مبرا و منزه دانسته است.در پایان سوره حشرمى‌خوانیم: هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمان الرحیم.هو الله الذیلا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عمایشرکون.هو الله الخالق الباریء المصور له الاسماء الحسنى یسبح له ما فی السماوات والارض و هو العزیز الحکیم (8) ،او خدایى است که جز او خدایى نیست.به هر چه پنهان‌و آشکار است آگاهى دارد.مهر او فراگیر و تمامى جهان هستى را چه در اصل وجودو چه در تداوم آن فرا گرفته و این مهر با عنایت‌خاصى بندگان صالح خدا را شامل‌شده است.او خدایى است که جز او خدایى نیست.فرمان روایى است که از هر گونه‌پستى و فرو مایگى به دور است.پرتو رحمت او همگان را سلامت و سعادت‌بخشیده است.آرامش بخش جهانیان است و همگى در سایه رافت او آرمیده‌اند.
قدرت و شوکت و هیمنت او فراگیر است و بر هر که و هر چیز پیروز و توان‌مندمى‌باشد و برتر از همه است.منزه است چنین خدایى از هر گونه شریک و انبازى که‌براى او پنداشته‌اند.او آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات است.
بهترین نام‌ها و نشانه‌هاى نیک مخصوص او است.هر آن چه در آسمان‌ها و زمین‌است تسبیح گوى او است و همگان او را مى‌ستایند. او است که هرچه بخواهدانجام مى‌دهد و هر چه انجام مى‌دهد از مقام حکمت او برخاسته است.بدین سان‌هیچ چیزى سد راه او نمى‌گردد،خواسته‌هاى او جملگى وفق حکمت و بینش‌حکیمانه او انجام مى‌گیرد.
این گوشه‌اى از صفات برجسته الهى است که قرآن خدا را بدان ستوده است.
ولى آیا در کتب دیگر یا اندیشه‌هاى دیگران،چنین وصفى از خداى متعال آمده،یابر عکس او را به گونه‌اى وصف کرده‌اند که هرگز شایسته مقام الوهیت‌حق تعالى‌نیست؟!
در تورات کنونى که کهن‌ترین کتاب دینى به شمار مى‌رود و پندار آن مى‌رود که‌معارف خود را از وحى آسمانى گرفته،مى‌بینیم که خدا به گونه‌اى ناپسند وصف‌شده که خرد آن را نمى‌پذیرد.در داستان آدم و حوا چنین نوشته که خداوند آدم را ازآن جهت از خوردن‌«شجره منهیه‌»منع نمود تا مبادا داراى عقل و شعور گردد،سپس او را از بهشت‌بیرون راند تا مبادا از درخت‌«حیات جاویدان‌»نیز بخورد وهمانند خداوند زندگى جاودانى یابد (9) .یا این که خداوند در پى آدم آمده بود و آدم‌در پشت درختان پنهان شده بود،خداوند نمى‌دانست آدم کجا است و او رامى‌خواند تا خود را نشان دهد.
در داستان ساختن شهر بابل،خداوند بیم آن داشت که انسان‌ها اگر گرد هم آیند،نیروى متشکلى را به وجود مى‌آورند،آن گاه خطرى متوجه ربوبیت‌خداوندى‌خواهد بود،لذا به جبرئیل دستور فرمود تا تجمع آنان را از هم بپاشد (10) .
از آن که بگذریم،در اسطوره‌هاى یونانى قدیم،ترسیمى از خداوند جهان ارائه‌داده‌اند،که انواع خدایان کوچک و بزرگ(آلهه)را در پى داشته است.گوشه‌اى ازآن را-که صرفا خرافه مى‌ماند-تاریخ نویس معروف‌«ویل دورانت‌»در کتاب تاریخ‌تمدن آورده است(رجوع شود به قسمت‌یونان باستان به ویژه فصل هشتم) (11) .
