نویسنده:محمد نصیرى
اشاره
تردیدى نیست که نبوت ها هم ناظر به رستگارى اخروى هستند هم معطوف به سعادت در این دنیا; هم به کمال فردى نظر دارند هم به تکامل اجتماعى. در هر نبوت و دعوتى دور کن بسیار مهم قابل درک و تشخیص هستند:
1. محتواى رهایى بخش دعوت 2. شیوه ابلاغ و ارائه محتواى دعوت.
در دعوت خاتم انبیاء این دو حقیقت چنان در هم تنیده شده اند که انسان نمى داند آیا همه چیز محتوا و معناست یا ارائه روش نیز مورد نظر است، هرچند شیوه دعوت نیز، به هیچ وجه صِرف قالب و چارچوب تلقى نمى شود. شیوه و روش بنا به مکان و زمان و در برابر هر مخاطبى مى تواند تنوع و تکثر بیابد. در نگاهى دقیق بنا به تعداد مخاطبان مى توان بى شمار روش دعوت داشت. با این حال برخى از شیوه هاى دعوت از ابعاد عام تر و افق تاثیر گسترده ترى برخوردار بوده است و نسبت به جامعه گسترده ترى سودمند است. سخن از این که گونه هاى مختلف دعوت چیست و وجوه تمایز آنها کدام است و نیز سخن از کم و کیف محتواى دعوت و نیز گفتوگو درباره صفات و خصوصیات داعیان و مبلّغان، با آنکه از قلمرو این مقاله خارج نیست، هدف اصلى این پژوهش نیز نیست، چه این که هر کدام از موضوعات مذکور فرصت فراخ تر و مطالعات عمیق تر و جدى ترى را مى طلبد. در این نوشتار تنها به این موضوع پرداخته مى شود که در دعوت پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، دعوت و تبلیغ با شیوه بشارت، نقش بیشترى داشته است. برنامه تبلیغى و هدایتى پیامبراکرم بیش و پیش از آنکه بر انذار، ترساندن، هشداردادن و تنبیه استوار باشد، بر بشارت، نوید و تشویق استوار بوده است. براى این کار پس از تحلیل مفردات مورد بحث عنوان تحقیق به مقایسه آیات در بردارنده بشارت و انذار پرداخته شده، سپس از چند زاویه بر دیدگاه مقبول پرتو افکنى شده است و در ادامه دیدگاه یکى از مفسران معاصر در این باب مطرح و بررسى شده است. اشاره اى کوتاه به تبیین خصوصیت بسیار آشکار و عمده دعوت پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعنى تأکید دعوت بر بصیرت و معناى آن نیز در ادامه آمده است و در نهایت به تفاوت بشارتِ اسلامى و محمدى و تبشیر مسیحى، اشاره شده است.
واژه شناسى بشارت:
بشارت به کسر و فتح باء به معناى فرح، شادمانى و خبر صادق، و جمع آن بشائر است. در صحاح اللغه آمده است که اگر بشارت به طور مطلق به کار رود فقط به معناى نوید و خیر و مژدگانى است و تنها در صورتى به معنى شرّ است که قرینه اى در کار باشد،[2]
برخى دیگر بشارت را هر خبر صادقى مى دانند که چهره آدمى را تحت تأثیر قرار دهد، شادى بخش باشد یا حزن آور، البته استعمال آن در خبر شادى بخش غلبه یافته است. پس بشارت از بَشَره به معناى صورت و پوست صورت و حاکى از مژدگانى، و هر خبرى است که در «بشره» تأثیر بگذارد و از شنیدن آن رنگ چهره آدمى دگرگون شود. بشارت هم خبرهاى مسرت انگیز و هم خبرهاى اندوه بخش را شامل مى شود ، چنان که در قرآن کریم هم در حق مومنان (فبشّر المؤمنین)،[5] استعمال شده است.
زبیدى نیز در تاج العروس معتقد است که هرگاه بشارت به طور مطلق به کار رود به خبر اختصاص یابد، چنانکه استعمال آن در خبرهاى شادى آفرین و مسرت بخش به مراتب بیشتر از استعمال آن در موارد وعده و تهدید به عذاب است.[7]
واژه بشارت با مشتقات آن قریب به 90 بار در قرآن به کار رفته است. مژده الاهى به ولادت چند تن از پیامبران قبل از ولادت و قبل از رسالتشان، مژده به مؤمنان، اهل تقوا، صابران، نیکوکاران، و…، مژده به آمرزش، فضل، رحمت و عنایت خداوند و بهشت رضوان، برخى از مصادیق بشارت به خیر در قرآن کریم است.[9] چنانکه به عنوان مبشّر نیز در صحف دیگر انبیاء از جمله حضرت مسیح (علیه السّلام) نیز وصف شده است.از قرآن کریم نیز به عنوان بشارت یاد شده است. نمونه هایى از آیاتى که واژه بشارت و مشتقات آن به کار رفته عبارت است از:
وَیُبَشِّرَ المُؤْمِنینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً، الإسراء (9:17)
یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَه مِنْهُ وَرِضْوان، التوبه (21:9)
وَبَشَّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّات، البقره (25:2)
وَ بَشِّر الصَّابِرِینَ، البقره (155:2)
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْق عِنْدَ رَبِّهِمْ، یونس (2:10)
فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ، الحجّ (34:22)
وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَىْء وَهُدًىوَرَحْمَهوَبُشْرَى لِلْمُسْلِمینَ، النحل (89:16)
وَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى، هود (69:11)
وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى الله لَهُمُ الْبُشْرَى، زمر (17:39)
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذیراً، البقره (119:2)
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّه لِلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً، سبأ (28:34)
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَنَذیراً، الإسراء (105:17)
وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ، الصفّ (6:61)[10]
حاصل آنکه بشارت اغلب در معناى خبر فرح بخش و امید و اطمینان آور اطلاق شده است و متعلّق تبشیر و بشارت نیز یا نعمت هاى محسوس اعم از نعمت هاى دنیوى و اخروى است یا نعمت هاى معقول که کامل ترین آن جنّه اللقاء مى باشد،[12]
واژه و اصطلاح شناسى انذار
اَنْذَرَ یُنْذِرُ انذار به معناى بر حذرداشتن، تذکردادن و آگاه کردن، متنبّه ساختن، هشدار و اخطاردادن، ترسانیدن و بیم دادن در ابلاغ آمده است و نذر بالشىء ینذر اى علَّمه فحذّره، اَنْذَره بالامر انذاراً و نذراً و نُذراً اى علّمه و حذّره من عواقبه قبل حلوله و خوّفه فى ابلاغه: او را نسبت به آن کار، آگاه و از عواقب آن برحذر داشت.[14]
زبیدى نیز اصل انذار را به معنى اعلام مى گیرد. اَنْذَرَه بالامر انذاراً او نذراً، أى اعلمه و قیل حذّره و خوّفه فى ابلاغه.[15]
از این تعاریف به دست مى آید که انذار به معناى اعلان، آگاهى دادن و اطلاع رساندن مى باشد، هرچند ممکن است در این اعلان نوعى هشدار هم وجود داشته باشد. به نظر مى رسد آیاتى چون انذر عشیرتک الاقربین هم که مربوط به آغاز رسالت است، در معناى دعوت و آگاهى دادن به کار رفته است. آیه شریفه قم فانذر نیز با توجه به این که مربوط به آغاز رسالت است، و آغاز دعوت و رسالت بیشتر نیازمند اطلاع رسانى و آگاهى دادن است تا ترسانیدن مردم از آن، در همین معنا به کار رفته است.
