پرسمان حضرت زهرا علیها السّلام (1)

پرسمان حضرت زهرا علیها السّلام (1)

(83 پرسش و پاسخ درباره حضرت زهرا سلام الله علیها)
سوال1: وقتى آغاز وصیت نامه امام راحل را مى‌خواندم، به نکته‌اى زیبا و دقیق برخوردم و آن صحیفه یا مصحف فاطمه بود؛ کتابى که از جانب خداوند متعال به زهراى مرضیه الهام شده است. این نکته چند سؤال را در ذهن من ایجاد کرد:
1- مصحف فاطمه چیست؟
2- چه محتوایى دارد؟
3- مگر ممکن است جبرئیل بر غیر پیامبر نازل شود؟
4- این مصحف اکنون کجا است؟ خواهشمندم مرا راهنمایى کنید.
جواب: نکته زیبا و دقیقى که ذهن و اندیشه شما را به سوى چنین مقوله و پرسش‌هایى پیرامون آن معطوف داشته است در حقیقت پرداختن به نکته‌اى است که از دیرباز موضوع بحث و گفت‌وگوى عالمان و اندیشمندان بوده است، ورود به این مقوله مستلزم تمهیداتى است که ذیلاً بدان اشاره مى‌گردد.

چیستى مصحف
کلمه مُصْحَف (با هر سه حرکت میم) اکنون بیش‌تر به معناى «قرآن» به کار مى‌رود؛ اما در لغت به معناى مجموعه برگه‌هایى است که میان دو جلد جمع آورى شده است و امروزه «کتاب» خوانده مى‌شود.1 بنابراین، منظور از «مصحف فاطمه(سلام الله علیها)، کتاب فاطمه(سلام الله علیها) است که در بعضى از روایات اهل سنت نیز به آن اشاره شده است. راویانى چون «ابى بن کعب» وجود کتابى نزد آن حضرت(سلام الله علیها) را تأیید کرده‌اند.2
بدین ترتیب سخن کسانى مانند «ایجى» در مواقف و «جرجانى» در شرح مواقف و ابو زهره در کتاب «امام صادق(علیه السّلام)» که مدعى شده‌اند، شیعه به قرآنى منسوب به فاطمه(سلام الله علیها) که غیر از قرآن رایج میان مسلمانان است، اعتقاد دارد، نادرست است و در عدم رجوع به روایات شیعه و نیز عدم دقت در معناى مصحف ریشه دارد.3

مصحف فاطمه و محتواى آن
درباره ماهیت این مصحف در منابع شیعى روایات فراوان یافت مى‌شود. در این احادیث محتوا حجم، زمان نگارش کیفیت نگارش مصحف بیان شده است. البته در نگاه ابتدایى اختلافاتى میان این روایات مشاهده شود؛ اما با کمى دقت توجیه مى‌گردد.4 بعضى از روایات مطالب آن را غیر از مطالب قرآن دانسته‌اند.5 بر اساس شمارى از احادیث در این کتاب مطالبى چون وصیت حضرت فاطمه(سلام الله علیها)6 مصیبت‌هاى فرزندان آن حضرت(سلام الله علیها) در طول زمان7 ، پیشگویى حوادث آینده8 و تمام پادشاهانى که بر زمین حکم خواهند راند9 ، نوشته شده است.
دسته‌اى از روایات نیز از اشتمال این مصحف بر تمام احکام حلال و حرام حتى حکم عملى که موجب نصف شلاق مى‌شود10، سخن به میان آورده‌اند.11 بر اساس بعضى از احادیث، امام صادق(علیه السّلام) حوادث تاریخى اى چون ظهور زندیقان را پیشگویى کرده و گفتارش را به مصحف حضرت زهرا(سلام الله علیها) مستند دانسته است.12
این روایات با هم ناسازگار نیستند؛ زیرا ممکن است همه مطالب یاد شده در آن مصحف وجود داشته باشد و هر روایت بخشى از محتواى آن را بیان کرده است.
بعضى از معصومان حجم مصحف را سه برابر قرآن شمرده‌اند.13

زمان و کیفیت نگارش
مهم‌ترین مطلب درباره این مصحف، زمان و کیفیت نگارش آن است که مسأله ارتباط حضرت زهرا(سلام الله علیها) با جبرئیل و دیگر فرشتگان الاهى در همین جا مطرح مى‌گردد.
در چند روایت، کیفیت نگارش آن بدین صورت مطرح شده است: پیامبراکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) مطالب را املا مى‌کرد و حضرت على(علیه السّلام) مى‌نوشت.14
پس درباره سبب علت انتساب مصحف به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) مى‌توان گفت، آن کتاب نزد حضرت زهرا(سلام الله علیها) نگهدارى مى‌شد یا آن حضرت واسطه رسیدن بعضى از مطالب به دست حضرت على(علیه السّلام) بوده است.
برخى از روایات نیز مصحف را رهاورد املا و وحى مستقیم خداوند بر حضرت زهرا(سلام الله علیها) دانسته‌اند.15 بر اساس روایات دیگر، بعد از وفات پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) خداوند فرشته‌اى را نزد حضرت زهرا(سلام الله علیها) مى‌فرستاد تا در غم پدر دلدارى اش دهد، وى را از مکان و جایگاه رسول خدا در بهشت آگاه سازد و با او درباره مطالب مختلف به گفت‌وگو بنشیند. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) سخنان آن فرشته را به حضرت على(علیه السّلام) منتقل کرد و آن حضرت(علیه السّلام) آن‌ها را به نگارش در آورد.16 روایتى این فرشته را جبرئیل(علیه السلام) معرفى کرده است.17
میان این احادیث نیز ناسازگارى وجود ندارد؛ زیرا مى‌توان گفت خداوند به وسیله فرشته‌اى از فرشتگان خود به نام جبرئیل(علیه السلام) با آن حضرت(سلام الله علیها) سخن گفته است.18
به نظر مى‌رسد در توجیه این ناسازگارى باید گفت، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) یک مصحف داشت. بخشى از این کتاب را به مطالب دریافتى از پدرش اختصاص داده بود و بخشى دیگر را به مطالب جبرئیل(علیه السلام).

امکان نزول جبرئیل بر فاطمه(سلام الله علیها)
اشکال دیگر روایات دسته اخیر، قطع وحى پس از رسول اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) است؛ به عبارت دیگر، ما مسلمانان معتقدیم پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) خاتم انبیا بوده، بعد از وفات آن حضرت( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) ارتباط میان زمین و آسمان قطع و وحى منقطع گشته است. بنابراین، چگونه فرشته بر حضرت زهرا(سلام الله علیها) نازل مى‌شد و با آن بزرگوار گفت و گو مى‌کرد.
در پاسخ بدین اشکال باید گفت، طبق آیات قرآنى، نزول فرشته الاهى و ارتباط خداوند با غیر پیامبران از طریق فرشتگان و وحى امکان‌پذیر است؛ چنان که آیات بسیار از ارتباط فرشته با حضرت مریم(سلام الله علیها) سخن مى‌گوید19 و خداوند ارتباط خود با مادر حضرت موسى(علیه السّلام) را وحى مى‌خواند.20 و وقتى امکان این ارتباط با زنانى چون مادر موسى(علیه السّلام) و حضرت مریم(سلام الله علیها) پذیرفته شد، امکان و وقوع آن درباره حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که از سوى پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) سرور همه زنان در همه زمان‌ها معرفى شده، به طریق اولى پذیرفتنى مى‌نماید. منظور از انقطاع وحى و قطع ارتباط زمین و آسمان بعد از پیامبراکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) قطع ارتباط میان خداوند و فردى به عنوان پیامبر و مأمور ابلاغ است نه عدم امکان ارتباط زمینیان با خداوند و فرشتگان. بر اساس روایات شیعه، نوعى ارتباط میان امامان معصوم(علیه السّلام) و خداوند وجود دارد.21 در روایات اهل سنت نیز بعضى از افراد «مُحَدَّث» معرفى شده‌اند. «محدّث» یعنى کسى که با فرشتگان الاهى نوعى ارتباط دارد و از آن‌ها حدیث دریافت مى‌کند.22

مصحف نزد چه کسى است؟
روایات شیعه نشان مى‌دهد این مصحف در زمان‌هاى مختلف نزد امامان معصوم – علیهم السلام – بوده، از امامى به امام دیگر رسیده و جز آن بزرگان کسى بدان دسترسى نداشته است. بر اساس این روایات، امامان با استفاده از آن حوادثى را پیشگویى و احکامى را بیان کرده‌اند.23
تذکر
کتاب‌هایى که اخیراً با عنوان «صحیفه الزهرا علیها السلام» منتشر شده،24 با «مصحف فاطمه(سلام الله علیها)» تفاوت دارد؛ زیرا در این کتاب‌ها عمدتاً دعاهاى منسوب به آن حضرت(سلام الله علیها) به چشم مى‌خورد نه آنچه روایات درباره مصحف فاطمه گفته‌اند.

پی نوشت ها:

1. تدوین السنه الشریفه، سید محمدرضا حسینى جلالى، ص 76.
2. صحیفه الزهرا(سلام الله علیها)، اسعد عبود، ص 58 – 56.
3. سیره الائمه الاثنى عشر، سید هاشم معروف الحسنى، ج 1، ص 98 و 99.
4. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 26، ص 48 – 38.
5. همان، ص 38 و 39.
6. همان، ص 43.
7. همان، ص 41.
8. همان، ص 44.
9. تدوین السنه الشریفه، ص 77.
10. بحارالانوار، ص 37.
11. همان.
12. همان، ص 44.
13. همان، ص 39.
14. همان، ص 41 و 42 و 49.
15. همان، ص 39.
16. همان، ص 44 و 48.
17. همان، ص 42.
18. البته میان این روایات و روایت‌هایى که مصحف را املاى رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) مى‌داند، نوعى ناسازگارى مشاهده مى‌شود. آن روایات زمان نگارش مصحف را دوران حیات پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) مى‌داند و این روایات بعد از وفات آن حضرت. براى رفع این ناسازگارى، راه‌هاى گوناگون ارائه شده است:
1. منظور از رسول خدا در روایات دسته اول فرستاده خدا است نه پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ). بنابراین، مى‌توان بر فرشته‌اى از فرشتگان الاهى نیز منطبق شود. (اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1، ص 311.( برخى از دانشمندان در نقد این سخن گفته‌اند: این توجیه نیکو مى‌نماید؛ اما با موارد استعمال «رسول الله» ناسازگار است؛ زیرا «رسول الله» در متون اسلامى معمولاً به معناى پیامبر خدابه کار مى‌رود نه مطلق فرستاده خدا. (همان)
2. مى‌توان گفت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) دو مصحف داشت. یکى از آن‌ها رهاورد املاى رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) بود و دیگرى نتیجه سخنان جبرئیل (علیه السلام) با آن بانوى بزرگوار.(همان، ص 314)
اشکال این توجیه آن است که روایات از یک مصحف سخن گفته‌اند نه دو مصحف.
19. آل عمران42 :)3 و 43 و 45.
20. قصص7 :)28.
21. بحارالانوار، ج 26، ص 66 و 97.
22. اعیان الشیعه، ج 1، ص 314 و 315.
23. بحارالانوار، ص 48 – 38.
24. مانند صحیفه الزهراس)، تألیف اسعد عبود و صحیفه الزهرا(سلام الله علیها) تألیف جواد قیومى اصفهانى.
سوال 2 : چگونه می‌توان بین حدیث معروف فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که می‌فرمایند: «بهترین زن کسی است که مردی او را نبیند و او مردی را نبیند» و انجام وظایف اجتماعی جمع کرد؟
جواب : پاسخ از آیت الله مکارم شیرازی
ممکن است در این حدیث اشاره به زنانی باشد که مسؤولیت خاصّی در جوامع نداشتند. لذا خود فاطمه زهرا(سلام الله علیها) هم، زمانی که احساس مسؤولیت فرمودند، هم به مسجد رفتند برای خطبه خواندن و هم برای کمک کردن به پدر بزرگوارشان – هنگامی که پیشانیشان شکسته بود به میدان جنگ احد رفتند؛ و دختران حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) هم در مواقع مختلف اقدام به خواندن خطبه کردند، در کربلا، در کوفه، در شام، در مدینه. مجموع این‌ها نشان می‌دهد، وقتی زنان مسؤولیتی بر عهده گرفتند، می‌توانند در صحنه اجتماع ظاهر شوند؛ منتها با رعایت تمام جهات شرعی در اجتماع.
سوال 3 : در مورد کیفیت حجاب همسران پیامبر و ائمه معصومین(علیه السّلام) مطالبی بفرمایید. آیا حضرت صدیقه طاهره و زینب کبری(سلام الله علیها) از چادر استفاده می‌کردند؟
جواب : پاسخ از :آیت الله مکارم شیراز ی
چادر به صورتی که در میان ایرانیان معمول است – چادر بلند که تا پایین پا می‌رسد – در میان جامعه عرب‌ها معمول نبوده، ولی چیزی شبیه نیمه چادر رایج بود که ظاهراً منظور از «جلباب» هم که در آیات قرآن آمده، اشاره به همین است. چیزی نه مثل مقنعه و روسری کوتاه و نه مثل چادر ما خیلی بلند؛ این چادر شاید تا کمر و کمی پایین‌تر می‌رسیده است و آن بزرگواران از آن استفاده می‌کردند. عرب‌ها چیزی داشتند به نام «درع» که پیراهن وسیع است و «ملحفه» که همان چادر بوده است و مقنعه. از روایات استفاده می‌شود این بزرگواران هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر می‌کردند و درع هم پیراهن وسیع بوده که تا پشت پا می‌رسیده و آستین‌هایش بلند و گشاد بوده و ملحفه آن چادری بوده که به خودشان می‌پیچند. در آداب نماز گزار هم آمده که زن در موقع نماز اگر بخواهد حجاب کاملی داشته باشد، از مقنعه و درع و ملحفه استفاده کند.
سوال 4 : بر اساس روایات ما شیعیان معتقدیم که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) برترین زنان جهان است. این عقیده چگونه با آیه 42 سوره آل عمران که حضرت مریم(سلام الله علیها) را برترین زنان عالم معرفى‌کند سازگار است؟
جواب : سوى مفسران دو پاسخ به این سؤال داده‌اند:
1. مراد آیه شریفه، برترى حضرت مریم بر همه زنان جهان در عصر خودش است. این پاسخ هم مشابه قرآنى دارد و هم دلیل روایى:
الف. در قرآن مجید آمده است که خداوند درباره بنى‌اسرائیل فرمود: «و انى فضّلتکم على العالمین». (بقره (2)، آیه 47.)
در تفسیر نمونه آمده است: «بدیهى است منظور، برترى مؤمنان بنى‌اسرائیل بر مردم عصر خود بوده است».
ب. در تفسیر برهان روایتى از مفضل بن عمر نقل شده است که مى‌گوید: به امام صادق(علیه السّلام) عرض کردم: مرا خبر ده از قول پیامبر خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) درباره فاطمه که فرمودند: «او سرور زنان جهانیان است». آیا او سرور زنان عصر خویش است؟ امام(علیه السّلام) فرمودند: «مریم سرور زنان جهان در عصر خود بود، اما فاطمه(سلام الله علیها) سرور همه زنان از آغاز تا پایان است».
2. آیه شریفه قید زمانى ندارد و مربوط به همه زمان‌ها است؛ ولى قید موضوعى دارد و از همین رو منافاتى با سرورى حضرت زهرا(سلام الله علیها) بر همه زنان عالم در کمالات عالیه و والاى انسانى ندارد.
توضیح اینکه در قرآن مجید، یک‌سرى از ویژگى‌ها و امتیازات براى حضرت مریم بیان شده است. این ویژگى‌ها از اختصاصات حضرت مریم نیست و افراد دیگرى نیز در رتبه او و چه بسا بالاتر از او به چنین مقاماتى رسیده‌اند؛ اما آنچه ازاختصاصات حضرت مریم(سلام الله علیها) است و بدان وصف بر همه زنان عالم امتیاز یافته است، چگونگى ولادت فرزند وى مى‌باشد.
علامه طباطبایى(ره) در تفسیر المیزان مى‌فرماید: «[این کلمه ]از خصایص وجودى حضرت مریم(سلام الله علیها)، انگشت روى هیچ خصیصه‌اى به جز ولادت عجیب فرزندش نمى‌گذارد. این است که «اصطفاء» از هر جهت نیست؛ بلکه آن گونه فرزند آوردن مراد است».
اما غیر از کلمه «اصطفاء» کلمات دیگرى که در آیات مربوط به آن حضرت آمده، از قبیل: «تطهیر»، «تصدیق به کلمات خدا و کتب او»، «قنوت» و «محدثه بودن» همه از امورى است که اختصاص به آن حضرت ندارد.
در تفسیر «اطیب البیان» نیز امتیاز خصوصى حضرت مریم(سلام الله علیها) بر دیگر زنان، چگونگى زاییدن حضرت عیسى(علیه السّلام) بیان شده و در سر بیان «واصطفیک على نساء العالمین» آمده است: «بیان این جمله براى این است که دیگر زنى نتواند چنین دعوایى بکند و بهانه به دست بیاورد». بنابراین اگر آیه داراى قید زمانى نباشد، حضرت مریم(سلام الله علیها) را فقط در چگونگى فرزند آوردن از همه زنان جهان ممتاز دانسته است و این نافى برترى حضرت زهرا(سلام الله علیها) در کمالات عالیه انسانى نیست.
سوال 5 :فدک کجا است؟ چگونه به پیامبر رسید؟ به چه دلیل به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به ارث رسید و سرانجام آن چه شد؟
جواب : فدک یکى از دهکده‌هاى آباد و حاصلخیز نزدیک خیبر است و تا مدینه 140 کیلومتر فاصله دارد. درسال هفتم هجرت، قلعه‌هاى خیبر یکى پس از دیگرى فتح شد و قدرت مرکزى یهود در هم شکست. ساکنان فدک تسلیم گردیدند و در برابر پیامبر متعهد شدند نیمى از زمین‌ها و باغ‌هاى خودرا به آن حضرت واگذار کنند و نیمى دیگر را براى خود نگهدارند. افزون بر این، آنها کشاورزى سهم پیامبر را هم به عهده گرفتند تا در برابرش مزدى دریافت کنند.
سرزمین‌هایى که بدون هجوم نظامى به دست مسلمانان مى‌افتد، به شخص رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) تعلق دارد و هر گونه بخواهد مى‌تواند عمل کند. وقتى آیه «و آتِ ذَالقربى حقّه و المسکین و ابن السبیل و لاتبذّر تبذیراً» (اسرا (17)، آیه 26.) نازل شد، پیامبر اسلام دخترش فاطمه(سلام الله علیها) را خواست و فدک را به او داد. (طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 411.)