قداست مقام انبیا
قرآن،انبیاى عظام الهى را در والاترین مقام قداست قرار داده،سر آمد بندگان‌خالص حق تعالى شمرده است.اینان نخبگان و برگزیدگان خلایق به شمار مى‌روند.
ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین (12) ،خداوند،آدم و نوح وآل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید».
در سوره انعام(آیه‌هاى 87-84)پس از آن که از پیامبرانى مانند اسحاق ویعقوب،نوح،داود و سلیمان و ایوب،یوسف و موسى و هارون و زکریا و یحیى وعیسى و الیاس و اسماعیل و یسع و یونس و لوط،و پدران و فرزندان و برادران آنان‌یاد مى‌کند،آنان را به‌«محسنین‌»و«صالحین‌»وصف مى‌کند،که آنان را بر جهانیان‌برترى داده و به راه راست هدایت نموده است.
در آیات و سوره‌هاى دیگر با بهترین وصفى آنان را ستوده است که با مختصرمراجعه به قرآن کریم این ستایش والا به خوبى آشکار مى‌شود.
این گونه تعبیرها در مورد پیامبران و اولیاى الهى مخصوص قرآن است.در سایرمتون تعبیرات ناروا در این زمینه زیاد به چشم مى‌خورد.درباره حضرت نوح‌نوشته‌اند شراب خوار مستى بود که از شدت بیهوشى برهنه و مکشوف العوره درمیان چادر افتاده بود (13) . درباره حضرت ابراهیم نوشته‌اند که هم سر خود را به دروغ‌خواهر معرفى کرد تا جان و مال خود را حفظ نماید (14) .در صورتى که هاجر در آن‌هنگام در سنین بالاى عمر خویش در حدود هفتاد سالگى بود و جاى واهمه نبودکه فردى غیور مانند حضرت ابراهیم، ناموس خود را فداى جان و مال خود کند.
درباره حضرت لوط گفته‌اند که در حال مستى با دخترانش در آمیخت و آنان را آبستن‌نمود (15) .درباره حضرت یعقوب که با خداوند کشتى گرفت و بر او چیره گشت ونبوت از او بستاد (16) .
هم چنین نوشته‌اند که ودایع نبوت را از پدرش اسحاق با تزویر در ربود (17) .
داستان‌عجل بنى اسرائیل و ساختن آن را به هارون نسبت داده‌اند (18) .هم چنین افسانه داوود واوریا که هم سر او را با ترفند شرم آورى از دستش ربود (19) .از این قبیل داستان‌هاى‌افسانه آمیز در کتب عهدین فراوان است که در این جا مجالى بیش از اشاره نبود.
جامعیت احکام اسلامى
اسلام در بعد تشریع احکام از جامعیت کاملى برخوردار است،که در هیچ یک ازشرایع باقى مانده و نیز تشریعات وضعى،چنین جامعیت و گستردگى به چشم‌نمى‌خورد.
اسلام-همان گونه که اشارت رفت-در سه بعد عبادات،معاملات و انتظامات،دیدگاه‌هاى مشخصى دارد و در تمامى جوانب این سه بعد به طور گسترده نظرات‌خود را ارائه داده،بشریت را براى رسیدن به سعادت حیات(مادى و معنوى)به‌پیروى از خود فرا خوانده است.
عبادات اسلام،انسان را به پاکى و صفاى درون وا مى‌دارد،او را از آلایش‌هاپاکیزه نگاه مى‌دارد،روح را آرامش مى‌بخشد و رابطه انسان را با ملکوت اعلامستحکم مى‌سازد و این خود موجب تقویت روح انسان و پاکى و صفاى او است.باتامل در اوراد و اذکار نماز و خلوص و توجه قلب به ساحت قدس الهى،و نیزمقاومت درونى که از روزه حاصل مى‌گردد،هم چنین با دقت در دیگر ادعیه وعبادات واجب و مستحب،به ویژه به لحاظ انجام دادن آن‌ها در اماکن مقدسه،تمامى این‌ها حاکى از یک برنامه حساب شده براى پاک سازى و طهارت درون‌انسان و رشد و تکامل او است.
