(بسم الله الرحمن الرحیم)
اصل شبهه:
از جمله شبهاتى که وهابیت در مورد ولادت حضرت مهدى علیه السلام وارد کردهاند این است که مىگویند: در منابع شیعه، ولادت آنحضرت تنها از طریق حکیمه نقل شده است و این خانم هم که معصوم نیست؛ پس شیعیان چگونه مىتوانند گفته شخصى را که معصوم نیست در مورد امر مهمى همانند اثبات ولادت حضرت مهدى علیه السلام که از اصول مذهب آنها به شمار مىرود، بپذیرند.
ناصر قفارى از نظریه پرداز معاصر وهابى در این باره مىنویسد:
فمسأله المهدی وغیبته تسربت عن طریق حکیمه وما أدری کیف یقبلون قول امرأه غیر معصومه فی اصل المذهب.
مسأله [ولادت] مهدى و غیبت او، از طریق حکمیه نقل شدهاست، و من نمىدانیم شیعیان گفته یک زن غیر معصوم را در باره مسأله اى که مربوط به اصل مذهب شان است چگونه مىپذیرند.
ناصر بن عبد الله القفاری، أصول مذهب الشیعه، ج2 ص1024، ناشر: دار الرضا ـ الجیزه.
آیا ولادت حضرت مهدى (ع) فقط از طریق حکیمه، نقل شده است؟(1)
مقدمه:
قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است به دو مطلب مهم که اصل بحث را روشن مىکند، اشاره شود:
مطلب اول: مغالطه در استدلال قفاری
قفارى در این متن، کبرى و صغرى چیده و بعد از راه مغالطه تلاش کرده است که عقیده شیعه را زیر سؤال ببرد.
صغراى استدلال: شهادت حکیمه براى ولادت حضرت مهدى، شهادت یک زن غیر معصومه است؛
کبرى: با شهادت یک زن غیر معصوم نمىتوان امر مهمى مثل اصل مهدویت را به اثبات رساند؛
نتیجه: شیعیان نمىتوانند اصل مسأله مهدویت را ثابت کنند.
این استدلال قفارى داراى اشکالات متعددى است که ما به اختصار به آن خواهیم پرداخت:
الف: حیات یک شخص، دلالت بر ولادت او میکند !
برای اثبات وجود یک شخص، دیدن او در هنگام تولد و یا حتى اثبات تولد او هم لازم نیست؛ زیرا کسى که وجود خارجى دارد و یا وقتی عدهای گفتهاند ما او را دیدهایم و اقرار به وجود او داریم خود به خود تولد او ثابت مىشود! در باره حضرت مهدى علیه السلام نیز قضیه از همین قرار است که روایاتش را مفصل خواهیم آورد.
گذشته از این روایات، که تعداد قابل توجهى از یاران و شیعیان امام عسکرى علیه السلام اعتراف به رؤیت آن حضرت کردهاند، بزرگان اهل سنت نیز به ولادت آن حضرت معترفاند که در پایان این مقاله به کلام آنها اشاره خواهد شد.
ما از قفارى و امثال ایشان مىپرسیم: آیا این اعترافها، براى اثبات ولادت و پذیرش مسأله مهدویت کافى نیست که شما شهادت حکیمه را بهانه براى انکار مهدویت قرار دادهاید؟
ب: هیچ کس برای اثبات ولادت دیگری، شهادت یک معصوم را شرط نمیداند!
اصل اشکال قفارى غلط است و با توجه به عقیده شیعه و سنى اساس و مبنایى ندارد؛ زیرا هیچ یکى از علماى شیعه نگفتهاند و یا در کتابهایشان ننوشتهاند که براى اثبات تولد یک شخص، حتماً فرد معصوم شهادت بدهد چنانچه علماى اهل سنت هم این سخن را نگفتهاند. آیا براى اثبات خلیفه اول و دوم و سوم و عائشه و حفصه و ابوهریره و معاویه و حتى خود قفارى، جماعتى از مردم جمع شده و شهادت دادهاند؟!
ظاهراً قفارى و امثال او، تا آن اندازه در مورد مهدویت تعصب به خرج دادهاند که از قانون بین المللى و عرفى هم به کلى غافل شدهاند و هیچ قانونى را در پیش چشم خودشان ندیدهاند.
در نتیجه، اشکال او تنها و تنها مغالطهاى است که ناشى از چشمپوشى از حقایق بهخاطر انکار عقاید شیعه است که نه مبنایى در مکتب فریقین دارد و نه عقل سلیم و عرف انسانى آن را مىپذیرد.
ج: در امور مربوط به زنان، شهادت یک زن هم کافی است !
حتى اگر فرض بگیریم که این مساله از مسائلى باشد که نیاز به شاهد داشته باشد (یعنى فرض بگیریم که اصل ولادت از مادر نیازمند شهادت باشد)؛ اما این مساله قطعاً از مسائلى نیست که شهادت یک زن در آن کفایت نکند. به همین جهت علماى شما در این مساله، شهادت یک زن را نیز (حتى غیر معصومه) کافى مىدانند. براى اثبات مطلب فتواى چند تن از علماى شما را نقل مىکنیم:
عبد الرزاق صنعانى فتواى شعبى و حسن بصرى را اینگونه نقل کردهاست:
عبد الرزاق عن الثوری قال أخبرنی أشعث عن الشعبی والحسن قالا: تجوز شهاده المرأه الواحده فیما لا یطلع علیه الرجال.
از شعبى و حسن بصرى گفته اند: شهادت یک زن، در مسائلى که مردان از آن آگاهى پیدا نمى کنند (مثل ولادت و رضاع و حیض و…) کفایت مىکند!
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، مصنف عبد الرزاق، ج8، ص333، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی دار النشر: المکتب الإسلامی- بیروت، الطبعه: الثانیه1403
ابن قدامه یکى از علماى حنبلى در باره شهادت یک زن مىگوید:
ولا نعلم بین أهل العلم خلافا فی قبول شهاده النساء المنفردات فی الجمله، قال القاضی والذی تقبل فیه شهادتهن منفردات خمسه أشیاء الولاده والاستهلال والرضاع والعیوب تحت الثیاب کالرتق والقرن والبکاره والثیابه والبرص وانقضاء العده.
در میان اهل علم در پذیرش شهادت یک زن فى الجمله اختلافى نیست. قاضى گفته است: شهادت یک زن در پنج جا مورد قبول است: ولادت، استهلال، رضاع، عیوب موجب فسخ نکاح و سپرى شدن عده.
المقدسی الحنبلی، شمس الدین أبی الفرج عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن قدامه (متوفاى682هـ)، الشرح الکبیر على متن المقنع، ج12، ص97، ناشر: دار الکتاب العربی للنشر والتوزیع ـ بیروت.
شمس الدین دمشقى از علماى اهل سنت فتواى احمد بن حنبل در کافى دانستن شهادت یک زن را در مورد ولادت از اسحاق بن منصور اینگونه آوردهاست:
وقال إِسْحَاقُ بن مَنْصُورٍ: قُلْت لِأَحْمَدَ: هل تَجُوزُ شَهَادَهُ الْمَرْأَهِ؟ قال: شَهَادَهُ الْمَرْأَهِ فی الرَّضَاعِ وَالْوِلَادَهِ فِیمَا لَا یَطَّلِعُ علیه الرِّجَالُ. قال: وَأُجَوِّزُ شَهَادَهَ امْرَأَهٍ وَاحِدَهٍ إذَا کانت ثِقَهً فَإِنْ کان أَکْثَرَ فَهُوَ أَحَبُّ إلَیَّ.
اسحاق بن منصور مىگوید: براى احمد بن حنبل گفتم: آیا شهادت یک زن کافى است؟ گفت: شهادت یک زن در باره رضاع، و ولادت و امورى که مردان بر آنها اطلاع ندارند. اسحاق بن منصور مىگوید: من شهادت یک زن را در صورتى که موثق باشد، کافى مىدانم، اما اگر بیشتر باشد در نزد من محبوب تر است.
الزرعی، أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الدمشقی (متوفای751 هـ)، الطرق الحکمیه فی السیاسه الشرعیه، ج1، ص118، تحقیق: د. محمد جمیل غازی، دار النشر: مطبعه المدنی – القاهره، طبق برنامه الجامع الکبیر.
وحتى اگر این روایات و فتاوا نیز نبود، عقل حکم مىکرد که در مسائلى مانند ولادت، شهادت زنان کفایت کند! در همه مکاتب و مذاهب رسم بر این است که هنگام تولد، زنان شاهد این ماجرا هستند و نه مردان. بنا براین، شهادت زنان همانند قابله و کمک کار آن و بقیه زنانى که احیاناً در امر تولد همکارى دارند، کافى است و هنگامىکه زنان دست اندر کار در امر ولادت، بر تولد فرزندى شهادت بدهند کسى دیگر حق اعتراض ندارند.
اما قفارى براى زیر سوال بردن اصل عقیده مهدویت، شهادت زنان را در امور مختص به آنها نیز منکر مىشود !
همگان مىدانند که ولادت حضرت موسى علیه السلام از دید همگان مخفى بود، جز مادر آن حضرت کسى دیگرى در هنگام تولد او نبود که شهادت دهد به چشم خود دیده است که حضرت موسى از مادرش به دنیا آمده باشد؛ اما کسى در این باره از مادر موسى شاهدى نخواست. اگر ادله نقلى را دلیل بر این مطلب بگیریم، همان ادله نقلى ولادت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف را به اثبات مىرساند. ضمن این که شخصى همانند حکیمه شاهد ولادت بوده و بر آن شهادت داده است.
د: عدم اثبات ولادت مصداق مهدی، نمیتواند اصل مهدویت را زیر سؤال ببرد
قفارى در این جا بین دو مسأله کاملا مجزا خلط کرده است:
الف: اصل عقیده مهدویت؛
ب: اثبات ولادت شخصى که مصداق مهدى است.
روشن است که این دو مسأله با یکدیگر تفاوت اساسى دارند و با عدم اثبات ولادت مصداق مهدى، نمىتوان اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال برد.
قفارى نمىتواند با این سخن که حکیمه یک زن غیر معصوم است، اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال ببرد؛ بلکه نهایتا در فرض اثبات شبهه، ادعاى حکیمه براى ولادت حضرت زیر سوال مىرود و نه عقیده مهدویت؛ زیرا عقیده مهدویت یک مسأله اساسى و ریشه دارى است که هیچ ربطى به شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدى ندارد؛ و چه حکیمه شهادت بدهد یا شهادت ندهد، اصل این عقیده سرجاى خود ثابت و پا برجا است؛ زیرا اصل عقیده مهدویت با آیات قرآن، روایات صحیح السند فریقین به راحتى قابل اثبات است و تقریبا جمهور مسلمانان؛ جزه عده اندکى که دیدگاه آنها در اصل مهدویت خللى ایجاد نخواهد کرد، اعتقاد دارند که در آخر الزمان یکى از فرزندان حضرت فاطمه سلام الله علیها قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. این عقیده ثابت است؛ چه شهادت حکیمه بر ولادت مصداق مهدى قابل قبول باشد یا خیر.
هـ: مصداق مهدی (عج) در روایات شیعه با روایات متواتر ثابت شده است:
نکته دیگرى که باید مد نظر قرار بگیرد، این است که بر فرض که ادعاى حکیمه مورد قبول قرار نگیرد، اما این به معنى نفى اصل تولد فرزندى براى امام حسن عسکرى علیه السلام نیست!
زیرا صدها روایت در منابع شیعه با سندهاى صحیح وجود دارد که حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف فرزند امام عسکرى علیه السلام است و آن حضرت بعد از غیبت طولانى قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همان طورى که پر از جور و ظلم بوده است.
حال چه شهادت حضرت حکیمه پذیرفته شود یا نشود، مصداق مهدى از دیدگاه شیعه فرد مشخصى است و روایات متواتر و اجماع تمام علماى شیعه آن را به اثبات مىرساند.
آیا اینکه براى ابوهریره نام دقیقى مشخص نشده است و نام پدر او نیز به درستى معلوم نیست، یعنى ابوهریرهاى وجود ندارد؟
ابن حجر عسقلانى از علماى رجال اهل سنت، اسامى ابوهریره را اینگونه شرح مىدهد:
أبو هریره الدوسی الصحابی الجلیل حافظ الصحابه اختلف فی اسمه واسم أبیه قیل عبد الرحمن بن صخر وقیل بن غنم وقیل عبد الله بن عائذ وقیل بن عامر وقیل بن عمرو وقیل سکین بن ودمه بن هانئ وقیل بن مل وقیل بن صخر وقیل عامر بن عبد شمس وقیل بن عمیر وقیل یزید بن عشرقه وقیل عبد نهم وقیل عبد شمس وقیل غنم وقیل عبید بن غنم وقیل عمرو بن غنم وقیل بن عامر وقیل سعید بن الحارث هذا الذی وقفنا علیه من الاختلاف فی ذلک…
در باره نام ابوهریره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سکین بن ودمه بن هانى؛ 7. سکین بن مل؛ 8. سکین بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمیر؛ 11. یزید عشرقه؛ 12. یزید بن عبد نهم؛ 13. یزید بن عبد شمس؛ 14. یزید بن غنم؛ 15. عبید بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعید بن الحارث.
اینها اسمهایى بودند که بنده توانستم به آن دسترسى پیدا کنم.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص680، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، 1406 – 1986.
یعنى ثابت نشدن یک مطلب، با دلیلى، به این معنى نیست که هیچ دلیل صحیح دیگرى براى آن مطلب وجود نداشته باشد!
رسول خدا صلى الله علیه وآله از آمدن مهدى موعود خبر داده، طبق روایات صحیح و متواتر شیعه (و گروهى از علماى اهل سنت) فرزند امام حسن عسکرى است؛ اما اینکه اسم مادرش چه باشد، مهم نیست. و حتى اگر مسأله تولد از حضرت نرجس هم ثابت نشود، باز وجود مهدى زیر سؤال نمىرود؛ زیرا ممکن است از همسرى دیگر متولد شده باشد. بنابراین، مهم در تعیین مصداق در عقیده شیعه، پدر آن حضرت است نه مادر.
و: آیا رفع اختلاف در نام مادر نیاز به شاهد دارد ؟
براى چه مسألهاى شهادت مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را احتیاج دارید؟ اگر شخصى غریبه بیاید و بگوید من در نسب فلانى شک دارم ! که آیا او از این مادر متولد شده است یا از مادرى دیگر، یا اصلا فرزند این شخص هست یا خیر، آیا اصل این ادعاى او شبههاى ایجاد مىکند که نیازمند شاهد و قضاوت باشد؟ در رابطه با تولد حضرت مهدى علیه السلام، نه اتهامى مطرح است و نه خود پدرش (امام حسن عسکری) آن را انکار کردهاست؛ پس براى اثبات چه چیزى نیازمند به شهادت دادن باشد؟
ماوردى شافعى مىگوید: اگر کسى بگوید من پدر فلانى هستم حکم نسب ثابت مىشود و نیاز به شاهد ندارد:
دعوى النسب الخاص وهو الواحد یدعی أبا فیقول: أنا ابن فلان، فإن اعترف له بالأبوه ثبت نسبه أو یدعی الواحد ابناً فیقول: هذا ابنی، فإن اعترف له بالبنوه ثبت نسبه وصار جمیع من ناسبهما عواقل لکل واحد منهما…
دعوى النسب العام: وهو أن یدعی الرجل أنه من قریش وقریش تسمع دعواه ولا تنکره، أو یدعی أنه من بنی هاشم وبنو هاشم یسمعون ولا ینکرونه فیحکم بنسبه فیهم بإقرارهم على دعوى نسبهم وبمثل هذا تثبت أکثر الأنساب العامه، فإن تجرد من أنکر نسبه ونفاه عنهم، وقال: لست منهم لم یقبل نفیه له، ولو شهد أنه لیس منهم؛ لأن الشهاده على مجرد النفی لا تصح.
ادعاى نسب خاص، یعنى شخصى بگوید من پسر فلانى هستم، اگر آن پدر نیز اعتراف کند، نسب ثابت مىشود؛ یا شخصى بگوید من پدر فلانى هستم، اگر او نیز قبول کند نسب ثابت است و تمام کسانى که به این دو ارتباط دارند، حکم نسب را پیدا مىکنند…
ادعاى نسب عام، یعنى شخصى ادعا کند که از قریش است و قریش نیز این ادعا را بشنود و رد نکند، یا ادعا کند که از بنى هاشم است و بنى هاشم این ادعا را بشنود و رد نکند، به همین سبب حکم به انتساب این شخص، به آن قبیله خواهد شد، به خاطر اقرار بر دعواى نسب او، و به همین طریق است که بیشتر انساب عامه ثابت مى شود. بنا بر این اگر کسى که از آن قبیله بیرون است، بگوید که نسب تو به فلان قبیله صحیح نیست،ادعاى او قبول نیست، حتى اگر شاهد بیاورد که او از آنها نیست، زیرا شهادت بر مجرد نفى این ادعا صحیح نیست !
الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج12، ص368، تحقیق الشیخ علی محمد معوض – الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – لبنان، الطبعه: الأولى، 1419 هـ -1999م.
بنا بر این، اگر اشکال در اثبات نسب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف باشد (و نه در اصل مهدویت) باز هم اشکال وارد نیست و صغراى کلام او اشکال دارد، زیرا این مطلب حتى نیاز به شاهد هم ندارد ! و حتى به گفته علماى اهل سنت، حتى اگر شاهد بر ضد آن از بیرون این نسب آورده شود، شاهد بیرونى مقبول نیست ! و کسى که ادعاى نسب کرده است، به شاهد نیاز نخواهد داشت!
مطلب دوم: شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدی (ع)
از آنجائى که سخن فقارى حول و محور شهادت حضرت حکیمه بر تولد حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف دور مىزند، لازم است قبل از پاسخ، روایاتى که بیانگر شهادت این خانم بزرگوار بر ولادت حضرت مهدى علیه السلام است در این قسمت نقل کنیم:
روایت اول:
مرحوم کلینى در کافى و شیخ مفید در ارشاد روایت حکیمه را که امام زمان علیه السلام را در شب ولادت و بعد از آن دیده اینگونه نقل کردهاند:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ رِزْقِ اللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَهَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَهُ ابْنَهُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَهِیَ عَمَّهُ أَبِیهِ أَنَّهَا رَأَتْهُ لَیْلَهَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِک.
موسى بن محمد مىگوید: حکیمه دختر محمد بن على (امام جواد) علیهما السلام که عمه پدر آن حضرت است به من گفت که خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن دیده است.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص331، باب تسمیه من رآه، ح3، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعه الثانیه،1362 هـ.ش
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج2، ص351، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، 1414هـ – 1993 م.
روایت دوم:
شیخ صدوق به سندش از حکیمه دختر امام جواد علیه السلام روایت طولانى ترى در این مورد نقل مىکند که حکمیه فرمود:
بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ: یَا عَمَّهُ اجْعَلِی إِفْطَارَکِ هَذِهِ اللَّیْلَهَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَیْلَهُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَیُظْهِرُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ الْحُجَّهَ وَهُوَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ لَهُ وَمَنْ أُمُّهُ؟ قَالَ: لِی نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ مَا بِهَا أَثَرٌ؟ فَقَالَ: هُوَ مَا أَقُولُ لَکِ قَالَتْ: فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّی وَقَالَتْ لِی: یَا سَیِّدَتِی وَسَیِّدَهَ أَهْلِی کَیْفَ أَمْسَیْتِ؟ فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتِ سَیِّدَتِی وَسَیِّدَهُ أَهْلِی قَالَتْ: فَأَنْکَرَتْ قَوْلِی وَقَالَتْ: مَا هَذَا یَا عَمَّهُ؟ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا: یَا بُنَیَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَیَهَبُ لَکِ فِی لَیْلَتِکِ هَذِهِ غُلَاماً سَیِّداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ قَالَتْ: فَخَجِلَتْ وَاسْتَحْیَتْ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاهِ الْعِشَاءِ الْآخِرَهِ أَفْطَرْتُ وَأَخَذْتُ مَضْجَعِی فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ کَانَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاهِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِی وَهِیَ نَائِمَهٌ لَیْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَهً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَهً وَهِیَ رَاقِدَهٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَنَامَتْ- قَالَتْ حَکِیمَهُ: وَخَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ کَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَهِیَ نَائِمَهٌ فَدَخَلَنِی الشُّکُوکُ فَصَاحَ بِی أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ: لَا تَعْجَلِی یَا عَمَّهُ فَهَاکِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَقَرَأْتُ الم السَّجْدَهَ وَیس فَبَیْنَمَا أَنَا کَذَلِکَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَهً فَوَثَبْتُ إِلَیْهَا فَقُلْتُ: اسْمُ اللَّهِ عَلَیْکِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: أَ تَحِسِّینَ شَیْئاً؟ قَالَتْ: نَعَمْ یَا عَمَّهُ فَقُلْتُ لَهَا: اجْمَعِی نَفْسَکِ وَاجْمَعِی قَلْبَکِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَکِ قَالَتْ: فَأَخَذَتْنِی فَتْرَهٌ وَأَخَذَتْهَا فَتْرَهٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَیِّدِی فَکَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ علیه السلام سَاجِداً یَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَیَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِیفٌ مُتَنَظِّفٌ فَصَاحَ بِی أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام هَلُمِّی إِلَیَّ ابْنِی یَا عَمَّهُ فَجِئْتُ بِهِ إِلَیْهِ فَوَضَعَ یَدَیْهِ تَحْتَ أَلْیَتَیْهِ وَظَهْرِهِ وَوَضَعَ قَدَمَیْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِی فِیهِ وَأَمَرَّ یَدَهُ عَلَى عَیْنَیْهِ وَسَمْعِهِ وَمَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَکَلَّمْ یَا بُنَیَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَعَلَى الْأَئِمَّهِ علیهم السلام إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِیهِ…
حکیمه (خواهر امام دهم) مىگوید حسن بن على، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب که نیمه شعبان است در منزل ما افطار کن؛ زیرا خداى تبارک و تعالى امشب حجت خود را آشکار مىکند، او حجت وى در زمین باشد. عرضکردم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا در او اثرى نیست، فرمود: همین است که به تو مىگویم، حکیمه مىگوید: آمدم و چون سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا در آورد و گفت: اى سیده من و سیده خاندانم شب خوبى داشته باشى.
گفتم: تو سیده من و سیده خاندان منى، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: این چه فرمایشى است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خداى تعالى امشب پسرى به تو کرامت کند که در دنیا و آخرت آقا است؛ اما او خجالت کشید و حیا کرد و چون نماز عشا را خواندم افطار کردم و در بستر خوابیدم و خوابم برد چون نیمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پیشامدى نداشت سپس نشستم تعقیب خواندم و دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم و او باز هم خواب بود برخاست نماز خواند و خوابید. حکیمه مىگوید: من در شک افتادم ابو محمد از محل خود فریاد زد عمه جان شتاب مکن این امر نزدیک است.
حکیمه مىگوید: نشستم و مشغول قرائت سوره سجده و یس شدم، در این میان بود که هراسان بیدار شد بالین او جستم و گفتم: بسم اللَّه علیک چیزى را احساس مىکنى؟ گفت آرى اى عمه به او گفتم: خود را جمع کن دل آسوده دار امر همان است که به تو گفتم. حکیمه مىگوید: من و او را یک لحظه از خود رفتگى عارض شد و به آواز مولاى خود به خود آمدم و جامه را از روى نرجس عقب زدم و مولاى خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمین است او را برگرفتم دیدم پاک و نظیف است ابو محمد فریاد زد پسرم را نزدم بیاور عمه جان او را نزد وى بردم دستش را زیر دوران و پشتش گذاشت و دو پایش را روى سینه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهاى او کشید. سپس فرمود: اى پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و ان محمدا رسول اللَّه سپس بر امیرمؤمنان و هر یکى از امامان تا پدرش درود فرستاد…
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ص424، ناشر: اسلامیه ـ تهران، الطبعه الثانیه، 1395 هـ.
روایت سوم:
قضیه ولادت حضرت مهدى را قندوذى حنفى نیز در ینابیع الموده از قول حکیمه نقل کردهاست:
فلما کانت لیله النصف من شعبان سنه خامس وخمسین ومائتین، دخلت حکیمه عند الحسن فقال لها: یا عمتی کونی اللیله عندنا لأمر، فأقامت. فلما کان وقت الفجر اضطربت نرجس، فقامت إلیها حکیمه، فوضعت المولود المبارک، فلما رأته حکیمه أتت به الحسن (رضی الله عنهم) وهو مختون، فأخذه ومسح بیده على ظهره وعینیه، وأدخل لسانه فی فیه، وأذن فی أذنه الیمنى وأقام فی الأخرى، ثم قال: یا عمه إذهبی به إلى أمه، فردته إلى أمه. قالت حکیمه: ثم جئت من بیتی إلى أبی محمد الحسن فإذا المولود بین یدیه فی ثیاب صفر، وعلیه من البهاء والنور، أخذ حبه مجامع قلبی، فقلت: یا سیدی هل عندک من علم فی هذا المولود المبارک ؟ فقال: یا عمه هذا المنتظر الذی بشرنا به…
هنگامى که شب نیمه ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج فرا رسید، حکیمه نزد حسن عکسرى آمد، به حکیمه گفت: اى عمه به خاطر پیشامد امرى امشب در نزد ما باش. حکیمه آن شب را نزد او ماند، هنگام طلوع فجر نرجس نا آرام شد، حکیمه نزد او ایستاد و نرجس مولود مبارکى را به دنیا آورد، هنگامىکه حکیمه آن را دید او را نزد حسن عسکرى آورد و این مولود ختنه شده بود. حسن عسکرى او را گرفت و دستش را بر پیشت و چشمانش مالید و زبانش را در دهان گذاشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس فرمود: اى عمه! این بچه را به مادرش بر گردان. حکیمه مىگوید: او را پیش مادرش بردم.
حکیمه مىگوید: (روزى دیگر) به خانه ابو محمد حسن عسکرى آمدم در این هنگام آن مولود نورانى را که در میان پارچه زرد پیچیده بود، در مقابل او دیدم، محبت او دلم را گرفت گفتم: اى آقاى من! آیا به تولد این مولود خجسته علم داشتی؟ حسن عسکرى فرمود: اى عمه این همان منتظرى است که بشارت آمدنش را داده اند….
القندوزی الحنفی، الشیخ سلیمان بن إبراهیم (متوفاى1294هـ) ینابیع الموده لذوی القربى، ج3، ص172، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، ناشر: دار الأسوه للطباعه والنشرـ قم، الطبعه:الأولى1416هـ.
همانطورى که از این روایات به دست مىآید، حضرت حکیمه هم در شب ولادت و هم بعد از آن، حضرت مهدى علیه السلام را دیده و مشاهداتش را براى دیگران گزارش کردهاست.
مطلب سوم: نسب و شخصیت حضرت حکیمه (سلام الله علیها)
از آنجائى که قفارى مىگوید: حضرت حکیمه یک شخص غیر معصوم است، چگونه شیعیان شهادت او را در مورد تولد امام زمان علیه السلام قبول دارند، ناگزیر باید نسب و شخصیت این بانوى فاضله را بررسى کرد تا شبههى در این زمینه باقى نماند.
1. اسم و نسب
حضرت حکیمه همانند راویان دیگر یک فرد نا شناختهاى نیست که به راحتى بتوان در مورد او شک و تردید به خود راه داد؛ بلکه او در اسم و نسب، وابسته به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و فرزند امام معصوم است.
طبرسى مىگوید: حضرت حکیمه از جمله فرزندان امام جواد علیه السلام است:
وَخَلَّفَ مِنَ الْوَلَدِ عَلِیّاً علیه السلام ابْنَهُ الْإِمَامَ وَمُوسَى وَمِنَ الْبَنَاتِ حَکِیمَهَ وَخَدِیجَهَ وَأُمَّ کُلْثُوم.
امام جواد سلام اللَّه علیه دو پسر و سه دختر از خود به جاى گذارد که یکى از آنان حضرت هادى سلام اللَّه علیه است و دومى هم به نام موسى مىباشد و دختران آن جناب هم حکیمه، خدیجه و ام کلثوم نام داشتهاند،
الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 355، تحقیق و نشر: تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعه: الأولى، 1417هـ.
علامه مجلسى نیز مىنویسد:
سم المعتصم محمد بن علی علیهما السلام وأولاده علی الامام وموسى وحکیمه وخدیجه وأم کلثوم.
معتصم عباسى، امام جواد علیه السلام را مسموم کرد و فرزندان امام جواد، على (امام هادى علیه السلام)، موسى، حکیمه، خدیجه و ام کلثوم هستند.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج50، ص 8، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، 1403هـ – 1983م.
2. جلالت و وثاقت:
جلالت شأن و وثاقت این بانوى عالى مقام از نسبت او به خانواده امام جواد علیه السلام آشکار و روشن است. در فضلیت و علم و تقواى این بانو همین بس که ایشان محرم اسرار ائمه از جمله امام حسن عسکرى علیه السلام است که با توجه به روایات گذشته، حضرت او را از ولادت فرزندش خبر داد و به خانه خودش فراخواند.
علامه مجلسى و سید محسن امین دو تن از بزرگان شیعه، این بانو را با القابى همانند: نجیبه، کریمه، عالمه، فاضله، تقیه، رضیه و صالحه و عابده ستودهاند.
علامه مجلسى مىنویسد:
ثمّ اعلم أنّ فی القبّه الشریفه قبراً منسوباً إلى النجیبه الکریمه العالمه الفاضله التقیه الرضیه حکیمه بنت أبی جعفر الجواد علیه السلام ولا أدری لِمَ لم یتعرضوا لزیارتها مع ظهور فضلها وجلالتهاوإنّها کانت مخصوصه بالأئمّه علیهم السلام، ومودعه أسرارهم، وکانت اُمّ القائم عندها، وکانت حاضره عند ولادته علیه السلام، وکانت تراه حیناً بعد حین فی حیاه أبی محمّد العسکری علیه السلام، وکانت من السفراء والأبواب بعد وفاته، فینبغی زیارتها بما أجرى الله على اللسان ممّا یناسب فضلها وشأنها.
بدان در زیر این قبه شریفه قبرى به بانوى نجیبه، کریمه، دانا، فاضله، پرهیزگار و رضیه حکیمه دختر ابو جعفر امام جواد علیه السلام است و من نمىدانم با این که فضیلت و جلالت این بانو روشن است چرا زیارت او را متعرض نشدهاند و این بانو محرم اسرار ائمه بود و مادر حضرت مهدى علیه السلام در نزد او بود و در هنگام ولادت آن حضرت حاضر بود و او را در هر زمانى در زمان حیات امام عسکرى مىدید و بعد از وفاتش از سفیران او بود، پس سزاوار این است که آن بانو را همانگونه که مناسب شأن و فضلیت او است، زیارت کرد.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج99، ص79، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، 1403هـ – 1983م.
سید محسن امین نیز بعد از اینکه ایشان را از نظر نسب معرفى کرده، او را از زنان عابده و پرهیزگار توصیف کردهاست:
حکیمه بنت الإمام محمد الجواد بن علی الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام. مدفونه بسامراء هی ونرجس أم المهدی مع الإمامین العسکری والهادی علیهما السلام… کانت من الصالحات العابدات القانتات.
حکیمه دختر امام جواد فرزند امام هشتم، فرزند موسى کاظم، فرزند حعفر صادق، فرزند محمد باقر، فرزند امام زین العابدین، فرزند حسین، فرزند على بن اطالب علیهم السلام، در سامرا همراه نرجس مادر حضرت مهدى و امام هادى و عسکرى علیهما السلام دفن شدهاست، او از زنان صالح، عابد پرهیزگار بود.
الأمین، السید محسن (متوفای1371هـ)، أعیان الشیعه، ج6، ص217، تحقیق وتخریج: حسن الأمین، ناشر: دار التعارف للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: 1403 – 1983 م
بنا براین، حضرت حکیمه، فرزند امام معصوم، محرم اسرار امام، و مورد اطمینان امام و شیعیان است و خبر او در مورد تولد حضرت مهدى علیه السلام براى شیعیان مورد قبول است.