سرگذشت فدک پس از پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم )
پس از پیامبر اسلام، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از فدک محروم گردید و کارگرانش را از فدک بیرون کردند. آن حضرت براى پس گرفتن فدک بسیار کوشید؛ ولى دستگاه خلافت از این کار سرباز زد. ممنوعیت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از فدک در زمان خلافت ابوبکر بن ابى قحافه پى‌ریزى شد. پس از آنکه معاویه به قدرت رسید، فدک را میان مروان، عمروبن عثمان و پسرش یزید تقسیم کرد. در دوران خلافت مروان، همه فدک در اختیار وى قرار گرفت و او آن را به پسرش عبدالعزیز داد. عبدالعزیز نیز فدک را به پسرش عمر داد. عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) برگردانید. پس از درگذشت عمربن عبدالعزیز، فدک در اختیار خلفاى بعدى قرار گرفت وتا روزى که حکومت امویان ادامه داشت، در اختیار آنان ماند. وقتى حکومت به بنى عباس رسید، سفّاح آن را به عبدالله بن حسن برگرداند. پس از سفاح، منصور دوانقى فدک را از فرزندان زهرا(سلام الله علیها) گرفت. فرزند منصور (مهدى) فدک را به فرزندان زهرا(سلام الله علیها) بازگردانید. پس از مهدى، موسى و هارون دوباره فدک را از فرزندان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پس گرفتند. وقتى خلافت به مأمون عباسى رسید، به طور رسمى فدک را به فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) بازگردانید. پس از مأمون نیز وضعیت فدک چنین بود، گاه بر مى‌گرداندند و گاه پس مى‌گرفتند. در عصر آنها، فدک مسأله‌اى سیاسى به شمار مى‌آمد نه انتفاعى و اقتصادى. خلفاى عباسى و اموى به درآمد فدک نیاز نداشتند. براى همین وقتى عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) باز گرداند، بنى‌امیه او را سرزنش کردند و گفتند: تو بااین کار ابوبکر و عمربن خطاب را تخطئه کردى. (سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 669.)
مسلم بن حجّاج نیشابورى، در کتاب معروفش «صحیح مسلم»، داستان مطالبه فدک از سوى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را به طور مشروح آورده و از عایشه چنان نقل کرده است که، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پس از امتناع خلیفه از بازگرداندن فدک، با او قهر کرد و تا هنگام وفاتش حتى یک کلمه با ابوبکر سخن نگفت. (صحیح مسلم، ج 3، ص 1380.) در نهج‌البلاغه درباره فدک چنین آمده است: «از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در دست ما بود که گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى هم از آن چشم پوشیدند؛ و خداوند بهترین داور است.» (نهج البلاغه (فیض‌الاسلام)، نامه 45.)
سرانجام در دوران متوکل عباسى فدک از فاطمیان پس گرفته شد؛ درختانش به دستور شخصى به نام «عبدالله بن عمر بازیار» قطع گردید و روسیاهى آن براى بدخواهان باقى ماند. ناگفته نماند قطع درختان در حالى انجام گرفت که یازده درخت خرمایى که به دست مبارک پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در آن کاشته شده بود، هنوز باقى بود. شخصى که آن درختان را قطع کرد، «بشران بن ابى امیه ثقفى» نام داشت که پس از بازگشت به بصره – آن گونه که در تاریخ آمده است – فلج شد. خ. احمدى میانجى، مکاتیب الرسول.)
سوال 6 : شیعه در ایام عادى و روزهاى معمول زندگى از پوشیدن لباس سیاه پرهیز مى‌کند؛ اما در دهه اول محرم، آخر صفر، ایام شهادت امیرمؤمنان(علیه السّلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و نظایر آن، جامه مشکى مى‌پوشد و در و دیوار و کوى و برزن را سیاه‌پوش مى‌کند. فلسفه این سیاه‌پوشى چیست؟
جواب : قرآن و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را بر مسلمانان واجب کرده‌اند. (شورى (42)، آیه :23؛ هود (11)، آیه 29؛ میزان الحکمه، ج 2، ص 236.)دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق کسى است که شرط دوستى را – چنان که باید و شاید – به جاى آورد. یکى از مهم‌ترین لوازم دوستى، همراهى و همدلى با دوستان در غم‌ها و شادى‌ها است. از این رو، احادیث بر برپایى جشن و سرور در ایام شادى اهل بیت(علیه السّلام) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان تأکید ورزیده‌اند.
حضرت على(علیه السّلام) مى‌فرماید: شیعه و پیروان ما در شادى و حزن ما شرکت دارند؛ (بحارالانوار، ج 44، ص 287.)امام صادق(علیه السّلام) نیز فرمود: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا، یسوؤهم ما یسوءنا یسرّهم ما یسرُّنا…»؛ (طوسى، امالى، ص 305.)«شیعیان ما پاره‌اى از خود ما بوده و از زیادى گل ما خلق شده‌اند، آنچه ما را بدحال یا خوشحال مى‌سازد، آنان را بدحال و خوشحال مى‌گرداند.»
این وظیفه عقلانى و شرعى ایجاب مى‌کند که در ایام عزادارى اهل بیت(علیه السّلام) حزن و اندوه خود را در گفتار (اشک و آه و ناله و زارى) (در این خصوص نگا: چشمه فیض.)رفتار (کم خوردن و کم آشامیدن) ص‌157-159) این روایت باید براى ما تأمل برانگیز باشد و حتى پوشاک (پوشیدن لباسى که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف حکایتگر اندوه و ناراحتى است) آشکار سازیم؛اما چرا لباس و پوشش سیاه؟
رنگ سیاه، از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر یک از این خواص، در مورد یا مواردى خاص، به کار مى‌رود. رنگ سیاه از جهتى رنگ پوشش است؛ یعنى سبب استتار و اختفا مى‌گردد و براى چنین هدفى به کار گرفته مى‌شود؛ (یوسفى، دکتر غلامحسین، یادداشت‌هایى در زمینه فرهنگ و تاریخ، ص‌272و273.)
از جهت دیگر، رنگ هیبت و تشخص است. به همین سبب، لباس رسمى شخصیت‌ها سیاه یا سرمه‌اى سیر است. در نقل‌هاى تاریخى موارد فراوان مى‌توان یافت که براى نشان دادن هیبت و تشخص فرد، گروه، حکومت یا مسأله‌اى از این رنگ استفاده شده است. است که گفت: پیغمبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) هنگام فتح مکه عمامه سیاه بر سرداشت و این لباس هیبت و لباس دولت است.» (ابن اثیر، الکامل، ج‌9، ص‌114)
یکى دیگر از خواص و آثار رنگ سیاه، آن است که این رنگ به صورت طبیعى، رنگى حزن آور و دلگیر و مناسب عزا و ماتم است. از همین رو، بسیارى از مردم جهان از این رنگ براى اظهار اندوه در مرگ دوستان و عزیزان خود سود مى‌جویند. البته انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگوارى، علاوه بر نکته فوق، علتى منطقى – عاطفى نیز دارد. آنکه در ماتم عزیزان خویش جامه سیاه مى‌پوشد و در و دیوار را سیاهپوش مى‌کند، بااین عمل مى‌خواهد بگوید و بفهماند: عزیز از دست رفته، مایه روشنى چشم و فروغ دیدگانم بود و دفن پیکرش در دل خاک به سان افول ماه و خورشید در چاه مغرب، پهنه حیات و زندگى را در چشمم تیره و تار ساخته و زمین و زمان را در سیاهى و ظلمت فرو برده است.
این مطلب شواهد گوناگون دارد. حضرت زهرا(سلام الله علیها) هشت روز پس از رحلت حضرت رسول( صلّی الله علیه و آله و سلّم )، بر مزار آن حضرت فریاد برآورد: «اى پدر، تو رفتى و با رفتن تو دنیا روشنى‌هاى خویش را از ما برگرفت و نعمت و خوشى‌اش را از ما دریغ کرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود[ولى اکنون با رفتن تو] روز روشن آن سیاه گشته و تر و خشکش حکایت از شب‌هاى بس تاریک دارد… و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است…» (بحارالانوار، ج 43، ص 174-180.)
فردوسى نیز، با اشاره به قتل سیامک توسط دیوان، مى‌گوید:
چو آگه شد از مرگ فرزند، شاه
از اندوه گیتى بر او شد سیاه‌
بنابراین، سیاه پوشى به دلیل رمز و رازى که در این رنگ نهفته است، رسمى طبیعى و سنتى منطقى براى نشان دادن حزن و اندوه بوده، ملل و اقوام گوناگون در ایام عزا از آن بهره جسته‌اند.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: فرهنگ البسه مسلمانان، دُزى، ترجمه دکتر حسینعلى هررى، ص‌342-349.

سابقه سیاه‌پوشى‌
شواهد فراوانى در متون کهن ایرانى وجود دارد که سیاهپوشى را نشان ماتم و اندوه قلمداد کرده است. شاهنامه فردوسى که بیانگر فرهنگ و تمدن کهن ایران است، از مواردى که جامه سیاه را نمود عزا و غم تلقى کرده، آکنده مى‌نماید. وقتى رستم به دست برادرش، شغاد، ناجوانمردانه کشته شد، با این بیت روبه‌رو مى‌شویم:
به یک سال در سیستان سوگ بود
همه جامه‌هاشان سیاه و کبود
در عصر ساسانیان، هنگامى که بهرام گور در گذشت، ولیعهدش یزدگرد سیاه پوشید:
چهل روز سوگ پدر داشت راه
‌ بپوشید لشگر کبود و سیاه‌
وقتى فریدون در گذشت نیز بازماندگان و سپاهش جامه سیاه پوشیدند:
منوچهر یک هفته با درد بود
دو چشمش پر از آب و رخ زرد بود
سپاهش همه کرده جامه سیاه
توان گشته شاه و غریوان سپاه‌
این سیاهپوشى تا اکنون در ایران رایج است. (نگا: یاقوت حموى، معجم البلدان، ج‌3، ص 452؛ میر سید ظهیرالدین مرعشى، تاریخ گیلان و دیلمستان، ص 223.)
در اساطیر یونان باستان آمده است: زمانى که تیتس از قتل پاتروکلوس به دست هکتور شدیداً اندوهگین شد، به نشانه عزا سیاه‌ترین جامه‌هایش را پوشید. این امر نشان مى‌دهدکه قدمت رسم سیاهپوشى در یونان به عصر هومر باز مى‌گردد. در میان عبرانیان (یهودیان قدیم) نیز رسم آن بود که در عزاى بستگان سرها را مى‌تراشیدند و بر آن خاکستر مى‌پاشیدند و لباس تیره مى‌پوشیدند. (باستانى، پطرس، دائره المعارف، ج 6، ص 710 – 712.)
بستانى، در دائره المعارف خود، رنگ سیاه را مناسب‌ترین رنگ عزا در تمدن اروپاى قرن‌هاى اخیر گزارش کرده، مى‌نویسد: «طول دوران عزادارى، بر حسب درجه نزدیکى به میّت، از یک هفته تا یک سال طول مى‌کشد و بیوه زنان دست کم تا یک سال عزا مى‌گیرند و در این مدت لباس‌هاى آنان سیاه‌رنگ و خالى از هر گونه نقش و نگار و زیور آلات است.» (همان.)
در کتاب‌هاى تاریخى گزارش شده است که عرب، در مواقع مصیبت، جامه خویش به رنگ سیاه مى‌کرد. (اخبار الدوله العباسیه، تحقیق دکتر عبدالعزیز دورى و دکتر عبدالجبار مطلّبى، ص 247.)در عصر پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) پس از پایان جنگ بدر که 70 تن از مشرکان و قریش به دست مسلمانان بر خاک هلاکت افتادند، زن‌هاى مکه در سوگ کشتگان خویش جامه سیاه پوشیدند. (ابن هشام، السیره النبویه، ج 3، ص 10 و 11.)
شعر لُبید، درباره سیاه‌پوشى زنان نوحه‌گر، مورد استشهاد بسیار از کتب لغت است:
یخشمن حرّ اوجه صِحاح
فى السُّلُب السّودِ و فى الاَمْساح (ابوالحسنى، على، سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، ص 76و77.)
آن زنان در حالى که لباس‌هاى سیاه عزا و پلاس مویین بر تن کرده بودند، گونه‌هاى خویش را با ناخن مى‌خراشیدند.
پس شواهد تاریخى و ادبى نشان مى‌دهد، رنگ سیاه از دیر باز در میان بسیارى از ملل و اقوام نشان عزا و اندوه بوده است. این امر به ایران یا دوران اسلام اختصاص ندارد و اعراب پیش از اسلام، ایرانیان و یونانیان باستان در عزا جامه سیاه یا کبود مى‌پوشیدند.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور. همان ص 53-93.