واژه‌«تزکیه‌»با ترکیب‌هاى مختلف در قرآن فراوان آمده است و هدف از تشریع،به ویژه قسمت عبادات را مشخص مى‌سازد و نشان مى‌دهد که هدف عبادات همان‌پاکى و صفاى درون است.
در سوره‌«شمس‌»مى‌خوانیم: قد افلح من زکاها (20) ،به یقین رستگار است کسى که‌درون خود را پاکیزه نماید».و هدف بعثت را همین‌«تزکیه‌»خوانده: یتلو علیهم آیاتک‌و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم (21) .پیامبرى که نشانه‌ها و آیات الهى را بر مردم برمى‌شمرد و تلاوت مى‌کند،شریعت و احکام الهى را به آنان مى‌آموزد.به آنان بینش‌مى‌دهد و آنان را پاکیزه مى‌گرداند.
انسان در درون خود احساس مى‌کند که بر فراز هستى،نیروى برترى هست که‌تمامى هستى‌ها را فرا گرفته و خود را ذره‌اى کوچک مى‌بیند که بر روى امواج‌متلاطم هستى شناور است،آن نیروى برتر و قدرت‌مند است که او و دیگران ذرات‌هستى را نگاه داشته،به علاوه همین عجز و ناتوایى او را به سوى کمال و توانایى‌مطلق رانده،توجه درونى او را به سوى کمال مطلق معطوف داشته است.از این رو ازدرون خود مى‌کوشد تا این میل و رغبت و عشق به کمال مطلق را در صورت کلمات‌و الفاظ(ادعیه و اذکار)ابراز دارد،همین است که عبارات سرشار از محبت وسپاس،از درون او مى‌جوشد و سیل آسا سرازیر مى‌گردد و اگر قصورى در خوداحساس کرده درخواست گذشت و آمرزش مى‌نماید.این چیزى است که انسان ازروزى که خود را شناخته با آن خو گرفته و هم واره سرشت وجود او با آن هم رازبوده است.
عبادت‌ها و نیایش‌ها-به شکل‌هاى گوناگون-صورت‌هاى تجسد یافته ابرازعواطف درونى او است که بر ملا مى‌سازد.هر دین و آیینى به شکلى،قسمتى ازنمایش‌هاى نیایش جوشان انسانى را سر لوحه عملى خود قرار داده است.
در آیین‌هاى کهن هندوئى و زرتشتى نمونه‌هایى از این گونه نمایش‌هاى عبادى‌نیایشى وجود داشته است،گونه‌هایى نیز از نیایش میان جهودان و ترسایان رواج‌داشته و دارد.اما به نظر مى‌رسد که شکل‌هاى موسوم آمیخته با بسیارى از خرافات‌و بدعت‌هاى ناروا گردیده است.
این گونه ناهنجارى‌ها در تعلیمات دینى کم کم وسعت‌یافت و حجیم‌تر گردید تاآغاز قرن هفتم میلاد که پیامبر اسلام شریعتى پاک و منزه بر بشریت آن روز عرضه‌داشت.در این آیین عبادات و ادعیه و اذکار حاکى از توحیدى ناب و معنویتى پاک‌بود.معنویتى که درون‌ها را به کلى از آلایش‌ها و تیرگى‌ها پاکیزه ساخته به آفاقى‌تابناک هدایت مى‌نمود و انسان‌ها که تشنه چنین آب زلال و گوارایى بودند،گمشده‌خود را در شریعت اسلام یافتند و از جان و دل آن را پذیرفتند.
بر پایه تعالیم قرآن کریم،دین نیامده که بر مردم دشوارى تکلیف را تحمیل کند،بلکه آمده تا آنان را از بار سنگین تیرگى درون رهایى بخشد.
ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم و لعلکم‌تشکرون (22) ،خداوند نمى‌خواهد بر شما تنگ بگیرد،بلکه مى‌خواهد شما را پاک ونعمت‌خود را بر شما کامل نماید،باشد تا سپاس گذار باشید».
هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب‌و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (23) ، او[خداوند]از میان مردم جاهل پیامبرى‌از خودشان برگزید،تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاک سازد و کتاب[شریعت‌حق]را به آنان بیاموزد،و بینش حکمت را در دل آنان بیافروزد،گرچه پیش از این درگم راهى آشکارى به سر مى‌بردند».
این آیه به سه مطلب اساسى اشاره دارد:
1- تزکیه،پاک سازى درون و آراسته نمودن شخصیت والاى انسانیت که در پس‌پرده کالبد جسمانى او نهفته است.
2- تعلیم کتاب،یعنى شریعت که حاوى نبشته‌هاى تکلیفى و تشریعى است.
3- آموزش حکمت،یعنى بینش درونى که مایه آراسته شدن رفتار و کردار انسان‌مى‌باشد و همین بینش درونى غایه الغایات است که آدمى را به اوج کرامت انسانى‌مى‌رساند.
یؤتى الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولواالالباب (24) ،خداوند هر که را بخواهد[شایسته دید]، بینش حکمت را به او ارزانى‌مى‌دارد و هر که این بینش را دریافت نمود،هر آینه بر انباشته‌اى از ارزش‌ها دست‌یافته،که به این حقیقت جز صاحبان خرد پى نمى‌برند».
عبادات در اسلام به گونه پاک و خرد پسند و موافق فطرت اصیل انسانى عرضه‌شده است.در این عبادات نه فقط نیایش شایسته پروردگار و تقرب او به درگاه الهى‌لحاظ شده،بلکه پاک سازى درون و پالایش نفس نیز مورد عنایت واقع شده،بر آینداین دو گرایش موجب تعادل در ابعاد وجود انسان است.
مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلاه (25) ،بندگان خالص خدا در پیش‌گاه حضرت‌حق با درونى پاک و آراسته و از هر گونه آلایشى پیراسته،به نیایش بر مى‌خیزند».
ان الصلاه تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر (26) ،نماز،آدمى را از ناهنجارى درکردار و رفتار باز مى‌دارد و از آن بالاتر،یاد خدا را در دل‌ها زنده نگه مى‌دارد».
حافظوا على الصلوات و الصلاه الوسطى و قوموا لله قانتین (27) ،بر نمازها و[به ویژه]نمازمیانه[نیم روزى]مواظبت کنید-که درب رحمت الهى بر روى شما گشوده است-ودر پیش‌گاه خداوند با حالت‌خضوع و خشوع بایستید».
و استعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا على الخاشعین (28) ،از خو گرفتن به مقاومت ونیایش به درگاه ربوبیت کمک بگیرید-تا شما را هم واره زنده دل و نشاط افزا نگاه‌دارد-همانا نیایش پاک و به دور از آلایش بارى سنگین است،جز بر کسانى که لذت‌خشوع و خضوع در پیش‌گاه الهى را دریافته‌اند».
و اقم الصلاه طرفی النهار و زلفا من اللیل،ان الحسنات یذهبن السیئات.ذلک ذکرى‌للذاکرین (29) ،در دو طرف روز[با مداد و واپسین]و پاسى از شب،نماز را به پا دار،که‌زیبایى‌ها زشتى‌ها را از میان بر مى‌دارد.و این یاد آورى است‌براى کسانى که یاد خداباشند».