بارى، اگر انذار به معناى هشدار دادن و ترسانیدن باشد، یا به عذاب هاى محسوس اعم از دنیوى و اخروى اشاره دارد یا به عذاب هاى غیر محسوسى که بارزترین آن محروم ماندن از لقاى خداوند است. هدف دعوت به این شیوه نیز در نهایت همان رسیدن به مقام قرب الهى است.[16]
در قرآن کریم لفظ انذار و مشتقات آن که قریب به 120 بار به کار رفته است; از این قبیل است:
وأذْکُرْ أَخَا عَاد إِذْ أَنْذَر قَوْمَهُ بِالاَْحْقَافِ، أحقاف (21:46)
فَإِن أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صَاعِقَهً مِثْلَ صَاعِقَه عَاد وَثَمُودَ، فُصّلت (13:41)
إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَاباً قَرِیباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ، النبأ (40:78)
قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْىِ، أنبیاء (45:21)
وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِى بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَىوَ مَنْ حَوْلَهَا، أنعام (92:6)
فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طَائِفَه لِیَتَفَقَّهُوا فِى الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجِعُوا إِلَیْهِمْ، توبه (122:9)
أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِى وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا، الانعام (130:6)
یَا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ، مدّثّر(2:74)
أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّه إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ، أعراف (188:7)
إِنْ أَنَا الاّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْم یُؤْمِنُونَ، أعراف (188:7)
إِنَّما أنْتَ نَذِیرٌ، هود (12:11)
إِنْ أنا الاّ نَذِیرٌ مُبِینٌ، شعراء (115:26)
وَ إِنَّمَا أَنا نَذِیرٌ مُبِینٌ، عنکبوت (50:29)
إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشَاهَا،. نازعات (45:79)
إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْم هَاد، رعد (7:13)
وَ مَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَه إِلاَّ لَهَا مُنْذِرُون،. شعراء (208:26)
وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرینَ، أنعام (48:6)
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ، شعراء (194:26)[17]
حاصل آنکه گرچه لفظ انذار و مشتقات آن بیشتر از لفظ بشارت و مشتقات آن است[18]باید توجه داشت که بنا به آنچه از اهل لغت نقل شد گاهى انذار به معناى اعلان و آگاهى دادن است و گاهى به معناى آگاهى دادن همراه با ترسانیدن و هشدار دادن و گاهى نیز به معناى خصوص تخویف و ترسانیدن است.
بر این اساس برخى اشکالات احتمالى که ممکن است بر اثر کثرت این واژه در قرآن بروز نماید مرتفع مى شود; زیرا گرچه آیاتى که لفظ انذار در آنها به کار رفته ممکن است از تعداد آیاتى که لفظ بشارت در آنها به کار رفته بیشتر باشد، ولى نه به این معنا که تعداد آیاتى که از ترس، شدائد و جهنم سخن گفته بیشتر از آیات بشارت است، چرا که اصولا معناى اصلى انذار همان آگاهى است.
کاربرد بشارت قبل از انذار
در اغلب آیات قرآن که در آن مشتقات بشارت و انذار با هم به کار رفته، بشارت پیش از انذار به کار رفته است و این تقدّم صورى در لفظ از سوى خداى حکیم داراى حکمتى است که همان تقدم روش دعوت به بشارت است; از این قبیل است:
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً و نَذِیراً، أحزاب (45:33)
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّه لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیرا، سبأ (28:34)
امام على(علیه السّلام) نیز آن گاه که درباره پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخن گفته به صراحت بُعد تبشیرى و بشارتى پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بر بُعد تنذیرى و تخویفى مقدم داشته است; از جمله فرماید: امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته.[20]
اخلاق پیامبرانه و بشارت در دعوت
همه انبیاء به ویژه خاتم انبیاء فروتنانه، بر زمین مى نشستند ( و کان یجلس جلسه العبید) ، بر زمین غذا مى خوردند به دست خود پاى افزار خویش را پینه مى بستند جامه خود را وصله مى کردند، همتراز یاران و پیروان مى نشستند و… . این رفتار و سیره عملى بزرگترین نوید براى عموم مردم و طبقات مختلف ـ غیر از اشراف ـ است; زیرا نشان مى دهد که صاحب دعوت از خود آنهاست، در دسترس، قابل تأسى و دست یافتنى است. این امر به روشنى امیدوارى به آینده دعوت و پیمودنى بودن طریقت را نوید مى دهد.
على(علیه السّلام) مى فرماید: خداى تعالى بزرگ منشى را از پیامبران زدود و فروتنى را براى آنها پسندید، پس پیامبران از روى تواضع گونه هاى خود را بر زمین نهادند و چهره هاى خود را به خاک مالیدند و در برابر مؤمنان فروتنى نمودند.[22] امّا خداى تعالى چنین نکرد بلکه طریق فروتنى و مهربانى را برگزید نه خشونت در دعوت را و بشارت را بر انذار و تخویف مقدم داشت.
صفات جمال الهى
همانطور که پیش تر گفتیم یکى از القاب قرآن کریم بشارت است: و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شىء و هدى و رحمه و بشرى للمسلمین[36] اندکى تأمل در این آیات و صدها نمونه دیگر در همین سیاق به روشنى ابتناى دعوت انبیاء و از آن جمله نبى اعظم اسلام بر مهربانى، مهرورزى و بشارت آمیز بودن آن را اثبات مى کند; از آنجا که هدف اصلى بعثت و دعوت، تربیت و هدایت است نه انتقامجویى و خشونت، خداى متعال در آیه اخیر با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت، آغوش رحمتش را به روى همگان، از مسلم و مؤمن تا مشرک و کافر باز کرده و فرمان عفو را صادر نموده است: «بگو اى بندگانم که بر نفس خود ستم و اسراف کرده اید، از رحمت خدا نومید مشوید که خدا تمامى گناهان را مى آمرزد، زیرا او آمرزنده رحیم است». دقت در مفردات آیه چنان امیدى در انسان ها ایجاد مى کند و چنان بشارتى را به بخشش و غفران نوید مى دهد که حتى «شیطان» هم به غفران و رحمت الاهى طمع مى کند. به رغم اختلاف نظرى که درباره مراد از «عباد» وجود دارد، علامه طباطبایى بر آن است که در شمول لفظ «عبادى» نسبت به مشرکان، جاى هیچ تردیدى نیست، بلکه مى توان گفت این احتمال که جمله «یا عبادى» به خاطر سیاقى که دارد مختص به مشرکان باشد، از این که بگوئیم مختص به مؤمنین است قابل قبول تر است، این وجه از ابن عباس هم نقل شده است[38]
پیامبر رحمت
صفت رحمت و مهربانى که در پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جلوه اى خاص دارد و در آیاتى چند هم به این وصف اشاره شده است. مظهر و تجلى رحمت پروردگار متعال است که در تجلى نخستین و در حقیقت محمدیّه متجلى شده و هر یک از انبیاء و اولیاء الاهى نیز با عنایت به نسبتى که با این حقیقت پیدا مى کنند تن پوش رحمت الاهى را در خود متجلى مى بینند. چنانکه اشاره شد رحمت و مشتقات آن مانند رحمن و رحیم بیشترین کاربرد را در قرآن دارد و فروغ احسان و بخشایش الاهى و نوید رحمت و محبت ربّانى، از آغاز تا انجام این نامه آسمانى متجلى است. افزون بر تکرار 114 بار شریفه بسم الله الرحمن الرحیم، وصف رحمن و رحیم صدها بار با ترکیب هاى گوناگون به کار رفته است. اوصافى چون غفور، ودود، رؤوف، لطیف نیز در سراسر کتاب الاهى به چشم مى خورد که همه آنها نشانگر رحمت الاهى و بیانگر لطف، مهر، بخشش و خیر رسانى، و بشارت و انعام خداى تعالى به بندگان است. و سریان و جریان فیض وجود این اسماء و صفات در پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
چگونه چنین نباشد در حالى که خداى محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر خود رحمت را حتم و لازم گردانده: کتب ربّکم على نفسه الرحمه[42]
در سخت ترین شرایطى که اذیت و آزار دشمنان همراه با بدترین اهانت ها و خشن ترین رفتارها نسبت به آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعمال مى شد، خداى متعال او را به شکیبایى دلدارى مى داد: واصبر و ما صبرک الاّ بالله و لا تحزن و لا تک فى ضیق ممّا یمکرون.[43]
اصولا خداوند مدارا، مهربانى و رعایت حال مردم را پرتوى از رحمت خودش دانسته: فبما رحمه من الله لنت لهم، و در ادامه فرموده است: «اگر تندخو، خشن، عصبانى مزاج، عبوس و سخت دل بودى از گرد تو پراکنده مى شدند» به رغم این خوشرویى و نویدهاى آرام بخش اگر باز سرپیچى کردند از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه.[44]
در این که منظور از بلاغ مبین در آیه شریفه و ما على الرسول الاّ البلاغ المبین چیست، دیدگاه هاى مختلفى وجود دارد در کنار منطقى بودن و جامع بودن بلاغ شاید بتوان نویدبخش بودن بلاغ را نیز از مصادیق بلاغ مبین دانست.
پی نوشت :
[1]. ج2، ماده بشره، ص591ـ590.[2]. التوبه (9): 3.
[3]. بقره (223:2).
[4]. نساء (138:4).
[5]. توبه (3:9).
[6]. زبیدى، تاج العروس، ج3، ماده بشره، ص45ـ44.
[7]. رک: محمدباقر، مجلسى، بحارالانوار، ج6، ص135.
[8]. رک: الاسراء (17)، 105; فاطر (35)، 24.
[9]. النحل (16)، 89 .
[10]. رک: الکهف (2:18); التوبه (112:9); (37:22); (47:33); (17:39); التوبه (124:9); یونس (64:10); الحدید (12:57); یوسف (96:12); النساء (165:4).
[11]. رک: جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج6، ص365.
[12]. براى آگاهى بیشتر از کیفیت استعمال این واژه در روایات نگاه کنید به: بحار الانوار، ج86، ص108; ج98، ص223; ج101، ص358; ج16، ص130 و 102; ج11، ص341; ج12، ص291; ج18، ص376; ج15، ص177.
[13]. در ادبیات عرب هم که خروس را مکنّا به کنیه ابوالمنذر کرده اند بخاطر این است که آدم هاى خوابیده را بیدار مى کند، آگاه مى کند نه این که مى ترساند.
[14]. فیومى، المصباح المنیر، ج1 2، ص599، ماده نذر.
[15]. زبیدى، تاج العروس، ماده نذر.
[16]. رک: جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج6، ص364.
[17]. رک: اللیل (14:92); یس (11:26); مریم (97:19); یس (6:36); الأحقاف (12:46); نوح (1:71); المُرسلات (6 :77); هود (25:11); فاطر (23:35); فاطر (24:35); الذاریات (50و51:51); سبأ (28و34:34); الأحزاب (45:33); النمل (92:27); یونس (73:10); الصافّات (72و73:37)
[18]. براى آگاهى بیشتر از نحوه به کارگیرى این واژه و معانى آن در احادیث نگاه کنید به: بحارالانوار، ج2، ص279; ج35، ص399 و 402; ج98، ص304;23، ص4; ج86، ص108 و 116 و 344; ج14، ص40 و 411.
[19]. رک: معادیخواه، فرهنگ آفتاب: فرهنگ تفصیلى مفاهیم نهج البلاغه، ص2853.
[20]. رک: همان، ص2863.
[21]. نهج البلاغه، خطبه 160.
[22]. نهج البلاغه، خطبه 234 /192 و رک: الدلیل على موضوعات نهج البلاغه، ص206ـ203.
[23]. النحل (89:16).
[24]. الانعام (160:6).
[25]. الاعراف (56:7).
[26]. الانعام (12:6).
[27]. الانعام (133:6).
[28]. المؤمنون (109:23).
[29]. البقره (143:2).
[30]. الانفال (64:81).
[31]. التوبه (117:9).
[32]. هود (90:11).
[33]. الزمر (53:39).
[34]. الانعام (54:6).
[35]. الانعام (145:6).
[36]. الزمر (53:39).
[37]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج17، ص423.
[38]. تفسیر نمونه; ج19، ص521ـ523.
[39]. الانعام (154:6).
[40]. اعراف (156:7).
[41]. توبه (128:9).
[42]. انبیاء (107:21).
[43]. نحل (127:16).
[44]. آل عمران (159:131).