سیاهپوشى در میان اهل بیت(علیه السّلام)
گزارش‌هاى مستند تاریخى حکایتگر این حقیقت است که پیامبر اسلام( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و ائمه اطهار(علیه السّلام) نیز بر این سنت منطقى و رسم طبیعى مُهر تأیید گذاشته و خود در عزاى عزیزانشان سیاه پوشیده‌اند. به روایت ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، امام حسن(علیه السّلام) در سوگ امیرمؤمنان على(علیه السّلام) جامه سیاه پوشید و با همین جامه براى مردم خطبه خواند. (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 16، ص 22.)براساس حدیثى که اکثر محدثان نقل کرده‌اند، زنان بنى هاشم در سوگ اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) جامه سیاه پوشیدند: «لما قتل الحسین بن على(علیه السّلام) لبس نساء بنى هاشم السواد و المسوح و کن لاتشتکین من حر و لا برد و کان على بن الحسین(علیه السّلام) یعمل لهن الطعام للمأتم»؛ (بحارالانوار، ج 45، ص 188؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 890.)«وقتى امام حسین بن على(علیه السّلام) به شهادت رسید، زنان بنى هاشم لباس‌هاى سیاه و جامه‌هاى خشن مویین پوشیدند و از گرما و سرما شکایت نمى‌کردند و پدرم على بن الحسین(علیه السّلام) به علت اشتغال آنان به مراسم عزادارى، برایشان غذا درست مى‌کرد.»
مرحوم کلینى چنان نقل مى‌کند که سلیمان بن راشد از پدرش نقل کرد: امام سجاد(علیه السّلام) را دیدم که جبّه‌اى جلو باز و سیاه رنگ و طیلسانى کبود رنگ پوشیده بود.
این شیوه از سوى دیگر ائمه(علیه السّلام) و بزرگانى چون ام‌سلمه، مختار ثقفى و سیف بن عمیره نخعى کوفى جریان داشته و در عصر غیبت تا کنون تداوم یافته است. (سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، ص 129-155.)

فلسفه سیاه‌پوشى عباسیان‌
عباسیان که در طول قیام داعیه خونخواهى شهداى اهل بیت(علیه السّلام) داشته‌اند و وقتى به قدرت رسیدند، دولت خود را دولت آل محمد( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و ادامه خلافت على بن ابى طالب(علیه السّلام) خواندند، لباس سیاه را براى نشان دادن تداوم ماتم و اندوه‌شان در فقدان عزت پیامبر و مصائب اهل بیت(علیه السّلام) انتخاب کردند. (ر.ک: ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 172؛ حسن، ابراهیم، تاریخ الاسلام، ج‌1، ص 408 و ج 2، ص 447-448.)
براساس منابع تاریخى، پس از قتل فجیع زید و یحیى، آتش خشم مردم علیه رژیم اموى زبانه کشید و در خراسان بزرگ آن روز، شهرى باقى نماند که مردمش، لباس سیاه نپوشیده باشند. قیام ابومسلم و ظهور سیاه جامگان عباسى نیز دقیقاً در همین دوره حساس تاریخى صورت گرفت. بنى عباس که در بحبوحه قیام زید و یحیى خود و پیروان خویش را از معرکه و جنگ بابنى امیه و خطرات ناشى از آن برکنار داشته بودند، اوضاع و شرایط را جهت بهره‌بردارى مناسب دیدند و به بهانه خونخواهى شهداى مظلوم کربلا و زید و یحیى، پرچم سیاه و سیاهپوشى را ابزار اعلام عزاى شهداى اهل بیت(علیه السّلام) ساختند و با این ترفند دوستداران اهل بیت(علیه السّلام) را پیرامون خود گرد آوردند؛ و براى آنکه این تبلیغ ظاهرى را در اذهان مردم زنده نگه دارند، پس از به قدرت رسیدن، سیاهى پرچم و لباس را شعار همیشگى خویش ساختند.
به دلیل همین فریبندگى ظاهرى بود که امام صادق(علیه السّلام) و دیگر ائمه(علیه السّلام) به رنگ و لباس سیاه خرده مى‌گرفتند؛ یعنى مخالفت امام در این موارد، به سیاهپوشى رسمى و خاصى که از سوى بنى عباس تحمیل شده و نماد بستگى و اطاعت از حکومت ستمگران به شمار مى‌آمد، ناظر است نه سیاهپوشى در عزا و ماتم؛ به ویژه مصائب اهل بیت(علیه السّلام). (نگا: سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، ص‌195-200.)

سخن پایانى‌
آنچه به اجمال و اختصار گذشت، نشان مى‌دهد:
اولاً، سیاهپوشى سنت منطقى بشر در طول تاریخ بوده و در ایران باستان، یونان و اعراب رواج داشته است.
ثانیاً، سیاهپوشى بر مصائب اهل بیت(علیه السّلام) تداوم همان سیره انسانى است.
ثالثاً، سیاهپوشى از سوى عباسیان یا اعراب پس از اسلام به ایران منتقل نشده، از دیرباز در فرهنگ و تمدن ملت ایران ریشه داشته است.
به هر روى، لباس سیاه نشانه عشق و دوستى به ساحت امامان پاک و اعلان جانبدارى از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل و اظهار تیره شدن آفاق حیات معنوى است. آنکه در عزاى امامان نور(علیه السّلام)، خصوصاً سالار شهیدان، جامه سیاه مى‌پوشد، جسمى تیره ولى جانى روشن دارد، در ظاهر سیاه است ولى در باطن سپید.و چه خوش گفته است شیخ محمود شبسترى در گلشن راز: سیاهى گر بدانى نور ذات است به تاریکى درون، آب حیات است‌ . چه مى‌گویم که هست این نکته باریک شب روشن میان روز تاریک ‌
سوال 7 : آیا درجه و رتبه پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) پایین‌تر از امام على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است؛ زیرا از حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک…» چنین استنباط مى‌شود؟
جواب: براساس روایات، چهارده معصوم(علیه السّلام) همه «یک نور»اند؛ ( بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280.) یعنى، آنان در مقام وحدت نورى، کثرتى ندارند تا یکى اول ودیگرى دوم باشد. این که در زیارت جامعه مى‌خوانیم: «و ان ارواحکم و طینتکم واحده»؛ اشاره به همین حقیقت دارد که چهارده معصوم(علیه السّلام)، «یک نور»اند و در این جهت با هم اتحاد دارند. بر اساس روایات، این اتحاد نه تنها در اول خلقت بوده؛ بلکه در نظام مادى و زندگى دنیوى، حقیقت آنان یکى بوده است و در عین تعدد صورى، ظاهرى و جسمانى، آنان با همدیگر وحدت و اتحاد دارند. )

بر مثال موج‌ها اعدادشان‌
در عدد آورده باشد بادشان ( مثنوى، دفتر 2، بیت 185.)
از این رو این که در بعضى از روایات، اولین مخلوق نور حضرت محمد( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و در پاره‌اى روایات نور رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و ائمه هدا(علیه السّلام) مطرح شده است؛ ( نگا: بحارالانوار، ج 1، ص 97؛ ج 57، ص 170؛ تفسیرالمیزان، ج 1، ص 121.) نباید پنداشت که این روایات بر کثرت و غیریت این انوار، دلالت دارد.
امام باقر(علیه السّلام) مى‌فرماید:
«یا جابر! ان الله اول ماخلق خلق محمداً و عترته الهداه المهتدین، فکانوا اشباح نور بین یدى الله، قلت و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نوریه بلا ارواح و کان مؤیداً بروح واحد و هى روح القدس؛ اى جابر! اول مخلوقى که خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدایت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مى‌گوید: به حضرت عرض کردم، اشباح چیست؟ فرمود: سایه نور، بدن‌هاى نورى بدون روح که مؤید به یک روح یگانه و واحد بودند و آن روح‌القدس بود…». ( به نقل از: انسان و خلافت الهى.)
این روایت، به روشنى حکایت‌گر این حقیقت است که روح آنها در عین این که یک حقیقت و موجود واحد است، حقیقت همه چهارده معصوم است؛ یعنى، هم حقیقت رسول الله( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) است و هم حقیقت تک‌تک اهل بیت آن حضرت و در عین یکى بودن، متعدد هم هستند و همه، ظهورات روح واحد و حقیقت واحد مى‌باشند. این روایت، با صراحت کامل مى‌فرماید: آنان ابدان نورى بودند که ارواح متعدد نداشتند؛ بلکه مؤید به یک روح بودند و آن عبارت است از «روح‌القدس» و به روشنى به این نکته اشاره دارد که حقیقت روح و جان همه، یکى بود و ظهورات (که ابدان نورى و یا اشباح نورى‌اند) متعدد بود.
بر این اساس، روایتى که مطرح فرمودید، دلالت ندارد بر این که عدم خلق جهان، به صورت انحصارى، متوقّف بر حضرت على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) باشد؛ بلکه از آن جا که همه چهارده معصوم، «نور واحد»اند، این روایت اشاره به همان حقیقت نورى دارد که آنان در آن وحدت دارند. به عبارت دیگر، هر چند در این حدیث، به ظاهر به نور [روحى و بدنى ]حضرت على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) اشاره شده است؛ ولى به دلیل وحدت نورى چهارده‌معصوم، گویا این حدیث مى‌خواهد بگوید: اگر شما چهارده معصوم نبودید، جهان را خلق نمى‌کردیم. به بیان سوم، ظاهر این روایت خطاب به آن دو عزیز است؛ ولى به دلیل وحدت آن دو با دوازده معصوم دیگر، مقصود حقیقتى است که همه آنان در آن اتحاد داشته و هیچ‌گونه تعدد و کثرتى ندارند تا بحث رتبه و تقدم و تأخر پیش آید.
سوال 8 : آیا تنها دلیل بر عمر و…. خشنودی حضرت زهرا(سلام الله علیها) است یا علت دیگری هم وجود دارد؟
جواب : ظاهرا از سؤال یک کلمه حذف شده و مستفاد از سؤال این است که آیا تنها دلیل بر جواز لعن عمر و … در غیر این صورت سؤال معنای روشنی ندارد.
در پاسخ عرض می کنم که اصل اولیه در انسان این است که دارای شخصیت و کرامت و خلیفه خداوند بر روی زمین است.
«لقد کرمنا بنی آدم» ؛ (اسراء، آیه 70)
«انی جاعل فی الارض خلیفه» ؛ (بقره, آیه 30)
و بر این اصل لعن و تحقیر هیچکس جایز نیست لکن هرگاه انسانی با افعال و کردار خود از ساحت انسانیت ساقط شد، حرمت و کرامت خود را نقض نموده در این صورت لعن او چه بسا سزاوار باشد. به همین علت در قرآن کریم و روایات گروههای زیادی مورد لعن خدا و پیامبر و اهل بیت قرار گرفته اند. که به بعضی از آنها اشاره می کنیم با یادآوری این نکته که این آیات و روایات به ما قاعده کلی می دهد در نتیجه هر فردی مصداق آن قاعده قرار گیرد، چه افراد مورد سؤال و چه افراد دیگر لعنش جایز خواهد بود.
الف. کافران، «ان الله لعن الکافرین و اعد لهم سعیرا» ؛ (احزاب، آیه 63)
ب. ظالمین، «الا لعنه الله علی الظالمین» ؛ (هود، آیه 18؛ قصص، آیه 42؛ اعراف، آیه 44)
ج. کسانی که آیات خداوند را انکار و با پیامبر مخالفت کنند. (هود، آیه 59)
د. کسانی که پیمان شکنی می کنند [خصوصا اگر طرف عهد خدا و رسول باشند] «فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه» ؛ «پس چون پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم». (مائده، آیه 13)
ه. کسانی که خدا و رسولش را آزار و اذیت کنند. «ان الذین یؤزون الله و رسوله لعنهم فی الدنیا و الاخره» ؛ (احزاب، آیه 57)
و. کسانی که کتمام حقیقت کنند. (بقره، آیه 159 و 89)
ز. دروغگویان و کسانی که خود را از صف مقابل پیامبر و اهل بیت قرار دهند. (آل عمران، آیه 61)
البته گروه های دیگر هم هستند که ما به همین مقدار بسنده می کنیم و جهت مطالعه روایات در این زمینه هم می توانید به وسائل الشیعه، جلد 4، کتاب الصلاه و بحار الانوار، جلد 72، باب 106 و 107 مراجعه نمایید.
1. حال با یک نگاه اجمالی به تاریخ صدر اسلام به روشنی معلوم می شود که این افراد استحقاق لعن دارند یا نه؟ از شما سؤال کننده گرامی می پرسم آیا غصب و تجاوز به حقوق دیگران خصوصا اگر شخص معصوم باشد از مصادیق ظلم می باشد یا نه؟ آتش زدن احادیث پیامبر، تبعیض در حقوق، فرق گذاشتن میان مسلمانان عرب و عجم از مصادیق ظلم می باشد یا خیر؟ روشن است که اینها از نمونه های بارز ظلم هستند و تمام این موارد در تاریخ صدر اسلام توسط برخی واقع شده.
2. وقتی پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) اسامه را به فرماندهی لشکر معین فرمودند و افرادی را اسم بردند که در این جنگ شرکت کنند از آن جمله خلیفه اول و دوم و آنها مخالفت کردند و از عمل به دستور پیامبر سرباز زدند. آیا این عمل مخالفت با دستور پیامبر و خدا نبود.
پس چنانچه خود علماء اهل تسنن به این مطالب اعتراف کرده اند چنانچه در تهذیب التهذیب، ج 12، ص 441 و در صحیح مسلم و مقتل خوارزمی و مسند احمد و مستدرک حاکم و ابن قتیه ، در کتاب السیاسه و الامامه جلد 1، ص 12 نقل کرده اند که عمر به ابوبکر گفت بیا برویم پیش فاطمه ما او را به غضب آوردیم پس با هم رفتند و اذن گرفتند و فاطمه با صراحت به ایشان فرمود شما مرا به غضب آوردید و راضی نکردید با آنکه از پدرم شنیدید که فرمود رضای فاطمه رضای من و سخطش از سخط من است.
خلاصه اینکه دلیل جواز لعن هم آیات و هم روایات مطرح است.جهت مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به آثار ذیل مراجعه بفرمایید: «بر امیر المؤمنان علی(علیه السّلام) چه گذشت»، تألیف سیدمحمدحسن موسوی کاشانی؛«اسخ به نامه های برادران سنی»، علی محمدی زنجانی؛

«فاطمه زهرا»، استاد توفیق ابوعلم.
سوال 9 : لطفا تعدادی از مدارک که وابسته به اهل سنت است که گفته عمر حضرت زهرا را کشته بیاورید.
جواب : در این باره در کتاب‌هاى حدیثى و تاریخى شیعه و اهل سنت، موارد فراوانى یافت مى‌شود. از آن جمله »الذهبى« روایت مى‌کند: ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن همانا عمر به فاطمه )س( لگد زد تا اینکه محسن را سقط کرد،(میزان الاعمال، ج 1، ص 139)
آتش زدن به درِ خانه حضرت فاطمه و سیلى زدن به آن حضرت در منابع تاریخى و روائى شیعه آمده است و براى آن کس که شیعه است، همین مآخذ کافى است. در منابع و مآخذ اهل سنّت نیز آمده است و سنّى‌ها مى‌توانند به آن معتقد باشند. براى نمونه به چند روایت از منابع شیعه و اهل سنت اشاره مى‌کنیم:
1. پس از آن که کار بیعت گرفتن از مردم تمام شد و على (علیه السّلام) و عده‌اى بیعت نکردند، به خانه آن حضرت حمله کردند. در را سوزاندند، على را به زور بیرون آورند، حضرت فاطمه را تحت فشار در قرار دادند و کار به جایى رسید که محسن او سقط شد. على را به مسجد بردند ولى بیعت نکرد و آنان گفتند: بیعت نکنى تو را به قتل مى‌رسانیم. روزها و ماهها گذشت. آنان تصمیم به قتل على (علیه السّلام) گرفتند و قرار گذاشتند که خالد قتل آن حضرت را به عهده بگیرد. اسماء بنت عمیس از این توطئه آگاه شد و کنیز خود را فرستاد تا آن حضرت را از توطئه آگاه سازد. اصل توطئه چنین بود که وقتى ابوبکر نماز را تمام کرد و سلام گفت، خالد با شمشیر على (علیه السّلام) را بکشد ولى وقتى نماز ابوبکر تمام شد گفت: اى خالد آنچه را دستور دادم نکن،(1). اهل سنت نیز در کتابهاى کلامى، تاریخى و حدیثى مسأله آتش زدن به در خانه را آورده‌اند. براى نمونه، به چند روایت اشاره مى‌کنیم:
2- بلاذرى مى‌گوید: ابوبکر کسى را دنبال على فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولى حضرت على نیامد. پس از آن عمر بن خطاب در حالى که آتش به همراه داشت، به سوى خانه على رفت. فاطمه عمر را در در خانه ملاقات کرد و گفت: اى پسر خطاب آیا مى‌خواهى خانه ما را آتش بزنى؟ عمر بن خطاب گفت: بله،(2).
3. ابن عبد ربّه مى‌گوید: آنان که از بیعت سرباز زدند عبارتند از: على، عباس، زبیر و سعد بن عباده. على، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: اى پسر خطاب آیا آمده‌اى خانه ما را آتش بزنى؟ عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید،(3).
4. ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى‌زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند ولى على بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر رفت و گفت: آیا نمى‌خواهى از على که از بیعت سرباز زده بیعت بگیرى؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو على را بیاور. قنفذ آمد و على به او گفت: چه کار دارى؟ قنفذ گفت: خلیفه رسول خدا تو را مى‌خواهد. على به او گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر گریه طولانى کرد. عمر گفت: على را رها نکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد على برو و بگو: با خلیفه رسول خدا بیعت کن. على گفت: سبحان الله، آنچه را که از آن او نیست براى خودش ادعا کرده است. قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر بازهم بسیار گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهى با او همراه شدند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند. وقتى فاطمه صداى آنها را شنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه‌ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى‌کردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سوخت ولى عمر و عده‌اى ماندند. على را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى‌کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى‌زنیم،(4). همانطور که ملاحظه مى‌کنید در منابع شیعه، این حادثه به طور کامل ذکر شده است و منابع اهل سنّت تنها به آتش آوردن اشاره کرده‌اند. البته از آنان توقع نداریم که این حادثه را به طور کامل ذکر کنند چون این، به زیان آنهاست و آنان تلاش مى‌کنند این حادثه ذکر نشود. اگر مى‌خواهید به همه مآخذ و منابع شیعه و سنى آگاهى پیدا کنید به کتاب «مأساه الزّهراء» نوشته جناب سید جعفر مرتضى عاملى لبنانى، ج دوم مراجعه کنید. این کتاب درباره موضوع مورد بحث، بسیار مفصّل بررسى و بحث کرده است.

پی نوشت ها:

(1) )بحارالانوار، ج 28، ص 308 به نقل از اثبات الوصیه)
(2) )انساب الاشراف، ج 2، ص 12، تحقیق محمود الفردوس العظم، دار الیقظه العربیه)
(3) )العقد الفرید، ج 5، ص 12، چاپ مصر، چاپ دوّم، تحقیق محمد سعید العربان، 1953 و 1372)
(4) )الامامه و السیاسه، ج 1، ص 30، تحقیق استاد على شیرى، منشورات رضى)
سوال 10 : چرا حضرت علی که قدرتمندترین افراد جامعه بودند و ظلم بدنی و مالی به حضرت فاطمه علیها السلام را دیدند قیام نکردند تا هم از حق فاطمه دفاع کنند و هم از حق خودشان و ظلم به اهل بیت را از ابتدا مهار کنند (که دلایل شیعه به اعتقاد ما این حق را از آن اهل بیت اثبات مینماید). از طرف دیگر حضرت امام حسین در حالی قیام کردند که خود و یارانشان میدانستند که به چه روش دلخراشی شهید خواهند شد و تمام خانواده (غیر از امام زین العابدین) از بین خواهند رفت. میدانم که با همین کارشان و با بوجود آوردن عاشوراست که “من نوعی” توجه بیشتری به این خانواده دارم و با شنیدن داستان مقتل عاشوراست که اوج زیبایی اخلاقی و ایمانی شان را در برخورد با یکدیگر و در خانواده میبینم و آنها را بیشتر به عنوان معلم جامعه قبول دارم. اما دلیل قبول آنها به عنوان حاکمان جامعه حتی به قیمت شهادت عاشورا را نمیدانم. یک کمی به مسئله جدایی دین از سیاست ربط پیدا میکند به نظرم. در اینجا سوال اصالت خانواده هم مطرح میشود. در مسیحیتی که من در آمریکا میبینم (هر چند عموم مردم آن را درست اجرا نمیکنند) خانواده و دفاع از آن از اساسی ترین ارزشهاست که باید حفظ شود. دو حالتی که در بالا راجع به امام علی (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) نوشتم به من نشان میدهند که ارزشی بالاتر از خانواده و حفظ آن هست. اما آن چیز چیست؟ هر چه باشد باید در مورد ما هم صدق کند چون اهل بیت پیامبر برای ما معلم و نمونه زندگی محسوب میشوند.
جواب: درست است همان طور که خود شما به درستی به این نتیجه رسیدید که در فرهنگ تمامی مصلحان و اولیای الهی مقدسات از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و حتی بر جان آدمی و حفظ خانواده مهمتر است. البته اگر با نگاه عقلایی بنگریم در واقع نیز هم چنین است با این توضیح که اگر در کنار خطر مالی، خطر جانی ما را تهدید کرد باید مال را سپر بلا قرار دهیم و جان را حفظ کنیم همین طور نزد آزاد اندیشان و اولیای خدا اگر در کنار خطر جانی، آرمان ها و عقاید و مقدسات در خطر بود باید از جان گذشت. و اگر خطری جامعه را تهدید می کند در این مرحله انسان های فداکار آمادگی دارند حتی از جان عزیزان خود هزینه کنند. البته با میل و رغبت خودشان و بدون هرگونه اجبار چنانکه یکی از برادران امام حسین(علیه السّلام) بنام محمد حنیفه با ایشان همراهی نکرد ولی برادر دیگر ایشان بنام عباس بن علی همراهی کرد. البته این تحمل خطر با اصالت خانواده هیچ گونه منافات ندارد بلکه دوشادوش قرار گرفتن امام علی(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسین(علیه السّلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) در نهایت علاقه و محبت بوده و بیانگر نقش مثبت زنان در عرصه جامعه می باشد که خود زنان داوطلبانه این مسؤولیت را به عهده گرفتند. در این باره توجه به واقعه پشت در با نگاهی نو خالی از فایده نیست.
درباره رفتار و سیره معصومان(علیه السّلام) از دو زاویه «پیش نگاه» و «پس نگاه» مى‌توان به قضاوت نشست.
با نگرش «پیش نگاه» امامان علیهم السلام معصوم هستند و «قول، فعل و تقریر» آنان از هر گونه خطا و اشتباه مصون مى‌باشد به ویژه در مواردى که به امامت و هدایت جامعه مربوط مى‌باشد. در این گونه موارد تمامى علما نسبت به عصمت امامان(علیه السّلام) اتفاق نظر دارند. با پایبندى به این اصل اساسى باید به صحت رفتار و سیره امامان(علیه السّلام) اعتقاد داشت و به مقدار توانایى به دنبال کشف اسرار و دلایل آن باشیم. تا به عنوان الگو در زندگى خود به کار بندیم.
با نگرش «پس نگاه» نیز مى‌توان ، به خردمندى و دوراندیشى امامان(علیه السّلام) در موضع‌گیریهاى آنان پى برد.
زیرا رفتار و موضع‌گیرى امامان، با ملاحظه تأثیرگذارى در طول تاریخ و پیروزى نهایى حق بر باطل مى‌باشد. اگر چه در زمان خودشان این پیروزى اتفاق نیفتد. و رنج و سختى فراوانى را در زندگى خود تحمل مى‌کنند. با این نگاه صبر و سکوت امام على(علیه السّلام)، فریادى رسا بر مظلومیت آن حضرت در طول تاریخ مى‌باشد. سکوت حضرت، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشکاند چنان که ابوسفیان حاضر شده بود با امام على(علیه السّلام) بیعت کند و بر علیه خلفا اقدام کند! امّا امام على(علیه السّلام) با آگاهى و دوراندیشى دست رد بر سینه آن بدخواه، مسلمانان زد.
و در روزى دیگر امام على(علیه السّلام) در پاسخ به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند اگر مى‌خواهى نام پدرت(رسول الله( صلّی الله علیه و آله و سلّم )) هم چنان باقى بماند باید صبر کنیم. و در روایت دیگر امام على(علیه السّلام) فرمودند: به خدا قسم اگر خطر نابودى دین، بازگشت کفر و پراکندگى مسلمانان در میان نبود، این گونه صبر نمى‌کردم. ر.ک: بحار، ج 32، ص 61 .)
این دو نمونه تاریخى و نمونه‌هاى فراوان دیگر حکایت از آن دارد. که حساسیت زمانه اقتضا مى‌کرد حتى براى حفظ ظاهر اسلام، اهلبیت(علیه السّلام) آن چنان صبر کنند و هم چون «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار را بگذرانند.
اما نکته مهم آن است که در کنار این صبر، باید حق و حقیقت در طول تاریخ آشکار بماند و سیاهى ظلم و خیانت براى همگان در طول تاریخ معلوم شود. هنر امام على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) آن بود. که به گونه‌اى رنج و زجر را تحمل کردند که رو سیاهى آن براى ظالمان در طول تاریخ قابل پاک شدن نباشد. و وجدان هر انسان منصفى در طول تاریخ به حقانیت اهلبیت را گواهى دهند.
به عنوان یک اصل کلى مى‌توان گفت؛ «هرگاه اظهار حق با مظلومیت همراه باشد ماندگارى آن بیشتر خواهد بود و هر چه مظلومیت بیشتر باشد تأثیر آن حق در طول تاریخ پر رنگ‌تر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانیت و مظلومیت» را در زندگانى اهلبیت به ویژه حضرت على(علیه السّلام) حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسین(علیه السّلام) مى‌توان مشاهده کرد. از این رو اگر چه کشاندن امام على(علیه السّلام) براى بیعت و محنت‌هاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در این زمینه از جهت تاریخى و روابط زمینى یک «تحمیل» و ظلم آشکار بود اما از جهت ملکوتى و آسمانى یک «انتخاب» بود. به همین جهت برخى اهل معرفت گفته‌اند؛ على(علیه السّلام) را نبردند بلکه خودش رفت اما به گونه‌اى که در طول تاریخ ظلم غاصبان قابل انکار نباشد.»
درباره مظلومیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و واقعه «پشت در» باید دانست؛ مردم صدر اسلام، احترام ویژه پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به دختر خود حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به طور آشکار دیده و شنیده بودند. هنوز احادیثى مانند «فاطمه بعضه منى، من اذاها فقد اذانى» فاطمه پاره تن من است هر کس او را آزار رساند مرا آزار رسانده است. به خاطر داشتند.
از این رو هنگامى که مى‌خواستند امام على(علیه السّلام) را با اجبار براى بیعت به مسجد ببرند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت درآمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) شرم کنند و برگردند.
اتفاقا کسانى که در جلو جمعیت بودند وقتى فهمیدند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت در است. دست نگه داشتند و با صداى بلند گفتند فاطمه پشت در است.
اما از آخر جمعیت دستور داده شد «و ان کانت؛ اگر چه او [= فاطمه] باشد.» آن جا بود که آن واقعه جان سوز اتفاق افتاد. و دشمنان غاصب انتقام خود را از فدایى ولایت گرفتند. ر.ک: ابى قتیبه الامامه و السیاسه، ج 1، ص 30، العقد الفرید، ج 5، ص 12 .)
ناگفته نماند اگر چه در ظاهر دشمنان، انتقام گرفتند. اما «کبودى بدن» و «سرخى خون» مظلومانه حضرت براى همیشه در حافظه تاریخ باقى ماند. و براى همه حقیقت جویان حجت بالغه و آشکار شد. و با نگاه ملکوتى این یک «انتخاب» از سوى حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود. تا حقانیت علوى و مظلومیت فاطمى آمیخته گردد و آن مشعل نورانى در طول تاریخ افروخته ماند.
و اما درباره علت عدم قیام امام علی(علیه السّلام) و قیام امام حسین(علیه السّلام) توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
در ابتداباید یاد آور شد که آنچه در سیره‌ى علوى قابل توجه است مخالفت اصولى و مدارا با جناح حاکم و در عینحال اتخاذ سیاست انفعالى در برابر مسایل جارى آن روز بوده است. حضرت در پرتو این سیاست به تبیین اصولاندیشه‌هاى خود ونهادینه کردن آنها پرداخت و معلوم است که مدارا کردن غیر از سکوت است و سکوت نیز همیشه بهمعناى رضایت نیست‌توجه به این نکته مهم است که اختلاف شرایط سبب اختلاف در منش افراد نمى‌شود.
سیاست‌هاى مساوى براى رسیدن به هدف واحد در شرایط مساوى قابل بررسى است نه در شرایط متفاوت. در برابرحضرت امیر (علیه السّلام) خلفاى سه‌گانه بودند که در میان صحابه جایگاه ممتازى داشتند. آنان علاوه بر سابقه‌ى دینى وبرخوردار بودن از امتیاز عنوان مهاجر به شدت ظواهر دینى و شؤونات اسلامى را رعایت مى‌کردند و به حفظ آنها همت مى‌گماشتند.
عثمان نیز که در نیمه‌ى دوم خلافتش از اعتدال خارج شد با مخالفت مردم روبرو شد و جان خود رادر این راه از دست داد. اما در مقابل امام حسین(علیه السّلام) حزب طلقا بودند که در میان مسلمانان پایگاه اجتماعى نداشتند.آنان تا سال هشتم هجرى به قصدبراندازى حکومت مدینه با رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جنگیدند و پس از مسلمان شدن نیز درمواردى چند اصول اولیه‌ى دین را انکار کردند.
از این رو قیام مسلحانه‌ى حضرت امیر(علیه السّلام) در برابر جناح حاکم توجیه‌پذیر نبود. حضرت علاوه بر نداشتن‌ امکانات لازم براى قیام یارى مردم را نیز به همراه نداشت و از طرفى جامعه نیزبا خلأ وجود رهبرى فرهمند دچار اضطراب شدید بود و هر گونه حرکت احساسى مى‌توانست کیان حکومت دینى را باخطر مواجه کند.
اما صلح امام مجتبى(علیه السّلام) بستر لازم را براى قیام امام حسین(علیه السّلام) فراهم آورد و مردم خطر انحراف رادر دستگاه خلافت و تبدیل شدن آن به پادشاهى را به خوبى دریافتند. افزون بر این که یزید علاوه بر اینکه در حزب طلقا بود ارزش‌هاى دینى را مى‌شکست و براى‌آنها احترامى قایل نبود. از این رو گفته مى‌شود که همیشه بایدراهکارهایى که ما را به هدف مى‌رساند مطابق با روز باشد و براى تصمیم‌گیرى به اقتضائات زمان توجه داشته باشیم.
برهمین اساس است که حضرت امیر(علیه السّلام) در دوران پس ازرحلت گاهى از سیاست کناره مى‌گیرد و گاهى در مسایل سیاسى فعالانه حضور پیدا مى‌کند. همین دو نوع سیاست را نیز مى‌توان در دوران امام مجتبى(علیه السّلام) و امام حسین(علیه السّلام) تعقیب نمود با این تفاوت که امام مجتبى (علیه السّلام) در ابتداى امامتش قیام‌کرد و سپس براى مصالحى از صحنه‌ى سیاست کنار رفت ولى امام حسین(علیه السّلام) در ابتداى امامتش با اتخاذ سیاست انفعالى با دشمن مدارا کرد و وقتى شرایط براى قیام مسلحانه آماده شد به کارزار با بنى امیه پرداخت.
جالب است که توجه داشته باشیم امام مجتبى (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام)هر دو به مدت کمى در مسایل ‌سیاسى دخالت کردند و هر یک به مدت ده سال در حال مدارا و مخالفت اصولىبا دشمن بودند. بنابر نمى‌توان سیاست‌ها و راهکارهاى متفاوت را که در اثر شرایط‌متفاوت اتخاذ مى‌شود ناشى ازاهداف متفاوت دانست.
سوال 11 : آیا حضرت زهرا(سلام الله علیها)به شهادت رسیدند و یا فوت کردند ؟
جواب: از بعضی از منابع شیعه و سنی استفاده می شود که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در اثر ضربات و لطمه ها و فشارهایی که بر آن مخدره وارد شد, شهید شدند. اما این که مسبب شهادت چه کسی بوده , اختلاف است ; بعضی ((قنفذ)) را ذکر کرده و بعضی , جمعیتی که بر خانه آن حضرت هجوم آورده اند را سبب قتل می دانند.
برای آگاهی بیشتر ر . ک : مدارک شیعه : 1- کامل الزیارات ابی القاسم جعفربن محمد بن جعفر بن موسی بن قولیه , ص 332 2- بحارالانوار , ج 28 , ص 61 – ج , 29 , 192 – ج 30 , ص 348 – ج 43 , ص 170 3- الاختصاص شیخ مفیدص 182 4- دلائل الامامه طبری ص 45 5- وفات الصدیقه الزهر(سلام الله علیها) علامه مقدأم ص 78
منابع اهل سنت :
1- الملل والنحل الشهرستانی ج 1 , ص 57 2- مناقب آل ابیطالب ابن شهر آشوب ج 3 , ص 358 (به نقل از ((المعارف )) ابن قتیبه ) 3- الامامه والخلافه مقاتل بن عطیه ص 160 4- انساب الاشراف بلاذری ج 1 , ص 586 5- العقد الفریه ابن عبدربه ج 4 , ص 259 6- الوافی بالوفیات ج 6 , ص 17
بعضی دیگر از آنها نیز معتقدند حضرت زهرا بعد از رحلت پیامبر بیمار شدند و در اثر بیماری از دنیا رفتند.
سوال 12 : از نظر اسلام زن حق حضور اجتماعی با رعایت حفظ حجاب را دارد و همچون مردان در فعالیت های جامعه اسلامی و رهبری آن مشارکت می کند. اگر چنین است ، پس چرا حضرت زهرا(سلام الله علیها) می فرمایند بهترین چیز برای زن این است که کسی در جامعه او را نشناسد؟
جواب : در ارتباط با سؤال و روایت نقل شده از فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، نکاتی چند به عرض می رسانیم:
الف) این روایت در بر دارنده یک حکم شرعی قطعی نیست، و در بیان یک حکم کلی استثناءناپذیر نمی باشد. بسیاری از روایات شبیه روایت فوق (ذکر شده) وجود دارد که شاید در نگاه اول ظاهری مطلق و کلی دارند ولی با توجه به روایات و مستندات دیگر، حکم تخصیص خورده و یا مقید به قیودی می شود که یک بحث تفصیلی است.
ب) فرمایش حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها) در روایت ذکر شده، به معنای الزام و وجوب نیست، به عبارت دیگر، در عین حال که خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعایت موازین و حدود شرعی جایز شمرده شده است، اما در مواقع غیر ضروری برای زنان بهتر آن است که از اختلاط با مردان اجتناب کنند. و این امر منافاتی با حضور علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان (با حفظ شئونات و موازین اسلامی) ندارد. کما اینکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) خود به جبهه جنگ می رفتند و در غزوه های متعددی همراه با پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) شرکت می کردند و در دفاع از ولایت حضور فعال داشتند و حتی سخنرانی نمودند تا جایی که در همین راه به شهادت رسیدند.
ج) بعضی از قیود و محدودیتهایی که در احکام و روایات در مورد زنان وارد شده است به منظور پاسداشت حریم عفاف و سلامت جامعه و از همه مهمتر حفظ کرامت و شخصیت واقعی زن متناسب با رسالت همسری و مادری می باشد. و تجربه جهان غرب در آزادیهای نامحدود برای ارتباط زنان و مردان در جامعه (به اعتراف اندیشمندان جامعه غرب) تجربه بسیار تلخی است که زمینه انحطاط خانواده و بدنبال آن سقوط جامعه در منجلاب شهوات را فراهم نمود، که از این رهگذر بیشترین ضرر و زیان نسیب زنان جامعه شد و در نتیجه کرامت و شخصیت زن به پایین ترین حد خود تنزل نمود.
سوال 13 : از تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) در زندگی روزمره چه استفاده ای می توان کرد؟ یعنی از سبحان الله . الحمدلله و الله اکبر چه درکی می توان داشت؟
جواب : در روایت وارده شده که وقتی حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها – از انجام کار منزل خسته و درمانده شد از پدر بزرگوارش – صلی الله علیه و آله – خادمی درخواست نمود که در کار خانه به او کمک کند . پیامبر -ص- به ایشان فرمود: آیا چیزی بهتر از خادم و کنیز نمی خواهی ؟ حضرت گفت : چرا می خواهم . پیامبر فرمود : خداوند را در هر روز سی و سه مرتبه تسبیح کن و سی و سه مرتبه حمد او رابه جای آور و سی و چهار مرتبه تکبیر بگو و او را از برترو والاتر ازتوصیف بدان که روی هم رفته صد عدد می شود ولی در میزان و ترازوی حساب الاهی هزار حسنه به شمار می آید. بعد حضرت رسول -ص- فرمود: ای فاطمه! اگر این تسبیحات را در هر صبح بگویی خداوند امر مهم دنیا و آخرتت را کفایت خواهد کرد. (بحارالانوار ج 43 ص 134 ح 32 دار احیاء التراث العربی)
تسبیحات حضرت زهرا -سلام الله علیها- در روایات مورد تاکید بسیاری است و در فضیلت آن احادیث فراوانی وارد شده است:
1. از حضرت صادق – علیه السلام – نقل شده که فرمود: ما هم چنانکه کودکان خود را به نماز سفارش و امر می کنیم آنانرابه تسبیح فاطمه -ع- نیز امر می کنیم پس این تسبیح را ترک نکنید که هر که بر آن مداومت نماید شقی و بدبخت نمی گردد. (حاشیه مفاتیح الجنان فضیلت تسبیح حضرت زهرا – سلام الله علیها)
2. در روایات معتبر وارد شده که مراد از ذکر کثیر (یاد زیاد) که در آیه شریفه : (واذکر و الله ذکرا کثیرا ) تسبیح حضرت فاطمه(علیه السّلام) است و هر کس بعد از نماز بر آن مداومت نماید خدا را بسیار یاد کرده است. (حاشیه مفاتیح الجنان فضیلت تسبیح حضرت زهرا – سلام الله علیها)
3. از حضرت باقر (علیه السام) روایت است که: هر کس تسبیح حضرت فاطمه – را بگوید و بعد از آن استغفار نماید خدا او را بیآمرزد و آن از نظر زبان صد ولی در میزان عمل هزار عدد به شمار می آید و شیطان را دور وخداوند را خشنود می سازد. (حاشیه مفاتیح الجنان فضیلت تسبیح حضرت زهرا – سلام الله علیها)
4. حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید: در نزد من تسبیح حضرت فاطمه(علیه السّلام) بعد از هر نماز بهتر از هزار رکعت نماز است. (حاشیه مفاتیح الجنان فضیلت تسبیح حضرت زهرا – سلام الله علیها)
5. حضرت باقر (علیه السلام) در حدیثی می فرماید: خداوند با هیچ تسبیح و تمجیدی بهتر ازتسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عبادت نشده و اگر چیزی از آن بالاتر داشت هر چند ظاهر الفاظ اذکار و دعاهایی که وارد شده دارای آثار فراوانی است و حتی اگرکسی معنای آن را نداند و یا به معنای آن توجهی نداشته باشد چون این کلمات و الفاظ نور است و از زبان پاک امامان معصوم (علیهم السلام) صادرشده بدون شک دارای تاثیر و برکت مادی و معنوی است ولی اثر کامل آن هنگامی است که در محتوا و مفهوم آن اندیشه شود و زمینه تحقق و عمل به آن فراهم گردد.
مثلا در همین تسبیح حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اگر انسان به محتوای این تسبیح و الفاظ و کلمات آن توجه داشته باشد تاثیری عمیق در جان و روح او دارد و نشاط و قدرت و آرامش خاصی در خود احساس می کند.
اگر به معنای (الله اکبر)توجه کند و خداوند را بزرگتر از توصیف و بیان بداند و این باور در عمق دل او رسوخ کند دیگر در زندگی دچارخوف و دلهره اظطراب نخواهد بود چون خداوند را به قدرت و علم و رحمت و صفات بی نهایت شناخته و تکیه اش برچنین خداوندی است.
اگر در محتوای (الحمدلله) دقت نماید در می یابد که هر چه دارد و هر زیبایی و کمال و فضیلتی که در خود و دیگران و در عالم می بیند از اوست و هیچ موجودی ازخود چُیزی و کمالی و فضیلتی ندارد پس یکسره توجه خود را به کانون عظمت و کمال و زیبایی و خیر معطوف می کند واز دیگران قطع امید می کند و تنها به کرم و جمال و کمال بی انتهای او دلخوش و وابسته است و از خودپسندی و تکبر و خودبینی و صفات پست و فرومایه دوری می گزیند.