البته این از ویژگى‌هاى عبادت در اسلام است که نخست درون و سپس برون راپاکیزه مى‌گرداند.پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله در این باره مى‌فرماید:«هر گاه در جلوى خانه‌هاى‌شما آبى روان باشد و پیوسته روزى پنج‌بار در آن آب شستشو کنید،آیا دیگر چرکى‌و آلودگى بر بدن شما باقى مى‌ماند؟»
فرمود:«نمازهاى پنج گانه همانند همان آب جارى است که هرگاه بنده خالص‌خدا نمازى به جا آورد،آلودگى‌هاى حاصله بر طرف مى‌شود» (30) .
امام صادق علیه السلام مى‌فرماید:«اگر مردم با همان تذکر نخستین به خود واگذارمى‌شدند و شریعت‌به دست آنان سپرده مى‌شد، بدون یاد گیرى مجدد که به وسیله‌پیامبران پى در پى انجام مى‌گرفت،هر آینه بر همان حالت نخستین هم راه باآلودگى‌ها باقى مى‌ماندند و همین بود که شرایع پیشین فرسوده و از میان رفت.لذاخداوند خواست تا شریعت وى به دست فراموشى سپرده نشود، پیامبر اسلام رابر انگیخت و نمازهاى پنج گانه را واجب نمود،تا روزانه پنج‌بار یاد او کنند و نام او رابه بزرگى ببرند،تا دین و شریعت هیچ گاه به دست فراموشى سپرده نشود» (31) .براى‌توضیح بیش‌تر به آیات(76-63)سوره فرقان رجوع کنید.
از عبادات که بگذریم،ابواب معاملات و در کنار آن احکام انتظامى اسلام،آن‌اندازه گسترده و فراگیر است که مایه حیرت دین پژوهان گردیده است.اصولاشریعتى به این گستردگى که تمامى ابعاد حیات جامعه را زیر دیدگاه خود قرار داده‌باشد و در هر یک نظر داده باشد،همانند شریعت اسلام در دست نیست.یگانه دین‌الهى زنده جهان،اسلام است و بس.
ان الدین عند الله الاسلام… (32) ،اسلام تنها شریعتى است که نزد خدا پذیرفته شده…»
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخره من الخاسرین (33) ،و هر که جزاسلام آئینى بجوید،هرگز از او پذیرفته نمى‌شود و در نهایت زیان برده است‌».
شرح و بسط این مقال از حوصله بحث‌حاضر بیرون است،گوشه‌هایى از آن در«التمهید»(ج 6،ص 340-262)ارائه شده است.

پی نوشت :

1- اسراء 17:85.
2- یونس 10:57.
3- علق 96:5-3.
4- ابراهیم 14:34.
5- اسراء 17:70.
6- اشاره به آیه امانت است(احزاب 33:72).
7- آل عمران 3:164.
8- حشر 59:24-23.
9- ر.ک:باب سوم سفر پیدایش-عهد عتیق،شماره 12-1.
10- ر.ک:باب یازده سفر پیدایش،شماره 24-22.
11- تاریخ تمدن،ج 2،ص 197 به بعد.و عربى آن به نام قصه الحضاره،ج 6،ص 347-317.(التمهید،ج 6،ص 262-258).
12- آل عمران 3:33.
13- سفر پیدایش،باب 9،شماره 24-18.
14- همان،باب 12.
15- همان،باب 19.
16- همان،باب 32،شماره 29-22.
17- همان،باب 27.
18- سفر خروج،باب 32.
19- صموئیل دوم،باب 11.
20- شمس 91:9.
21- بقره 2:129.
22- مائده 5:6.
23- جمعه 62:2.
24- بقره 2:269.
25- بینه 98:5.
26- عنکبوت 29:45.
27- بقره 2:238.
28- بقره 2:45.
29- هود 11:114.
30- وسایل،ج 4،ص 12(مؤسسه آل البیت)شماره 3.
31- همان،ص 9،رقم 8.
32- آل عمران 3:19.
33- آل عمران 3:85

منبع : کتاب علوم قرآنى

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید