نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی
نقد افکار ابن تیمیّه (3)
اتفاق نظر مسلمانان بر خلافت علی
آیا ابن تیمیّه می پذیرد که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) خلیفه و جانشین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) باشد؟
آیا ابن تیمیّه حضرت مولی الموحّدین را به عنوان خلیفه رسول خدا قبول دارد یا نه؟
بر همگان روشن است که هیچ مسلمانی در خلافت و جانشینی آن حضرت تردیدی ندارد و همه ی مسلمانان متفقند که او خلیفه و جانشین پیامبر خداست؛ اما آن چه مورد اختلاف شیعه و سنّی است این است که شیعیان، آن حضرت را خلیفه بلافصل و نخستین امام و جانشین پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می دانند، البته حقّ نیز همین است و دیگران آن وجود مقدس را در مرتبه چهارم می دانند.
شما نمی توانید مسلمانی را پیدا کنید که به طور کلی منکر خلافت حضرت علی (علیه السلام) باشد.
آری، تنها گروهی از خوارج و ناصبی ها که با بغض، کینه و دشمنی آن حضرت بزرگ شده اند و دشمنی و ناسزاگفتن به آن بزرگوار را مایه ی تقرّب به پروردگار می دانند، خلافت آن حضرت را نمی پذیرند و تمامی مسلمانان، چه شیعه و چه سنّی، این عده را که به نام های ناصبی، خارجی و دشمن اهل بیت (علیهم السلام) معروفند، از اسلام خارج می دانند.
پرسش ما این است که چرا ابن تیمیّه با تمامی مسلمانان مخالفت کرده و با نواصب و خوارج هم صدا شده است؟ آیا در حقیقت، او یک ناصبی است؟
اکنون به بعضی از عبارت های او در این زمینه دقت کنید. او می گوید:
مردم در مورد خلافت و جانشینی علی چند دسته اند:
بعضی می گویند: هم او امام بود و هم معاویه…
برخی می گویند: در آن زمان امام وجود نداشت؛ بلکه دوران فتنه بود…
گروه سومی برآنند که علی، امام است و او به درستی با کسانی که به جنگ او آمدند جنگید. هم چنین صحابه ای که با او جنگیدند هم چون طلحه و زبیر مجتهد بوده و کار درستی انجام داده اند (!!)… طایفه چهارمی علی را امام می دانند و می گویند: او مجتهد بود و به درستی دست به شمشیر برد و جنگید و آن هایی که به جنگ او آمدند نیز همگی مجتهد بودند؛ اما در اجتهادشان اشتباه کرده اند…
پنجمین گروه می گویند: علی با آن که خلیفه بود و او از معاویه به حقّ نزدیک تر بود، اما بهتر بود که دست به شمشیر نمی برد (1).
ابن تیمیّه در این دیدگاه تنها به همین 5 قول اکتفا کرده و قول ششمی را ذکر نمی کند. در جای دیگر قدم را فراتر گذاشته و به راحتی تاریخ مسلّم را انکار نموده می گوید:
بسیاری از نخستین سابقین در اسلام از علی پیروی نکردند و با او بیعت ننمودند و بسیاری از صحابه و تابعین با او جنگیدند. (2)
دقت کنید! او ادعا می کند بسیاری از کسانی که در اسلام آوردن و هجرت از دیگر صحابه سبقت گرفته اند، نه با آن حضرت بیعت کردند و نه از او پیروی نمودند.
ای کاش ابن تیمیّه دست کم نام سه نفر از این سبقت گیرندگان را برای ما ذکر می کرد، یا یکی از منابع تاریخی که آن را گفته است، برای ما بازگو می کرد.
شاید منظور وی از گروه بسیار، پیشوایش معاویه است، همو که در فتح مکه به زور شمشیر مسلمانان، به اسلام تظاهر کرد و همین گونه در اسلام سبقت گرفت و با رفتن به شام و فرمان روایی بر آن سامان نیز هجرت کرد (!!)
به نظر ما آن چه که ابن تیمیّه را وادار کرده است چنین بنویسد و تاریخ مسلّم را انکار کند، تنها بغض و کینه ای است که در درونش شعله ور است. او حتی نمی تواند کوچک ترین فضیلتی را برای حضرت علی (علیه السلام) ببیند و از این که آن امام انس و جان خلیفه پیامبر باشد- حتی در مرتبه چهارم- تحمل نکرده و رنج می برد. به نظر شما سبب این همه کینه چیست؟
ابن تیمیّه در جای دیگر چنین می نویسد:
ما می دانیم زمانی که علی زمام امور را به دست گرفت بسیاری از مردم، معاویه و دیگران را خلیفه خود می دانستند (3).
در یک مقایسه ی روشن، زمانی که گروهی بسیار اندک در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت می کنند، آن گاه بر همگان لازم و واجب می شود که با آن ها هم صدا شده و هرکه با او بیعت نکند، فرمان قتلش صادر گردد و یا با زدن برچسب ارتداد به آنان، جنگ با آن ها واجب و اموال و زنانشان به یغما می رود، حتی اگر مخالف با آن بیعت دختر پیامبر باشد. خانه اش به آتش کشیده می شود، جنینش سقط شده و شهید می گردد.
اما زمانی که تمامی مهاجر و انصار پس از قتل عثمان با امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بیعت می کنند و برای بیعت آن گونه هجوم می آورند که مجالی برای حضرت باقی نمانده و فشار جمعیت برایش دشوار می شود، حکم ارتداد و قتل مخالفان این بیعت صادر نمی شود، نه تنها آن ها را مرتد نمی دانند؛ بلکه حاضر نیستند به گمراهی آنان رضایت دهند. نه تنها آن ها را مرتد نمی دانند؛ بلکه حاضر نیستند به گمراهی آنان رضایت دهند. نه تنها آن ها را گمراه نمی دانند، کار آن ها را عین صواب دانسته و شخصی چون ابن تیمیّه بی شرمی را به حد اعلا رسانده و مخالفت آن ها را – که در ابتدا خود با حضرت بیعت کرده بودند- دلیل بر بطلان بیعت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می داند (!!)
ابن تیمیّه آن چنان در خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اما و اگر کرده تا خواننده را قانع سازد که مولای متقیان علی (علیه السلام) هم چون خلفای قبلی و بعدی، بهره ای از خلافت و جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نبرده است. او می گوید:
کسانی که جایز می دانند در یک زمان دو خلیفه باشد، بر این عقیده اند که هر دوی آن ها ( منظورش امیرالمؤمنین (علیه السلام) و معاویه ) جانشین پیامبر بوده اند…
اگر گفته شود که خلافت علی با بیعت اهل قوت و شوکتِ اسلام ثابت شده؛ همان طور که خلافت پیشینیان نیز با بیعت آن ها ثابت شده است؛ در جواب می گویند: طلحه و زبیر به زور با او بیعت کردند. همان ها که با او بیعت کردند به جنگ با او برخاستند؛ بنابراین اهل قوت و شوکتِ اسلام بر بیعت با او جمع نشدند. هم چنین زمانی بیعت با او همانند قبلی ها واجب است که به سان خلفای پیشین رفتار کند (4).
ابن تیمیّه در این عبارت، رفتار سه خلیفه پیشین را ملاک سنجش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و بیعت با او می داند؛ یعنی تنها در صورتی بیعت با او واجب و پیروی از او لازم است که چون آن ها عمل کند. گویا کردار آن ها وحی مسلّم و آن ها میزان سنجش حق و باطل هستند و آن حضرت هیچ بهره ای از آن ندارد. این در حالی است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را ملاک تشخیص حق و باطل قرار داد و فرمود:
علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار (5).
علی با حق است و حق با علی؛ و هرجا علی باشد، حق همان جاست.
در حدیث دیگری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
من ناصب علیّاً الخلافه من بعدی فهو کافر (6)؛
هرکه با خلافت علی پس از من مخالفت کند و با او دشمنی داشته باشد، کافر است.
ابن تیمیّه در جواب از این حدیث می گوید:
این گونه احادیث، علی نیز را می گیرند و لازمه اش آن است که او، خدا و رسولش را تکذیب کرده باشند (!!) پس اگر این احادیث صحیح باشند تمامی صحابه کافر خواهند بود؛ چه او و چه غیر او. اما آن هایی که با خلافت او مخالفت کرده و به جنگش آمدند؛ در این حدیثِ دروغین، کافر معرفی شده اند و علی نیز به این روایات عمل نکرده است.
از طرفی بسیاری از نخستین پیشینیان از علی پیروی نکرده و با او بیعت نکردند و بسیاری از صحابه و تابعان با او جنگیدند.
آن گاه می گوید:
نیمی از امت اسلام یا کمتر و یا بیشتر با او بیعت نکردند؛ بلکه بسیاری از آن ها با او جنگیدند و او نیز با آن ها جنگید و بسیاری از آن ها، نه به جنگ او آمدند و نه او را در جنگ همراهی کردند (7).
خلافت به دست خداست
بنابر عقیده راستین شیعه- که ادلّه و شواهد بسیاری از قرآن و احادیث ثابت و مسلّم نزد شیعه و سنی دارد- خلافت و امامت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به طور مستقیم از جانب خداوند معین شده و انتخاب مردم هیچ نقشی در آن ندارد، همان طور که انتخاب و رأی مردم در تعیین پیامبر اثری ندارد؛ چه مردم بخواهند یا نخواهند، بیایند یا نیایند او خلیفه رسول خدا و امام و امین خدا در زمین است.
اما بنابر عقیده اهل سنت- که سخنی برخلاف خرد و نادرست است که در جای خود مفصل بیان کرده ایم- هرگاه مردم با شخصی بیعت کردند و او را خلیفه خود و زمامدار مسلمانان دانستند بر همگان لازم و واجب می شود که با او بیعت کرده و مخالفت با او حرام و گاهی در حد کفر است.
زمانی که اهل حلّ و عقد ( یعنی بزرگان اسلام ) با کسی بیعت کردند، خلافت او ثابت شده و نه تنها خود آن ها حق ندارند با او مخالفت کنند؛ بلکه آن هایی هم که نبوده اند و بیعت نکرده اند نیز حق مخالفت ندارند و بیعت گردن آن ها را نیز می گیرد.
بیعت با امیرمؤمنان علی
به اتفاق تواریخ بعد از آن که مسلمانان از بی عدالتی های عثمان به ستوه آمدند، از شهرهای مختلف جمع شده و او را به قتل رساندند. آن گاه همگی هجوم آوردند تا با امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بیعت کنند. آن حضرت وضعیت آن روز و حال مردم را چنین توصیف می کند:
إلی أن انتکث علیه فتله، وأجهز علیه عمله، و کبت به بطنته، فما راعنی إلا و الناس کعرف الضبع إلیّ ینثالون علیّ من کلّ جانب، حتی لقد وطی الحسنان، وشقّ عطفای مجتمعین حولی کربیضه الغنم (8)؛
عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت. پس مردم به من مهلت ندادند مگر آن که هم چون یال های پُرپشت کفتار به سمت من آمده و از هر طرف مرا احاطه کردند تا آن که نزدیک بود حسن و حسین لگدمال گردند و ردای من از دو طرف پاره شد، مردم چون گله های گوسفند مرا در میان گرفتند.
به راستی ابن تیمیّه بر چه مبنایی نوشته که بعضی با اکراه و زور با آن حضرت بیعت کرده اند؟
چه کسی بر سر آن ها شمشیر بلند کرده بوده که باید بیعت کنید؟ همان کاری که در سقیفه بنی ساعده و بعد آن انجام دادند (9).
چه کسی برای مخالفان بیعت فرمان قتل صادر کرده بوده؟ همان طور که عمر در سقیفه ( پیش از آن که مردم در مسجد بیعت کنند) فرمان قتل سعد بن عُباده را صادر کرد.
گذشته از این ها، آیا از نظر ابن تیمیّه نکث عهد و شکستن پیمان و بیعت، هیچ گناهی ندارد؟
آیا پیمان شکنی کسانی که بعد از بیعت کردن با امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیمان شکسته و دست به شورش و قتل و غارت زدند و با آن حضرت جنگیدند- که از آن ها به عنوان ناکثین « پیمان شکنان » یاد می شود-سبب سستی خلافت آن حضرت و بی اعتباری بیعت عمومی مردم نمی گردد؟!
نارضایتی از عدالت
گاهی ابن تیمیّه آن چنان آتش خشم و کینه خود به امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آشکار می سازد که شنیدن سخنانش انسان را می آزارد چه رسد به خواندن و تأمل و تدبّر در آن. او می گوید:
نیمی از مردم آن زمان او را عادل نمی دانند. خوارج او را تکفیر می کنند و غیر خوارج نیز چه از خاندانش یا دیگران می گویند: او با آن ها منصفانه رفتار نکرده است. پیروان عثمان می گویند: او از کسانی است که به عثمان ستم کرده است و در کل، آن عدالتی که از عمر ظاهر شد (!!) از علی سر نزد؛ با این که مردمانش بیشتر و گستره آن ها فراگیرتر بود، حتی نزدیک به عدالت عمر نیز از او ظاهر نشده است (!!) (10)
بسیار طبیعی است مردمی که در طول چند دوره به چپاول گری و بی عدالتی عادت کرده اند، از عدل امیرالمؤمنین (علیه السلام) آزرده خاطر شوند. نظام طبقاتی که عمر بنیان آن را نهاد و عرب را از غیر عرب برتر و قریش را تافته جدا بافته قرار داد، نظام سرمایه داری که عثمان آن را به راه انداخت و بیت المال مسلمانان را سخاوتمندانه در بین اقوام خود تقسیم کرد، مردمی را تربیت کرد که به بی عدالتی و چپاول ثروت ها و قدرت ها عادت کرده بودند، به خاطر نژاد، قبیله و عشیره به پست های حساس می رسیدند، سهمشان از بیت المال بسیار متفاوت از دیگران بود.
اکنون مظهر عدل الهی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و ذلیل کننده کافران و منافقان آمده، دست آن ها را از بیت المال کوتاه کرده، به همه با یک دید نگاه می کند، بین عرب و عجم فرق نمی گذارد، سهم قریشی بودن را انکار می کند و پست ها و ولایت ها را براساس لیاقت و شایستگی افراد تعیین می کند، نه براساس نژاد و عشیره.
نمونه ای از عدالت عمر و عثمان
طبیعی است در چنین شرایطی عده ای از رفتار حضرت علی (علیه السلام) برآشفته گردند و بگویند که او هم چون عمر رفتار نمی کند، به هیچ وجه دور از انتظار نیست که با آن حضرت به جنگ و ستیز برخیزند. اکنون به یک نمونه از عدالت عمر توجه کنید!
مالک پیشوای مالکیان از شخص مورداعتمادی که او از سعید بن مسیّب شنیده چنین نقل می کند:
أبی عمر بن الخطّاب أن یورّث أحداً من الأعاجم إلا أحداً ولد فی العرب.
قال مالک: و إن جائت امرأه من أرض العدوّ فوضعته فی أرض العرب فهو ولدها یرثها إن ماتت میراثها من کتاب الله (11)؛
عمر بن خطاب اجازه نمی داد غیر عرب ( از عرب ) ارث ببرد مگر آن که در سرزمین عرب ها به دنیا آمده باشد.
مالک گوید: هرگاه زن بارداری از سرزمین دشمن می آمد تنها در صورتی آن فرزند پس از مرگ مادرش طبق کتاب خدا ارث می برد که در زمین عرب ها به دنیا آمده باشد.
این هم گوشه ای از عدالت عثمان:
زمانی که شمال افریقا- از طرابلس غرب تا طنجه- فتح شد و به دست مسلمانان افتاد، عثمان تمامی ثروت های آن سامان را یکجا به عبدالله بن ابی سرح بخشید، بدون آن که احدی از مسلمانان را در آن شریک سازد. (12)
آن روز که به مروان بن حکم، صد هزار از بیت المال داد و دخترش را به حباله نکاح او درآورد، دستور داد به ابوسفیان دویست هزار از بیت المال بدهند.
زید بن ارقم خزانه دار عثمان، کلیدهای بیت المال را نزد عثمان آورد و گریست.
عثمان گفت: از این که من به خویشاوندانم رسیدگی می کنم ناراحتی و به خاطر این که صله ی رحم می کنم گریه می کنی؟!
گفت: نه، گریه من به این جهت است که گمان می کنم تو به خاطر آن چه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در راه خدا خرج کردی امروز این اموال را از بیت المال مسلمانان برمی داری. به خدا سوگند! اگر به مروان صد درهم بدهی زیاد به او داده ای.
به ناگاه عثمان گفت: ( تو شایستگی خزینه داری را نداری) کلیدها را بینداز، ما شخص دیگری را به این کار می گماریم. (13)
جای تعجب نیست مردمی که با این دست و دل بازی های عثمان خو گرفته اند از عدل امیرمؤمنان علی (علیه السلام) برنجند و نسبت ظلم و ستم به آن جناب بدهند.
نگاهی به عدالت حضرت علی
عده ای به حضرت علی (علیه السلام) اعتراض کردند که چرا بیت المال را به طور مساوی تقسیم می کنی؟ در ابتدای کار به رؤسا و اشراف بیشتر بده تا پایه های حکومتت استوار گردد.
آن حضرت از این سخن برآشفت و فرمود:
أتأمرونی- و یحکم- أن أطلب النصر بالظلم و الجور فیمن ولّیت علیه من أهل الإسلام؟ لا والله، لا یکون ذلک ما سمر السمیر، و ما رأیت فی السماء نجماً. والله لو کانت اموالهم مالی لساویت بینهم فکیف و إنما هی اموالهم. (14)
وای بر شما! به من می گویید با ظلم و ستم بر مسلمانانی که به آن ها مسلط شده ام، پایه های حکومتم را استوار سازم و بر دشمنانم پیروز شوم؟ نه، به خدا سوگند! هرگز چنین نخواهد شد تا روزگار باقی است و تا وقتی که ستاره ای در آسمان می بینم.
به خدا سوگند! اگر این ها مال من بود در میان آن ها به تساوی تقسیم می کردم، چه رسد به این که اموال خودشان است.
ابن تیمیّه به دفاع از ناکثین و پیمان شکنان با حضرت علی (علیه السلام) برخاسته و می گوید:
عذر کسانی که از بیعت با او سرباز زدند از عذر سعد بن عُباده و غیر او آشکارتر است که از بیعت ابوبکر سرپیچی کردند. (15)
او در پایان، سخن اول خود را می گوید که اصلاً خلفای پیامبر تنها سه نفرند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) جزو آن ها نیست. او می گوید:
از شافعی و دیگران نقل شده که گفته اند: خلفا سه نفرند: ابوبکر، عمر و عثمان. (16)
پی نوشت ها :
ادامه دارد… 1.منهاج السنّه: 537/1-539.
2.همان:234/8.
3.منهاج السنّه:89/4.
4.منهاج السنّه:465/4.
5.این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده است. برای نمونه ر. ک: الخصال:496، الامالی: شیخ صدوق: 150، کفایه الاثر:20، الاحتجاج:97/1، بحارالانوار:432/10، شرح الاخبار:60/2، الفصول المختاره:97 و 135، مجمع الزوائد:235/7، تاریخ بغداد:322/14، تاریخ مدینه دمشق:449/42، ینابیع الموده:173/1، المعیار و الموازنه:119، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:297/2.
6. کشف الیقین: 293 به نقل از المناقب ابن مغازلی:41، حدیث 64.
7. منهاج السنّه:105/4.
8. نهج البلاغه: خطبه 3.
9. ر. ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:219/1.
10. منهاج السنّه:18/6.
11. موطا مالک:520/2 ح 14.
12. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:199/1.
13. همان: 199/1.
14. الکافی:31/4 حدیث 3.
15. منهاج السنّه:388/4.
16. همان:404/4.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، علی، (1390)، افکار ابن تیمیّه در بوته نقد، قم: الحقایق، چاپ سوم