اگر مفهوم (سبحان الله) را خوب درک کند، خداوند را از هر نقص و محدودیت و هر گونه صفتی که در خور مقام جلال و جبروت او نیست منزه می شمارد و چون چنین باور و اعتقادی دارد، سعی می کند به چنین خدایی شباهت پیدا کند و همچون او از ناپاکی و آلودگی پاک گردد و از بدی ها فاصله بگیرد و سقف به صفات پاک الاهی و متعلق به اخلاق الاهی شود.
سوال14 : با توجه به روایتی از فاطمه ی زهرا ( س ) که سوال شد : ( ( برای زنان چه چیز بهتراست ؟ ) ) در جواب فرمودند : ( ( برای زنان بهترین چیز آن است که مردان رانبینند و مردان نیز آنان را نبینند ) ) این موضوع را چگونه برای دختران تحصیل کرده دانشجو که به دنبال یک رابطه سالم در محیط کار و دانشگاه با مردها هستند . توجیه نمود و آیا از این حدیث و حدیث دیگری که از حضرت علی در سفارش به امام حسن است که( زنان را اگر می توانی کاری کنی که جز تو را نشناسند این کار را بکن ) (البته عین حدیث این نیست ) انزوا و خانه نشین کردن زن بر نمی آید ( که این امر هم تا آنجا که من اطلاع دارم سیره بزرگان ما نبوده است )
جواب : با تحسین از روحیه پرسشگری شما خاطر نشان می گردد که: هرگز مفاد حدیث موید برداشت شما نیست چه این که اولا: فضای فرهنگی جامعه ای که این حدیث مطرح شده است باید در فهم صحیح حدیث در نظر گرفته شود . در فضایی که حتی قرآن به زنانی که در خانه پیامبر هستند و سالیان سال افتخار همسری آن حضرت را می کرده اند ،اندیشه ها و رفتارهایی دارند که خدای متعال برای حفظ حرمت و قداست رسول اکرم به آنان نهیب زده و با لحن توبیخ گونه می فرماید :
«یا نساءالنبی لستن کاحد من النساء ان تقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولی و اقمن الصلاه و اتین الزکوه و اطعن الله و رسوله انما یریدالله لیذهب عنکم رجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» ؛ (32 و 33 احزاب )
یعنی ای زنان پیامبر نیستید چون احدی از زنان اگر پرهیز گاری نکنید و نرمی نکنید به گفتار پس طمع کند آنکه در دلش مرض است و سخن نیک بگویید و در خانه هایتان قرار گیرید و زیورآلات خود را ظاهر نسازید بر مردان بیگانه و بر پا دارید نماز را و بدهید زکات را و اطاعت کنید خدا و رسولش را جز این نیست که از شما می برد بدی را اهل بیت و پاک گرداند شما را پاک گردانیدنی .
ثانیا : اگر منظور از حدیث همان باشد که شما ذکر کردید ،چگونه با سایر آموزه های دینی سازگار خواهد بود که ناچار زنان باید خود کفا باشند و از مراجعه به مردان به جز موارد اضطرار منع شده اند مثلا اگر خواهر پزشک نداشته باشیم به ناچار باید نزد پزشک مرد رفت و آنگاه اگر نیاز به لمس کردن باشد حرام است پس اگر اسلام این کار را جز در موارد اضطرار حرام دانسته است باید طبق قاعده بانوان پزشک و متخصص داسته باشیم .
ثالثا : مقصود از حدیث به قرائن مذکور و نیز آنچه که از محتوای آن استفاده می شود ،نکوهش از اختلاط زنان با مردان و روابط اجتماعی ،غفلت از زنان از وظایف مهم مادری و تربیتی و آنچه که باعث انسجام و حفظ روابط خانوادگی می شود است .
سوال 15 : چگونگی شهادت خانم فاطمه زهرا از دیدگاه اهل سنت؟
جواب: از بعضی از منابع شیعه و سنی استفاده می شود که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در اثر ضربات و لطمه ها و فشارهایی که بر آن مخدره وارد شد, شهید شدند. اما این که مسبب شهادت چه کسی بوده , اختلاف است ; بعضی ((قنفذ)) را ذکر کرده و بعضی , جمعیتی که بر خانه آن حضرت هجوم آورده اند را سبب قتل می دانند.
برای آگاهی بیشتر ر . ک : مدارک شیعه : 1- کامل الزیارات ابی القاسم جعفربن محمد بن جعفر بن موسی بن قولیه , ص 332 2- بحارالانوار , ج 28 , ص 61 – ج , 29 , 192 – ج 30 , ص 348 – ج 43 , ص 170 3- الاختصاص شیخ مفیدص 182 4- دلائل الامامه طبری ص 45 5- وفات الصدیقه الزهر(سلام الله علیها) علامه مقدأم ص 78
منابع اهل سنت :
1- الملل والنحل الشهرستانی ج 1 , ص 57 2- مناقب آل ابیطالب ابن شهر آشوب ج 3 , ص 358 (به نقل از ((المعارف )) ابن قتیبه ) 3- الامامه والخلافه مقاتل بن عطیه ص 160 4- انساب الاشراف بلاذری ج 1 , ص 586 5- العقد الفریه ابن عبدربه ج 4 , ص 259 6- الوافی بالوفیات ج 6 , ص 17
بعضی دیگر از آنها نیز معتقدند حضرت زهرا بعد از رحلت پیامبر بیمار شدند و در اثر بیماری از دنیا رفتند.
سوال 16 : باسمه تعالی چرا حضرت زهرا سلام الله علیها با وجود اینکه می دانستند ممکن است خطرات جانی متوجه ایشان شود و با وجود اینکه حضرت علی علیه السلام می توانستند به پشت در بروند جانشان را به خطر می اندازند و به پشت در می روند.
جواب: درباره رفتار و سیره معصومان(علیه السّلام) از دو زاویه «پیش نگاه» و «پس نگاه» مى‌توان به قضاوت نشست.
با نگرش «پیش نگاه» امامان – علیهم السلام – معصوم هستند و «قول، فعل و تقریر» آنان، به ویژه در مسائل مرتبط با امامت و هدایت جامعه، از هر گونه خطا و اشتباه مصون است. با پایبندى به این اصل اساسى باید به صحت رفتار و سیره امامان(علیه السّلام) اعتقاد داشته، به مقدار توانایى در پى کشف اسرار و دلایل آن باشیم تا به عنوان الگو در زندگى خود به کار بندیم.
بانگرش «پس نگاه» نیز مى‌توان به خردمندى و دوراندیشى امامان(علیه السّلام) در موضع‌گیرى‌هاى آنان پى‌برد؛ زیرا رفتار و موضع‌گیرى امامان(علیه السّلام)، با ملاحظه تأثیرگذارى در طول تاریخ و پیروزى نهایى حق بر باطل، تحقق مى‌یابد؛ اگر چه در زمان خودشان این پیروزى اتفاق نیفتد. با این نگاه، صبر و سکوت امام على(علیه السّلام) فریادى رسا بر مظلومیت آن حضرت در طول تاریخ است. سکوت حضرت، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشکاند؛ چنان که ابوسفیان حاضر شده بود با امام على(علیه السّلام) بیعت و علیه خلفا اقدام کند؛ اما امام على(علیه السّلام) با آگاهى و دوراندیشى دست رد برسینه آن بدخواهِ مسلمانان زد.
روزى دیگر امام على(علیه السّلام) در پاسخ به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: اگر مى‌خواهى نام پدرت‌[رسول الله( صلّی الله علیه و آله و سلّم )] همچنان باقى بماند، باید صبر کنیم. براساس روایتى دیگر، امام على(علیه السّلام) فرمود: به خدا قسم، اگر خطر نابودى دین و بازگشت کفر و پراکندگى مسلمانان در میان نبود، این گونه صبر نمى‌کردم.1
این دو نمونه تاریخى و نمونه‌هاى فراوان دیگر حکایت از آن دارد که حساسیت زمانه اقتضا مى‌کرد، براى حفظ ظاهر اسلام، اهل‌بیت (علیهم السّلام) آن چنان صبر کنند و «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار بگذرانند.
اما نکته مهم آن است که در کنار این صبر، باید حق و حقیقت در طول تاریخ آشکار بماند و سیاهى ظلم و خیانت براى همگان آشکار شود. هنر امام على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) آن بود که به گونه‌اى رنج را تحمل کردند که روسیاهى آن براى ظالمان در طول تاریخ قابل پاک شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفى در طول تاریخ به حقانیت اهل‌بیت (علیهم السّلام) گواهى دهد.
به عنوان یک اصل کلى مى‌توان گفت: «هرگاه اظهار حق بامظلومیت همراه باشد، ماندگارى آن بیش‌تر خواهد بود و هر چه مظلومیت بیش‌تر باشد، تأثیر آن حق در طول تاریخ پررنگ‌تر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانیت و مظلومیت» را در زندگانى اهل بیت(علیه السّلام)، به ویژه حضرت على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسین(علیه السّلام)، مى‌توان مشاهده کرد. از این رو، کشاندن امام على(علیه السّلام) براى بیعت و محنت‌هاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در این زمینه از جهت تاریخى و روابط زمینى یک «تحمیل» و ظلم آشکار بود، اما از جهت ملکوتى و آسمانى یک «انتخاب» به شمار مى‌آمد. به همین جهت، برخى اهل معرفت گفته‌اند: «على(علیه السّلام) را نبردند بلکه خودش رفت؛ اما به گونه‌اى که در طول تاریخ ظلم غاصبان قابل انکار نباشد.»
درباره مظلومیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و واقعه «پشت در» باید دانست، مردم صدر اسلام احترام ویژه پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به حضرت زهرا(سلام الله علیها) را آشکارا دیده و شنیده بودند. هنوز احادیثى مانند «فاطمهُ بضعهُ منى، مَن اذاها فقد اذانى؛ فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است».2 به خاطر داشتند. از این رو، هنگامى که مى‌خواستند امام على(علیه السّلام) را به اجبار براى بیعت به مسجد ببرند، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت در آمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) شرم کنند و برگردند. اتفاقاً کسانى که در جلوى جمعیت بودند، وقتى دریافتند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت در است، دست نگاه داشتند و با صداى بلند گفتند فاطمه پشت در است.
اما از آخر جمعیت دستور داده شد: «و ان کانت؛ اگر چه او [فاطمه‌] باشد». آن جا بود که آن واقعه جان سوز اتفاق افتاد و دشمنان غاصب انتقام خودرا از فدایى ولایت گرفتند.3
ناگفته نماند دشمنان در ظاهر انتقام گرفتند؛ اما «کبودى بدن» و «سرخى خون» مظلومانه حضرت براى همیشه در حافظه تاریخ باقى ماند و حجت بر همه حقیقت جویان آشکار شد. با نگاه ملکوتى، این یک «انتخاب» از سوى حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود تا حقانیت علوى و مظلومیت فاطمى آمیخته گردد و آن مشعل نورانى در طول تاریخ افروخته ماند.

پی نوشت ها:

1. بحارالانوار، مجلسى، ج‌32، ص‌61.
2. صحیح مسلم، ج‌7، باب فضائل فاطمه بنت النبى( صلّی الله علیه و آله و سلّم ).
3. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج‌1، ص‌30.
منبع:: نرم افزار معمای هستی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید